عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_پنجاهوپنجم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_پنجاهوششم ]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
با صدای زنگ گوشیم غلتی روی تخت زدم ، شب ،نهج البلاغه به بغل نمیدانم کی به خواب رفته بودم؟!
نهج البلاغه را کنار گذاشتم و گوشیم را برداشتم ، با دستم چشمانم را مالیدم و بعد به صفحه چشم دوختم .
نام سعید روی گوشی افتاده بود ،
بعد تماس بی پاسخش برایم پیام فرستاده بود :
سلام ، صبحت به خیر ، عصر بیا کافه میخوام ببینمت بعد هم میریم کمی می گردیم !
نفسم را آه مانند بیرون دادم ، پدرم سرکار بود و مادرم دفترش ،برای خودم صبحانه مختصری درست کردم ، بدون فکر به پیامش،سراغ تلفن خانه رفتم ، برای رهایی از بیکاری مخابرات باز کردم در خانه،به سارا و نورا و فاطمه زنگ زدم و با هر کدام نیم ساعتی حرف زدم ، مادر نورا ، خاله ام تماس گرفت و برای ناهار دعوتم کرد ، کلی اصرار کرد و در آخر تسلیمش شدم.
کمی پروژه ام را راست و ریس کردم و بعد هم جلوی آینه برای خودم رقصیدم ، تمام این کار ها دو ساعت بیشتر وقتم را نگرفت
این ساعت لعنتی چرا جلو نمی رفت؟!
هم می خواستم زودتر تمام بشود
و هم نمی خواستم عصر برسد
کاش میشد از عقربه ها آویزان شد و برای یک روز هم شده نگهشان داشت!خودمانیم زمان و ساعت اختراع مزخرفی بودند !
بیکار به تصویر خودم در آینه چشم دوخته بودم که گوشیم زنگ خورد نام خانم دکتر که روی گوشی افتاد ذوق کردم ، به کل یادم رفته بود:
جانم خانم دکتر !
صدای ناز و شادش گوش هایم را انرژی بخشید :
جونت بی بلا خوشگل ،
سلام به روی ماهت خوبی؟؟
لبخند زدم به تصویر خودم :
شما خوبی آراگل جان؟!
_ مگه میشه بد بود اصلا؟!
خیلی بی معرفت شدی،
نمیگی من تنهام ؟!
بعد هم خودش خندید :
تنها کجا بود !
شما دو تا وروجک دارین!
آه خنده داری کشید:
دست رو دلم نزار ،
بچه ها رو از خونه عموش نمیتونم بیارم
ایستادم و به طرف کمدم رفتم :
چه بهتر !
_ نگو تو رو خدا، دل آدم میگیره ،
هر چند مجردی اساسی حال میده !
درِ کشویی کمد را کشیدم:
مگه آقای دکتر هم نیستن ؟
صدای به هم زدن در آمد :
هست منظورم از مجردی دو نفره بودنمونه!
حالش خوب بود
و این حالش ، حال مرا هم خوب می کرد :
اوهوم ، مرسی که زنگ زدی انرژی گرفتم
_ ای جاانم! پاشو بیا خونه ما
امروز چه خبر بود که همه قصد مهمان کردن
مرا داشتند؟! :
لطف داری ، بعدا حتما سر میزنم
کمی صحبت کردیم و خندیدیم،
آقای دکتر با این دختر پیر نمیشد!
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal