eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_پنجاه‌وپنجم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ با صدای زنگ گوشیم غلتی روی تخت زدم ، شب ،نهج البلاغه به بغل نمیدانم کی به خواب رفته بودم؟! نهج البلاغه را کنار گذاشتم و گوشیم را برداشتم ، با دستم چشمانم را مالیدم و بعد به صفحه چشم دوختم . نام سعید روی گوشی افتاده بود ، بعد تماس بی پاسخش برایم پیام فرستاده بود : سلام ، صبحت به خیر ، عصر بیا کافه میخوام ببینمت بعد هم میریم کمی می گردیم ! نفسم را آه مانند بیرون دادم ، پدرم سرکار بود و مادرم دفترش ،برای خودم صبحانه مختصری درست کردم ، بدون فکر به پیامش،سراغ تلفن خانه رفتم ، برای رهایی از بیکاری مخابرات باز کردم در خانه،به سارا و نورا و فاطمه زنگ زدم و با هر کدام نیم ساعتی حرف زدم ، مادر نورا ، خاله ام تماس گرفت و برای ناهار دعوتم کرد ، کلی اصرار کرد و در آخر تسلیمش شدم. کمی پروژه ام را راست و ریس کردم و بعد هم جلوی آینه برای خودم رقصیدم ، تمام این کار ها دو ساعت بیشتر وقتم را نگرفت این ساعت لعنتی چرا جلو نمی رفت؟! هم می خواستم زودتر تمام بشود و هم نمی خواستم عصر برسد کاش میشد از عقربه ها آویزان شد و برای یک روز هم شده نگهشان داشت!خودمانیم زمان و ساعت اختراع مزخرفی بودند ! بیکار به تصویر خودم در آینه چشم دوخته بودم که گوشیم زنگ خورد نام خانم دکتر که روی گوشی افتاد ذوق کردم ، به کل یادم رفته بود: جانم خانم دکتر ! صدای ناز و شادش گوش هایم را انرژی بخشید : جونت بی بلا خوشگل ، سلام به روی ماهت خوبی؟؟ لبخند زدم به تصویر خودم : شما خوبی آراگل جان؟! _ مگه میشه بد بود اصلا؟! خیلی بی معرفت شدی، نمیگی من تنهام ؟! بعد هم خودش خندید : تنها کجا بود ! شما دو تا وروجک دارین! آه خنده داری کشید: دست رو دلم نزار ، بچه ها رو از خونه عموش نمیتونم بیارم ایستادم و به طرف کمدم رفتم : چه بهتر ! _ نگو تو رو خدا، دل آدم میگیره ، هر چند مجردی اساسی حال میده ! درِ کشویی کمد را کشیدم: مگه آقای دکتر هم نیستن ؟ صدای به هم زدن در آمد : هست منظورم از مجردی دو نفره بودنمونه! حالش خوب بود و این حالش ، حال مرا هم خوب می کرد : اوهوم ، مرسی که زنگ زدی انرژی گرفتم _ ای جاانم! پاشو بیا خونه ما امروز چه خبر بود که همه قصد مهمان کردن مرا داشتند؟! : لطف داری ، بعدا حتما سر میزنم کمی صحبت کردیم و خندیدیم، آقای دکتر با این دختر پیر نمیشد! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal