eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . صدای گرم زنعمو،شادابم میکند. چقدر این خانم،دوست داشتنیست. +:سلــــام عروس خوشگلم،خوبی؟پرواز خوب بود؟ :_ممنون،خداروشکر..بله خوب بود... اولین دروغ! +:چه خبر؟همه چی رو به راهه ؟ یک لحظه موبایل از گوشم جدا میشود،مسیح موبایل را از دستم درمیآورد و اسپیکر را روشن میکند. صدای زنعمو در کل سالن میآید +:الـــو...نیکی جان... مسیح اشاره میکند که حرف بزنم،موبایل را جلوی دهانم میگیرد و به دستم میدهد. :_ببخشید زنعمو،یه لحظه صداتون قطع شد... راست میگویم!یک لحظه صدا قطع شد.. +:دیگه مزاحمت نمیشم عزیزم... ببین مسیح اگه اذیتت کرد،گوششو بپیچون... خنده ام میگیرد. چقدر این زن،مادرشوهر خوبی است! :_نه،همه چی خوبه... +:باشه دخترم،مراقب هم باشید،حسابی بهتون خوش بگذره.. مام اینجا یه جشن مفصل براتون گرفتیم...مزاحمت نمیشم،مسیح رو عوض من ببوس..کاری نداری؟ مسیح به شدت سعی دارد،خنده اش را کنترل کند بااخم و شرم،نگاهش میکنم و بغضم را قورت میدهم :_خداحافظ موبایل را قطع میکنم و روی مبل میاندازم،از جا بلند میشوم،مسیح بلند میخندد. من یک دخترم.. با تمام احساسات و رویاهای دخترانه...دوست داشتم سر سفره ی عقد مردی بنشینم که دوستم دارد؛نه این آدم که حتی نمیتوانم،با او هم کلام شوم. خنده اش،عصبیم میکند. :_به چی میخندین؟؟ +:به کارای مامانم... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
7.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . √ در حوالیِ پدر ایران💚 . ⊰🇮🇷 ⊰❤️ ⊰#⃣ | ⊰📲 بازنشر: ⊰🔖 𓈒 1531 𓈒 . 𓂃شب‌نشینےبامقام‌معظم‌دلبرے𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🌙 ⏝
🍳 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . پـس گـفتارشان تو را اندوهگین نڪـند💚 بی تردید ما آنچه را پنهان می دارنــد و آنچہ را آشڪـار میـڪنند، مـے‌دانیم ....🪴 •آیه ۷۶ ســوره یــس❤️‍🩹 . 𓂃صبح‌رو‌عاشقانه‌بخیرکن𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🍳 ⏝
🧣 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . در تحقیق و شناخت از همسر آینده هرگز نباید به گفتگوهای مستقیم با طرف مقابل یا شخصیت و تیپ ظاهری او اکتفا کرد❌ زیرا معمولا کشش و جاذبه جنس مخالف، مانع از این می شود که افراد بتوانند درک صحیحی از یکدیگر داشته باشند. غیر از این که در این گونه برخوردها هر یک از طرفین سعی می کند بهترین تصویر را از خود نشان دهد و نقطه ضعف هایش را پنهان کند🎭 😉 . 𓂃محفل‌مجردهاےایـتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧣 ⏝
💍 ⏝ ֢ ֢ من تو را عمیق تو را از درون از زیر پوست با تمام وجود با بندبند دلم دوست دارم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎. . 𓂃بساط‌عاشقےبرپاس،بفرما𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💍 ⏝
38.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌽 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ڪـبـاب تــرش تابہ اے👌 رو دست این غذا نیـست از بــس که خوشمزه‌ســــت😌🍲 . 𓂃فوت‌وفن‌هاےسه‌سوته𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🌽 ⏝
🥤 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 📩 ‏‏‏‏آقا این چه وضعشه😒 روال ازدواج تو ایران اینجوریه که... تو 20 سالگی نمیذارن، با اونی که دوسش داری ازدواج کنی☹️ تو 30 سالگی بهت میگن، هر کی رو دوسش داری بگو برات بگیریم😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𓈒 1065 𓈒 "شما و مجردی‌تون" رو بفرستین. 𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh . 𓂃پاتوق‌مجردے𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🥤 ⏝
23.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🪖 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . خواستگاری» به روایت همسر محترم شهید ⊹🌷 ❤️ . 𓂃اینجاشهدامیزبان‌عشق‌اند𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🪖 ⏝
🧃 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . خواسته هاتونو مستقیم بیان نکنید😬 مثلا 👈اگه میخاین همسرتون سالگرد ازدواج رو فراموش نکنه🤭 میتونید از چند روز قبل تاریخ رو با ماژیک رو آینه بنویسید✍😜👻 👈اینکار مانع بدخلقی شما و یادآوری ب همسرتون میشه😉 . 𓂃ویتامین‌عشقت‌اینجاست𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧃 ⏝
☀️ ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ پر می‌کشم °🕊 به سمت ضریحت✨️° که سالهاست°🌌 گم کرده‌ام کنار حرم🌜° قلب خویش را°❤️ . 𓂃جایےبراےخلوت‌باامام‌رئـوف𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . ☀️ ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویست‌وهفتاد صدای گرم زنعمو،شادابم میکند. چقدر این خانم،
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_نخندین.. وضعیتمون خنده داره؟؟ افتادیم تو باتلاق دروغ و هرچقدر دست و پا میزنیم،بیشتر تو این جهنم فرو میریم.. خنده اش را میخورد و به دست های مشت شده ام خیره میشود. :+آروم باش... نیکی ببین ما مجبور بودیم،طولانی نیست..میگذره... اگه خیلی طول بکشه یه ماهه.. بعدش همه چی تموم میشه.. قول میدم، قول میدم آرامشت رو بهم نزنم... لحنش،مثل فرمانده جنگی است که به سربازانش وعده ی مرخصی بعد از جنگ را میدهد،البته اگر زنده بمانند! در چشمانش خیره میشوم،برای اولین بار چشم هایش رنگ میگیرند،دیگر آن شیشه های بی احساس نیستند... صداقت در مردمک هایش پرواز میکند. تپش های تند و بیحساب قلبم میگوید که این مرد،قابل اعتماد است... اما حسی عجیب،از عقلم برخاسته و ساز مخالف کوک میکند. قلبم دوباره خودش را به در و دیوار سینه ام میکوبد. من،باز هم از احساساتم شکست میخورم.. :_چرا یه ماه؟ +:دکترا گفتن پدربزرگ نهایتا تا یه ماه... چشمانم را می بندم.عمر دست خداست... :_رو قولتون حساب میکنم.. سرش را تکان میدهد. به طرف اتاقم میروم،یک لحظه یاد چیزی میافتم و برمیگردم. قبل از اینکه حرفی بزنم،مسیح میگوید +:از خونه نشستن بدم میاد،میرم بیرون،کاری با من نداری ؟ :_نه فقط من میتونم آدرس اینجا رو بدم به دوستم، بیاد اینجا؟ +:آره.. آدرس رو برات مینویسم :_ممنون سرش را تکان میدهد،به طرف اتاق میروم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . در را پشت سرم میبندم و روی صندلی مینشینم. اشتباه کردم،خیلی ناگهانی احساساتم غلیان کرد.نباید اجازه میدادم اینطور ابراز خشم کنم...البته،هرچه که بود،خوب شد. قول داد آرامشم را بهم نمیزند.. امیدوارم،هرچه زودتر بابا آشتی کند. صدای باز و بسته شدن در میآید. بلند میشوم و از اتاق بیرون میروم. رفته.. کاغذی روی میز و دو تا کلید روی آن... کلیدها را برمیدارم. این یعنی من هم صاحبِ خانه ی همسایه ام شده ام! عجب ماهی بشود،این یک ماه همسایگی.. روز اولش که اینطور پر ماجرا باشد؛وای به روزهای بعدی! موبایل را برمیدارم و به فاطمه زنگ میزنم. چند دقیقه نمیگذرد که جواب میدهد :_به به،عروس جان.. ییدار شدین خانم؟ خورشید رو مزین فرمودین! +:علیک السلام فاطمه خانم... :_السلام علیک و الرحمة الله و برکاته...کجایی پس؟ ده بار بهت زنگ زدم...اونجا آب و هوا چطوره؟ +:کجا؟ :_پاریس دیگه...ببین برج ایفل رو بغل کن عکسشو برام بفرست... +: امون بده منم وای فاطمه یه کم حرف بزنم :_خیلی خب من دیگه حرف نمیزنم.. به طرف آشپزخانه میروم. +:ببین من آدرس اینجا رو برات میفرستم،خونه ی مسیح رو.. پاشو بیا اینجا..من تنها حوصلم سر رفته.. چند لحظه میگذرد +:الو.. فاطمه صدامو داری؟ ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝