.
✍| بسمهـ تعالے
/🌹/ طبق وعده ے قبلے،
براے ڪسب توفیقـ،
تا آخـر ماه مبارکـ،
#هرشب_ساعت_23:45
در هیئتـ مجازے میزبانتون هستیمـ. /🌹/
💚 امشبـ: تاجـ بنــدگے 🍃
ٹَڼ٘هٱ مَږ٘جَعِ ږَڛ٘مے٘ هَێٸٹِ مَج٘ٱز٘ے٘👇
|°🌸°| eitaa.com/joinchat/2882142216C2d2fbbea47
عاشقانه های حلال C᭄
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [😐] تِلا بُدُگتلا نمےدارن ماهم لوزه بدیریم؟☹️ تودِشون نِصبِ تَب پامیتَن گَذا میتو
.
پستـ ویژهـ ےِ ما(👆👆👆)
ڪه براے آن دعــوتـ شدـید🌹
🍃هرشبـ راس ساعتـ 21:30🍃
شپــــخیل✋😍
🎈
بسمه تعالے
طاعاتـ و عباداتـتون
مقبول درگاه احدیتـ
ضمن پوزش بابتـ تاخیـر در
بارگذارے رمان، انشاالله
تا دقایقے دیگر دوقسمت جدید
رمان کار مےشه. عذرخواهیـم.
🎈
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
#عشقینه
✨#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
✍سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے
🌹 #قسمت_پانزدهم
بابا:هییی دخترم...ولی اینجا ایرانه و مجبوری به حجاب اجباری..بزار درست تموم بشه میفرستمت اونور هر جور خواستی بگرد..
-نه پدر جان...منظور این نبود
مامان:پس چی؟!
-نمیدونم چه جوری بگم...راستش...راستش میخوام چادر بزارم
پدر : چی گفتی؟! درست شنیدم؟!چادر؟!
مامان: این چه حرفیه دخترم.. تو الان باید فکر درس و تحصیلت باشی نه این چیزها
-بابا: معلوم نیست باز تو اون دانشگاه چی به خردشون دادن که مخشو پوچ کردن.
-هیچی به خدا...من خودم تصمیم گرفتم
بابا: میخوای با آبروی چند ساله ی من بازی کنی؟!؟همین مونده از فردا بگن تنها دختر تهرانی چادری شده
-مامان: اصلا حرفشم نزن دخترم...دختر خاله هات چی میگن..
-مگه من برا اونا زندگی میکنم؟!
-میگم حرفشو نزن
با خودم گفتم اینجور که معلومه اینا کلا مخالف هستن و دیگه چیزی نگفتم
نمیدونستم چیکار کنم کاملا گیج شده بودم و ناراحت از یه طرف نمیتونستم تو روی پدر و مادر وایسم از یه طرف نمیخواستم حالا که میتونم به اقا سید نزدیک بشم این فرصتو از دست بدم
ولی اخه خانوادم رو نمیتونم راضی کنم
یهو یه فکری به ذهنم زد اصلا به بهانه همین میرم با آقا سید حرف میزنم
شاید اجازه بده بدون چادر برم پایگاه.
بالاخره فرمانده هست دیگه .
فردا که رفتم دانشگاه مستقیم رفتم سمت دفتر آقا سید:
تق تق
-بله بفرمایید.
-سلام
-سلام...خواهرم شرمنده ولی اینجا دفتر برادرانه.. گفته بودم که اگه کاری دارید با زهرا خانم هماهنگ کنید.
-نه اخه با خودتون کار دارم
-با من؟!؟ چه کاری؟!
-راستیتش به من پیشنهاد شده که مسئول انسانی خواهران بشم ولی یه مشکلی دارم
چه خوب چه مشکلی؟!
-اینکه اینکه خانوادم اجازه نمیدن چادری بشم میشه اجازه بدین بدون چادر بیام پایگاه؟!
-راستیتش دست من نیست ولی یه سوال؟!شما فقط به خاطر پایگاه اومدن و این مسولیت میخواستین چادر بزارین؟!
-آره دیگه
-خواهرم ،چادر خیلی حرمت داره ها...خیلی...چادر لباس فرم نیست که خواهر...بلکه لباس مادر ماست...میدونید چه قدر خون برای همین چادر ریخته شده؟؟چند تا جوون پرپر شدن؟!چادر گذاشتن عشق میخواد نه اجازه.
ولی همینکه شما تا اینجا تصمیم به گذاشتنش گرفتین خیلی خوبه ولی به نظرم هنوز دلتون کامل باهاش نیست.
من قول میدم اون مسئولیت روبه کسی ندن و شما هم قول بدین و پوششتون رو با مطالعه و اطمینان قلبی انتخاب کنین نه به خاطرحرف مردم.
ادامه دارد…🍃
💟 @asheghaneh_halal
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
#عشقینه
✨ #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
✍سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے
🌹 #قسمت_شانزدهم
من قول میدم اون مسئولیت رو به کسی ندن و شما هم قول بدین و پوششتون رو با مطالعه و اطمینان قلبی انتخاب کنین...اول از همه خودتون تصمیمتون رو قلبی بگیرین. .
-درسته...ولی میدونید آخه کسی نیست کمکم کنه خانوادم هم که راضی نمیشن اصلا...مادرم که میگه چادر چیه و با همین مانتو حجابتو بگیر و اصلا میگن چادر رو اینا خودشون در آوردن ...شما کسی رو پیشنهاد نمیکنید که بتونم ازش بپرسم و کمک بگیرم و بتونه تو انتخاب چادر بهم یقین بده؟!
-چه کسی میخواید بهتر از خدا؟!
-منظورم کسی هست که بتونم ازش سوال بپرسم و جوابمو بده
-از خود خدا بپرسید..قرآن بخونید..
-اما من عربی بلد نیستم
-فارسی بلدین که؟! از خدا کمک بخواین...نیت کنین و یه صفحه رو باز کنین و معنیشو بخونین...حتما راهی جلو پاتون میزاره...البته اگه بهش معتقد باشین
-باشه ممنون
گیج شده بودم...نمیدونستم چی میگه.
اخه تو خونه ما قرآن یه کتاب دعا بود فقط ...نه یه کتابی که بشه ازش کمک گرفت
رفتم خونه و همش تو فکر حرفاش بودم...راستیتش رو بخواین با حرفهای امروزش بیشتر جذبش شدم
اخر شب رفتم قرآن خونمون رو از وسط وسطای کتاب خونمون پیدا کردم و اروم بردم تو اطاق.
قرآن رو تو دستم گرفتم و گفتم:
خدایا من نمیدونم الان چی باید بگم و چیکار کنم آداب این چیزها هم بلد نیستم...ولی خودت میدونی که من تا حالا گناه بزرگی نکردم خودت میدونی که درسته بی چادر بودم ولی بی بند و بار نبودم خودت میدونی که همیشه دوستت داشتم خدایا تو دوراهی قرار گرفتم. کمکم کن...خواهش میکنم ازت
یه بسم الله گرفتم و قرآنو باز کردم .
سوره نسا اومد ولی از معنی اون صفحه چیزی سر در نیاوردم... گفتم خدایا واضح تر بگو بهم.. و قرآن رو دوباره باز کردم
سوره نور اومد که تو معنیش نوشته بود:
ای پیامبر به زنان مؤمنه بگو دیدگان خویش فرو گیرند (از نگاه هوس آلوده) و دامان خویش را حفظ كنند و زینت خود را به جز آن مقدار كه نمایان است، آشكار ننمایند و (اطراف) روسریهای خود را بر سینهی خود افكنند تا گردن و سینه با آن پوشانده شود
باز هم شکی که داشتم تو چادری شدن برطرف نشد
گفتم خدایا واضح تر من خنگ تر از این حرفاما و قرآن رو دوباره باز کردم.
اینبار سوره احزاب اومد...
معنی اون صفحه رو خوندم تا رسیدم به ایه 59 .
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا»
ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلبابهای خود را بر بدن خویش فرو افكنند این كار برای آن كه مورد آزار قرار نگیرند بهتر است.
جلباب؟!؟!؟!
جلباب دیگه چیه؟!
سریع گوشیم رو برداشتم و سرچ کردم جلباب...
دیدم جلباب در زبان عربی به پارچه ی سرتاسری میگن که از سر تا پا رو میگیره و پارچه ای که زنان روی لباسهای خود میپوشند...
اشک تو چشمام حلقه زد...
گفتم ریحانه یعنی خدا واضح تر بهت بگه دوست داره توی چادر ببینتت؟!
تصمیمم رو گرفتم..
من باید چادری بشم..
ادامه دارد…🍃
💢قسمت قرآن باز کردن برگرفته از یه ماجرای حقیقی بود و اتفاق افتاده برای یه خانمی...
💟 @asheghaneh_halal
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
🍃دعای روز #دهم ماه رمضان🌙
🌟●بسم الله الرحمن الرحیم
⭐️●االلهمّ اجْعلنی فیهِ من المُتوكّلین
🌟●علیكَ واجْعلنی فیهِ من الفائِزین
َ⭐️●لَدَیْكَ واجْعلنی فیهِ من المُقَرّبین
🌟●الیكَ بإحْسانِكَ یاغایَةَ الطّالِبین.
🍃 خدایا قرار بده مرا در این روز از متوكلان بدرگاهت و مقرر كن در آن از كامروایان حضرتت و مقرر فرما در آن از مقربان درگاهت به احسانت اى نهایت همت جویندگان🍃
#دهمین_روزماه_مهمونی_خدا🌕
#التماس_دعا👌
💛🍃||• @asheghaneh_halal
تحدیر_تندخوانی_جز_دهم_قرآن_کریم_.mp3
4.01M
#سکینه
🌙: #ویژه_برنامه_ماھ_مبارڪ_رمضان
✨:تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖بھ صورت تحدیر(تندخوانے)
🍃جزء دهم🍃
[🎤] @asheghaneh_halal
🍃🌙🍃
🌙🍃
🍃
#ادعيه:
[دعاے ابوحمزه ثمالے]
#قسمت_دهم:
وَاَعْظَمُ حِلْماً مِنْ اَنْ تُقایِسَنى بِعَمَلى اَوْ اَنْ تَسْتَزِلَّنى بِخَطیئَتى وَما
و بردباریت بزرگتر از آنست که مرا به کردارم بسنجى یا اینکه مرا به خطایم بلغزانى و چه
🍃🌙
اَنَا یا سَیِّدى وَما خَطَرى هَبْنى بِفَضْلِکَ سَیِّدى وَتَصَدَّقْ عَلَىَّ
هستم من اى آقاى من و چه ارزشى دارم ؟ مرا به فضل خویش ببخش اى آقاى من و بر من
🍃✨
بِعَفْوِکَ وَجَلِّلْنى بِسَِتْرِکَ وَاعْفُ عَنْ تَوْبیخى بِکَرَمِ وَجْهِکَ سَیِّدى
با عفو خود نیکى کن و با پرده پوشیت بپوشانم و درگذر از سرزنش کردنم به بزرگوارى ذاتت آقاى من
🍃🌙
اَنَا الصَّغیرُ الَّذى رَبَّیْتَهُ وَاَنَا الْجاهِلُ الَّذى عَلَّمْتَهُ وَاَنَا الضّآلُّ الَّذى
من همان بنده خردسالى هستم که پروریدى و همان نادانى هستم که دانایش کردى و همان گمراهى هستم که
🍃✨
هَدَیْتَهُ وَاَنَاالْوَضیعُ الَّذى رَفَعْتَهُ وَاَنَا الْخآئِفُالَّذى آمَنْتَهُ وَالْجایِعُ
راهنماییش کردى و همان پستى هستم که بلندش کردى و همان ترسانى هستم که امانش دادى و گرسنه اى هستم
🍃🌙
الَّذى اَشْبَعْتَهُ وَالْعَطْشانُ الَّذى اَرْوَیْتَهُ وَالْعارِى الَّذى کَسَوْتَهُ
که سیرش کردى و تشنه اى هستم که سیرابش کردى و برهنه اى هستم که پوشاندیش
🍃✨
وَالْفَقیرُ الَّذى اَغْنَیْتَهُ وَالضَّعیفُ الَّذى قَوَّیْتَهُ وَالذَّلیلُ الَّذى اَعْزَزْتَهُ
و ندارى هستم که دارایش کردى و ناتوانى هستم که نیرومندش کردى و خوارى هستم که عزیزش کردى
🍃🌙
وَالسَّقیمُ الَّذى شَفَیْتَهُ وَالسّآئِلُ الَّذى اَعْطَیْتَهُ وَالْمُذْنِبُ الَّذى
و دردمندى هستم که درمانش کردى و خواهنده اى هستم که عطایش کردى و گنهکارى هستم که
🍃✨
سَتَرْتَهُ وَالْخاطِئُ الَّذى اَقَلْتَهُ وَاَنَاالْقَلیلُ الَّذى کَثَّرْتَهُ وَالْمُسْتَضْعَفُ
گناهانش را پوشاندى و خطاکارى هستم که از او گذشتى و اندکى هستم که بسیارش کردى و خوارشمرده اى هستم
🍃🌙
الَّذى نَصَرْتَهُ وَاَنَا الطَّریدُالَّذى آوَیْتَهُ اَنَا یا رَبِّ الَّذى لَمْ اَسْتَحْیِکَ
که یاریش کردى و آواره اى هستم که جا و ماءوایش دادى منم پروردگارا آن کسى که در خلوت از تو شرم نکردم
🍃✨
فِى الْخَلاَّءِ وَلَمْ اُر اقِبْکَ فِى الْمَلاَّءِ اَنَا ص احِبُ الدَّو اهِى الْعُظْمى اَنَا
و در آشکارا هم رعایت تو را نکردم منم صاحب مصیبتها و ماجراهاى بزرگ منم
🍃🌙
الَّذى عَلى سَیِّدِهِ اجْتَرى اَنَا الَّذى عَصَیْتُ جَبّارَ السَّمآءِ اَنَا الَّذى
کسى که بر آقاى خود دلیرى کرده منم کسى که نافرمانى برپادارنده آسمانها را کرده ام منم کسى که
🍃✨
اَعْطَیْتُ عَلى مَعاصِى الْجَلیلِ الرُّشا اَنَا الَّذى حینَ بُشِّرْتُ بِها
براى نافرمانیهاى بزرگى که کرده ام رشوه داده ام منم آن کسى که هرگاه نوید گناهى رابه من مى دادند
🍃🌙
خَرَجْتُ اِلَیْها اَسْعى اَنَا الَّذى اَمْهَلْتَنى فَمَا ارْعَوَیْتُ وَسَتَرْتَ عَلىَّ
بسویش شتابان مى رفتم منم که مهلتم دادى ولى من به خود نیامدم و بر من پوشاندى
{•🌼•} @asheghaneh_halal
🍃
🌙🍃
🍃🌙🍃
🌸🌙🌸🌙
🌙🌸🌙
🌸🌙
🌙
#رساله
کسی که بهخاطر بيماری روزه ماه رمضان را نگرفته، اگر بيماریاش تا ماه رمضان آينده ادامه يافت، قضای رمضانِ گذشته از او ساقط میشود و بايد برای هر روز يک مدّ طعام بدهد.
📚منبع: رساله ی امام خامنه ای
🍃🌷 @asheghaneh_halal
🌙
🌸🌙
🌙🌸🌙
🌸🌙🌸🌙
🍘🍹🍘🍹🍘🍹
🍹🍘🍹🍘🍹
🍘🍹🍘🍹
🍹🍘🍹
🍘🍹
🍹
#مائده
#افطار🔰
نان🍞 و پنیر و گردو...خرما و چای کمرنگ☕️
#شام🔰
کوفته ریزه🍘(معروف به کله گنجشکی)
#دستورپخت🔰
گوشت چرخکرده رو به همراه یه پیاز متوسط رنده شده و مقداری
نمک.زردچوبه.فلفل سیاه
ورز بدید که حالت چسبندگی پیدا کنه
گوشت رو نیم ساعت توی ظرف دربسته بذارید که بامواد همراهش، طعم بگیره
توی این زمان سیب زمینی رو خلالی درشت خورد کنید🍟
و با حوصله توی روغن و حرارت ملایم سرخ کنید.
از گوشت، به اندازه ی توپ پینگ پنگ (به اندازه کله ی گنجشک😊) جدا کنید و گرد کنید و توی روغنتون سرخش کنید
بعد از سرخ کردن کوفته ها
توی همون روغن که طعم سیب زمینی و گوشت رو گرفته
یه مقداری رب گوجه و زردچوبه و نمک و فلفل سیاه سرخ کنید که سس به دست بیاد. کمی پودر دارچین هم توی سس بریزید و دو لیوان متوسط آب، به سستون اضافه کنید و سیب زمینی سرخ شده و کوفته های سرخ شده تونو توی سس بریزید که با آب بجوشه و حرارت رو ملایم کنید که سس از حالت آبکی دربیاد و کمی غلیظ بشه.
نکته:
حواستون باشه در حین سرخ کردن همه ی موادتون، حرارت پایین باشه که روغنتون نسوزه چون هم سیب زمینی و هم کوفته و هم سس با یه روغن سرخ میشن.
👈 #فوت_کوزه_گری 👇
اگه مواد کوفته تون چسبندگی پیدا نکرد نصف قاشق غذا خوری آرد بهش اضافه کنید که کمکتون کنه. البته چسبندگی چنین موادی به ورز دادن مواد بستگی داره
مواد باید به هم چسبیده باشه اما به ظرف و دستتون نچسبه
#دهمین_مائده🔟
#نوش_جان😋🍭
🍳| @asheghaneh_halal
🍹
🍘🍹
🍹🍘🍹
🍘🍹🍘🍹
🍹🍘🍹🍘🍹
🍘🍹🍘🍹🍘🍹
😜°| #خندیشه |°😜
یه سرے از پدر مادرا ڪه
ماشالا از بدنیا اومدن بچه هاشون با محبت های الڪے اصلا نمیذارن بچه هاشون رشد ڪنن.🔨😐
بجاے بچه ها تصمیم میگیرن ☹️
مشق مینویسن📝
همه ڪاراشو انجام میدن 😑
نه مسئولیتےبهش میدن نه هیچے. نمیذارن بچه یڪم سختی بڪشه تا آبدیده بشه خلاصه یه بچه از ڪار افتاده و دست پاچلفتی بزرگ میڪنن و تحویل جامعه میدن
.
.
.
دم ماه رمضونـ🌙ــم ڪه میشه
بچش خرس گنده شده🐻 میتونه یه خانواده رو بچرخونه بازم مهر و محـ💚ـبت الڪےمادر پدر گل میڪنه ڪه وا خدامرگم بده ضعف میڪنی میفتے میمیرے😳😑
.
.
.
حالا بچشون تا دیروز بدغذا 😣بوده
و اصلا غـ🍔ــذا نمیخورده ها. حساب ڪنے هر روز برا خودش روزه میگرفته. الان تا ماه رمضون شده مادر پدره حساس شدن نه هنوز وقت روزه گرفتنت نیست.
.
.
.
بچه خودش میگه میتونم
روزه بگیرم ،دوست دارم بگیرم😕
وحےنازل میشه از پدر مادر ڪه نه بر تو واجب نیست.
ڪےگفته واجب نیست⁉️
ببخشیدا شما خیلے اشتباه میڪنے
جاےخدا دستور صادر میڪنے
اگه به سن تکلیف رسیده باید روزه بگیره
شماهم قرص و محکم تشویقش میڪنے باید
روزه بگیرےعزیزم ☺️
قربون روزه گرفتنت برم 😘و
از این حرفا.....
.
.
.
.
سحرے هم بلند میشےبراش غذاے رنگارنگے😋ڪه دوست داره درست میڪنے بخوره تا افطار🍲
تو روز هم چند ساعتے خوابشو بیشتر ڪنید و ڪلا فضا رو مهیا ڪنید فشار بهش نیاد
.
.
.
حالا اگه خیلےضعیفه و نمیتونه برید بپرسید چیڪار باید بکنید. احکامش چیه
بچه دوست داره بزرگ بشه. یڪےاز چیزایےڪه بهش ثابت میشه بزرگ شدے اینه که روزه بگیره. ڪوچیڪش نڪنید شما😬😬
.
.
.
وقتی شما اینجا نمیذارے بچه روزه بگیره و انجام ندادن واجب الهےرو راحت جلوه میدے. بعدا میاے🚶 پیش مشاور مینالے بچم اعمال عبادے رو ڪه انجام نمیده هیچ، حرف منو باباشم گوش نمیده و به هیچ صراطے مستقیم نیست😒
.
.
°| خندیــ😅ـشـــه نوشـتــــ|°
خوب خودت باعثش شدے.
حریم و حرمت دارے رو یادش ندادے
آقا بخدا ڪسے با نخوردن چند ساعته نمرده😩. اصلا اینایے ڪه اعتصاب غذا میڪنن رو ببینید طرف ۵۰ روز غذا نمیخوره ڪه بمیره نمیمیره لامصب، تو ڪما میره ولے نمیمیره😁
.
.
.
.
حالا چند ساعت غذا نخورےنترس اوف نمیشے😉. پرخورے شاید باعث بشه قند و چربے و صدتا درد و مرض بگیرے بمیرے ولی نخوردن چندساعته باعث مریضے☝️ نمیشه
اصلا همه پزشڪاے داخل و خارج میگن براے سلامتے هم مفیده روزه گرفتن. اصلا بخاطر سلامتیت روزه بگیر😃
#روزهماهرمضان😊
روزهدارانڪلیڪڪنید😎👇
|•😍•| @asheghaneh_halal
#قرار_عاشقی
||✨●اےهشتمین ستاره{⭐️}
||🌙●دنباله دارِ عشـــق{♥️}
||✨●حالا کبوتر دل مـن{🕊}
||🌙● پشت بام توسـت{👌}
حال و هواتو امـام رضایےکن🍃
•🔆• @Aasheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
[😐] عُب چلا اینجولے
نیگام مےتُنین 👁👁
دوس دالم دُڪتل شم😍
از الان دالم تملین مےتُنم😎
تازشـم مامانـم عَی٘لے🙈
قلبــون صدقم میلِه👩
عَے میجِه قلبونه پسلِ
دُکتلَم بلــم مــن👶
[😅] چه آقاے دڪترِ عصبانےاے
هستے شما، قربونت برم دڪتر آینده😎
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
•🍼• @Asheghaneh_Halal
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
#عشقینه
✨ #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
✍سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے
🌹 #قسمت_هفدهم
تصمیمم رو گرفتم...
من باید چادری بشم
حالا مونده راضی کردن پدر و مادر...
هرکاری میشد کردم تا قبول کنن..ازگریه و زاری تا نخوردن غذا ولی فایده نداشت.
و این بحث ها تا چند هفته تو خونه ما ادامه داشت.. اوایلش چادرمو میزاشتم توی یه پلاستیک و وقتی از خونه بیرون میرفتم میزاشتم تا اینکه بابا و مامان اصرار من رو دیدن یه مقدار دست کشیدن و گفتن یه مدت میزاره خسته میشه...فعلا سرش باد داره و از این حرفها.
خلاصه امروز اولین روزیه که با چادر وارد دانشگاه میشم
از حراست جلوی در گرفته تا بچه ها همه با تعجب نگاه میکنن
نمیدونم ولی یه حس خوبی توش داشتم و به خاطر همین هم سریع رفتم سمت دفتر بسیج خواهران.
وقتی وارد شدم سمانه که از صبح منتظرم بود سمتم اومد:
-وای چه قدر ماه شدی گلم
ممنون ...
بابا و مامانو چطوری راضی کردی؟!
خلاصه ما هم ترفندهایی داریم دیگه
خب حالا بهمون میگی کارمون اینجا دقیقا چیه
اره..با کمال میل .
در همین حین بودیم که زهرا خانم وارد دفتر شد و:
-به به ریحانه جان...چه قدر چادر بهت میاد عزیزم
-ممنونم زهرا جان
-امیدوارم همیشه قدرشو بدونی
-منم امیدوارم..ای کاش همه قدرشو بدونن و حرمتشو نگه دارن
زهرا رو کرد به سمانه و گفت :
سمانه جان آقا سید امروز داره میره مرکز و یه سر میاد پرونده ی اعضای جدید رو بگیره..من الان امتحان دارم وقتی اومد پرونده ها رو بهش تحویل بده
-چشم زهرایی..برو خیالت راحت
زهرا رفت و من و سمانه تنها شدیم و سمانه گفت خوب جناب خانم مسئول انسانی... این کار شماست که پرونده ها رو تحویل بدین به اقا سید
یهو چشمام یه برقی زد و انگار قند تو دلم اب شد
اقا سید اومد و در رو زد و صدا زد:
-زهرا خانم؟!
سریع پرونده هارو برداشتم و رفتم بیرون:
-سلام
سرش پایین بود و تا صدامو شنید و فهمید که صدای زهرا نیست چند قدم عقب رفت وهمونطوری که سرش پایین بود گفت:
-علیکم السلام...زهرا خانم تشریف ندارن؟!
-نه...زهرا امتحان داشت پرونده ها رو داد به من که تحویل بدم بهتون
یه مقدار سرشو بالا آورد و زیر چشمی یه نگاهی بهم کرد و گفت:
اااا...خواهرم شمایید
نشناختمتون اصلا...
خوشحالم که تصمیمتون رو گرفتین و چادر رو انتخاب کردین
ان شا الله واقعا ارزششو بدونید چون هم با چادر خیلی فرق کردید و اینکه هم با چادر...
هیچی..
حرفشو خورد و نفهمیدم چی میخواست بگه و منم گفتم:
-ان شا الله..ولی من یه تشکر به شما بدهکارم بابت راهنماییتون
-خواهش میکنم... نفرمایید این حرفو
دستشو آورد بالا و پرونده ها رو گرفت و همچنان همون انگشتری که زهرا خریده بود تو دستش بود.
پرونده ها رو تحویل دادم و رفت ولی من همچنان تو فکرش بودم
ادامه دارد…🍃
💟 @asheghaneh_halal
💜⚜💚⚜💜⚜️💚⚜️💜
💜⚜️💚⚜️💜⚜️💚⚜️💜
#عشقینه
✨ #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
✍سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے
🌹 #قسمت_هجدهم
.پرونده ها رو بهش تحویل دادم و رفت ولی من همچنان تو فکرش بودم با دیدن انگشترش سرم درد گرفته بود و بدنم سرد شده بود و همچنان خیره با چشمهام که الان کم کم داشت بارونی میشد بهش زل میردم و رفتنشو نگاه میکردم
با صدا زدن سمانه به خودم اومدم که گفت : ریحانه؟ چی شدی یهو؟!
-ها؟! هیچی هیچی
-آقا سید چیزی گفت بهت؟!
-نه بنده خدا حرفی نزد
-خب پس چی؟!
-هیچی..گیر نده سمی
-تو هم که خلی به خدا
خلاصه یکم تو بسیج موندم و بهتر که شدم اروم اروم سمت کلاسم رفتم و وقتی پامو گذاشتم تو میشنیدم که همه دارن زمزمه هایی میکنن فهمیدم درباره منه ولی به روی خودم نیاوردم پسرا که اصلا همه دهن باز مونده بودن
اما امروز واقعا همه پسرها هم با احترام کنارم حرف میزدن و هر چیزی رو نمیگفتن و شوخی هاشون کمتر شده بود.
نمیدونم شایدم میترسیدن ازم
.ولی برای من حس خوبی بود
خلاصه ولی زمزمه هاشونم میشنیدم.
-یکی میگفت حتما میخواد جایی استخدام بشه
-یکی میگفت حتما باباش زورش کرده چادری بشه
-و خلاصه هرکی یه چی میگفت
-ولی من اصلا به روی خودم نمیاوردم
یه مدت به همین روال گذشت و من بیشتر به چادر و نماز خوندن و مدل جدیدم داشتم عادت میکردم.
تو این مدت خیلی از دوستانو از دست داده بودم. و فقط مینا کنارم مونده بود ولی اونم همیشه نیش و کنایه هاشو میزد
توی خونه هم که بابا ومامان ...
همچنین توی همین مدت احسان چند بار خواست باهام مستقیم حرف بزنه و نزدیک شد ولی من همش میزدم تو ذوقش و بهش اجازه نمیدادم زیاد دور و برم بیاد..راستیتش اصلا ازش خوشم نمیومد..یه پسر از خود راضی که حالمو بهم میزد کارهاش. و فقط اقا سید تو ذهنم بود شاید چون اونو دیده بودم نمیتونستم احسان رو درک کنم .
تا اینکه یه روز صبح مامانم گفت:
-دخترم...
عروس خانم.
پاشو که بختت وا شد
با خواب الودگی یه چشممو باز کردم و گفتم باز چیه اول صبحی؟
-پاشو..پاشو که برات خواستگار میخواد بیاد
-خواستگار؟!امشب؟؟؟
-چه قدرم هوله دخترم نه اخر هفته میان
-من که گفتم قصد ازدواج ندارم
-اگه به حرف باشه که هیچ دختری قصد ازدواج نداره
-نه مامان اگه میشه بگین نیان
-نمیشه باباش از رفیقای باباته
-عههههه...شما هم که هیچوقت نظر من براتون مهم نیست
-دختر خواستگاره دیگه.هیولا نیست که بخورتت تموم شی
خوشت نیومد فوقش رد میکنیش...
ادامه دارد…🍃
💟 @asheghaneh_halal
💜⚜️💚⚜️💜⚜️💚⚜️💜
🍃دعای روز #یازدهم ماه رمضان🌙
🌟●بسم الله الرحمن الرحیم
⭐️●اللهمّ حَبّبْ الیّ فیهِ الإحْسان
🌟●وکَرّهْ الیّ فیهِ الفُسوقَ والعِصْیانَ
⭐️●وحَرّمْ علیّ فیهِ السّخَطَ والنّیرانَ
🌟●بِعَوْنِکَ یا غیاثَ المُسْتغیثین
🍃خدایا دوست گردان بمن در این روز نیکى را و نـاپسند بدار در این روز فسق ونافرمانى را وحرام کن بر من در آن خشم وسوزندگى را به یاریت اى دادرس داد خواهان🍃
#یازدهمین_روزماه_مهمونی_خدا🌕
#التماس_دعا👌
💛🍃||• @asheghaneh_halal