eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
[• ♡•] °📖•بر سـرم قرآنــ °🤲🏻•و دستانم به سوے آسمان °🌙•از خدا مےخواهمت امشب °💌•اجـابت مےشوے؟ °💖• °✨• °🍃• مجردان ـانقلابے😌👇 [•♡•] @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تحدیر جزء 20.mp3
4.72M
••🍃🎙•• 🌙: تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖 بھ صورت تحدیر(تندخوانے) [• جزء بیستمــ •] @asheghaneh_halal ••🍃🎙••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
توl|🍲|l حلیم بادمجان 🍆 مواد لازم برای۶ نفر: پیاز (متوسط) ۴ عدد برنج ۱ پیمانه عدس ۲۰۰ گرم گوشت (گوسفندی و بدون چربی) ۵۰۰ گرم بادمجان (سرخ شده یا کبابی شده) ۱ کیلوگرم گردو (آسیاب شده یا خرد شده) ۱/۲ پیمانه زعفران (ساییده شده) ۱ قاشق چای خوری نمک و فلفل به مقدار لازم نعنا به مقدار لازم کشک (برای تزیین) به مقدار لازم سیر به مقدار لازم طرز تهیه: ۱- ابتدا در ظرف مناسبی گوشت را با سایر افزودنیهای دلخواه آبپز میكنیم.بعد استخوانهای گوشت را جدا كرده و آن را خیلی خوب بكوبید. ۲- عدس و برنج را هر كدام در ظروف جداگانه آبپز كنید و پس از پخته شدن به همراه یك پیمانه آب گوشت و بادمجانهای سرخ شده در مخلوط كن ریخته و كاملا به حالت پوره در می آوریم . ۳- حالا مواد را روی حرارت ملایم قرار داده و گوشت كوبیده شده را به آن اضافه میكنیم و پس از مخلوط كردن پودر گردو و نمك و فلفل و سیر رنده شده را نیز به غذا اضافه میكنیم و اجازه میدهیم غذا روی حرارت باشد. ۴- در ظرفی جداگانه پیاز ها را خرد كرده و سرخ میكنیم و مقداری از آن را برای تزیین كنار گذاشته و بقیه را به غذا اضافه میكنیم و به غذا فرصت میدهیم تا كاملا جا بیفتد. ۵- حلیم بادمجان بهتر است با بادمجان كبابی پخته شود به این منظور بادمجانها را روی حرارت مستقیم قرار دهید تا پوست آنها كاملا بسوزد و پس از آن زیر شیر آب سرد گرفته و پوستش را بكنید. ۶- بهتر است شعله غذا بسیار ملایم و زمان پخت طولانی باشد. ۷- این غذا معمولا با مقداری كشك ، نعنا داغ ، پیاز داغ و زعفران ابكرده تزیین و سرو میشود. •• افطارے امروزتو نذر شهید[رسول پور مراد]ڪن.. کدبانـ|😌|ــو جـانـ😉✋ l|🍲|l @asheghaneh_halal
﴾💞﴿ ﴿ ﴾ . . ﴿😇﴾ دلم مۍخواد ، شور غزل بگیـــــرم ﴿🤗﴾ ضــــــریح اتُ ، توۍ بغل بگیـــــرم ﴿💑﴾ دلم میخواد وقتۍ عروسۍ کردم ﴿😍﴾ تو حرم ات ، ماھ عســل بگیـــــرم 😌 پ.ن: امشب براۍ ازدواج جوون‌ها💔 و مشڪلاتشون خیلۍ دعا ڪنید 🤲 همسفر همراه روزۍ و نصیب همہ‌تون بشہ😌 . . [🌎]ـتو مـــــرا جـــــان و جـــــهانے👇 ﴾💞﴿ @Asheghaneh_halal
•{☀️}• { 🕗 } . . ﴿😊﴾ امتحان ڪردم و دیدم ﴿✨﴾ ڪھ میان حــــــرم ات ﴿🙏﴾ هیچ ذڪرۍ قســــــــمِ ﴿💔﴾ حضرت زهــــــراۜ نشود پ.ن: امشب با آقا از مادرش بگین🙂 یقین دارم جوابتونو میدھ🌹🍃 . . {🕊} حتمآ قــرار شاه و گـدا هستــ یـادتـانــ!👇 @Asheghaneh_halal •{☀️}•
•🖤• •| 📿 |• •▪️تهدمت و الله ارکان الهدے▪️• علےرو از پا انداختـ تیغ‌ِ بہ زهر آغشتھ ..|😭| ولے خودش‌ میگہ ‌منو دورے زهرا ڪشتھ ..|💔| •🏴دعاےافطار🏴• 😍 دم‌افطار‌فقط ذڪر حسین‌شیرین‌استـ👇 •🖤• @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
[• #عشقینه💍 •] #ٺـاپـروانگے↯ #قسمت_بیستم🦋🌱 لحظه ای سکوت شد و بعد دوباره صدای جیغ مه لقا بود که پیچ
[• 💍 •] 🦋🌱 کاش تنها نبود،ایستاد و در نهایت احترام و اضطراب سلام کرد.نیشخندی تحویل گرفت و زیر نگاه خریدارانه مادرشوهرش که سرتا پایش را خوب برانداز می کرد،گر گرفت. _فکر نمی کردم جرات اومدن داشته باشی!توقع خوش آمد که نداری؟ چه باید می گفت؟انگار لال شده بود!مه لقا با دست به سمتی اشاره کرد و با تمسخر ادامه داد: _بعید می دونم با چادر سیاه بخوای تا ته مراسم بشینی!اینجا عروسیه نه عزا...اتاق پرو ته سالنه ناخودآگاه دستش را بند چادرش کرد.موقع آمدن نمی دانست عروسی مختلط است و خانوم ها با چنین وضعی جولان می دهند.از دست بی فکری ارشیا حسابی کفری بود،با استرس چشم چرخاند اما پیدایش نکرد.مجبور شد برای رهایی از دست مه لقا راهش را به اتاق پرو کج کند. مردد بود،چادر مشکی اش را انداخت روی صندلی و چادر تا زده ی سفیدش را از کیف درآورد،حتی با اینکه کت و دامنش کاملا پوشیده بود اما اصلا دلش نمی خواست در چنین مجلسی حضور پیدا کند چه برسد که بدون چادر و _یعنی انقد پاستوریزه ای؟! سر که بلند کرد دختر جوانی را دید که تقریبا چسبیده به مه لقا و با پیروزی برابرش قد علم کرده بود. _می بینی نیکا جان؟پسرم این بار چشم بازارو کور کرده _هه،چی بگم عمه جون!چشمام داره از تعجب میزنه بیرون.شنیده بودم رفته سراغ یه دختر بی اصالت خونه نشین اما فکر نمی کردم طرف در این حد شوت باشه انقدر جملات دختر و مه لقا با سرعت رد و بدل می شد که مخش به دنگ و دنگ افتاده و دهانش باز مانده بود! _می بینی دختر جون‌؟حتی عارم میشه به این جماعت بگم که عروس این خونه یکی مثل تو شده!ببینم تو که لچک می کشی سرت و ده مدل چادر زاپاس داری برای هر دقیقه ت،خدا و پیغمبرم سرت میشه؟نه؟وجدانت درد نمی گیره از اینکه ارشیا رو از همه ی سهم و خوشی هاش محروم کردی؟حق پسر من همچین عروسی ای بود و همچین عروسی نه تو که هیچ وقت نفهمیدم چطور رگ خوابش رو توی دست گرفتی و گولش زدی.البته اعتراف می کنم که خوب زرنگ بودی!خیلیا قبل از تو سعی کردند و نشد ... ولی خب همه که از جنس شما نیستند تا قاپ زنی بلد باشن! حس می کرد یکی از رگ های پشت سرش را می کشند،از شنیدن توهین های بی پروایش در حال مردن بود! _کاش لااقل بر و رویی داشتی که مطمئن می شدم از نیکا سرتری! ولی امشب ناامید شدم و البته خوشحال ... شنیدم هیچ ویژگی خاصی هم نداری که چشم گیر باشه،خب ارشیا اگه با اختر هم ازدواج می کرد غذاهای خوشمزه می خورد!ولی اشکالی نداره،آدم تا وقتی بدی رو تجربه نکنه و دلزده نشه قدر خوشی رو نمی دونه!بهرحال خیلی دچار شادی نشو عزیزم!به یه سال نکشیده توام مثل نیکا دلش رو می زنی و باید راهت رو بکشی و برگردی همون جایی که توش بزرگ شدی.از این خوشی زودگذر خیلی استفاده کن. صدای تق تق پاشنه های کفش نیکا هرچه نزدیک تر می شد،ضربان قلبش شدت می گرفت. تابحال این حجم از آرایش و گریم و حتی اعضای زیر تیغ رفته ی صورتی را از این فاصله ی نزدیک ندیده بود.چشم در چشم هم ایستاده بودند و انگار زمان را روی دور کند زده بود کسی... _منو بکن آینه ی عبرتت!من دختر داییش بودم اما راه افتادو آبرومو برد،هم خون بودیمو روم دست بلند کرد،استخون همو نباید دور می ریختیمو پسم زد!من که همه چی تموم بودم شدم این،تو دقیقا به چیت می نازی؟هوم؟ پس نیکا او بود!زن ارشیا.... • • ادامھ‌ دارد...😉💕 • • نـویسندھ: الهـام تیمورے 😎🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌸 🌿 🍃 @asheghaneh_halal 💐🍃🌿🌸🍃🌼