eitaa logo
عاشقانه‌ های‌ حلال 🇵🇸 ꨄ
15.6هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
80 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Daricheh_Khadem ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩💌𓆪• . . •• •• باورهای نادرست 5: گفتیم که بعضی باورهای نادرست برای ازدواج، ما رو دچار چالش می‌کنه هشت‌تا باور رو گفتیم، امروز هم دوتای دیگه... 🍁 نهمی‌ش: 😇 بعضی‌ها دنبال همسری هستند که ویژگی‌های شخصیتیش باهاشون ⚡ متضاد باشه تا اینطوری با هم به تکامل برسند... این باور، افراد را تشویق می‌کنه که به جای رفع مشکلات رفتاری خودشون دنبال فردی متفاوت باشند تا ضعفشون رو بپوشونه؛ درحالیکه معمولا ازدواج افرادِ خیلی متفاوت از هم اونها رو دچار چالش و مشکل می‌کنه... 🍁 دهمی‌ش: 😬 توی بعضی فرهنگ‌ها برای ازدواج چند خواهر و برادر، 🌿 تاکید میشه ترتیب رعایت شه؛ یا اینکه تصور میشه شرایط خانواده، با ازدواج یه نفر بهتر میشه؛ توی این شرایط خیلی‌وقت‌ها یه نفر برای اینکه مانع دیگران نباشه، ناچارا با فردی که دلخواهش نیست، ازدواج می‌کنه یادمون باشه 💝 بهترین ازدواج‌ها، وقتیه که با دلخواه و آگاهی باشه، _ حتی اگه کمی دیرتر باشه_ و دیدهای منفی نسبت به خودمون و شرایطمون، می‌تونه ما رو دچار انتخاب نادرست کنه . . . 🌸 ‌‌‌. . 𓆩ازتوبه‌یڪ‌اشارت‌ازمابه‌سردویدن𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💌𓆪•
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . . •• •• وقتے پاے در میان باشد دنبال هیچ آرزوے🙏 تازه اے نیستم تنها اتفاق زندگے منے که براے دوستـ💕 داشتنت محتاجم که عاشقانه لحظه به لحظه عاشقترت باشم🥰💍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🍳𓆪• . . •• •• مرغ کــنتاکے🍗😎 مـواد لازم : نمـک ۲ ق چ🧂 مـرغ کــامل ۱ دونه فلفــل سیاه ½ ق چ پـودر پاپــریکا ۱ ق چ نــشاسته گندم ۱ ق غ🌾 فلفــل قرمز ½ ق چ🌶 پودر ســیر ۱ ق چ🧄 زنجــبیل ½ ق چ زیــره ۱ ق چ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. 𓆩حالِ‌خونھ‌با‌توخوبھ‌بآنوےِ‌خونھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal . . •𓆩🍳𓆪•
•𓆩🧕𓆪• . . •• •• 💬 ‌‏مامان بودن هم سخته‌ها❗️ فکر کنید بچت ظرفت رو شکونده و میگه آقا گرگه اومد شکست🦊 و تو باید تو اوج عصبانیت جلوی خنده‌ات رو بگیری🙊 و نگی آره! آقا گرگه بیکاره بیاد تو ساختمونای تهران پارس بشقاب بشکنه😔😄 . . •📨• • 903 • "شما و مامانتون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩با‌مامان،حال‌دلم‌خوبه𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🧕𓆪
•𓆩🪞𓆪• . . •• •• با همسر رفیق باز چه طور برخورد کنیم⁉️ ابتدا ریشه یابی کنید🪴👇 👈 اول ببنید آیا همسر شما همیشه همین طور بوده یا به تازگی اینطورشده... 👈اگر رفیق بازی او ریشه در گذشته هایش دارد، به هیچ وجه در صدد حذف یکباره آن برنیایید❌ این مسأله باید تدریجی حل شود✔️ 👈اگر به تازگی رفیق باز شده 👇 دلیل آن را در رفتارهای خودتان و نبود آرامش در خانه جستجو کنید👌 . . 𓆩چشم‌مست‌یارمن‌میخانہ‌میریزدبهم𓆪 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🪞𓆪•
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• به آدما رویاهات رو نگو نشونشون بده . . .😌👒 . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
•𓆩🪴𓆪• . . •• •• از تو بعید نیست میان دو خنده‌ ات تاریخ گنگی از خفقان، عاشقت شود(: ..💙 . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• احمد دوباره به سراغ تشت کهنه ها رفت و با حرص مشغول چنگ زدن و شستن شد. کهنه ها را که آب کشید شلنگ گرفت و حیاط را شست و عصبی به سمت اتاق آمد. بدون این که به من نگاه کند وارد اتاق شد. از شدت عصبانیت رگ گردنش ورم کرده بود و رنگش هم کبود بود. جوراب هایش را از کنار رختخواب چنگ زد و مشغول پوشیدن شان شد. از ترس گوشه اتاق ایستاده بودم و جرات حرف زدن نداشتم. از جا برخاست و گفت: از دیشب هی دارم ازت می پرسم دستت چی شده یک کلمه نمیگی چی شده من غریبم؟ باهات نسبتی ندارم؟ نباید بدونم چه بلایی سرت اومده؟ سر به زیر انداختم و گفتم: نمی خواستم شرّ درست بشه _وقتی بهت تهمت می زنن یعنی شرّ درست شده رقیه مظلوم بودن با ذلیل بودن فرق داره چرا میذاری بهت تهمت بزنن ذلیلت کنن هان؟ چرا سکوت می کنی میذاری هر بلایی سرت بیارن؟ چرا به من نگفتی چی شده؟ در حالی که با گوشه روسرب ام بازی می کردم گفتم: نمی خواستم کار به این جا بکشه ما همسایه ایم خوبیت نداره رومون تو روی هم باز بشه _جایی خوبیت نداره رو ها به هم باز بشه که سهوی یه اتفاقی افتاده باشه نه این که عمدی بهت تهمت بزنن دستت رو بپیچونن و با افتخار بیان اعلام کنن چه بلایی سرت آوردن اگه این زنیکه ... حرفش را خورد و برای این که ناسزا نگوید لا اله الا الله گفت و دوباره ادامه داد: اگه همسایه دستت رو می شکست خوب بود؟ _حالا که نشکسته _باید حتما می شکست که صدات در بیاد به من بگی؟ کلاهش را از روی طاق برداشت سرش گذاشت و گفت: من میرم شب میام می برمت پیش شکسته بند ببینم چه بلایی سر دستت آوردن قدمی به سمت در رفت که پرسیدم: قبل رفتن بغلم نمی کنی؟ به سمتم چرخید و گفت: فعلا عصبانی ام نمی تونم بغلت کنم محبت کنم _ولی من الان به بغلت نیاز دارم 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید اصغر قاسمی صلوات🇮🇷 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• احمد زیر لب لا اله الا الله گفت و سر جایش ایستاد. به سمتش قدم برداشتم و خودم را در بغلش جا کردم و محکم خودم را به او فشردم. چند ثانیه ای طول کشید تا بازوانش را به دورم پیچید. سرم را به سینه اش چسباندم و گفتم: من اگه چیزی نگفتم دلم نمی خواست تو ناراحت بشی وگرنه مگه من جز تو کیو این جا دارم؟ انگار دلم می خواست در آغوش احمد هر چه پیش آمده بود را بگویم و خودم را خالی کنم. دلم می خواست در آغوش او خودم را تبرئه کنم: من غذای همسایه رو نخوردم _می دونم نخوردی _دیروز پای شیر آب شلوغ بود من می خواستم پارچ رو آب کنم بیارم تو اتاق برای همین رفتم آشپزخونه وگرنه من اونجا کاری نداشتم که برم رفتم پای شیر آب دیدم یه قابلمه ذوی گازه توش دو تا قاشقه درشم بازه آشپزخونه خیلی کثیفه پر سوسکه رو دیوارش مارمولکم داره اصلا نمی دونستم قابلمه مال کیه با خودم گفتم در قابلمه شون رو ببندم چیزی تو غذاشون نیفته غذاشون حیف بشه قاشقا رو از توش برداشتم اومدم درش رو بذارم همسایه سر رسید. با بغض ادامه دادم: چون ذست من قاشق بود و بالا سر قابلمه بودم فکر کرد من غذاش رو خوردم. اومد جلو هر چی از دهانش در اومد بهم گفت اصلا نمیذاشت من توضیح بدم. یهو ناغافل این دستم که قاشقا توش بود رو گرفت پیچوند هر چی می گفتم ول کن بدتر پیچوند اگه انسی خانم صدای ناله و فریادم رو نشنیده بود و سر نرسیده بود حتما دستم رو می شکست هر چی می گفتم قاشقا توی قابلمه بود من اگه می خواستم بخورم یه قاشق باید دستم می بود نه دو تا گوش نمی داد. احمد روی سرم را بوسید و در حالی که پشتم را نوازش می کرد گفت: من می دونم تو نخوردی و حرفاش تهمته از این به بعد هر کی بخواد اذیتت کنه با من طرفه فقط قول بده دیگه ازم چیزی رو مخفی نکنی تو به خاطر من کم اذیت نشدی دلم نمیخواد جز خودم کسی اذیتت کنه 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید محمود کریمی صلوات🇮🇷 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪• . . •• •• آقا در انتظارم و محتاج یک نگاه تا زندگی شود برای دلم باز رو به راه✨ . . 𓆩ماراهمین‌امام‌رضاداشتن‌بس‌است𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪• . •• •• ﮼𖡼 یک جهان🌍 بر هم زدم⚡️ کز جمله بگزیدم تو را😉 ﮼𖡼 من😌 چه میکردم به عالم🧐 گر نمیدیدم تو را🥰 فیاض لاهیجی /✍🏼 . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •🇮🇷 •🚀 | •📲 بازنشر: •🖇 «1351» . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•