eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
5.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👼🏻 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ❌‌ کودکت استرس زیاد داره؟ ✓ یکی از راه‌های کاهش استرس کودکان بازیه. 🎧بازی‌های ریتمیک به کودکان کمک می‌کنن تا علاوه بر کاهش استرس، تمرکز بیشتری هم داشته باشند. 𐚁 فارِغ‌اَزهَرچه‌به‌گَهواره‌ۍلالایۍتو ╰─ @Asheghaneh_Halal . 👼🏻 ⏝
4_5947126075287930831.mp3
28.83M
🎶 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . توی یه کلبه ی گنبدی شیشه‌ای توی سیبری روی تختت دراز کشیدی و شفق قطبی رو نگاه میکنی 😍🥺🤌🏻 𐚁 زَبانےڪه‌دِل‌ها،‌باآن‌سُخَن‌مےگویَند ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🎶 ⏝
🥤 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 📩 ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏يه بار دير رفتم سر يه كلاسی كه تا حالا نرفته بودم، گفتم: ببخشيد استاد، تو حذف و اضافه برداشتم😢 گفت: بفرماييد بشينيد☺️ نشستم، به بغل دستيم گفتم: حاجي حال كردي پيچوندمش؟!😜 گفت: استاد منم، اونی که نشسته جاي من، داره كنفرانس ميده😎 گمشو بيرون!🤦‍♂😄 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𓈒 1162 𓈒 تجربه مشابهی داری بفرست😉👇 𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh . 𐚁 پاتوق‌مجردے ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🥤 ⏝
🪁 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . یا فارج کل مهموم(:✨💚 𐚁 بِگو‌اِی‌نازَنین‌دَرسَرچه‌دارے؟ ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🪁 ⏝
🥲 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ╮❥ مازندرانیا یه قربون صدقه یِ خیلی قشنگ دارن که میگه🥹🤭👇🏻 ╟🤍 «تِه دله دردِ دا بومِه» °یعنی؛ • قربون دردِ تو دلت بشم🥹😘 :) 𐚁 خوش‌اَست‌اَزهَمه‌باهَرزَبان‌رَوایَتِ‌عِشق ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🥲 ⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ •❪ خوشا آن روز که چهره‌ی نورانی شما، آسمان دل‌های ما را روشن کند.🦋🌼 🌱ولادت با سعادت امام زمان (عج) را به تمام شیعیان تبریک می‌گویم.😊🤌 🔅امید داریم که ظهور شما، روزهای پرشکوهی را برای بشر رقم بزند.❫❤️ ⊰ 𐚁 بِگو‌اِی‌نازَنین‌دَرسَرچه‌دارے؟ ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🎊 ⏝
🎊 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ برسان به جاده مارا 🤍 که زمانه بی هدف شد🤏 تو بیا که بی تو عمرم 💭 سپری نشد، تلف شد✨️ ⊰ 𐚁 بِگو‌اِی‌نازَنین‌دَرسَرچه‌دارے؟ ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🎊 ⏝
🐹 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . جمع و جور و تو بغلی🤩😍🦋 𐚁 نازُڪ‌تَراَزگُل‌وخوش‌بوتَراَزگُلاب ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🐹 ⏝
👑 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . کاش محب واقعی شما باشیم✨️ 𐚁 سَررِشته‌‌ۍشادےست‌خیال‌ِخوش‌ِتو ╰─ @Asheghaneh_Halal . 👑 ⏝
💑 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ده جمله ای که باید به پارتنرت بگی تا قلبش اکلیلی بشه : ☺️ - با تو خودمو پیدا کردم - خیلی خوش‌شانسم که مردی مثل تو کنارمه😉 - عاشق وقتاییم که موهامو نوازش می‌کنی - الان فقط بغلت آرومم می‌کنه🥰 - مرسی که به نیازهام توجه می‌کنی - قلبم فقط برای تو میتپه💚 - با خوشحالیت خوشحال میشم - وقتی کنارتم آرامشم وصف نشدنیه - تو منبع انرژی منی، وقتی باهاتم شارژم😘 - عاشق بوی عطرتم، مستم می‌کنه😍 ⧉💌 ⧉🤫 𐚁 مارابِهشتِ‌نَقد،تَماشاۍدِلبَراَست ╰─ @Asheghaneh_Halal . 💑 ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
📚 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_ششصدونودودو نفس عمیقی می کشم. این روزها حال مسیح دیدن د
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_میدونی هرشب که من تو اتاقت بودم،روضه هامون سه نفره بود؟ +:چی؟ :_مسیح هرشب پشت در اتاقت،هم پای تو گریه می کرد...نیکی! استارت عوض شدنت کجا خورد؟ به فکر فرو می روم. عمو ادامه می دهد :_سر روضه ی سیدالشهدا....یادته که؟ سر تکان می دهم. :_نیکی جان؛عمو...چشمی که واسه سیدالشهدا گریه کرده رو دریاب.... گوهریه که نیاز به تراش داره.... * سینی شربت را از منیر می گیرم و در عوض لبخندی به صورتش می پاشم. به طرف مامان و زن عمو می روم. زن عمو با دیدنم می گوید:بیا نیکی جون... بیا تو یه چیزی بگو به مامانت... سینی را برابر زن عمو می گیرم. :_چی شده؟ به طرف مامان برمی گردم و برابرش خم می شوم. +:می خوایم با چند نفر از خانما بریم چین...به مامانت هرچقدر میگم بیاد قبول نمی کنه. دلم می لرزد.می دانم این هم کار اوست! این خوش فکری ها و ایده ها تنها از ذهن مهندس مهربان من بیرون می آید. سینی خالی را روی میز می گذارم و کنار مامان می نشینم. سرش را بلند می کند و لبخند کم جانی می زند:شراره جون من این روزا سرم شلوغه. کلی کار ریخته سرم..باید به کارخونه سامون بدم،باشگاه هست،کتابای نخونده هست؛نیکی هست... خودم را کنارش می کشم. لیوان شربتم را روی میز می گذارم و دستان مامان را می گیرم. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_مامان بیخودی چرا واسه خودتون دردسر می تراشید؟کارخونه که فعلا داره رو روال پیش میره... هیئت امنا که دارن کارشونو میکنن...حقوق کارمند و کارگر هم که به موقع پرداخت میشه.. شمام برو به حال و هوایی عوض کن.. خیالت بابت منم راحت باشه. یکی دو هفته دیگه کلاسای دانشگاهم شروع میشه... نگران هیچی نباش... مامان در چشمانم خیره می شود. لبخندی می زند و من فکر می کنم که چند ماه پیش مامان چقدر جوان تر بود. +:نگران که نیستم...تا وقتی مسیح هست،نگران نیستم.... سر تکان می دهم و رو به زن عمو می گویم:مامانم هم میان زن عمو... موبایلم را برمی دارم.می دانم این هم از تدابیر اوست. می نویسم:"کتابای روانشناسی و باشگاه و دورهمی ها...الآنم که مسافرت... نمی دونم اگه نبودی من چی کار می کردم؟نمی دونم چطوری باید جبران کنم؟" ارسال را فشار می دهم. پیامم تیک دوم را می خورد و بلافاصله مسیح؛ typing می شود. "قبلا حساب شده" لبخندی می زنم و موبایل را به سینه ام می چسبانم. ظرف همین چند ساعت،دلم برایش تنگ شده! * زیپ چمدان مامان را می بندم و برمی گردم. :_اینم از این...حسابی خوش بگذرون مامان جونم خیالت بابت من و کارخونه و تهران و همه چی راحت باشه.. مامان دستانش را باز می کند. در آغوشش فرو می روم و بغضم را قورت می دهم. جای خالی بابا به تنهایی هایمان دهن کجی می کند. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝