eitaa logo
آستان وصال ( اشعار آئینی؛ مقتل، آموزش مداحی)
2.6هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
8 ویدیو
45 فایل
👈 آدرس اینترنتی سایت جامع آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 👈 برای بهرمندی بهتر و بیشتر از قسمت های 18 گانه سایت اصلی آستان وصال و حجم بسیار بالای مطالب سایت؛ لطفا همزمان با این کانال به سایت اصلی آستان وصال هم مراجعه نمائید
مشاهده در ایتا
دانلود
نـسـیـم آمده با سـوز آه سـرد به خـیـمـه نمانده است به جز رنگ و روی زرد به خیمه شتافت سمت فرات و سکینه در دل خود گفت کمی بنوش عمو! تشنه برنگرد به خیمه همین‌که تیر به مشکش نشست، شد متحیر نگاه کرد به مشک و نگاه کرد به خیمه همین‌که تیر به چشمش نشست هلهله برخاست حواس تیر به مرد و حواس مرد به خیمه نگاه کـوه به سوی خـیـام مـانـده مـبـادا نگاه چپ بکـند باد هرزه گرد به خیمه عمو، عمود حرم بود و با تمام وجودش نمی‌گذاشت جـسارت کند نبَرد به خیمه ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
سـقــا شــدم که آب مـهـیـا کـنـم، نـشـد کاری بـرای خـشـکـی لب‌ها کـنم، نشد بـا اشـتــیـاق آمــدم از بـیـن نـخــل‌هــا راهـی به انـتـظـار حـرم وا کـنـم، نشد تیر آمد و نشد که در این آخـرین نگـاه روی تو را دوبـاره تـمـاشـا کـنم، نـشد می‌خـواسـتم که با همه قـامـت بایـسـتم عرض ادب به حضرت زهرا کنم، نشد هـمراه کاروان شدم از روی نی مگـر کاری برای زینب کـبـری کـنـم، نـشـد ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
مـی‌رفـت که با آب حـیـات آمـده بـاشد می‌خواست به احـیای فـرات آمده باشد احساس من این است که با پر شدن مشک از خـیـمه خـروش صلـوات آمـده باشد بشتاب! که در مشک تو این سهم امام است بـشـتـاب! اگر فـصل زکـات آمده باشد برگشت که شیطان به حرم چشم ندوزد می‌خواست به رمی جمرات آمده باشد جایی ننوشته‌ست که در علقمه؛ زهرا... امـا نـکــنـد آن لـحــظـات آمــده بـاشـد نقل است که توفان شد و پیداست که باید چه بر سـر کـشـتـی نـجـات آمـده باشد طفلی به عقب خیره شده از روی ناقه شـایـد عـمـو از راه فـرات آمـده بـاشـد ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
مرثیه مرثـیه در شور و تـلاطم گـفـتند هـمـه اربـاب مـقـاتل به تـفـاهم گـفـتـند واژه در واژه نـوشـتـند و قیامت کردند صاحـبان نـفـس این‌گونه روایت کردند گرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت ناتـوانم که مـجـسم کـنـم این هـمهمه را پــســر اُم‌بـنــیــن و پـسـر فــاطـمــه را پـرده افـتـاده و پیـدا شده یک راز دگر سر زد از هاشمیان باز هم اعجاز دگر گـفـتم اعـجـاز! از اعجـاز فـراتر دیدند زورِ بـازوی عـلی را دو بـرابـر دیدند شانه در شانه دو تا کوهِ سراسر محشر حـمزه و جـعـفر طـیار، نه، طوفانی‌تر شانه در شانه دو تا کوه، خودت می‌دانی در دلِ لـشـکـرِ انـبـوه، خودت می‌دانی که در آن لحظه جهان، از حرکت افتاده‌ست اتـفـاقی‌ست که یک‌بار فـقـط افـتاده‌ست ماه را من چه بگویم که چنین است و چنان «شاه شمشاد قَدان، خسرو شیرین‌دهنان» رود، از بس که شعف داشت تلاطم می‌کرد رود، با خـاک کـفِ پاش تـیـمم می‌کرد مـاه اگـرچـه همهٔ عـلـقـمـه را پـیـمـوده «غرقه گشته‌ست و نگشته‌ست به آب آلوده» رود را تا به ابد، تشنهٔ مهـتاب گذاشت داغ لب‌های خودش را به دل آب گذاشت می‌تـوانـست به آنی همه را سنگ کـند نشد آن‌گونه که می‌خواست دلش، جنگ کند دسـتـش افـتاده ولی راه دگر پـیـدا کرد کوه غـیرت، گره کار به دندان وا کرد نه فقط جرعۀ آب است که بر شانۀ اوست چشم امید رباب است که بر شانۀ اوست چه بگویم که چه شد؟ یا که چه بر سر آمد؟ نـاگـهــان رایــحــۀ چــادر مــادر آمــد بنـویـسـیـد که در عـلـقـمـه سـقـّا افـتـاد قطره اشکی شد و بر چادر زهرا افتاد از تماشای تو مهتاب پُـر از نـور شود چشم شوری که تو را چشم زده، کور شود آسمان‌ها همه یک‌پارچه بارانیِ توست من بمیرم، عرق شرم به پیشانیِ توست داغ پرواز تو بر سیـنه اثر خواهد کرد رفتنت حرمله را حرمله‌تر خواهد کرد عمق این مرثیه را مشک و علم می‌دانند داسـتـان را هـمهٔ اهـل حـرم مـی‌دانـنـد بعد عباس دگر آب سراب است، سراب غیر آن اشک که در چشم رباب است، رباب ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
امـــام عــشــق را مــاه مــنــیـــری وفـــاداران عـــالـــم را امـــیــــری دو دسـتـت گـرچه افـتادند بر خاک به خـاک‌افـتـادگـان را دسـت‌گـیـری دوبــاره تــشــنــگـی‌هـا پـا نـگـیـرد دل مـــا و دل دریــــا نـــگـــیــــرد در این بی‌تـکـیـه‌گاهی یا اباالفضل! خــدا دســت تــو را از مـا نـگـیـرد عـطـش را بـا نـگــاه آورده بـودنـد دلــی ســرشـــار آه آورده بـــودنــد تــمــام کــودکــانِ تــشــنـه آن روز بـه دســت تـو پــنــاه آورده بــودنـد بــرادر بــا بـــرادر دســت مــی‌داد بــرای بـــار آخـــر دســت مــی‌داد چه احـساس قـشنگی ظهر آن روز بـه عــبــاس دلاور دســت مــی‌داد! بــــرادر! مـشــک آوردم بـــرایــت بــرو، ای جــاری تــا بـی‌نــهــایـت تـمـام بـاغ خـشـکـیـده‌سـت بـشـتاب خــدا پـشـت و پــنـاه دسـت‌هــایـت! عـلـم را بـر زمـیـن بگـذارم، اما... تـو را دسـت خـدا بـسـپـارم، امـا... به جسمم تیر زد آن قوم ای عشـق!* که دسـت از دیـدنت بـردارم امـا... شـبـیه غـنچـه می‌پژمرد و می‌رفت تبر پشت تـبر می‌خـورد و می‌رفت بـدون دسـت هـم ســقــّاتــریـن بـود به دندان مشک را می‌برد و می‌رفت بگـو بـغـض مـرا پـرپـر کند مشک غـم دسـت مـرا بـاور کـنـد مـشـک بــه دنــدان مــی‌بــرم امــا خـــدایــا لـبـانــم را مــبـادا تـر کـنـد مـشـک چو گل پـژمـردی و لب تر نکردی تـبـرهـا خـوردی و لب تر نکـردی در اوج تـشـنـگی، یک مـشت دریا به دنـدان بـردی و لب تـر نکـردی به آن گـل‌هـای پـرپـر بـوسه می‌زد به روی سـیـنه با هر بوسه، می‌زد به قـرآن؟ نـه، بـرادر داشت انگـار بـه دســتــان بــرادر بـوسـه مـی‌زد خودش می‌رفـت، اما دست‌هایش... رقـم زد عـشـق را بـا دسـت‌هـایـش بــه روی خــاک افــتـــادنـــد، امــا نــیــفــتـادنـد از پــا، دسـت‌هــایــش هزاران چشم تر داریم از این دست به دل، خونِ جگر داریم از این دست دل ما خـیـمـه‌ای چـشـم‌انتظار است چگونه دست برداریم از این دست! ❇️ بررسی و نقد شعر: بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی سایت آستان وصال مراجعه فرمائید به چشمم تیر زد آن قوم ای عشـق! ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
اندک‌اندک عصر عاشورا نزديك شد و بعد از اصحاب، جوانان بني هاشم هم يكي‌يكي رفتند و به درجه رفيع شهادت رسيدند و امام علیه‌السلام ديگر تنها شدند و تحمّل اين موضوع براي قمرمنیربني‌هاشم حضرت عبّاس علیه‌السلام بسیار سخت بود. اگر تا کنون هم مانده‌اند، امام اجازه ندادند به ميدان بروند، چرا كه وجود نازنين ایشان و سیّدالشهدا علیه‌السلام مايه آرامش اهل خيام و ترس دشمنان و جلوگيري از بي‌حيايي آن‌هاست. امّا عبّاس، ديگر تاب ندارند.] بنا بر گزارشی که مورد نقد و تردید است ؛ خدمت امام علیه‌السلام رسیدند و عرض کردند: آقاي من اجازه دهید بروم تا جانم را فدايتان كنم! فَبَكَى الْحُسَيْنُ بُكَاءً شَدِيداً؛ امام حسين علیه‌السلام شدید گريه كردند و سپس به عبّاس فرمودند: يا أَخِي! أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِی؛ برادر! تو صاحب پرچم مني، اگر توشهید شوی، لشکر من پراکنده خواهد شد؛ حضرت ابوالفضل علیه‌السلام عرض‌کردند: قَدْ ضَاقَ صَـدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَـاةِ وَ أُرِيـدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَـأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ؛ سينه‌ام تنگ شده و از زندگاني‌ام سير شدم و اراده كردم كه از اين جماعت منافق خونخواهي كنم! امام علیه‌السلامپاسخ فرمودند: فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاء عبّاس جان اکنون برو براي بچه‌ها كمي آب بياور بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۴۱؛ جلاءالعیون ص۵ ۷۱؛ منتهی الآمال ص ۴۵۳؛ نفس المهموم۲۹۳؛ مقتل امام حسین ۱۶۴؛ مقتل مقرّم ۲۳۹؛ ناسخ التّواریخ ۴۷۷؛ وقایع الأیام ۴۲۶ ادامه روایت در فایل بعدی 👇👇👇
اندک‌اندک عصر عاشورا نزديك شد و بعد از اصحاب، جوانان بني هاشم هم يكي‌يكي رفتند و به درجه رفيع شهادت رسيدند و امام علیه‌السلام ديگر تنها شدند و تحمّل اين موضوع براي قمرمنیربني‌هاشم حضرت عبّاس علیه‌السلام بسیار سخت بود. اگر تا کنون هم مانده‌اند، امام اجازه ندادند به ميدان بروند، چرا كه وجود نازنين ایشان و سیّدالشهدا علیه‌السلام مايه آرامش اهل خيام و ترس دشمنان و جلوگيري از بي‌حيايي آن‌هاست. امّا عبّاس، ديگر تاب ندارند.] بنا بر گزارشی که مورد نقد و تردید است ؛ خدمت امام علیه‌السلام رسیدند و عرض کردند: آقاي من اجازه دهید بروم تا جانم را فدايتان كنم! فَبَكَى الْحُسَيْنُ بُكَاءً شَدِيداً؛ امام حسين علیه‌السلام شدید گريه كردند و سپس به عبّاس فرمودند: يا أَخِي! أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِی؛ برادر! تو صاحب پرچم مني، اگر توشهید شوی، لشکر من پراکنده خواهد شد؛ حضرت ابوالفضل علیه‌السلام عرض‌کردند: قَدْ ضَاقَ صَـدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَـاةِ وَ أُرِيـدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَـأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ؛ سينه‌ام تنگ شده و از زندگاني‌ام سير شدم و اراده كردم كه از اين جماعت منافق خونخواهي كنم! امام علیه‌السلامپاسخ فرمودند: فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاء عبّاس جان اکنون برو براي بچه‌ها كمي آب بياور بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۴۱؛ جلاءالعیون ص۵۷۱؛ منتهی الآمال ۴۵۳؛ نفس المهموم۲۹۳؛ مقتل مقرّم ۲۳۹؛ ناسخ التّواریخ ۴۷۷؛ وقایع الأیام ۴۲۶ در مقاتل آمده حضرت عباس علیه‌السلام نخست رفتند در مقابل دشمن ايستادند و آن‌ها را نصيحت و هدايت كردند؛ امّا هر چه تلاش كردند در دل سنگ دشمنان اثر نداشت و برگشتند موضوع را به امام علیه‌السلام گفتند و شاید در اين هنگام بودكه بي تابي کودکـان از تشنگي بيشتر شد و با شنيدن صدای العطش العطش آنان دل عبّاس علیه‌السلام هم بي‌تاب شد و سينه‌اش تنگ‌تر. علمدار حسین علیه‌السلام سوار بر اسب، نيزه‌ای و به گزارشی شمشیری به دست گرفتند و مشك آب را روي شانه‌ انداختند و به سوي فرات حركت كردند، در حالي كه اين گونه رجز مي‌خواندند لَا اَرْهَـبُ الـمَـوْتَ اِذَا لَمَـوتُ زَقـاً حَتَّـي اُوارَي فِي الْمَصَالَيتِ لَـقَا نَفْـسِي لِنَفْسِ المُصْطَـفَى الطُّهْرِ وِقَـا اِنِّي اَنَـا العَبّاسُ اَغْـدُو بِالسِّـقـا به گزارش ابن شهرآشوب ۴۰۰۰ نفر در اطراف فرات بودند که نگذارند آب به خيمه‌ها برسد و همه به سوي عبّاس علیه‌السلام تير مي‌انداختند؛ امّا با دیدن او همگي پا به فرار ‌گذاشتند. در همين حملۀ رفتن تا علقمه، قمر منیر بني‌هاشم تعداد زیادی را به درك واصل کردند. مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۱۰۸؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۴۱؛ جلاءالعیون ص۵۷۱؛ قمقام ۴۴۳؛ مقتل مقرّم۲۴۰؛ نفس المهموم ۲۹۳؛ منتهی الآمال ۴۵۳؛ مقتل امام حسین ۱۶۴؛ ناسخ التّواریخ ۴۷۸؛ وقایع الأیام ۴۲۹؛کبریت احمر ۱۵۹ و ۳۹۲؛ مقتل جامع ۱ص۸۴۰ طبق آنچه در اکثر کتب مقاتل دوره نخست مقتل نویسی- قرن اوّل تا هفتم - آمده است امام حسين علیه‌السلام هم همراه حضرت عبّاس علیه‌السلام برای آوردن آب به سوي فرات حركت كردند؛ ولي با حمله دشمن بين امام علیه‌السلام و عبّاس جدايي افتاد، در اين حمله ملعوني از قبيله درام، تيري به سوي امام انداخت كه اين تير به زیرچانه (گلو) امام علیه‌السلام اصابت كرد. امام تير را بيرون كشيدند و دو دستشان را زير چانه گرفتند و دستانشان از خون مباركشان پر شد و سپس اين خون‌ها را به سوي آسمان پرتاب كردند و فرمودند: اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ مَا يُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِيِّك؛ خدايا ! از اقداماتي كه اين مردم ضد پسر دختر پيامبرت مي‌كنند به تو شكايت مي‌كنم. شیخ مفید می‌نویسد در این حال، لشکر دشمن، حضرت عبّاس را از هر طرف محاصره و او را از حسین علیه‌السلام جدا کردند و عبّاس به تنهایی با آنان جنگیدند. تاریخ الامم و الملوک ج۵ ص ۴۵۰؛ اَنْسابُ الاَشْراف ج ۳ ص ۴۰۷؛ الارشاد ج۲ ص ۱۶۳؛ اللهوف۱۰۳؛ قمقام ۴۴۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ۱۱ص۱۸۷؛ إعْلام الوَری ۳۴۸؛ بحارالأنوار۴۵ص۵۰ ؛ نفس المهموم ۲۸۸؛ کبریت احمر ۱۶۹؛ مقتل امام حسین۱۸۰؛ ناسخ التّواریخ ۵۰۱؛ مقتل مقرّم ۲۵۹؛ مقتل جامع ۱ص ۸۳۹ .
ادامه روایت از فایل قبل 👇👇 حضرت عبّاس علیه‌السلام به هر شکلی كه بود خود را به نهر علقمه رساندند و مشك را از آب پُركردند؛ به گزارش ضعیف و مورد نقد بعضی از کتب دسته دوم و دسته سوم تاریخی، لحظه‌ای به ذهنشان آمد كمي آب بنوشند تا با نیروی بيشتري بتوانند بجنگند و آب را زودتر به خيمه‌ها برسانند، از این‌رو دست‌هاي مباركشان را زیر آب بردند و بالا آوردند؛ ولی لب‌هاي خشك سرورش امام حسين علیه‌السلام و لب‌هاي خشكيده علی اصغر و رقيّه را به یاد آوردند و آب را روي آب ريختند و مشك را به دست راست گرفتند و بر اسب سوار شدند و راه برگشت را در پيش گرفتند. [شاید بتوان گفت از اين پس ديگر تمام هم و غم عبّاس علیه‌السلام، سالم نگهداشتن اين مشك و رساندن آن به خيمه‌ها بود و هیچ در فكر مبارزه نبودند. شايد دشمن هم اين را فهميده بود، از این‌رو همه به كمين نشستند] و از هر طرفي حمله مي‌كردند و باران تير و نيزه به سوی عبّاس علیه‌السلام روانه شد و گاهی هم حمله و گريزهاي دسته جمعي دشمنان و در اين میان ملعوني به نام يَزِيدَ بْنِ الرُّقَادِ یا زَيْدَ بْنِ وَرْقَاءَ با كمك حَكِيمَ بْنِ طُّفَيْلِ طَّائِي ناگهان از پشت كمين نخل‌ها بيرون آمدند و از سمت راست كه ابوالفضل مشك را گرفته بودند و نيزه در دست نداشتند، حمله كردند و نُوفِل اَزْرَق دست راست حضرت عبّاس را از تن جدا كرد! حضرت عبّاس سريعاً مشك را به روي دوش چپ انداختند و اين گونه رجز خواندند: وَ اللهُ إِنْ قَـطَعْتـُمُوا يَـميني إَنِّي اُحَامِي اَبَدّاً عَـنْ دِيني وَ عَنْ اِمَـامٍ صَـادِقِ اليَقينِ نَجْلِ النَّبيِّ الطَّاهِـرِ الأمينِ يعنى به خدا قسم اگر دست راستم را قطع كنيد، من دائماً از دين خويشتن حمايت می‌کنم و از امامى كه صدق او يقين است و از نسل پيامبر پاك و امين است دفاع می‌کنم .[ بر اثر شدّت جراحات و قطع دست، خون زیادی از حضرت عبّاس علیه‌السلام رفته بود، ولی باز هم به مبارزه يا بهتر بگوييم حفظ مشك آب و رساندن آن به خيمه‌ها می‌کوشیدند] كه دشمن در يك فرصت ديگر باز هم از كمين نخل‌ها یکباره بيرون آمد و حَكِيمَ بْنِ طُّفَيْلِ دست چپ حضرت را از مچ قطع کرد. از این‌رو این‌گونه رجز خواندند: يا نَفْسُ لَا تَخْشَي مِنَ الكُفَّار وَ ابْشـِرِي بِـرَحْمةِ الجـَبَّـار مَـعَ النَّـبي السِّیِـدِ المُخْتَـار قَـدْ قـُطِـعوا بِبَغْیِهِم یَسَاری يعنى اى جان من از كافران نترس! درکنار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، سرور و برگزیده خدا، بشارت باد تو را به رحمت خدا ! آنان با ستم کاری دست چپ مرا قطع کردند. بنا بر نقل بعضی از کتب دسته دوم تاریخی حضرت عباس به سرعت مشك را به دندان گرفتند تا آب را هر طوري شده حفظ ‌كنند. [ تا کنون هر چه تير و نيزه انداختند حضرت عبّاس علیه‌السلام با دست و نيزه‌اي كه به همراه داشتند نگذاشته بودند به مشك برخورد كند و آن را دور كرده بودند امّا از اين پس دست و نيزه‌اي ندارند؛ شايد دیگر بدن مباركشان را سپر تيرها قرار داده و مشك را حفظ كرده باشند؛ امّا اين راه هم چندان دوام نداشت] و سرانجام يكي از تيرها به مشك خورد و آب مشك روي زمين ريخت، سپس تیر ديگري به سينه‌ مبارك حضرت اصابت كرد و از اسب به زمين افتادند. [ احتمالاً آن‌هايي‌كه حتّي از سايه عبّاس علیه‌السلام هم مي‌ترسيدند و فرار مي‌كردند، جـرأت كردند و جـلو آمدند و هركس با هر چيزي داشت ضربه اي زد] و از اين فرصت حَكِيمَ بْنِ طُّفَيْل استفاده كرد و به ايشان نزديك شد و عمود آهنين را بر فرق مبارك حضرت زد و صداي آقا ابوالفضل بلند شد: اَخا أَدْرِك اَخا؛ برادر! برادرت را درياب بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۴۱؛ جلاءالعیون ص ۵۷۱؛ منتهی الآمال۴۵۴_قمقام ص۴۴۴؛ نفسالمهموم۲۹۳؛ ناسخ التّواریخ ۴۷۹؛ مقتل امام حسین ۱۶۴؛ کبریت احمر ۱۶۰ و۳۹۲؛ وقایع الأیام ۴۳۰؛ مقتل مقرّم ۲۴۳؛ منتخب التّواریخ ۲۰۸؛ مقتل جامع ۱ص۸۴۰ سیّدالشهدا علیه‌السلام تا صداي عبّاس را شنيدند شتابان و سراسيمه خودشان را به علقمه رساندند؛ [ امّا از عبّاس او ديگر چيزي نمانده بود؛ دست‌‌ها هركدام يك طرف، بدن پاره‌پاره يك سو، علم يك طرف، مشک یک سو! ] وَ جَلَسَ الحُسَين عِندَ رَأسِهِ يَبكِي حَتَّي فَاضَت نَفسِه؛ سیّدالشهدا علیه‌السلام نشستند بـالای سر حضرت عباس و زار زار گريـه كـردند و چون او را کشته دیدند فرمودند: اَلْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي! اینک ديگر پشتم شكست و راه چاره و تدبير برمن بسته شد. بعضی از مورخین نوشته اند ابـاعبدالله علیه‌السلام کنـار بدن مطهّر و به خون تپیده عبّاس اين اشعار را خواندند: ادامه روایت در فایل بعدی 👇👇
تُعَـدَّيْتُمُ يَـا شـَرَّ قَـوْمِ بِفِـعْلِكـُم وَ خَالَـفْتُـمُوا دِيـن النَّـبِي مُحَمَّد أَمَا كَانَ خَيـْرِالرُّسُلِ وَصَاكُم بِنَ أَمَا نَحْنُ مِنْ نَسْلِ النَّبِي المُسَدَّد أَمَا كَـانَت الـزَّهرَاءُ اُمِّيَ دُونَكُم أَمَـا كَـانَ مِنْ خَيـْرِ البَريَّة اَحْمَد لُعِنْتُـم وَ أخْـزَيتُم بِما قـَدْ جَنَيْتُم فَسـَوْفَ تُلاقُوا حَـرَّ نارٍ تَـوَقَّدِ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۴۲؛ جلاءالعیون ص۵ ۷۲؛ منتهی الآمال ص۴ ۵۵ ؛ نفسالمهموم ۲۹۵؛ کبریت احمر ۱۶۱ و۳۹۲؛ مقتل امام حسین ۱۶۵؛ مقتل مقرّم۲۴۳؛ ناسخ التّواریخ ۴۸۰؛ قمقام ۴۴۴؛ وقایع الأیام ۴۳۱؛ مقتل جامع ۱ ص۸۴۲ ⬅️ امام علیه‌السلام به دو دليل نتوانستند بدن مطهّر عبّاس علیه‌السلام را به خيمه ببرند: الف. بدن حضرت عبّاس بر اثر شدّت حملات تكّه‌تكّه شده بود. [آری بدن علي اكبر هم ارباً ارباً شده بود؛ امّا موقع شهادت علي‌اكبر، جوانان بني‌هاشم بودند و كمك كردند بدن علي را به خيمه ببرند، ولی زمان شهادت حضرت ابولفضل ديگر كسي نمانده بود.] ب . دوري علقمه تا خيمه‌گاه. امام سجّاد علیه‌السلام در حدیثی ضمن تشریح فداکاری حضرت عبّاس علیه‌السلام در کربلا و جایگاه ایشان در بهشت فرمودند: فرداي قيامت، عمويم عبّاس داراي چنان جايگاه و مقامي است كه همه شهدا به او غبطه مي‌‌خورند. أمالی صدوق مجلس ۷۰ص۴۶۳؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۴۱؛ منتهی الآمال ص ۴۵۵؛ مقتل امام حسین ۱۶۶؛ منتخب التّواریخ ۲۰۶؛ قمقام ۴۴۷؛ کبریت احمر ۱۶۲ و۱۵۸ و۴۶۰؛ وقایع الأیام ۴۱۹ و۴۳۲ ❇️ بازگشت سیّدالشهدا علیه‌السلام به خیمه‌ها امام علیه‌السلام با حالي وصف ناشدنی به خيمه برگشتند: مُنْكَسَراً حَزِيناً بَاكِياً؛ با دلي شكسته، اندوهگين و چشماني اشكبار به خيمه بازگشتند. حضرت سكينه جلو آمدند و عرض‌کردند: يَا اَبَتَا! اَینَ عَمَّي العَبَّاس؛ بابا جان! عمویم عبّاس کجاست؟ امام علیه‌السلام فرمودند: إِنَّ عَمِّکَ الْعَبَّاس ‏قُتِلَ وَ بَلَغَتِ رُوحُه الْجِنَان؛ عمویت عبّاس کشته شد و روحش به بهشت رفت. کبریت احمر ص ۱۶۲؛ مقتل مقرّم ۲۴۵؛ مُثیرُالأحْزان ص۲۶۰ ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
بنـویـسـیـد ابالفـضل، بخـوانـید حـیـا بـنـویـسـید عـلـمـدار، بـخـوانـیـد وفا هیچکس مثل ابالفضل نگـیرد دستی بنویـسـید ز حـاجـات، بخـوانـید روا بنویسد که سقاست، بخـوانـیـد خجل قـول داده ست که آبـی بـرسـانـد اما مشک افتاد و تو افتادی و ارباب افتاد پای گهـوارۀ طفـلش زنی افتاد از پا بعد تو دشمن تو اهل جسارت بشود بعد تو زینب تو سوی اسارت برود . ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
ادامه فهرت مطالب کانال آستان وصال ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ