eitaa logo
آستان وصال ( اشعار آئینی؛ مقتل، آموزش مداحی)
2.6هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
8 ویدیو
45 فایل
👈 آدرس اینترنتی سایت جامع آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 👈 برای بهرمندی بهتر و بیشتر از قسمت های 18 گانه سایت اصلی آستان وصال و حجم بسیار بالای مطالب سایت؛ لطفا همزمان با این کانال به سایت اصلی آستان وصال هم مراجعه نمائید
مشاهده در ایتا
دانلود
ابن زیاد ملعون هانی بن عروه را به جرم پناه دادن به مُسْلِمِ بْنِ‌عَقِيل علیه‌السلام دستگیر و روانۀ زندان کرد؛ در شهر خبر دستگیری هانی به سرعت پخش شد و مُسْلِمِ با ۴ هزار نفر ( در مقتل خوارزمی، الفتوح 18 هزار نفر ذکر شده) از مردم کوفه ضد ابن زياد قیام و قصر را محاصره کردند؛ ولي به دلايلي از جمله ترساندن مردم از رسیدن لشکر شام، تهدید و ارعاب مردم، خيانت عدّه‌اي از سران قبايل، مكر و حيله و... در طول روز اين عدّه كم و كمتر مي‌شدند، تا آنجاکه زن‌ها می‌آمدند دست شوهران و فرزندانشان را گرفته و از لشکر مسلم جدا کرده و به منزل می‌بردند. هنگام نماز مغرب یاران مسلم به ۳۰ نفر رسيدند و بعد از نماز ۱۰ نفر و پس از بیرون آمدن از مسجد هيچ كس همراه او نبود. مُسْلِم علیه‌السلام در كوچه‌هاي كوفه غریب و تنها مي‌گشت تا به در خانه زنی به نام طَوْعَه رسيد که که جلوي درِخانه منتظر برگشت پسرش بلال بود و با مسلم روبرو شد. مسلم جلو آمد و سلام داد و گفت: ممكن هست ظرف آبي به من بدهي! طَوْعَه به درون رفت و برايش كاسه آبي آورد و مسلم از خستگي زیاد به ديوار خانه طَوْعَه تكيه داد و بر زمين نشست. پس از آن‌که آب را نوشيد همچنان بر همین حال بود، طَوْعَه كاسه آب را به منزل برد و وقتي برگشت ديد مسلم هنوز نرفته است. صدا زد: اي مرد! آب را كه نوشيدي؛ به خانه‌ات برو! مسلم پاسخي ندادند. دوباره گفت: اي مرد غريبه! مگر تو خانه نداري! ادامه روایت در فایل بعدی👇👇👇 ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal
مُسْلِمِ بْنِ‌عَقِيل علیه‌السلام دركوچه‌هاي كوفه غریب و تنها مي‌گشت تا به در خانه زني به نام طَوْعَه رسيد که جلوي درِخانه منتظر برگشت پسرش بلال بود و با مسلم روبرو شد. مسلم جلو آمد و سلام داد و گفت: ممكن هست ظرف آبي به من بدهي! طَوْعَه به درون رفت و برايش كاسه آبي آورد و مسلم از خستگي زیاد به ديوار خانه طَوْعَه تكيه داد و بر زمين نشست. پس از آن‌که آب را نوشيد همچنان بر همین حال بود، طَوْعَه كاسه آب را به منزل برد و وقتي برگشت ديد مسلم هنوز نرفته است. صدا زد: اي مرد! آب را كه نوشيدي؛ به خانه‌ات برو! مسلم پاسخي ندادند. دوباره گفت: اي مرد غريبه! مگر تو خانه نداري! بودن تو بر درِخانۀ من در اين وقت شب خوب نیست، ولی بـاز مسلم سكوت كرد و بار سوّم که او حرفش را تكرار كرد، مسلم پـاسخ داد که من در اين شهر خانه و خويشي و ياري ندارم؛ آيا می‌شود مرا پناه دهي؟ شايد به دليل پناه دادن من تو را مجازات كنند! به گزارش دیگری فرمودند: اگر مرا پناه دهی ممکن است قیامت که همه درمانده‌اند، پیـامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم پناهت بدهد. سپس ضمن معـرّفی خود، موضوع خیـانت مردم و وضعیت خویش را بازگو کرد؛ طَوْعَه وقتي مسلم را شناخت، ایشان را به درون منزل برد و حجره‌ای در اختيارش قرار داد. از طرفی، ابن‌زیاد بعد از اینکه از پراکنده شدن مردم مطمئن شد؛ به مسجد رفت و دستور داد جار زدند که هركس براي نماز عشا به مسجد نرود خونش حلال است! و پس از نماز در سخنانی تهدید کرد: هركس به مسلم پناه بدهد، خون و مالش حلال است و هر كه جاي او را فاش كند، جایزه خواهد گرفت. نيمه شب، بلال پسر طَوْعَه به منزل آمد و از رفتار مادر فهميد كه مهماني در خانه دارند؛ از وی در مورد مهمان پرسيد، ولی طَوْعَه چيزي به او نگفت و در پی اصرارش، مادر گفت: مُسْلِمِ بْنِ‌عَقِيل علیه‌السلام مهمان خانه ماست؛ ولي به كسي چيزی نگو و بلال هم پاسخی نداد و خوابيد؛ آن شب تا صبح كوفه در آشوب بود و همۀ سربازان ابن زياد به دنبال مسلم مي‌گشتند؛ لیکن مسلم در خانه طَوْعَه به راز و نياز و عبادت سرگرم بود. صبح، بلال از طریق مُحَمَّد بْنِ أَشْعَث مکان اختفای مسلم را به حاکم خونخوار کوفه گزارش داد و او هم بی‌درنگ عُبَيدُاللهِ بْنِ عَبَّاسِ سُلمی و مُحَمَّد بْنِ اَشعَث را همراه ۷۰ نفر از قبيله قيس برای دستگيری مسلم روانه كرد. ❇️ مبارزه و دستگیری مُسْلِمِ بْنِ‌عَقِيل علیه‌السلام مسلم سرگرم عبادت بود كه مأموران ابن زياد به در خانه طَوْعَه رسيدند. او ضمن تشكر از طَوْعَه و دعا در حقّش گفت ديشب در خواب اميرمؤمنان علیه‌السلام را ديدم كه گفتند فردا پيش من و مهمان من خواهي بود. به نقلی، سربازان را دلیرانه از خانه طَوْعَه بیرون کرد و به نقلی دیگر، وقتي از خانه بيرون آمدند با غيرت حيدري جنگيدن آغاز كرد و هر بار كه حمله مي‌كرد، عدّه‌ای را به درك می‌رساند. شمـار زیادی از دشمنان را به هلاكت رساند و خود نیز از ناحیه لب و دندان زخمی شد. وقتي ديدند نمي‌توانند رودر رو با مسلم بجنگند، به بالای خانه‌ها رفتند و به مسلم تير و نيزه زدند؛ حتّی به گزارش سید بن طاوس مقتل خوارزمی و بعضی از مقاتل دسته‌های نی آتش زده و به همراه سنگ برسرش ریختند. مسلم به شدّت مجروح و خسته شده بودنامّا باز جرأت نمي‌كردند به او نزديك شوند. يكي از افراد ابن‌زياد به نام مُحَمَّد بْنِ أَشْعَث حيـله كـرد و گفت: مسلم چرا مي خـواهي خودت را به كشتن دهي؟ ما به تو امان مي‌دهيم؛ ابن‌زياد هم بنـا ندارد تو را بكشد و فقط مي خواهد با دستگيري تو غائله كوفه را بخواباند؛ همراه ما به دارالحكومه بيا. بعضی از مقاتل همچون مقتل خوارزمی و الفتوح در گزارش دیگری نوشته‌اند خود ابن‌زیاد پیغام فرستاد که فقط با امان دادن به مسلم می‌توانید او را دستگیر کنید. مسلم اوّل امان دشمنان را قبول نكردند و گفت به قول شما كوفيـان نمي‌شود اعتماد كرد! ولي بعد پذيرفت. البته در کتب لهوف و مقتل مقرّم آمده مسلم حرف دشمنان را باور نكرد و امانشان را قبول نكرد و در جنگيدن با آن‌ها اهتمـام بيشتري ورزيد تا اينكه بر اثر شدّت جراحـات، ضعف و خستگي سرانجام يكي از پشت نزديك شد و با نيزه به پشت او زد؛ ديگران هم از اين فرصت استفاده كردند و جملگي به سر او ريختند و دستگيرش كردند. الارشاد ج 2 ص ۷۵؛ اللهوف ص ۴۶؛ الفُتوح ج 5 ص ۵۱؛ مقاتل الطالبیین۱۰۳؛ مَقْتَل خوارزمی ۱/۲۹۷؛ تَجارِبُ الاُمَم ۲ص۴۸؛ الکامل فی‌التّاریخ ۱۱/۱۲۶؛ بحـارالأنوار۴۴ص۳۵۰؛ جـلاءالعیون ۵۲۷؛ منتهی الآمال۳۷۱؛ قمقام ۳۰۲؛ نفس المهموم ۹۴ مقتل جامع۱ص۵۳۶ ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس سایت آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹🌹
بعد از دستگيري، وقتي مسلم را به طرف قصر ابن‌زياد مي‌بردند اشك از چشمان مبارکشان جاري بود. عُبَيْدُ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ سُّلَمِي گفت: چرا گریه می‌کنی؛ در برابر هدف بزرگی که داری این آزارها که چیزی نیست. مسلم فرمودند: براي خودم گريه نمي كنم؛گريه من براي سرورم امام حسين علیه‌السلام است كه برايش نامه نوشتم كه به كوفه بياید و نمي دانم چه بر سر خودش و خانواده‌اش خواهد آمد. سپس رو به مُحَمَّدبْنِ أَشْعَث كردند وگفتند مي‌دانم به امان شما اعتمادی نیست، دست کم پيكي از جانب من به نزد حسین علیه‌السلام بفرستيد و ايشان را از حال و اوضاع كوفه مطّلع كنيد تا به سوي اینجا حركت نكنند. مُسْلِمِ بْنِ‌عَقِيل علیه‌السلام را به سوی دارالحكومه بردند. اعيان كوفه جلوي در ايستاده و منتظر اذن دخول بودند و كوزه آبي در جلوي در بود. ضعف و تشنگي بر مسلم غلبه كرده بود و شدّت جراحات بر اين تشنگي مي‌‌افزود. مسلم نگاهي به كوزه كردند و آب خواستند؛ امّا مُسلِمِ بْنِ عَمْرُو از اعيان كوفه گفت: مي‌‌بيني اين آب چه سرد و گواراست! به خدا قسم قطره‌اي از آن را به تو نمي‌دهم تا حميم جهنّم را بچشي. مسلم پاسخ دادند همانا تو سزاوارتر از مني برآتش جهنّم و از شدّت تشنگي به ديوار تكيه دادند...... ادامه روایت در فایل بعدی👇👇👇. ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج🌹
بعد از دستگيري، وقتي مسلم را به طرف قصر ابن‌زياد مي‌بردند اشك از چشمان مبارکشان جاري بود. عُبَيْدُ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ سُّلَمِي گفت: چرا گریه می‌کنی؛ در برابر هدف بزرگی که داری این آزارها که چیزی نیست. مسلم فرمودند: براي خودم گريه نمي كنم؛گريه من براي سرورم امام حسين علیه‌السلام است كه برايش نامه نوشتم كه به كوفه بياید و نمي دانم چه بر سر خودش و خانواده‌اش خواهد آمد. سپس رو به مُحَمَّدبْنِ أَشْعَث كردند و گفتند مي‌دانم به امان شما اعتمادی نیست، دست کم پيكي از جانب من به نزد حسین علیه‌السلام بفرستيد و ايشان را از حال و اوضاع كوفه مطّلع كنيد تا به سوي اینجا حركت نكنند. مُسْلِمِ بْنِ‌عَقِيل علیه‌السلام را به سوی دارالحكومه بردند. اعيان كوفه جلوي در ايستاده و منتظر اذن دخول بودند و كوزه آبي در جلوي در بود. ضعف و تشنگي بر مسلم غلبه كرده بود و شدّت جراحات بر اين تشنگي مي‌‌افزود. مسلم نگاهي به كوزه كردند و آب خواستند؛ امّا مُسلِمِ بْنِ عَمْرُو از اعيان كوفه گفت: مي‌‌بيني اين آب چه سرد و گواراست! به خدا قسم قطره‌اي از آن را به تو نمي‌دهم تا حميم جهنّم را بچشي. مسلم پاسخ دادند همانا تو سزاوارتر از مني برآتش جهنّم و از شدّت تشنگي به ديوار تكيه دادند. عَمْرُو بْنِ حُرَيْث دلش سوخت و به غلامش دستور داد كاسه آبي به مسلم بدهد؛ غلام آب را آورد امّا وقتی مسلم خواستند آب بنوشند خون لبِ زخمی‌شان به داخل آب ریخت. براي بار دوّم و سوّم قضيّه تكرار شد و مسلم فرمودند: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ لَوْ كَانَ لِي مِنَ الرِّزْقِ الْمَقْسُومِ شَرِبْتُه؛ خدا را شکر اگر روزی من بود آب را می‌نوشیدم . بر پایه گزارش های دینوری در اخبارالطوال طبری در تاریخ الامم و خوارزمی در مقتلش مُحَمَّد بْنِ أَشْعَث در پاسخ به درخواست مسلم، نامه‌ای توسط اَیاسِ بْنِ عَثَل برای امام فرستاد و این نامه در منزل زُبالة به امام داده شد مُسْلِمِ بْنِ‌عَقِيل علیه‌السلام را پيش ابن زياد بردند؛ سلام نكردند و اطرافيان ابن‌زياد گفتند به امير خود سلام كن. مسلم پاسخ دادند اين مرد امير من نيست؛ ابن‌زياد گفت چه سلام كني چه سلام نكني تو را خواهم كشت. مسلم جواب دادند اکنون كه مي‌خواهي مرا بكشي، بگذار از حاضران در مجلس كسي را وصيِّ خود قرار دهم بعد رو به عُمَرِبْنِ سَعْد كردند و گفتند تو با من قرابت و خويشي داري؛ وصيِّ من باش. عُمَرِبْنِ‌سَعْد براي چاپلوسي و دلخوشي ابن‌زياد امتناع كرد. عبیدالله گفت: ای عمر! وصيتش را بشنو و عُمَرِبْنِ سَعْد پذيرفت. مسلم سه وصيت كردند: ۱. نامه‌اي از جانب من براي امام حسين علیه‌السلام بنويس و بفرست كه سيّدالشهدا به كوفه نيايد. ۲. من در اين شهر ۷۰۰ درهم مقروضم، شمشير و زره من را بفروش و قرضم را ادا كن. ۳. بعد از كشتن من بدنم را دفن كن الارشاد ج 2 ص 84؛ تاریخ الامم والملوک ج 5 ص۳۷۴؛ مقاتل الطالبیین ۱۰۷؛ روضة الواعظین۲۹۱؛ بحارالأنوار ج44 ص۳۵۳؛ الاَخبارالطِوال ۲۹۵نفس المهموم ۹۹؛ جلاءالعیون۵۲۹؛ منتهی الآمال ۳۷۴؛ قمقام ۳۰۷؛ مقتل جامع ج1 ص۵۵۱ ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
در کوچه وقتی سنگ‌ها بر صورتم خورد خـیـلی برای خـواهـر تو گـریه کردم در ازدحــام کـوچـه‌هـای کـوفـه یــادِ اهل و عیالِ مـضطـر تو گریه کردم تـا مــادران را در بـرِ اطـفــال دیـدم یـاد ربـاب و اصـغـر تو گـریه کردم وقـت اذان ظـهـر دلـتـنـگ تـو بــودم یــاد اذان اکــبــر تــو گــریــه کـردم گفتم به طوعه که نرو در پشت آن دَر با روضـه‌های مـادر تو گـریه کـردم تا کاخ آن ملعـون مرا با زجـر بردند مـردانـه پـای دخـتـر تو گـریه کـردم در زیـر لـب گـفـتـم به قربان سر تو از بام اینجـا بر سـرِ تو گـریه کـردم اینجـا میا که آب هم فکـر لبت نیست لب‌تـشـنه یـاد حـنـجـر تو گریه کردم ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال ( جامع ترین سایت علوم مداحی کشور ) https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
بـیـهـوده بود آن نـامـه‌ها، آن ادعـاهـا رنـگی ندارد غیرِ نـنـگ اینجا حـناها از هرکه زد سنگم به سینه، سنگ خوردم ای بـی‌وفـاهـا، بـی‌وفـاهـا، بـی‌وفـاهـا انگار تنها خونِ دل خوردن در این‌جاست مـثـل امیـرالـمـؤمـنـیـن تـقـدیـر مـاهـا هـستـند در کـوفه همه چشم انتظارت سرنیزه ها، شمـشیرها، حتی عصاها فکـری برای فـاطـمـه‌هـای حـرم کـن قـنـفـذ فـراوان است در این بی‌حـیاها حـالا کـه اسـمـاعـیـل آوردی خـلـیـلـم بایـد که باشد هـمـرهت، حـتماً عـباها در علقمه، در کربلا، در کوفه، در شام این حـج نـدارد یک مـنـا، دارد مـناها در پیـش زهـرا آبـرویم رفت ای وای من بـاز کـردم پـای زینب را کجـاهـا ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال ( جامع ترین سایت علوم مداحی کشور ) https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
از چـشمِ شورِ شهـر كـوفه آخرش افتاد در كوچه اوّل پيكرش، بعدش سرش افتاد بالَـش به عـشـق مـادر اربـاب در آتـش اوّل حسابی سوخت و بعدش پرش افتاد با اينكه می‌لـرزيـد از فـردای زيـنـب‌ها لرزه به كـوفه از دمِ "ياحـيـدرش" افتاد "روز نُهُم" مسلم اسير خدعه‌هاشان شد "روز دهم" هم زير سُم‌ها دخترش افتاد شكر خدا او زودتر از بچّـه‌هايش رفت اربـاب ما كه پـيـش جـسم اكـبرش افتاد از اسب خود افتاد وقـتی در دل گـودال در خيمه با صورت گمانم خواهرش افتاد ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال ( جامع ترین سایت علوم مداحی کشور ) https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
با قطره قطره خون، هـوادار تو هستم تا آخـرین لحـظـه گـرفـتـار تو هـسـتـم ایـن زنـدگـانـی را بـدهـکـار تو هـستم در کـربـلا بـاشـم، عـلـمـدار تو هـسـتم من نخلم و ترسی ز داسم نیست هرگز از فـتـنـۀ کـوفـه هـراسـم نیست هرگز از پـا نـیـفـتـم، گـرچـه غـرق دردم آقا جــانِ سـپــاهـی را بـه لـب آوردم آقــا هـر کـار از دسـتـم بـرآمـد کـردم آقــا بـر هـم نـریـزم کـوفـه را نـامـردم آقـا سـیـنـه سـپــر، مـرد نـبـرد هـر بـلایـم مـن از بــرادرزاده‌هـای مـرتـضــایــم کوفه به‌جای عهد و پیـمان جنگ دارد کوفه هـزاران خـدعـه و نیـرنگ دارد ساز و دف و تنبور و ساز و چنگ دارد قــد تـــمــام کــاروانـت ســنــگ دارد خونم به جوش آمد ولی دستم به بند است دیشب شنیدم قـیـمت خلخـال چند است ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال ( جامع ترین سایت علوم مداحی کشور ) https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سبک 81 ؛ موضوع: طفلان مسلم ، شعر از:محجوب طفلانِ مُسلم دل غمینند چون بی‌پناه و بی‌معینند (2) محزون و زارند، بابا ندارند در شهرِ غربت، جان می‌سپارند حسین حسین جان (2) ************ بند دوم ************ معصوم و پاک و بی گناهند بر غربتِ بابا گواهند (2) طفلِ صغیرند، هر دو اسیرند از جورِ دشمن، از عُمر سیرند حسین حسین جان (2) ❇️جهت مشاهده سایر اشعار دیگر شهدا و همچنین دیگر مناسبت های دهه اول با همین سبک سایت اصلی آستان وصال ( قسمت اشعار؛ زیر گروه؛ اشعار سیدالشهدا؛ زیر گروه سبک های سقایی) مراجعه فرمائید ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال ( جامع ترین سایت علوم مداحی کشور ) https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
ادامه مبحث آموزش قالب شعری چهارپاره لب خشک و داغی کـه در سيـنه دارم ســبب شــد کـه گــودال يــادم بــيــايـد ابــاصـلــت! آبـی بــزن کــوچـه‌هـا را قــرار اسـت امــشـب جــوادم بــيــايـد قرار است امـشب شود طوس، مشـهـد شــود قــبــلــه‌گــاه غــريــبـان مـزارم اگـر چـه غــريــبـی شــبــيـه حـسـيـنـم ولی خـواهــری نيست ايــنجـا کـنـارم به دعبل بگو شعـر کـامل شـد ايــنـجـا «و قبرٍ بطوس»ی که خـواندم برايش بـگـو ايـن نفــس‌هـای آخـر هـم اشـکـم روان اسـت از بـيـت کـرب و بـلايـش از آن زهــر بـي‌رحـم پــيچــيـده‌ام مـن به خود مثل زهـرای پشت در از درد شفا بخش هـر دردم از بس که خواندم در آن لـحـظـه‌ها روضۀ مـادر از درد بـلا نيـسـت جـز عـافـيت عـاشـقـان را تــســلای دردم نــگـاه طــبــيـب است مـن آن نــاخــدايــم کـه غـرق خــدايـم «رضا»يم، رضايم رضای حبيب است شـرابـش کـنم بـس کـه مـسـت خـدايـم اگر زهر در اين انار است و انـگــور کـند هـر کـه هـر جا هـوای ضـريـحـم دلش را در آغــوش مي‌گـيـرم از دور ابــاصـلـت آبــی بــزن کــوچــه‌هــا را بـه يــادِ ســواری که بـا ذوالـفــقــارش بـيــايــد ســحــر تـا بـگــردنــد دورش خــراســان و يـاران چشـم انتـظـارش شاعر: قاسم صرافان ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در سلام نماز مغرب بود مسجد از ازدحام خالی شد واژه های کلام مردم شهر از علیک السلام، خالی شد بین پس کوچه های نامردی کوفه تنها گذاشت مردش را با کمی سنگ از سرش وا کرد روزه داریِ کوچه گردش را هیچکس بار آن مسافر را از سر شانه اش پیاده نکرد وای بر حال منبر کوفه که از آن مرد استفاده نکرد کلماتِ که "این چه کاری بود؟" دائماً راهی صدایش بود التماسی شبیه "کوفه میا" سر سجاده ی دعایش بود هیچکس پا به پای او غیر از سایه از پشت سر نمی آمد روشنائی خانه ها رفتند سایه اش هم دگر نمی آمد عاقبت مرد بی کس کوفه سر دارالاماره جایش بود سر دارالاماره ی کوفه آن مکانی که از خدایش بود گریه می کرد و زیر لب می گفت با لبی تشنه با دلی گریان «السّلام علیک یا مظلوم» «السّلام علیک یا عطشان» لب و دندان چه قیمتی دارد؟ لب قاریِ من سلامت باد هم سرش هم تنش خدا را شکر سر راه بنفشه ها افتاد شاعر: علی اکبر لطیفیان ✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال خوب و پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal لینک کانال در روبیکا https://rubika.ir/astanevesal آدرس اینترنتی سایت آستان وصال ( جامع ترین سایت علوم مداحی کشور ) https://www.astanevesal.ir/ 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
ادامه فهرت مطالب کانال آستان وصال ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ