eitaa logo
کتابخونه‌ی‌زیرشیروونی.
272 دنبال‌کننده
242 عکس
7 ویدیو
4 فایل
- دلم می‌خواد بنویسم؛ ولی انگار کلمه‌ها از دستم فرار می‌کنن. امیدوارم لای کتابای خاک‌خورده‌ی اینجا پیداشون کنم. تو هم بگو: https://daigo.ir/secret/31644679988
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نامه‌ها.
📪 پیام جدید یه سناریوی قتل یا یه پرونده‌ی قتل بگید برای بازی گروهی می‌خوام بازیکن ها حدس بزنن قاتل کیه ، انگیزه‌اش چی بوده ، چطور قتل انجام شده و اینا
وای این خیلی خوبهههه. بیاید اینو به عنوان چالش بعدی انجام بدیممم. پایه‌اید؟
کتابخونه‌ی‌زیرشیروونی.
📪 پیام جدید یه سناریوی قتل یا یه پرونده‌ی قتل بگید برای بازی گروهی می‌خوام بازیکن ها حدس بزنن قات
ببین من یه چنل دارم که کلی پرونده‌ی قتل گذاشته توش. (خیلی خوبه😭) ولی نمی‌دونم برای بازی گروهی می‌شه یا نه. بچه‌ها، شما هم اگه چیزی پیدا کردید، یا احیانا چیزی از خودتون نوشتید، بفرستید اینجا تا قاتل رو پیدا کنیم. خیلی خفن می‌شه اگه انجامش بدیممم.
یکیش اینه. https://eitaa.com/joinchat/4220978139C9a00b3d614 و این یکی. این خودش یه‌سری سناریو براتون می‌ذاره تا حل کنید. من یه بار خیلی جدیش گرفتم و نشستم رسما حل کردم پرونده رو😂، ولی در آخر جواب خودش اونقدرا قانع کننده نبود برام. ولی به‌هرحال. https://eitaa.com/blody_night
اهم اهم* خببببب. این احتمالا بزرگ‌ترین و خفن‌ترین چالش نویسندگی‌ایه که تا حالا برگزار شده اینجا.✨ هاها* اینجوریه که: قراره پرونده‌ی جنایی بنویسید. محوریت پرونده می‌تونه قتل یا هرچیز دیگه‌ای باشه. شما یه سناریو می‌نویسید که توش جنایتی رخ داده. صحنه‌ی جرم، قربانی، مظنونین و ... رو توصیف می‌کنید، سرنخ‌ها و مدرک‌ها رو شرح می‌دید، و در آخر، از خواننده می‌خواید تا مجرم رو پیدا کنه! و نکته‌ی دیگه اینه که: کرکترهای این داستان قراره خودمون باشیم. اگر مایلید به عنوان یکی از قربانی‌ها/مظنونین ازتون توی پرونده نام برده بشه، اسم مستعارتون، و یه توصیف خیلی کوتاه از شخصیتتون [یا حتی ظاهرتون] رو بفرستید اینجا. نوشتن پرونده محدودیت زمانی نداره، اما اگر می‌خواید یکی از کرکترها باشید، فقط تا پنجشنبه شب [۳ مهر] فرصت دارید تا اسم‌تون رو بفرستید.🤝 پرونده‌هایی که نوشتید رو می‌تونید بفرستید اینجا، یا اونجا. اگر سوالی براتون پیش اومد هم بپرسید حتما=] پ.ن: تا حالا از این سوسول‌بازیا درنیاوردم😂، ولی دوست داشتید فور کنید اینو.
کتابخونه‌ی‌زیرشیروونی.
اهم اهم* خببببب. این احتمالا بزرگ‌ترین و خفن‌ترین چالش نویسندگی‌ایه که تا حالا برگزار شده اینجا.✨ ها
نکته: قرار نیست از کل کرکترها توی پرونده‌تون استفاده کنید. لیست رو که گذاشتم، می‌تونید اونایی که به پرونده‌تون می‌خورن رو انتخاب کنید.✨
لیست کرکترهایی که می‌تونید برای پرونده‌تون استفاده کنید: -ستیا: درونگرایی که تلاش می‌کنه خودش رو اجتماعی‌تر جلوه بده. روحیه‌ی کمی خشن، اما در عین حال ترسو. infj. به‌شدت مضطرب. بدون ویژگی ظاهری قابل توجه. -نئو: intp. یه آدم پر از تضاد. از مردم اصلا خوشش نمیاد. خودش رو برتر از همه می‌دونه و در عین حال از خودش متنفره. ظاهری، قد نزدیک ۱۷۰، چشم‌ها و موهای پسرونه مشکی، عینکی. اکثرا هم آل ستار می پوشه. -آنی: جدی، درونگرا، غیر اجتماعی و اجتناب شدید از آشنا شدن با افراد جدید. -میشا: entj. برونگرای درونگرا. به موقع می‌گه می‌خنده، به موقع هم با پنبه سر می‌بره. باهوش و زیرک. به راحتی به افراد نزدیک می‌شه و اعتمادشون رو جلب می‌کنه. -آرتمیس: دارای شخصیت دارک و پیچیده. ملت نمی‌تونن بفهمن چی تو سرش می‌گذره. قد بلند. موی کوتاه مشکی. -اسکارلت: موهای بلند و قرمز فر، شخصیت پرانرژی و اجتماعی(شایدبیش‌ازحد)، با دوستای خیلی زیاد ولی اکثرا سطحی. -نوآ: آروم ولی فعال، ریسک پذیر، یه آدم شناس خوب. معمولا با پیراهن بلند فیروزه‌ای و کت بلند مشکی دیده می‌شه. موهای لخت مشکیش رو هم همیشه تا گردن کوتاه می‌کنه. -باران: enfp. برونگرای غیرقابل کنترل. تا حدی کینه‌ای و احساسی. سعی می‌کنه کسی متوجه تغییر حالش نشه. زیاد از حد فکر می‌کنه و حرف می‌زنه. خط قرمزش خانواده‌شه. موهای مشکی و مصری کوتاه. -لوئی: یه پسر با موهای به هم ریخته‌ی قهوه‌ای درست همرنگ چشم‌هاش. باهوش و دورنگرا. معمولا کسی ازش چیزی نمی‌دونه. ظاهرا بی‌حوصله و سنگدله ولی تو دلش هیچی نیست. +احتمالادیگه‌به‌روزرسانی‌نمی‌شه! پیس‌پیس* شماهم‌می‌خوای‌شرکت‌کنی؟مشخصات‌کرکترت‌روبفرست‌برام.کی‌به‌کیه.
می‌تونید گزارش امروزتون رو هم بدید.
کتابخونه‌ی‌زیرشیروونی.
یه مدرسه جادویی،که هرماه ۲۰۰ تا دانش آموز میگیره،قبل ورود به مدرسه، باید آزمون های سختی رو بگذرونی،و
نامم مورگاناست، و امروز اولین روز ورودم به مدرسه‌ی دونکروف بود. هنوز نمی‌توانم باور کنم که بعد از آن همه آزمون‌های سخت و وحشتناک، زنده بیرون آمده‌ام و حالا پایم را در جایی گذاشته‌ام که حتی تصورش هم آدم را می‌ترساند و مجذوب می‌کند. از همان ابتدا فهمیدم که این مدرسه فرق دارد؛ دیوارهایش نه تنها بلند و مستحکم هستند، بلکه انگار جادو در هر ترک و شکافشان جاری است. بوی مرموزی از سنگ‌های قدیمی می‌آید، بوی تاریخ و قدرت. تا ساعت دوازده، زندگی تقریباً طبیعی است. معلم‌ها به ظاهر مهربانند، غذا کافیست و کلاس‌ها معمولی به نظر می‌رسند. اما وقتی ساعت به نیمه شب نزدیک می‌شود، همه چیز تغییر می‌کند. شنیده‌ام که موجودات تاریکی، از گابلین‌ها و الف‌ها گرفته تا جادوگران سیاه، به مدرسه حمله می‌کنند و وظیفه‌ی ماست که با گروه خود، آن‌ها را متوقف کنیم. فکرش هم نفس مرا بند می‌آورد، اما نمی‌توانم جلوی هیجان پنهانم را بگیرم گروه من، Morrígan، به جنگاوری و شجاعت معروف است. وقتی برای اولین بار اعضای گروه را دیدم، ترسیدم. نه از آن‌ها، بلکه از انتظاری که از ما می‌رود. همه نگاه‌هایشان پر از تمرکز و استقامت بود، و من احساس کردم باید بیش از حد توانم تلاش کنم تا ارزشمند باشم. ما باید تا صبح زنده بمانیم، و هر بار که موجودات شبانه حمله می‌کنند، هر قدم می‌تواند کشنده باشد. حسی که وقتی در کنار هم گروه‌هایم در تاریکی حرکت می‌کنیم، عجیب است. ترس و هیجان همزمان در وجودم جریان دارد. صدای نفس‌های همدیگر، ضربان قلب‌ها، و زمزمه‌های تاکتیک‌ها همه با هم ترکیبی از زندگی و مرگ ساخته‌اند. گاهی فکر می‌کنم اینجا دیگر مدرسه نیست؛ اینجا یک میدان جنگ است که همزمان ذهن و روح ما را شکل می‌دهد. می‌دانم که در پایان ماه، فقط پنج نفر از گروه ما به عنوان ارشد باقی خواهند ماند، و اینجا است که زندگی واقعی شروع می‌شود. فکر کردن به آن هم هولناک است و هم انگیزه‌بخش. اما الان، لحظه‌ای زنده بودن، حتی در این مدرسه‌ی جادویی و خطرناک، خودش یک پیروزی است. و با این حال، قلبم مدام فریاد می‌زند: «باید قوی باشی، مورگانا. فردا شب دوباره می‌آیند، و تو باید آماده باشی.»
می‌بینید واقعا؟ ملت چه باکلاس می‌رن مدرسه‌ی جادویی؟ حالا من باید تو اولین ماه کامل بمیرم؟✨