هدایت شده از ησ¢тινєℓℓє
اسمی که دنیای رسانه برای شما انتخاب میکنه "قاصد والهالا"ست
در اساطیر اسکاندیناوی گفته شده زمانی که مرگ افراد نتیجهی نبردی شجاعانه و شرافتمندانه باشه، روح اونها توسط والکریها به والهالا میره. مکانی ابدی برای روحهای جنگجو. دلیلی که این اسم نصیب شما شده الگوی مشخصیه که برای قربانیان دنبال میکنید. کسانی که دقیقا برعکس راهیان والهالا، از ضعفا سواستفاده کردند و اهمیتی به اونها یا هیچ چهارچوب اخلاقیای ندادن
رمان جناییای که شما مینویسیش،
اینجوری شروع میشه:
-من، یک قاتلم.
داستان را با این جمله شروع میکنم.
و اینجوری تموم میشه:
-در حالی که پلیسها تقلا میکنند تا درِ خانهام را بشکنند و وارد شوند، این صحنه را به عنوان آخرین جملهی داستانم مینویسم.
بههرحال، بعید میدانم کسی جملهی اولم را جدی بگیرد.
هدایت شده از ησ¢тινєℓℓє
اسمی که دنیای رسانه برای شما انتخاب میکنه "افعی"ه
دلیلش هم حملات سنجیده و دقیقیه که به هرکدوم از قربانیا شده
نه خشونت زیادی، نه وقتی تلف شده، همهچیز دقیقا به حد اندازهی خودش
رمان جناییای که شما مینویسیش،
اینجوری شروع میشه:
-مهمترین اصل را میدانم. تا وقتی وضعیت اضطراری نشده، نباید کسی را بکشم.
و اینجوری تموم میشه:
-مهمترین اصل را میدانم. و اینبار، تلاش میکنم به آن عمل کنم.
هدایت شده از ησ¢тινєℓℓє
اسمی که دنیای رسانه برای شما انتخاب میکنه "مترسک قاتل"ه
هروقت حوصلهت سر میره یکی از کوچههای شهر رو انتخاب میکنی و توش ادای یه مجسمهرو درمیاری. و درست وقتی زمان مناسبش میرسه، مجسمه به زندگی میاد و در یک لحظه فرد موردنظرشو به کام سرنوشت نامعلومش میکشه. چیزی که توی دوربینها مشخصه هم چیزی نیست جز صورتی عروسکی و ناواضح و غیرقابلردیابی
رمان جناییای که شما مینویسیش،
اینجوری شروع میشه:
به چهرهی شطرنجیِ قاتل در اخبار نگاه میکنم. با خودم فکر میکنم، هیچ دلیلی نمیتواند کشتن دیگران را توجیح کند.
و اینجوری تموم میشه:
-همیشه فکر میکردم هیچ دلیلی نمیتواند کشتن دیگران را توجیح کند.
اشتباه میکردم.
هدایت شده از ησ¢тινєℓℓє
اسمی که دنیای رسانه برای شما انتخاب میکنه "روح گرسنه"ست
قربانیان شما افرادی کاملا تصادفیان که بعد از شبی دلپذیر در رستورانهای متفاوتی، دیگه هیچوقت بیدار نمیشن
سمی که تو بدنشون پیدا میشه تنها وجه تشابه هرکدوم از اوناست. انگار واقعا دلیلی برای انتخابشون وجود نداشته. البته که قطعا هرچیزی دلیلی داره ولی شاید این چیزیه که فقط خودت قراره بدونی
این داستان حسابی توی شهر سروصدا میکنه و مدت طولانیای کار و کاسبی همهی رستورانا کساد میمونه ولی هیچوقت هیچکس نمیفهمه تو کی بودی
رمان جناییای که شما مینویسیش،
اینجوری شروع میشه که:
-باران متوقف میشود.
و اینجوری تموم میشه:
-شاید اگر آن باران لعنتی بیشتر باریده بود، خرابکاریهایم را کامل میشست و کار به اینجا نمیکشید.