eitaa logo
آوای ققنوس
8.3هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
550 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
برای هر چه رایگانی بود، بهایی گزاف از وجود خود پرداختم. بانگ خِرَد زدم، دندانم شکستند... فریاد عشق برآوردم، چشمم کندند... گوشه‌ی امنی جستم، به غربتم راندند... حالا فقط نانی می‌جویم. 📓 طومار شیخ شرزین ✍ بهرام بیضایی @avayeqoqnus
دل از من بُرد و روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد @avayeqoqnus
خدایا امشب آرزو می‌کنم که چیزی را آرزو کنم که تو دوست داری و آن آرزویی را اجابت نمایی که نیک فرجامم نماید. لیلةالرغائب شب آرزوهاست برای اجابت آرزوهای هم آرزوهای قشنگ کنیم... خدایا در این شب مبارک، بهترین‌ها و زیباترین‌ها را برای دوستانم مقدر بفرما. آمین 🙏🌹 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. هر صبح طلوع دوباره خوشبختی و آرامش و امید دیگری است بگشای دلت را به مهربانی و عشق را در قلبت مهمان کن بدون شک شکوفه‌های خوشبختی و آرامش در زندگی‌ات گل خواهدکرد آدینه تون بخیر و شادی دوستان 🙏🌹 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
. 🔹 در میکده دوش، زاهدی دیدم مست 🔸 تسبیح به گردن و صُراحی در دست 🔹 گفتم: ز چه در میکده جا کردی؟ گفت: 🔸 از میکده هم به سوی حق راهی هست @avayeqoqnus
🌷🍀🌷 📜 حکایت کنیز زیباروی و غلام اربابی آوازه کنیزی نوجوان و زیباروی را شنید، که قدی بلند و چشمانی خمار و صدایی دلکش داشت. 20 هزار دینار قیمتش بود و هر کسی را توان پرداخت این مبلغ برای خرید آن نبود، این کنیز ماه‌ها در خانه بود، همه می‌دیدند، اما کسی توان خرید او را نداشت. ارباب به غلام خود یک گونی سکه داد و او را روانه شهر کرد تا آن کنیز ماهرخ را بخرد. پسر ارباب به پدر گفت: «پدر می‌خواهم دیوانگان شهر را لیست کنم تا به آن‌ها طعامی دهیم.» پدر گفت: «اول مرا بنویس و دوم غلام مرا.» پسر پرسید: «چرا پدرم؟» گفت: «اولین دیوانه منم که به غلامی اعتماد کرده و یک گونی زر به او دادم. پس اگر او هم کنیز را بخرد و برای من بیاورد او هم دیوانه است، چون من به‌جای او بودم، اگر پول را نمی‌دزدیدم، کنیز زیباروی را دزدیده و به بیابانی روان شده و تا آخر عمر با او زندگی می‌کردم. در این حالت هر دو دیوانه‌ایم.» غلام کنیز را خرید و در حال برگشت کنیز گفت : «بیا هر دو سمت بیابانی روان شویم، من دوست ندارم دیگر در بند و هم‌خوابی اربابی باشم. به خود و من رحم کن.» غلام گفت: «من غلامم و هیچ گنجی روی زمین ندارم، اما در دلم گنجی به نام امانت‌داری و صداقت است که هرگز آن را با آزادی و لذت خود عوض نمی‌کنم و جواب ارباب را با خیانت نمی‌دهم، چون اگر چنین کنم مرده‌ام و مرده از لذت بی‌نصیب است.» غلام کنیز را به خانه آورده و به ارباب تسلیم کرد. ارباب چون داستان را شنید از صداقت غلام گریست و کنیز زیباروی را به او بخشید و هر دو را آزاد کرد. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستان، دکلمه زیبای شعر زمستون رو با صدای شاعر بشنویم 👌🌹 روحش شاد و یادش گرامی 🙏 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت 🌸 دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور @avayeqoqnus
⚜ می گویند خوشبختی دو نوع است: ⚜ یا آنکه از هر چیز احساس رضایت داشته باشی ⚜ یا آنکه کسی را داشته باشی تا موقع بدبختی ها کنارت باشد ⚜ که دسته دوم از خوشبخت ترین خوشبختانند … 👌 ♦️امیدوارم شما جز دسته دوم باشید دوستان 🙏✋🌸 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است 🌱 طالع مگو که چشمه خورشید خاورست 🌱 کافر نه ایم و بر سرمان شور عاشقی است 🌱 آنرا که شور عشق به سر نیست کافر است @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️دعای زیبایی به سبک حکیم نظامی: خداوندا در توفیق بگشای نظامی را ره تحقیق بنمای دلی ده کو یقینت را بشاید زبانی کافرینت را سراید مده ناخوب را بر خاطرم راه بدار از ناپسندم دست کوتاه آمین 🙏 @avayeqoqnus
✨ نادان همه جا با همه کس آمیزد ✨ چون غرقه به هر چه دید دست آویزد ✨ با مردم زشت نام همراه مباش ✨ کز صحبت دیگدان سیاهی خیزد @avayeqoqnus
☀️می‌توانم بعد از این، با این خدا ☀️دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا ☀️می‌توان با این خدا پرواز کرد ☀️سفره ی دل را برایش باز کرد ☀️می‌توان درباره ی گل حرف زد ☀️صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد ☀️چکه چکه مثل باران راز گفت ☀️با دو قطره، صد هزاران راز گفت @avayeqoqnus
الهی در سکوت شب ذهنم را آرام کن و مرا در پناه خودت به دور از هیاهوی این جهان بدار الهی شبم را با یادت بخیر کن. شبتون بخیر🌙✨ @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و آفتاب چشم گشوده به من صبح بخیر می‌گوید... صبح شنبه بخیر و سلامتی 🌞🪴 @avayeqoqnus
○°♡°○ 🌷 الهی اگر کسی تو را به جُستن یافت 🍃 من تو را به گریختن یافتم... 🌷 اگر کسی تو را به ذکر کردن یافت 🍃 من تو را به خود فراموش کردن یافتم... 🌷 اگر کسی تو را به طلب یافت 🍃 من خود طلب از تو یافتم... 🌷 خدایا وسیلت به تو هم تویی، اول تو 🍃 بودی و آخر هم تویی... @avayeqoqnus
زندگي يك معما نيست، يك راز است. مي توان پاسخي براي معما يافت، اما راز به گونه اي است كه هرگز نمي توان پاسخي بر آن يافت. @avayeqoqnus
روزى ابراهیم ادهم که پادشاه بلخ بود، بارِ عام داده ، همه را نزد خود مى‌پذیرفت. همه بزرگان کشورى و لشکرى نزد او ایستاده و غلامان صف کشیده بودند. ناگاه مردى با هیبت از در درآمد و هیچ کس را جرات و یاراى آن نبود که گوید: تو کیستى؟ و به چه کار مى آیى؟ آن مرد، همچنان آمد و آمد تا پیش تخت ابراهیم رسید. ابراهیم بر سر او فریاد کشید و گفت: این جا به چه کار آمده اى؟ مرد گفت : این جا کاروانسرا است و من مسافر. کاروانسرا، جاى مسافران است و من این جا فرود آمده ام تا لختى بیاسایم. ابراهیم به خشم آمد و گفت : این جا کاروانسرا نیست؛ قصر من است. مرد گفت: این سرا، پیش از تو، خانه که بود؟ ابراهیم گفت : فلان کس. گفت : پیش از او خانه کدام شخص بود؟ گفت : خانه پدر فلان کس. گفت : آن ها که روزى صاحبان این خانه بودند، اکنون کجا هستند؟ گفت : همه آن ها مردند و این جا به ما رسید. مرد گفت : خانه اى که هر روز، سراى کسى است و پیش از تو، کسان دیگرى در آن بودند، و پس از تو کسان دیگرى این جا خواهند زیست ، به حقیقت کاروانسرا است؛ زیرا هر روز و هر ساعت ، خانه کسى است. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق اگر در جلوه آرد پرتو مقدور را از گُدازِ دل دهد روغن چراغِ طور را عشق چون‌ گرم طلب سازد سرِ پر شور را شعله‌ی افسرده پندارد چراغ طور را @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشقم آخر در جهان بد نام کرد آخرم رسوای خاص و عام کرد @avayeqoqnus
○♡○ کاش بدانید دل آدمی چقدر می‌شکند، وقتی چشمش دنبال کسی می‌گردد اما پیدایش نمی‌کند… 💔 @avayeqoqnus
📜 حکایتی زیبا از گلستان سعدی: هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم. به جامع کوفه در آمدم دلتنگ. یکی را دیدم که پای نداشت. شکر نعمت حق تعالی به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم. مرغ بریان به چشم مردمِ سیر کمتر از برگِ تره بر خوان* است وان که را دستگاه و قوت نیست شلغم پخته مرغ بریان است * دور زمان: گردش روزگار * خوان: سفره 🔻 برگرفته از گلستان سعدی @avayeqoqnus