eitaa logo
آوای ققنوس
8.3هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
549 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت 🌸 دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور @avayeqoqnus
⚜ می گویند خوشبختی دو نوع است: ⚜ یا آنکه از هر چیز احساس رضایت داشته باشی ⚜ یا آنکه کسی را داشته باشی تا موقع بدبختی ها کنارت باشد ⚜ که دسته دوم از خوشبخت ترین خوشبختانند … 👌 ♦️امیدوارم شما جز دسته دوم باشید دوستان 🙏✋🌸 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است 🌱 طالع مگو که چشمه خورشید خاورست 🌱 کافر نه ایم و بر سرمان شور عاشقی است 🌱 آنرا که شور عشق به سر نیست کافر است @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️دعای زیبایی به سبک حکیم نظامی: خداوندا در توفیق بگشای نظامی را ره تحقیق بنمای دلی ده کو یقینت را بشاید زبانی کافرینت را سراید مده ناخوب را بر خاطرم راه بدار از ناپسندم دست کوتاه آمین 🙏 @avayeqoqnus
✨ نادان همه جا با همه کس آمیزد ✨ چون غرقه به هر چه دید دست آویزد ✨ با مردم زشت نام همراه مباش ✨ کز صحبت دیگدان سیاهی خیزد @avayeqoqnus
☀️می‌توانم بعد از این، با این خدا ☀️دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا ☀️می‌توان با این خدا پرواز کرد ☀️سفره ی دل را برایش باز کرد ☀️می‌توان درباره ی گل حرف زد ☀️صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد ☀️چکه چکه مثل باران راز گفت ☀️با دو قطره، صد هزاران راز گفت @avayeqoqnus
الهی در سکوت شب ذهنم را آرام کن و مرا در پناه خودت به دور از هیاهوی این جهان بدار الهی شبم را با یادت بخیر کن. شبتون بخیر🌙✨ @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و آفتاب چشم گشوده به من صبح بخیر می‌گوید... صبح شنبه بخیر و سلامتی 🌞🪴 @avayeqoqnus
○°♡°○ 🌷 الهی اگر کسی تو را به جُستن یافت 🍃 من تو را به گریختن یافتم... 🌷 اگر کسی تو را به ذکر کردن یافت 🍃 من تو را به خود فراموش کردن یافتم... 🌷 اگر کسی تو را به طلب یافت 🍃 من خود طلب از تو یافتم... 🌷 خدایا وسیلت به تو هم تویی، اول تو 🍃 بودی و آخر هم تویی... @avayeqoqnus
زندگي يك معما نيست، يك راز است. مي توان پاسخي براي معما يافت، اما راز به گونه اي است كه هرگز نمي توان پاسخي بر آن يافت. @avayeqoqnus
روزى ابراهیم ادهم که پادشاه بلخ بود، بارِ عام داده ، همه را نزد خود مى‌پذیرفت. همه بزرگان کشورى و لشکرى نزد او ایستاده و غلامان صف کشیده بودند. ناگاه مردى با هیبت از در درآمد و هیچ کس را جرات و یاراى آن نبود که گوید: تو کیستى؟ و به چه کار مى آیى؟ آن مرد، همچنان آمد و آمد تا پیش تخت ابراهیم رسید. ابراهیم بر سر او فریاد کشید و گفت: این جا به چه کار آمده اى؟ مرد گفت : این جا کاروانسرا است و من مسافر. کاروانسرا، جاى مسافران است و من این جا فرود آمده ام تا لختى بیاسایم. ابراهیم به خشم آمد و گفت : این جا کاروانسرا نیست؛ قصر من است. مرد گفت: این سرا، پیش از تو، خانه که بود؟ ابراهیم گفت : فلان کس. گفت : پیش از او خانه کدام شخص بود؟ گفت : خانه پدر فلان کس. گفت : آن ها که روزى صاحبان این خانه بودند، اکنون کجا هستند؟ گفت : همه آن ها مردند و این جا به ما رسید. مرد گفت : خانه اى که هر روز، سراى کسى است و پیش از تو، کسان دیگرى در آن بودند، و پس از تو کسان دیگرى این جا خواهند زیست ، به حقیقت کاروانسرا است؛ زیرا هر روز و هر ساعت ، خانه کسى است. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق اگر در جلوه آرد پرتو مقدور را از گُدازِ دل دهد روغن چراغِ طور را عشق چون‌ گرم طلب سازد سرِ پر شور را شعله‌ی افسرده پندارد چراغ طور را @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشقم آخر در جهان بد نام کرد آخرم رسوای خاص و عام کرد @avayeqoqnus
○♡○ کاش بدانید دل آدمی چقدر می‌شکند، وقتی چشمش دنبال کسی می‌گردد اما پیدایش نمی‌کند… 💔 @avayeqoqnus
📜 حکایتی زیبا از گلستان سعدی: هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم. به جامع کوفه در آمدم دلتنگ. یکی را دیدم که پای نداشت. شکر نعمت حق تعالی به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم. مرغ بریان به چشم مردمِ سیر کمتر از برگِ تره بر خوان* است وان که را دستگاه و قوت نیست شلغم پخته مرغ بریان است * دور زمان: گردش روزگار * خوان: سفره 🔻 برگرفته از گلستان سعدی @avayeqoqnus
با من به زبانی و به دل بادِ گرانی هم دوست‌تر از من نبود هر که گُزینی من بر سر صلحم تو چرا جنگ گُزینی من بر سر مِهرم تو چرا بر سر کینی @avayeqoqnus
بزرگی گفت: وابسته به خدا شويد. پرسيدم: چطوری؟ گفت: چطوری وابسته به يه نفر ميشی؟ گفتم: وقتی زياد باهاش حرف ميزنم زياد ميرم و ميام. گفت: آفرين! زياد با خدا حرف بزن زياد با خدا رفت و آمد کن. وقتی دلت با خداست، بگذار هر کس ميخواهد دلت را بشکند... وقتی توکلت با خداست، بگذار هر چقدر ميخواهند با تو بی انصافی کنند... وقتی اميدت با خداست، بگذار هر چقدر ميخواهند نا اميدت کنند... وقتی يارت خداست، بگذار هر چقدر ميخواهند نارفيق شوند... هميشه با خدا بمان. چتر پروردگار، بزرگترين چتر دنياست...@avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در این صبح زیبا از خداوند می‌خواهم آنچہ را شایستہ ے توست بدهد نہ آنچہ را ڪہ آرزویت هست... صبحتون بخیر و نیکی رفقا 🌞❄️ ✨@avayeqoqnus
○♡○ 🔹 شُکر نعمت را نِکویی کن که حق 🔸 دوست دارد بندگان حق گُزار 🔹 لطف او لطفیست بیرون از عدد 🔸 فضل او فضلیست بیرون از شُمار 🔹 گر به هر مویی زبانی باشَدَت 🔸 شکر یک نعمت نگویی از هزار @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 راز جعبه کفشی که پس از ۶۰ سال فاش شد زن و شوهری بیش از شصت سال با همدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز رو از همدیگر پنهان نمی کردند.... مگر یک چیز: جعبه کفشی بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در موردش هم چیزی نپرسد. در همه این سالها، پیرمرد آن رو نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند. در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند، پیر مرد جعبه کفش را آورد و به همسرش نشان داد. پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد. پیرمرد دراین باره از همسرش سوال کرد. پیرزن گفت: هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم، مادر بزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید. او به من گفت که هروقت از دست تو عصبانی شدم، ساکت بمانم ویک عروسک ببافم. پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد جلوی ریزش اشک هایش را بگیرد. فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود. پیرمرد از این بابت در دلش شادمان شد. پس رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چطور؟ پس اینها از کجا آمده اند؟ پیرزن پاسخ داد: آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست آورده ام. 😔😢 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفتــن هــم حــرف عجیبــی ‌اســت شبیــه اشتبــاهِ آمــدن گفــت بــر مــی‌گــردم و رفــت و همــه‌ پــل ‌هــای پشــت ســرش را ویــران کــرد همــه مــی‌دانستنــد دیگــر بــاز نمــی‌گــردد امــا بــازگشــت بــی هیــچ پلــی در راه او مســیر مخفــی یــادها را مــی‌دانســت @avayeqoqnus