eitaa logo
آوای ققنوس
8.3هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
578 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح آمد و از عطر تمنای تو نوشید خورشید هم از جامه لبخند تو پوشید دست من و آرامش موزون نگاهت هر حادثه از چشمه چشمان تو جوشید صبح زیباتون بخیر و شادکامی 🌞🌺 ✨@avayeqoqnus
°♡° پروردگارا؛ به ما دلی پُر مهر و بخشش، زبانی نرم و نیتی خیر عطا فرما: تا در پناهِ اَمنِ تو با رعایتِ حقوقِ دیگران، و با تسلط بر اعمال و گفتارمان، موجبِ آرامش در زندگی خود و دیگران باشیم... آمیـــن... 🤲 🧡 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 محبوب حریمِ حق تعالی آمد 🌿 تفسیرگرِ نور و تجلا آمد 🌹 درفصل شکفتنش سروشی می‌گفت 🌿 سجاده نشین عرش اعلا آمد ✨ میلاد سیدالساجدین امام سجاد (ع) مبارک باد 💐 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°○♡°○ قافله ای از مسلمانان آهنگ مکه داشت؛ همین که به مدینه رسید چند روزی توقف و استراحت کرد و بعد از مدینه به مقصد مکه به راه افتاد. در بین راه مکه و مدینه، در یکی از منازل، اهل قافله با مردی مصادف شدند که با آنان آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آنها، متوجه شخصی در میان آنان شد که سیمای صالحان داشت و با چابکی و نشاط مشغول خدمت و رسیدگی به کارها و حوایج اهل قافله بود. در لحظه اول او را شناخت. با کمال تعجب از اهل قافله پرسید: «این شخص راکه مشغول خدمت و انجام کارهای شماست می شناسید؟» گفتند: «نه، او را نمی شناسیم. این مرد در مدینه به قافله ما ملحق شد. مردی صالح، متقی و پرهیزگار است. ما از او تقاضا نکرده ایم که برای ما کاری انجام دهد، ولی او خودش مایل است که در کارهای دیگران شرکت کند و به آنان کمک بدهد». گفت: «معلوم است که نمی شناسید؛ اگر می شناختید این طور گستاخ نبودید و هرگز حاضر نمی شدید مانند یک خادم به کارهای شما رسیدگی کند!» گفتند: «مگر این شخص کیست؟» گفت: «این، علی بن الحسین زین العابدین است». جمعیت آشفته به پا خاستند و خواستند برای معذرت دست و پای امام را ببوسند. آنگاه به عنوان گله گفتند: «این چه کاری بود که شما با ما کردید؟! ممکن بود خدای ناخواسته ما جسارتی نسبت به شما بکنیم و مرتکب گناهی بزرگ بشویم!» امام فرمودند: «من عمداً شما را که مرا نمی شناختید برای هم سفری انتخاب کردم؛ زیرا گاهی با کسانی که مرا می شناسند مسافرت می کنم، آنان به خاطر رسول خدا زیاد به من عطوفت و مهربانی می کنند و نمی گذارند که من عهده دار کار و خدمتی بشوم. از این رو مایلم همسفرانی انتخاب کنم که مرا نمی شناسند و از معرفی خودم هم خود داری می کنم تا بتوانم به سعادت خدمت به رفقا نایل شوم». @avayeqoqnus
📜 حکایتی از عبید زاکانی: شخصی ادعای خدایی کرد. او را پیش خلیفه بردند. به او گفتند: پارسال اینجا یکی ادعای پیغمبری کرد او را بکشتند. گفت: خوب کاری کردند زیرا من او را نفرستاده بودم! 😃 @avayeqoqnus
🌷 در حضور خارها هم می شود یک یاس بود 🍀 در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود 🌷 می شود حتی برای دیدن پروانه ها 🍀 شیشه های مات یک متروکه را الماس بود 🌷 کاش می‌شد، حرفی از کاش می‌شد هم نبود 🍀 هرچه بود احساس بود وعشق بود و یاس بود… ✨ @avayeqoqnus
با هیچکس نبودن بهتر از بودن با فردی بی لیاقت است گاهی کسانی که انفرادی پرواز می‌کنند قویترین بال‌ها را دارند... @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هستم به وصالِ دوست دلشاد امشب وز غصه‌ی هجر گشته آزاد امشب با یار بچرخم و به دل می‌گویم یا رب که کلید صبح گم باد امشب ♥️ @avayeqoqnus
به این باور رسیده ام که چیزی را نمی‌توانی جبران کنی و دوباره درست بگذاری‌اش سرجایش. حفره های زندگی ات همیشگی هستند. تو باید در اطرافش رشد کنی؛ مثل ریشه های درخت که از اطراف سیمان بیرون می زنند؛ باید خودت را از لا به لای شیارها بیرون بکشی. 🔻 از رمان "دختری در قطار" ✍ پائولا هاوکینز @avayeqoqnus