eitaa logo
آوای ققنوس
8.4هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
469 ویدیو
28 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📚 عینک سیاه در آخرین لحظات سوار اتوبوس شد. روی اولین صندلی نشست. از کلاس‌های ظهر متنفر بود اما حداقل این حُسن را داشت که مسیر خلوت بود. اتوبوس که راه افتاد نفسی تازه کرد و به دور و برش نگاه کرد. پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود که فقط می‌توانست نیم‌رخش را ببیند که داشت از پنجره بیرون را نگاه می‌کرد. به پسر خیره شد و خیال پردازی را مثل همیشه شروع کرد: چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه. اون موهای مرتب شونه شده و اون فک استخونی. سه تیغه هم که کرده حتما ادوکلن خوشبویی هم زده… چقدر عینک آفتابی بهش میاد… یعنی داره به چی فکر می‌کنه؟ آدم که اینقدر سمج به بیرون خیره نمیشه! لابد داره به نامزدش فکر می‌کنه… آره. حتما همین طوره. مطمئنم نامزدش هم مثل خودش جذابه. باید به هم بیان (کمی احساس حسادت)… می‌دونم پسر یه پولداره… با دوستهاش قرار میذاره که با هم برن شام بیرون. کلی با هم می‌خندند و از زندگی و جوونیشون لذت می‌برن؛ میرن پارتی، کافی شاپ، اسکی… چقدر خوشبخته! یعنی خودش می‌دونه؟ می‌دونه که باید قدر زندگیشو بدونه؟ دلش برای خودش سوخت. احساس کرد چقدر تنهاست و چقدر بدشانس است و چقدر زندگی به او بدهکار است. احساس بدبختی کرد. کاش پسر زودتر پیاده می‌شد… ایستگاه بعد که اتوبوس نگه داشت، پسر از جایش بلند شد. مشتاقانه نگاهش کرد، قد بلند و خوش تیپ بود. پسر با گام‌های نا استوار به سمت در اتوبوس رفت. مکثی کرد و چیزی را که در دست داشت باز کرد… یک، دو، سه و چهار… لوله‌های استوانه ای باریک به هم پیوستند و یک عصای سفید رنگ را تشکیل دادند… از آن به بعد دیگر هرگز عینک آفتابی را با عینک سیاه اشتباه نگرفت و به خاطر چیزهایی که داشت خدا را شکر کرد… @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. کیست آن کس که تو را دید و نشد حیرانت؟ 🌱 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ای توبه‌ام شکسته از تو کجا گریزم ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم ای نورِ هر دو دیده بی‌تو چگونه بینم وی گردنم بِبَسته از تو کجا گریزم ای شش جهت ز نورت چون آینه‌ست شش رو وی روی تو خجسته از تو کجا گریزم دل بود از تو خسته جان بود از تو رَسته جان نیز گشت خسته از تو کجا گریزم گر بندم این بصر را ور بسکلم نظر را از دل نه‌ای گسسته از تو کجا گریزم @avayeqoqnus
Alireza Ghorbani - Az To Koja Gorizam (320).mp3
13.51M
. 🔸 "از تو کجا گریزم" با صدای علیرضا قربانی شعر از مولوی @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. رها باش در میانه عصر تابستان که رنگ ها زیر آفتاب می درخشند و تو آفتابی باش به قامت تمام عصرهای تابستان و به دل های مه گرفته ی سخت بگو بیایید برایتان نور آورده ام 🍀 عصرتون آفتابی و دلپذیر دوستان 💐 ✨ @avayeqoqnus
. ﻣُﺸﮏ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ، ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ. گفت : ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧَﻨﮕَﺮﻡ ﺑﺎ ﮐﯽ ﺍﻡ، ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮐﯽ ﺍﻡ! 👌🌱 🔸 برگرفته از فیه مافیه مولانای جان @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست 💜 @avayeqoqnus
‌. وصل با دلدار میباید مرا فصل از اغیار می باید مرا چون نِی ام از اصل خود ببریده اند ناله های زار می باید مرا من کجا و رسمِ عقل و دین کجا مستِ یارم یار می باید مرا بی وصالِ او نمیخواهم بهشت دار بعد از جار میباید مرا عشق از نام نکو ننگ آیدش عاشقم من عار می باید مرا عقل دادم بستدم دیوانگی شیوه ی این کار میباید مرا تا به کی این راز را پنهان کنم مستی و اظهار میباید مرا سر زِمَن سر میزند بی اختیار محرمِ اسرار میباید مرا گفتگو بگذار فیض و کار کن در رهِ او کار میباید مرا @avayeqoqnus
. دلم به بوی تو آغشته است سپيده دمان کلمات سرگردان برمی‌خيزند و خواب آلوده دهان مرا می‌جويند تا از تو سخن بگويم... کجای جهان رفته ای ؟ نشان قدمهايت چون دانِ پرندگان همه سويی ريخته است... باز نمی‌گردی ، می‌دانم و شعر چون گنجشک بخارآلودی بر بام زمستانی به پاره يخی بدل خواهد شد 🤍🥀 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. دلم به بوی تو آغشته است... 🔸 شعر و دکلمه از شمس لنگرودی @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است راه دل خود را نتوانم که نپویم هر صبح در آیینه‌ی جادویی خورشید چون می‌نگرم، او همه من ، من همه اویم .. صبح جمعه تون پر از اتفاق های خوب رفقا 🙏🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌         ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌☀️ @avayeqoqnus ☀️
. الهی دیگران مست شرابند و من مست ساقی، 🌱 مستی ایشان فانی است و از من باقی. 🍀 ✨ مست تو ام از جُرعه و جام آزادم ✨ مُرغ توام از دانه و دام آزادم ✨ مقصود من از کعبه و بتخانه تویی ✨ ورنه من ازین هر دو مقام آزادم @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋 🌸 🦋 🌸 نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست مرا افکنده در تُنگی که نام دیگرش دریاست تو از کی عاشقی؟ این پرسشِ آیینه بود از من خودش از گریه ام فهمید مدت هاست،مدت هاست به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق اگر آه تو در آیینه پیدا نیست، عیب از ماست جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست در این فکرم که در پایان این تکرارِ پی در پی اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. چقدر آهنگهای قشنگ در اين دنيا وجود داشت كه من نشنيده بودم، چقدر چهره های زيبا از برابرم گذشتند كه من آنها را نديدم، چقدر روياهای عجيب ديدم كه وقتی از خواب بيدار شدم، هرگز ديگر به يادم نيامد و بوی عطری از دست رفته در دلم چنگ زد كه تا هميشه خودم را نبخشم. زندگی يعنی چه؟ هميشه نصفه نيمه، هميشه ناتمام، هميشه ناگهان جايی قطع می شدم ... 🔸 از کتاب "تماماً مخصوص" نوشته عباس معروفی @avayeqoqnus
. مَشنو که مرا از تو صبوری باشد یا طاقتِ دوستی و دوری باشد لیکن چه کنم گر نکنم صبر و شکیب؟ خرسندیِ عاشقان ضروری باشد 💫 @avayeqoqnus 💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. شرمسار دستان توام وقتی به جای دستان من قلم در دست میگیری تا بگویی دلتنگی ❤️ @avayeqoqnus
📕 کتونی سفید بچه که بودم عموم برام یه کتونی خرید که سفید بود، با بندای مشکی، عاشقش بودم! آخه مامانم هیچ وقت برام کفش سفید نمیخرید؛ میگفت زود کثیف میشه. ولی این وسط یه مشکلی بود؛ دو سایز برام بزرگ بود. مامانم گذاشتش تو انباری، گفت یکم که بزرگتر شدی بپوشش. خلاصه دو سال گذشت! مامانم گفت فکر کنم دیگه اندازت شده. اونقدر ذوق داشتم واسه پوشیدنش که داشتم بال درمیاوردم! آخه تو کل این دو سال، هر کفشی میخریدم با خودم میگفتم عمرا به اون کتونی سفیده نمیرسه! رفت و از انباری آوردش بیرون؛ با ذوق در جعبه رو باز کردم، ولی خشکم زد! اصلاً اونی نبود که فکر میکردم! یعنی تو کل این دو سال اونقد واسه خودم بزرگش کرده بودم که قیافه ی واقعیشو یادم رفته بود! با خودم گفتم: "این بود اون کفشی که به خاطرش رو همه ی کفشا عیب میذاشتم؟! این بود اون کفشی که به عشق این که بپوشمش این همه منتظر موندم؟" یکم فکر کردم دیدم همیشه همینه! یه سری چیزارو، یه سری آدمارو تو ذهنمون بزرگشون میکنیم که واقعیتشونو فراموش میکنیم؛ ولی وقتی باهاشون دوباره رو به رو میشیم، تازه میفهمیم اصلا ارزش نداشتن که این همه وقت، فکرمونو مشغولشون کردیم...! @avayeqoqnus