از خدا؛
از زندگی
از خندهی گل؛
از عطر صبح لذت ببر...
زندگی پُر است از شادیهای
کوچک ...
آنها را دریاب...
صبحتون بخیر و شادکامی 🌞🌸
هفته پرباری پیش رو داشته باشید
رفقا 🪴
✨@avayeqoqnus✨
🌸 بیتو جانا قرار نتوانم کرد
🌿 احسان تو را شُمار نتوانم کرد
🌸 گر بر تن من شود زبان هر مویی
🌿 یک شُکرِ تو از هزار نتوانم کرد
✨ خدایا توفیقی نصیبمان کن که جز بندگان شاکر تو باشیم. 🙏🌸
#شکرگزاری
#مولوی
✨@avayeqoqnus✨
📜 حکایت ناشکری خر!
مرد سَقایی خری داشت که از بس از آن
خر کار کشیده، پشت خر دوتا شده و پر از
جراحات و زخم ها گردیده بود.
غذای خر بیچاره جز کاه چیز دیگری نبود،
در حدی که خر آرزوی مرگ خودش را داشت.
روزی آخوردار پادشاه که با این مرد آشنایی
داشت چشمش به آن خر می افتد و از
مرد می پرسد که چرا این خر به این روز
افتاده است و به او پیشنهاد می دهد که
خر را چندگاهی به آخور شاه ببرد تا جانی
تازه کند.
خر به آخور شاهی برده میشود و در آنجا
در کنار اسبان تازی و جنگی قرار میگیرد و
می بیند که آن اسبان چه بانوا و فربه و
خوب و سرحال هستند.
زیر پایشان تمیز و پاکیزه است و به وقت
غذا نه کاه، بلکه جو میخورند.
پس خر رو به آسمان کرده و با خدا چنین
نجوا می.کند:
ای خدای بزرگ! گیرم که من خرم، مگر
مخلوق تو نیستم؟ چرا باید این همه زار و
لاغر و بیچاره باشم، ولی اسبهای شاه این
همه در ناز و نعمت و شادی به سر برند...
خر در حال شکایت به آفریدگار بود که
ناگهان آواز پیکار و نبرد سر داده شد و
سربازان اسبان تازی را زین کرده و آماده
پیکار کردند.
اسبان به میدان جنگ رفتند و پس از
مدتی تیر خورده و نالان به آخور بازگشتند.
نعلبندان، نعلهای جدیدی به سم اسبان
میبندند و تیرها را از درون بدنشان در
میآورند.
وقتی که خر، وضع دلخراش آنها را دید،
فقر و بیچارگی خود را از یاد برد و گفت:
ای خدای بزرگ، من به همان بینوایی و
بیچارگی، خشنود هستم.
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
مولانا در این حکایت میگوید که هیچگاه
نباید تمنای چیز دیگری را داشته باشی که
به تو داده نشده است؛
زیرا بر آورده شدن هر آرزوی غیر معنوی حتما همراه با درد و رنج خواهد بود که آن برای انسان تا قبل از رسیدن به آن تمنا و آرزو قابل دیدن نیست و تنها با رسیدن به آن آرزو است که درد و رنج ناشی از آن نیز خود را آشکار خواهد کرد.
مولانا میفرماید فقط زمانی که گشایش و
آسودگی از روی بخشایش و عنایت خداوند
به انسان برسد، دارای لذت و شیرینی
حقیقی است که هیچگاه با درد و رنج
همراه نخواهد بود.
🔻 برگرفته از دفتر پنجم مثنوی معنوی
#حکایت
#مولوی
✨@avayeqoqnus✨
عشق و زخم
از یک تبارند
اگر خویشاوندیم یا نه
من سراپا همه زخمم ❤️🩹
تو سراپا
همه انگشت نوازش باش 🌹
#حسین_منزوی
✨ @avayeqoqnus ✨
آنها دروغگویند،
و میدانند که دروغگویند.
و میدانند که میدانیم که دروغگویند،
و با این وجود با صدای بلند دروغ میگویند...
#نجیب_محفوظ
✨@avayeqoqnus✨
وسواسی باشید
در انتخاب:
کتابهایی که میخوانید
فیلمهایی که میبینید
آدمهایی که با آنها معاشرت میکنید
موضوعاتی که به آن فکر میکنید
چون اینها غذای روح شما هستند... 👌🌸
عصرتون زیبا و دلپذیر رفقا ☕️🍰
✨@avayeqoqnus✨
#بریده_کتاب
هر آدم، نهریست که کله به خاشاک و
سنگ میکوبد و راه خود میرود؛
همهمه و آوای دیگر نهرها نه که راه او
برگردانند، بلکه آهنگش را کندتر یا تندتر میکنند.
📚 کلیدر
✍ محمود دولت آبادی
✨@avayeqoqnus✨
🔻 اشعار و سخنان سعدی که ضرب
المثل شدهاند:
🔸 مشک آن است که ببوید
نه آن که عطار بگوید.
🔹 خواجه در بند نقش ایوان است
خانه از پایبند ویران است
🔸تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
🔹 ادب از که آموختی از بیادبان
#ضرب_المثل
#سعدی
✨@avayeqoqnus✨
🍂 من آن نیم که توانم ز تو جدا باشم
🌼 جدا شوم ز تو در معرضِ فنا باشم
🍂 به غیر سایهی لطف تو جای دیگر هست
🌼 جدا اگر ز تو باشم بگو کجا باشم
#فیض_کاشانی
✨@avayeqoqnus✨
💜 کاش باور داشته باشیم که:
خوشبختی دیگران
از خوشبختی ما کم نمیکند
💛 و ثروت آنان،
رزق ما را کم نمی کند
🧡 و صحت آنان،
هرگز سلامتی ما را نمی گیرد...
❤️ پس مهربان باشیم
و برای دیگران همان چیزی را آرزو کنیم
که برای خودمان آرزو میکنیم...
#حس_خوب
✨@avayeqoqnus✨
خـوشبختی
در خانه خود شماست
بيهوده آن را در ميان باغِ
ديگران نجـوييد.
صبح زیباتون بخیر رفقا 🙏🌹
✨ @avayeqoqnus ✨
اونجا که مولانا میفرماید:
🔸 با خدا باش و نُصرت از وی خواه
🔸 که مددها ز آسمان آمد
خدایا تنها از تو یاری میخواهیم.
الهی دریاب که میتوانی 🙏💛
#خدا
#مناجات
✨@avayeqoqnus✨
گویند روزی افلاطون نشسته بود.
مردی نزد او آمد و نشست و شروع کرد به حرف زدن.
در میانه سخن، گفت: « ای حکیم! امروز فلان مرد را دیدم که سخن تو میگفت و تو را دعا میکرد و چنین میگفت:
افلاطون، بزرگمردی است که هرگز کس چون او نبوده است و نباشد. خواستم که شکر و سپاس او را به تو رسانم.»
افلاطون چون این سخن بشنید، سر فرو برد و بگریست و سخت دلتنگ شد.
این مرد گفت:« ای حکیم! از من چه رنج آمد تو را که چنین تنگدل گشتی؟»
افلاطون گفت:« از تو رنجی به من نرسید ولیکن برای من از این بدتر چیست که جاهلی مرا بستاید».
#حکایت
✨@avayeqoqnus✨
ای جان من ❤️
در رَهَت حیران شدم ای جان من
بی سر و سامان شدم ای جان من
چون ندیدم از تو گردی پس چرا
در تو سرگردان شدم ای جان من
در فروغ آفتاب روی تو
ذرهٔ حیران شدم ای جان من
در هوای روی تو جان بر میان
از میان جان شدم ای جان من
در رهت حیران شدم ای جان من
بی سر و سامان شدم ای جان من
چون ندیدم از تو گردی پس چرا
در تو سرگردان شدم ای جان من
در فروغ آفتاب روی تو
ذرهٔ حیران شدم ای جان من
در هوای روی تو جان بر میان
از میانِ جان شدم ای جان من
خویش را چون خام تو دیدم ز شرم
با دلی بِریان شدم ای جان من
تا تو را جان و دل خود خواندهام
بی دل و بی جان شدم ای جان من
چون سر زُلف توام از بُن بکند
بی سر و بُن زان شدم ای جان من
من بمیرم تا چرا با درد تو
از پی درمان شدم ای جان من
چون رُخَت پیدا شد از بی طاقتی
در کفن پنهان شدم ای جان من
بر امید آنکه بر من بگذری
با زمین یکسان شدم ای جان من
خاک شد عطار و من بر درد او
ابرِ خون اَفشان شدم ای جان من
#عطار
✨@avayeqoqnus✨
یک دروغ ممکن است دنیا را دور بزند
و به جای اولش برگردد؛
اما در همین مدت، یک حقیقت هنوز دارد
بند کفشهای خود را میبندد تا حرکت
کند.
#مارک_تواین
✨@avayeqoqnus✨
🌷 اگر دانی که دنیا غم نیرزد
✨ به روی دوستان خوش باش و خرم
🌷 غنیمت دان اگر دانی که هر روز
✨ ز عمر مانده روزی می شود کم
🌷 مَنِه دل بر سرای عمر سعدی
✨ که بنیادش نه بنیادیست محکم
🌷 برو شادی کن ای یار دل افروز
✨ چو خاکت می خورد چندین مخور غم
#سعدی
@avayeqoqnus
📜 تنبیه کارگران حمام
روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمه حمام به او بی اعتنایی کردند و آن طور که دلخواه بهلول بود او را کیسه نکشیدند.
با این حال وقت خروج از حمام، بهلول ده دیناری که همراه داشت را به استاد حمام داد و کارگران چون این بذل و بخشش را دیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند.
بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت ولی ....
این دفعه تمام کارگران با کمال احترام او را شست و شو نموده و مواظبت بسیار نمودند ولی بهلول موقع خروج از حمام فقط یک دینار به آنها داد!
حمامی ها متغیر گردیده پرسیدند: سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟
بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداخت کردم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شماها ادب را در حق مشتری های خود رعایت کنید.
#حکایت
✨@avayeqoqnus✨