eitaa logo
آوای ققنوس
8هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
507 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا! تمام اندوه‌هایم را با چیزی زیبا جایگزین کن ... آمین 🙏🌸 @avayeqoqnus
📗 همسایه دوراندیش پیرمرد زرگری به دکان همسایه خود رفت و گفت: ترازویت را به من بده تا این خرده‌های طلا را وزن کنم. همسایه‌اش که مرد دور اندیشی بود گفت: ببخشید من غربال ندارم. پیرمرد گفت: من ترازو می‌‌خواهم و تو می‌گویی غربال نداری، مگر کر هستی؟ همسایه گفت: من کر نیستم، ولی درک کردم که تو با این دست‌های لرزان خود چون خواهی خرده‌های زر را به ترازو بریزی و وزن کنی مقداری از آن به زمین خواهی ریخت، آن وقت برای جمع‌ آوری آنها جارو خواهی خواست و بعد از آنکه زرها را با خاک جارو کردی آن وقت غربال لازم داری تا خاک آنها را بگیری، من هم از همین اول گفتم که غربال ندارم. 👌☺️ ✨ هر که اول بنگرد پایان کار    ✨ اندر آخر، او نگردد شرمسار  🔸 برگرفته از مثنوی معنوی مولوی ☀️ @avayeqoqnus ☀️
. "اریش هونکر" ، رهبر آلمان شرقی می‌بیند که مردم در صف ایستاده‌اند. او هم در صف می‌ایستد و از فرد جلویی می‌پرسد که این صف برای چیست؟ جلویی جواب می‌دهد که مردم می‌خواهند اجازه سفر بگیرند و از کشور بروند. هونکر متوجه می‌شود که با ایستادن او در صف مردم پراکنده شدند. از یک نفر می‌پرسد که حالا چرا یک دفعه صف به هم خورد؟ او هم می‌گوید: وقتی که تو بروی دیگر لازم نیست ما برویم!! @avayeqoqnus
. در وفای عشق تو مشهورِ خوبانم چو شمع 🌱 شب‌نشین کویِ سربازان و رِندانم چو شمع 🌿 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕 نمره قرضی خانم معلم در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن محتاطی او را صدا کرد. خانم معلم او را شناخت، اما بدون آن که بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد، گفت: تو در امتحان نمره ۹ گرفتی. تو تنها کسی هستی که نمره قبولی نگرفته. پسرک با خجالت و در حالی که صورتش سرخ شده بود سرش را بلند کرد و گفت: خانم معلم، می‌شود... می‌شود یک نمره به من ارفاق کنید؟ خانم چِن با عتاب مادرانه‌ای سرش را تکان داد و گفت: یک نمره ارفاق کنم؟! این ممکن نیست. من طبق جواب‌هایی که در برگۀ امتحانت نوشته‌ای به تو نمره داده‌ام. بعد هم اضافه کرد: نگران نباش. من که نمی‌خواهم به خاطر ضعفت در امتحان، تو را تنبیه کنم. تو باید در امتحان بعد تلاش بیشتری کنی و نمرۀ بهتری بگیری. پسر با صدایی که نشان می‌داد خیلی ترسیده گفت: اما مادرم کتکم می‌زند. خانم معلم ساکت شد. او آرزوی والدین را درک می‌کرد که می‌خواهند بچه‌هایشان بهترین نمره‌ها را کسب کنند و موفق باشند؛ از طرفی نمی‌توانست در برابر بچه‌های بازیگوشی که در امتحاناتشان ضعیف هستند، نرمش نشان دهد. اما یک موضوع دیگر هم بود. او می‌دانست که کتک خوردن بچه‌ها هم هیچ کمکی به تحصیلشان نمی‌کند و حتی تأثیر منفی آن ممکن است آن‌ها را از تحصیل بازدارد. نمی‌دانست چه تصمیمی بگیرد. یک نمره ارفاق بکند یا نه. او در کار خود جداً اصول را رعایت می‌کرد. اما به هر حال قلب رئوف مادرانه هم داشت. نگاهی به پسرک کرد. هنوز تمام تن پسرک از ترس می‌لرزید و به گریه هم افتاده بود. عاقبت رو به پسرک کرد و گفت: ببین!، این پیشنهادم را قبول می‌کنی یا نه؟ من به ورقه‌ات یک نمره «ارفاق» نمی‌کنم. فقط می‌توانم یک نمره به تو «قرض» بدهم. تو هم باید در امتحان بعدی ۲ برابر آن را، یعنی ۲ نمره، به من پس بدهی. خوب است؟ پسرک با شادی گفت: چشم! من حتماً در امتحان بعدی ۲ نمره‌ به شما پس می‌دهم. بعد با خوشحالی از خانم معلم تشکر کرد و رفت. از آن پس برای این که بتواند در امتحان بعدی قرضش را به خانم معلم پس بدهد، با دقت زیاد درس می‌خواند. تا این که در امتحان بعد نمرۀ بسیار خوبی کسب کرد. از طرف مدرسه به او جایزه‌ای داده شد. از پسِ آن «درس» که خانم معلم به او داده بود، مقطع دبیرستان را با نمرات عالی پشت سر گذاشت و وارد دانشگاه شد. او همیشه ماجرای قرض نمره را برای دوستانش تعریف می‌کند و از بازگویی آن همیشه هیجان زده می‌شود. زیرا می‌داند که نمره‌ای که خانم معلم آن روز به او قرض داد، سرنوشتش را تغيير داد.👌 🔸 تقدیم به همه معلم های دلسوز سرزمینمون که حق زیادی گردن تک تکمون دارند 🙏🙏🌹 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. اگر خواستی ، چیزی را پنهان کنی ، لای یک کتاب بگذار این ملت کتاب نمی خوانند ! @avayeqoqnus
. یارب تو مرا به نفس طناز مده با هر چه به جز تست مرا ساز مده من در تو گریزان شدم از فتنه ی خویش من آنِ تواَم مرا به من باز مده 💜 @avayeqoqnus
. از افلاطون پرسیدند: شگفت انگیز ترین رفتار انسان چیست؟ پاسخ داد: از کودکى خسته می شود، براى بزرگ شدن عجله می کند و سپس دلتنگ دوران کودکى خود می شود. ابتدا براى کسب مال و ثروت از سلامتى خود مایه می گذارد. سپس براى باز پس گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج می کند و طورى زندگى می کند که انگار هرگز نخواهد مرد، و بعد طورى می میرد که انگار هرگز زندگى نکرده است! آنقدر به آینده فکر مى کند که متوجه از دست رفتن امروز خود نیست، در حالى که زندگى گذشته یا آینده نیست، زندگى همین حالاست... 👌 به قول سهراب جان سپهری: زندگی درک همین اکنون است 🌱 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. هنوز هم خورشید، لبخند می‌زند، زمین می‌رویانَد و امید، هر صبح در زیر پوست سرد زمین، به جریان می‌افتد. که امید، زیباست، 🦋 عشق، زیباست، شکفتن، زیباست، و زندگی... آه، زندگی با تمام دردهایش، هنوز هم زیباست...! 🌸 صبح تون پر از عشق و امید رفقا 🙏🌹 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. الهی اگر بهشت چشم و چراغ است بی دیدار تو درد و داغ است. 🌱 @avayeqoqnus
. به کدام کیش و آیین به کدام مذهب و دین 🌿 ببری قرارِ دل را به سراغ دل نیایی 🌱 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗 تربیت شاهزادگان دانشمندی آموزگار شاهزاده‌ای بود، و بسیار او را کتک زده و رنج می‌داد. شاهزاده تاب نیاورد و نزد پدر از آموزگار شکایت کرد. پادشاه، آموزگار را طلبید و به او گفت: پسران مردم را آنقدر نمی‌زنی که پسر من را می‌زنی، علتش چیست؟ آموزگار گفت: به این علت که همه مردم به طور عموم و پادشاهان بخصوص، باید سنجیده و پخته سخن گویند و کار شایسته کنند؛ کار و گفتار مردم دهان به دهان گفته می‌شود و همه از آن آگاه می‌گردند ولی به آن اعتبار نمی دهند؛ ولی برای کار و سخن پادشاهان علاوه بر اینکه می‌شنوند و دهان به دهان انتقال می‌دهند، به آن اعتبار می‌دهند، و از آن پیروی می‌کنند. بنابراین بر آموزگار واجب است که در رشد اخلاقی شاهزادگان بیش از سایر مردم بکوشد. 👌 شاه از پاسخ آموزگار خوشش آمد و به او پاداش زیاد و مقام بلند مرتبه داد. ✨ اگر صد ناپسند آید ز درویش ✨ رفیقانش یکی از صد ندانند ✨ وگر یک بذله گوید پادشاهی ✨ از اقلیمی به اقلیمی رسانند 🔸 برگرفته از باب هفتم گلستان سعدی @avayeqoqnus
🌿 🪴 🌿 رفتی و همچنان به خیال من اَندَری گویی که در برابر چشمم مُصوری فکرم به منتهای جمالت نمی‌رسد کز هر چه در خیال من آمد نکوتری مه بر زمین نرفت و پری دیده برنداشت تا ظَن برم که روی تو ماه است یا پری تو خود فرشته‌ای نه از این گل سِرشته‌ای گر خلق از آب و خاک تو از مُشک و عنبری ما را شکایتی ز تو گر هست هم به توست کز تو به دیگران نتوان برد داوری با دوست کنج فقر بهشت است و بوستان بی دوست خاک بر سر جاه و توانگری تا دوست در کنار نباشد به کام دل از هیچ نعمتی نتوانی که برخوری گر چشم در سرت کنم از گریه باک نیست زیرا که تو عزیزتر از چشم در سری سعدی به وصل دوست چو دستت نمی‌رسد باری به یاد دوست زمانی به سر بری @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. او صبر خواهد از من بختی که من ندارم 🍃 من وصل خواهم از وی قصدی که او ندارد 🌱 @avayeqoqnus
. وقتی به پارک می روم، پیرمردهایی می بینم که در سکوت به نقطه ای خیره شدند. شاید به گذشته فکر می کنند ، به آن "دوستت دارم" هایی که نگفتند ، به دوران سراسر مهربانی در قدیم و شاید: به این فکر می کنند که چه زود عمر تمام شد ولی فراموش کردند زندگی کنند ... زندگی را دریاب رفیق 🌿 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔅 یک روز از خواب بیدار می شوی نگاهی به تقویم می اندازی نگاهی به ساعتت و نگاهی به خود خودت در آینه و می بینی هیچ چیز و هیچ کس جز خودت حیف نیست؛ 🔅 لباسهای اتو کشیده غبارگرفته مهمانی ات را از کمد بیرون می آوری گران ترین عطرت را از جعبه بیرون می آوری و به سر و روی خودت می پاشی ته مانده حساب بانکی ات را می تکانی و خرج خودت می کنی؛ 🔅 یک روز از خواب بیدار می شوی و به کسی که دوستت دارد بدون دلهره و قاطعانه میگویی "صبح بخیر عزیزم وقت کم است لطفا مرا بیشتر دوست بدار" ❤️ 🔅 یک روز یکی از همین روزها وقتی از خواب بیدار می شوی متوجه می شوی بدترین بدهکاری بدهکاری به قلب مهربان خودت هست و هیچ چیز و هیچکس جز خودت حیف نیست…! 👌 @avayeqoqnus