🌹🍃 از زبان مادر شهید 👇
🌷حسـین در #ده_سـالگی نماز می خواند و روزه می گرفت.
🌷 حسین عکس امام را به دیوار خانه زد،گفتم : مادر این کار خطرناک است. گفت : مادر کسانی هستند که به خاطر انقـلاب و حضـرت روح الله خـود را فــدا می کنند. ما نباید عکس او را بزنیم؟
🌷 حسین مدام به من میگفت : تو باید مانند زینب مقاوم باشی. نه این که شیون کنی و من هم سعی کردم که وصیت حسین عزیزم را انجام بدهم.
🌷 حسین بچه #آرامی بود و یادم نمی آید که او را تنبیه کرده باشم. گاهی هم که عصبانی می شدم و سرو صدا می کردم او آرام می نشست و چیزی نمی گفت.
🌹🍃شهیدی که دعوت #حاج_قاسم را پذیرفت👇
🌷 پل حدود یک کیلومتر طول داشت و کاملاً بی حفاظ و عریان بود. هیچ مانعی بر سر راه گلوله باران عراق وجود نداشت. همه توپخانه و تانک های عراق روی این پل قفل شده بود و روی آن آتش می ریخت. واقعاً جهنمی از آتش بود . ما از دور به پل نگاه می کردیم و منتظر کمک بودیم اما هر چیزی یا هر کسی که به پل می رسید منهدم می شد. #حاج_قاسم میگوید : مدتی قبل با حسین تماس گرفته و گفته بودم : حسین هر طور که میتوانی خودت را برسان. میدانستم که امکان ندارد او نیاید. در هر وضع و حالی که بود بدون یک ذره تردید میآمد و خودش را به ما میرساند. حالا میدیدم که آنها مستقیم به سمت نابودی میروند. با خودم گفتم : خدایا الان همه اینها روی پل قتل عام میشوند.
حسین آمد و گردان را با #شجاعت و #مهارت از روی پل گذراند . البته حدود سی، چهل نفر از بچه های گردان شهید و مجروح شدند، اما ما باور نمی کردیم که حتی یک نفر هم به سلامت عبور کند . گردان به ستون از روی پل می گذشت و عراقی ها هم که آنها را می دیدند، تمام نیرویشان را روی پل متمرکز کرده بودند تا، کسی از آن نگذرد. خط حفظ شد و در دست ما ماند . بعد از آن هم دیگر خط سقوط نکرد . لشکر 27 رسول الله از راه رسید و خط را تثبیت کرد.
🌹🍃 #انار_و_آیینه نام #کتابی است که در فراق #حسین_تاجیک، سردار کویر ایران نگاشته شده است.
#ختم_صلوات امروز به نیت :
🌷 شهید #مصطفی_کلهری
🍃ولادت: 1338/1/1
🍂شهادت: 1364/11/25
🕊 نحوه شهادت : با سِمَتِ فرمانده گردان سیدالشهدا(ع) در لشگر 17 علی بن ابیطالب(ع) در جزیره مجنون آسمانی شد.
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم.
#سهم_هر_بزرگوار_5صلوات
🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇
#یادش_با_صلوات
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🌹🍃 وجود او همواره مایه #خير_و_برکت برای خانواده اش بود. دوران تحصيلات او کوتاه بود، تا دوره راهنمایی؛ به قول پدر بزرگوارش «مصطفي» پسری بود #خيلی_غيرتی؛ نمی توانست تحمّل کند که خود تحصيل کند ولی ديگران کار کنند. با وجود اين دانش آموز ممتازی بود درس را رها نمود و به سوی کار شتافت.
🌹🍃 یکی از همکلاسی های قديمی او تعريف می کند که: «هر وقت زنگ تعليمات دينی بود، معلم از «مصطفی» می خواست که «#پرده_برداری» کند؛ او هم هميشه با خوشحالی قبول می کرد؛ داستانهایی که بيشتر تعريف می کرد، ماجراي «#حرّ_و_زائر_کربلا»، داستان «#مختار»، داستان «#طفلان_مسلم» بود.
🌹🍃 پس از ترک تحصيل به «#بناّيی» روی آورد و تا پيروزی انقلاب، به اين شغل پرداخت. در جريان مبارزات سياسی عليه رژيم، فعاليت های مستمر و قابل توجهی داشت و يکی دو بار هم مجروح و دستگير شد. پس از آزادی از زندان و پيروزی مبارزات به ورزش روی آورد در «#کاراته» موفقيت هايی کسب نمود.
🌹🍃پس از پيروزی انقلاب، «مصطفی» در نهادهای مختلف به خدمت پرداخت، از ديگر کارهای او تشکيل يک «#تعاونی_کشاورزی» به کمک چند تن از دوستان همفکرش بود که هدفی جز کمک در امر خودکفا شدن مهين اسلامي نداشت. در همين زمان بود که جنگ تحميلي آغاز شد؛ «مصطفي» دست از کار کشيد و راهی جبهه شد، يکی از همرزمانش در اين باره مي گويد:
وقتی جنگ شروع شد، مصطفی نتوانست نسبت به تجاوز دشمن به ميهن بی تفاوت باشد؛ به ما گفت که برادران! جنگ بر اينِ کار، مقدم می باشد. بياييد سلاح برداريم و از ارزشهای ملی و معنويمان دفاع کنیم.
🌹🍃 در جنوب، از «#عمليات_رمضان» تا «#عمليات_بدر» حضوری مستمر و مفيد داشت. شهامت و استواری و رشادت او زبان تحسين همگان را گشوده بود؛ حماسه آفرينی های او در «#عمليات_خيبر» که منجر به تثبيت خط پدافندی «#جزاير_جنوبی_مجنون» شد همگان را به تعجب واداشت،مصطفی با همين شيوه و از همين کارها به «#خلوص» رسيد. اوج اين اخلاص را می شد در رفتارهای او، پس از حماسه «خيبر» يافت؛ پس از عمليات، ديگر او چهره آشنای لشگر شده بود، همه جا صحبت از وی و رشادت های گردانش بود. او اين مراتب تحسين و تقدير را می ديد و می شنيد اما هميشه با همان صداقت و خلوص و سادگي زايدالوصفش می گفت: «به خدا قسم اشتباه می کنيد! اين من نيستم که .... اين خود سيدالشهداست که نظر دارد بر اين گردان...»
ختم صلوات امروز به نیت :
🌷شهید مدافع حرم، #محمد_اسدی
🍃 ولادت: ۱۳۶۴
🍂 شهادت: ۱۳۹۵
🕊 محل شهادت: سوریه،جنوب حلب، #خلصه
🍁 نحوه شهادت:
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم.
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇
#یادش_با_صلوات
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🍃🌹نام جهادی در سوریه : غلام عباس
🍃🌹نام جهادی در عراق : ابو زینب
🍃🌹سمت در جهاد : جانشین محور و فرمانده گردان(خط شکن)
🍃🌹شهید مورد علاقه : شهید محمود کاوه
🍃🌹از فعالان دانشجویی مشهد بود و دبیری شورای انجمنهای علمی دانشجویان دانشگاه پیام نور مشهد را بر عهده داشت.
🍃🌹ایشان قبل از اعزام به سوریه برای اینکه بتواند برود و کسی سد راهش نشود #چهل_روز_روزه بودند و هر شب تا صبح مشغول نماز شب و عبادت بودند و سه شبانه روز هم در حرم امام رضا(علیه السلام) بودند تا بدون مشکل برای دفاع از ناموس اهل بیت به سوریه برود.
🍃🌹ایشان متدین، اهل عمل، مودب، احترام گذار به پدر و مادر و بزرگترها، مقلد رهبر انقلاب، مخلص، بسیار بسیار شجاع و جسور، بسیار غیرتمند، بابصیرت، عاطفی، احساسی، خندان، علاقه خیلی شدید به کودکان، دوری از گناه، عمل به واجبات و مستحبات، خواندن نماز اول وقت در مسجد، خواندن نماز شب، محب اهل بیت(علیه السلام) و الگوی ایشان حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام)، اجتماعی، محکم و معتقد، خلاق و مبتکر، کم توقع، و بسیار بامرام و با معرفت، بسیار بسیار بخشنده، خوش سفر بودند.
🍃🌹به ورزش (کشتی، کوهنوردی، قایقرانی، والیبال، فوتبال، بدنسازی)سرودن شعر، درس و علم، شرکت در فعالیت های فرهنگی مذهبی دانشگاه بسیج هیئت و مساجد، اهل مسافرت و اردوهای ورزشی فرهنگی تفریحی، کمک به دیگران، مطالعه، پیگیری اخبار جهان علی الخصوص جهان اسلام و تشیع بود. عاشق شخصیت مقام معظم رهبری امام خامنه ای(حفظ الله)، شهداء، مبارزه با کفر و تکفیر و شهادت بود.
🍃🌹جمله ای از شهید بزرگوار ⬇️
خوشحال از اینم که دیگر عمه جانمان حضرت زینب(سلام الله علیها) تنها نیست و فدایی زیاد دارد.
🍃🌹در زمان حضور طولانی مدت(حدود شش ماه) در سوریه به همرزمش گفته بود ⬇️
دلم برای خانواده و پدر و مادر و برادران و خواهرانم تنگ شده است ولی غیرتم اجازه رفتن به مرخصی را به من نمیدهد و از حضرت زینب(سلام الله علیها) خجالت میکشم که او را تنها بگذارم، اگر او را تنها بگذارم در آن دنیا جوابی برای حضرت علی(علیه السلام) ندارم که بدهم، و من پوتینهایم را جفت کرده ام و اصلا به مرخصی نمیروم یا باید جنگ تمام شود و ما به پیروزی کامل برسیم یا اینکه من به شهادت برسم. و اینگونه شد که حضرت زینب خستگی زیاد را در چهره غلام عباس دید و او را برای همیشه به مرخصی نزد خودشان(اهل بیت(علیه السلام)) فرا خواند.
🍃🌹یکی از وصیتهای این شهید عزیز از زبان همرزش این بوده که دوست دارم من هم مثل مادرم فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) پیکرم مجهول المکان بماند و پیکرم در اینجا نزد بی بی جان عمه جانم زینب بماند.
#ختم_صلوات امروز به نیت :
🌷 شهید مدافع حرم #سیدجواد_اسدی
🍃ولادت: 59/7/18
🍂 شهادت: 95/2/17
🍁 محل شهادت : سوریه، کربلای #خان_طومان
🕊 نحوه شهادت :
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم.
#سهم_هر_بزرگوار_5صلوات
🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇
#یادش_با_صلوات
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🌷 راوی : همسر محترمه شهید ⬇️
🌹🍃 سید از کوچکی دوست داست مثل داداشش خیرالله شهید بشه. حتی موی سرشو مثل اون شونه میزد.
🌹🍃 به بچه های کوچکتر #قرآن یاد می داد. #تعزیه_خوانی هم می کرد. همیشه عباس خوان تعزیه ها بود.
🌹🍃 #برخورد_اجتماعی_اش خیلی خوب بود. در #سلام_کردن پیشقدم بود. اصلا فکر منفی نداشت. اهل #غیبت نبود. در کمک کردن پیشقدم بود؛ می گفت تا جایی از دستم بر می آید به دیگران کمک میکنم. #احترام فوق العاده ای به #پدر_و_مادرش می گذاشت. دغدغه اش اجازه مادرش بود؛ مادرش گفت تو را سپردم به حضرت زینب. همیشه #خنده_به_لب داشت و با خوشرویی با همه رفتار می کرد با پسرش سید احمد خیلی صمیمی بود در کارهای خانه کمکم می کرد با اینکه بیشتر ماموریت بود اما همان قدر که منزل بود به کارمان می رسید.
🌹🍃 قبل از اعزام هرچه لازم بود گفت، گفت #نماز_اول_وقت را فراموش نکن به سید احمد مهربانی کن. گفت حدیث دو چیز می گویم یک چیز #نماز _اول_وقت و دیگری #حجاب و هر کدام را ۳ بار تکرار کرد. خیلی مقید به نماز بود همیشه بعد از نماز امکان نداشت دعا نکند آخرین دعایش این بود خدایا مرگم را #شهادت قرار بده.
#ختم_صلوات امروز به نیت :
🌷شهید تازه مسلمان #گانتی_لاواتلی_کنت_لوکا
🍃ولادت: 1955
🍂شهادت: 1386/1/13
🕊محل شهادت: توسط صهیونیستها به شهادت رسید و پیکرش را زیر پل #گاریبالدی رم پیدا کردند
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم.
#سهم_هر_بزرگوار_5صلوات
🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇
#یادش_با_صلوات
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
شهید #گاتنی لاواتلی کنت لوکا🌹
پسر سلطان شراب که بخاطر عقائدش به شهادت رسید
🌹🍃 لوكا از زمان كودكی از دوستان #ادواردو_نيلی بود. وی در سال 1988 به همراه ادواردو آنيلی به ايران آمد. در آن زمان ادواردو از طرف شبكه يك تلويزيون ايتاليا مسئول تهيه يك فيلم مستند در مورد ايران شده بود. ادواردو با اعمال نفوذ خود توانسته بود مجوز ساخت چنين برنامه مستندی را بگيرد. او خود مسئوليت ساخت مستند را بر عهده گرفت تا مستندي متفاوت و مبتني بر حقايق #جنگ_و_ايران بسازد؛ فيلمی كه بعداً از تلويزيون پخش شد.
🌹🍃 در اين سفر ادواردو دوست خود، لوكا را با خود به ايران آورد. لوكا در اين سفر به عنوان #فيلمبردار به ايران آمده بود. در اين سفر ادواردو به دوستان ايرانی خود گفته بود كه با لوكا در مورد #اسلام صحبت كرده و او را تا مرز اسلام آورده است اما نتوانسته او را مسلمان كند. اما بر اين باور بود كه يك هُل برای اسلام آوردن او كافی بود و از آنها می خواهد كه با لوكا صحبت كند.
🌹🍃 یكی از دوستان ادواردو در جلسهای به مدت دو ساعت با لوكا در هتل آزادی (اوين) صحبت ميكند و اين جلسه منجر به اسلام آوردن وی و پذيرش تشیيع میشود. سپس به اتفاق هم به منزل آيتالله سيد علي گلپايگانی واقع در يوسفآباد میروند و آنجا مراسم تشرف لوكا به تشيیع برگزار ميگردد.
🌹🍃 لوكا در اين سفر به همراه ادواردو به #مناطق_جنگی سفر میكند. البته اين در زمانی است كه آتشبس بين ايران و عراق برقرار شده بود.
🌹🍃 لوكا ناچار بود بين ثروت و عقيده يكی را انتخاب كند و او نيز مثل ادواردو #عقيده را برگزيده بود.
#زندگی ساده و شغل فيلمبرداری را بر توليد مشروب و فعاليت در امور مستهجن را ترجيح داده بود و به خاطر عقايدش توسط خانواده منزوی و مترود شده بود. او به خانوادهاش گفته بود كه بين عقيده و ثروت عقيده را ترجيح ميدهد.
🌹🍃 دوستان ايرانب لوكا میگويند در سفری كه سالها قبل بعد از اسلام آوردن لوكا به ايتاليا داشتهاند به منزل او رفته بودند و مشاهده كردهاند كه لوكا عكس #امام_خمينی را در اطاق خود نصب كرده است.
#ختم_صلوات امروز به نیت :
🌷 شهیدی که حاضر شد سرش بریده شود ولی عملیات #فتح_المبین را لو ندهد، #عباسعلی_فتاحی
🍃ولادت:
🍂شهادت: 61/1/2
🕊 نحوه شهادت: 6 روز بعد از عملیات فتح المبین در رودخانه دوویرج و زیرپل پیکرش را که سر در بدن نداشت پیدا کردند.
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم.
#سهم_هر_بزرگوار_5صلوات
🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇
#یادش_با_صلوات
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
💠 راوی: آقای محمد احمدیان از بچه های تفحص
🌹🍃 بچه دولت آباد اصفهان بود، سال #60 به #شش_زبان زنده دنیا تسلط داشت، #تک_فرزند خانواده هم بود، زمان جنگ اومد و گفت : مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم.
🌹🍃 عباس اومد جبهه، خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم #گردان_تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند : آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه. بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
🌹🍃 یه روز #شهید_خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن #پل_چهل_دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود. پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی فتاحی بود. قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: به هیچ وجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره و تخریبچی ها رفتند.
🌹🍃یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته. اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد. زمزمه #لغو_عملیات مطرح شد. گفتند ممکنه عباسعلی فتاحی توی شکنجه ها لو بده. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما #خیلی_مَرده، سرش بره زبونش باز نمیشه. برید عملیات کنید. عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم.
🌹🍃 اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته. اونا هم زنده زنده #سرش_رو_بریدند😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین. گفتن مادر بیخیال. نمیشه. مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط ….. یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند: مادر! عراقی ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم. مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه #دیگه_حرف_نزد😔
#ختم_صلوات امروز به نیت :
🌷شهید #سید_مجتبی_میرلوحی معروف به #نواب_صفوی
🍃ولادت: ۱۳۰۳
🍂شهادت: ۲۷\۱۰\۱۳۳۴
🕊 نحوه شهادت: در بیدادگاه رژیم پهلوی محکوم و تیرباران شد و به خیل شهدا پیوست .
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم.
#سهم_هر_بزرگوار_5صلوات
🌼 هر روز مهمان یک شهید👇
#یادش_با_صلوات
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🌹🍃 ایشان بنیانگذار و رهبر تشکیلات بنیادگرای #فدائیان_اسلام بود که بر طبق بسیاری از منابع به اقدامات تروریستی دست میزد و از پیشتازان مبارزات مسلحانه اسلامی بود .او در ترور #هژیر ، #6رزم_آرا ، #حسین_علاء و #احمد_کسروی نقش داشت.
🌹🍃 تقاضای شهید نواب در پای جوخه اعدام⬇️
سحرگاه يكشنبه 27 ديماه سال 1334 اعضای فداييان اسلام را از لشگر يك پياده به محل لشگر دو زرهی بردند . در وسط سالن پادگان وسايل شخصی آنان بر زمين ريخته بود، نواب جلو رفت عمامه و عبايش را برداشت، و با لبخند به دوستانش گفت: «به جدم قسم با همين لباس شهيد ميشوم.» رهبر فداييان برای آخرين مرتبه يارانش را در آغوش گرفت. ثانيه تلخ خداحافظی برای او به شوق ديدار در بهشت سخت نبود . آنان صبور و استوار به سلولهای انفرادی خود رفتند . نزديك صبح جوخه اعدام در كنار ميدان بزرگ پادگان به خط ايستادند، نواب و يارانش از سلول بيرون آمدند . ناگهان سيد محمد واحدی فرياد زد: «الله اكبر،الله اكبر» به اشاره سرهنگ اللهياری، پاسبانی دست بر دهان سيد محمد گذاشت.
زندانيان از روزنه در به بيرون نگاه ميكردند . سرهنگ پرسيد : «اگر خواسته ای داريد بگوييد؟» سيد تقاضای #آب برای #غسل_شهادت نمود . آب سرد بود، نواب خمشگين بر سر سرهنگ بختيار فرياد زد: «اگر آب گرم نباشد رنگ ما ميپرد و تو و امثال تو فكر ميكنند كه ترسيده ايم اما مهم نيست. خدا آگاه است كه لحظه به لحظه اشتياق ما به شهادت بيشتر میشود. رهبر فداييان يارانش را مورد خطاب قرار داد و گفت: «خليلم، محمدم، مظفرم زودتر آماده شويد و زودتر غسل شهادت كنيد امشب جده ام فاطمه زهرا(س) منتظر ماست.» پس از غسل شهادت به نماز ايستاد. افسران و درجه داران با ناباوری به آنان نگاه می كردند.
#ختم_صلوات امروز به نیت :
🌷 فرمانده گردان حضرت علی اکبر(علیه السلام) از تیپ فاطمیون شهید #مهدی_صابری
🍃ولادت: 68/1/14
🍂 شهادت: 93/12/13
🍁 محل شهادت : سوریه، #تل_قرین، بلندهای جولان
🕊 نحوه شهادت : اصابت ترکش خمپاره به ناحیه #سینه، #پهلو، #گردن. مهدی در فاطمیه زهرایی شد.
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم.
#سهم_هر_بزرگوار_5صلوات
🌼 هر روز مهمان یک شهید
#یادش_با_صلوات
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🌹🍃 از زبان پدر شهید ⬇️
یک تنه هر کاری انجام میداد به قول معروف همه فن حریف بود، از آشپزی در هیئت گرفته تا کارهای امدادی، فنی، مخابراتی و اقدامات تخصصی عملیاتی. همیشه سنگ تمام میگذاشت برایش فرقی نداشت کجا کار میکند با کدام تیم شریک است یا کاری که میکند چه چیزی است. هرجایی که بود بهترین بود. بعد از شهادت او، سنگینی جای خالیاش روی دوش خیلیها حس شد.
🌹🍃 از زبان مادر شهید ⬇️
🌷 مهدی من #خیلی_مهربان بود مخصوصا با آدمهای #فقیر، ضعیف و ناتوان. همهجا اینطور بود فرق نمیکرد که کجا باشد.
🌷 چون کار هر مسلمانی به او میافتاد مشکلاتش را حل و فصل میکرد. همه میگفتند نگذارید برود ما میگفتیم مهدی که عاشق ائمه(علیه السلام) و اهل بیت(علیه السلام) است، نمیشود جلویش را گرفت. دوسال بود که میخواست برود میگفتم شما بروی خواهرهایت تنها میشوند. دو تا خواهر دارد. در هیئتها به من میگفت مادر از ته دلت برایم سر نماز و در این مجالس دعا کن. نمیدانستم حاجتش چیست؟ من همیشه سر نمازهایم برای حاجتش دعا میکردم که الحمدلله عاقبت بخیر شد. نیتش این آخریها فقط این بود که من راضی باشم و دلم اجازه بدهد که به سوریه برود. یک سری بین مرخصیهایش به مشهد رفتیم موقعی که به صحن آمدیم، دیدم دارد میخندد گفت «اجازه #شهادتم را از آقا #امام_رضا(علیه السلام) گرفتم». گفتم مادر اگر شما بروی من تنها هستم و دیگر کسی نیست مرا به اینجا بیاورد با لبخند به من گفت « #خدا_هست».
🌷 #قاری_قرآن و #حافظ هم بود صدای رسایی هم داشت. صدایش خیلی قشنگ بود. مینشست #دعای_عهد میخواند و محاسنش را میگرفت میگفت اینها را میگیرم تا روز قیامت این صورت در آتش نسوزد به خودم میگفتم یک بچه در سن 24 سالگی چطوری از آتش آن دنیا میترسد. دلم برای صدای #یا_الله گفتنش تنگ شد؛
🌷 حقوقهایی که به او میدادند را به کسانی میبخشید که #نیاز_داشتند. مهدی هم کار میکرد هم درس میخواند حقوقش را مصرف نمیکرد. پول را برای خودش نگه نمیداشت. مشهد رفته بودیم در قطار؛ یکی از اهالی پاکستان بار سنگینی داشت. بار او را کمک میکرد به او گفتم مادر از کجا میدانی که او شیعه است که کمکش میکنی؟ گفت مسلمان که هست با من که یکی هست بگذار کمک کنم تا مسلمانی و خلق و خوی شیعه را به هم بشناسانیم.
🌷 #ایام_فاطمیه از شدت عزاداری همیشه بدنش کوفته بود. پدرش میگفت اگر کسی تو را ببیند فکر میکند کتک خوردهای یا دعوا کردهای میگفت عیب ندارد هر کس هر فکری میخواهد بکند، بکند. دوستانش میگفتند صدای گریهاش همیشه بلند بود.