eitaa logo
آیات غمزه
909 دنبال‌کننده
40 عکس
1 ویدیو
0 فایل
صفحه ی رسمی سایت آیات غمزه در شبکه اجتماعی ایتا ارتباط با مدیر: @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
بسته است همه پنجره ها رو به نگاهم چندی ست که گم گشته ی در نیمه ی راهم حس می کنم آیینه ی من تیره و تار است بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است از بس که مناجات سحر را نسرودم سجاده ی بارانی خود را نگشودم پای سخن عشق دلم را ننشاندم یعنی چه سحرها که ابو حمزه نخواندم ای کاش کمی کم کنم این فاصله ها را با خمسه عشر طی کنم این مرحله ها را بر آن شده ام تا که صدایت کنم امشب تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب ای زینت تسبیح و دعا زمزمه هایت در حیرتم آخر بنویسم چه برایت اعجاز کلام تو مزامیر صحیفه است جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت در پرده عشاق تو یک گوشه نشسته است صد حنجره داوود در آغوش صدایت از بس که ملک دور و برت پر زده گشته است "پیراهن افلاک پر از عطر عبایت" تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران باشد حجرالاسود الکن به ثنایت من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم عالم شده سجاده و افتاده به پایت از: قبله مایل به تو @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/32976/categoryId/507
هنوز راه ندارد کسی به عالم تو نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو نسیم پنجرهء وحی! صبح زود بهشت "اذا تنفس ِ" باران هوای شبنم تو تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟ به راز عِزّةُ للّه نقش خاتم تو من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو تو کربلای سکوتی و چارده قرن است نشسته ایم سر سفرهء مُحرم تو چقدر جملهء"احلی من العسل " زیباست و سالهاست همین جمله است مرهم تو هوای روضه ندارم ولی کسی انگار میان دفتر من می نویسد از غم تو گریز می زند از ماتمت به عاشورا گریز می زند از کربلا به ماتم تو :: فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو از: رقعه @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/63/categoryId/469
مرگ است آن که می کندم بیدار سید حمیدرضا برقعی ای آرزوی روشن رویاها دیروز خوب خوبیِ فرداها ای اولین دقیقه پس از اسفند نوروزِ کودکان پر از لبخند لبخندِ ما به تلخی فروردین از پیک های شادی خود غمگین تیپا زدن به مدرسه و تحصیل دندان لق و وسوسهء آجیل چون برق می گذشت زمان انگار من از غروب سیزدهم بیزار لبریزم از جریمهء بی تخفیف انبوه مشق های بلاتکلیف فردا دوباره ناظمِ بی احساس در دست هاش ترکه ای از گیلاس خرداد! ای هنوز پر از کابوس شب های امتحانِ من و افسوس... مثل همیشه در وسط باران یک دفعه بی مقدمه تابستان با هر نسیم ریخته در خانه انجیرهای سبز، عجولانه ای موسم کلافگیِ شمشاد گرمای بی ملاحظهء مرداد ای فصل ناخنک زدنِ آرام بر سینی لواشکِ روی بام عصر کسل کنندهء خواب آور سرگیجه های پنکهء شهریور مهر تو کرده صبح به صبح انگار گنجشک های همهمه را بیدار پاییز! ای عبور شگفت انگیز از کوچه باغ و مزرعه و جالیز ای از ترانه از غزل آکنده ای فصل بیت های پراکنده پیراهنِ معاشقه تن پوشت رنگین کمان برگ در آغوشت رفتن به زیر پلهء ناچاری آوردن بخاری از انباری دی ماه مثل پیرزنی خسته موی سفید و دست حنا بسته انگشتِ او نسیم نوازش داشت در بقچه اش نخودچی و کشمش داشت ای ترس دوست داشتنی در من سرخیِ آسمانِ شب بهمن گرمای قصه های زمستانی گیسوی یار! ای شب طولانی دنیا بدون تو قفسی بوده ست این عمرِ طی شده نفسی بوده ست عمری که خواب بود و گذشت انگار مرگ است آنکه می کندم بیدار ای مرگ! ای رهایی تاریکم هر روز یک قدم به تو نزدیکم ای مرگ! ای خمارِ پس از مستی ای دشمنی که دوستِ من هستی اینجا که سهم من همه تنهایی ست حس می کنم که در تو خبرهایی ست خویشان من که بار سفر بستند آن سوی مرگ منتظرم هستند حرف نگفته در دل دفتر نیست دلتنگم و گلایهء دیگر نیست... @ayateghamze
بگو چه شد که من این قدر دوستت دارم سید حمیدرضا برقعی هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد خوشا به حال خیالی که در حرم مانده و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد به یاد چایی شیرین کربلایی ها لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد چه ساختار قشنگی شکسته است خدا درون قالب شش گوشه یک غزل دارد بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟ بگو محبت ما ریشه در ازل دارد غلامتان به من آموخت در میانه ی خون که روسیاهی ما نیز راه حل دارد امام حسین علیه السلام @ayateghamze
زهراست مادر من و من بی قرار او سیدحمیدرضا برقعی عاشق شده ست دانه به دانه هزار بار دل خون و سینه چاک و برافروخته انار فریاد بی صداست ترک های پیکرش از بس که خورده خون دل از دست روزگار پاشیده رنگ سرخ به پیراهن خزان بسته حنا به پینه ی دستان شاخسار در سرزمین گرم، انار آتشین شود یاقوت را می آورد آتشفشان به بار با دست خود به حوصله پنهان نموده است یک دانه از بهشت در او آفریدگار آن میوه ای که ساخته تسبیحی از خودش شکر است بر زبانش، فی اللیل و النهار آن میوه ای که فاطمه آن را طلب نمود چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است در وصفش استعاره نیاید به هیچ کار نامی که داده است به زن قیمتی دگر نامی که داده است به مردان هم اعتبار آن نام را می آورم اما نه بی وضو دل را به آب می زنم اما نه بی گدار جبر آن زمان که پشت در خانه اش نشست برخاست ان قیامت عظمی به اختیار رفت ان چنان که از نفس افتاد جبرئیل گویی محمد است به معراج رهسپار شد عرصه گاه، تنگ ولی ماند پشت در چون ماندن علی به احد ماند استوار برگشت زخم خورده ولی فاتح نبرد چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار در خون خضاب شد تن یاران بعد از او آنها که نام فاطمه را می زنند جار من از کدام یک بنویسم که بوده اند حجاج ها به ورطه ی تاریخ بی شمار آنها که با غرور نوشتند ساختیم دریاچه های احمری از خون این تبار از کربلا یه واقعه ی فخ رسیده ایم از عمق ناگوارترین ها به ناگوار محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت از استخوان فاطمیان چوبه های دار بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم محکوم می کند حسنک را به سنگسار در لمعه الدمشقیه جاری ست تا هنوز خون شهید اول و ثانی چون آبشار اما هنوز هم به تأسی ز فاطمه نام علی ست روی لب شیعه آشکار بیت از هلالی جغتایی نشسته است از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار: جان خواهم از خدا نه یکی بلکه صدهزار تا صد هزار بار بمیرم برای یار فرق است فرق فاحشی از حرف تا عمل راه است راه بی حدی از شعر تا شعار اینک مدافعان حرم شعله پرورند تا در بیاورند از ان دودمان دمار با تیغ آبدیده ای از نوع اعتقاد با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار زهراست مادر من و من بی قرار او آن نام را می آورم آری به افتخار آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز پیغمبران پیاده می آیند و او سوار فریاد می زنند که سر خم کنید هان تا از صراط بگذرد آیات سجده دار هر جا نگاه می کنم انجا مزار اوست پنهان و آشکار چنان ذات کردگار اینها که گفته ایم یکی بود از هزار اما هنوز شیعه مصمم...امیدوار... شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403 .