eitaa logo
آیه🦋‌ها
155 دنبال‌کننده
606 عکس
130 ویدیو
0 فایل
بسم ربّ الخـٰالق دل های عـٰاشق :)♥️ . . . گویۍ همہ عالم‌ ظلمات‌ است و تو نورۍ✨ . #جهاد_حقیقت🎙️ . حرفاتونو می‌شنوم :))🦋 https://harfeto.timefriend.net/17036586063945. ادمین @Ammareh313 . اینستاگرام @___sharifi313___
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح عیدتون پراز عشق❤️☘️
روی سجاده نشسته بود و داشت ذکر میگفت، چشمانش سرخ بود و خیس اشک. رنگ به رو نداشت ، نگران شدم و گفتم: چیزی شده مصطفی؟ خبری شده؟ کسی طوریش شده؟ دو زانو نشست سرش را انداخت پایین و زل زد به مهرش،نفس عمیقی کشید و گفت: از ساعت ۱۱ تا ۱۲ رو مخصوص گذاشتم. می شینم و نگاه میکنم به کارهام. از خودم می پرسم مصطفی کارهایی که کردی برای خدا بوده یا برای دل خودت؟ @aye_ha
_هیچکس‌نمیداند‌که‌برایش‌چه‌قرة‌العین‌هایی‌پنهان‌ کرده‌ایم.(سجده،‌آیه‌ی۱۷) -قرة‌العین،همان‌اشکی‌است‌که‌ازشدتِ‌ شادی‌درچشم‌حلقه‌میزندومی‌چکد:))🤍
اسکار قشنگ ترین صحنه ی سال هم میرسه به دیدار مردم و حضرت آقا اونم حرم امام رضا روز اول عید :))🤍🌿 ذوق و شوقی که تو چهره هاشون بود و خریدارم ...
به نام خالق عشق🦋 هیچوقت فکرشو نمی‌کردم مصطفی بخواد بره سوریه و مدافع حرم بشه ! چند وقتی بود که زمزمه داعش و سوریه پیچیده بود ... سال ۹۲ی چیزایی ازش می‌شنیدم راجب رفتن. ی روز باهم رفته بودیم بیرون برگشت گفت: عزیزم میدونی سوریه چه خبره؟گفتم: خب ی مدت شنیدم شلوغ شده اخبار که چیزی نمیگه .. با ی غمی گفت :نه عزیزم خیلی بیشتر از این حرفاست ! همینجوری تعریف میکرد و از لحنش مشخص بود ی برنامه هایی تو ذهنش داره . روز نیمه ماه مبارک رمضان بود که من و خانم آقای حاجی نصیری که الان خودشونم جانباز شدن،تو ی مراسمی داشتیم صحبت میکردیم که گفتن:بحث سوریه ی آقا مصطفی اینارو میدونی؟ با مکث گفتم آره ی چیزایی گفته ولی قطعی نه! گفتن :وقتی امیر آقا با آقا مصطفی صحبت میکنن یعنی حتما میرن ولی آقا مصطفی نمیتونن برن... چون سربازی نرفته و ممنوع الخروجه! به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید✨ @aye_ha
بعد از اون مصطفی مدام در تلاش بود. ۱۹ یا ۲۰ ماه مبارک رمضان،داشتم خونه رو جارو برقی میکشیدم که تلفن زنگ خورد.مصطفی بود... برگشت گفت: عزیزم ببخشید نشد ازت خداحافظی کنم ... گفتم: کجااااا ؟! گفت: دارم میرم سوریه... هول کرده بودم گفتم:الآنم کجایی؟؟ گفت:فرودگاه امام . گفتم:من الان خودمو می‌رسونم همین الان راه میوفتم ... گفت:دیگه پروازه باید گوشیمو خاموش کنم ! کنترل اشکامو نداشتم هرچی اصرار کردم فایده نداشت...ولی خب چون منم طاقت خداحافظی ندارم بهتر بود همین مدلی بره:) سریع قطع کردم زنگ زدم برادرم گفتم جریان چیه و می‌خوام برم فرودگاه،میای؟ با برادرمو و مادرم و فاطمه راه افتادیم ،تو‌مسیر زنگش زدم جواب داد! گفتم چیشد؟چه خبره ؟ با ی بغضی گفت نتونستم برم ....جا موندم !تا اینو گفت انگار دنیا رو به من بخشیده بودن از خوشحالی داشتم بال در میاوردم رسیدم فرودگاه داشت با دوستاش حرف میزد،اومد گفت:ساکم رفت ولی خودم جا موندم !من که خوشحال بودم و چشمام برق‌ میزد ولی مصطفی که جلو نشسته بود، کل مسیر برگشت و جلوی مادرم و برادرم بلند بلند گریه میکرد :) به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید✨ @aye_ha
10.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلامون وسط این اردوگاه و کنج حسینیه جا موند ... به امید دیدار دوباره این خاک و نفس کشیدن دوباره تو این فضا :) و باید عرض کنم خدمتتون که به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست ... @aye_ha
به نام خدای گمنام ها روزه هاتون قبول رفقا 🕊️ ماه دلبری واسه خدا هم شروع شدو باید حسابی بندگی کنیم ؛))) بیاین هر روز این ماه به یاد ی شهید بگذره... @aye_ha
کسانـی‌ك‌بـرای‌هدایـت‌دیگران؛ تلاش‌مـی‌کنند،بـه‌جائ‌مردن "شهید‌مـی‌شونـد🕊! [استادپناهیان] @aye_ha
این دوسه روز درگیر بودم نتونستم پارت گذاری منظمی داشته باشم ! انشاالله زود زود همه چی فرم اصلیشو میگیره ...