💬 گفت خانم بیا نریم کربلا! خدا تازه بچه بهمون داده، بچه میفتهها. اون زمان قدیم قدیما جاده خراب بود؛ خانمش گفت بیا به عشق حسین علیهالسلام بریم کربلا. گفت رسیدیم کربلا حال خانم خراب شد. خانم رو بردمش دکتر گفت بچه مرده. گفتم خانم بهت گفتم نیا... گفت منو بذار کنار ضریح امام حسین علیهالسلام؛ بردم خانم رو گذاشتمش کنار ضریح امام حسین علیهالسلام؛ خلوتی، گریهای یه لحظه چرتش برد بیدار شد گفت یه خانمی اومد یه بچهی خوشگل گذاشت تو دامنم. بردمش دکتر، دکتر گفت بچه برگشته. اومدیم ایران بچههه به دنیا اومد؛ اسمشو چی بذارم؟ شد محمد ابراهیم همت:))
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حاج_حسین_یکتا
#شهیدانه
@aye_ha
آیه🦋ها
💬 گفت خانم بیا نریم کربلا! خدا تازه بچه بهمون داده، بچه میفتهها. اون زمان قدیم قدیما جاده خراب بود
پس چشم های معروف حاج همت رو
امام حسین داده :)🦋
جوانهااگربخواهند
ازدستِشیطانراحتشوند . .
عشقبهشھادترادروجودخود
زندهنگهدارند'!
.
.
#حاج_حسین_یکتا
سلام و رحمت
ی عذر خواهی بابت پارت گذاری نامنظم داستان شهید امین کریمی
انشاالله از امشب هرشب ی پارت مهمون قلبتون میشه ♥️🦋
به نام خالق عشق🦋
#پارت_هشتم
#شهید_امین_کریمی
موضوع این نبود که خدایی نکرده من بخوام موضوعی رو بهش تحمیل کنم یا با داد و بیداد موضوعی رو پیش ببرم،خودش با محبت منو به اسارت خودش درآورده بود .واقعا در مهربانیش سیاست داشت !
سعی میکردیم واسه همدیگه وقت بزاریم ،خیلی از کارها رو باهم انجام میدادیم مثلا حل جدول،فیلم دیدن و...
دوستانش به خاطر دارند که همیشه ،امین یک کوله پشتی سنگین باخودش سرکار میبره و به خونه میاره .بهش گفتم اگه این کوله به درد خونه میخوره بزار همینجا بمونه،اگر هم وسایل اداره هستش خونه نیار چون کوله ات سنگینه!
چیزی ام نمیگفت .یکی از دوستانش پرسیده بود به او گفته بود خونه ما کوچیکه خانمم اذیت میشه کتاب های منو جا به جا کنه ...
امین از آن جایی که برای زمان هایش برنامه ریزی داشت،میخواست اگر فرصتی در محل کارش پیش میاد مطالعه کنه و اگه توی خونه هم فرصتی پیش میومد استفاده میکرد .علاقه عجیبی به زن و زندگی داشت و وابستگی زیادی هم بهم داشتیم ،بیش از حد...
حتی بعد از عروسی هم خرید هایش ادامه داشت .اصلا اگر دست خالی میومد میپرسیدم امین چیزی واسم نخریدی ؟
میگفت مگه میشه یادم بره ،برو کوله ام و بیار.حتما ی چیزی توش داشت ... مجسمه،پاپوش،کتاب یا هرچیز دیگه !
خیلی زیاد وابسته اش بودم :))
به روایت زهرا حسنوند همسر شهید ✨
@aye_ha
دیدین وقتی آب گل و عوض میکنین یا تو آب نرگس یخ میریزین عطرش بیشتر میشه!؟
داره با عطرش روی گونه هاتو میبوسه
حالا فکر کنین اون گل هدیه باشه :))🌸
إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ
همانا خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را به بهاى بهشت خريده است. آنان در راه خدا مىجنگند تا بكشند يا كشته شوند. (وفاى به اين) وعدهى حقّ كه در تورات و انجيل و قرآن آمده بر عهده خداست و چه كسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟ پس مژده باد شما را بر اين معاملهاى كه به وسيلهى آن (با خدا) بيعت كرديد و اين همان رستگارى بزرگ است.
آیه۱۱۱🦋سوره توبه
#آیه_جهاد
@aye_ha
به نام خالق عشق 🦋
#قسمت_نهم
#شهید_امین_کریمی
امین وقتی از اداره زنگ میزد و میپرسید چیکار میکنی ؟اگه کاری و میگفتم دارم انجام میدم میگفت: نمیخواد بزار کنار وقتی اومدم باهم انجام میدیم !میگفتم:نمیخواد،چیزی نیست مثلا فقط چندتا تیکه ظرفه...
میگفت:خب همونو بزار وقتی اومدم با هم میشوریم.مادرم همیشه بهش میگفت :با این بساطی که شما داری پیش میری خانمت تنبل میشه ها !
امینم جواب میداد که:نه حاج خانوم مگه زهرا کلفت منه؟زهرا رییس منه:)
از سرکار که میومد بهم احترام نظامی میزاشت و میگفت :سلام رییس...
عادت داشتم ناهار منتظرش بمونم واسه همین دیر صبحانه میخوردم .اوایل به امین نمیگفتم ناهار نخوردم چون ناراحت میشد.وقتی میومد خونه باهم ناهار میخوردیم .حدود ساعت ۴_۵وقت ناهار ما بود .خیلی این انتظار واسم شیرین بود :)
حتی ماه رمضان افطار نمیکردم تا بیاد .امین هم روزشو باز نمیکرد تا خونه .پیش اومده بود که ساعت ۱۰_۱۱افطار کنیم !
واقعا لذت بخش بود این باهم بودنامون...
حتی عادت داشتیم باهم تو یک بشقاب غذا بخوریم که تو این مدت کوتاه زندگی هیچوقت ترک نشد حتی در مهمانی ها ...
به روایت زهرا حسنوند همسر شهید ✨
@aye_ha