eitaa logo
آیه🦋‌ها
144 دنبال‌کننده
651 عکس
138 ویدیو
1 فایل
بسم ربّ الخـٰالق دل های عـٰاشق :)♥️ . . . گویۍ همہ عالم‌ ظلمات‌ است و تو نورۍ✨ . #جهاد_حقیقت🎙️ . حرفاتونو می‌شنوم :))🦋 https://harfeto.timefriend.net/17036586063945. ادمین @Ammareh313 . اینستاگرام @___sharifi313___
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خالق عشق🦋 ۲۹مردادسال ۹۴ اولین اعزامش به سوریه بود که حدودا پانزده روز بعدش برگشت.با اینکه رضا تنها برادرمه و واسه ازدواجش کلی شوق و ذوق داشتم اما روز جشن همه متوجه آشفتگی و بی قراری های من شده بودن.غمگین ی گوشه نشسته بودم و با کسی هم کلام نمی‌شدم .مهمونا به مادرم میگفتن شوهر زهرا کجا رفته که اینقدر ناراحته ؟! فردای اون شب وقتی رسید سوریه بهم زنگ زد ...گفت: زهرا اگه بدونی خوابت منو چقدر خوشحال کرده ! واسه همه ی دوستام تعریف کردم.گفتم:یعنی این خواب اینقدر تورو خوشحال کرده؟! گفت:پس چی ؟اینطوری متوجه شدم که همینقدری که من به حضرت زینب ارادت دارم،خانم هم منو قبول کرده ...منم گفتم:خب قطعا تورو قبول کرده با این شوق و ذوقت! خوشحالیش واقعی بود.تاحالا اینطوری ندیده بودمش،واقعا خوشحال رفت... هر روز باهام تماس می‌گرفت گاهی اذان صبح،گاهی ۱۲شب و...به تلفن همراهم زنگ میزد. روی یک تقویم واسه ماموریتش روزشمار گذاشته بودم،هر روز که تمام میشد با شوق و ذوق خط میزدم و بقیه روز هارو میشمردم :)) انتظار تموم شد و دوباره عطر حضورش تو خونه پیچید... از خوراکی های که خودش اونجا خورده بود واسم آورده بود.گفت چون اونجا خودم خوردم و خوشمزه بود واسه تو ام خریدم. تقصیر خودش بود که اینطوری منو وابسته خودش کرده بود.حتی گردوهم از اونجا واسم آورده بود. به روایت زهرا حسنوند همسر شهید ✨
وقتی ام که ماموریت می‌رفت اگه اونجا خوردنی میدادن با خودش می‌آورد در صورتی که تو خونه همیشه خوراکی و تنقلات و آجیل و اینا بود. وقتی از اولین سفر برگشت ۱۴شهریور بود. حدودا ساعت ۱۲:۳۰از فرودگاه مهر آباد تماس گرفت که رسیده تهران.نگفته بود کی میرسه منم خونه مادرم بودم . همه رو از خواب بیدار کردم و گفتم امینم اومد!🥺😍همه از خواب بیدار شدن و منتظر امین نشستن... امین حدود ساعت۳_۲رسید.تو این فاصله مدام پیامک میدادم که کی می‌رسی ؟ آخرین پیام ها هم گفتم:امین دیگه خسته شدم پنج خونه باش !دیگه نمیتونم تحمل کنم... آن شب به خودم گفتم همه چیز تمام شد! ولی تازه آغاز خیلی چیز ها بود ... به روایت زهرا حسنوند همسر شهید ✨