به نام خالق عشق🦋
#پارت_سیزدهم
#قسمت_اول
#شهید_امین_کریمی
با شنیدن اسم سوریه از حال رفتم ...
انگار داشتیم کل کل میکردیم!
نمیدونم غرضش از این حرفا چی بود ؟وسط حرف ها برای اینکه بخواد از فرصت استفاده کنه گفت:راستی زهرا گوشیمم اونجا آنتن نمیده!
صدایم شبیه فریاد شده بود ...داد زدم که تو واقعا میخوای ۱۵روز بری جایی که تلفنتم آنتن نمیده...!؟
گفت:اره ولی خودم باهات تماس میگیرم نگران نباش ...
دلم شور میزد.گفتم:امین ی جای کار میلنگه جان زهرا کجا میخوای بری؟
گفت:خب الان بهت بگم نمیزاری برم همش ناراحتی میکنی ...
دلم ریخت و به زور نفسم بالا میومد!گفتم:امین سوریه میخوای بری؟؟؟؟
میدونستم مدتیه مشغول آموزش نظامیه .گفت:ناراحت نشیا ولی اره ...
کاملا یادمه که بیهوش شدم !
شاید بیشتر از نیم ساعت...
امین با لیوان آب قند بالای سرم ایستاده بود.صدای قاشق و که دور لیوان میچرخوند مثل پتک تو سرم صدا میداد.تا به هوش اومدم گفت: بهتری؟تا دوباره اسم سوریه اومد از حال رفتم !
گفتم:امین واقعا داری میری؟بدون رضایت من میری؟
گفت: زهرا نمیتونم بهت دروغ بگم، توام بیا منو با رضایت از زیر قرآن رد کن !
حس التماس داشتم ...چشمام ،دستام واسه موندنش التماس میکردن...
به روایت زهرا حسنوند همسر شهید✨
@aye_ha
#شهید_امین_کریمی
#پارت_سیزدهم
#قسمت_دوم
گفتم:امین تو میدونی چقدر بهت وابسته ام ،میدونی نفسم به نفست بنده...
گفت:اره میدونم!
گفتم:پس چرا اینقدر واسه رفتن اصرار میکنی؟
صدایش آرام شد انگار که بخواد منو آروم کنه.گفت:زهرا جان من به سه دلیل میرم.
دلیل اول خود حضرت زینب(س)هستن.دوست ندارم ی بار دیگه اونجا محاصره بشه. ما چطور ادعا کنیم مسلمون و شیعه ایم؟!
دوم به خاطر شیعیان اونجا. مگه ما ادعای شیعه بودن نداریم؟شیعه که حد و مرز نمیشناسه !
سوم اینکه اگه به اونجا نریم ،اونا میان اینجا،زهرا اگه ما نریم اونا بیان اینجا کی از کشور دفاع کنه؟!
تلاش های امین برای راضی کردن من بود و من اینقدر احساساتی بودم که این دلایل منو راضی نمیکرد .
گفتم :امین هر موقع همه رفتن توهم برو الان دلم نمیخواد بری .گفت:زهرا من اونجا مسولم .میرم و برمیگردم.اصلا خط مقدم نمیرم .کار من خادمی حرم،نه مدافع حرم نگران نباش...
انگار که مجبور باشم گفتم:باشه فقط توروخدا واسه خرید سوغات هم از حرم بیرون نرو ...
به روایت زهرا حسنوند همسر شهید ✨
@aye_ha
سلام و مهر💛
ممنون از پیگیری دوستان بابت پارت گذاری
ان شاءلله سرعت پارت گذاری بهتر میشه
داستان این شهید بزرگوار یکم طولانی تراز داستان مصطفی صدر زاده هستش
از صبوریتون همچنان ممنونم:)🌸
- ما عرض نکرده زِ تو حاجات گرفتیم ..
- پیش تو کجا کار به گفتار رسیده ؟!
- #دوشنبههای_امامحسنی🌱💚
@aye_ha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصلاً همہے ڪتابهاےِ
عاشقانہے دنیآ یڪ طرف!
[ آقا ] من دلم براے
زیارتنامہ خواندن ٺنگ استـ•🍃💔
.
.
.
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضا
#استوری
@aye_ha
بابای با معرفت
بابای آهوها
بابا رضا...💚
میدونی که چقدر دلتنگم
دلتنگ دیدن گنبدت از زاویه صحن انقلاب:))
دلتنگ زیارتنامه خوندن روبه روی ضریح
دلتنگ آب سقاخونه
دلتنگ صف رسیدن به تو ...
دلتنگ بی خوابی های شبانه که دلم نمیومد چشمام و بزارم رو هم
آخه میدونی که من وقتی پیشتم دلم نمیخواد بخوابم !
به چشمام میگفتم میشه خسته نشین ؟
میشه بسته نشین؟
میخوام خوب آقامو ببینم...
بعدم از خستگی روبه روی ضریح خوابممیبرد ...
آخ که چقدر اون خوابا شیرین بودن:))
مزه عسل نه از عسل هم شیرین تر بودن!
#دلتنگی
#دلنوشت
#عماره✍️
#بابا_رضا🌱💚
@aye_ha