eitaa logo
💞روزهای خدایی💞
71 دنبال‌کننده
41 عکس
6 ویدیو
1 فایل
در این کانال به توفیق الهی برخی از #ایام‌اللّه زندگی #شهروندی، #طلبگی، #تبلیغی و #معلّمی و #مترجمی و #ویراستاری ثبت می‌شود. 🔸 #سرگذشت‌ها روی #سرنوشت‌ها تأثیر می‌گذارد.🔸 ارتباط👇 @mirzameysam افراد فراری از شبکه‌های مجازی وطنی 👇 https://t.me/ayyamoll
مشاهده در ایتا
دانلود
حوزه/ محمد صادق الهاشمی تحلیگر عراقی نوشت: باید مراکز مطالعاتی و پژوهشی عراق و نهادها و مقامات مربوطه، شامل وزارت آموزش عالی و پژوهش‌های علمی و حشد الشعبی با دانشگاه‌های ایران در زمینه چاپ برخی رساله‌ها و پایان‌نامه‌ها مشارکت کنند. به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری حوزه، محمد صادق الهاشمی نویسنده عراقی طی «یادداشتی خطاب به تمامی دانشگاه‌های جمهوری اسلامی ایران با تأکید بر جامعة المصطفی و دانشگاه ادیان» همکاری دو سویه دانشگاه‌های ایران و عراق را ضروری دانست. لینک‌های ترجمه متن یادداشت به شرح ذیل است: سایت خبرگزاری رسمی حوزه👇 https://B2n.ir/s56398 سایت دانشگاه ادیان و مذاهب👇 https://B2n.ir/b60689 @ayyamollah
«یا حسین بن علی خون گرم تو هنوز از زمین می‌جوشد هرکجا باغ گل سرخی هست آب از این چشمه خون می‌نوشد. کربلایی است دلم» 💔😔😭 ۱۴۴۵ ق •┈┈••✾••┈┈• ╔═.🍃.════╗ 🆔 @jhakimaneh ╚════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خون تو رنگین‌تر از خون حسین بن علی نیست 🔹مادر شهید فلسطینی در مویه‌های سوزناکش می‌گوید: 🔹 «عزیزم خون تو رنگین‌تر از حسن و حسین نیست. آنها را هم کشتند و ذبح کردند. خدا به همراهت پسرم...» حال و هوای دهۀ شصتی‌ها! مویه‌های سوزناک این مادر شهید فلسطینی به نوعی یادآوری و بازسرایی سرود خاطره‌انگیز «مادر برام قصه بگو» برای دهۀ شصتی‌های خودمون هست: مادر برام قصه بگو دل تنگ تنگه قصه ی بابا رو بگو قصه ی بابا رو بگو دل تنگ تنگه مادر مادر مادر مادر دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره دیدم برام سوغاتی داره می‌یاره رو شونه‌هاش دست مردی رو دیدم دیدم که بابا به دورش بی قراره بغل واکرد به روم خندید تو آغوشش منو بوسید چش گریونمو می دید صداش زیبا چشاش دریا به روم خندید منو بوسید انگشترش مثل خورشید می‌تابید از خنده هاش عشق و امید می‌بارید مادر مادر مادر مادر دستشو رو سینه گذاشت رو زانوهاش منو نشوند بغضش شکست و گریه کرد روضه‌ی اربابشو خوند خونم مگه رنگین‌تر از خون حسینه جونم مگه شیرین‌تر از جون حسینه یه جون اگه دادم به راه دین و ایمون صد جون هزارونش به قربون حسینه بابات شهیده یادت بمونه هرجا که باشی با تو می‌مونه 💔😭 : 🔹قابل‌ توجّه کسانی که شایعه ناصبی بودن فلسطینیان را باور کرده‌اند. @ayyamollah
امروز در حال ترجمۀ یک یادداشت سیاسی به تعبیر جالبی برخوردم. 👈«... ستسقط عنهم ورقة التوت ...» 👉 « از آنان خواهد افتاد!🤔» آخه یعنی چی که برگ توت از اونا خواهد افتاد؟!‌ 😊این، یک است و داستانی دارد:👇 وقتی پدر و مادر ما حضرت آدم و حضرت حوّا از آن شجرۀ ممنوعه تناول کردند، قرآن می‌فرماید: «فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما» (الأعراف، ۲۲): به‌محض چشیدن از آن درخت ممنوعه، زشتی‌ها و عورات آنان آشکار شد! بعد قرآن فرموده: «طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ »: آن دو شروع کردند با خود را پوشاندن!‌ دربارۀ اینکه این درخت چی بوده میان مفسّران گفتگوست: برخی می‌گویند بوده که برگ‌های پهنی دارد. با تعبیری که امروز در این یادداشت سیاسی دیدم، معلوم میشه که برخی هم معتقدند که اون در خت، بوده که برگ‌های آن هم پهن است و !‌ تعبیر «برگ توت از آنان افتاد» کنایه از رسوایی و برملا شدن زشتی‌هاست!👌❤️😍 @ayyamollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در مطالعه برای تدریس تفسیر سورهٔ مبارک یوسف، دو روایت خیلی زیبا و درس‌آموز خواندم که با عزیزان بزرگوار و بامعرفت کانالم به اشتراک می‌گذارم: اوّلی در تفسیر شریف مجمع‌البیان علامه طبرسی(ره) هست که وقتی برادران یوسف بنیامین را به حضور ایشان آوردند و طبق صریح آیه قرآن حضرت خودش را به برادرش معرفی کرد و بقیّهٔ ماجراها، از بنیامین سؤال کرد که در فراق برادرت چه حالی داشتی؟ عرض کرد من ازدواج کردم و خداوند یازده پسر! به من داد که نام همهٔ آنان را از اسم یوسف گرفتم (اشتقاق یکی از ظرفیّت‌های زبانی مهم زبان عربی است و زبان عبری هم با عربی خانوادهٔ مشترک زبانی هستند) حالا حال ما در فراق یوسف گم‌گشته‌مان چگونه است!!!😔💔 روایت دوم در سفینة البحار شیخ عبّاس قمی(ره) نویسندهٔ مفاتیح الجنان است: فى «سفينة البحار»: روى انّه لما اجتمع يعقوب مع يوسف عليهما السّلام قال: حدّثنى يا بنىّ‌ بخبرك. قال: يا أبت لا تسألني عمّا فعل بي إخوتي و اسألني عمّا فعل اللّه بي. وقتی پدر و برادران و خانوادهٔ حضرت یوسف از کنعان به مصر آمدند و ... حضرت یعقوب از حضرت یوسف خواستند داستان سرنوشتش را تعریف کند و حضرت در پاسخ عرضه داشت: «پدر! از من مپرس که برادرانم با من چه کردند از من بپرس خدا با من چه کرد!» @ayyamollah
؟ اگر سرزنش کردن راه حلّ بود، حضرت یوسف آن را در برخورد با برادران معلوم‌الحالش، در دل خویش پنهان نمی‌کرد! «قَالُوا إِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ ۚ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ» (یوسف، ۷۷) @haltaalam