eitaa logo
از جان نوشت🥰
94 دنبال‌کننده
49 عکس
16 ویدیو
0 فایل
دل نوشته هایی که از عمق جان است...📝 کپی با ذکر منبع❤️ در همه دير مغان نيست چو من شيدايي✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 💠سفرنامه اربعین 🔰🔰 🕛شهریور۹۷ _شما امسال کربلا میرید؟ +معلوم نیست؛ویزا خیلی گرونه ولی به علی گفتم من هرسال رفتم نمیتونم امسال نرم.خودت یه کاریش کن. شما چی میرید؟ _وای من اصلا نمیتونم فکرشو کنم امسال نمیرم دلم خیلی هواییه. + اره خداکنه امام حسین بطلبه هممون بریم. _پناه برخدا،از امام رضا باید بخوایم +یاامام رضا ........ +میگم علی کربلا روچیکار کردی کی اقدام کنیم برای ویزا؟ _مگه قراره بریم؟ +ینی نمیریم؟ _نه خانوم پول ویزا خیلیه از کجا بیارم؟ +امام حسین خودش میرسونه،برا کربلا میگن قرض کنید برید. _از کی قرض کنیم هرکی داشته باشه خودش میخواد بره تازه یه دینارم شده ۱۲تومن اونجا نمیخواد اونجا خرج کنیم؟ +به نظرمن بریم نهایت یه تیکه از طلا رو میفروشیم. _حالا بذار ببینیم چی میشه... . ... 💔 🏴 @az_jan_nevesht
واسطه خلقت از ابتدای زندگی تصمیم بر این بود که به خاطر کم بودن سن هر دو و مشغول درس بودن حداقل تا ۳ سال و حداکثر تا ۵سال بچه دار نشویم. اما العبد یدبّر والله یقدّر خداوند خواست ما یک سال بعد از ازدواجمان بچه دار شویم. و این بسیار ناگهانی بود و آمادگی لازم برای بچه دار شدن نداشتیم. و از همه این ها گذشته دیر متوجه شدیم و یک سری رعایت ها را انجام ندادیم. ابتدا ناراحت بودم و بعد از یکی دو هفته که آرام شدم بچه سقط شد! این تجربه تلخ باعث شد مهر بچه به دل من و همسرم بیفتد. اما به خاطر شرایط زندگی مان مثل درس خواندن، حال جسمی و روحی نا مناسب به تأخیر انداختیم. و یک سال و نیم بعد از سقط تصمیم نداشتیم بچه دار شویم. بعد از یک سال و نیم تقریبا از هر طرف زمزمه به گوش میرسید. که به تأخیر انداختن بچه داری باعث نازایی خیلی ها شده. حتی دوستان نزدیکمان بارها به ما گفته بودند که ما دوسال بچه نخواستیم و خدا تا شش سال به ما بچه نداد. و سرکلاس که میرفتم با آدم هایی برخورد میکردم که یک سال دوسال بود که بچه میخواستند اما بچه دار نشده و ناراحت بودند. بعضی ها هم میگفتند شما که تجربه سقط دارید نباید بگذارید فاصله بارداری زیاد بشود. خلاصه شنیدن همه ی این حرف ها ، مهر و محبتی که نسبت به بچه ها داشتیم و از همه مهمتر حرف استادِ اخلاقم باعث شد که با اینکه تازه ترم سوم درسم بودم تصمیم بگیریم به بچه دار شدن. ایشان فرمودند: «خیلی ها ابتدا بچه نمیخوان بعد از چند سال که بچه میخوان، میگن خدا بهمون بچه نمیده. در صورتی که شما اول نخواستید. توصیه من به زوج های جوان این هست بچه داری رو به تأخیر نندازند و شیعه امیر المومنین علیه السلام پرورش بدهند.» با خودم میگفتم با توجه به دوستان اطرافم تا بچه دار شوم حداقل شش ماه تاخیر دارد. و من میتوانم حداقل تا انتهای بارداری دو ترم دیگر درس بخوانم. اما خدا چیز دیگری خواست... .. ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 💠سفرنامه ی اربعین ۲ 🔰🔰 همه ی کسانی که تا به حال یک بار سفر اربعین را تجربه کرده اند به خوبی اضطرابِ ناشی از دوباره طلبیده شدن یا نشدن را درک میکنند. من هم مانند همه اضطراب داشتم. از سال پیش که نوزاد سه ماهه داشتم به سفر اربعین امسال فکر میکردم. یک یادداشت در صفحه یادداشت گوشی قرار داده بودم و هر کسی از تجربه سفر خود با بچه نکاتی گفته بود را یادداشت کرده بودم. غیر از آمادگی و اضطراب دعوت شدن برای سفر اربعین، راضی کردن همسر و مادرم دغدغه ی بزرگی بود. که از ابتدای سال 1402به آن فکر میکردم. و دنبال واژه بودم که چگونه به آنها بگویم تا بپذیرند. تقریبا یک ماه قبل از محرم با ترس و لرز البته با اقتدار به مادرم گفتم:«ما اربعین امسال میخوایم بریم!» مادرم فورا با تعجب و مقداری خشم گفت:«با بچه ها؟! تو این گرما؟! دیوانه شدی؟! بچه هایت از شدت گرما از بین میرن،من خودم پارسال که رفتم از گرما داشتم میمردم.» این دفعه با اقتدار بیشتر گفتم:«همینطوری قرار نیست بریم، با تدبیر میریم. وسایل میبریم و... دیگه ما تصمیممون رو گرفتیم نه نیار.» مادرم با یه نگاه عاقل اندر سفیهی به من نگاه کرد و گفت:«هنوز نمیدونی گرمای اونجا چیه، قم که اینقدر گرمه و تو همش ناراحتی در برابر گرمای اونجا هیچه. اونجا انگار سشوار بزرگی با گرمای زیاد گرفتن توی صورتت، پارسال خیلی ها از گرما مریض شدن و بعضی ها کشته شدن». من دیگه هیچی نگفتم اما اون چیزی که میخواستم اتفاق افتاد؛ شکستن گارد مادرم در برابر نرفتن ما زمان اربعین. هنوز دو سه ماهی فرصت داشتم برای راضی کردنشون. چند روز بعد به همسرم گفتم:« یادته پارسال میخواستی به اربعین بروی قول دادی سال بعد من و بچه ها را میبری؟» با یه لبخند گفت:« آره یادمه ولی بعید میدونم بشه بری خیلی هوا گرمه». من میدونستم اگر قول بده حتما پایبند هست. و با خنده بهش گفتم:« قول دادی دیگه نمیتونی بزنی زیرش». راستش خودم هم کمی نگران گرما بودم ولی عشق و علاقه به این راه و سفر آنقدر زیاد بود که نگرانی چندان به چشم نمی آمد. .. ✍🏻مریم زارعی 💔 🏴 https://eitaa.com/az_jan_nevesht