eitaa logo
مجله میدان آزادی
61 دنبال‌کننده
132 عکس
15 ویدیو
0 فایل
هنر میدان آزادی است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹فهرست: ده فیلم از بهترین فیلم‌ها با موضوع قهر 🔹«رفیق بد» به کارگردانی عباس احمدی مطلق «رفیق بد» از دیگر تولیداتی است که حول محور زوج جدانشدنی سینمای ایران در سه دهه‌ی گذشته، یعنی حمید جبلی و ایرج طهماسب می‌گردد. «رفیق بد»، داستان زندگی دو دوست را روایت می‌کند که مسئول حفاظت ماشین حمل پول هستند و در آخرین روز خدمت‌شان، با سرقت مسلحانه غافلگیر می‌شوند. «حبیب» با بازی ایرج طهماسب پس از سال‌ها به ایران بازگشته و سراغ دوست قدیمی‌اش «عزیز» با بازی حمید جبلی را می‌گیرد که پس از آن سرقت مسلحانه، دچار شرایط خاصی شده است. «رفیق بد» داستان فاصله و قهر دو دوست قدیمی را روایت می‌کند که امانتداری باعث آن شده است. البته در این فیلم هم مثل همه‌ی فیلم‌هایی که ایرج طهماسب نویسندگی آن را بر عهده داشته، حس‌وحالی خوش جریان دارد.  🔹«فصل پنجم» به کارگردانی رفیع پیتز «فصل پنجم» اقتباسی است از داستان «پرونده‌ی‌ قدیمی پیرآباد» از بهرام بیضایی و ایده‌ی «پرونده‌ی قدیمی پیرآباد» از داریوش فرهنگ است که خود او به فیلم‌نامه‌ی «اتوبوس» تبدیلش کرد. پس «فصل پنجم» هم مثل «اتوبوس» داستانی از لج و لجبازی دو طایفه است اما چون این وسط وصلت یک زوج به‌خاطر لج و لجبازی به هم می‌خورد، تم قهر در آن پررنگ‌تر است. قهر و لجبازی مهربانو و کرامت آن‌قدری پیش می‌رود که در نهایت هم طایفه‌ها و هم آن دو خسته می‌شوند و بالاخره تصمیم می‌گیرند به اصطلاح سر عقل بیایند و دوباره آشتی کنند. شما را به خواندن متن کامل فهرست ده فیلم ایرانی با محوریت قهر دعوت می‌کنیم. 1⃣2⃣3⃣ @azadisqart
کاوه گلستان را وقتی که سیزده ساله بوده، می‌فرستند به یک مدرسه‌ی شبانه‌روزی در انگلیس. سخت‌گیری‌های انگلیسی‌ها یک طرف، اینکه ارتش مدرسه را اداره می‌کرد هم یک طرف! برای کاوه‌ی پرشر و شور چه چاره‌ای می‌ماند؟ هیچ، به‌جز اینکه فرار کند! از مدرسه فرار می‌کند و بدون اینکه به خانواده اطلاع بدهد، یک روز در می‌زند و با سر و شکل هیپی‌ها وارد خانه می‌شود. خیلی دور از ذهن نیست که چه بلوایی در خانه‌‌ راه می‌افتد. ولی ماجرا همین جا تمام نمی‌شود. کاوه مصمم‌تر از این حرف‌هاست. شروع می‌کند به انجام هر کاری که دلش می‌خواهد، آن هم در خانه‌ی استبدادزده‌ی ابراهیم گلستان. دعوا و جنجال و قهر تا جایی پیش می‌رود که ابراهیم گلستان دیگر نه به کاوه پول‌توجیبی می‌دهد، نه کمکش می‌کند. ناراحتی و قهر پدر و پسر سال‌های سال ادامه دارد. تا اینکه ... روایت قهر هنرمندان نام ستون جدید پرونده قهر است. در سالروز مرگ کاوه روایت قهر کاوه و ابراهیم گلستان را بخوانید. 1⃣2⃣8⃣ @azadisqart
نادر ابراهیمی -داستان نویس سرشناس- در بیست‌سالگی‌اش نامه‌‌های زیادی نوشته به ماری مهربان. حالا ماری مهربان کیست؟ خواهر ناتنی دهساله‌اش. مریم زندی. مریم زندی که عکاس مشهوری است و عکاس مجموعه عکس انقلاب ۵۷، حکومت ۵۸ و پرتره‌ی بسیاری از شخصیت‌های معروف. اتفاقاً اولین دوربین زندگی مریم را هم نادر برایش خریده و مجموعه مهم پرتره هنرمندان زندی هم به واسطه معرفی و ارتباطات نادر با هنرمندان برای زندی مهیا می‌شود. از طرفی هر وقت هم که مریم از نادر دور بوده، پول‌توجیبی‌هایش را روی هم جمع می‌کرده و برای برادرش که نویسنده بوده و بی‌پول، می‌فرستاده. بعد خواهر و برادری، با چنین محبتی بین‌شان، کارشان به جایی می‌رسد و جوری با هم قهر می‌کنند که دیگر تا وقتی نادر زنده بود، مریم به نسبتش با نادر اشاره نمی‌کند! در سالروز تولد نادر ابراهیمی روایت قهر نادر ابراهیمی و مریم زندی را در ستون قهر هنرمندان بخوانید. 1⃣2⃣9⃣ @azadisqart
ندانستن، راهِ قهر را و راهِ شرم و خجالت و نفرت را باز می‌کند. راه خشم را. تو صرفاً می‌خواهی مقابله کنی؛ گو که در این دریا دست‌ و پا بزنی. هر چیزی را که می‌آید جلوت، پس می‌زنی یا می‌کشی یا می‌خواهی در دستت بگیری، بلکه از این دریا، از این جهلِ بی‌انتها بالا بیایی. پسر خودش را به زنش مشغول می‌کند. به کارش. به شهری دیگر. انگار فرار می‌کند. انگار که من نیستم و نمی‌خواهم پیش پدر باشم. در حضورش اذیت می‌شوم. در این بین زنش یا مادرش سعی می‌کنند کمی او را رام کنند، یا حرف‌هایی مثبت یا بی‌طرف بزنند. اما نه، زورِ قهر، بر مهر و محبت می‌چربد. پسر می‌گوید که من و بابا نمی‌توانیم با هم صحبت کنیم. آب‌مان در یک جو نمی‌رود. عدل، می‌زند و پدر به جوی دیگری می‌رود؛ در جوی مریضی. یادداشت نگاهی به مفهوم «قهر» در فیلم «ماهی بزرگ» اثر «تیم برتون» را بخوانید. 1⃣3⃣3⃣ @azadisqart
در دقایق ابتدایی سریال، بهرام (اسماعیل سلطانیان)، پسر بزرگ خانواده تلاش می‌کند تا با رو‌به‌رو کردن «یهویی» بهزاد و بهروز، روابط‌شان را بهتر کند اما نه‌تنها کاری از پیش نمی‌برد که وضعیت به‌نظر بدتر نیز می‌شود. بهروز بر سر بهزاد فریاد می‌کشد: «آقا شیکه! تو چی می‌فهمی غیر از اینکه مجیز رئیس اداره‌تون رو بگی و تو ذوق آبدارچی‌تون بزنی و صبح‌ها واسه خودشیرینی بری نون داغ بخری و ناز زنت رو بکشی...» و بهزاد پاسخ می‌دهد: «تو چی می‌فهمی جز اینکه به پرپشتی موهات بنازی بدبخت! تو یه آدم عقب‌افتاده‌ای هستی که فقط دلش به خوشگلیش خوشه. آدم‌های عقب‌افتاده فقط دل‌شون به خوشگلیشون خوشه... من به تو گفتم معتاد؟ همه‌ی عالم و آدم می‌دونن تو معتادی!» صحنه‌ی پرتنش با خروج «مادربزرگه» (رابعه مدنی) که غمگین و دل‌شکسته ‌است به پایان می‌رسد. قهر بهروز و بهزاد نمونه‌ای از یک تجربه‌ی تاریخی است که در خیلی از خانواده‌های ایرانی دیده می‌شود؛ قهر بر سر ارث. برادری که به‌نظر حق بیشتری از ارث برده‌ است و برادر دیگر به‌ظاهر مظلوم واقع ‌شده. اختلاف طبقاتی و تفاوت سبک زندگی بهروز و بهزاد و همسرهایشان نیز به این ماجرا دامن می‌زند. مهناز (حمیرا ریاضی)، همسر بهزاد، دختری ثروتمند و امروزی است اما منیژه (سهیلا گلستانی)، همسر بهروز، علی‌رغم اینکه تحصیلات بالایی دارد از یک خانواده‌ی فقیر است و امتداد دعوای دو برادر موجب درگیری همسران‌شان نیز می‌شود. متن کامل یادداشت نگاهی به قهرهای دراماتیک در سریال «وضعیت سفید» را بخوانید. 1⃣3⃣5⃣ @azadisqart
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 عیدی پرونده قهر برای مخاطبان میدان آزادی: قهر بین «فامیل دور» و «خونه بغلی»! یک سکانس سرحال و شاد از «مهمانی» ایرج طهماسب ویدئو با کیفیت اصلی را اینجا ببینید. 1⃣3⃣6⃣ @azadisqart
برای این قهر یا قطع ارتباط دو روایت وجود دارد. روایت نخست می‌گوید که میفونه در طول دوسال تولید ریش قرمز اجازه نداشت ریش‌هایش را بزند و همین قضیه که اجازه‌ی تغییر چهره نداشت به او امکان بازی در نقش‌های دیگر را نمی‌داد و این باعث ضرر شدید مالی فعالیت‌های تجاری میفونه شد و او با کوروساوا قطع همکاری کرد. روایت دوم اما می‌گوید بعد از ریش قرمز این شائبه که میفونه با فیلم‌های کوروساوا مدام در حال درخشیدن است ولی سینمای کوروساوا به خاطر همکاری با او فراز و فرود دارد پررنگ‌تر شد؛ کار تا جایی پیش رفت که یکی از فیلمنامه‌نویسان، کوروساوا را قانع کرد که بازی میفونه در ریش قرمز اشتباه بوده و او به خواست کارگردان عمل نکرده است. در هرحال کوروساوا و میفونه که هرکدام ادعا دارند در کار با طرف مقابل، راه پیشرفتش بسته است با هم قهر می‌کنند اما در قهر هم پیگر فعالیت‌های یکدیگر بودند. مثلاً میفونه با مینی‌سریال آمریکایی «شوگون» بیشتر از قبل معروف شد. کوروساوا با اینکه بازی او در شوگون را تمسخر می‌کرد اما در عین حال در مصاحبه‌ای گفته بود: «تمام فیلم‌هایی که من با میفونه ساخته‌ام، بدون او وجود نمی‌داشتند». میفونه نیز با اینکه در هر پروژه‌ی جدید بازیگری به نوعی مورد تحسین قرار می‌گرفت اذعان کرد: «من به هیچ چیز دیگری به جز کارهایی که با او انجام داده‌ام، افتخار نمی‌کنم». متن کامل یادداشت روایت قهر کوروساوا و توشیرو میفونه را در ستون قهر هنرمندان بخوانید. 1⃣3⃣9⃣ @azafisqart
در زمانه‌ی سرعت دادن به زندگی، در دوره‌ی جنبش «فقط انجامش بده»(just do it) که شعار یک شرکت سرمایه‌داری در حوزه تولیدات ورزشی است، و خلاصه در عصر شتاب دادن به همه‌ی کارهایی که باید انجام شوند، یعنی در دهه‌ی ۹۰ میلادی، دهه‌ی تولد و پا گرفتن اینترنت، «آلوین استریت»، پیرمرد کله‌شق آمریکایی، یک مسافرت دیوانه‌وار را از ایالت آیووا به ایالت ویسکانسین انجام داد. چرا دیوانه‌وار؟ چون در زمانه‌ای که همه چیز رو به سرعت گرفتن می‌رفت او مصمم بود با ماشین چمن‌زن به سفر برود! فیلم «داستان استریت» اثر دیوید لینچ که بر اساس ماجرای این سفر شش هفته‌ای عجیب شکل گرفته مانند شخصیت خود این پیرمرد و مانند معنای نام خانوادگی او، «سرراست» است. یک کمدی رقیق و بسیار ساده‌ی جاده‌ای که شخصیت‌های مختلف به نوبت به آن وارد و از آن خارج می‌شوند. تقریبا همه‌ی کسانی که آلوین با آن‌ها برخورد می‌کند از کار خنده‌دار پیرمرد دچار شگفتیِ آمیخته به تحسین می‌شوند و سعی می‌کنند کم یا زیاد به او کمک کنند تا به برادرش برسد و با او آشتی کند. متن کامل یادداشت مروری بر مفهوم قهر در فیلم داستان استریت اثر دیوید لینچ را بخوانید. 1⃣4⃣0⃣ @azadisqart
وقتی در فروردین ۱۴۰۱ همه، برنامه‌ی «مهمونی» را، در شبکه‌ی نمایش خانگی دیدند فهمیدند نگرانی‌هایشان برای زوج هنری جبلی و طهماسب بی‌سبب نبوده و شایعه‌ی قهر آن‌ها صحت دارد. این نگرانی وقتی تشدید شد که در سری جدید «مهمونی» یعنی «مهمانی» طهماسب با تلویزیون آشتی کرد و به خانه اصلی خودش برگشت و حتی عروسک‌های دهه هشتاد مجموعه کلاه‌قرمزی (مثل فامیل دور، ببعی، آقای همساده و...) را دوباره به تلویزیون آورد ولی مخاطبان دیدند باز هم جای کلاه قرمزی، پسرخاله و صدالبته حمید جبلی همچنان خالی‌ست! چند اتفاق دیگر نشان داد جدایی نهایتا از جنس همان قهر ایرانی خودمان است نه یک دشمنی یا جدایی سرد، یکی وایرال شدن کامنت طهماسب پای تصویری از جبلی با این مضمون «جان من است او» در اردیبهشت ۱۴۰۱ و دیگری حضور طهماسب در تئاتر جبلی و عکس دوستانه و دو نفره‌شان در شهریور ۱۴۰۲. مطلب کامل قهر ایرج طهماسب و حمید جبلی را در ستون قهر هنرمندان بخوانید. 1⃣4⃣9⃣ @azadisqart
«اخوان رو کرد به من و پرسید: «کجا به دنیا آمده‌ای؟» گفتم: «قم» گفت: «عجب! قم؟ پس انگار به یک معنا خواهر و برادریم؟» او خندید و با دستش دنباله‌ی بلند گیسوان افشانش را که بر روی افتاده بود، به پشت سر افکند. من که هنوز جوان و قدری کله‌شق بودم، از این مطایبه چندان خوشم نیامد، اما به‌زحمت خودداری کردم و پاسخی نگفتم. شاید چشم‌های هوشمند او رنگ ملال را بر چهره‌ام خواند که بی‌درنگ گفت: «به دل نگیر، شوخی کردم.» و برای جبران و ترمیم، بیتی از مثنوی آیت‌الله‌العظمي وحيد خراسانی را خواند که: این مهر و منیر و ماه رخشان عکسی بود از قم و خراسان در پایان آن نخستین دیدار که ساعتی بیش کشید، چندان مهربانی و شادمانگی و راهنمایی کرد که وقتی برمی‌خاستم، دلم پیش او جا مانده بود. و آن دیدار، آغاز یک آشنایی طولانی شد.» این‌ها روایت سیدعلی موسوی گرمارودی‌ است از اولین دیدارش با مهدی اخوان ثالث، سال ۳۷، ۳۸ در تهران، وقتی گرمارودی حدود بیست و پنج ساله بوده. دیداری که بعدها با هم‌مسیری و تاحدی همسایگی همراه شد و آشنایی و دوستی‌ای را رقم زد که باعث می‌شد موسوی گرمارودی همیشه به چشم استادی به اخوان بنگرد و از راهنمایی‌اش بهره ببرد . مراوده و دوستی‌ای که اگر نبود، آن سوءتفاهمی که سال ۵۸ دل اخوان را رنجاند و باعث شد یک شکوائیه‌ی طولانی بگوید برای گرمارودی، خیلی زود به اخوانیه ختم نمی‌شد و به جای یک کدورت کوتاه، به یک قهر طولانی می‌انجامید. متن کامل روایت قهر مهدی اخوان ثالث و علی موسوی گرمارودی را در پرونده قهر بخوانید. 1⃣5⃣2⃣ @azadisqart