#حضرت_زهرا
#امام_زمان_عج
یک جهان روضه و یک چشم پر از نم داری
آه، آقای غریبم به دلت غم داری
دردِ بی مادری ای کاش دوایی می داشت
فاطمیّه شده و اشک دمادم داری
صاحبِ مجلس روضه، غم مادر دیدی
بر درِ خانه ی خود، بیرق ماتم داری
دردِ دل کن که نگویند غریبی آقا
بین این سینه زنان، مونس و مَحرَم داری
دلِ یعقوبیِ مادر ز فراقت خون است
یوسف مصر بقا، قصد سفر هم داری؟
دل، حسینیّه ی چشمان تو شد مولا جان
باز هم وقت عزا، یاد مُحرّم داری
گاه در کوچه و گه کرب و بلا می گریی
داغ یک پهلو و انگشتر خاتم داری
@deabel
#السّلام_عَلَیکَ_یا_اَباصاِلحَ_المَهدی_ع
هر کجا هست عزیزم، به سلامت باشد
که امیرِ همه از روی کرامت باشد
نازنین مصلحت این بود چه جای گله است؟
گر چه قلبت هدف تیرِ ملامت باشد
یوسف مصر عزیز است، ولی خواسته بود
از خداوند که یک روز غلامت باشد
هر پگاهی که در آن ذکرِ اباصالح بوَد
سکه ی بخت در آن روز به نامت باشد
مهدی فاطمه (ع) سر فصلِ خبرها شده است
خبرِ آمدنش کاش پیامت باشد!
🌹 اَلّلهمَ عَجِِّل لِوَلِیکَ الفَرَج🌹
#هستی_محرابی
@deabel
#حضرت_زهرا
این صفای سینه هامان از صفای فاطمه است
هر چه داریم و نداریم از عطای فاطمه است
چادر خاکی او بر قلب ما هم نور داد
باز هم در جان ما حال و هوای فاطمه است
باز هم این سفره های هئیتی رونق گرفت
رونق این روضه ها از اعتنای فاطمه است
باز هم مهدی ما شال عزا انداخته
باز دلخون از غم و سوزِ عزای فاطمه است
بوی زهرا را گرفته باز شهر مصطفی
کوچه های شهر مست ربنای فاطمه است
آبرومان رفته اما بازهم ما را خرید
آنچه آورده است ما را هم، وفای فاطمه است
حاجت یک ساله می خواهیم این شب ها از او
دستِ رحمت، بازوی مشکل گشای فاطمه است
مریم و آسیه و حوا و آدم جای خود
خوب می دانیم ما، عالم گدای فاطمه است
من نمی دانم چه سری هست در خلقت ولی
خلق مجنون علی، او مبتلای فاطمه است
از همان اول خدا در شأن زهرا گفته بود
او برای حیدر و حیدر برای فاطمه است
کی فروشیم عزتِ خود از برای آب و نان
بشنوید، این مملکت تحت لوای فاطمه است
مادری کرده برای بی پلاکان شهید
قبر این گمنام ها پائین پای فاطمه است
گرچه پنهان ماند، قبر مادر آلاله ها
سینه ی سینه زنان تا هست، جای فاطمه است
علت این گریه های ماست، اشک فاطمه
گریه های ما همه از گریه های فاطمه است
گوش کن، از کوچه ها دارد صدایی می رسد
یا صدای مجتبی، یا نه... صدای فاطمه است
علت چشمان تارش بعد ها معلوم شد
جای دست گرگ روی پلک های فاطمه است
وحید محمدی
@deabel
#حضرت_زهرا
شهر مدینه غصه و غم دارد امشب
حال و هوایی غرقِ ماتم دارد امشب
یک یاس پرپر دارد امّا خانه ی وحی
چَشمِ علی اشکِ دمادم دارد امشب
زینب ندارد طاقتِ هجرانِ مادر
در سینه اش اندوهِ عالم دارد امشب
از ضرب سیلی رویِ چون ماهش کبود است
زهرای اطهر قامتی خم دارد امشب
با آه می گوید حسین مظلوم مادر
درد غریبیِ حسن هم دارد امشب
محسن زعفرانیه
@deabel
#حضرت_زهرا
التماست می کنم چشمان خود را باز کن
ای همه پشت و پناهم بَهر خود اعجاز کن
از نَفَس افتاده ام جان علی حرفی بزن
من به پایان آمدم خیز و مرا آغاز کن
از حسن هربار پرسیدم جوابش اشک بود
تو بگو از کوچه و این راز را اِبراز کن
می کِشَد با گریه صورت بر کَف پایت حسین
لااقل برخیز و این تشنه لَبت را ناز کن
چند روزی می شود پیش تو من نا مَحرَمَم
پس بیا حالا که داری می روی رو باز کن
سینه ات مجروحِ مِسمار و پــَــر تو سوخته
با چنین بال و پری آرامتر پــرواز کن
نوید طاهری
@deabel
#حضرت_زهرا
غصه بی انتهاست مادرجان
آه ! قبرت کجاست مادرجان؟
شرح این درد را توانی نیست
از مزارت چرا نشانی نیست؟
حقت این نیست بی حرم باشی!
حسرتِ دیده ی ترم باشی
حقت این ست محترم باشی
صاحب بهترین حرم باشی
گنبدی پُر فروغ می خواهی
صحن های شلوغ می خواهی
کاش قانونِ عشق حاکم بود
جایِ هر شُرطه، چند خادم بود
شُرطه های مدینه بدبین اند
دلشان سنگ و دست سنگین اند
کارشان بی گناه را زدن است
زائر بی پناه را زدن است
حرف زخم ست و استخوان مادر
بشکند دستهایشان مادر
وحید قاسمی
@deabel
#حضرت_زهرا
در این عالم اگرچه رو زدن بر دیگران عار است
گدای فاطمه بودن برایم بهترین کار است
صدایم را، دعایم را، نوای ربنایم را
همیشه گریه هایم را فقط مادر خریدار است
اگرچه بنده ای پستم، غلام فاطمه هستم
گرفته دست او دستم، مرا زهرا هوادار است
پر از غم شد سراپایم، مصیبت خوان زهرایم
برای معصیت هایم همیشه روضه کفاره است
الا یا ایها العالم، عزای بضعه ی خاتم
به قلب مرتضی مرهم به چشم منکرش خار است
کسی که فاطمه دارد، غم او خاتمه دارد
همیشه واهمه دارد کسی که بند اغیار است
شروع روضه شد با در، زمانی کوچه حالا در
نود روز است یک مادر میان خانه بیمار است
شده چون یاسِ پژمرده، مسیر سنگ دل مرده
به بار شیشه اش خورده... گواهم خون و مسمار است
ادا کن حق این مطلب، برای مادر زینب
چنان ناله بزن امشب که گویا آخرین بار است
مهدی علی قاسمی
@deabel
#حضرت_زهرا
گذشته از غم اینکه دل پیمبر سوخت
چقدر بال فرشته کنار آن در سوخت
گذشت هردفعه حیدر از آن در خونی
نشست پای در و گریه کردومضطرسوخت
به خط میخی در،روی پهلوی مادر
نوشته بود که"زهرا به عشق حیدرسوخت"
نه ناله کرد و نه نفرین،که مادرم آرام
میان شعله تمام دلش سراسر سوخت
گـریـست پـشـت در و یـاد کـربـلا افـتـاد
به یادروضه آن لحظه ای که معجرسوخت
محمد کابلی
@deabel
#حضرت_زهرا
پُر شدم از غصّه و اندوه و غم بانوی من
پیکرت بدجور پیچیده بهم بانوی من
این کبودی ها..توانم را ربوده فاطمه
تار می بینم تنت را..محترم بانوی من
وقت غسلت آمده..دستم به گیسویت رسید
گیسوانت از چه رو گردیده کم بانوی من؟
پوستی بر استخوانت مانده بود و آب شد
کن دعا!تا زودتر بر تو رسم بانوی من
سینه ام تنگ ونفس تنگ و دو چشمم لاله گون
دیده وا کن زنده ام گردان به دم بانوی من
جای سالم نیست در روی تنت صدیقه ام
چون بنفشه شد سرت تا به قدم بانوی من
خونِ پهلوی تو با آب روان مخلوط شد
من گریبان خودم را می درم بانوی من
لیله ی قدر علی مخفی شدی در زیر خاک
تا بگویند :شیعیان «بی حرم بانوی من»
محسن راحت حق
@deabel
#حضرت_زهرا
جاری شده این اشک به تکرار غم تو
عمریست دل ماست گرفتار غم تو
از فاطمیه مانده به جا هر چه که داریم
یعنی همه هستیم بدهکار غم تو
شد هر تپشش ذکر «علیًّ ولی الله»
قلبی که شده محرم اسرار غم تو
از موهبت توست که زندهست دل ما
با زمزم اشکی که بود کار غم تو
چشم تر ما چشمهای از کوثر و در دل
چون خیمهای افراشته همواره غم تو
جا مانده دلم در وسط کوچهی اشکت
آتش زده ما را در و دیوار غم تو
ده قرن گذشتهست، هنوز ای گل پرپر
مانده به روی دوش جهان بار غم تو
یوسف رحیمی
@deabel
#حضرت_زهرا
امشب که ناله از لبت اُفتاده رو مَگیر
بعد از سه ماه که تبت اُفتاده رو مَگیر
دیدار تو اگرچه غم انگیز میشود
بعد از سه ماه قسمتِ من نیز میشود
دردِ عیال دارم و پیرم نمودهاند
سی و سه سال دارم و پیرم نمودهاند
این آشیانه داغِ پرستو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
امروز فضه گفت که خانم وضو گرفت
بعد از سه ماه خانهی ما رنگ و بو گرفت
گفتم که کار کم بکن اینجا عزیزِ من
ممنونِ نان تازه ام اما عزیزِ من
نان را بدونِ قوَت بازو نمیپزند
نان را که با جراحت پهلو نمیپزند
این خانه مدتیست که جارو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
اصرار میکنیم که نانی -کمی- بخور
ای پلکِ نیمه باز تکانی -کمی-بخور
رد تو از تنور به بستر هنوز هست
زینب دوید گفت که مادر هنوز هست
او دختر است حسرتِ آغوش میخورد
این سینهی شکسته-بمان-جوش میخورد
دستت شکسته است که بالا نمیرود؟
این شانهات چه دیده چرا جا نمیرود
چشمِ تو نیز بستن بازو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
یادم نرفته تا در خانه تو را زدند
یادم نرفته با در خانه تو را زدند
چشمِ علی شکستنِ اَبرو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
امشب چقدر پیشِ حسن سوخت دخترت
امشب ببین که با سه کفن سوخت دخترت
گفتی وصیتت دو سه بوسه به حنجر است
گفتی لباسِ محسنِ تو قدِ اصغر است
بس کن رباب دستِ خودت را تکان نده
بر رویِ نیزه زخمِ گلو را نشان نده
بس کن رباب حرمله بیدار میشود
سهمت دوباره خندهی انظار میشود
حسن لطفی
@deabel
#حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت
ای باخبر ز درد و غم بیشمار من!
برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من
رفتی ز دیدۀ من و، از دل نمیروی
حس میکنم همیشه تویی در کنار من
شیرینی حیات من، ای بَضعَةُ الرّسول!
تلخست با غمت همه لیل و نهار من
خیری پس از تو نیست در این زندگیّ و، من
گریَم از اینکه طول کشد روزگار من
مردم ز گریه، غصّۀ خود حل کنند، لیک
افتد ز گریه، غصّۀ دیگر به کار من
خواهم ز کودکان تو پنهان گریستن
اما غمت ربوده ز کف اختیار من
این روزها ز خانه کم آیم برون، مگر
کمتر به قتلگاه تو افتد گذار من
سیدرضا مؤید
@deabel