#حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت
ای باخبر ز درد و غم بیشمار من!
برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من
رفتی ز دیدۀ من و، از دل نمیروی
حس میکنم همیشه تویی در کنار من
شیرینی حیات من، ای بَضعَةُ الرّسول!
تلخست با غمت همه لیل و نهار من
خیری پس از تو نیست در این زندگیّ و، من
گریَم از اینکه طول کشد روزگار من
مردم ز گریه، غصّۀ خود حل کنند، لیک
افتد ز گریه، غصّۀ دیگر به کار من
خواهم ز کودکان تو پنهان گریستن
اما غمت ربوده ز کف اختیار من
این روزها ز خانه کم آیم برون، مگر
کمتر به قتلگاه تو افتد گذار من
سیدرضا مؤید
@deabel
#حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت
بینگاهت... بینگاهت... مرده بودم بارها...
ای كه چشمانت گره وا میكنند از كارها
مهر تو جاری شده در سينهی دريا و رود
دور دستاس تو میچرخند گندمزارها ..
باز هم چيزی به جز نان و نمک در خانه نيست
با تو شيرين است اما سفرهی افطارها..
باغ غمگين است، لبخندی بزن تا بشكفند
ياسها، آلالهها، گلپونهها، گلنارها
برگهای نازكت را مرهمی جز زخم نيست
دورت ای گل ، سر بر آوردند از بس خارها...
بعد تو دارد مدينه غربتی بی حد و مرز
خانههای شهر... درها... كوچهها... ديوارها...
نخلهای بیشماری نيمهشبها ديدهاند
سر به چاه درد برده كـــــوه صبرب، بارها...
سیده تکتم حسینی
@deabel
#غزل
زهراست، یادگاری نور خدای من
خورشید صبح و ظهر و غروب سرای من
پرواز می کنیم از این خانه تا خدا
من با دعای فاطمه، او با دعای من
ما نور واحدیم، نه فرقی نمی کند
من جای او بتابم، یا او جای من
مست تجلیات خداوندی همیم
من با خدای اویم و او با خدای من
یک طور حرف می زند انگار بوده است
در ابتدای خلقت و در ابتدای من
دنیا! تمام آنچه که داری برای تو
یک تار موی خاکی زهرا، برای من
کاری که کرد فاطمه، کار امام بود
زهراست پس علی من و مرتضای من
ما یک سپر برای جهازش فروختیم
چیزی نبود تا که بمیرد به پای من
هر شب دلم به گفتن یک فاطمه خوش است
از من مگیر دلخوشی ام را خدای من
علی اکبر لطیفیان
@deabel
#حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت
همسایهها به مجلس ختمت نیامدند
من بودم و همین دو سه تا بچههای تو
خیلی به مجتبای تو بر خورد فاطمه
فامیل کم گذاشت برای عزای تو
جای تمام شهر خودم گریه میکنم
از بس که خالیست در این خانه جای تو
زهرا مرا ببخش، که نگذاشت غربتم
یک ختم با شکوه بگیرم برای تو
از دست گریههای تو، راحت شد این محل
شکوه نمیکنند به من از صدای تو
وحيد قاسمی
@deabel
#حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت
رنگ خزان شدم ز غمت ای خزان من
زهرای من! حبیبه ی من! مهربان من
میبینی از غمت چقدر میخورم زمین؟
دیگر شدم بدون عصا آسمان من!
مانده هنوز بستر تو گوشه ی اتاق
با لاله اش چکار کنم باغبان من؟!
ماندست چند تار مویت بین شانه ای.
چشمم که خورد تیر کشید استخوان من!
راحت بخواب درد کشیدن تمام شد!
راحت بخواب درد کشیده جوان من!
کابوس لحظه های علی نقش قبر توست..
فکرش به هم زده ست زمین و زمان من
چهل قبر ساختم که نفهمند هیچوقت
آخر کجاست قبر تو راز نهان من..
گفتم درِ جدید بسازند بعد تو
تا میخ ها دوباره نگیرند جان من..
حالا دگر تمام شده امتحان تو...
حالا دگر شروع شده امتحان من...
سیدپوریا هاشمی
@deabel
غزل / نخل خشک
بتاب مهر منور که جان بود خاموش
ز هجر روی تو آری جهان بود خاموش
شبیه ظلمت شب های بی سحر ماند
اگر به وقت حقیقت زبان بود خاموش
شبیه نخل تکیده مناره ها باشند
اگر به وقت فضیلت اذان بود خاموش
شود نصیب عدوی تو فتح و پیروزی
به روز سخت نبرد ار کمان بود خاموش
چه فرق می کند ای دل ، شب سیه با چاه
اگر چو شمع شبستان دهان بود خاموش
زبان چو رود خشک بی اثر بود دائم
اگر به گفتن حق از بیان بود خاموش
آری درست به مقصد نمی رسد انسان
اگر به ظلمت شب ها نشان بود خاموش
ز مُردگان نرسد سوی مردمان نفعی
چنان که در تن هستی روان بود خاموش
سکوت در بر ناحق تو را کند چون خار
مانند باغ که او در خزان بود خاموش
«یاسر» امید و عشق می رود ز دل آری
اگر چراغ حقیقت عیان بود خاموش
**
محمود تاری «یاسر»
@deabel
#حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت
بعد تو گشته در پریشانی
آسمانم همیشه بارانی
ای ستون دل علی بی تو
رفته این خانه رو به ویرانی
باغ هجده بهار زندگی ات
چقدر زود شد زمستانی
تو رسیدی به ساحلی آرام
من به این لحظه های طوفانی
سوره کوثرم، سرقبرت
کار من گشته فاتحه خوانی
ای رهایی دهنده از آتش
دل من را چرا بسوزانی؟
این همه می زنم صدات اما
تو مرا لحظه ای نمی خوانی
سخت سردرگمم بگو چه کنم
بین این کوچه های حیرانی
منم و صدهزار درد نهان
توئی و یک مزار پنهاني
محسن عرب خالقی
@deabel
#روایت
#الزهراء
أَبُوهَاشِمٍ الْعَسْکَرِیُّ سَأَلْتُ صَاحِبَ الْعَسْکَرِ {علیه السّلام} لِمَ سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ الزهراءَ سلامُ الله علیها؟
فَقَالَ:
کَانَ وَجْهُهَا یَزْهَرُ لِأَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ {علیه السّلام} مِنْ أَوَّلِ النَّهَارِ کَالشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ وَ عِنْدَ الزَّوَالَ کَالْقَمَرِ الْمُنِیرِ وَ عِنْدَ غُرُوبِ الشَّمْسِ کَالْکَوْکَبِ الدُّرِّیِّ.
ابوهاشم عسکری گوید:
از صاحبِ عسکر{امام حسن عسکری علیه السّلام} پرسیدم:
به چه سبب فاطمه {سلام الله علیها} زهراء نامیده شد؟
فرمود:
زیرا رُخسارِ وی، در آغازِ روز برای امیرالمؤمنین علیّ {علیه السّلام} چون آفتاب چاشت میدرخشید، و به هنگام ظهر نظیر ماه منیر و در گاهِ غروب آفتاب، چونان ستارهای درخشان بود.
📚بحار الأنوار، جلد ۴۳، صفحه ۱۶
@deabel
#حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت
خموشم و نَفَسَم در شماره افتاده
که روی خاک مرا ماهپاره افتاده
سپهر در دم و قلبم ز غصه پاره شده
که ماه پاره من با ستاره، افتاده
کنار قبر تو خاموشم و چنان سوزم
که آتش از جگرم در شراره افتاده
اگر چه کرد غم مصطفی زمین گیرش
علی به مرگ تو از پا دوباره، افتاده
وصیت تو مرا کرده آنچنان خاموش
که کار حرف زدن با اشاره افتاده
بوصف غربتم این قصه بس که با سیلی
ز گوش همسر من گوشواره افتاده
به جز تو در دل شب با چه کس توانم گفت
که چاره ساز دو عالم ز چاره افتاده
قسم به فاطمه «میثم» لب از سخن بربند
که شعله بر جگر سنگ خاره افتاده
استاد حاج غلامرضا سازگار
@deabel
#حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت
خموشم و نَفَسَم در شماره افتاده
که روی خاک مرا ماهپاره افتاده
سپهر در دم و قلبم ز غصه پاره شده
که ماه پاره من با ستاره، افتاده
کنار قبر تو خاموشم و چنان سوزم
که آتش از جگرم در شراره افتاده
اگر چه کرد غم مصطفی زمین گیرش
علی به مرگ تو از پا دوباره، افتاده
وصیت تو مرا کرده آنچنان خاموش
که کار حرف زدن با اشاره افتاده
بوصف غربتم این قصه بس که با سیلی
ز گوش همسر من گوشواره افتاده
به جز تو در دل شب با چه کس توانم گفت
که چاره ساز دو عالم ز چاره افتاده
قسم به فاطمه «میثم» لب از سخن بربند
که شعله بر جگر سنگ خاره افتاده
استاد حاج غلامرضا سازگار
@deabel
#حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت
ناگفتنیست درد دل مرتضاي تو
در خانهام ببين كه چه خالیست جای تو
هر شب به جای آب و غذا غصه میخورم
يادش به خير بر سر سفره غذای تو...
صبر زياد و عمر كمی میكنم طلب
پايان هر نماز خودم از خدای تو
بیاختيار فاطمهجان گريه میكنم
از گريههای نيمهشب بچههای تو
زهرا درست از شب دفنت به اين طرف
هر شب حسن گرفته بهانه برای تو
با گريهاش حسين هم از خواب میپرد
تازه شروع میشود از نو عزای تو
باور نمیكنند كه از خانه رفتهای
احساس میكنند میآيد صدای تو
در پيش بچههای تو شرمندهتر شدم
وقتی نشد كه ختم بگيرم برای تو
امروز مدفن تو غريبانه مانده تا
از ياد شيعيان نرود ماجرای تو
محسن مهدوی
@deabel
#حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت
زینب! مبـاد شکـوه ز بـیمادری کنی
آمـاده بـاش تـا کــه پدرپروری کنی
با مرگ من چو روز علی تیره میشود
بایـد بـر او بسـوزی و روشنگری کنی
آنسـان که مادرت به نبی مادری کند
بایـد تــو از بـرای علـی مادری کنی
من دیدهام زبان علی در دهان توست
بایـد تـو بـا زبـان علی، حیدری کنی
مـن کوثـر محمّـد و تو کوثر علی!
آری تـو را سـزد کـه بـر او کوثری کنی
مگذار تا حسین روَد تشنه لب به خواب
بیـدار بـاش تـا کـه بر او ساغـری کنی
از قتلگه گرفته الـی مجلس یزیـد
بایــد تــو بـر حسیـن، پیامآوری کنی
من پای کرسی سخنت میکنم جلوس
وقتی به شهر شام، سخـنگستری کنی
فریــادزن، خــروش برآور، سخن بگو!
آنسـان کـه از رسـول خدا دلبری کنی
«میثم» بگیر درس ولایت ز فاطمه
خواهـی اگــر بـرای علی شاعری کنی
استاد حاج غلامرضا سازگار
@deabel
#حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت
بیرون ببر ای آسمان از محفل من ماه را
کز آتش دل کردهام روشن چراغ آه را
از بسکه دود آه من گردید سدّ راه من
در کوچههای شهر خود گم کردم امشب راه را
گفتم به شب زاری کنم خون جگر جاری کنم
صبح آمد و دادم ز کف این رشته کوتاه را
باید که اسرار درون از سینهام ناید برون
ورنه به آتش میکشم با ناله مهر و ماه، را
از شدت اندوه و غم ریزد نیستان را بهم
در بند بیند شیر اگر بر جای خود روباه را
تا محرم اسرار من با بذل جان شد یار من
بر راز گوئی، کردهام پیدا درون چاه، را
رزم آوری آزادهام اما ز پا افتادهام
زیرا که از کف دادهام دخت رسول الله را
هر گه که با سوز درون از خانه میآیم برون
چشمم شود دریای خون بینم چو آن درگاه را
«میثم» اگر روشن دلی خشدار کز راه علی
دشمن به آگاهی برد یاران نا آگاه را
استاد حاج غلامرضا سازگار
@deabel
#حضرت_زهرا
یاس مان را تبر آزرده خدایا چه کنم؟
بین معبر شده پژمرده خدایا چه کنم؟
دست خود را روی ریحانه ی ما کرد بلند
آن حرامی سیه چرده، خدایا چه کنم؟
تا به امروز کسی مادر ما را اصلا
آه، کوچک شده نشمرده خدایا چه کنم؟
مادرم... ام ابیها، جلوی چشمانم
وسط کوچه زمین خورده، خدایا چه کنم؟
نظرم بر رخش افتاد، دلم ریخت به هم
با رخی که شده خون مرده خدایا چه کنم؟
حس بینایی چشمان خدابینش را
دست سنگین کسی برده، خدایا چه کنم؟
علتش اشک من است این همه تکثیر شده؟
یا نه آیینه ترک خورده، خدایا چه کنم؟
محمدجواد شیرازی
@deabel
#حضرت_زهرا
باور نمی کنم که تو بی بال و پر شدی
خسته شدی شکسته شدی مختصرشدی
شرمنده ام بخاطر من زخم خورده ای
روزی که در مقابل دشمن سپر شدی
افتادی از نفس– نفست بند آمده
افتاده ای به بستر ؛غم محتضر شدی
هیزم به دست های مدینه که آمدند
مجروحِ دودِ آتش و زخمیِ در شدی
آتش زبانه می زد و در نیمه باز بود
فهمیدم از صدا زدنت بی پسر شدی
این شهر چشم دیدن ما را نداشتند
ازدست هم محلی خود خونجگر شدی
همسایه ها رعایت حالت نمی کنند
آری دگر برای همه درد سر شدی
محمدحسن بیات لو
@deabel
#امام_زمان_عج
منتظر
سینه ای دارم پر از اندوه و درد بیشمار
نالم از هجر رخ والایت ای زیبا نگار
🍀
از فراق روی دلجویت بنالم از دو عین
تا شوم مهجور از عشق تو ای محبوب یار
🍀
کن نظر بر سوی من یا حجة ابن العسکری
جز به کویت نیست راهی بهر من ای شهریار
🍀
امت گمگشته ره را راهنمایی سوی توست
ای امید مستمندان جهان ای غمگسار
🍀
باز آ تا رشتهٔ عمرم زهم نگسیخته
چون گره افتد شود کوتاه تر در نزد یار
🍀
گر بیفتد دیدگانم بر جمال انورت
آرزو دیگر نباشد بر سرم ای مه عذار
🍀
روز و شب وردم بود نام تو یا یابن الحسن
نه قدم بر دیدگانم ای عزیز کردگار
🍀
«خوشنوایم»خاک پایت توتیای دیده ام
سینه ام مملو از عشق تو اندر دل شرار
🍀
محمدحسین محمدی(خوشنوا)
@deabel
#حضرت_زهرا
نَیُفتــَــد بـر قــــدِ گـــل آذر ای کاش
نگـردد هیـــچ یاسی پـرپـر ای کاش
به نفســــه عمر گـــل کوتاه باشــــد
نَشیند بر گلـــی خاکستــــر ای کاش
چه تشبیهی برایش بهتــــر از گــــل
بجای گــــل بگویند مــــادر ای کاش
صفــــا مادر ، وفــــا مادر ، شفـــا او
نگیــــرد مــــادری دردِســـَر ای کاش
پســر طاقــــت نــدارد دیدنــــش را
نبینــــد دردِ مادر ، دختــــر ای کاش
غمِ بی مادری سخت است وجانکاه
نباشــد خانه ای بی مـــادر ای کاش
مدینه مادری در شعلـــه ها سوخت
نگیرد آتشــــی بر معجــــر ای کاش
چـــه گویــم بار شیشه داشت مادر
به بیرون باز میشــد آن در ای کاش
علــی را دست بستــــه ؛ میکشیدند
یکی می بست چشمِ حیدر ای کاش
تمــام صحنــــه ها را دیــــد مــــولا
فلک سوزد ز داغش یکسـر ای کاش
به گودال آمــــد آن جانـیِ بی رحم
نمی آورد با خود خنجــــر ای کاش
بریدنــد از قفایــش آن ســــری که
تماشایش نمیکرد خواهــر ای کاش
سیدحسین میرعمادی
@deabel
#حضرت_زهرا
آتشی در خانۀ اهل کسا انداختند
ریسمان بر گردن شیر خدا انداختند
بدتر از آن ریسمان این بود که ، در پشت در
یاس هجده سالۀ او را ز پا انداختند
با لگد گیرم چنان انداختندش بر زمین
پیش چشم دخترش زینب چرا انداختند
فرصتِ آنکه سرش را خم کند پیدا نکرد
دست ، سمت صورت او بی هوا انداختند
دور از چشم علی فضه بیا امداد کن
با لگد هم طفل من را هم مرا انداختند
از علی شد هتک حرمت وقت مسجد بردنش
از سرش عمّامه از دوشش عبا انداختند
دیدنِ این چادر خاکی علی را می کشد
روی چادر چند تایی ردِّ پا انداختند
آتشی را کز درِ این خانه شعله می کشید
بعدها در خیمه های کربلا انداختند
دیدهء عباس روی نیزه ها پُر آب شد
دختری را بی هوا از ناقه تا انداختند
جان فدای آن سری که شامیان با سنگها
شرط بستند و ز رویِ نیزه ها انداختند
گشت آقایی میان خاکها با گریه گفت : ...
خاتمت بردند ، انگشتت کجا انداختند
مهدی مقیمی
@deabel
💠حقيقت و دليل وجود شب قدر را بدانید..
🔥 احراق بيت فاطمة هو احراق ليلة القدر عن أبي عبد الله علیه السلام أنه قال ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْر﴾ الليلة فاطمة، و القدر الله، فمن عرف فاطمة حق معرفتها، فقد أدرك ليلة القدر، و إنما سميت فاطمة لأن الخلق فطموا عن معرفتها، و قوله ﴿و ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾يعني خير من ألف مؤمن، و هي أم المؤمنين ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها﴾ و الملائكة المؤمنون الذين يملكون علم آل محمد علیهم السلام، و الروح القدس هي فاطمة ﴿بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾ يعني حتى يخرج القائم عج.
📚تفسير فرات الكوفي ج۲ ص٥٨١.
🌟 مولانا امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:
در آيه شریفه: «إِنَّـا أَنـزَلـنـاهُ فـِي لـَيـلَـةِ الـقَـدر» مراد از « شب» فاطمه عليها السلام و مراد از «قدر»: الله (جل جلاله) است.
پس هر كس حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها را به گونه ای كه حق معرفتش است، بشناسد پس بدرستی شب قدر را شناخته است.
همانا فاطمه، فاطمه ناميده شد چون شناخت او - مانند شب قدر - از خلايق پنهان شده است.
👈 و آنجا که خداوند فرمود: ﴿و تو چه می دانی شب قدر چيست، شب قدر از هزار ماه بهتر است﴾ يعنی: فاطمه عليها السلام از هزار مؤمن بهتر است زيرا او مادر مؤمنين - یعنی ام المومنین - است.
👈 و آنجا که خداوند فرمود: ﴿فرشتگان و «روح» در آن شب به اذن پروردگارشان برای - تقدیر - هر کاری نازل میشوند.﴾، «فرشتگان يعنی: مؤمنانی كه از علم آل محمد عليهم السلام بهره مند میباشند، و «روح» یعنی همان روح القدس كه همان فاطمه سلام الله عليها است.
👈 و آنجا که خداوند فرمود: ﴿شبی است سرشار از سلامت تا طلوع سپیده!﴾، يعنی: فاطمه سرشار از سلامت برای مومنین است - تا ظهور حضرت قائم عج.
.
📚 تفسير فرات الكوفي ج۲ ص۵۸۱
📚 بحارالانوار ج۴۳ ص۶۵
@deabel
🏴السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَهُ الشَّهِیدَهُ🏴
شب باشد و آن هم به زیرِ نورِ مهتاب
شمعی که دارد ذره ذره می شود آب
چشم سحر ابری و بارانیست امشب
قلب علی از غصه طوفانیست امشب
داغِ شفق بود و وداعِ چشمِ خورشید
زخمِ شکافی که به زیرِ جامه اش دید
یاسِ پدر را چه به تیغِ و زخمِ نیلی
پروانه که اصلا ندارد تابِ سیلی
ذرات عالم سوگِ جسمِ مهربانش
غیر از علی امشب که دارد آسمانش
برگ گلِ ریحان چرا رنگش کبود است
خونابه ی پهلوی او مانند رود است
آهسته تر اسما بریز آب روان را
طاقت ندارد برگِ گل تیغِ خزان را
حرفی بزن چیزی بگو یارِ صبورم
ای کوثرِ احمد تو ای مشکاتِ نورم
جانم فدای جسم بیمار و ضعیفت
زهرا نبینم رنگ و رخسارِ نحیفت
گنجینه ی هفت آسمان در سینه ی توست
آیات اعظم جلوه ی آیینه ی توست
زهرا تو را خالق چه قدسی دم سرشت است
نام تو را زیباتر از مریم نوشت است
واحسرتا! ای گل شبانه خاک رفتی
تا در جوارِ سیّد لولاک رفتی!
#هستی_محرابی
@deabel
#حضرت_زهرا
حرف از وصیت است!؟ چرا خوب می شوی
چشم و چراغ خانه ی ما خوب می شوی
نبضت اگر چه فاطمه جان کُند می زند!
جدی نگیر بغض مرا، خوب می شوی
جانِ حسن سفارش تابوت را نده!
کوری چشم....... خوب می شوی
کافور و سدر دست علی می دهی چرا!؟
عطرخوش بهشت خدا خوب می شوی
حرف مرا دو تا نکنی پیش بچه ها!
من قول داده ام که شما خوب می شوی
《عجل وفاتی》 تو غرور مرا شکست
در شهر گفته ام همه جا خوب می شوی
گفتم که کار می دهد این زخم دست ما!
گفتی که بی طبیب و دوا خوب می شوی
مویت اگر چه سوخت، عروس منی هنوز
افتاده ای به گریه چرا؟ خوب می شوی
غصه نخور جواب سلامم نمی دهند
با غربتم کنار بیا خوب می شوی
کمتر بگو حسین، صدایت گرفته است
ای روضه خوان خانه ی ما خوب می شوی
وحید قاسمی
@deabel
#حضرت_زهرا
دخترم، ارثیهی غربت مادر مال تو
پر کشیدن مال من، این دو سه تا پر مال تو
داغ من مال علی، داغ علی هم مال من
حسنین و غم این دو تا برادر مال تو
خطبه خونی، توی مسجد مدینه مال من
خطبه خوندن، توی کوفه مثل حیدر مال تو
خندهی همسایهها، تو راه کوچه مال من
صدای هلهله و خندهی لشگر مال تو
این سه تا کفن، واسه من و علی و مجتبا
زینبم، پیرهن حسین بیسر مال تو
قصهی میخ در و کشتن محسن مال من
غصهی سه شعبه و حنجر اصغر مال تو
بوسههای بیرمق؛ این دم آخر مال من
بوسههای لب گودال برادر مال تو
زخم بستر مال من، اشکای حیدر مال من
یک هزار و چندتا زخمِ تنِ بیسر مال تو
قتل و غارت مال تو، رخت اسارت مال تو
دیدن بزم شراب و می و ساغر مال تو
امیر عظیمی
@deabel
#حضرت_زهرا
در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست
تا فاطمه زنده است علی خانه نشین نیست
ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس
افلاک در افلاک تو را جایگزین نیست
در کوچۀ مسجد تو زمین خوردی و در ما
جز پینۀ چون زانوی اشتر به جبین نیست
انصار هم از خطبۀ تو شرم نکردند
کردند بهانه که چنان است و چنین نیست
غصب فدک این بود که نام تو نباشد
پیداست که دعوا سر یک تکّه زمین نیست
کو چادر خاکی شده کو دامن مولا
تا کی بزنم چنگ به حبلی که متین نیست
جایی که علی هست معاویه چه کاره است
قرآن ِ سر نیزه که قرآن مبین نیست
ای کاش که خود را برسانم به رکوعش
زیرا که بجز نام تواش نقش نگین نیست
مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست
المنّة للّاه که این است و جز این نیست
مهدی جهاندار
@deabel
|⇦•نرو از پیشم ای ..
#سینه_زنی _ تقدیم به ساحت مقدس حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها فاطمیه ۹۸ _ آقاسید مهدی حسینی•✠•
∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
چشم و چراغِ زندگیم
که داری سو سو میزنی
ولی برایِ دلخوشیم
خونه رو جارو میزنی
نرو از پیشم ای ..
خوشیِ روزگارم ، من ..
فقط آرزو دارم ، تو ..
بمونی به کنارم ، زهرا
نگات می اُفته به منُ
چه آهی سردی میکشی
خدا میدونه فاطمه
شبا چه دردی میکشی
جونِ بچه هات ..
رسیده دیگه بر لب ، وای ..
داری میسوزی تو تب ، وای ..
امان از دلِ زینب ، زهرا
نرو از پیشم ای ..
خوشیِ روزگارم ، من ..
فقط آرزو دارم ، تو ..
بمونی به کنارم ، زهرا
شبونه زینب اومدُ
نشست کنارِ مادرش
فقط میگفتی کربلا
حسینُ و رأسُ و حنجرش
میگی عاشورا من ..
میشنم تویِ گودال ، تو ..
رویِ تل میری از حال ، وای ..
پسرم میشه پامال ، حسین
بیا برگردیم ای ..
همه دار و ندارم ای ..
همۀ کس و کارم ، من
کیو غیرِ تو دارم ، حسین
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
ــــــــــــــــــ
‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال #جایز نبوده و مصداق بارز #حق_الناس می باشد.
#hardrevenge
#انتقام_سخت
#مرگ_بر_آمریکا
#کربلایی_سید_مهدی_حسینی
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://sapp.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
✓اینستاگرام↶
http://instagram.com/babolharam__net
#حضرت_زهرا
دارد دل و دین می برد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی
تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم
با دست خودش داده اناری به یتیمی
حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را
بخشیده به همسایه، چه قران کریمی
در خانهء زهرا همه معراج نشینند
آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی
ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم
می سوخت حریم دل مولا چه حریمی
آتش مزن آتش در و دیوار دلش را
جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی
حالا نکند پنجره را وا بگذاریم
پرپر شود آن لاله زخمی به نسیمی
سیدحمیدرضا برقعی
@deabel
#حضرت_زهرا
گرچه وقت ایستادن دردهایش بیشتر بود
درد اندوه علی (ع) از درد پایش بیشتر بود
عشق یعنی تا علی (ع) از راز او سر در نیارد
هرچه دردش بیشتر، لبخندهایش بیشتر بود
عشق یعنی گرچه می دانست روز آخرین است
بر امور خانه اما اعتنایش بیشتر بود
کوچه های شهر خاکی هست اما این اواخر
رد پای خاک کوچه بر ردایش بیشتر بود
وقت پیری نه، عصای دست مادر در جوانی است
این اواخر بر حسینش اتکایش بیشتر بود
کار با آن کس که اسمش را نمی گویم ندارم
کاش اما شعله ی آتش حیایش بیشتر بود
من که از این رازها سر در نمی آرم ولی باز
سوره ی کوثر الهی نقطه هایش بیشتر بود
از کرم باشد نه از مکنت، اگر در کل کوفه
بر در این خانه از هر جا گدایش بیشتر بود
شاعرم با بیت هایی الکن، اما کاش وسعم
ار غزل هایی که می گویم برایش بیشتر بود
علی فردوسی
@deabel
#حضرت_زهرا
از بارگاه قدسی و افلاکی خدا
آمد به گوش اهل سماوات این ندا:
فرموده کردگار که ای آسمانیان
آمد عزایِ فاطمه «حی علی العزا»
مویه کنان و ناله کنان جبرئیل گفت:
برتن کنید رخت عزا ای فرشته ها
یکماه گفته حضرت حق در تمام عرش
برپا کنند حور و ملک خیمه ی عزا
واعظ نبی اکرم و مداح مرتضی
چشم زمان ندیده چنین روضه هیچ جا
بال ملائکه شده فرش حسینیه
خدام هیئت اند شهیدان و اولیاء
جارو کشی نصیب بزرگان دین شده
سینه زنان هیئتشان خیل انبیاء
شیرخداچه روضه سختی بیان نمود
طفلی برای مادر خود می شود عصا
ختم رسل به گریه فقط داد می زند
«ای مردمان شهر مدینه چرا چرا؟»
این رسم هیئت ست که مداح می زند
از روضه های کوچه گریزی به کربلا
وحید قاسمی
@deabel
#حضرت_زهرا
دیر است ای اجل به نجاتم شتاب كُن
جانم بگیر و خانه ی غم را خراب كُن
چشم انتظارِ مرگِ من اهلِ مدینه اند
یارب دعایِ شهرِ مرا مستجاب كُن
با التماس گفت بمان خوب می شوی
ای زخم سینه ام تو علی را جواب كُن
دستِ شكسته ام كه تكانی نمی خورَد
زینب بیا و ظرفِ حُسینم پُر آب كُن
سر را نمی شود كه گذاری به سینه ام
جایی برایِ خُفتنِ خود انتخاب كُن
سنگینیِ دری كه مرا پشتِ خود شكست
از زخم هایِ سرخ و كبودم حساب كُن
حسن لطفی
@deabel
#حضرت_زهرا
ثانی شرر بر قلب احمد تا ابد زد
آتش به بیت وحی از روی حسد زد
(لاتَرفَعوا اَصواتَکُم) گفتم ولی باز
هم بر سر من داد زد هم حرف بد زد
گفتم برو من داغدارِ مصطفایم
با میخ در بر سینه من دست رد زد
بغض علی را داشت در دل بی مروت
تا گفت زهرای تو (یا حیدر مدد) زد
بر در نهادم دست و ،خود را پس کشیدم
فهمید بارِ شیشه دارم با لگد زد
هر کس که دستش میرسید بر من ، که میزد
قنفذ به جای هر که زهرا را نزد ، زد
نامردتر از این مغیره من ندیدم
دستم شکست از بس که این نامرد بد زد
عبدالحسین میرزایی
@deabel
#حضرت_زهرا
خیبر شکن و خانه نشستن هیهات
در برزخ آفتاب بستن،هیهات
( لا اسئلکم علیه اجرا) یعنی
سیلی زدن و سینه شکستن هیهات
پاییز دلان به یکدگر پیوستند
دیدند که در باده ی غفلت مستند
تا ترجمه موده فی القربی
کامل بشود دست علی را بستند
ای جان جهان لحظه پرواز شده است
درهای بهشت جاودان باز شده است
تا دفتر زندگانی ات پایان یافت
غمهای بنی فاطمه آغاز شده است
در چشم علی، جهان شب است از امروز
از غصه دلش لبالب است از امروز
با حسرت و اندوه به خود می گوید:
کدبانوی خانه زینب است از امروز
مرهم به روی جراحتم بگذارید
حرمت به همین صراحتم بگذارید
من خونجگر از خاطره ی زهرایم
مردم بروید راحتم بگذارید
محمدجواد غفورزاده
@deabel