eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم ۱۴۰۱ 🖊 ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ با حال خسته ، اومدی آقا باور نداشتم که بیایی تو کنارم سر منو رو ، زانوت گذاشتی دورت بگردم ای همه دار و ندارم خیلی قشنگه دَمِ آخر چشمم تو چشمای حسینه جون میدم و رو صورت من بارش اشکای حسینه ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ گرفتی من رو ، تو آغوش اما سر خودت تو دست این لشگر میفته بمیرم آقا ، واسه عزیزات نگاهشون به قاتل و خنجر میفته داری سر منو میبندی اما سرت میشکنه آقا حرمله توی اون هیاهو سه شعبه تون میزنه آقا ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ من که میدونم ، اون سوی میدون یه قتلگاه برای تو آماده کردن برای حمله ، به خیمه هاتون لشکر کوفه دنبال فرصت میگردن ترسم ازینه که ببندن سلسله دست بچه هاتو بگردونن تو شهر کوفه کوچه به کوچه خواهراتو ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ اشعار امیر قربانی فر
4_5830162592420593931.mp3
5.15M
‍ زنجیرزنی تک ضرب کربلایی ابولفظل قمی بعدت نباشد دگر دلخوشی من را می روی و همرهت می کشی من را خون خدا کمتر بگو خداحافظ با وداع آخرت میکشی من را امام بی طرفدار – حسین خدانگهدار حسین غریب مادر هر تار موی تو بوسیدنی باشد مهتاب روی تو بوسیدنی باشد قسم به زیر گلویت ای حسین جان زیر گلوی تو بوسیدنی باشد امام بی طرفدار – حسین خدانگهدار حسین غریب مادر دیدی یا حسین تو با من چها کردی ماه شب من چه به روزم آوردی با آن وداعی که با خیمه ها کردی شد باور من دیگر بر نمی گردی امام بی طرفدار – حسین خدانگهدار حسین غریب مادر اشک دو چشم ترت دیدنی باشد وداعت با خواهرت دیدنی باشد تا نشنود ساربان آهسته گویم انگشت و انگشترت دیدنی باشد امام بی طرفدار – حسین خدانگهدار حسین غریب مادر صاحب حرم در حرم رو کن دوباره ای باغبان غنچه ها را کن نظاره زهرای سه ساله را بنشان به دامن آهسته وا کن ز گوشش گوشواره امام بی طرفدار – حسین خدانگهدار حسین غریب مادر می روی ای قرص ماهم خداحافظ ای امام بی سپاهم خداحافظ تا که به چشمم بود نور نگاهی سوی تو باشد نگاهم خداحافظ امام بی طرفدار – حسین خدانگهدار حسین غریب مادر ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ @babollharam
زینبم! جلوهء ذات تو حسین متحیّر ز صفات تو حسین عاشق صوم و صلات تو حسین آشنا با جملات تو حسین سفره دار حَرَمت خواهر توست بیقرار کرمت خواهر توست ما دو تا گریه کنان حسنیم مثل یک روح، میان دو تنیم پیش هم درصدد سوختنیم تا به کی حرف دو پهلو بزنیم جان من، جان خودت، جان حسن جان مادر، دل من را نشکن آمدم پیش تو بهتر بشوم جرعه ای مِی بده کوثر بشوم مثل زهرای تو حیدر بشوم با پسرهام دو لشکر بشوم خواهشاً نهی موکد نکنی دست خالی مرا رد نکنی جان زهرا پُرم از خونجگری مُردم از دلهُره و بی خبری کاشکی دو پسرم را بخری این دو را هم پی قاسم ببری من به تنها شدنت حساسم به خدا شیرتر از عباسم سوختم! پیش تو پرپر نزدم دم ز داغ علی اکبر نزدم حرفی از پهلوی مادر نزدم رو به تو موقع دیگر نزدم بین این رفتن و ماندن چکنم؟! تو که غصه بخوری، من چکنم؟! نفسی نیست که راحت بکشم بنشین! نالهء حسرت بکشم خاک پای تو به صورت بکشم تا به کی از تو خجالت بکشم گر که تیرم نخورد سوی هدف می کشانم گله ام را به نجف بفدای سر اصغر سرشان بفدایت خودشان مادرشان من گذشتم ز تن و پیکرشان نذر این حنجر تو حنجرشان تو فقط گوشهء گودال نیفت باسپاهی سر جنجال نیفت تو فقط نیزه، هماهنگ نخور آب را با لب خونرنگ نخور زیر پا از همه جا سنگ نخور چکمه با پیرهن تنگ نخور خواهرت هست، فقط آه نکش وسط سینهء خود، راه نکش کاش با شمر، برابر نشوی کشتهء ضربهء خنجر نشوی پیش چشم همه بی سر نشوی غصه دار من و معجر نشوی کاش بر پاره حصیری نروی روی نیزه به اسیری نروی
رفت هرچند که عمرم همه بر باد حسین عوض‌اش بیشتر از عمر به ما داد حسین من نبودم کسی و او به حسابم آورد حق بده داد زنم خانه‌ات آباد حسین قبل از آنیکه شبِ قبر دهانم بندند نَفسی تا بزنم یکسره فریاد حسین چند وقتی است که خواب حرمت می‌بینم می‌روم باز دمِ پنجره فولاد حسین مادرم گفت حسین و پدرم گفت حسن نامتان از لبِ ما شُکر نیافتاد حسین تا مرا دید برای تو سیه پوشیدم مادرم گفت که آقا " اوون آباد حسین" مادرم * چشم ندارد حرمت را بیند مادرت در عوضش چشمِ دلش داد حسین دخترت تا که لبِ زخمی بابا را دید آنقدر زد به لبش از نفس اُفتاد حسین ۴۰۰/۰۵/۲۰
اگر آتش به دلت هست  اگر حالِ مُشَوَش داری و اگر تب داری یا شکایت زِ خود و از همه بر لب داری یا اگر از غم و اندوه و بلا سینه لبالب داری و اگر زندگیِ سرد و پُر از درد و دل آشوب  مرتب داری،  یا پریشانیِ روز و دل آتش زده  هرشب داری روز و شب تب داری چاره‌اش نور علی نور ، دعای نور است بسم رَبِ نور است گرچه او مستور است چاره‌اش زمزمه‌ی نور  دعای زهراست چاره‌اش یک مدد از چادر بانوی خداست نور خورشید نه ، مهتاب نه ، اینها همه هیچ نور می‌خواهی از آن چادر مشکی دریاب ، نور آن عصمت ناب نور از ریشه‌ی آن چادر قدسی است که قدیسه‌ی صدیقه به سر داشت که بر افلاک گذر داشت که از او نور ، سحر داشت همه شب یا همه روز نور می‌تابد از آن چادر مشکی تا ماه نور می‌گیرد از آن نور سرِ صبح ، پگاه نور می‌جوشد از این چادرِ پُر وصله‌ی خاتون علی ، سِرِ مکنون علی چادری که نه به هر ریشه فقط  معجزه پنهان کرده عرش از حسرت آن پاره گریبان کرده چادری که در آن جمع اسماء خدا است و خدا در دلش فاطمه پنهان کرده چادری که همه افلاک پریشان کرده زخم کتمان کرده درد درمان کرده جمعِ هفتاد یهودی همه یک روز مسلمان کرده در دل این گرداب سیره‌اش را  دریاب ریشه‌اش را دریاب چادر ارث زهراست این سلاحِ تقواست رنگی از نورِ خداست هرکه دارد ، به سرش سایه‌ی رحمت دارد حسِ آرامشی از باغِ نجابت دارد عفّت و عاطفه و لطف و محبت دارد عطرِ عصمت دارد چادرِ مشکیِ او ریشه‌ی غیرت دارد  آی عزت دارد چادرت را دریاب چیست آن پوشش بیت الله است مشکی اما به به دلش جوشش بیت الله است چیست چادر  صدف گوهرهاست حرم دخترهاست  حافظ باورهاست چادر مشکی تو شهپر توست خواهرم سنگر توست دست زهراست که روی سر توست وارث نور حجاب  چادرت را دریاب  حاضری  در همه جا  ولی از پلکِ هوس‌هایی دور مثل قرآن کریم فی کتابٍ مکنون فی حجابٍ مَستور چادر آرامشِ یاس از اثر طوفانهاست سِتر ناموس خداست چادر آسودگی لاله از اندیشه‌ی باد چادر آسایش گلبرگ از احساس نظر بازی‌هاست خیمه‌ی عاشوراست صاحبش با زهراست چادرِ مادرمان دست مرا می‌گیرد  با همان انوارش با همان اسرارش با همان حِسِ صمیمیتِ خود با همان غیرتِ خود بِینِ راه و بیراه بِینِ گاه و بیگاه ... تا که لب باز نکرده است دعا می‌گیرد با همان مادریش فکر من است روز وشب روضه‌ی او ذکر من است نه فقط دست من و تو   به پرش هست دخیل همه از نوح و خلیل فطرس و جبرائیل  دودمان آدم سالها هست که حاجات از آن می‌گیرند از همان مقنعه جان می‌گیرند ناتوانند و  توان می‌گیرند قرن‌ها هست زبان می‌گیرند: چادرت را بتکان لطف خدا را بفرست چادرت را بتکان روزی ما را بفرست و خدا نیز از آن نور مباهات کند فخر بر مادر سادات کند محورِ اهلِ کسا معنی آل عبا پنج دفعه به علی جلوه به میقات کند چادری که به پَرَش بوسه‌ی ، احمد دارد روی هر ریشه‌ی آن بوی محمد دارد چقدر چشم کشیده است علی بر رویش چادرِ بانویش نورِ سرمد دارد   ولی افسوس که  یک روضه‌ی پر غُصه‌ی بی حد دارد روضه‌ای بد دارد ای مدینه ای داد  دادها از بیداد از نگاهی سنگین آه این چادر پُر نور زمین خورد زمین چه شده ، طعمه‌ی بی باکی شد یک نفرکاش بگوید که چرا خاکی شد پشت در بود که آتش سر زد یک نفر شعله‌ای آورد و به جانِ در زد  در آتش زده را وای که بر مادر زد زینب اُفتاد  حسن  بر سر زد دید در کَنده نشد ضربه‌ی دیگر خورد   وای که محکمتر زد ... (قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می‌زد تازه می کرد نفس را مجدد می‌زد وای از دست مغیره چقدر بد می‌زد جای هرکس که در آن روز نمی‌زد می‌زد) .... کربلا چادرِ زهرا به سرِ زینب بود سپرِ زینب بود لشکری دور و بر زینب بود  در میان گودال جگر زینب بود آنطرف‌تر حرمِ شعله‌ورِ زینب بود اینطرف بر سرِ نِی همسفرِ زینب بود گرچه زینب از غم غیر خوناب  نخورد گرچه مانند دلش جگری چاک نشد زیر لب گفت ولی «مادر آب ببین که  پسرت آب نخورد پدرِ خاک بیا که   پسرت خاک نشد» چادرش را دو گره بست ، قدم را برداشت کوهِ غم را برداشت بی حسین و عباس دو عَلَم را برداشت یک تنه بارِ حرم را برداشت نعره‌اش کاخ ستم را برداشت..‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا ﷽ ا پنجره فولاد رضا علیه السلام برات کربلا میده نائب الزیاره عزیزان هستیم والحمدلله حرم رضوی تکثیر عشق 💚 👈 @azizamhosen @yaraliagham
👆👆👆 ای عشق سربلندکه بر نیزه میروی از حلقه کمند تو، راه گریز نیست
. 🔸 مبادا از كسانى باشى كه بر بندگان از گناهانشان مى‌ترسند و خود را از عقوبت گناه خويش، ايمن مى‌بينند، كه بهشت خداى ـ تبارك و تعالى ـ را با فريب نمى‌توان از او رُبود و آنچه نزد اوست، جز با اطاعتش به دست نمى‌آيد، إن شاء اللّه. ▫️ إيّاكَ أن تَكونَ مِمَّن يَخافُ عَلَى العِبادِ مِن ذُنوبِهِم، ويَأمَنُ العُقوبَةَ مِن ذَنبِهِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لا يُخدَعُ عَن جَنَّتِهِ، ولا يُنالُ ما عِندَهُ إلاّ بِطاعَتِهِ إن شاءَ اللّهُ. 📚 تحف العقول: ص۲۴۰ علیه السلام @hadithnet | معارف حدیث
. 🔸 شما را به پروا كردن از خدا سفارش مى‌كنم ؛ زيرا خدا ضمانت داده است كه كسى را كه از او پروا كند، از آنچه ناخوشش باشد، بدانچه او را خوش آيد، انتقال دهد و از آن جا كه گمان نمى‌برد و حساب نمى‌كند، روزى اش رساند. ▫️ اوصيكُم بِتَقوَى اللّهِ، فَإِنَّ اللّهَ قَد ضَمِنَ لِمَنِ اتَّقاهُ أن يُحَوِّلَهُ عَمّا يَكرَهُ إلى ما يُحِبُّ، ويَرزُقَهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ. 📚 تحف العقول: ص۲۴۰ علیه السلام @hadithnet | معارف حدیث
✅زمزمه شب چهارم محرم 🔻امیرحسین الفت 1️⃣بنداول السلام علی ، ساکن کربلا 2 اَستجیرُ بِکَ ، یا اَخَا المجتبی یا ثارالله - بده همچون فُطرس بال و پرم وقت مردن-تو بیا چون حر بالای سرم ابی عبدالله ای بیرق تو مصباح - ای کشته ی اشک و آه نفسی بفداکَ یا - ابی ابی عبدالله یا سیدَنا المظلوم ۳ - ابی ابی عبدالله... 2️⃣ بند دوم تو غریبی حسین، زینبت بی قرار 2 این دوچشم از غمت، شده ابر بهار یا ثارالله - کن نظر بر آه و حسرت من یا ثارالله - بی کسی ات برده طاقت من یا اخ المظلوم ای دینم و دنیایم- ای مَحرم غم هایم نذر سر تو جانِ - این پسرهایم یا سیدَنا المظلوم ۳ - ابی ابی عبدالله .. 3️⃣ بند سوم تا نرفته سرِ ، تو روی نیزه ها 2 بده اذن جهاد، بچه های مرا سیراند از این _ زندگی ِ بعد اکبر تو مرد جنگند - این دو تا گل های خواهرتو یا اخ المظلوم ای تاج سر دنیا - ای ماه شب زهرا شد موقع غوغایِ - زینبت حالا یا سیدَنا المظلوم ۳ - ابی عبدالله ... سلام الله علیها
زانو بغل کرده ولی انگار خوابیده یا از نفس افتاده یا اینبار خوابیده بر خشت خوابیدن برایش کار سختی نیست طفلی که تا دیشب به روی خوار خوابیده هر بار خوابش برد از روی شتر افتاد روی شتر حداقل ده بار خوابیده دیروز زیر سایه ی عباس می خوابید امروز زیر سایه ی دیوار خوابیده هر کس که آمد دیدنش سر به سرش بگذاشت امروز را از صبح بالاجبار خوابیده از خواب بیدارش مکن ای زجر ای نامرد شلاق را از صورتش بردار خوابیده‌... ╔═.🌱🌸🌱.═════╗ @Dokhtaran_Pmerag ╚═════.🌱🌸🌱.═╝
پرستوی حریم کبریایم کبوتر بچه ی آل عبایم نمی ترسم اگر بارد به من تیر که من با تیر باران آشنایم انا بن المجتبی، ابن المصائب بلی مردم یتیم مجتبایم غم بابا ، غم عمه، غم طشت خدا داند نمی سازد رهایم اگر تیغی به دست آرم ببینند که من نوباوه ی شیر خدایم عمو فرمانده ی عشق است و من هم بسیجی اش به دشت کربلایم دگر رزمنده ای باقی نمانده به غیر از من که یاری اش نمایم به قرآن الهی کوثرم من به قرآن حسینی هل اتایم عمو بوی پدر دارد همیشه عمو بوده پدر عمری برایم عمو احساس من را درک می کرد عمو می داد با رویش صفایم عمو در قلب من عمری طپیده عمو داده خودش درس وفایم عموی مهربانم جای بابا پسر می کرد همواره صدایم خوشم رنگ عمو گیرم در این دشت ز خون سرخ این دست جدایم خوشم بر سینه ی او جان سپارم الهی کن اجابت این دعایم 🖋سید محمد میر هاشمی
خواستم پر بکشم بال و پرم سوخت عمو از غریبی تو قلب من سوخت عمو از عطش دم نزدم از غم تو داد کشم خواستم مثل تو باشم جگرم سوخت عمو دستی از دست ندادم که به دست آوردم لیک در دفع بلایت سپرم سوخت عمو مانده در مشت عدو گیسوی پیشانی من آنچنان کز غضبش موی سرم سوخت عمو مادرم فاطمه را چون که صدا می کردی از رخ نیلی او چشم ترم سوخت عمو چون که شمشیر وثنان بر تو هجوم آوردند زیر این بار ز پا تا به سرم سوخت عمو
آرامشم ده تا که طوفان تو باشم آئینه‌ام کن تا که حیران تو باشم آزاده‌ام امّا گرفتار تو هستم خارم که خواهم در گلستان تو باشم من سر به زیر و سرشکسته آمدم باز تا سربلند لطف و احسان تو باشم دیشب حواسم را که جمع خویش کردم دیدم فقط باید پریشان تو باشم ایمان چشمانت مرا بیدار کرده باید چه گویم؛ تا مسلمان تو باشم؟ بر گیسوانم گرد پیری هست امّا من آمدم طفل دبستان تو باشم دیروز کمتر از پشیزی بودم؛ امروز باارزشم؛ چون جنس دکان تو باشم دیروز تحت امر شیطان بودم؛ امروز از لطف چشمت تحت فرمان تو باشم دیروز یک گرگِ بیابانگرد و بی عار امروز می خواهم که اصلان تو باشم هر چه شما فرمایی؛ امّا دوست دارم تا در مِنای عشق، قربان تو باشم شادم نمودی که قبولم کردی آقا من آمدم تا بیت الاحزان تو باشم خواهم که خاک پایتان باشم نه اینکه چون خار در چشمان طفلان تو باشم آقا اگر راضی نگردد زینب از من دیگر چگونه بر سر خوانِ تو باشم؟ محسن خالقي زاده
یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی که به این سینه مجروح تو با پا نزنی ذکر لا حول ولا از دو لبش می بارد با چنین نیزه سر سخت به لبها نزنی عمه نزدیک شده بر سر گودال ای تیغ می شود پر به سوی حنجره حالا نزنی نیزه ات را که زدی باز کشیدی بیرون می زنی باز دوباره شود آیا نزنی نیزه ات را که زدی باز نمی شد حالا ساقه نیزه خونین شده را تا نزنی من از این وادی خون زنده نباید بروم شک نکن این که پرم را بزنی یا نزنی دست و دل باز شو ای دست بیا کاری کن فرصت خوب پریدن شده درجا نزنی 🖋علیرضا لک
حر_بن_یزید_ریاحی من خطاکارم؛ جفا کردم به تو؛ اما ببخش گرچه بد کردم؛ پشیمانم؛ مرا حالا ببخش راه بستم بر تو و ترسید از من دخترت علتِ دلشوره ی زینب شدم؛ من را ببخش دل اگر سوزاندم از اهلِ حرم، در آتشم یا مرا در آتش این غم بسوزان یا ببخش احترامِ مادرت را داشتم؛ دیدی حسین این پشیمان را برای خاطرِ زهرا ببخش راه را بستم که حالا آب را هم بسته اند خیمه گاهت تشنه ماند و رفت اگر سقّا، ببخش ساعتی دیگر به مقتل می روی؛ شرمنده ام می روی منزل به منزل بر سرِ نی ها؛ ببخش از تو دوری کردم و دور از خدا ماندم؛ ببین "هارِبٌ مِنکُم" ولی برگشتم ای مولا ببخش تا مرا در خون نبینی راضی از خود نیستم حُر پشیمان آمده؛ ای بهترین آقا ببخش
یوسف زهرا! ز شما پُر شدم تا که اسیر تو شدم؛ حُر شدم حرّ پشیمانِ تو ام یا حسین دست به دامان تو ام یا حسین یک نگه افکن؛ همه هستم بگیر ای پسر فاطمه دستم بگیر روز نخستین به تو دل باختم در دل من بودی و نشناختم دست نیاز من و دامان تو کوه گناه من و غفران تو ناله ی العفو بُوَد بر لبم تا صف محشر خجل از زینبم حرّ ریاحی به درت آمده فطرس بی بال و پرت آمده با نگه خویش کمالم بده وز کَرَم خود پر و بالم بده مقتل خون، اوج کمال من است تیر محبت پر و بال من است بال بده؛ فطرس دیگر شَوَم طوطی گهواره اصغر شوم
رها کن عمه مرا باید امتحان بدهم رسیده موقع آنکه خودی نشان بدهم رها کن عمه مرا تا شجاعت علوی نشان حرمله و خولی و سنان بدهم دلم قرار ندارد در این قفس باید کبوتر دل خود را به آسمان بدهم عمو سپاه حسن می رسد به یاری تو من آمدم که حسن را نشانتان بدهم عمو شلوغی گودال بیش از اندازه است خدا کند بتوانم نجاتتان بدهم سپر برای تو با سینه می شوم هیهات اگر به نیزه و شمشیرها امان بدهم مگر که زنده نباشم که در دل گودال اجازهء زدنت را به کوفیان بدهم من آمدم که شوم حائل تو با عمه مباد فرصت دیدن به عمه جان بدهم عمو ببین شده دستم ز پوست آویزان جدا شود چو علمدار اگر تکان بدهم کسی ندیده به گودال آنچه من دیدم عمو خدا نکند من ز دستتان بدهم صدای مرکب و نعل جدید می آید عمو چگونه خبر را به استخوان بدهم فقط نصیب من و شیرخواره شد این فخر که روی سینۀ مولای خویش جان بدهم عزیز فاطمه انگشتر تو را ای کاش بگیرم و خودم آن را به ساربان بدهم برای آنکه جسارت به پیکرت نشود خودم لباس تنت را به این و آن بدهم 🖋مهدی مقیمی
. جان من جانا فدایت هدیه آوردم برایت کرده ام دو پسر را مهی تا کنم نذر جان تو اینجا ای حسین ای حسین ای برادر4 ________________ این دو بهرت خانه زادند سهم زینب در جهادند ده اجازه تو بر این پسرها تافدایت کنند جان خود را ای حسین.. ________________ بعد اکبر بیقرارند طاقت ماندن ندارند قسمت هر دو کن این سعادت نوشش از شرب پاک شهادت ای حسین.... ________________ کارشان آمد به آخر این دوگل هم گشته پرپر حال در خیمه اش مانده خواهر تا نباشد خجل یک برادر ای حسین... سنتی 😭😭😭 س اجرای سبک: @sabkemoharram
کفشهایم را پُر از شن کرده بودم آمدم خاک بر فرق و محاسن کرده بودم آمدم پیش رویِ مرکبم پایِ پیاده آمدم غرقِ ذکرِ مادرِ این خانواده... آمدم @hosenih بی ادب بودم ولی  بی ادعایم کرده‌ای من امیرِ لشگری بودم گدایم کرده‌ای من گرفتم راهِ تو یا تو گرفتی راهِ من راهزن من بودم اما تو گرفتی راهِ من سنگها آورده‌ام تا بشکنی آئینه‌ام حقِ من این بود  دستِ رَد زنی بر سینه‌ام من گنهکارم به رویِ من بیاور لااقل بد گرفتارم به رویِ من بیاور لااقل تا که دیدی  شعله دارد خِرمنم گفتی بیا دست خود را بسته‌ام بر گردنم گفتی بیا راهِ تو بستم به روی خود نیاوردی چرا بشکند دستم به روی خود نیاوردی چرا دستِ من وا کردی و گفتی پَرَت بالا بگیر سَربِزیرم دیدی و گفتی سَرَت بالا بگیر @hosenih مژده دادی مادرِ عالم مرا بخشیده است باورش سخت است زینب هم مرا بخشیده است لطفِ زهرا بود اگر مَرهونِ آن چادر شدم صبح حُر بن یزید و حال  تنها حُر شدم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e