#حضرت_زینب
شمس حجاب کبریا زینب است
تجلی شرم و حیا زینب است
روح مناجات و دعا زینب است
شان نزول انما زینب است
فاطمه کرببلا زینب است
دوای درد بی دوا زینب است
ای نفس حضرت ختمی مآب
دختر آسمانی بوتراب
در صدف بحر شرف درناب
روی تو حسرت دل آفتاب
موی تو شب ندیده حتی به خواب
مصحف مستور خدا زینب است
بیا و جلوه ی پیمبر ببین
شیرزنی چون یل خیبر ببین
ادامه سوره کوثر ببین
حُسن حَسن نیز مکرر ببین
دوباره یک حسین دیگر ببین
پنج تن زیر کسا زینب است
شمس چراغ در این خانه ات
ماه غبار در کاشانه ات
ارض و سما گر شده پروانه ات
یافته این گونه شفاخانه ات
تهمت عقل است به دیوانه ات
دوای ما نعره ی یا زینب است
دانه تسبیح تو شمس ضحی
چادر تو، پرچم حجب و حیا
به زیر سایه تو عرش خدا
نه فلک از خاک رهت شد بنا
خانه تو مطاف ارض و سما
کعبه سیار خدا زینب است
هیبت روی تو سر ا پا علی
فاطمه ای به شکل مولا علی
نیست کسی مثل توالا علی
میوزد از نطق تو هرجا علی
لعن علی عدوک یا علی
کوری چشم خصم با زینب است
کرببلا دیده که پیغمبری
فاطمه ای و یک تنه لشگری
فاتح هر رزم چنان حیدری
نیست اگر چه مثل تو خواهری
حسین را برادر دیگری
حسن به دشت کربلا زینب است
پلک بزن شام و سحر خلق کن
چشم بچرخان و قمر خلق کن
حماسه ای بار دگر خلق کن
به بانگ اسکوتو جگر خلق کن
خطبه بخوان تیغ دو سر خلق کن
آیینه دار مرتضی زینب است
گرمی عشق و هرم این تب یکی است
تا به سحر مسیر هر شب یکی است
هر چه نوشتیم مرکب یکی است
چنان که نام خالق و رب یکیس
نام حسین و نام زینب یکیست
جان میان هر دوتا زینب است
روز قیامت که جهان مضطر است
بی سر و سامان صف محشراست
عرصه حشر از نم گریه تر است
هر که خودش مانده و بی یاور است
غم نخورد آن که تورا نوکر است
سایه روی سر ما زینب است
در کف تو چرخ چو دستاس بود
با نفست دهر پر از یاس بود
خاک رهت گوهر و الماس بود
بس که به اکرام تو حساس بود
پله منبر تو عباس بود
ستون خیمه سما زینب است
سیل کرم لحظه باریدنت
گل بکشد منت گل چیدنت
یاس در آرزوی بوییدنت
هیچ گلی ندیده خندنت
مگر به لحظه حسین دیدنت
حسین را چهره گشا زینب است
ازنگهت نور خدا منجلی
هرچه خدا خواست تو گفتی بلی
هیبت تو قصه هر محفلی
خواست که غم دست تو بندد ولی
غم که بود در بر دخت علی
حیدر صحرای بلا زینب است
آمده بر جنگ تو غم از الست
کرببلا غم به بلا داد دست
جنگ تورا حق به تماشا نشست
قامت تو قامت غم را شکست
دخت علی را تنوان دست بست
فصل خطاب خطبه ها زینب است
موسی علیمرادی
@rozeh_1
#امام_حسین
#حضرت_زینب
سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی
نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری
سری که بود دمادم به روی دوشِ نبی
سری که بر سرِ نی شد به جرم حقطلبی
سرت شریفترین سجدهگاهِ باران است
سرت امانتِ سنگینِ روزگاران است
منم مسافر بیزاد و برگ و بیتوشه
سلامِ من به تو، ای قبلهگاهِ ششگوشه
سلام وارث آدم، سلام وارث نور
سلام ماه درخشانِ آسمان و تنور
سلام تشنهلبِ کشتۀ میانِ دو رود
سلام خیمۀ جانت اسیر آتش و دود
سلام ما به تو ای پادشاه درویشان
چه میکنند ببین با تو این کجاندیشان
تو آبروی شرف، آبروی مرگ شدی
کتاب وحی تو بودی و برگبرگ شدی
تو در عراقی و رو کردهای به سمت حجاز
میان معرکه هم ایستادهای به نماز
بخوان که دل به نوایی دگر نمیبندم
که خورده تیر غمت بر دوازدهبندم
چه با مرام شما کردهاند بیدینان
هزار بار تو را سر بریدهاند اینان
چه سود بعدِ تو چون برده، بندگی کردن
حبابوار، یزیدانه زندگی کردن
حسین گفتن و دل باختن به خویِ یزید
بدا به غیرت ما کوفیانِ عصر جدید
چه زود در کنفِ رنگ و رِیب فرسودن
مدام بردۀ تزویر و زور و زر بودن
چه سود دل به غمت دادن و زبانم لال
حسین گفتن و... آتش زدن به بیتالمال
حسین، کوفی پیمانشکن نمیخواهد
حسین، سینهزنِ راهزن نمیخواهد
حسین را، ز مرامش شناختن هنر است
حسین دیگری از نو نساختن هنر است
«بزرگ فلسفۀ قتل شاه دین این است
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است»
شبی رسیده ز ره، شب نگو، بگو سالی
ببین ز خواجۀ رندان گرفتهام فالی
«نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه پردازم»
سلام، کوهِ غم و کوهِ صبر و کوهِ بلا
سلام، حنجرۀ بیبدیل کربوبلا
تو با مرامِ حسینی میان کوفه و شام
بنای ظلم فرو ریختی به تیغ کلام
بگو به ما که به گوشَت مگر چه خواند حسین
بگو! مگر ز لبانش چه دُرّ فشاند حسین
بگو که گفت من این راه را به سر رفتم
به پایبوسیِ این راهِ پرخطر رفتم
تو هم به پای برو ما نگاهمان که یکیست
مراممان که یکی رسم و راهمان که یکیست
بگو که گفت: هلا نور چشم من زینب!
بخوان به نام گل سرخ در صحاریِ شب
بخوان که دود شود دودمان دشمن تو
بنای جور بلرزد ز خطبه خواندن تو
نبینمت که اسیر حرامیان باشی
اسیر فتنه و نیرنگ شامیان باشی
که در عشیرۀ ما عشق، ارث اجدادیست
اسارت است که سنگِ بنای آزادیست
سلام ما به اسارت، سلام ما به دمشق
سلام ما به پیامآورِ قبیلۀ عشق
ببین نشسته به خون، مقتل لهوفیِ ما
گرفته رنگِ فغان نامههای کوفیِ ما
شرابِ نور که هشیار و مست خورده تویی
که گفته است که کشتی شکستخورده تویی
سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی
نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری
سعید بیابانکی
@rozeh_1
#امام_حسین
#حضرت_زینب
یه جای سالم تو تنت نمونده
به قدر یک نگینه انگشتری
قافله سالار روی نیزه ها
بگو منو داداش کجا میبری
غنچه ما رو با سه شعبه چیدن
به روی نیزه ها شکوفه بردن
باب الحوائجای این عالمو
با دست بست سوی کوفه بردن
تن تو روی خاک گرم صحرا
منو با یک قلب کباب میبرن
من سند آیه تطهیر مو
من و سوی بزم شراب میبرن
پرده نشین خیمه ی عفاف و
میون محملی بی پرده بردن
روم نمیشه بگم که کاروانو
انگاری که به حرمله سپردن
نجف کجاست می خوام شکایت کنم
به روی چادرم که پا میذارن
حرمت ما رو توی کوفه کشتن
که نون و خرما صدقه میارن
علی رو باز تو کوفه زنده کردم
نهج البلاغه است روی لبهای من
تو رو قسم میدم به مادرم که
از روی نی با دخترت حرف بزن
سرت اگرچه غرق خاک و خونه
رو نیزه ها آیه نور شدی تو
شکسته شیشه غرور زینب
چرا که مهمون تنور شدی تو
محسن حنیفی
@rozeh_1
#حضرت_زینب
دگر پایان ندارد دردِ من هجرانِ من ای داد
تو را کم دارد این مَحبَس تو را زندانِ من ای داد
تو رفتی شام و ما ماندیم در زندان کنارِ هم
شده آب از فراقِ تو تنِ بی جانِ من ای داد
به جایِ مجلسِ دَرسَم عجب بد مجلسی دارم
تماشاچیِ من هستند شاگردانِ من ای داد
یتیمت بِینِ راه از ناقهاش اُفتاد بد اُفتاد
ببین از درد خوابیده رویِ دامان من ای داد
سرم بر چوبِ محمل خورد تا مثلِ سرت باشد
چه میشد میشکست از سنگ هم دندانِ من ای داد
تنورِ خانهی خولی برای پُخت روشن بود
وگرنه کم نمیشد از سرت سامانِ من ای داد
به ما خرما و نان دادند قدری چادر و روبند
به من خیرات میشد بارِ نخلستانِ من ای داد
حرامی با غضب میزد قضیبی" را به روی تو
زد و پاشید از هم صفحهی قرآنِ من ای داد
رُبابت دید اُفتادی بغل کردت در آغوشش
نشد افسوس یک لحظه سرت مهمان من ای داد...
سر شریف سیدالشهدا با نامه ابنزیاد به شام فرستاده شد و اهل بیت علیهمالسلام تا رسیدن پاسخ نامه در کوفه زندانی شدند.
قضیب دسته تازیانه مَرکب از چوب و فلز
حسن لطفی
@rozeh_1
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_حسین__ع__روضه
طشت، حیرت زده ی نغمه ی قرآن من است
خیزران اشگ فشان بر لب و دندان من است
دیده ی فاطمه بر چوب تو و طشت طلا
نگه دختر من بر لب عطشان من است
چوب اگر می زنی اینقدر مزن زخم زبان
پای این طشت طلا فاطمه مهمان من است
زینبم گر نکند پاره گریبان چه کند
نگهش بر من و بر گریه ی طفلان من است
هر که قرآن به زبان داشت لبش را بوسند
چوب و جام می تو، پاسخ قرآن من است
هفده زخم که بر صورت من می بینی
شاهد زنده ای از زخم فراوان من است
خیزران بر لب من می زنی و می خندی
خنده ات بر من و بر دیده ی گریان من است
مِی نزن پای سر من که پیمبر اینجا
موی خود کرده پریشان و پریشان من است
مجلس عیش تو گردید حسینیّه ی من
بزم شادیت پر از ناله و افغان من است
اینکه «میثم» نفسش شعله به دل ها زده است
هر کلامش شرری از دل سوزان من است
استاد حاج غلامرضا سازگار
امام حسین (ع)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_حسن__ع__نوحه
شد وجوت پر گدازه
زد عدویت زخم تازه
پیش چشمان ابالفضل
می چکد خون از جنازه
گفت آن گل یا ابالفضل
کن تحمل یا ابالفضل
(یا حسن مظلوم آقام 4)
مسحف مسطوره داری
آیه داری سوره داری
بحر غم های حسینت
یک جهان دل شوره داری
این شرر قلبت گدازد
کوفه با زینب چه سازد
(یا حسن مظلوم آقام4 )
داغ تو آلاله دارد
یثرب از خون حاله دارد
بین کوچه رد خونه
یار هجده ساله دارد
ای قتیل زخم کینه
یا حسن شاه مدینه
(یا حسن مظلوم آقام4)
امام حسن (ع)
نوحه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_زینب__س__روضه
ذکر لبهام یکسره زینب
هست علیا مخدّره زینب
از امامش محافظت میکرد
میمنه تا به میسره زینب
می کشم از مصیبتش فریاد
چقدَر بین راه می افتاد
پای این روضه باید اصلا مرد:
دخَلَتْ زینبُ علی بْنِ زیاد
دوری از یار سهم زینب شد
مایه ی اقتدار مذهب شد
موی او شد سپید از بس که
پدرش در مقابلش سَب شد
گوییا اینکه برده اند از یاد
که علی کرده کوفه را آباد
کوفه با دخترش چه ها کرده
خوب مزد امامتش را داد
قد زینب زطعنه ها تا شد
بعد سقا اسیر غم ها شد
آنقدَر در جهان بلا دیده
لقبش کعبةُ الرّزایا شد
زینب و چشم بی حیا ای وای
زینب و شاه سرجدا ای وای
او سوارِ کجاوه ی عریان
دلبرش روی نیزه ها ای وای
شاعر : محمد علی قاسمی
حضرت زینب (س)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_زینب__س__شور
یازینب؛ای دخت بوتراب
خطبه ت کرد؛توو کوفه انقلاب
گفتی سر؛میدم توو این مسیر
نمیدم؛یک لحظه ای حجاب
بی بی جان چقد صلابت داری
مثل مادرت نجابت داری
خطبه خوندنت شبیه حیدر
از بابات علی نیابت داری
نطق تو مثل حیدره
ولله محشره
دشمن از تو هراسونه
اولیا مخدره
یا زینب3 مدد یا زینب
بند دوم
یازینب:علامه پروری
یازینب:نائب مادری
یازینب:راوی کربلا
یازینب:ما فوق باوری
راوی قیام عاشورایی
مظلومه سلیله الزهرایی
کاخ یزیدو ویران کردی
الحق که تو زینب کبرایی
تیغ بران حیدری
ثانی فاطمه
تویی قوت بازوی
امیر علقمه
یا زینب3 مدد یا زینب
بند سوم
یازینب:همیشه استوار
یازینب:شیرزن باوقار
رعشه افتاده بردشمنان
یازینب:لحن تو ذالفقار
ملیکه ی دونیایی زینب
تومالک دلهایی زینب
هستی عقیله ی بنی هاشم
عقیله النسایی زینب
معنی عفت و حجاب
کردی تو انقلاب
مرحبا برتو شیرزن
دختر ابوتراب
یا زینب3 مدد یا زینب
سبک و شعر بند اول:مهدی ندرخانی
بند دوم و سوم:افشین حبیبی
حضرت زینب (س)
شور
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_زینب__س__روضه
کاروانی آمد از دشت بلا
داغدار لاله های کربلا
سوگوار دشتی از نیلوفران
ماه و خورشید و تمام اختران
آمدند از بارگاهی بس غریب
روی لب های همه امن یجیب
کوفه ی درد و بلا را دیده اند
شهر خالی از حیا را دیده اند
داغ های پی ز پی را دیده اند
رأس های روی نی را دیده اند
قافله را صد هزاران غم رسید
تا به شام محنت و ماتم رسید
شاید آرامش بیابد از غمی
رخصتی تا که بیاساید دمی
شهر را آذین ببستند ای خدا
جملگی سرمست مستند ای خدا
گرم شور و پایکوبی مردمان
با چه استقباب خوبی کاروان
آمد از بعد سه روز و مات شد
وارد از دروازه ی ساعات شد
بر قدم هایش ببین زیور زده
جای گل بر روی نی ها سر زده
دسته گل هایی ز بام انداختند
حلقه هایی که ز آتش ساختند
چون گذشتند از محله ی یهود
سهمشان همراه آتش سنگ بود
هدیه های مردمان پست شام
سنگ هایی که رسید از روی بام
سنگ گاهی بر سر سرها نشست
گاه بر رخسار دخترها نشست
یاس ها از ضرب سیلی نیلی اند
زخم خورده از جفای سیلی اند
دست ها بسته همه در سلسله
می چکد خون ها ز پای قافله
گر چه با زنجیر غم پیوسته اند
لیک از بار ستم نشکسته اند
وارد کاخ ستمگر تا شدند
بی قرار زاده ی زهرا شدند
جمله ی اهل حرم در شور و شین
زائر تشت زر و رأس حسین
چه صبورانه دم از دلبر زدند
آتشی بر دشمن کافر زدند
زینب و زین العباد از عمق جان
خطبه ها خواندند بهر شامیان
ناله ها و اشکشان بالا گرفت
همچو طوفانی که در دریا گرفت
خطبه های حیدری از یک طرف
صوتِ قرآنِ سَری از یک طرف
خصم ظالم را دگر رسوا نمود
دشمن آسوده از این غوغا نبود
بس که شد ذکر لب عطشان آب
عاقبت کاخ ستمگر شد خراب
محمد مبشری
حضرت زینب (س)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_زینب__س__روضه
کاروانی آمد از دشت بلا
داغدار لاله های کربلا
سوگوار دشتی از نیلوفران
ماه و خورشید و تمام اختران
آمدند از بارگاهی بس غریب
روی لب های همه امن یجیب
کوفه ی درد و بلا را دیده اند
شهر خالی از حیا را دیده اند
داغ های پی ز پی را دیده اند
رأس های روی نی را دیده اند
قافله را صد هزاران غم رسید
تا به شام محنت و ماتم رسید
شاید آرامش بیابد از غمی
رخصتی تا که بیاساید دمی
شهر را آذین ببستند ای خدا
جملگی سرمست مستند ای خدا
گرم شور و پایکوبی مردمان
با چه استقباب خوبی کاروان
آمد از بعد سه روز و مات شد
وارد از دروازه ی ساعات شد
بر قدم هایش ببین زیور زده
جای گل بر روی نی ها سر زده
دسته گل هایی ز بام انداختند
حلقه هایی که ز آتش ساختند
چون گذشتند از محله ی یهود
سهمشان همراه آتش سنگ بود
هدیه های مردمان پست شام
سنگ هایی که رسید از روی بام
سنگ گاهی بر سر سرها نشست
گاه بر رخسار دخترها نشست
یاس ها از ضرب سیلی نیلی اند
زخم خورده از جفای سیلی اند
دست ها بسته همه در سلسله
می چکد خون ها ز پای قافله
گر چه با زنجیر غم پیوسته اند
لیک از بار ستم نشکسته اند
وارد کاخ ستمگر تا شدند
بی قرار زاده ی زهرا شدند
جمله ی اهل حرم در شور و شین
زائر تشت زر و رأس حسین
چه صبورانه دم از دلبر زدند
آتشی بر دشمن کافر زدند
زینب و زین العباد از عمق جان
خطبه ها خواندند بهر شامیان
ناله ها و اشکشان بالا گرفت
همچو طوفانی که در دریا گرفت
خطبه های حیدری از یک طرف
صوتِ قرآنِ سَری از یک طرف
خصم ظالم را دگر رسوا نمود
دشمن آسوده از این غوغا نبود
بس که شد ذکر لب عطشان آب
عاقبت کاخ ستمگر شد خراب
محمد مبشری
حضرت زینب (س)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_رقیه__س__روضه
تويى به باغ ولايت گل بهار ، رقيه
كبود صورت ماهت بنفشه زار ، رقيه
كتاب كرببلا را كه خود تو حسن ختامى
حديث مرگ تو بخشيده اعتبار ، رقيه
خراب ، كاخ يزيد از شرار آه تو اما
بناى دولت عشق تو برقرار ، رقيه
اگر چه در غم بابا تو بيقرارترينى
قرار خاطر دلهاى بيقرار ، رقيه
دل كويرى من حسرت نگاه تو دارد
ز ابر لطف ، کمى بر سرم ببار ، رقيه
حسين ، فاطمه را در نگاه گرم تو می ديد
به قاب چشم تو شد بوسه اش نثار ، رقيه
سه ساله وارث زهرا به درد و داغ و مصيبت
خرابه بود و تو و داغ بيشمار ، رقيه
کمیل کاشانی
حضرت رقیه (س)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_رقیه__س__زمینه
چشام پرآبه
اومده بابا نیمه شب کنج خرابه3
حال من زاره
دو تا چشام بابا دیگه سویی نداره
عدو کشیده از گوش من گوشواره
شده گوش های دخترت زخمی و پاره
چشام پرآبه
اومده بابا نیمه شب کنج خرابه3
دیگه بردیم
سرتو رو بر روی نیزه ها بدیدم
مثال زهرا مادرت بابا خمیدم
چه طعنه و زخم زبونها که شنیدم
چشام پرآبه
3اومده بابا نیمه شب کنج خرابه
قامتم داله
من درد و دل با تو کنم با اشک و ناله
بابا شدم در کودکی پیر سه ساله
زبس کتک خوردم شدم دلخون چو لاله
چشام پرآبه
3اومده بابا نیمه شب کنج خرابه
شاعر : رضا رسولی
حضرت رقیه (س)
زمینه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_رقیه__س__نوحه
بهانهٔ گرفته دل بیقرارم (۲)
به غیرازتو بابا پناهی ندارم
ابا یا ابا یابن الحیدر غریبم(۲)
به طفلی شده سایه ات ازسرم کم (۲)
کمان شدنهال وجودم ازین غم
ابا یا ابا یابن الحیدر غریبم (۲)
گل آرزویم٬ خزان کرده پرپر (۲)
چراسرزده آمدی سویم ای سر
ابا یا ابا یابن الحیدر غریبم(۲)
خرابه نبد درخور میهمانم(۲)
تورا روی دامان خود می نشانم
ابا یا ابا یابن الحیدر غریبم(۲)
سرمن شکسته سرتو بریده(۲)
بشویم لبت را به خوناب دیده
ابا یا ابا یابن الحیدر غریبم (۲)
چو گیسوی تو حال من شدپریشان (۲)
چو زهرا شده روی من ای پدرجان
ابا یاابا یابن الحیدر غریبم (۲)
علی گفتم وکعب نی مزدمن شد(۲)
گل یاس تو زیرپا نسترن شد
ابا یا ابا یابن الحیدر غریبم (۲)
امیدم قرار دلم عمه جانم (۲)
فقط امشبی نزدتو میتوانم
ابا یا ابا یابن الحیدر غریبم (۲)
همه هستیم ای پدر فدیهٔ تو (۲)
لبت بوسم وجان کنم هدیهٔ تو
ابا یا ابا یابن الحیدر غریبم (۲)
سلام الله علیهم اجمعین
مصطفی نظری طهرانی
حضرت رقیه (س)
نوحه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_سجاد__ع__روضه
میلاد حسنی
نشستم یه گوشه با حال خراب
شدم نی که از غم حکایت کنم
گلومو گرفته یه بغض غریب
میخوام قصه ای رو روایت کنم
ابوحمزه میگه که وارد شدم
توی خونه ی سیدالساجدین
دیدم آسمون چشاش ابریه
بازم خیسه سجاده روی زمین
تحمل نکردم به حرف اومدم
با یه حالی گفتم که جونم فدات
چهل ساله که حال و روزت اینه
چقد گریه آخه فدای چشات
شده زخم پلکات بمیرم برات
چقد گریه آخه گل فاطمه
شهادت که ارث تبار شماست
شهادت که ارث بنی هاشمه
مگه حمزه کشته نشد تو احد
مگه سجده گاهِ علی خون نشد
نیفتاد زهرا مگه پشت در
مگه مجتبی تیر بارون نشد
رسید اینجا تا حرف دیدم امام
هنوزم دلش انگاری کربلاست
صدا زد ابوحمزه رحمت به تو
شهادت همیشه تو تقدیر ماست
ولی میدونی تا که یادم میاد
میگم کاش عمرم به فردا نبود
شهادت آره ارث ما طایفه ست
اسارت ولی ارث ماها نبود
نبودی ندیدی که تو کربلا
چطور خواهرام میدویدن رو خار
فرار کردن از خیمه ها عمه هام
بیا و دیگه رو دلم دس نذار
امام سجاد (ع)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
#زمینه_لطمه_زنی_اسارت
#سبک_جدید
#قاری_نیزه_نشینم
☑️بند اول
قاری نیزه نشینم
تو رو با گریه میبینم
داره پاره پاره میشه
قلب از غصه حزینم
خوندی آیاتی از قران کریم
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الرَّقِیمِ
یادم اومد گودال و این ایه رو
که وَ فدیناهُ بدبحٍ عظیم
واویلا واویلا حسین (ع)
☑️بند دوم
اگه از غمت بمیرم
میدونی که از خدامه
رو تنم نشونه ها از
سنگای کوفه و شامه
توی هر محل و توی کوچه ها
شنیدیم توو گُذرا هی ناسزا
سیلی میخوردیم و تازیونه از
حرمله خولی و شمر بی حیا
واویلا واویلا حسین (ع)
☑️بندسوم
چشمام از غصه پر آبه
دیدنش برام عذابه
حرمله آب و میریزه
پیش چشمای ربابه
سر تو روو نیزه بود غرق خون
ما ولی کعب نی خوردیم بی امون
وقت سیلی خوردن دیدم ای حسین (ع)
خاتمت رو توو انگشت ساربون
واویلا واویلا حسین (ع)
تکثیر عشق 💚 👈
@azizamhosen
@yaraliagham
💚عزیزم حسین💚
.: ا ﷽ ا تا #اربعین حسینی 💚💚💚 تکثیر عشق 💚 👈 @azizamhosen @yaraliagham
خیلی خوبم
تو آقامی ❤️👌👌💚
بسم الله الرحمن الرحیم
#کاروان_اهل_بیت_ع_در_شام
#مجلس_یزید_ملعون
#مصطفی_متولی
وقتی رسید قافله در مجلس یزید
بالا گرفت قائله در مجلس یزید
اشک سر بریده در آمد که پاگذاشت
زینب میان سلسله در مجلس یزید
زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای
با پای پر ز آبله در مجلس یزید
داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید
بالا نشسته حرمله در مجلس یزید
با کینه ای به قدمت تاریخ، کفر داشت
با دین سر مقابله در مجلس یزید
دف ها به روی دست، و کِل می کشید مست
مطرب میان هلهله در مجلس یزید
بزم شراب بود و چه کردند پای تشت
رقاصه ها پِیِ صِله در مجلس یزید
ای وای، بین جام شراب و سر امام
چندان نبود فاصله در مجلس یزید
بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد
صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید
شد اشک چشم، بغض و بدل کرد اینچنین
آتش فشان به زلزله در مجلس یزید
صحبت که از خرید و فروش کنیز شد
افتاد باز ولوله در مجلس یزید
خون خورد زینب و جگرش پاره پاره شد
از دست إبن آکله در مجلس یزید
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
زینب وشام
شامیان خنده کنان بردلم آذر زده اند
طعنه ها بر حرم آل پیمبر زده اند
ما عزادار ولی شام بود غرق سرور
نیش کین بر دل افراد مکدر زده اند
در پذیرایی ما سنگ پرانی کردند
سنگها سخت سوی قافله ام پر زده اند
هم به ما سنگ زده، هم به سران بر نی
بیشتر بر سر ذریه ی حیدر زده اند
زینب خسته دلم داغ برادر دیدم
شامیان بیشترین لطمه به خواهر زده اند
کوچه گردانی ما رسم بد شامی بود
گوییا خنجر کین قلب پیمبر زده اند
پیش چشمم به لب پاک حسین ضربه زدند
ضربه بر بوسه گه فاطمه اطهر زده اند
کودکی را سربابا به طبق آوردند
بهر او سوی عدم یکسره معبر زده اند
شاعر : اسماعیل تقوایی
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
زینب(س) وشام
سنگ می بارد ودستان همه روی سر است
بر سر نی سر پاک شهدا بی سپر است
ازدحام است به دروازه ی ساعات ای وای
به تماشای حرم دیده ی هر رهگذر است
ریسمان بسته وما را همه جا چرخاندند
شامیان خنده کنان، روی من از اشک تر است
زینبم دختر پیغمبر(ص) وزهرا(س) وعلی(ع)
هرچه فریاد زنم بر سرشان بی اثر است
شجر کینه زحیدر همه جا کاشته اند
سب ودشنام، کنون آل علی را ثمر است
مجلس بزم یزید است وسر پاک حسین
مردکی در طمع ودخترکی در خطر است
خیزران برلب ودندان حسینم مزنید
آن لبان بوسه گه حضرت خیرالبشر است
در مدینه همگی صحن وسرا داشته ایم
لیک در شام بلا بین خرابه مقر است
دختری کنج خرابه ز حسین جامانده
همچو گنجی به دل خاک نهان این گهر است
شعر:اسماعیل تقوایی
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
شام بلا
ماکجا ودیده ی نامحرمان
ما کجا واینهمه جور زمان
در مدینه احترامی داشتیم
ما کجا وشام واین نامردمان
چون اسیری خارجی ما را برند
ما کجا وبستن با ریسمان
ما مگر اولاد طاها نیستیم
ما کم جا وکوچه گرد ی بی امان
شام سوگ ما دوچندان می کند
ما کجا وسخره های دشمنان
هدیه ی شام است بارانی زسنگ
ما کجا واینهمه سنگ گران
شام وآل مصطفی ویران نشین
ما کجا واینچنین جا و مکان
زینبم من مادر رنج وغمم
من کجا وقامتی همچون کمان
هجر یاران مو سپیدم کرده است
من کجا وبرگ ریزان خزان
سایه ی روی سرم بوده حسین
من کجا وزندگی بی سایبان
زینبم من با زنان وکودکان
غمزده،غارت زده،بی آشیان
سخت باشد صبر در شام بلا
سخت باشد برهمه این امتحان
آه و واویلا ازآن بزم شراب
وای از آن دست وچوب خیزران
وای از دخت سه ساله،آندمی
مرغ روحش پر کشدبر آسمان
بارالها صبر زینب کن فزون
سربلند آید برون زین امتحان
شاعر : اسماعیل تقوایی
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#دشتی_خواهی
#بعد_از_شهادت
#امام_حسین
گلی گم کرده ام در این گلستان
الهی که شوم او را به قربان
گل من رنگ سرخ ولاله گون داشت
گلم صدپاره پیکرغرق خون داشت
گلم رادست گلچین سر بریده
تنش را سُمِّ مرکب ها دریده
گلی که می نمایم جستجویش
تمام کربلا پُر شد ز بویش
گل من عالمی را نورعین است
گلم فرزند پیغمبر حسین است
مرا این گل بُوَد جان برادر
ز داغش می زنم بر سینه وسر
برادرجان ببین درشوروشینم
بدنبال تو می گردم حسینم
دراین گودال خون هرسو روانم
به لب آمد ز دوری تو جانم
گل گم گشته ام،خواهر فدایت
صدایم کن به قربان صدایت
حسین جانم ز دوری تو ای داد
ببین زینب به هِق هِق کردن افتاد
نفس بند آمده بین آه آهم
کجا افتاده ای تو ای پناهم
دلم خواهد درآغوشت بگیرم
سرم رو سینه ات باشد بمیرم
ز خیمه تا به اینجا را دویدم
صدایم کن حسین دیگر بُریدم
صدایم کن رسد بوی تن تو
دلم شد تنگ خواهر گفتن تو
شنیدم گفته بودی یا اُخَیّـه
سرت کو،پس چسان گفتی اِلَیّـه؟
فدای تو شوم ای نور دیده
یقین خواندی ز رگهای بُریده
دگر بند دلم را پاره کردند
مرا با کُشتنت بیچاره کردند
برادر جان اگر رنگم پریده
تو را زینب هنوز بی سرندیده
الهی کور می بودم برادر
نمی دیدم تو رادرخاک بی سر
حسین جانم ببخشا خواهرت را
کمی دیر آمدم بردند سرت را
گمان من نبوده وقت پیری
تو بر نیزه روی من هم اسیری
چقدر اینجا کنار تو برادر
رسد بویی شبیه بوی مادر
اگر مادر کنارت امشب آمد
بگو که جان زینب بر لب آمد
بگو که تازیانه خورد زینب
هزاران بار اینجا مُرد زینب
بگو«مداح» باسوز دل و درد
که هجران حسین بیچاره ام کرد
شاعر:#کربلایی_علی_اکبر_اسفندیار
«مداح»
.
.
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
چیزی نمانده از بدنم در سهسالگی
خُرد است استخوان تنم در سهسالگی
درگیرِ دردِ سوختنم در سهسالگی
در قابِ چشم عمه، منم در سهسالگی
تصویرِ سایهروشنِ دورانِ پیریام
بابا، سکینه گفت که غمدیده رفتی و
وقتِ وداع با لب تفتیده رفتی و
در خیمه خواب بودم و از دیده رفتی و
من را بغل نکرده نبوسیده رفتی و
این داغ مانده بر لبِ خشک و کویریام
دستِ فلک گذاشت به دوشم بنای زجر
با خون کشید پنجه به مویم حنای زجر
مُردم ز ترس در دلِ شب از صدای زجر
از بس که مشت خوردهام از دستهای زجر
افتاد پیش پای تو دندانِ شیریام
با پا گلِ امید تو از خاک چید و بُرد
موی مرا به دست گرفت و دویدو بُرد
بر روی خارهای مغیلان کشید و بُرد
نامرد بی هوا نفسم را برید و بُرد
رحمی نکرد بر من و حالِ صغیریام
در هایوهویِ عربدهی نیزهدارها
در هم شکست شوکتِ سبزِ وقارها
مویی که خورد شانه ز دست تو بارها
از کوفه تا به شام، به دستِ سوارها
پنجه به پنجه رفت کمندِ حریریام
وا شد دری به سمت جسارت سه روز بعد
ساعاتِ سخت داغ اسارت سه روز بعد
بازارِ بردهها و جسارت سه روز بعد
در چشمهای هیزِ جماعت سه روز بعد
تازه شروع شد غمِ تلخِ حقیریام
خاکم به سر، چه رفت سرِ خاندان تو
یک سو زنان و سوی دگر کودکان تو
مردانِ مست دور و بر خواهران تو
یک شهر در مشایعتِ کاروان تو
خندیدهاند بر من و رختِ اسیریام
منزل به منزل از همه دشنام خوردهام
ضرب لگد به سینه ز هر گام خوردهام
مردانه سنگ از لب هر بام خوردام
از صبح جای هر که نزد شام خوردهام
پهلو به گشنگی زده در شام، سیریام
آن سر که صبح بر سرِ نی آفتاب شد
وقتِ غروب واردِ بزم شراب شد
غصه به جای خود، دلم از غبطه آب شد
تهمانده های راس تو سهمِ رباب شد
حسرت اضافه شد به غمِ سربهزیریام
بزم شراب بود و شرر در دلم دوید
حرفی جدید از دهنِ هرزهای پرید
گفتم به عمهام وسطِ مجلسِ یزید
چه بد نگاه میکند آن دلقکِ پلید
مردک خیال کرده کنیزم، اجیریام
دستم، سرم، تمامِ تنم درد میکند
تا مغز استخوان بدنم درد میکند
حتی به بوسهای دهنم درد میکند
دیدی که پایِ آمدنم درد میکند
با سر رسیدهای که در آغوش گیریام
در برگریزِ فصلِ خزان آمدی بیا
ای بر لبم رسیده چو جان آمدی بیا
بابای من چرا نگران آمدی بیا
"ره گم نگشته خوش به نشان آمدی بیا"
ای میهمان خسته به بزم فقیریام
حالا که آمدی شبِ دیدار... بگذریم
از طعنه و شکنجه و آزار بگذریم
از هرچه دیدهام سرِ بازار بگذریم
ای از تنور آمده، بگذار بگذریم
از این سکوتِ سردِ شبِ زمهریریام
ظهیر مومنی
#پنجم_صفر
#شب_سوم_محرم
.