eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
ا﷽ ا ته گودال تمام بدنش می سوزد خواهری دید عقیق یمنش می سوزد نیزه ها زیر حرارت همگی ذوب شدند بی سبب نیست جراحات تنش می سوزد کربلا ملک خودش بود، غریبی این جاست چه غریبانه کسی در وطنش می سوزد بی هوا نیزه ای آمد، همه مبهوت شدند بعد آن نیزه گمانم دهنش می سوزد ماجرای ته گودال مرا خواهد کشت دل من بیشتر از لب زدنش می سوزد گیرم اصلاً کفنی بر تن او پوشیدید قطعاً از داغی صحرا کفنش می سوزد عصر شد، کرب و بلا مثل مدینه شده بود بانویی گوشه ای از پیرهنش می سوزد ناشناس عزیزم حسین❤️ عزیزم حسین❤️ عزیزم حسین❤️ @shoormahshar
ای کاش جهان بر سرم آوار نمی شد در سینه غمی کهنه تلمبار نمی شد @hosenih یک ذره اگر حرمله رحمی به دلش داشت این چشم ورم کرده دگر تار نمی شد در"شام" اگر سایه ی سقا به سرم بود دردانه ی تو دست به دیوار نمی شد اینگونه اگر پهلوی من ضربه نمی خورد تاریخ در این واقعه تکرار نمی شد ای کاش در آن بزم شرابی که به پا شد اینقدر اهانت به علمدار نمی شد □ @hosenih این قافله "دروازه ی ساعات"به خود دید ای کاش دگر وارد بازار نمی شد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای آنکه هست مهر رخت در سبوی من بغضی همیشگی ز غمت در گلوی من @hosenih هر روز پای هر محنت گریه میکنم ای اشک در عزای شما آبروی من بوی محرم است که هر لحظه میرسد ای دیدن محرم تو آرزوی من هرگز نمی رود ز سرم فکر قافله این کاروان نمی رود از پیش روی من فکر رقیه ام که خیالش چه راحت است دائم میان خنده بگوید عموی من بر روی شانه ات چه بلند است جای من دست کسی نمیرسد اصلا به سوی من @hosenih روزی ولی رسید که میگفت ای پدر آنجا عمو نبود و کشیدند موی من شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آخر بیایم غرقِ در غم با چه رویی؟! گریان شوَم با اهل عالم، با چه رویی؟! هر شب کنار مادرِ صاحب-عزایت بنشینم و ماتم بگیرم با چه رویی؟! @hosenih آخر بپوشم باز همراهِ ملائک پیراهنِ مشکی دمادم، با چه رویی؟! سخت است، خیلی سخت‌! بنشینم به روضه با اشک بی مقدار و نم نم، با چه رویی؟!- -با چشم های بی حیا گریه کنم باز در کنج هیئت ها محرّم با چه رویی؟! با این زبانِ هرزه، با این دل چگونه پای علم روضه بخوانم با چه رویی؟! @hosenih امسال هم با توبه های وصله پینه آخر بیایم پای پرچم با چه رویی؟! من زخمیِ نفْسم؛ میایم روضه امّا... ماندم بگیرم باز مرهم با چه رویی؟! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از آنزمان که خیمه را برپا نمودی در بین این صحرای غم مأوا نمودی دوش مرا تکیه گه غمها نمودی خونِ دوباره بر دلِ زهرا نمودی غم ذرّه ذرّه قلب من را آب کرده این سرزمین روح مرا بی تاب کرده تو گفته بودی میهمان کوفیانیم تو گفته بودی در امانِ کوفیانیم آرام از دست و زبانِ کوفیانیم محبوبِ هر پیرو جوان کوفیانیم از چه به استقبالمان لشکر رسیده؟ سدّ ره ما نیزه با خنجر رسیده دلشوره افتاده به جانم جانِ خواهر کج کن مسیر رفتنت را سوی دیگر برخیز برگردیم تا شهرِ پیمبر بازی نکن با قلب زینب ای برادر یک دل فقط دارم که آن بر تو سپُردم اصلا نزن حرف از جدائی تا نمُردم عبّاس را فرمان بده جولان نماید با غُرّشی این قوم را حیران نماید شاید که دشمن خویش را پنهان نماید سوی مدینه رجعتم آسان نماید عباسِ من قرص قمر تو آفتابی می ترسد این لشکر زعباسم حسابی اُطراق کردی بین این صحرا چه سازی گر سَد شود بر روی ما دریا چه سازی با آفتاب و خشکی لبها چه سازی خواهی که با اهل حرم آقا چه سازی با من نگو با چشم خود حرف از جدائی با من نگو زینب میان کربلایی در ذهن من زیباترین تمثال هستی از چه پریشان خاطر و احوال هستی تو محو معبودی کمی خوشحال هستی آخر چرا خیره به آن گودال هستی ایکاش راهت لحظه ای آنجا نیفتد کارت به عصر روز عاشورا نیفتد از این سراشیبی به دیدارت می آیم دنبال چشم خسته وتارت می آیم شاید که خوردم یار به کارت می آیم وقتی دهد سر نیزه آزارت می آیم امّا دعا کن تا نباشم من به پیشت وقتی که پنجه میزند قاتل به ریشت مجتبی صمدی شهاب @deabel
نمیدانم چرا در اضطرارم برادر جان ببین من بی قرارم در این وادی دل زارم شکسته غبار غم به روی من نشسته زمینش می دهد بوی جدایی به گوشم می رسد سوز صدایی صدای ناله ی مادر میاید صدای گریه ی اصغر میاید زمین کربلا غم دارد انگار هوای اشک و ماتم دارد انگار برادر تاب دل کندن ندارم غمی دارم که میخواهم ببارم علیّ اصغر تو شیرخوار است سه ساله دختر تو بی قرار است ولی خوشحالم از اینکه قمر هست برای خیمه ها میر و سپر هست امان از وقت دلسوز جدایی که گردی بین آن گودی فدایی عبدِ کریم @deabel
 او تا رسید گریۀ دنیا شروع شد  سینه زنی عالم بالا شروع شد  این حس مادرانه كه دست خودش نبود  دلشوره های زینب كبری شروع شد  وقت مرور خاطره های گذشته شد  اشك حرم میانۀ صحرا شروع شد  ذكر حدیث پیرهن سرخ كودكی  حرف از لباس یوسف زهرا شروع شد  وقتی لباس حنجر او را خراش داد  صحبت ز طشت و حضرت یحیی شروع شد  "واللهِ هاهنا ذُبِح طفلُنا الرَّضیع"  دیگرلهوف خوانی آقا شروع شد  "واللهِ هاهنا سبِی...روضه خوان بس است"  شرمندگی حضرت سقا شروع شد  یك تیغ كند كار خودش را تمام كرد  غارت نمودن تنش اما شروع شد  محسن حنیفی @deabel
از مکه تا اینجا فقط دلشوره دارم منزل به منزل کو به کو غم بوده یارم از مکه تا اینجا جسارت ها به ما شد اندوه و ترس و رنج سهم بچه ها شد از مکه تا اینجا هزاران بار مردم خیلی برای حال طفلان غصه خوردم از مکه تا اینجا... من و ظلم امیه از مکه تا اینجا... من و اشک رقیه پرتاب های سنگ و .... دندان رقیه عباس جان ، جان تو و جان رقیه آی ای علی اکبر مراقب باش از او ای شبه پیغمبر مراقب باش از او دست عربها در خور موهای او نیست این خارها اندازه ی پاهای او نیست از مکه تا اینجا چه داغی کرده پیرم من نیستم اشک از رخ زینب بگیرم زینب بیا قدری در آغوشت بگیرم خواهر دعا کن تا که قبل از تو بمیرم طاقت ندارم دستهایت بسته باشد پاهای تو بی تاب ، زخمی، خسته باشد طاقت ندارم سنگ شامی را ببینم دور و برت چشم عوامی را ببینم جعفر ابوالفتحی @deabel
این کاروان هفتاد و دو عشق آفرین دارد از بهترین های دو عالم بهترین دارد این شیرمردی که به گِرد شاه می گردد با خود سفارش هایی از ام البنین دارد زینب رسیده کربلا، دورش بنی هاشم یعنی نگین اینجا رکابی از نگین دارد نامحرمی هرگز ندیده سایه اش را هم صدیقه ی صغری وقاری اینچنین دارد حتی غبار راه روی چادرش ننشست محمل حجابی از پر روح الامین دارد این سو تمامی شان عزیز بن عزیز اما آن سو سپاهی از لعین بن لعین دارد تا می توانید اشک و آه و ناله بردارید یک گوشه از صحرا کمان داری کمین دارد غم نامه ی این قافله سربسته اش این است خولی به همراه خودش یک خورجین دارد مرضیه نعیم امینی @deabel
ا﷽ ا من حر روسیاهم العفو یابن الزهرا سنگین بود گناهم العفو یابن الزهرا شرمنده از بتولم، کن از کرم قبولم حر با همه گناهش، برگشته در پناهت آیا شود ببخشی، او را به یک نگاهت؟ شرمنده از بتولم، کن از کرم قبولم دیشب ز خیمه هایت، بانگ عطش شنیدم تا صبح گریه کردم، آه از جگر کشیدم شرمنده از بتولم، کن از کرم قبولم ای تشنه لب حسین جان، جانم شود فدایت از اشک چشم خود آب آورده ام برایت شرمنده از بتولم، کن از کرم قبولم اگرچه رو سیاهم، خط سعادتم ده تا جان کنم فدایت، اذن شهادتم ده شرمنده از بتولم، کن از کرم قبولم افتاده ام به پایت تا دست من بگیری هم دست من بگیری، هم هستِ من بگیری شرمنده از بتولم، کن از کرم قبولم راضی کنم به خونم مظلومه خواهرت را اذنم بده ببوسم دست برادرت را شرمنده از بتولم، کن از کرم قبولم 📚نخل میثم عزیزم حسین❤️ عزیزم حسین❤️ عزیزم حسین❤️ @shoormahshar
ا﷽ ا 🔹در آرزوی شهادت: کمترین و کمترین کاری که می توان کرد و به حریم قتلگاه نزدیک شد ،شهادت است. اگر شهید نشویم قطعا و یقینا به حقیقت عاشورا و قتلگاه نزدیک نشده ایم . جز با شهادت کربلا درک نمی شود. 🔹برای عاشق حسین بن علی و قتلگاه ،شهادت موضوعیت دارد نه اینکه فقط یک آرزو و امید باشد. 🔹الهی شهادت را برای ما مقدر کن و الا شرمنده ارباب خواهیم شد. ما را شرمنده مفرما. 🌷و شهادت جز با بندگی و اخلاص و ولایت به دست نمی آید. 🌷روضه خوان سید الشهدا علیه السلام باید زندگی مبتنی بر شهادت و آموزه های آن داشته باشد. عشق را باید همی تکثیر کرد با شهادت عشق را تفسیر کرد 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 عزیزم حسین❤️ عزیزم حسین❤️ عزیزم حسین❤️ @shoormahshar 👈
ا﷽ ا روضه خوان حضرت سید الشهدا علیه السلام ، باید زندگی مبتنی بر شهادت داشته باشد تا بتواند حکایت گر واقعی از قتلگاه باشد. @shoormahshar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا﷽ ا 🔘 حضرت امام صادق علیه‌السلام فرمودند: گریه و بی‌تابی برای انسان مکروه است،‌ جز برای حسین‌بن علی علیه‌السلام که موجب اجر و پاداش است. 📚کامل‌الزیارات/207 عزیزم حسین❤️ عزیزم حسین❤️ عزیزم حسین❤️ @shoormahshar
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ آب و گِلیم، گریه‌ی خاکیم، آدمیم جوشیده از تلاطمِ اشکیم، زمزمیم از کاسه‌های پُر شده سرریز می‌شویم دریای پشتِ پرده‌ی بارانِ نم‌نمیم @hosenih ما قطره‌های ریخته از ابرِ رحمتیم بارانِ روضه؛ علت مرگِ جهنمیم در پیشگاهِ شعله‌ات انبارِ هیزمیم آتش بزن به خشک و تر ما که دَرهمیم در سینه آتشی‌ست، که سرما پذیر نیست از بسکه در حرارتِ دل نوحه می‌دمیم روی سیاه‌مان شده با سرخی‌ات سپید ما «یاحسینِ» حل شده در خونِ پرچمیم مثل هلالِ ماهِ عزاییم روز و شب تا زیر بارِ منتِ اربابمان خمیم @hosenih بر شانه‌های ما دو مَلَک زار می‌زنند مقتل‌نویس‌های تو را شانه‌ی غمیم سیلیم، در مسیرِ نجف تا به کربلا خونِ غدیر، در رگِ ماه محرمیم ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ شکر خدا دیدم دوباره پرچمت را شکر خدا دیدم سیاهی غمت را دیدم دوباره روضه های ماتمت را دیدم دوباره نوحه و شور و دمت را باور نمی کردم محرم را ببینم بر سر در این خانه پرچم را ببینم ما را همین شور عزایت زنده کرده ما را نوای نینوایت زنده کرده ما را هوای روضه هایت زنده کرده ما را نسیم کربلایت زنده کرده ما در میان روضه ی تو قد کشیدیم از لطف تو امروز به اینجا رسیدیم @hosenih امسال اگر که باز هم این روضه بر پاست ما که یقین داریم از الطاف زهراست بی بی دعایش تا ابد پشت سر ماست زهرا نگه دار تمام سینه زن هاست دست شکسته اسم ما را هم نوشته خوب و بد ما را همه با هم نوشته یادم نخواهد رفت لطف مادرت را او لطف کرده راه داده نوکرت را او جمع کرده خادمان محضرت را پس گرم کرده او تنور منبرت را از سوزِ آهش قلب این عالم گرفته ذکر بُنی یا بُنی دم گرفته هم ماهی دریا برایت گریه کرده هم مادرت زهرا برایت گریه کرده هم زینب کبری برایت گریه کرده دنیا و ما فیها برایت گریه کرده جان عزیزت اشک را از ما نگیری این اشک را از چشم نوکرها نگیری @hosenih اسمت دلیل گریه های بی امانم ای که مرا خواندی بده راهی نشانم در روضه ات دنبال یک خط امانم ای کاش قدر روضه هایت را بدانم با روضه ات آرام می گیرم همیشه شکر خدا با روضه درگیرم همیشه من آمدم امشب بسوزم پا به پایت تا چند خطی روضه بنْویسم برایت روضه بخوانم از تن در خون رهایت یادی کنم از ماجرای بوریایت خورشید بودی بر نوک نی ها نشستی ای جان زینب، پشت زینب را شکستی ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ هر کجا روضه به پا شد منبرش خلوت نشد این تنور گرمتان هم آخرش خلوت نشد هر حسینیه است باب رحمت و خیر کثیر هیچ وقت این آستان پشت درش خلوت نشد @hosenih روضه تعطیلی ندارد چونکه بانی فاطمه است هیات ما با حضور مادرش خلوت نشد کعبه باشد یک بهانه، هست صحنش فی قلوب چه شلوغ است این حرم ازنوکرش خلوت نشد این همان حِصن حَصین است،هربلایی آمده هیچ وقت ارباب ماها محضرش خلوت نشد خوش به حال آنکه عمرش صرف شد در نوکری هست مشغول شماها و سرش خلوت نشد ** یا اُخَیّ اِرجعی تا شد بلند از قتلگاه بعد از این دیگر حسین دور و برش خلوت نشد زیر تیر و سنگ و چوب و نیزه و شمشیرها گُم شد و یک لحظه روی پیکرش خلوت نشد @hosenih هر کسی سهمی از این گودال بُرد و مَقتلش تا به غارت رفتن انگشترش خلوت نشد در میان ازدحام و حلقه ی نامحرمان کوچه و بازار دورِ خواهرش خلوت نشد... ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ سخت سنگین شده این سینه ی پُر غم..،چه کنم آه !با این همه اندوه دمادم چه کنم شمع از بابت پروانه خیالش تخت است... من دلسوخته بی مونس و همدم چه کنم @hosenih چشمه بی وقفه بجوشد به زلالی برسد چشم من تا بشود چشمه ی زمزم چه کنم!؟ عشق خاصیتش این است که رسوات کند... تو بگو آبرویی داشته‌باشم چه کُنم؟ فِیض دیوانه در این است که سنگی بخورد خلق اگر طعنه زنندم..،به جهنم..،چه کنم اَجَلَم را تو به تعویق بیاَنداز خدا عُمر اگر قد ندهد تا به محرم چه کنم چه کنم تا بُکشی ام ز غم خویش "حسین" چه کنم..،ها..،تو بگو شاه دوعالم..،چه کنم!؟ گریه ام گردن تو..،پخت و پزت گردن من اشک تا مثل برنجت بکشد دَم..،چه کنم؟ من به جز گریه برای تو ندارم هُنری در عزای تو اگر خوب نگریَم..،چه کنم @hosenih لایِ این بیرق تو کاش کفن‌پیچ شوم سرنوشتم که گره خورده به پرچم..،چه کنم ** وضع جسم تو چگونه است که یک کهنه حصیر داد زد:با بدنی ریخته برهم چه کنم ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دارد صدای ناله‌ی مادر می‌آید از دور بوی لاله‌ی پرپر می‌آید هرسال عاشوراتر از سال گذشته‌ست کفرِ جهانِ کفر دارد درمی‌آید @hosenih کرب‌وبلا مهد شکوفایی‌ست، آری اصغر به میدان می‌رود اکبر می‌آید در نوجوانی مرگ «اَحلَی مِن عسل» نیست این کار تنها از شهادت برمی‌آید مثل رقیه بیقرار یار باشی ویرانه ثابت کرده او با سر می‌آید @hosenih باید بلرزد کاخ‌های ظلم ای شیخ وقتی صدایت از روی منبر می‌آید ما زخمی زخم‌زبان‌هاییم اما این روزگار تلخ آخر سرمی‌آید شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ عود تا عود است باید در پی مجمر بیفتد رزق ما باید به دست ساقی کوثر بیفتد نفس سرکش را به بند معرفت باید ببندی جنگ باید در ید مردان جنگاور بیفتد @hosenih تا توان داری بیا جبران لغزش های خود کن توبه را نگذار تا به ساعت آخر بیفتد دود بی دینی به چشم مردم دین دار رفته آتش غفلت به جان چوب خشک و تر بیفتد فیض پشت در نشستن را نگیرد کاش از ما آن امیری که به پای او سر نوکر بیفتد هر چه بد باشم یقین دارم که او خوب است با من طفل بازیگوش کی از چشم یک مادر بیفتد؟ در ثواب روضه ی ارباب این بس که جهنم سرد خواهد شد اگر اشکی ز چشم تر بیفتد کاش می مردیم از داغ علیِ اصغر او کاش محشر کار ما دست علی اکبر بیفتد جان زهرا را به لب می آورد وقتی حسینش اولاً بی جان و تشنه ثانیاً با سر بیفتد مادرش گیسو پریشان میکند وقتی ببیند شمر با خنجر به جان گودی حنجر بیفتد @hosenih چشم عباس و علی اکبر اگر دور است حتماً چشم خولی به لباس و چادر و معجر بیفتد آه از آن لحظه که انگشتر از انگشتت در آمد نیزه ای را که سنان کوبید از پشتت در آمد ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
 هرکه خواهد بخدا بندگی آغاز کند  باید عبداللَهی احساس خود ابراز کند  کیست این طفل که در کودکی اعجاز کند  قدرت فاطمی اش بُرده به بابا حَسَنش  کیست این طفل که تفسیر کند مردن را  سهل انگاشت به میدان عمل رفتن را  غیرت حیدری اش ریخت بهم دشمن را  یازده ساله ولی لایق رهبر شدنش   واژه ای نیست به مداحی این آزاده  چه مقامی است خدا داده به آقازاده  از کجا آمد و راهش به کجا افتاده  دامن پاک عمو بود از اول وطنش   بی زِرِه آمد و جان را زِ ره قرآن کرد  بی سپر آمد و دستش سپر جانان کرد  بی رجز آمد و ذکر عمویش طوفان کرد  بی کفن بود ولی خون تنش شد کفنش  از حرم آمدنش لرزه به لشگر انداخت  جان خود را سپر جان عمو جانش ساخت  ای بنازم به مقامش که چه جایی جان باخت  مثل شش ماهه شده شیوۀ جان باختنش  بی درنگ آمد و بر پرچم دشمن پا زد  خوب در معرکه فریاد سرِ اعدا زد  بوسه بر روی عمو از طرف بابا زد  بوسه زد نیزۀ بی رحم به کام و دهنش  چه پذیرایی نابی است در این مهمانی  خنجر و نیزه و شمشیر و سنان شد بانی  عاقبت هم شده با تیر سه پر قربانی  پَرت شد با سرِ نیزه سوی دیگر بدنش  همچو بابا همه اسرار نهان را می دید  بر تن پاک عمو تیر و سنان را می دید  او لگد خوردن دندان و دهان را می دید  دید در هلهله ها ضربه به پهلو زدنش   مَحرم سِر شد و اسرار نهان افشا شد  دید تیر آمد و بر قلب عمویش جا شد  ذکر ((لا حول)) شنید و همه جا غوغا شد  در دو آغوش حسین و حسن افتاد تنش  تیغی آمد به سر او سر و سامانش داد  زودتر از همه کس رأس به دامانش داد  لب خندان پدر آمد و درمانش داد  مادرش فاطمه آمد به طواف بدنش  محمود ژولیده @marsiyeeh
ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم از حرم تا قتلگه با شور جانبازی دویدم آنچنان دل بُرد از من بانگ "هَل مِن ناصِر" تو کآستینم را ز دست عمّه ام زینب کشیدم گرچه طفلی کوچکم امّا قبولم کن عمو جان بر سر دست تو من قربانی شش ماهه دیدم کس نداند جز خدا کز غصّۀ مظلومی تو با چه حالی از کنار خیمه تا مقتل رسیدم تا بُرون از خیمه گه رفتی دل من با تو آمد تو به رفتن رو نهادی من ز ماندن دل بُریدم دست من افتاد از تن گو سرم بر پایت اُفتد سر چه باشد؟ تیر عشقت را به جان خود خریدم بانگ "وا اماه" سر دادم چو بازویم شکستند سوختم تا آه زهرا را دم آخر شنیدم جای بابایم امام مجتبی خالی است اینجا تا ببیند من به قربانگاه تو آخر شهیدم... استاد حاج غلامرضا سازگار @marsiyeeh
هر کَس برای تو به تن خود کند سیاه او را خدا ز عرش مُعلّی کند نگاه اشکِ برای توست همانند کیمیا سازد سفید ، رویِ هر آنکه بود سیاه این خانه مأمنی ست که زهراست صاحبش چادُر سیاه او به همه هست جان پناه شوینده تر ز آب بهشتی ست گریه ها گردد ثواب بار تو باشد اگر گناه بردار یک قدم تو برای حسین و بعد بنشین ببین که کوه بخشد خدا به کاه شانه به شانه مهدی زهرا کنار توست در بین روضه میکشد او همره تو آه امشب خدا کند ببرد همره خودش ما را کنار تشنهء گودال قتلگاه عبدالله آمده که عمو را کند کمک جای پدر رسیده سرآسیمه در سپاه او آمده که دست خودش را سِپَر کند بر پیکری که پا خورد از هر که بین راه شاید کمک کند به عمو تا که بیش از این با نیزه جا بجا نشود جسم پادشاه با نیزه بر گلوی عمو ضربه میزنند بازیچه گشته گیسوی یوسف میان چاه بیرون زده زبین سِپَر دندهء حسین یا رب برای هیچ شهیدی چنین مخواه مجتبی صمدی شهاب @marsiyeeh
 از نسل حیدرم، حسنی زاده ام عمو  از کوچکی به دست تو دلداده ام عمو  با سن و سال کوچکم آماده ام عمو  افتاده ای زمین و من افتاده ام عمو  حالا زمان مردی و پیکارم آمده  بابایم از مدینه به دیدارم آمده  کشته شدن به راه تو باشد سعادتم  چشم انتظار لحظه پاک شهادتم  من هم مدافع حرمم، از ارادتم  هوهوی ذوالفقار من اوج عبادتم  ابن الحسن فدای جراحات پیکرت  من مرده ام مگر که بیفتد ز تن سرت  دیدم بریده شد نفسِ ربنایِ تو  در زیر دست و پاست عمو دست و پای تو  می آمد از اَواخرِ مقتل صدای تو  از خیمه آمدم که بمیرم برای تو  خوردم قسم به فاطمه، تا زنده ام عمو  با سنّ کم برای تو رزمنده ام عمو  هرطور شد دویدم و بی حال دیدمت  در زیر چکمه ها چه بد اقبال دیدمت  اصلاً تو را بدون پر و بال دیدمت  وقتی رسیدم، در تهِ گودال دیدمت  دیدم که شمر روی تنت راه می‌رود  دارد نفس ز سینه ی تو آه، میرود  دستم اگر شکسته، فدایِ سرِ شما  این حنجرم فدای علی اصغرِ شما  امروز که فتادم عمو در برِ شما  شد زنده روضه های غمِ مادر شما  از مادرت شکست اگر پهلو ای عمو  از من بریده شد به رهت بازو ای عمو  رضا باقریان @marsiyeeh
طاقت ندارم لحظه ای تنها بمانی  من باشم و در حسرت سقا بمانی  من عبد تو بودم که عبدالله گشتم  نعم الامیری، عالی اعلا بمانی  فریاد هل من ناصرت بیچاره ام کرد  من مرده ام آقا مگر تنها بمانی؟!  قلبم، سرم، دستم همه نذر دو چشمت  من می دهم جان در ره تو تا بمانی  آقا نبینم در ته گودال باشی  ای زینت دوش نبی بالا بمانی  بالا نشینی و تو را پایین کشیدند  زیر لگدها زیر دست و پا بمانی  لعنت به این آب فرات و خنده هایش  راضی شده لب تشنه در این جا بمانی  با این که چندین عضو از جسم تو کم شد  تو تا ابد عشق دل زهرا بمانی  حسین ایزدی @marsiyeeh
 سر می نهد تمام فلک زیر پای او  دل می برد ز اهل حرم جلوه های او  عبدالله است و ایل و تباری کریم داشت  با این حساب عالم و آدم گدای او  انگار قاب کوچکی از عکس مجتبی  هر لحظه می تپد دل زینب برای او  او حس نمی کند که یتیم است و خون جگر  تا با حسین می گذرد لحظه های او  بالاتر از تمامی افلاک می نشست  وقتی که بود شانۀ عباس جای او  نیمش حسن و نیمه دیگر حسین بود  بوی مدینه می رسد از کربلای او  مثل رقیه روح و روان حسین بود  او همچو عمه دل نگران حسین بود  مسعود اصلانی @marsiyeeh
لشکری سنگ زد و تیر به ترفند آمد حرمله خیر نبینی! نفسش بند آمد شمر لبخند زد و غائله از تب افتاد خاک عالم به سرم! شاه ز مرکب افتاد لشکر کفر از این صحنه به تکبیر افتاد شاه تنها، ته گودال بلا گیر افتاد تشنگی،تشنه ی تسبیح و سجودش می کرد نیزه ای پیله به لبهای کبودش می کرد زیر سنگینی یک چکمه تقلا می کرد مجتبی زاده ای از دور تماشا می کرد سایه ی تیغ جفا، زیر گلویش که رسید یادگار حسنش داخل گودال دوید پا برهنه، جگرش را به سر دست گرفت نعره ای زد؛ مدد از ساقی سرمست گرفت بانگ برداشت، زبان ها ز سخن افتادند کینه توزان جمل یاد حسن افتادند دست خالی به هواداری عشق آمده بود با لبی تشنه به غمخواری عشق آمده بود بی سپر بود، ولی عزم یداللهی داشت بابت زخم فدک نیت خون خواهی داشت تیغ اگر داشت،چه درسی به جنم ها می داد پاسخ شبهه ی صلح پدرش را می داد لحظه ای کار قدم هاش به لرزش نکشید هیچ کس بر سر او دست نوازش نکشید در عوض،جای نوازش به غمش خندیدند به غرور پدر بی حرمش خندیدند هاتفی گفت: یتیم است،مراعات کنید! نیزه ای گفت:حسینی ست،مجازات کنید! تیغ بیرون ز غلافی به تکاپو افتاد عاقبت قرعه به افتادن بازو افتاد نوه ی فاطمه را از سر کینه کشتند! به همان شیوه ی مرسوم مدینه کشتند وحید قاسمی @marsiyeeh
شیر افتاد و هزاران گرگ در دور و برش هر که آمد نیزه ای می کاشت روی پیکرش کار دنیا را ببین....کارش به مشک افتاده است او که اقیانوس هم زانو زده در محضرش مشک را تا خیمه ها هر طور می شد می رساند حرمله نگذاشت‌‌‌.‌‌.. با تیری که زد بر ساغرش زینب کبری ، همان کوه حیا، مجبور بود بعد سقا بیشتر باشد به فکر معجرش روضه یعنی از کنار خیمه می بیند حسین در کنار علقمه می پاشد از هم لشکرش غیرت الله است ، یعنی میرود بر نیزه ها تا که باشد چند روزی سایه بان خواهرش احسان نرگسی رضاپور @rozeh_1