eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا ➖➖➖➖➖➖➖ آجَرَکَ  الله   امام  زمان قافله شد وارد شام الامان سنگ به دامن همه در انتظار تا که به دروازه رسد کاروان سلسلهء آل عبا مانده اند در وسط حلقه نامحرمان عمه سادات ، دل آزرده از خنده و دشنام جفا پیشگان جای عزا ، هلهله سر داده اند شرم  نکردند از این کودکان سنگ به رأسِ گل زهرا زدند نیش زبان بر جگر دحتران آه از آن کوی  یهودی نشین بغض علی خفته به چشمانشان یاد درِ خیبر  و حیدر ، زدند سنگ جفا بر  سر شاه جهان آتش و خاکستر و سنگ  جفا رسم  پذیرایی  این  میزبان خون به دل عمه ی سادات  شد بس که جسارت شد از این مردمان کاش بدانند که او زینب است فاطمه ی دوم این  خاندان دختر  حیدر، یل خیبر شکن عالمه ی مکتب  زهرا  نشان عاقله ، در بین  زنان  عرب دانش دریایی او ،  بیکران گشته زمین از وَجَناتش ، خجل خَم شده در هر قدمش ، آسمان در  مَلَأ  عام  نبود   آشکار روی مَهَش بوده همیشه نهان وارث عِلم و عَلَم فاطمه است بانوی صبری که شده قهرمان اُمّ مصائب لقبش داده اند قامت زهرایی او شد کمان با همه ی غصه و درد و مِحَن خواری و ذلت نخریده به جان آنچه که در شام بلا دیده است برده از او قدرت وتاب و توان بزم شراب و سر خونین به تشت شد لب و دندان ، هدف  خیزران صبر دگر بر دل زینب نماند داد زمین را و زمان را تکان دوخته شد کام یزید پلید با دَم شمشیر برنده  بیان خطبه دندان شکن آغاز کرد هیبت زهرا و علی شد عیان کاخ ستم بر سرشان شد خراب سوخته شد جان ستم پیشگان بر رُخشان گَردِ  حقارت نشست تا که  شد اسرار حقیقت ، عیان داد  پیام  عَلَم  سرخ  را نایبه ی بر حقِ  پیغمبران خطبه دیگر، خود زین العباد خواند و شرر زد به دل شامیان گر چه میان غل و زنجیر بود رزمِ سخن کرد به تیغ  زبان مجلسشان را چو عزاخانه ساخت سید و  مولای  همه ، عابدان نیش به جانها زده شد جای نوش جام شراب همه شد شوکران مرثیه و روضه مقتل سرود ناله  کشیدند  همه  عرشیان گفت چه رسمی است دراین روزگار بر سر نیزه است ، سر میهمان این سرِ بر نیزه ، گل فاطمه است بند   دل   خاتم   پیغمبران این سرِ خونین ، پسر مرتضاست زاده آن پادشه اِنس و جان خطبه سجاد ، به آتش کشید قلب  سیاه  همه ی حاضران شکر خدا پرچم سرخ حسین جلوه گری می کند از هر کران هر که به زیر عَلَمش می رود می شود از خیل بلا در اَمان حال ، دلم کرب و بلایی  شده می رسد از راه صف زائران باز هم امسال نوشته ، حسین نام مرا  در  صف  جاماندگان تا برسم  با تو  حرم ،  اربعین دست به دامان تواَم عمه جان ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✍🏻رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۰/۶/۲۵ لینک کانال اشعاردرایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047 لینک کانال اشعاردرتلگرام👇 https://t.me/joinchat/eMHYCRTE6hMwNTU0
به نام خدا ➖➖➖➖➖➖➖➖ به دنبالِ حَرَم ، شبهای جمعه پریشان خاطرم ، شبهای جمعه قلم هم شعر باران می سراید به روی دفترم ، شبهای جمعه هوای کربلا ، دست خودم نیست می اُفتد بر سرم ، شبهای جمعه به عشق کربلا ، غمهای خود را زِ خاطر می برم ، شبهای جمعه همیشه سایه دارد بر سرِ من شهنشاهِ کَرَم  ، شبهای جمعه دلم غمخانه ی داغ حسین است به یاد مادرم ، شبهای جمعه به جان ودل ،همیشه روضه خوانِ علیِ  اکبرم  شبهای  جمعه زیارتنامه می خوانم به عشقِ سلام  آخرم ، شبهای  جمعه سلام آقا...ببین دلتنگی ام  را بخوان سوی حرم ، شبهای جمعه نصیب "کیمیا" کن ، یک زیارت بده  بال و پرم ، شبهای جمعه ➖➖➖➖➖➖➖➖ رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۰/۶/۲۵ لینک کانال اشعاردرایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047 لینک کانال اشعاردرتلگرام👇 https://t.me/joinchat/eMHYCRTE6hMwNTU0
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 ای گلباغه یاسمنی ام آقا دست رد نزنی ام بزار همه عالم بدونن من خیلی امام حسنی ام آقامی / همه ی دنیامی تو کریمی من گدات هستم/ گدات هستم/ گدات هستم دارم شور / از همین راه دور چشم به راهه یک نگات هستم / نگات هستم سینه میزنیم ما همه رو لب داریم این زمزمه السّلام ای خاک بقیع یاحسن بن فاطمه آقام آقام آقام حسن (4) بند دوم جونم فدای کرم تو خاک قبر محترم تو یه روزی میرسه شیعه ها میسازن آخر حرم تو بارونه / چشمامون گریونه بارگاهت رو خراب کردن / خراب کردن / خراب کردن آقاجون / به خدا که با خون شیعه های تو خضاب کردن / خضاب کردن شد مادر تو روضه خون میباره از غم آسمون مضجع نورانی تو مونده هنوز بی سایبون آقام آقام آقام حسن (4) علی اصغر رفیعی امام حسن (ع) زمینه 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 حسن جانم ای سِبطِ خَیرُالنِسا مدد یاکریم ٬ ایها المجتبیٰ غریبی عجین گشته با نام تو بِنَفسی فِدا ٬ سِدرَةُ المُنتَهیٰ یاحسن ٬ کرامت شده شهرتت ای اقام یاحسن ٬ به قاسم رسید غیرتت ای اقام یاحسن ٬ فدای غم و غربتت ای اقام دلبری ٬ زِ کلِ کریمان عالم سری دلبری ٬ یلِ ارشدِ حضرت حیدری دلبری ٬ درِ خونته منصبم نوکری یاحسن ٬ غریب ای اقام ٬ ای اقام ٬ ای اقام ٬ یاحسن بنددوم ایشالا میبینم با چشم تَرَم میسازیم برای تو صحن و حرم پیاده میاییم‌ یه روز تا بقیع میگیریم‌ دمه یا حسن هر قدم یاحسن ٬ به درگاه لطفت اسیره دلم یاحسن ٬ کریمی و عمری فقیره دلم یاحسن ٬ سر من فدای امیره دلم نوکرم٬میسازم برای توصحن و حرم نوکرم ٬ گدای در خونه ی حیدرم نوکرم٬نوشتم حسن جان به انگشترم یاحسن.غریب ای اقام ٬ای اقام٬ای اقام٬یاحسن بندسوم یه عمره که آقا گرفتارتم با این اشک چشمام خریدارتم به لطف تو بوده شدم سر به راه تا که جون دارم من بدهکارتم یاحسن ٬ منم عبد / (کلب) زنجیریه کوی تو یا حسن ٬ شده حسرت هر شبم روی تو یاحسن ٬ بُوَد قبله ی قلب من سوی تو جان حسن٬ چه طوفان به پا کرده ای درجمل جان حسن ٬ نگنجد مقامات تو در غزل جان حسن ٬ شده نام تو خوش تر از هر عسل یا حسن ٬غریب ای اقام ٬ ای اقام٬ ای اقام٬ یاحسن شاعر : علی مرادیان امام حسن (ع) شور 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 هر قدر که می خواست گدا ، شاه کرم داشت آن قدر که پیش کرمش ، خواسته کم داشت در خانه ی او بود که در اوج غریبی دل های غریبان جهان ، راه به هم داشت دلخوش به نفس های مسیحایی او بود شب های مدینه که فقط غربت و دم داشت داغی شده بر سینه ی غم های وسیع ش یک کوچه ی باریک که بیش از همه غم داشت راحت شد از اندوه جفاکاری یاران ای کاش که یاری به وفاداری سم داشت ای آینه ها آینه ها ! ذکر بگویید ای کاش حرم داشت حرم داشت حرم داشت شاعر : زهرا بشری موحد امام حسن (ع) روضه 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 کربلا ازطلا،مدینه خاکیه کرببلا شلوغ،بقیع،سکوت حاکیه کبوترای کربلاخوشحال کبوترای مدینه بدحال مثل آقا توخاک غم پامال غریب امام مجتبی(ع) آقام این دم آخرم،من پاره جگرم دارم میسوزم و،همش،به فکرمادرم زهر جفا نبود برام قاتل جون ازتنم رفته بیرون کامل وقتی که زدبه صورتش قاتل غریب امام مجتبی(ع)آقام داداش حسین(ع)بیا،بیابالاسرم گریه نکن برام،جونم،عزیزبرادرم میگی بالا سرم مدام حسن(ع) دارم میبینم اون روزی رومن به خاک کربلايی بی کفن غریب کربلا آقام حسین(ع) دارم میرم حسین(ع)،توهم یه روزمیری زینب(ع)میمونه و،یه عمر،غم ودربه دری بیا باهم گریه کنیم براش برای این همه غم ودرداش براش بمیریم هردومون ای کاش غریب کربلا آقام حسین(ع) یه پیکرویه مشت،پستای بی مرام باهرچی که دارن،حسین،زدن جلوچشام چه همهمه شده توی گودال داری میری کم کم داداش ازحال پیکر تو زیر پاها پامال هیچی ازت نمونده توگودال غریب کربلا حسین(ع)آقام امام حسن (ع) زمزمه 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 یا ابالجواد آقا فقط دلم یه کربلا میخواد ببین که بی قراریام شده زیاد یا ابالجواد (۲) تکیه گاه من نگا نکن به این دل سیاه من به گنبد تو خیره شد نگاه من ای پناه من (۲) بی تابم بده تو صبر و‌طاقتم میدونی که یه عمره توی حسرت زیارتم دریابم ازین حرم منو آقا بیا و راهی کن به سوی کربلا امام رضا مثل انبیا تو صحن پا برهنه ام عاشق پایین پا و صحن کهنه ام میشینم‌ تو این حرم اذون تا اذون آخه سیر نمیشم از تو آقای مهربون مولا ابالجواد ابالجواد یا رضا مرهم منی صفا و مروه ای و زمزم منی تو بی کسی همیشه همدم منی مرهم منی (۲) هستی ضامنم یه عمره سنگتو به سینه میزنم اسیر و کسته مرده‌ی نگات منم هستی ضامنم(۲) مأنوسم به این غریب آشنا تموم زندگی من شده فقط امام رضا یک عمره که شهره بین مردمم غلام‌ نوکرای خونه‌ی امام هشتمم گنبد تو میکُنه دلارو بی قرار از محبت تو لا یمکن الفرار ای تو مرهم و دوای دردهای من یا رضا و یا علی و‌مولا ابالحسن مولا ابالجواد ابالجواد یا رضا شاعر عماد بهرامی امام رضا (ع) شور 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 چـراغ و مـسجد و مـحراب شـد خـموش امـشب فــــتاد چـــــشمـه فــیض ابـــد ز جــوش امــشب گــــذشت از ســر گــردون فـــغان اهــل زمـین رســد بـه گـوش زمـین نــــــــاله سـروش امـشب بـه بـست دیـده حـــــــــق بـین، پـیمبر رحـمت کــه مــــی زنند مــلائک، ز دل خـــروش امــشب چــــــرا صــــدای مـــناجــات او نـــــمی آیـــد ز شوق وصـل، مــگر رفــته او ز هــــوش امشب بــجای نـــــــغمه تـــکبیر، رهـــبر اســـلام رسد سروش غم، از دخــترش بـــگوش امـشب روان فـــــاطمه از قَـــطع وَحـــی می سوزد در یــغ و درد، کـه این شعله شد خَموش امشب پیامبر اکرم (ص) روضه 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 من که این گونه پدر محو تماشای توام دخترت فاطمه ام غمزده زهرای توام گریه ام را بنگر خنده بزن بر رویم باغبانا نه مگر من گل زیبای توام دم آخر سخنی گوی تسلّایم بخش زان که افسرده چو آیینه سیمای توام بارها از شفقت دست مرا بوسیدی وینت آواز که من ام ابیهای توام حالیا دست به پیش آر که بوسم دستت من که پرورده این دست توانای توام پاسخش داد نبی کی گل زیبای پدر از همه بیش به فکر تو و غم های توام بعد من باز شود باب ستم بر رویت سخت امروز در اندیشه فردای توام صبر کن ز آن چه رسد بر تو و بر جان علی بس جگر سوخته بهر تو و مولای توام بینم آن شعله و دیوار و در و اندر بین شاهد زمزمه وا اَبتاهای توام لیکن از عترت من زودتر آیی به برم در جنان منتظر دیدن سیمای توام شاعر : استاد سازگار پیامبر اکرم (ص) روضه 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 آهم که آسمان مرا غرق دود کرد اشکم که چشمهای مرا سرمه سود کرد من روضه خوان کوچه ام و داغهای آن همراه پاره های دل من نمود کرد دستی سیاه روز مرا هم سیاه کرد دستی که اشکهای مرا مثل رود کرد دستی که با تمامی قدرت بلند شد دستی که با تمامی شدت فرود کرد دستی غرور کودکی ام را شکسته است دستی که روی مادرمان را کبود کرد من را خمیده کوچه و سیلی و سنگ کرد من را یتیم آتش و دیوار و در کرد شاعر : حسن لطفی امام حسن (ع) روضه 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 خورشید سر زد از سحرت أیها الغریب از سمت چشم های ترت أیها الغریب تو ابر رحمتی که به هر گوشه سر زدی باران گرفت دور و برت أیها الغریب جاری ست چشمه چشمه قدمگاه تو هنوز جنت شده ست رهگذرت أیها الغریب تو آفتاب رأفتی و کوچه کوچه شهر در سایه سار بال و پرت أیها الغریب با این همه، غریبِ غریبان عالمی داغی نشسته بر جگرت أیها الغریب از کوچه های غربت شهر آمدی ولی داری عبا به روی سرت أیها الغریب آقای من! نگو که تو هم رفتنی شدی زود است حرف از سفرت أیها الغریب شکر خدا جواد تو آمد ولی هنوز بارانی است چشم ترت أیها الغریب یک عمر خواندی از غم آقای تشنه لب با اشک های شعله ورت أیها الغریب هر گوشه‌ای ز حجره که رو می ‌کنی دگر کرب و بلاست در نظرت أیها الغریب در قتلگاه، لحظه ی آخر چه می کشید جدِّ ز تو غریب‌ترت أیها الغریب چشمان اهل خیمه دگر سوی نیزه هاست ظهر قیامت است و سری روی نیزه هاست شاعر : یوسف رحیمی امام رضا (ع) روضه 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
روضه گذشته چند صباحی، ز روز عاشورا همان حماسه که جاوید خوانده‌اند او را همان حماسه زیبا، همان قیامت عشق به خون نشستن سرو بلند قامت عشق به همره اسرا می‌روند شهر به شهر سپاه جور و جنایت، سپاه ظلمت و قهر ندیده چشم کسی، در تمام طول مسیر به جر مجاهدت، از آن فرشتگان اسیر چهل ستاره که بر نیزه می‌درخشیدند به مهر و ماه در این راه، نور بخشیدند @hosenih طناب ظلم کجا، اهل بیت نور کجا؟ سر بریده کجا، زینب صبور کجا؟ به هر کجا رسیدند، شهر آذین بود و گفت و گوی اسیران خارج از دین بود هوا گرفته و دل تنگ بود، در همه جا نصیب آینه‌ها سنگ بود، در همه جا نعوذ باللَّه از این هتک احترام حرم از این اهانت روشن، به خاندان کرم نسیم، بدرقه می‌کرد آن عزیزان را صبا، مشاهده می‌کرد برگ ریزان را نسیم با دل سوزان به هر طرف که وزید صدای همهمه پیچید در سپاه یزید سپاه، مست غرور است و مست پیروزی و خنده بر لبش، از شور عافیت سوزی سپاه همره هشتاد و چار آیۀ ناز چه آیه‌ها، همه خلوت نشین سایۀ ناز چه آیه‌ها، همگی ترجمان سورۀ نور همه شکسته دل، اما بزرگوار و صبور سپاه، جانب دربار ظلم می‌رفتند به پا بوس علمدار ظلم می‌رفتند @hosenih چون برق و باد، به هر منزلی سفر کردند چون رعد خندۀ شادی از این ظفر کردند ز حد گذشته پس کربلا جسارتشان که هست زینب آزاده در اسارتشان ** گذار قافله یک شب کنار دیر افتاد شبی که عاقبت، آن اتفاق خیر افتاد رسیده قافله از گرد ره، شتاب زده به عیش و نوش نشسته همه، شراب زده حرامیان همه شرب مدام می‌کردند به نام فتح و ظفر، می‌ به جام می‌کردند اگر چه شب، شب سنگین و تلخ و تاری بود سر مقدس خورشید، در کناری بود سری، که جلوۀ و الشمس بود در رویش سری که معنی واللیل بود گیسویش سری که با نفس قدسیان مصاحب بود کنار سایۀ دیوار دیر راهب بود سری، که از همۀ کاینات، دل می‌برد شعاع نوری از آن سر، به چشم راهب خورد سکوت بود و سیاهی و نیمۀ شب بود صدای روشن تسبیح و ذکر یارب بود @hosenih صدای بال زدن، از فرشته می‌آمد به خط نور ز بالا نوشته می‌آمد شگفت منظره‌ای دید چشم چون وا کرد برون ز دیر شد و زیر لب، خدایا کرد میان راه نگهبان بر او چو راه گرفت او نشانی فرماندۀ سپاه گرفت رسید و گفت مرا در دل آرزویی هست اگر تو را ز محبت نشان و بویی هست دلم به عشق جمالی جمیل، پا بند است دلم به جلوۀ خورشید، آرزومند است یک امشبی سر خورشید را به من بدهید به من اجازۀ از خود رها شدن بدهید دلم هوایی دیدار این سر پاک است سری که شاهد او، آسمان و افلاک است بگو که این سر دور از بدن ز پیکر کیست؟ سر بریدۀ یحیی که نیست، پس سر کیست؟ جواب داد که این سر، سری است شهر آشوب به خون نشسته‌تر از آفتاب وقت غروب سر کسی است که شوریده بر امیر، ای مرد خیال دولت پرورده در ضمیر، ای مرد @hosenih تو بر زیارت این سر، اگر نظر داری بیار آنچه پس انداز سیم و زر داری جواب دارد که این زر، در آستین من است بده امانت ما را، که عشق، دین من است به چشم همچو تویی، گرچه سیم و زر عشق است هزار سکۀ زر خرج یک نظر، عشق است بگو که صاحب این سر، چه نام داشت است؟ چقدر نزد شما، احترام داشته است؟ جواب داد که این سر که آفتاب جلی است گلاب گلشن زهرا و یادگار علی است سر بریدۀ فرزند حیدر است، این سر سر حسین عزیز پیمبر است، این سر بهار عترت یاسین که سوخت از پاییز عصارۀ همه گل‌های پرپر است این سر شمیم این گل اگر دل ربوده از دستت گلاب عصمت زهرای اطهر است این سر گرفت و گفت خدا بشکند، دهان تو را خدای زیر و زبر می‌کند جهان تو را به دیر رفت و به همراه خود، گلاب آورد ز اشک دیدۀ خود، یک دو چشمه آب آورد @hosenih غبار را از آیینه پاک کرد و نشست کشید آه ز دل، سینه چاک کرد و نشست سری، که نور خدا داشت، در حریر گرفت فضای دیر از او، عطر دلپذیر گرفت فرشتگان به طواف آمدند در آن دیر که وقت دیدن خورشید بود و صبح به خیر دوباره صحبت موسی و طور گل می‌کرد درخت طیبۀ عشق و نور، گل می‌کرد خطاب کرد به آن سر که ای جلال خدا اسیر مهر تو شد، دل جدا و دیده جدا جلال و قدر تو را، حضرت مسیح نداشت کلیم چون تو بیانی چنین فصیح نداشت چو گل جدا ز چمن، با کدام دشنه شدی برای دیدن جانان، چقدر تشنه شدی؟ هزار حیف که در کربلا نبودم من رکابدار سپاه شما، نبودم من ز پیشگاه جلال تو عذرخواهم من تو خود پناه جهانی و بی پناهم من به احترام تو اسلام را پذیرفتم رها ز ننگ شدم، نام را پذیرفتم @hosenih دلم در این دل شب، روشن است همچون ماه به نور اشهدُ ان لا اله الا اللَّه فدای خون جگری‌های جد اطهر تو فدای مکتب پاک و شهید پرور تو شعر در پست بعدی 👇👇👇
پست قبلی👆👆👆 شهادتین مرا، بهترین گواه تویی که چلچراغ هدایت، دلیل راه تویی مرا ز حلقه به گوشان خود، حسابم کن بزن به هستی‌ام آتش، ز شرم آبم کن خوشا دلی که فقط با توعشقبازی کرد به شوق ناز تو احساس بی نیازی می‌کرد من حقیر کجا و صحابی تو کجا شکست بال و پرم، هم رکابی تو کجا؟ نه حسن سابقه دارم نه مثل ایشانم فقط، ز دربه دری‌های تو پریشانم به استغاثه سر راهت آمدم، رحمی فقیر و خسته به درگاهت آمدم، رحمی بگیر دست مرا، ای بزرگوار عزیز که جز ولای توام نیست هیچ دستاویز فدای گردش چشمان نیمه باز توأم نیازمند غم میهمان نواز توام @hosenih بده به رسم تبرک، عبیر مشک به من ببخش بوسه‌ای از آن دو لعل خشک به من نگاه مهر تو شد، مهر کارنامۀ من گلاب ریخت غمت، در بهارنامه من من از تمامی عمر امشبم تبرک شد ز فیض بوسه به روایت لبم تبرک شد شفق اگر چه رثای تو از دل و جان گفت حکایت از سر و سامان عشق عمان گفت شاعر: استاد © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضهٔ نیمه شب بود دلش را به صلیبی خوش کرد دل به تمثالِ زن ِ پاک و نجیبی خوش کرد خاطرش را به مداوای طبیبی خوش کرد تا دلش را به مسیحای غریبی خوش کرد مثل یعقوب ِ پریشان شده در کنعان شد یوسفی آمد و در دیر دلش مهمان شد پرچم قافله همرنگ گلی احمر بود کاروانی که جدا گشته ز یک لشگر بود آسمان غمزده از فاجعه ای دیگر بود تار میدید ولیکن سر نی ها، سر بود ناگهان در دل آرامش شب طوفان شد پیرمرد از نفس افتاد و دلش حیران شد @hosenih کاروان آمد و از قامت سر خون می ریخت پا به پای زنی در بین گذر خون می ریخت جای اشک بصر از چشم قمر خون می ریخت پیش چشم پدر از چشم پسر خون می ریخت آسمان مرثیه خوان پسر انسان شد ماه در پشت سر ابر سیه پنهان شد دشت از تابش خورشید و قمر محشر بود کاروان حامل صد نسترن پرپر بود نیزه ها بین صف خسته چند دختر بود بین سر ها، سری از باقی سرها، سر بود وضع دلشوره اش آن لحظه دو صد چندان شد محو زیبایی بی سابقه ی جانان شد نیزه دار آمد و او از سببش پرسش کرد از پریشانی ِ موها و لبش پرسش کرد جرئتی کرد و ز نام و لقبش پرسش کرد تا که از مادر و اصل و نسبش پرسش کرد ناخودآگاه تمام جگرش عطشان شد قسمت چشم ِ دل و دیده او باران شد درهمی داد و سر عیسای خونین را خرید تشنه لب بود و همه دریای خونین را خرید یوسف لب تشنه زیبای خونین را خرید قدر یک شب هم شده لیلای خونین را خرید چون که آه جگر از دیدن او سوزان شد بی سبب نیست خدا هم ز غمش گریان شد ساعتی شد که خودش بود و سری خون آلود زخم ها، زخم دگر بر جگرش می افزود بوسه ای زد به لب ِ از اثر سنگ کبود زیر لب گفت که ای کاش که بی مادر بود غصه دار از اثر مرثیه دندان شد ناگهان صورت چون لاله ی سر تابان شد @hosenih با گلاب و آب و عنبر قامت سر را که شست عاشقانه صورت زیبای دلبر را که شست غرق گریه خون در رگهای حنجر را که شست گرد خاکستر به روی دیده تر را که شست دیدن چشم پر از خون شده اش آسان شد اندکی داغ دل و سینه او درمان شد در همین فرصت کم عاشقی آموخته بود چشم خود بر نگه نافذ سر دوخته بود ماه رویی که سر ِ زلف و لبش سوخته بود اشک می آمد و رخسار برافروخته بود چشمه معرفتی در دل او جوشان شد نیمه شب بود که انجیل دلش قرآن شد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را بیا و گرم کن از چهره‌ات شبِ ما را "من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند" که بی حرم چه کُنَم غصه‌های فردا را خیالِ کربُبلایت مرا هوایی کرد بگیر بالِ مرا تا ببینیم آنجا را @hosenih به موجِ سینه زنانت قسم به نامِ توام که بُرده گریه‌یِ ما آبرویِ دریا را گدایِ هر شبم و کاسه گردم و ندهم به یک نگاهِ کریمانه‌ات دو دنیا را مرا بِبَر بِچِشَم زیرِ پا مغیلان را مرا بِبَر که ببینم به نیزه سرها را خدا کند که بیایی شبی به روضه‌یِ ما شنیده ام که به سر سر زدی کلیسا را ** خوشا به پنجه‌ی راهب که شانه‌ات می‌زد به آنکه بُرد دلِ راهبان ترسا را به پیر‌مرد غریبی که شُست گیسویت گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را خوشا به بزم عزاخانه‌اش که تا دَمِ صبح شنید پیشِ سرَت روضه‌هایِ زهرا را @hosenih چرا بُرید سرت را به رویِ دامنِ من چرا نشاند به خون این دو چشمِ زیبا را چگونه سنگ شکسته جبین و دندانت چگونه زخم تَرَک داده رویِ لبها را به رویِ نیزه سرت بود و خیمه‌ها می‌سوخت رسید شعله و زلفِ تو در هوا می‌سوخت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضهٔ دید از دور مسیحا نفسی می‌آید دید با قافله فریادرسی می‌آید صحنه‌ای دید در آن قافله اما جانکاه بر سر نیزه سری دید، سری همچون ماه این سر کیست که اینقدر تماشا دارد؟ صوت داوودی و انفاس مسیحا دارد؟ از سر هر مژه‌اش معجزه بر می‌خیزد با طنینش همه‌آفاق به هم می‌ریزد با نسیم از غم دل گفت به صد شیون و آه به ادب نافه‌گشایی کن از آن زلف سیاه @hosenih گرچه این شیوه‌ی رندان بلاکش باشد حیف از این زلف که بر نیزه مشوش باشد با دلی سوخته آمد به طواف سر ماه پاره‌پاره دلش از داغ لب پرپر ماه گفت ای جان جهان نذر غمت! جانم باش امشبی را ز سر لطف تو مهمانم باش ماه را همره خود با دلِ بی‌تاب آورد نذر لب‌های ترک خورده کمی آب آورد خون از آن چهره که می‌شُست، دلش خون می‌شد حال او منقلب و دیده دگرگون می‌شد اشک در چشم پر از شیون راهب می‌خواند روضه می‌خواند از آن اوج مصائب می‌خواند روضه می‌خواند: همه عمر در این چرخ کبود بین زرتشتی و آشوری و ترسا و یهود نشنیدم که سرِ نیزه سری را ببرند یا که در سلسله بی‌بال و پری را ببرند آه از آن سوز و گدازی که در آن محفل بود عشق می‌گفت به شرح، آن‌چه بر او مشکل بود گفت: عالم شده حیرانِ پریشانی تو! کیستی تو؟ به فدای سر نورانی تو! @hosenih ناگهان ماه،‌ چه جانکاه دمی لب وا کرد محشری در دل آن سوخته‌دل، برپا کرد گفت: من کشته‌ی لب‌تشنه‌ی عاشورایم زینت دوش محمد، پسر زهرایم دید راهب به دلش شعله و شور افتاده‌ست شعله‌ی‌ آتشی از نخله‌ی طور افتاده‌ست تشنه‌ی عشق شد از غصه نجاتش دادند ناگهان در دل شب آب حیاتش دادند صورتش را به روی صورت خونین حسین... و مُشَرَّف شد از آن لحظه به آئین حسین... شاعر: * در این شعر بعضی از ابیات «حافظ» به شیوه‌های مختلفی تضمین شده است. ** این ماجرا، با تفاوت‌هایی در منابع زیر نقل شده است: - بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۸۴ - لهوف، ص۱۳۶ - عبرات المصطفین فی مقتل الحسین(ع)، ج۲، ص۲۵۸ - مقتل الحسین(ع) مقرم، ص۴۴۶ - تذکرة الخواص، ص۱۵۰ (به نقل از کتاب «خورشید بر فراز نیزه‌ها» نوشته‌ی آقای سیدمحی‌الدین موسوی، ص۸۸ت۹۵) © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضهٔ راه گم کردی که از دیر نصاری سر در آوردی یا به دنبال مسلمانی در این اطراف می‌گردی با سکوتت پاسخم را می‌دهی هرچند حق داری خسته‌ای، پیداست قدر چند منزل راه طی کردی @hosenih خط به خط پیشانی خون‌رنگ تو تفسیر صدها زخم زیر این کوه مصیبت خم به ابرویت نیاوردی در نگاه تو بعینه می‌توان تاریخ غم را دید من یقین دارم که با یحیی در این غم‌نامه هم‌دردی در حضور تو چشیدم لذت پروانه بودن را نیمه‌شب تابیدی و بر دیر ظلمت سایه گستردی @hosenih شست‌وشو دادی دل آیینه‌ام را، با نگاهی گرم مشکل از دل بود می‌دیدم پر از خاکی پر از گردی هدیه آوردی برایم یک نفس عطر مسیحا را با دم توحیدی‌ات در من دمیدی زنده‌ام کردی شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضهٔ اي میهمان بی بدن ای سر خوش آمدي از بزم این جماعت مهمان کش آمدي دیریست وا نگشته به این دیر پای غیر تو آمدی که با تو شوم عاقبت بخیر @hosenih در کسوت مسیح به مهمانی آمدي وقتی به دیر راهب نصرانی آمدی تو قصد کرده ای همه دنیای من شوی ترسا شدم كه حضرت عیسای من شوی بي پيكر آمدي سر و جانم فداي تو اي سر! بگو چگونه نهم سر به پاي تو اي سيب سرخ آمده اي تا ببويمت بگذار با گلاب نگاهم بشويمت اين دير كربلا شده قرباني ات شوم قربان زخم گوشه ي پيشاني ات شوم دامن مكش ز دستم دستم به دامنت رأست چنين شده است چه كردند با تنت تير و سنان و نيزه و شمشير و ريگ و خار از هر چه هست زخمي داري به يادگار با اينكه از لبان تو پيداست تشنه اي گويا نرفته تشنه ز خون تو دشنه اي @hosenih از وضع نامرتب رگهاي گردنت پيداست بد جدا شده رأس تو از تنت "زخم لبت" گمان كنم اين زخم، كهنه نيست اين خرده چوب ها كه نشسته به لب ز چيست شاعر: ‏© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضهٔ مرا دِیری است روشن تر ز کعبه اَمان اینجاست، ایمن تر ز کعبه من اینجا در میان معبدِ خود چه می بینم ز لطفِ سرمدِ خود چه خورشیدی، عجب مهمانِ خوبی طلوعش را نمی بیند غروبی چه آقایی، چه مولایی، چه شاهی تو ای سر! کیستی اینقدر ماهی؟ @hosenih به تو می آید از ابرار باشی ز نسل عترتِ اطهار باشی تو شاید ای سر! عیسای مسیحی مُشبَّک از چه مانند ضریحی؟! چرا پیشانیِ تو سنگ خورده چرا این روی ماهت چنگ خورده چرا دندان و لبهایت شکسته مگر بر صورتت نیزه نشسته بیا ای سر، تو را چون گُل ببویم گلاب آرَم، ز خون رویت بشویم بگو ای سر، مگر مادر نداری بمیرم من، مگر خواهر نداری شنیدم با همین لعلِ پُر از خون تو می گفتی که هستم ماهِ گردون بگو یکبارِ دیگر یک کلامی جوابم را بده، گفتم سلامی سلام ای راهبِ دلخستۀ ما سلام ای از ازل دلبستۀ ما نه عیسایم، نه موسایم، نه نوحم نه خورشیدم، نه مهتابم، نه روحم حسینم من، شهید کربلایم گلِ پیغبر و خیرالنسایم هزاران عیسی و موسی غلامم مسلمانانِ عالم را امامم مسلمانان مرا دعوت نمودند به رویم نیزه و خنجر گشودند مرا از اسب، پائینم کشاندند به روی پیکرم، مرکب دواندند بسی بر حنجرم، خنجر کشیدند مرا لب تشنه آخر سر بریدند @hosenih سرم بازیچه شد در دستِ اعدا تنور و نیزه و حالا در اینجا تو حالا میزبانِ هل اَتایی شَوی اینک به راهِ مافدایی شهادت دِه به یکتایی، خدا را بخوان نامِ نبی و مرتضا را خدا خوانده تو را از اهل ایمان نوشته نام تو جزو شهیدان شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضهٔ بعد شهر بعلبک آل زیاد راهشان در دیر راهب اوفتاد کهنه دیری در درونش راهبی شعله های طور دل را طالبی دیر نه، نه، یک جهان دریای نور او چو موسی بر فراز کوه طور ترک دنیا گفته ای در کنج دیر همچو عیسی آسمان را کرده سیر لحظه لحظه سال ها در انتظار تا شود دیرش زیارتگاه یار بی خبر خود رازها در پرده داشت در تمام عمر یک گم کرده داشت پیر دیری در نوا چون بلبلی چشم جانش در ره خونین گلی با گل نادیده اش می کرد حال تا شبی بگرفت دامان وصال دید در پایین دیر خود شبی هر طرف تابیده ماه و کوکبی گفت الله کس ندیده این چنین هیجده خورشید، یک شب بر زمین این زنان مو پریشان کیستند گوئیا از جنس انسان نیستند لاله ی حمرا کجا و آبله بازوی حورا کجا و سلسله چیستند این عقده های گوهری یاس های کوچک نیلوفری آمده از طور، موسای دگر در غل و زنجیر، عیسای دگر سر به نوک نیزه می گوید سخن یا سر یحیی است پیش روی من گشته نیلی ماه روی کودکی بسته دست نونهال کوچکی طفل دیگر بسته با معبود عهد یا سر عیسی جدا گشته به مهد @hosenih ✔️راهب سر را می بیند: کرد نصرانی نزول از بام دیر گرد سرها روح او سرگرم سیر دیده بر شمع ولایت دوخته چون پر پروانه جانش سوخته راهب پیر و سر خونین شاه رازها گفتند با هم با نگاه شد فراق عاشق و معشوق طی این به پای نیزه او بالای نی ناگهان زد بانگ بر فوج سپاه کای جنایت پیشگان رو سیاه کیست این سر؟کاین چنین خواند فصیح وای من داوود باشد یا مسیح یا شده ایجاد صفین دگر گشته قرآن بر سر نی جلوه گر پاسخش گفتند مقصود تو چیست؟ این سر خونین، سر یک خارجیست کرده سر پیچی ز فرمان امیر خود شهید و عترتش گشته اسیر بود هفتاد و دو داغش بر جگر تشنه لب از او جدا کردیم سر لرزه بر هفت آسمان انداختیم اسب ها را بر تن او تاختیم شعله ها از هر طرف افروختیم خیمه هایش را سرارسر سوختیم هر یتیمش از درون خیمه گاه برد زیر بوته خاری بی پناه ریخت نصرانی به دامن خون دل گشت سرتا پا وجودش مشتعل بر کشید از سینه چون دریا خروش گفت ای دون فطرتان دین فروش ثروت من هست چندین بدره زر در جوانی ارث بردم از پدر در بهای این همه سیم و زرم امشب این سر را امانت می برم می کنم تا صبح با او گفتگو کز دهانش بشنوم سری مگو شمر را چون دیده بر زر اوفتاد عشق سیمش باز در سر اوفتاد @hosenih ✔️راهب سر را به دیر می برد: داد، سر را و ز راهب زر گرفت راهب آن سر را چون جان در بر گرفت برد سوی دیر سر را با شتاب کرد ناگه هاتفی او را خطاب راهب از اسرار، آگه نیستی هیچ دانی میزبان کیستی؟ میهمانت میزبان عالم است هر چه گیری احترامش را کم است این که لب هایش به هم خشکیده است بحر رحمت از دمش جوشیده است اینکه زخمش را شمردن مشکل است زخم هفتاد و دو داغش بر دل است گوش شو کآوای جانان بشنوی از دهانش صوت قرآن بشنوی گرد ره با اشک، از این سر بشنوی با گلاب و مشک، خاکستر بشوی برد راهب عاقبت سر را به دیر تا خدا در دیر خود می کرد سیر شد چراغ دیر آن سر تا سحر دیگر این جا دیر راهب بود و سر خشت خشت دیر را بود این سلام کای چراغ دیر و مطبخ السلام @hosenih ✔️راهب ناله ی واحسینا می شنود: ناگهان آمد صدای یا حسین واحسینا واحسینا وا حسین آن یکی می گفت حوا آمده دیگری می گفت سارا آمده هاجر از یک سو پریشان کرده مو مریم از سو زند سیلی به رو آسیه رخت سیه کرده به بر گه به صورت می زند گاهی به سر ناگهان راهب شنید این زمزمه ادخلی یا فاطمه یا فاطمه آه راهب دیده بر بند از نگاه مادر سادات می آید ز راه @hosenih ✔️راهب ناله ی فاطمه را می شنود: بست راهب دیده اما با دو گوش ناله ای بشنید با سوز و خروش کای قتیل نیزه و خنجر حسین ای فروغ دیده ی مادر حسین ای سر آغشته با خون و تراب کی تو را شسته است با خون و گلاب؟ بر فراز نی کنم گرد تو سیر یا به مطبخ یا به مقتل یه به دیر؟ امشب ای سر چون گل از هم واشدی بیشتر از پیشتر زیبا شدی ای نصاری مرحبا بر یاری ات فاطمه ممنون مهمان داری ات هر کجا این سر دم از محبوب زد دشمنش یا سنگ یا چوب زد تو نبوی، گرد این سر صف زدند پیش چشم دخترانش کف زدند پیش از آن کافتد در این دیرش عبور من زیارت کردم او را در تنور راهب اول پای تا سر گوش شد ناله ای از دل زد و بی هوش شد چون به هوش آمد به سوی سر شتافت سینه ی تنگش ز تیر غم شکافت گفت ای سر تو محمد نیستی؟ گر محمد نیستی پس کیستی؟ شعر در پست بعدی👇👇👇
پست قبلی👆👆👆 ✔️سر با راهب سخن می گوید: ناگهان سر، غنچه ی لب باز کرد با نصاری درد دل ابراز کرد گفت کای داده ز کف صبر و شکیب من غریبم من غریبم من غریب گفت می دانم غریب و بی کسی گشته ثابت غربتت بر من بسی تو غریبی که به همراه سرت هره آید دست بسته خواهرت باز اعجازی کن ای شیرین سخن لب گشا و نام خود را گو به من آن امیر المومنین را نور عین گفت راهب من حسینم من حسین من که با تو هم سخن گشته سرم نجل زهرا زاده ی پیغمبرم دیده این سر از عدو آزارها خوانده قرآن بر سر بازارها اشک راهب گشت جاری از بصر گفت ای ریحانه ی خیر البشر از تو خواهم ای عزیز مرتضی شافع راهب شوی روز جزا گفت آئین نصاری وا گذار مذهب اسلام را کن اختیار @hosenih ✔️راهب مسلمان می شود: راهب از جام ولایت کام یافت تا تشرف در خط اسلام یافت یوسف زهرا بدو داد این برات گفت ای راهب شدی اهل نجات عاشق و معشوق بود و بزم شب صبحدم کردند از او سر طلب راهب آن سر را چو جان در بر گرفت باز با سر گفتگو از سر گرفت گفت چون بر این مصیبت تن دهم میهمان خویش بر دشمن دهم چشم از آن رخ دل از آن سر برنداشت لیک اینجا چاره ای دیگر نداشت داد سر را گفت ای غارتگران ای جنایت پیشگان ای کافران این سر ریحانه ی پیغمبر است مادرش زهرا و بابش حیدر است ظلم و بیداد و جنایت تا با کی وای اگر دیگر زنید آن را به نی شاعر: استاد © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضهٔ الا که تا سر نی بال و پر درآوردی بگو چگونه شد از دِیر سر درآوردی چراغ خانۀ زهرا! میان کافِرها در این مکاشفه قرص قمر درآوردی @hosenih به میهمانی خون خدا بیا راهب! بیا که از دل صندوق، زر درآوردی اسیر منطق دیر خراب بودی که حسین آمد و از عشق سردرآوردی بیا تو لااقل آزاده باش و این سر را به احترام درآور اگر درآوردی چرا تحیر محضی؟! به ما بگو راهب! مگر چه چیزی از آن غیر سر درآوردی؟! چرا به ولوله افتاده آسمان و زمین ستون عرش خدا را مگر درآوردی؟! @hosenih رگ بریده، لب خشک، گَرد خاکستر بگو چه دیدی؟ با چشم تر درآوردی تمام شب تویی و پرسشی که کعبه گریست... حسین جان! چه شد از دیر سردرآوردی؟! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضهٔ از جور سپهر و دور ايام شد وقت سفر به جانب شام تا بانگ جرس ز كاروان خاست شد باز شروع درد و آلام اولاد نبي به روي ناقه چون صيد بخون طپيده در دام دشمن ز پس و ز پيش سرها اطفال حرم چو آهوان رام هستند همه بلا كشيده خاموش و شكسته حال و آرام سرها همه روي ني فروزان چون در شقف اختران گلفام يارب ز كه باشد اين ستم ها؟ از كافر و گبر و عبد اصنام نه اين همه ظلم و جور و كينه باشد همه از شيوخ اسلام اندر دل غربت و بيابان اولاد نبي ز غصه نالان شد شامگه و در آن بيابان بوديم همه ز غصه حيران افتاد ره حرم به ديري ديري كه بود مكان عرفان بودي به درون دير ترسا روشندلي از تبار خوبان خود مظهر زهد و پارسائي بل معدن لطف وجود و احسان خود رسته ز ننگ و نام تثليث بل خسته ز اُسقفي و حيران در علم و عمل چو پور مريم عيسي دم و مست و حسن جانان انجيل بدست ليك در دل جوياي حقيقت او ز قرآن در آتش عشق يار سوزد نالد ز فراق و دور هجران دادند مكان در آن لُب از سير خاصّان حرم بپاي آن دير @hosenih شب بود و سكوت و نور مهتاب من بودم و ياد يار و محراب شب غرق سكوت و جمله عالم در خواب خوش از عدو و احباب در نيمه شب نداي غيبي بيدار نموده راهب از خواب بشنيده ز گوش جان ز ذرات تسبيح و سلام ربّ الأرباب سر كرده برون ز دير و ديده نور است جهان بسان مهتاب در خارج دير ديده درجي درجي كه بود درّ ناياب ز آن درج رود به آسمان نور نوري كه برد ز هر دلي تاب ظلمات شكسته از فروغش چون نور سپيده سحرتاب صندوق چو كعبه و ملائك در طوف ويند همچون سالك @hosenih زان منظره عجيب و تابان شد راهب دير مست و حيران از دير برون شد و هراسان آمد به ميان قوم نادان پرسيد كه مير كاروان كيست؟ گفتند كه «خولي» آن پريشان شد راهب دير سوي «خولي» آن مست غرور و غرق عصيان پرسيد ازل ز راز صندوق گفتا بود آن سري ز عدوان پرسيد كه باشد آن گرامي گفتند بود حسين عطشان پرسيد همان كه پور زهراست فرزند نبي عزيز سبحان آن زاده‌ی آخرين پيمبر آن حكمروای كون و امكان گفتند بلي عزيز طاهاست فرزند علي و جان زهراست @hosenih راهب ز شنيدن سخن ها زد بر سر خويش و كرد غوغا گفتا كه فغان ز جور امت كردند عجب خطاي عظما اي واي عجب جفا نمودند بر پور نبي عزيز زهرا اين قتل پيمبر است و از اين نالان و غمين بود مسيحا از كشتن اين عزيز خلاق خون گريه كنند آسمانها ما قصه اين جفا شنيديم از جمله ياوران عيسي پس گفت به دشمنش چه باشد ! سر را بدهي به پير ترسا اين گوهر ناب باشد امشب مهمان به كريچه نصا را زر داد به سفله گان بي درد بگرفت سر و به دير آورد @hosenih شد دير از آن جمال پرنور مشكوه هدي و بيت محمور باشد ز تجليات انوار از بهر كليم وادي طور يا همچو حريم كعبه گرديد آن بيت صنم سراچه شور يا از جلوات نور ايزد شد راهب دير مست و مسرور شد دير صدف، به درّ لاهوت آن راهب خسته نيز گنجور پس رأس سليل مصطفي را با مشگ و گلاب شست و كافور بس گريه نمود و كرد زاري شد قلب لطيف او پر از نور بنهاد به پيش روي، سر را بوسيد بسان درّ منثور زد بوسه چو برگ گل رخش را پس گفت ز جان ودل خدايا @hosenih بر حقّ مسيح پاك دامن آن بنده خاصّ حيّ ذوالمن لطفي بنما به پير ترسا گردد مگر او ز شرّ ايمن يارب نظري كه سرّ اين سر گردد به من حقير روشن ناگاه لب امام امكان شد باز براي راز گفتن گفتش چه بود ترا تمنا گو داري اگر حديث با من؟ گفتا تو كه هستي، از غم تو عالم شده غرق آه و شيون هستي تو اگر مسيح مريم گو از چه شدي اسير دشمن؟ گر روح خداي لايزالي شأنت به جهان بود مبرهن شه گفت منم سليل طاها فرزند علي عزيز زهرا @hosenih راهب چو شنيد اين معما گفتاكه محقق است رؤيا ياد آمدش آنكه ديده در خواب آن وعده حضرت مسيحا گفتا به يقين كه اين حسين است اين است همين كه گفته عيسي پس گفت ز دل به شاه والا رحمي بنما به پير ترسا پيري كه اسير ابن و اَب بود پابند سه خواني و چليپا لطفي كن و اين اسير غم را آزاد نما ز هر تمنا در پيش نبي شفاعتم كن در يوم جزا به حقّ طاها برگير ز دست من در آن روز بنماي رها ز رنج و بلوا شه ديد بود به حقّ راغب گفت از سر موهبت به راهب اي طالب حقّ و غرق اوهام خواهي تو اگر طريق اسلام بگذر ز سر خواني و چليپا شو غرق حق و رها ز اصنام زنار و لباس اسقفي را بگذار و بگير راه اسلام ناقوس و صليب و رنگ تثليت از دل بزدا و شو به حق رام اقرار نما به حيّ واحد آن صاحب عزّ و جاه و اكرام بر گوي سپس نبي، محمد تا اينكه شوي رها ز آلام قرآن و نبي و آل طاها هستند ز حق به خلق پيغام تا جمله شوند نفس واحد جوئيد ز كردگار الهام آنگه ز تو در صف قيامت پيغمبر حق كند شفاعت شعر در پست بعدی👇👇👇
پست قبلی👆👆👆 با طيّ مراحل و مراتب شد عارف حق، جناب راهب تلقين شهنشه ولا كرد او را به رسول حق راغب اقرار به عالم آفرين كرد گفتا كه منم به حقّ طالب ز آن پس به نبي و آل احمد اقرار نمود و گشت تائب زد بوسه به رأس شاه و گفتا هستي تو به من ز حق مواهب اي هستي كلّ ماسوا را با نفس نفيس خود مصاحب هستي تو امير كلّ هستي مائيم بتو غلام و حاجب باشد به من حقير مسكين فرمان اطاعات تو واجب تهليل به لب بداد سر را بر قافله دار قوم اعدا @hosenih شد باز به ني هلال زينب آن مايه‌ی ابتهال زينب شد سوي دمشق موكب عشق افزود غم و ملال زينب سرها همه روز ني فروزان نظاره گر جلال زينب ديدم چو سر برادرم را گفتم بنگر به حال زينب سرحلقه كاروان توئي تو با تو نبود زوال زينب تا قائد كاروان تو هستي آسوده بود خيال زينب نك همسفر توام در اين راه آخر چه بود مآل زينب تا سايه قسمت مأمنم ، هست هستي همه در ظلال زينب سرگرم حضور يار بودم سرگشته شهريار بودم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضهٔ دید راهب به ره شام، پریشانی چند دستِ بسته ز قفا، سر به گریبانی چند خون به دل، جمله ز جور فلک کج‌رفتار موکنان، مویه‌کنان، موی پریشانی چند @hosenih دید عیسی نفسی بسته به زنجیر جفا همرهش، غم‌زده و خسته و نالانی چند از پس قافله، اطفال پریشانی دید پابرهنه به سر خار مغیلانی چند شام‌گه بود ولی صبح امیدش بدمید شد عیان تا به سنان، مهر درخشانی چند سر شاه شهدا را به سنان دید که بود جاری از لعل لبش، آیه‌ی قرآنی چند داد زر، زرطلبان را و سر شاه گرفت سوی دیر آمد و با ناله و افغانی چند شست با مُشک و گلاب، آن رخ و لعل چو عقیق ریخت از دیده به دامان، دُر غلتانی چند هم‌چو آن عاشق دل‌داده که بیند معشوق گفت کای ‌گِرد رُخت، صف‌زده حیرانی چند! کیستی؟ وز چه جدا گشته ز پیکر، سر تو؟ که شدی دست‌خوش فرقه‌ی نادانی چند پاسخش داد: منم سبط رسول مدنی گشته‌ام کشته ز بیداد هوس‌رانی چند ناگهان هودجی آمد ز سما، سوی زمین فاطمه آمد و با حوری و غلمانی چند لعل نوشین بگشود و به سر کشته‌ی عشق ریخت از دُرج گهر، لعل بدخشانی چند گفت کای سرو چمانِ چمن باغ رسول! داشتی همره خود، سرو خرامانی چند @hosenih آخر از غارت گلچین، چه رسیدت؟ ای گل! گریَم از هجر تو یا غنچه‌ی خندانی چند؟ کسوت فقر به عشق تو به بر کرد «صفا» دست حاجت نبَرد بر در عریانی چند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e