#مناجات
#حضرت_امام_حسین_علیه_السلام
این اشک نیست، آب زُلال و مطّهر است
این چشم نیست، چشمهای از حوضِ کوثر است
ظرفِ نزولِ رحمتِ پروردگار شد
چشمی که پایِ مجلس این روضهها، تَر است
چشمی که بیش تر به خودش، گریه دیده است
فردا کنارِ فاطمه با آبروتر است
ما خشک میشویم، ولی بار میدهیم
دنیای گریه، مزرعۀ سبزِ محشر است
فرموده است حضرت صادق: هر آن کسی
گریانِ جدّ ما شده، با من برادر است
در حجّ و در عبادت و در سجدههای شب
گریه کنِ حسین، شریک پیمبر است
ما را از این تلاطم دنیا، هَراس نیست
تا کشتی نجاتِ حسینی، شناور است
بر من لباس نوکریام را کفن کنید
نوکر بهشت هم برود، باز نوکر است
/علی اکبر لطیفیان/
👇👇👇👇
@deabel
#حضرت_زینب
میان شام می آید سری پشت سری دیگر
به زنجیر آمده همراه سر ها لشکری دیگر
گذشته کاروان تا از شلوغی های این کوچه
رسیده باز هم در ازدحام مَعبری دیگر
عقیله خاک را تا می تکاند از تن طفلی
به روی خاک می افتد دوباره دختری دیگر
به غیر از آستین ناموس حق در بین این مردم
ندارد خاک عالم بر سر من معجری دیگر
به یاد خاتم بابا سکینه با خودش میگفت:
ندارد ساربان ما مگر انگشتری دیگر
میان سنگ باران ها به جز آغوش عمه نیست
برای دختران داغ دیده سنگری دیگر
ندارد زجر جز زجر سه ساله در غل و زنجیر
میان کوچه ها تفریح از این بهتری دیگر
شبیه مرتضی ، زینب به روی ناقه ی عریان
دوباره خطبه میخواند ولی بر منبری دیگر
سر دشمن به زیر افتاد با تیغ کلام او
میان شام زینب کرده فتح خیبری دیگر
نوشته در دل تاریخ تا روز قیامت هم
نمی آید به قرآن مثل زینب خواهری دیگر
محمد داوری
@deabel
#حضرت_زینب
کوفی و شامی یکی از دیگری بدچشمتر
ماندهام گویم امان از کوفیان یا شامیان
رفتن و ماندن به یک اندازه داغم میکند
ماندهام گویم بران ای ساربان یا که مران
دیدنت بر نی هم آتش زد هم آرامم نمود
ماندهام گویم بمان پیشم حسینجان یا نمان
صوت تو دل میبَرد اما امان از سنگها
ماندهام گویم بخوان قرآن حسینجان یا نخوان
اشک تو بر نیزه هم از دیده جاری میشود
ماندهام گویم بدان از حال زینب یا ندان
مهدی مقیمی
@deabel
#حضرت_زینب
اَلا ای سر، فدای خون خشک گردنت گردم
توصحراگَرد، من قربان صحرا گَردنت گردم
تنت در کربلا تنها، سرت بر نیزهها با ما
به دنبال سرت آیم، به قربان تنت گردم
تو را عریان به خاک کربلا بنهاده و رفتم
نشد از تار و پود هستیام پیراهنت گردم
هلال من، هلالی شد قدم از غم، بیا تا من
شبی پروانهی شمع جمال روشنت گردم
ز هر بام و درت سنگی به استقبال میآید
بیا بنشین به دامانم که با جان، جوشنت گردم
تو خورشید بلند عشقی و از دست ما بیرون
بیا یک نیزه پایینتر که دست و دامنت گردم
چو افکندی مرا از خطبهخواندن لب فروبستی
بخوان قرآن که من قربان قرآنخواندنت گردم
به شوق با تو بودن، از مدینه من سفر کردم
ندانستم که باید همسفر با دشمنت گردم
سیدرضا موید
@deabel
#حضرت_زینب
دل میبرد ز من نظر آسمانیات
قربان این همه اثر آسمانیات
خورشید من به نیزه تو تنها نماندهای
دارد هوای تو قمر آسمانیات
با دیدن ملائکه بهتم نمیزند
سجده کنند اگر به سر آسمانیات
گفتی خدا اسیریمان را نوشته است
جانم فدای این خبر آسمانیات
«هل من معین» تو جگرم را کباب کرد
میسوزد عرش از شرر آسمانیات
هر روز دخترت ز سرت میکند سوال
پایان ندارد این سفر آسمانیات؟
مهتاب هر شبم چه به روز تو آمده؟
زخمی شده دو چشم تر آسمانیات
آقا رباب سینهاش از شیر پر شده
حالا کجاست گل پسر آسمانیات
مجتبی شکریان
@deabel
همپای قافله
سر و سامان منی ای سر و سامان همه
من پریشان توام ای تو پریشان همه
تو حسینی ، من دل خسته و دل خون زینب
ای تو جان من دل خسته و جانان همه
می روی با سر خونین به روی نیزه ولی
من ازین واقعه حیران و تو حیران همه
دیدم از چشم تو ریزد به زمین شبنم اشک
من ازین حادثه گریان و تو گریان همه
بر نداری تو ازین قافله چشمانت را
غیرت الله تویی ، ای گل ایمان همه
دل توفانی ما از تو به ساحل برسد
ای نگاه تو شده ساحل توفان همه
ای سرت بر سر نی آینه ی سرگردان
ای مرا شعله ی سوزان و تو سوزان همه
غم مخور ای سر خونین که در این راه بلند
گردی از عشق نشسته ست به دامان همه
صوت قرآن تو جان داد به خیل اسرا
ای شده لعل لبت جلوه ی قرآن همه
خوب شد خواندن قرآن تو را بشنیدند
ای که شد منطق پویای تو برهان همه
دیر راهب روی و کنج تنور ای مه من
همه جا بوده سر ماه تو مهمان همه
مثل «یاسر» که به درگاه تو آورده امید
سائل لطف تو هستیم و تو سلطان همه
**
محمود تاری «یاسر»
@deabel
#حضرت_زینب
چشمم از داغ تو ای گل پر شبنم شده است
لحظههایم همگی رنگ محرّم شده است
مرهمی نیست که بر داغ عظیمت بنهم
اشک، تنها به دل سوخته مرهم شده است
حق بده پشتم اگر خم شده از غصه حسین
قامت نیزه هم از ماتم تو خم شده است
چند روزی است که از حال لبت بیخبرم
چه شده موی تو آشفته و درهم شده است
لب و دندان و سر و صورت تو خونین است
چشمهایت چقدر چشمهی زمزم شده است
پیش از این لهجهی زهرائیات اینگونه نبود
چند دندان تو ای قاری من کم شده است
سیدمحمد جوادی
@deabel
#حضرت_زینب
صبر مبهوت زیرِ لب می گفت :
مگر این زن چه طاقتی دارد ؟
صبرِ ایوب جایِ خود ، اما
صبرِ زینب حکایتی دارد ...
صبرِ او اشکِ ناتوانی نیست
صبرِ او ذوالفقارِ در بند است
گاه با صبر ، گاه با خطبه
تیغِ او در نیام برنده است
خسته بال و شکسته قامت نیست
اسوه ی صبر و بی هماورد است
چوبِ محمل شکسته است ولی
خم به ابرویِ خود نیاورده است
کربلا هر کجا بلا می ریخت
صبرِ زینب به چشم می آمد
آن طرف کاخِ ظلم می لرزید
تا که چشمش به خشم می آمد
مثلِ بابا چو شیر می غرید
مثلِ مادر حجابی از شب داشت
کربلا زنده ماند در تاریخ
چون کنارش حسین ، زینب داشت
حلقه ی اشکِ دورِ چشمانش
حلقه هایِ غمِ اسارت نیست
این اسارت شروعِ آزادی است
این اسارت کم از شهادت نیست
این زن آموزگارِ تاریخ است
هم کلامِ ستم نخواهد شد
دخترِ خطبه هایِ بی پایان
خطبه اش خرجِ غم نخواهد شد
کشتی صبر و استقامت را
مرد و مردانه او به جریان برد
کربلا با حسین شد آغاز
کار را خواهرش به پایان برد
ابراهیم زمانی
@deabel
#حضرت_زینب
با سنگ های تیز بهم خورده روی تو
جا خوش نموده نیزه چرا در گلوی تو
تا باز شد لبان تو ،قاریِّ محترم
پرتاب شد زهر طرفی سنگ سوی تو
من تار ، تار، موی تو را شانه می زدم
حالا ز چوبِ نیزه کنم جمع موی تو
یک بخش ِصورت تو میان تنور سوخت
از آن به بعد گشته عوض رنگ و بوی تو
خیلی عوض شدی زصدا می شِناسَمَت
هربار محملم برِسَد روبروی تو
هرروز خونِ تازه می آید ز حنجرت
از بس ترک ترک شده شکلِ سبویِ تو
قرآن بخوان زحرمتِ زینب دفاع کن
بازی نموده شایعه با آبروی تو
رجاله ها به صورت تو سنگ می زدند
برپرده های محمل ما چنگ می زدند
قاسم نعمتی
@deabel
#حضرت_زینب
سر تو تا به روی نیزه رفته
نگاهم خیره سوی نیزه رفته
بمیرم من برایت ای برادر
گلویت در گلوی نیزه رفته
سیدهاشم وفایی
@deabel
#حضرت_زینب
بارِ غمت را دوشِ ما، طاقت ندارد
هفتآسمان و ماورا، طاقت ندارد
گوشِ فلک را یکنفر، محکم بگیرد،
یک جمله، از مرثیه را طاقت ندارد
رنجِ تو را بر کوه هم، گر عرضه دارند،
دیگر نمیماند به پا، طاقت ندارد
ای اشرفِ اولادِ آدم! ماتمت را،
حتی کسی از انبیا، طاقت ندارد
این حنجرِ نازک، نمیخواهد سه شعبه
کودک بر این تیرِ خطا، طاقت ندارد
زینب، چهل منزل، کنون باید ببیند
رأسِ تو را از تن جدا،... طاقت ندارد
دیده پر از اشکِ فراق و سینه ی ما،
در حسرتِ کرب و بلا، طاقت ندارد
عادل حسین قربان
@deabel
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_مصائب
#محمد_غفاری
▶️
میرسند از راه غمها، تا زمینگیرت کنند
سنگها با طعنههاشان بیشتر پیرت کنند
@hosenih
مثل چشمت آیه آیه سوره ی مریم گریست
با نخستین واژهاش وقتی که تفسیرت کنند
سخت بود اینکه تمام راه در غربت گذشت
سختتر اینکه تمام شهر تکفیرت کنند
سهم آنها آه و نفرین تو شد میخواستند
با کمی خرما و نان از زندگی سیرت کنند
@hosenih
«ما رأیت و...» گفتی و جنگ نگاهت شد جمیل
چشمها باید فرار از برق شمشیرت کنند
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_کوفه
#میثم_تربتی
▶️
چو موی یار پریشان شدیم بعد از تو
شکسته، خَسته و حیران شدیم بعد از تو
تو زیر سم ستوران کوفه اما ما
سوار ناقه عریان شدیم بعد از تو
@hosenih
میان خيمه آتش گرفته لرزیدیم
درون شعله هراسان شدیم بعد از تو
زمان غارت معجر دلم شکست حسین
میان خلق نمایان شدیم بعد از تو
دلم کنار تن پاره پاره ات بود و
روانه سوی بیابان شدیم بعد از تو
@hosenih
به کوفه ای که شد آباد دست بابایم
چقدر بی سر وسامان شدیم بعد از تو
میان مجلس ابن زیاد محو تو و
شکوه آیه قرآن شدیم بعد از تو
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_کوفه
#مهدی_نظری
▶️
دست منو زنجیر ،فکرش را نمی کردم
چه زود گشتم پیر، فکرش را نمی کردم
بالای تل بودم خودم دیدم که شد خنجر
باحنجرت درگیر، فکرش را نمی کردم
@hosenih
من باتو بودم بی تو از عمرِ بدون تو...
...اینقدر باشم سیر ! ، فکرش را نمی کردم
مسمار و پهلو و غلاف و شعله را دیدم
اما گلو و تیر، فکرش را نمی کردم
دیدم برادر اصغرت را پیش چشمانت
تیری گرفت از شیر، فکرش را نمی کردم
بی دست شد سقا و پرچم بر زمین افتاد
آن دستِ پرچمگیر،...فکرش را نمی کردم
تا بود عباسم کنارم، شمر می لرزید
حالا که گشته شیر، فکرش را نمی کردم
شمشیر بالارفت و پایین آمد و اکبر...
مُردم از آن تصویر،فکرش را نمی کردم
در کوچه های کوفه در پیش کنیزانم
خیلی شدم تحقیر،فکرش را نمی کردم
@hosenih
خوابی که دیدم در زمان خردسالی ام
با اینکه شد تعبیر،فکرش را نمی کردم
حالا فقط من ماندم و رأس تو بر نیزه
ای وای از این تقدیر،فکرش را نمی کردم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
الله
جلوه طور
جلوه ی روی تو بود طور مناجات ما
کعبه ی کو ی تو بود قبله ی حاجات ما
شربت دیدار تو آب حیات همه
صحبت این ناکسان مرگ مفاجات ما
خرمن عمر عزیز رفت به باد ستیز
زآتش بیداد سوخت حاصل اوقات ما
از تو نگشتیم جدا در همه جا وز قضا
تا به قیامت فتاد دید و ملاقات ما
بی تو اگر می روم چاره ندارم ولی
این همه دوری نبود شرط مکافات ما
وعده ی ما و تو در بزم یزید پلید
تا کنی از طشت زر جلوه به میقات ما
راه درازی به پیش همسفران کینه کش
همتی از پیش بیش بهر مهمٌات ما
شمع صفت می روم سوخته و اشک ریز
ای سر نورانی ات شاهد حالات ما
بی تو نشاید که ما بار به منزل بریم
یا که به سختی مگر بار غم دل بریم
بند پانزدهم
تا تو شدی کشته ما بی سر و سامان شدیم
یکسره سرگشته ی کوه و بیابان شدیم
خیمه و خرگاه ما رفت به باد فنا
به لجه ی غم اسیر دچار طوفان شدیم
از فلک عزّ و جاه به روی خاک سیاه
به چاه غم سرنگون چو ماه کنعان شدیم
زکعبه ی کوی تو به حسرت روی تو
به حلقه ی فرقه ای زبت پرستان شدیم
ای سر تو بر سنان شمع ره کاروان
به مهر روی تو ما شهره ی دوران شدیم
زجور خونخوارگان تو سر بلندی و ما
زدست نظّارگان سر به گریبان شدیم
پرده گیان تو را حجاب عزّت درید
تا که تماشاگه پرده نشینان شدیم
گاه به زندان غم حلقه ی ماتم زده
به کنج ویرانه گاه چو گنج شایان شدیم
چو ساربان عزا نواخت بانگ رحیل
سر تو شد روی نی گمشدگان را دلیل
+ نوشته شده در یکشنبه ششم دی ۱۳۸۸ ساعت 22:42 توسط علی حسین کوثری
بند شانزدهم
چو نیره شد سر بلند از سر سر وجود
شمع صفت جلوه کرد شاهد بزم شهود
سر به فلک بر کشید چو آه آتش فشان
بست بر افلاکیان راه صدور و ورود
آن که مسیحا بدی زنده ی لعل لبش
به دیر ترسا گهی ، گهی به دار یهود
گاه به کنج تنور ، گاه به اوج سنان
یافته حد کمال قوس نزول و صعود
گاه به ویرانه بود همدم آه و فغان
گاه به بزم شراب قرین شطرنج و عود
از افق طشت زر صبح ازل زد چو سر
به شام شد جلوه گر مهر سپهر وجود
منطق داوودی اش لب به تلاوت گشود
یاکه انا الله سرود آیه ربّ ودود
نقطه ی توحید را دست ستم محو کرد
مرکز دین را به یاد رفت ثغور و حدود
کاش دل مفتقر در این عزا خون شدی
در عوض اشک کاش ، زدیده بیرون شدی
1439 شوال//13
1397//4//6
بسم الله الرحمن الرحیم
#حماسه_ی_اربعین_حسینی_ع
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#احسان_نرگسی
▶️
می نویسم شعر با نامِ خدای کربلا
می بَرَد دل را هوای دلربای کربلا
چند باری کربلا رفتم ولی نقل است که
فرق دارد اربعین حال و هوای کربلا
@hosenih
خوش به حال آن کسانی که پیاده،اربعین
از نجف رفتند تا صحن و سرای کربلا
کعبه هم با آن بزرگی و شکوهش بی گمان
بارها افتاده روی دست و پای کربلا
با همین چشمان خود دیدم مسلمان می شوند
کافران با دیدن ایوان طلای کربلا
@hosenih
مادرم آخر طلاهای خودش را داد و گفت:
پول آن خرجِ غمِ فرمانروای کربلا
باز هم جا مانده ام از قافله،امسال هم
می روم با مادرم مشهد به جای کربلا
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#مجتبی_نجیمی
▶️
کاسه ی صبر من از گریه گهی پُر می شود
اشک روی قاب عکس کربلا دُر می شود
@hosenih
گریۀ پاک عزای تو مرا هم پاک کرد
آب آلوده به دریا می رسد کُر می شود
من ادب آموختم اما نه از یک بی ادب
هرکه آمد روضۀ تو خود به خود حُر می شود
سوختم با گریه تا این سینه شد ثابت قدم
خاک از گرمی آب و آتش آجُر می شود
رسم عالم را به هم زد عاقبت این عاشقی
بین ما دیوانه ها عاقل تمسخُر می شود
@hosenih
با نگاه مادرت در اربعین کرب و بلا
از عزاداران عاشورا تشکُر می شود
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#مصطفی_هاشمی_نسب
▶️
درگیرم این ایام با سودای رفتن
شوق دویدنها و امّاهای رفتن
از صبح تا شب در خیالات رسیدن
شب تا سحر مدهوش از رؤیای رفتن
@hosenih
"ماندن"؟،نه اصلاً اسم "ماندن" را نیاور
ماندن چرا؟، وقتی پرم از پای رفتن
تنها دلیل "بودن" یک رود این است :
فانیشدن در موج، در دریای رفتن
@hosenih
دل دل نباید کرد، باید زد به جاده
همراه باید گشت با غوغای رفتن
آغوش گرمش کار خود را کرد آخر...
آتش گرفته جانم از گرمای رفتن
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#زیارت_کربلا
#محمدجواد_شیرازی
▶️
وقتی گناهِ شهر مرا از تو دور کرد
باید برات کرب و بلا جفت و جور کرد
صد بار عقل از سر من رفت، چون نسیم
از سوی کربلای تو یک بار عبور کرد
@hosenih
چشمی نمانده است تماشا کنم تو را
این دیده را فراق حریم تو کور کرد
از لطف مادریاست نمکگیرتان شدم
با اشک روضه کامِ مرا هم که شور کرد
گاهی ز کوفه گفت، گهی از مدینه گفت
با قصههای روضه مرا با شعور کرد
آباد باد خانهی آن ذاکری که با
یک یا حسین، قلب مرا غرق نور کرد
دیدم میان هروله از من جوانتر است
پیری که خاطرات حرم را مرور کرد
واحد، زمینه، روضه و منبر به جای خود
باید تمام مجلستان را به شور کرد
لطفی که کردهای تو به من مادرم نکرد
لطفی فرای آنچه سلیمان به مور کرد
اصلا دخیل شاه خراسان شویم تا
... شاید جواز کرب و بلا را صدور کرد
ان کنت باکیا لشیء فابک للحسین
چند جمله مقتل است، به ذهنم خطور کرد
من یک سوال دارم و آن هم چرا دگر
باید که نعل تازه به پای ستور کرد
@hosenih
هر اسب چهار نعل و هر اسب هم دوبار
هشتاد نعل تازه ز جسمت عبور کرد
با اشک روضه، منتقمش را صدا بزن
شاید به حرمت غم عظمی ظهور کرد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_سجاد_ع_مصائب
#حسن_کردی
▶️
روضه ی سوختن کرب و بلا را دیده
او وداع حرم و خون خدا را دیده
قاتل و مقتل کلِّ شهدا را دیده
عصر آن واقعه قحطی حیا را دیده
هر چه ما روضه شنیدیم تمامش را دید
آتش و سوختن اهل خیامش را دید
@hosenih
دیده پاهای مغیلان زده ی خواهر را
درد شرمندگی از سوختن معجر را
خنده ی شمر و سنان زجر به یکدیگر را
ساربان و پدر و قصه ی انگشتر را
کاش در کرب و بلا این همه نیرنگ نبود
کاش انگشتر و انگشت بهم تنگ نبود
روز تشییع پدر تیر سه پر پیرش کرد
قبر کوچک،تن سقا،چقدر پیرش کرد
روی نیزه شدن آن همه سر پیرش کرد
خیزران و لب و دندان پدر پیرش کرد
زیر زنجیر تمام بدنش زخمی بود
تا چهل سال دلش مثل تنش زخمی بود
@hosenih
شام بر روح و تنش تیغه ی تکفیر کشید
آتش از بام که افتاد سرش تیر کشید
درد بسیار تر از خنجر و شمشیر کشید
یکسر از قهقهه ی حرمله تحقیر کشید
مرد تنهای اسیران شده باشی سخت است
شاهدی بر صدقه نان شده باشی سخت است
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_سجاد_ع_مصائب
#محمدجواد_شیرازی
▶️
تمام عمر خود، آزار دیدم
جهان را بر سرم آوار دیدم
عزیزان خدا را خوار دیدم
میان مجلس اغیار دیدم
چهل منزل که نه، عمری حزینم
چهل سال است من چله نشینم
شبانه روز، یاد اربعینم
همیشه چشم خود، پُربار دیدم
@hosenih
کنارِ گریه دوشادوش ماندم
فقط خیره شدم، خاموش ماندم
گمانم ساعتی بیهوش ماندم
همینکه آب، بالاجبار دیدم
شده اشکم روان، با که بگویم
غمِ هفت آسمان با که بگویم
ازین داغ گران با که بگویم
حرم را بر سرِ بازار دیدم
الهی که زنی مضطر نماند
میان کوچه، بی یاور نماند
اگر هم ماند، بی معجر نماند
خودم این درد را ناچار دیدم
ازین غصه گریبان می دهم چاک
میان خنده های قوم ناپاک
عقیله عمه ام را بر روی خاک...
به زیر کعب نی، بسیار دیدم
نرفت از تن، نشانِ سلسله... نه
نرفت از گوش، صوتِ هلهله... نه
نرفت از خاطر من، حرمله... نه
از آن ملعون غمی دشوار دیدم
مداوا کرد چشم تار ما را
تسلا داد قلب زار ما را
خدا خیرش دهد، مختار ما را
سر شمر و سنان بر دار دیدم
رباب و گریه اش... ای داد، ای وای
صدای گریه ی نوزاد، ای وای
کشیدم از جگر فریاد ای وای...
پرِ گهواره را هر بار دیدم
نمی دانم، گمانم خواب بودم
میان خیمه ها بی تاب بودم
مریض اما پیِ ارباب بودم
به حال زار، داغ یار دیدم
@hosenih
به روی سینه اش دیدم دویدند
تنش را سمت گودالی کشیدند
سرش با خنجر کندی بریدند
خودم دیدم، اگرچه تار دیدم
بمیرم عاقبت انگشترش را
لباسِ دستباف مادرش را
عبا، عمامه ی پیغمبرش را
میان دکه ی تجار دیدم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
|⇦•چه حیف شانه نداری که ..
#روضه و توسل به سه سالۀ حضرت اباعبدالله حضرت رقیه سلام الله علیها به نفس حاج امیر کرمانشاهی •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
قسم به ساحت ذکر شریفِ او بابا
به روی من شده این اشک آبرو بابا
"عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.."
چه خوب شد که شدم با تو رو به رو بابا
*بچه مخصوصاً دختر ، همه عشقش اینه وقتی باباش میاد تو خونه بره باباشُ بغل کنه .. بابا هم دستِ نوازش به سرش بکشه .. اونم دختری که چند وقته باباش رو ندیده ..*
چه حیف شانه نداری که سر بر آن بنهم
بگویم از غم خود ، شرحِ مو به مو بابا ..
*دختر وقتی میره تو آغوش باباش ، سرشُ آروم رو شونه باباش میذاره .. بابا نبودی اذیتم می کردن ..*
مرا ببخش که نشناختم تو را اول
به چهرۀ تو نمانده ست رنگ و رو بابا
خداش خیر دهد راهبِ مسیحی را
که با گلاب تو را داده شست و شو بابا
الهی خیر نبیند که خولیِ نامرد
کشیده دست به رویِ تو بی وضو بابا
نمانده وقتِ زیادی به رفتنم حالا
شدم کنارِ سرت گرم گفت و گو بابا
بیا و باز صدام بزن رقیۀ من
تو هم بخواه زِمن که بگو بگو بابا..
چه خوش گذشت به من این سفر کنار عمو
چه بد گذشت به من شامِ بی عمو،بابا..
لبِ ترک ترکت را ندیده می بوسم
چه خوب شد که به چشمم نمانده سو بابا
چقدر سخت لبت چوب خورده باباجان
چقدر سخت بریده شده گلو بابا ..↫ ﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾
ــــــــــــــــــ
‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال #جایز نبوده و مصداق بارز #حق_الناس می باشد.
#hardrevenge
#انتقام_سخت
#مرگ_بر_آمریکا
#حاج_امیر_کرمانشاهی
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#شب_سوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
•┄┅══༻○༺══┅┄•
✅ وب سایت↶
www.babolharam.net
↜سروش ↶
http://sapp.ir/babolharam_net
↜ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
↜تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
↜اینستاگرام↶
http://instagram.com/babolharam__net
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_سجاد_ع_مصائب
#مرضیه_عاطفی
▶️
شد اسیر غل و زنجیر تنِ بیمارش
سوختم یکسره از غربت و حالِ زارش
چقدر خواند دعا تا که پدر برگردد
رفت دلتنگِ پدر! تازه نشد دیدارش
@hosenih
داشت عادت به اذانِ علي اکبر(ع) امّا...
بی برادر شده بود و غم دل شد یارش
تا در آغوش گرفتش کمی آرام شد و
شد رقیه(س) رمقِ هر نفس ِ تبدارش
او علی(ع) بود و همین داغ برایش بس بود
اینکه عمّه(س) سرِ بازار رسیده کارش
@hosenih
لرزه افتاد به پایش! چه چراغان شده بود
دورِ دروازۂ ساعات و در و دیوارش
مانده هر ثانیه در خاطرِ ویرانۂ شام
چشم ِ گریان شدۂ تا به سحر بیدارش!
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_سجاد_ع_مصائب
#وحید_محمدی
▶️
روضه برپا بود هر جا آب بود
روضه هایش ذکر بابا آب بود
مقتل جانسوز آقا آب بود:
تشنه لب بود آه اما آب بود
روضه خوانش گاه ظرفی آب شد
گاه گاهی روضه خوان قصاب شد
@hosenih
ماجرای آب آبش کرده بود
غصه ی ارباب آبش کرده بود
مادری بی تاب آبش کرده بود
دختری بی خواب آبش کرده بود
یا خودش بارید دائم یا رباب
روضه می خواندند هر دم با رباب
پیکری را بر زمین پامال دید
شمر را در گودی گودال دید
عمه را بالای تل بی حال دید
لشکری را در پی خلخال دید
هجمه ی شمشیرها یادش نرفت
سنگ ها و تیرها یادش نرفت
هم به تن رخت اسارت دیده بود
خیمه را در وقت غارت دیده بود
از سنان خیلی جسارت دیده بود
از حرامی ها شرارت دیده بود
آتش بی داد دنیا را گرفت
شمر آمد راه زن ها را گرفت
عمه را با دست بسته می زدند
با همان نیزه شکسته می زدند
بچه ها را دسته دسته می زدند
می شدند آنقدر خسته... می زدند
تازیانه جای طفلان خورده بود
زین جهت خیلی به زینب برده بود
با تنش زنجیرها درگیر بود
در غل و زنجیر امّا شیر بود
از نگاه حرمله دلگیر بود
اوجوان بود آه امّا پیر بود
ماجرای شام پشتش را شکست
غصه های شام پشتش را شکست
کوچه های شام پیرش کرده بود
شهر و بار عام پیرش کرده بود
سنگ روی بام پیرش کرده بود
طعنه و دشنام پیرش کرده بود
بی هوا عمامه اش آتش گرفت
مثل زهرا جامه اش آتش گرفت
درد و رنج و غصه ی بسیار دید
از زبان شامیان آزار دید
خواهرانش را سر بازار دید
عمه را در معرض انظار دید
بزم مِی بود و سر و طشتی طلا
خیزران بود و عزیز مصطفی
@hosenih
نیزه بازی با سرش هم جای خود
بوریا و پیکرش هم جای خود
دست بی انگشترش هم جای خود
ماجرای خواهرش هم جای خود
خاک را همسایه ی افلاک کرد
خواهرش را در خرابه خاک کرد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_سجاد_ع_مصائب
#عادل_حسین_قربان
▶️
با تماشای آب میگرید
یادِ طفلِ رباب، میگرید
روزها گریه میکند، شبها،
دیده اش جای خواب، میگرید
@hosenih
هرکه پرسید، هرچه از این مرد،
در ازای جواب، میگرید
با دلی غم گرفته و قلبی،
از مصیبت کباب، میگرید
ظهرِ روزِ دهم، چه دیده مگر
که چنین بیحساب، میگرید؟
وارثِ کربلا، چرا اینقدر،
شده خانه خراب، میگرید؟
سرِ بازار، روی دستِ اسیر،
تا ببیند طناب، میگرید
@hosenih
یادِ آن صورتی که در صحرا،
شده با خون، خضاب، میگرید
"دَخَلَتْ زَيْنَبُ عَلَي ابنِ زِياد"
یادِ بزمِ شراب، می گرید
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e