eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3.2هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا ﷽ ا پنجره فولاد رضا علیه السلام برات کربلا میده نائب الزیاره عزیزان هستیم والحمدلله حرم رضوی تکثیر عشق 💚 👈 @azizamhosen @yaraliagham
👆👆👆 ای عشق سربلندکه بر نیزه میروی از حلقه کمند تو، راه گریز نیست
. 🔸 مبادا از كسانى باشى كه بر بندگان از گناهانشان مى‌ترسند و خود را از عقوبت گناه خويش، ايمن مى‌بينند، كه بهشت خداى ـ تبارك و تعالى ـ را با فريب نمى‌توان از او رُبود و آنچه نزد اوست، جز با اطاعتش به دست نمى‌آيد، إن شاء اللّه. ▫️ إيّاكَ أن تَكونَ مِمَّن يَخافُ عَلَى العِبادِ مِن ذُنوبِهِم، ويَأمَنُ العُقوبَةَ مِن ذَنبِهِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لا يُخدَعُ عَن جَنَّتِهِ، ولا يُنالُ ما عِندَهُ إلاّ بِطاعَتِهِ إن شاءَ اللّهُ. 📚 تحف العقول: ص۲۴۰ علیه السلام @hadithnet | معارف حدیث
. 🔸 شما را به پروا كردن از خدا سفارش مى‌كنم ؛ زيرا خدا ضمانت داده است كه كسى را كه از او پروا كند، از آنچه ناخوشش باشد، بدانچه او را خوش آيد، انتقال دهد و از آن جا كه گمان نمى‌برد و حساب نمى‌كند، روزى اش رساند. ▫️ اوصيكُم بِتَقوَى اللّهِ، فَإِنَّ اللّهَ قَد ضَمِنَ لِمَنِ اتَّقاهُ أن يُحَوِّلَهُ عَمّا يَكرَهُ إلى ما يُحِبُّ، ويَرزُقَهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ. 📚 تحف العقول: ص۲۴۰ علیه السلام @hadithnet | معارف حدیث
✅زمزمه شب چهارم محرم 🔻امیرحسین الفت 1️⃣بنداول السلام علی ، ساکن کربلا 2 اَستجیرُ بِکَ ، یا اَخَا المجتبی یا ثارالله - بده همچون فُطرس بال و پرم وقت مردن-تو بیا چون حر بالای سرم ابی عبدالله ای بیرق تو مصباح - ای کشته ی اشک و آه نفسی بفداکَ یا - ابی ابی عبدالله یا سیدَنا المظلوم ۳ - ابی ابی عبدالله... 2️⃣ بند دوم تو غریبی حسین، زینبت بی قرار 2 این دوچشم از غمت، شده ابر بهار یا ثارالله - کن نظر بر آه و حسرت من یا ثارالله - بی کسی ات برده طاقت من یا اخ المظلوم ای دینم و دنیایم- ای مَحرم غم هایم نذر سر تو جانِ - این پسرهایم یا سیدَنا المظلوم ۳ - ابی ابی عبدالله .. 3️⃣ بند سوم تا نرفته سرِ ، تو روی نیزه ها 2 بده اذن جهاد، بچه های مرا سیراند از این _ زندگی ِ بعد اکبر تو مرد جنگند - این دو تا گل های خواهرتو یا اخ المظلوم ای تاج سر دنیا - ای ماه شب زهرا شد موقع غوغایِ - زینبت حالا یا سیدَنا المظلوم ۳ - ابی عبدالله ... سلام الله علیها
زانو بغل کرده ولی انگار خوابیده یا از نفس افتاده یا اینبار خوابیده بر خشت خوابیدن برایش کار سختی نیست طفلی که تا دیشب به روی خوار خوابیده هر بار خوابش برد از روی شتر افتاد روی شتر حداقل ده بار خوابیده دیروز زیر سایه ی عباس می خوابید امروز زیر سایه ی دیوار خوابیده هر کس که آمد دیدنش سر به سرش بگذاشت امروز را از صبح بالاجبار خوابیده از خواب بیدارش مکن ای زجر ای نامرد شلاق را از صورتش بردار خوابیده‌... ╔═.🌱🌸🌱.═════╗ @Dokhtaran_Pmerag ╚═════.🌱🌸🌱.═╝
پرستوی حریم کبریایم کبوتر بچه ی آل عبایم نمی ترسم اگر بارد به من تیر که من با تیر باران آشنایم انا بن المجتبی، ابن المصائب بلی مردم یتیم مجتبایم غم بابا ، غم عمه، غم طشت خدا داند نمی سازد رهایم اگر تیغی به دست آرم ببینند که من نوباوه ی شیر خدایم عمو فرمانده ی عشق است و من هم بسیجی اش به دشت کربلایم دگر رزمنده ای باقی نمانده به غیر از من که یاری اش نمایم به قرآن الهی کوثرم من به قرآن حسینی هل اتایم عمو بوی پدر دارد همیشه عمو بوده پدر عمری برایم عمو احساس من را درک می کرد عمو می داد با رویش صفایم عمو در قلب من عمری طپیده عمو داده خودش درس وفایم عموی مهربانم جای بابا پسر می کرد همواره صدایم خوشم رنگ عمو گیرم در این دشت ز خون سرخ این دست جدایم خوشم بر سینه ی او جان سپارم الهی کن اجابت این دعایم 🖋سید محمد میر هاشمی
خواستم پر بکشم بال و پرم سوخت عمو از غریبی تو قلب من سوخت عمو از عطش دم نزدم از غم تو داد کشم خواستم مثل تو باشم جگرم سوخت عمو دستی از دست ندادم که به دست آوردم لیک در دفع بلایت سپرم سوخت عمو مانده در مشت عدو گیسوی پیشانی من آنچنان کز غضبش موی سرم سوخت عمو مادرم فاطمه را چون که صدا می کردی از رخ نیلی او چشم ترم سوخت عمو چون که شمشیر وثنان بر تو هجوم آوردند زیر این بار ز پا تا به سرم سوخت عمو
آرامشم ده تا که طوفان تو باشم آئینه‌ام کن تا که حیران تو باشم آزاده‌ام امّا گرفتار تو هستم خارم که خواهم در گلستان تو باشم من سر به زیر و سرشکسته آمدم باز تا سربلند لطف و احسان تو باشم دیشب حواسم را که جمع خویش کردم دیدم فقط باید پریشان تو باشم ایمان چشمانت مرا بیدار کرده باید چه گویم؛ تا مسلمان تو باشم؟ بر گیسوانم گرد پیری هست امّا من آمدم طفل دبستان تو باشم دیروز کمتر از پشیزی بودم؛ امروز باارزشم؛ چون جنس دکان تو باشم دیروز تحت امر شیطان بودم؛ امروز از لطف چشمت تحت فرمان تو باشم دیروز یک گرگِ بیابانگرد و بی عار امروز می خواهم که اصلان تو باشم هر چه شما فرمایی؛ امّا دوست دارم تا در مِنای عشق، قربان تو باشم شادم نمودی که قبولم کردی آقا من آمدم تا بیت الاحزان تو باشم خواهم که خاک پایتان باشم نه اینکه چون خار در چشمان طفلان تو باشم آقا اگر راضی نگردد زینب از من دیگر چگونه بر سر خوانِ تو باشم؟ محسن خالقي زاده
یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی که به این سینه مجروح تو با پا نزنی ذکر لا حول ولا از دو لبش می بارد با چنین نیزه سر سخت به لبها نزنی عمه نزدیک شده بر سر گودال ای تیغ می شود پر به سوی حنجره حالا نزنی نیزه ات را که زدی باز کشیدی بیرون می زنی باز دوباره شود آیا نزنی نیزه ات را که زدی باز نمی شد حالا ساقه نیزه خونین شده را تا نزنی من از این وادی خون زنده نباید بروم شک نکن این که پرم را بزنی یا نزنی دست و دل باز شو ای دست بیا کاری کن فرصت خوب پریدن شده درجا نزنی 🖋علیرضا لک
حر_بن_یزید_ریاحی من خطاکارم؛ جفا کردم به تو؛ اما ببخش گرچه بد کردم؛ پشیمانم؛ مرا حالا ببخش راه بستم بر تو و ترسید از من دخترت علتِ دلشوره ی زینب شدم؛ من را ببخش دل اگر سوزاندم از اهلِ حرم، در آتشم یا مرا در آتش این غم بسوزان یا ببخش احترامِ مادرت را داشتم؛ دیدی حسین این پشیمان را برای خاطرِ زهرا ببخش راه را بستم که حالا آب را هم بسته اند خیمه گاهت تشنه ماند و رفت اگر سقّا، ببخش ساعتی دیگر به مقتل می روی؛ شرمنده ام می روی منزل به منزل بر سرِ نی ها؛ ببخش از تو دوری کردم و دور از خدا ماندم؛ ببین "هارِبٌ مِنکُم" ولی برگشتم ای مولا ببخش تا مرا در خون نبینی راضی از خود نیستم حُر پشیمان آمده؛ ای بهترین آقا ببخش
یوسف زهرا! ز شما پُر شدم تا که اسیر تو شدم؛ حُر شدم حرّ پشیمانِ تو ام یا حسین دست به دامان تو ام یا حسین یک نگه افکن؛ همه هستم بگیر ای پسر فاطمه دستم بگیر روز نخستین به تو دل باختم در دل من بودی و نشناختم دست نیاز من و دامان تو کوه گناه من و غفران تو ناله ی العفو بُوَد بر لبم تا صف محشر خجل از زینبم حرّ ریاحی به درت آمده فطرس بی بال و پرت آمده با نگه خویش کمالم بده وز کَرَم خود پر و بالم بده مقتل خون، اوج کمال من است تیر محبت پر و بال من است بال بده؛ فطرس دیگر شَوَم طوطی گهواره اصغر شوم
رها کن عمه مرا باید امتحان بدهم رسیده موقع آنکه خودی نشان بدهم رها کن عمه مرا تا شجاعت علوی نشان حرمله و خولی و سنان بدهم دلم قرار ندارد در این قفس باید کبوتر دل خود را به آسمان بدهم عمو سپاه حسن می رسد به یاری تو من آمدم که حسن را نشانتان بدهم عمو شلوغی گودال بیش از اندازه است خدا کند بتوانم نجاتتان بدهم سپر برای تو با سینه می شوم هیهات اگر به نیزه و شمشیرها امان بدهم مگر که زنده نباشم که در دل گودال اجازهء زدنت را به کوفیان بدهم من آمدم که شوم حائل تو با عمه مباد فرصت دیدن به عمه جان بدهم عمو ببین شده دستم ز پوست آویزان جدا شود چو علمدار اگر تکان بدهم کسی ندیده به گودال آنچه من دیدم عمو خدا نکند من ز دستتان بدهم صدای مرکب و نعل جدید می آید عمو چگونه خبر را به استخوان بدهم فقط نصیب من و شیرخواره شد این فخر که روی سینۀ مولای خویش جان بدهم عزیز فاطمه انگشتر تو را ای کاش بگیرم و خودم آن را به ساربان بدهم برای آنکه جسارت به پیکرت نشود خودم لباس تنت را به این و آن بدهم 🖋مهدی مقیمی
. جان من جانا فدایت هدیه آوردم برایت کرده ام دو پسر را مهی تا کنم نذر جان تو اینجا ای حسین ای حسین ای برادر4 ________________ این دو بهرت خانه زادند سهم زینب در جهادند ده اجازه تو بر این پسرها تافدایت کنند جان خود را ای حسین.. ________________ بعد اکبر بیقرارند طاقت ماندن ندارند قسمت هر دو کن این سعادت نوشش از شرب پاک شهادت ای حسین.... ________________ کارشان آمد به آخر این دوگل هم گشته پرپر حال در خیمه اش مانده خواهر تا نباشد خجل یک برادر ای حسین... سنتی 😭😭😭 س اجرای سبک: @sabkemoharram
کفشهایم را پُر از شن کرده بودم آمدم خاک بر فرق و محاسن کرده بودم آمدم پیش رویِ مرکبم پایِ پیاده آمدم غرقِ ذکرِ مادرِ این خانواده... آمدم @hosenih بی ادب بودم ولی  بی ادعایم کرده‌ای من امیرِ لشگری بودم گدایم کرده‌ای من گرفتم راهِ تو یا تو گرفتی راهِ من راهزن من بودم اما تو گرفتی راهِ من سنگها آورده‌ام تا بشکنی آئینه‌ام حقِ من این بود  دستِ رَد زنی بر سینه‌ام من گنهکارم به رویِ من بیاور لااقل بد گرفتارم به رویِ من بیاور لااقل تا که دیدی  شعله دارد خِرمنم گفتی بیا دست خود را بسته‌ام بر گردنم گفتی بیا راهِ تو بستم به روی خود نیاوردی چرا بشکند دستم به روی خود نیاوردی چرا دستِ من وا کردی و گفتی پَرَت بالا بگیر سَربِزیرم دیدی و گفتی سَرَت بالا بگیر @hosenih مژده دادی مادرِ عالم مرا بخشیده است باورش سخت است زینب هم مرا بخشیده است لطفِ زهرا بود اگر مَرهونِ آن چادر شدم صبح حُر بن یزید و حال  تنها حُر شدم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سلام حضرت دارالسلام‌ها زینب سلام جامع جمع امام‌ها زینب شکوه صبر و سکوت و صلابت و فریاد حماسه‌ی ابدی  و سَّلام‌ها زینب سلام ای جگرِ فاطمه  جهادِ علی سلام خواهر صلح و قیام‌ها زینب تمامِ پاسخِ پرسش  برای خلقتِ زن جواب کاملِ این  احترام‌ها زینب چه کس رسیده به نور نَوافِلت بانو چه کس رسیده به شانت کدام‌ها زینب حسین ملتمس یک قنوتِ تو تا که...‌  تمام با تو شود  ناتمام‌ها زینب سلام زمزمه  هفت مرتبه سوگند برای دیدن ختم کلام‌ها زینب فقط نه روضه که باید کلام تو برسد پیام داری و باید پیام تو برسد @hosenih برای خاکِ ترک خورده آب آوردی هزار چشمه به جای سراب آوردی تو از بهشت تو از نور از کنار خدا تو با نهایت عزت حجاب آوردی فقط تویی که در این روزگارِ پُر تشویش برای عاطفه‌ی زن جواب آوردی که جمع عاطفه و عقل و عشق و احساس است و در کمال شرف انتخاب آوردی تو نقطه چینی و باید ادامه‌ی تو شوند تو خواهرانِ مرا در حساب آوردی فقط خداست که آرامش تو را فهمید که ایستادی و فصل‌الخطاب آوردی تو روی دست هرآنچه که داشتی دادی برای عشق دو عالیجناب آوردی وداع نکردی و دیدی به شوقِ غم رفتند خدای من  دو جگرگوشه‌ی حرم رفتند @hosenih خدا کند نرسد ناله‌های آخرشان خدا کند نرسد دادشان به مادرشان میان خیمه نشسته چسان؟ نمی‌دانم دعا کنید  نبیند وداعِ آخرشان نشسته فاطمه اینسو علی هم آنطرفش نشسته‌اند  بگِریند پیش دخترشان سوارِ نیزه به دستی بقیه را می‌خواند: زمانش آمده بازی کنیم با سرشان سوارهای حرامی چقدر می‌چرخند که حلقه تنگ شود دورِ حلقِ حنجرشان که نیامده عباس کار خود بکنند که تا گلاب کشند از تمام پیکرشان جگرخراش بوَد ناله‌های وا اُمّا سپاه ساخت خدایا علیِ اکبرشان حسین آمد و در بِینشان زمین اُفتاد بلندمرتبه شاهی زِ صدرِ زین اُفتاد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چیزی نداشتیم اگر این غم نداشتیم این غم نبود یک دلِ خُرم نداشتیم تو آمدی برای همه ، این زمین اگر قدرِ تو می‌شناخت جهنم نداشتیم @hosenih عالم اگر که صیحه‌ی زهرا نمی‌شنید باز این چه شورش است  در عالم نداشتیم ما هیچ چیزمان که شبیه شما نبود ای وای اگر که گریه‌ی باهم نداشتیم خرجی نبود و خرجِ عزای تو می‌شدیم خرجی نداشتیم ولی کم  نداشتیم ما را حسین تا به قیامت بزرگ کرد ما بی حسین هیچ  نه آنهم نداشتیم زینب اگر نبود و نمی‌گفت که راه چیست حرفی برای خط مقدم نداشتیم @hosenih زینب اگر نبود و علم را نمی‌گرفت این های هایِ  محرم نداشتیم ممنونِ بوریام  اگر بوریا نبود چیزی برای آن تنِ دَرهم نداشتیم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در وجود پاکشان عشق پیمبر(ص) جاری است عشقِ بی مانند بر زهرای أطهر جاری است مرد میدانِ نبردَند و به غیرت شهره اند در رگ أبناء زینب(س) خون حیدر جاری است @hosenih از همان بدو تولد عشقِ بر دایی حسین(ع) از نگاه هر دویِ آنها مکرر جاری است یک به یک رفتند و شد تنها تر از تنها حسین(ع) بارها دیدند از غم اشکِ مادر جاری است زینب(س) آورده دو قربانی خود را در مِنا آه، از لب های عطشانِ برادر جاری است إذن میگیرد به سختی، وای از سنگینیِ بغضِ سرشاری که از دیدارِ آخر جاری است بوسه های آخرِ زینب(س) تماشایی شده قطره اشکی بیهوا از روی معجر جاری است دل به امواجِ بلا دادند در میدانِ رزم دورِشان دریایِ شمشیرِ شناور جاری است بر زمین افتاده اند و بیشتر از هر کجا زخمهای باز از «پهلو» و از «سر» جاری است @hosenih داغ تازه سمت خیمه با خود آورده حسین(ع) تیر و نیزه، خاک و خون از هر دو پیکر جاری است بعدِ آهی مادرانه، قطره قطره اشک شوق با هزاران شُکر؛ از چشمان خواهر جاری است! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
|⇦•در کَرَم سائلی بدست آور... / و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم۱۴۰۰ به نفس سیدمجید بنی فاطمه •✾• در کَرَم سائلی بدست آور زین دوتا حاصلی بدست آور سپر قابلی بدست آور تا توانی دلی بدست آور دل شکستن هنر نمی‌باشد نظرت هم اگر نمی‌باشد ای فدایت تمامیِ سر ها سر چه باشد به پای دلبر ها از چه در اشتیاق خواهر ها تو نظر میکنی به دیگر ها آخرش یا اجازه میگیرم یا همین کُنج خیمه میمیرم ای برادر اشاره ای فرما ذوق شان را نظاره ایی فرما رد مکن راه چاره ایی فرما لااقل استخاره ایی فرما ورنه نیزه بدست میگیرم جان هر آنچه هست میگیرم تو اگر مبتلا شوی چه کنم پیش چشمم فدا شوی چه کنم پیش من سر جدا شوی چه کنم کشته‌ی زیر پا شوی چه کنم وای اگر حنجرت شکسته شود پیش من پیکرت شکسته ش
|⇦•بهترین بندۀ خدا زینب... / و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم۱۴۰۰ به نفس سیدمجید بنی فاطمه •✾• بهترین بندۀ خدا زینب هَلْ اَتیٰ زینب اِنَّما زینب ریشه صبر انبیا زینب زینبا و زینبا و یا زینب بانی روضه های غم زینب تا ابد مبتلای غم زینب گفت ای مصطفیِ عاشورا ای فدای تو زینب کبری تو علی هستی و منم زهرا پس فدای تمام پهلوها سر خواهر فدای این سر تو همه ما فدای اکبر تو گفت ای شاه ما اجازه بده حضرت کربلا اجازه بده جان این بچه ها اجازه بده جان زهرا بیا اجازه بده قبل از آن که سر تو را ببرند این سر خواهر تو را ببرند *نبینم غم رو صورتت نِشَسته حسین* هم هوای تو را به سر دارم به هوای تو بال و پر دارم از غریبی تو خبر دارم دو پسر نه دو تا سپر دارم زحمتم را بیا به باد مده اشتیاق مرا به باد نده *دوتا بچه هام قربون بچه هات، نبینم زانوی غم بغل گرفتی... الهی برات بمیرم زینب، بی بی هم مثل مادرش بود، پهلوش شکسته بود، بازوش ورم کرده بود، اما یه روز نگاه کرد دید علی زانوی غم بغل گرفته، گفت: علی جان مگه من مرده باشم اینقدر غریبانه کنج اتاق نشسته باشی... همون کار رو زینب هم کرد، صدا زد: داداش! نبینم غم رو صورت شما باشه، من تو دار دنیا همین دو تا بچه رو دارم، هم خودم و هم این دو تا بچم فدات آقا جان * در کَرَم سائلی بدست آور زین دو تا حاصلی بدست آور سپر قابلی بدست آور تا توانی دلی بدست آور دل شکستن هنر نمی‌باشد نظرت هم اگر نمی‌باشد *آخه بچه هاش رو عطر زد، سرمه کشید به چشمشون، موهاشون رو شونه زد، گفت: بروید جلو خیمه دایی اجازه بگیرید، بروید میدان، بچه ها خوشحال بودن، دل تو دلش نبود زینب گفت: الان میرن دایی بهشون اجازه میده، همچین که دید بچه ها برمیگردن اما لبخند رو لبشون نیست، حزن آلود تر اومدن مقابل مادر، سرشون مؤدب پایین... چی شده عزیزای من؟ گفتن: مادر رفتیم دایی اجازه نداد. یه مرتبه دیدن زینب با عجله از خیمه بیرون زد، اومد مقابل برادر، برادرم! نکنه زینب رو قابل نمیدونی؟ به خدا اگه تو اجازه بدی خودم شمشیر میگیرم میرم وسط میدان... ابی عبدلله فرمود: خواهرم شاید باباشون عبدالله راضی نباشه، گفت: نه حسین جان! وقتی میومدم عبدالله به من امر کرد، عبدالله به من سفارش کرد گفت: زینب جان اگه کار به جای باریک کشید، دوست دارم بچه هام قبل بچه های حسین برن جونشون رو فدای آقا کنن.... داداش اگه راضی نمیشی یه رمزی رو بلدم، گفت: حسین، جانِ مادرم... تا گفت: جانِ مادرم. گفت: بذار بچه ها آماده بشن