بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_مصائب
#موسی_علیمرادی
▶️
دو دستم بسته و سوی تو چشمی چون سبو دارم
بریز آبی بر این آتش که از سرخی رو دارم
@hosenih
چراغ چشمم از سیلی به سو سو کردن افتاده
نگاهی کن به سویم تا که بر این دیده سو دارم
سخن هایم اگر محکم ولی در خویش می گریم
که از غم ذولفقار آبداری بر گلو دارم
سرت افتاد و افتادم روان گشتی روان گشتم
که من با هم قدم بودن از اول با تو خو دارم
هرآنچه بر سرت برنیزه آمد برسرم آمد
چنین در آینه با خویش هر دم گفتگو دارم
تمام کوچه ها سد شد اگر ،من سد شکن هستم
به هر مژگان ز اشک خویش سیلابی به جو دارم
@hosenih
سرت را تا در آغوشم نگیرم که نمی میرم
چهل منزل اگر جان کنده ام این آرزو دارم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#زیارت_اربعین
#احسان_نرگسی
▶️
هر نفس هر دم برایت سینه خواهم زد حسین
در نشاط و غم برایت سینه خواهم زد حسین
@hosenih
از منِ عاشق اگر باشد، به رسم نوکری
روز محشر هم برایت سینه خواهم زد حسین
سال ها دست مرا محکم گرفتی...دستِ کم
سال ها محکم برایت سینه خواهم زد حسین
اربعین پای پیاده از نجف تا کربلا
پای هر پرچم برایت سینه خواهم زد حسین
از تصور کردنش هم سخت می ترسم...مگو
روزگاری کم برایت سینه خواهم زد حسین
@hosenih
در نجف در کربلا در کاظمین و سامرا
در همه عالم برایت سینه خواهم زد حسین
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسین_ع_مناجات
#شب_سوم
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
بسته شد روز ازل قول و قرارم با حسین
شکر لله!شد مبارک روزگارم با حسین
سینه زنها یا ز نسل جون یا که قنبرند!
خیر دیده قرنها ایل و تبارم با حسین
@hosenih
من گنهکارم! قبول!اما میایم روضه اش
شک ندارم آخرِ سر رستگارم با حسین
هرکجا که میروم مردم سلامم میکنند
پیش مردم اینهمه بااعتبارم با حسین!
کربلا یعنی هرآنجا که سلامش میکنند!
السلام ارباب!حالا همجوارم با حسین
روضه رفتن های ما تجدید بیعت کردن است
روضه روضه دستِ بیعت میفشارم با حسین
حاجت من را نداده!ناز شصتش که نداد
بهر حاجت ها مگر منکار دارم با حسین؟!
دوست دارم مرگ را،چون وقت مرگم میرسد
کیف دارد لحظه های احتضارم با حسین
@hosenih
اول ایمان حسین و اخر ایمان حسین
من فقط سر را به سجده میگذارم با حسین
دخترش هم سوخته هم زخمی و هم بیکس است
آمدم در روضه اش حالا ببارم با حسین
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#میثم_تربتی
▶️
طفلم اما غم نهان دارم
در دلم درد بیکران دارم
خاطرات بدی ز بزم شراب
شکوه از چوب خیزران دارم
@hosenih
طفلم اما شبیه پیرزنان
موسپیدم قد کمان دارم
سایه ات کم نشد دمی ز سرم
از سرت باز سایبان دارم
سرت از دست خصم میگیرم
تا کمی در بدن توان دارم
جای تو نیست بین تشت طلا
بر سرت جای به از آن دارم
جای خوش کن به دامنم بابا
بقلم کن هنوز جان دارم
ای فدای لب ترک ترکت
بر لبت اشک بی امان دارم
جای سالم نمانده در بدنم
درد جانسوز استخوان دارم
رفتی و خیمه ها به یغما رفت
گله از دست ساربان دارم
@hosenih
اصلا از دخترت خبر داری
که چرا بر رخم نشان دارم؟
دست وپا گیر خواهرت بودم
خجلت از روی عمه جان دارم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#عادل_حسین_قربان
▶️
در لطافت بینظیر و در صفا دریاییاند
راست گفته، هر که گفته: دختران باباییاند
@hosenih
بی نوازش های بابا چشمشان را خواب نیست
شامگه در انتظار بوسه و لالاییاند
صاف و ساده، غرقِ زیبایی، پر از احساسِ خوب
دختران دارای روح و طینتِ زیباییاند
صاحب دختر فقط باید شوی تا بنگری،
این فرشته سیرتان، روی زمین، غوغاییاند
@hosenih
**
کنجِ ویران، دختری میسوخت در داغِ فراق
راست گفته، هر که گفته: دختران باباییاند
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
حجت الاسلام #مهدی_علی_قاسمی
▶️
با آتش خیمه، تن اهل حرم سوخت
بابا کجا بودی، نبودی معجرم سوخت
از داغ هجرانت، چهل منزل، شب و روز
آن قدر گریه کرده ام، پلک ترم سوخت
@hosenih
دیدی حمیده، دختر هم بازی من
در زیر سم اسب ها، پشت حرم سوخت
هر بار نامت را به لب با گریه گفتم
با ضرب سیلی، عمه جانم در برم سوخت
دیگر توان پر گشودن هم ندارم
از بس مرا زجر حرامی زد، پرم سوخت
جوری لگد زد، خاطرات هر سه سالم
آتش گرفت و آیه های کوثرم سوخت
ضرب لگد، سیلی و سنگ و خار و آتش
بعد از عمو عباس، کلّ پیکرم سوخت
دارم خبر، در خانه ی خولی سرت سوخت
داری خبر از آتش خیمه سرم سوخت؟
وقتی سرت را بر درختی بسته دیدم
آتش گرفتم آن چنان خاکسترم سوخت
بر ما اشاره کرد مرد سرخ مویی
خیلی اهانت کرد، قلب خواهرم سوخت
بالشت من سنگ است وقتی دامنت نیست
دنیا دلش بر وضع زار بسترم سوخت
از سوز سرمای شب و گرمای روزش
کنج خرابه، استخوان لاغرم سوخت
@hosenih
بس که گرسنه مانده ام، سرگیجه دارم
از بس نخوردم آب، زخم حنجرم سوخت
شعر وصال من... رگ خشک گلویت
بوسیدم آن گونه که بیت آخرم سوخت
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
پس از تو دام بلا قسمت کبوتر شد
کبوترِ سرِ دوشت پرید و پرپر شد
@hosenih
بجای ناز کشیدن کشید مویم را
کسی که بعد عمو شیر شد دلاور شد
تمام راه به من نان خشک میدادند
زبس که دختر تو روزه داشت لاغر شد
صدا زدم ابتا! زجر زد بصورت من!
حریف من نشد و سیلی اش مکرر شد
شلوغی سر بازار دخترت را کشت
چه چشم های بدی! عمه سوخت مضطر شد
لبم فدای لب تو! سرم فدای سرت
که هرچه شد به من زار باتو بدتر شد
@hosenih
خبر بده به نجف! شامرا به همزده ام
نگو رقیه!رقیه علی دیگر شد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#مصائب_شام
#حضرت_زینب
تو نیستیّ و فراق مدام را چه کنم؟
جفای این همه صیاد و دام را چه کنم؟
فراق و گریه و زخم و غم عزیزانم
بگو که گریه کنم من کدام را؟ چه کنم؟
به من گذشت هر آنچه میان کوفه گذشت
ولی عزیز دلم شهر شام را چه کنم؟
اگر مرا ببرند از میان جمعیت
غیور من تو بگو ازدحام را چه کنم؟
به کودکان تو با جان و دل حواسم هست
بگو جسارتِ از روی بام را چه کنم؟
به سنگ کینه گل از روی شاخه اش افتاد
زنان بی ادب و بی مرام را چه کنم؟
حریم اهل حرم را شکست اهریمن
دلِ شکسته زِ بزم حرام را چه کنم؟
خدا کند که میان خرابه جان بدهم
ولی رسالت نیمه تمام را چه کنم؟
مجتبی شکریان
@deabel
#حضرت_زینب
#مصائب_شام
هلالِ ماه بودن با تو و قدِّ کمان با من
برای حفظ این پرچم امیر عشق جان با من
تلاوت کن قیامت را که منبرها به پا خیزند
بخوان یَحیای من آیات را تفسیر آن با من
تو سایه سار زینب باش حتی بر روی نیزه
حسینی کردن آزادگان این جهان با من
قسم بر آن محاسن که خضابش کرده خاک و خون
بدان بر خاک تیره بردن این دودمان با من
اگر چه آیه هایت را صدای هلهله برده
میان لشگر سرمست ها ، صد دل فغان با من
اگر از نیزه افتادی بیا فورا در آغوشم
بیا تو ، تازیانه خوردن از دست سنان با من
حریف اشک ها و بی قراریَش نخواهم شد
رقیه با تو ، دلداریِ جمع دختران با من
تو هر کس را که می خواهی شفاعت کن ولی بگذار
شکایت کردن از خولی و شمر و خیزران با من
حامد آقایی
@deabel
گریز روضه مجلس یزید
آتش کشید بر جگرم خنده یزید
سیراب بود و روی لبت چوب می کشید
بازی نمود بالب تو پیش چشم من
تیزیِّ چوب ها لب خشک تورا بُرید
تَه مانده شراب خودش بین طشت ریخت
از آن به بعد شد همه گیسوی من سپید
تا سرخ مو بلند شد و یک اشاره کرد
رنگِ سکینه دختر تو ناگهان پرید
جانم رباب، تاکه سر افتاد بر زمین
از بهر ِ بوسه از لب و دندانِ تو دوید
قاسم نعمتی
@deabel
#حضرت_زینب
#مصائب_شام
شب گرچه روی نیزه، سرِ آفتاب بُرد
زینب به فتح شام، سپاه شهاب برد
پس درسهای مادر او بینتیجه نیست
از زخم بیحساب، نباید حساب برد
با دست بسته، خسته، غریبانه، خطبه خواند
کاخ یزید را وسط گریه، آب برد
آنسان که تیر و نیزه و تیغ از تن حسین...
آن خیزران هم از لب تشنه، ثواب برد
وقتی که چشم آل علی بر غرور اوست
نتوان که صبر از دل عُلیاجناب برد
جای مدافعان حرم ضجّه میزنیم:
ناموس مرتضی که به بزم شراب برد!؟
راضی به بغض دختر احمد نمیشویم
ما بیتفاوت، از غمتان، رد نمیشویم
محمد بیابانی
@deabel
#حضرت_رقیه
بر نیزهها از دور میدیدم سرت را
بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟
چشمانم از داغ تو شد باغ شقایق
در خون رها وقتی که دیدم پیکرت را
ای کاش جای آن همه شمشیر و نیزه
یک بار میشد من ببوسم حنجرت را
بابا تو که گفتی به ما از گوشواره
همراه خود بردی چرا انگشترت را
با ضرب سیلی تا که افتادم ز ناقه
دیدم کبودیهای چشم مادرت را
یک روز بودم یاس باغ آرزویت
حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را
یوسف رحیمی
@deabel
#حضرت_رقیه
زخم هایم همه اش گشته مداوا مثلاً
چشم کم سوی من امشب شده بینا مثلاً
آمدی تا که تو همبازی دختر بشوی
باشد ای رأس حنا بسته تو بابا مثلاً…
…مثلاً خانه مان شهر مدینه است هنوز
و تو برگشته ای از مسجد و حالا مثلاً…
…کار من چیست ؟ نشستن به روی زانوی تو…
کار تو چیست ؟ بگو …شانه به موها مثلاً…
یا بیا مثل همان قصه که آن شب گفتی
تو نبی باشی و من ، ام ابیها مثلاً
جسم نیلی مرا حال ، تو تحویل بگیر
مثل آن شب که نبی فاطمه اش را مثلاً...
محمدعلی کردی
@deabel
#حضرت_رقیه
مرا دشمن به قصد کُشت میزد
به جسم کوچک من مُشت میزد
هرآن گه پایم از ره خسته میشد
مرا با نیزهای از پُشت میزد
توئی ماه من و من چون ستاره
غمم گشته پدرجان بیشماره
اگر روی کبودم را تو دیدی
مکن دیگر نظر بر گوش پاره
بیا بشنو پدرجان صحبتم را
غم تو بُرده از کف طاقتم را
دو چشم خویش را یک لحظه وا کن
ببین سیلی چه کرده صورتم را
سیدهاشم وفایی
@deabel
#حضرت_رقیه
میان كوچه به زحمت به عمه اش می گفت
چقدر بوی غذا بین شام پیچیده
كمی مواظب من باش بین نامَحرم
چه حرف ها كه در این ازدحام پیچیده
برای شانه ی سرخش لباس سنگین است
عجیب زخم تنش بین روز می سوزد
برای بردنِ یك گوشواره دعوا شد
هنوز لاله ی گوشش هنوز می سوزد
چقدر مردم این شهر اهل خیراتند
گرفته است سرش را كه بیشتر نزنند
حواس عمه شده جمع، زیر پا نرود
میان كوچه نماند ز پشتِ سر نزنند
حسن لطفی
@deabel
#حضرت_رقیه
پس از تو دام بلا قسمت کبوتر شد
کبوترِ سرِ دوشت پرید و پرپر شد
بجای ناز کشیدن کشید مویم را
کسی که بعد عمو شیر شد دلاور شد
تمام راه به من نان خشک میدادند
زبس که دختر تو روزه داشت لاغر شد
صدا زدم ابتا! زجر زد بصورت من!
حریف من نشد و سیلی اش مکرر شد
شلوغی سر بازار دخترت را کشت
چه چشم های بدی! عمه سوخت مضطر شد
لبم فدای لب تو! سرم فدای سرت
که هرچه شد به من زار باتو بدتر شد
خبر بده به نجف! شامرا به همزده ام
نگو رقیه!رقیه علی دیگر شد
سیدپوریا هاشمی
@deabel
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#برای_جامانده_ها
#محسن_علیخانی
▶️
جاماندهایم... در پس غمهای بیشمار
دلتنگِ راه و جاده؛ قدمهای بیشمار
امسال باز قسمت من آه و حسرت است
من ماندهام میان عدمهای بیشمار
@hosenih
شاعر کمی درون خیالش که غرق شد؛
مشغول شد به درد و المهای بیشمار؛
ناگاه در میانهی شعرش گریز زد!
از داغها نوشت و ستمهای بیشمار
زینب چگونه این همه منزل پیاده بود؟!
جانها فدای زخم و ورمهای بیشمار
این راه بی نهایتِ بانوی ما چقدر
سخت است و پر ز پیچش و خمهای بیشمار؟!
@hosenih
حقا که هر مصیبت او نانوشتنی است
با صد هزار سطر و قلمهای بیشمار
رفتند زائران به زیارت ولی ببین
جاماندهایم در پس غمهای بیشمار
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#حسن_کردی
▶️
سلام ای سر که با پیشانی خون بار می آیی
به عشق دخترت تا اخرین دیدار می آیی
@hosenih
گواهی می دهد زخم عمیق روی ابرویت
تو هم مانند ما از کوچه و بازار می آیی
به خود گفتم ز نیزه گر چه راحت در نمی آیی
به دیدارم ولی حتی شده یک بار می آیی
من از تحقیر دختر بچه های شام می آیم
تو هم از بار عام مجلس اغیار می آیی
شباهت می دهد گیسوی من با گیسویت بابا
نمی خواهی بفهمم از تنور انگار می آیی
حجاب آستین پاره ام را خوب می فهمی
تو که دل خون تر از من داری از انظار می آیی
@hosenih
تو ای مجروح زیبای من ای آشفته گیسویم
چه رفته بر سرت که اینچین تب دار می آیی
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#عادل_حسین_قربان
▶️
پیشِ چشمانِ دخترِ بابا
غرقِ خون بود پیکرِ بابا
@hosenih
لحظهی آخری، دلش میخواست
بِنِشیند برابرِ بابا
در همان قتلگاه جان میداد
با نفسهای آخرِ بابا
این سهساله که قدخمیده شده
رفته خیلی به مادرِ بابا
گریه میکرد و زیرِ لب میگفت:
"ربنا آتنا سرِ بابا"
قصهی ما به سر رسید آخر
رفته دختر به محضرِ بابا
@hosenih
عاقبت در دلِ خرابهی شام
بوسهای زد به حنجرِ بابا
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#مهدی_رحیمی
▶️
پدر هرجا که بودی یا نبودی مثل هم بودیم
به صورت در سپیدی در کبودی مثل هم بودیم
تو از بالای نی من از فراز ناقه افتادم
صعودش جای خود در هر فرودی مثل هم بودیم
تو بالا سنگ می خوردی و من پایین لگد یعنی؛
میان کوچۀ تنگ یهودی مثل هم بودیم
@hosenih
من و تو در حقیقت رد پای مشترک داریم
تو از بالا من از پایین دعای مشترک داریم
یکی موی پریشان و یکی فقدان دندان و...
من و تو در نداری دردهای مشترک داریم
منو تو هر دو از دلواپسی عمه می ترسیم
چنین از کربلا در دل بلای مشترک داریم
تو سر بر دامن مادر شدی من هم چنین گشتم
من و تو پیش زهرا نیز جای مشترک داریم
@hosenih
پدر جان قسمت زجر آور این داستان مانده
پدر جان بعد تو یک نیمه جان از عمه جان مانده
خدا صبرش دهد این نیمه جان را٬ عمه جانم را
که غیر از حرف دشمن٬طعنه های دوستان مانده
پدر حق می دهم از آسمان، خون سر کند آخر؛
سرِ بر نیزه ی تو در گلوی آسمان مانده
تو رفتی و عمو رفت و علیِ اصغرت هم رفت
ولیکن زجرهای حرمله پیش سنان مانده
سه شعبه رفت٬ سر هم رفت٬ دنبالش پسر هم رفت
رباب اما هنوز ای وای با قد کمان مانده
حسابش را بکن من با رباب و نجمه و لیلا
نگو دیگر چرا از عمه مُشتی استخوان مانده
تو خوردی چوب را در تشت زر اما چرا بابا
به لبهای رقیه ردِّ چوب خیزران مانده؟؟؟
دلیل گریه ام این است بابا جان که آن نامرد؛
سرت را از خرابه برده اما بوی نان مانده
رقیه رفت اما غصه ی غسّاله اش باقی ست
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان مانده
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#وحید_قاسمی
▶️
چگونه شُکر گویم این وصالِ ناگهانی را ؟ کمان ابروی من ! خوشحال کردی قد کمانی را
چگونه یافتی ما را در این ویران سرا امشب !؟ گرفتی از صدایِ گریه ام شاید نشانی را
@hosenih
سرت را از طبق برداشتم با یاری عمه ! چهل منزل تحمل کرده ام این ناتوانی را
حلالم کن ! که اشکم را به استقبال آوردم پدر از یاد بُردم شیوه ی شیرین زبانی را
خبر دارم شبی کُنج تنوری میهمان بودی ! به جا آورده کوفه خوب حقِ میزبانی را
به قولِ تازیانه، من یتیمی دردسر سازم ! معطل می کنم با زخم پایم کاروانی را
@hosenih
لبت را قاری قرآن هزاران بار می بوسم ! که طشت زر ببیند راه و رسم قدردانی را
اگر چه دختران شام تحویلم نمی گیرند نیاوردم به روی خویش این نامهربانی را
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#مرضیه_نعیم_امینی
▶️
یه باغچه گُل با ساقه ی شکسته
خرابه و مخدرات خسته
بعد تو ما یه روز خوش ندیدیم
قسم به هر نافله ی نشسته
نیستی شده کُنج خرابه خونهم
دخترا میزنن زخم زبونم
بذار بگن "بابات تو رو نمیخواد"
دوسِت دارم، دوسم داری، میدونم
@hosenih
چقد صدا زدم "بابا کجایی؟"
سخته توو صحرا گم شدن خدایی
من که اصن شمرو حلال نکردم
زجرو حلال نکن تو هم بابایی...
قصّه ی غصّه هام نداره آخر
حق بده تاره چشم دائماً تر
اما بابا سوی چشامو کم کرد
ضربه ی بی هوای سیلی بیشتر
سیلی زدن به صورت منی که
توو شهرمون بهم میگن ملیکه
خیلی برای عمه جون دعا کن
توو درد تک تکه ماها شریکه
برمیدارم فاصلمونو تا تو
باید ببینی حال خواهراتو
آوردنت تا پیش عمه با من
بردن من از این خرابه با تو
@hosenih
محاسنت رو کی به خون کشونده؟
خاک یتیمی رو سرم نشونده؟
عیبی نداره دستاتو نداری
مویی واسه شونه شدن نمونده
بریم یه جایی که گِله نباشه
بین من و تو فاصله نباشه
هرجایی پیشم باشی خوبه اما
بریم یه جا که حرمله نباشه...
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#سیدحمیدرضا_برقعی
▶️
انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه
آهِ او شد خطبهء او روز دشمن شد سیاه
قصهء کرب و بلا را دختری تغییر داد
کاخ ها ویرانه شد ویرانه اش شد بارگاه
چادرش دست نوازش بر سر صحرا کشید
سبز شد خارِ مغیلان و فدک شد هر گیاه
@hosenih
دختر این قوم تکلیف حجابش روشن است
چادرِ او تار و پودی دارد از خورشید و ماه
دختر انا فتحنا اشک می ریزد ولی
گریه های او ندارد رنگ زاری هیچ گاه
بر سرش می ریخت خاک از بام ها ، می سوختند
دخترانِ زنده در گور عرب از این گناه
بین طوفان غنچه و گل سر در آغوش هم اند
او به زینب یا که زینب می برد بر او پناه
تا شود زهرا فقط یک کارِ باقی مانده داشت
شانه زد بر آن پریشانِ تنور و قتلگاه
چون زبانش بند می آمد خجالت می کشید
با سرِ بابا سخن می گفت ، اما با نگاه
آه بابا! پا به پایت سوختم ، خوردم زمین
رنگ گیسویم دلیل و زخم پهلویم گواه
ماند داغِ نالهء من بر دل دشمن فقط
خیزران وقتی که خوردی زیر لب می گفتم آه
@hosenih
جنگ پایان یافت بعد از تو چهل منزل ولی
عمه می جنگید با دستان بسته ، بی سلاح
اربعین من نیستم از او سراغم را نگیر
این امانت دار را شرمنده تر از این مخواه
بعد از این هرجا که رفتی با تو می آیم پدر
پای من زخمی ست اما روبه راهم رو به راه...
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#یوسف_رحیمی
▶️
پدر جان! کوثرت را میشناسی؟
گل نیلوفرت را میشناسی؟
@hosenih
نگاهی کن به حال و روزم امشب
ببینم دخترت را میشناسی!
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e