شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
سلام ایام به کام❤️ #چالش_سوم ❤️😍 چرا به همسرتون جواب مثبت دادین و باهاش ازدواج کردین؟؟؟ چه نکته
#چالش_سوم ❤️😍
وقتی اومدن خواستگاری30سالش بود و کمی برامون عجیب بود که چرا تا این سن ازدواج نکرده
همون شب خواستگاری مادر و پدرش عنوان کردن که بس که پسر خوبیه دلمون نیومده تا حالا دامادش کنیم
بعد که بابام رفت تحقیق، همه همسایه هاشونم همینقدر تعریفشو کردن و این شد که بعد از اونهمه خواستگار، به این پیرمرد راضی شدیم😁
❤️❤️❤️❤️❤️
چون مذهبی ومعتقد به اهل بیت علیهما السلام است واهل هیچ تفریح نا سالمی نیست. حتی سیگار نمیکشد. با من بسیار با احترام برخورد میکند. مراعاشقانه دوست دارد. به خانواده ام احترام میگذارد. به شدت باگذشت است وقلب بزرگی دارد. بدون اینکه از او درخواست کنم نیاز های خانه را تامین میکند. مثل میوه ومواد غذائی و... بدون درخواست به کارت بانکی ام پول واریز میکند. چند روز پیش ۲۲مین سالگرد ازدواجمان بود. در همه مناسبتهای مربوط به من مثل تولد روز زن. عیدنوروز. سالگرد ازدواج حتما کیک وگل میخرد. شاد ترین لحظه زندگیش زمانیست که بتواند مرا خوشحال کند. هنوز همدیگر را دوست داریم.
❤️❤️❤️❤️❤️
پسرخاله ام بود ومن تا ۱۶سالگی ندیده بودمش یعنی رفت وامدی نبود اگه هم دیدم توجهی نکردم اما اون بار دلمو برد حسابی
وتو اون ۴سال(۲۰ازدواج کردم)بقدری رسمی وسرسنگین رفتار میکردم که اصلا متوجه نشده بود عاشقشم واین راز رو شاید یکسال بعداز ازدواجمون بش گفتم والان اون بیشتر عاشق منه عشق واقعی وبه تمام معنا واین نتیجه صبری بود که برعشق پاکم داشتم
نکته مثبت که عاشقش شدم چهره وقد وقامتش واخلاقش که هنوز هم اونجوریه البته چهره وظاهر که ماندنی نیست مهم اخلاق نابش بود وهست😍
❤️❤️❤️❤️❤️
من وهمسرم عاشق هم شدیم
ایشون چشم ودلشون خیلی پاکه به خاطر پاکی چشم وذات خوبشون جواب مثبت دادم،
بعد از 22 سال زندگی مشترک هنوزم عاشقانه همدیگر رو دوست داریم
ما بدون هم هیچوقت خرید نرفتیم حتی برای ما یحتاج اولیه .
❤️❤️❤️❤️❤️
والا ازدواج ما یه ازدواج سنتیه که فقط دوجلسه ،،هرکدوم۲۰دیقه حرف زدیم😂😂
نکته های مثبتشو ندیدم
ولی من دیوونه ی ته ریش و بوی ادکلنش شدم😍😍پامو گذاشتم روآرزوهام و بله روگفتم...من خیلی دوس داشتم برم دانشگاه که همسرم مخالف بوده وهست..
الانم نقاشی میکشم،،،یه کاکل زری ۴ساله دارمو یه دونه م تو دلیه سه ماهه😍
خلاصه خیلی برام دعا کنید❤️❤️🌷🌷
❤️❤️❤️❤️❤️
من اول طلبگی دوم مردونگی و شجاعت
سوم این که میگفت اولویت زندگی زن و بچه اش و واقعا عمل هم کرد خداروشکر
❤️❤️❤️❤️❤️
منو و همسرم دخترخاله، پسرخاله ایم
ازدواجمون سنتی بود و چون فک میکردیم فامیله میشناسیمش و تحقیقات نکردیم😏😏
هرچی هم قول و قرار گذاشته بودیم زده زیرش و بهشون عمل نکرد و نمیکنه😑
❤️❤️❤️❤️❤️
من که 15 سالم بود ازدواج کردم
احساس نیاز نکردم ولی گفتن پسر خوبیه الان هم نمیدونم قراره چی بشه 6ماه خونه بابام هستم رهام کرده رفته نمیدونم طلاق میده یانه ولی الان 25سالمه و پشیمون از روزهای برباد رفته دوسش دارم حیف ولی...
دعام کنید خیلی دعام کنید خیلی زیاد 😭😔
❤️❤️❤️❤️❤️
منو به زوردادن به شوهرم هیچ علاقه ای بهش نداشتم .
ولی اون خیییلی اذیتم کرد وبا دوتا بچه دارم طلاق میگیرم😔
❤️❤️❤️❤️❤️
دلیل ازدواج من با همسرم ایمان و اخلاق خوبشون بود اینم بگم ما فامیلیم و همیشه توی دورهمی ها و مجالس شاهد اهمیت دادنش به نماز اول وقت بودم هر چند موقع ازدواجمون هیچ چیزاز خودش نداشت و شاگرد بود خیلی ها بودن که میگفتن با یکی ازدواج کن که حداقل پس انداز کمی داشته باشه ولی ملاک من خدا بودو واقعا دارم میگم خدا برای ما کم نذاشت الانم ده سال گذشته ولی ما هنوزم عاشقانه زندگی میکنیم و به همه چیز رسیدیم
❤️❤️❤️❤️
چون صداقتو باتمام وجود توچشاش دیدم وبه هرحرفی که زد عمل کرد بله الان که دوساله ازدواج کردیم وبچه دارهم شدیم همینطوریه اخلاقش واصلا پشیمان نیستم
❤️❤️❤️❤️❤️
چون کاری و سالم بود الانم همونه کاری و اقاااا
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سال 75 همون موقع که همسرم که اومده بودخاستگاری سه تا خاستگاردیگه داشتم باید یکی روانتخاب میکردم😊 همسرم مورد تایید خانواده بود واولین بارکه درخاستگاری باهم صحبت کردیم گفتم سیگارنمی کشی گفت نه ازسیگاربدم میاداونموقع رسم نبود بانامزدبیرون بری ورفت وآمد داشته باشیم احساس میکردم خیلی مهربونه منم قبول کردم اما بعداز روزپاتختی خودش رونشون داد واون روی سکه رودیدم وتاالان سیگارهم میکشه ازمهربونی هم خبری نیست😭😭
❤️❤️❤️❤️❤️
حقیقتش من همسرم راقبل از ازدواج حتی یکبار هم ندیدم وهمسرم کاملا غریبه است ومال شهر دیگری هست جالب اینکه بعد از ازدواج ازمن پرسید که فکر می کنی بامن خوشبخت بشی ؟؟؟😍گفتم بعد از دهسال معلوم میشه والان ۱۲ سال از ازدواجمون میشه و۲تا بچه دارم ولی اون سوالش یادش رفته ولی درکل ازش راضیم وباوجود اینکه آشنایی قبلی هم نداشتیم از زندگی راضی هستم وفکر می کنم در فامیلمون خوشبخترین فرد من هستم وقتی که ازدواج کردیم کار ن
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#بخش_دهم آروم از گوشه پتو نگاه کردم که دیدم اثری ازشون نیس نفس راحتی کشیدم و پتو رو کشیدم روی سرم ت
#بخش_یازدهم
با استفاده ضمادها وضعیت ننه بهتر شده بود و درد پاش بهتر خوب شد و من هم خیالم راحت شده بود
یه مدتی گذشت و از اون صداها و چیزهایی که می دیدم خبری نبود
شاید هم بخاطر داروها پودرها و دعاهایی که مرد رمال داده بود حالم بهتر بود
روزها همینطور سپری می شد و من روزها سرکار بودم و شب ها به ننه رسیدگی می کردم
چند روزی گذشت تا اینکه یه روز که از سرکار اومدم دیدم حال ننه خیلی بده نفسش بالا نمی اومد
دستپاچه شدم و سریع ماشین همسایه رو قرض گرفتم و رسوندمش دکتر، ننه پیر بود و هرروز یه مشکلی داشت و من با جون دل بهش می رسیدم و تنها نگرانیم و دغدغه ذهنی ام این بود که بیش از این درد نکشه
به دستور دکتر شب رو بستری شد
تا چند تا آزمایش بده و دکتر نتیجه نهایی رو بده
اتاق ننه دوتا تخت دیگه داشت و من که مدت ها بود چیزی ندیده بودم از زیر تخت کناری صداهایی رو می شنیدم و از پشت پنجره دو چشم براق می دیدم که بهم زل زده بود
شب تا صبح به همین منوال کنار تخت موندم و چشم روی هم نذاشتم و ننه تا صبح ناله می کرد
صبح مجبور بودم مرخصی بگیرم تا پیش ننه باشم حاجی که ماجرا رو فهمید با خانومش برای عیادت اومدن بیمارستان
ننه وقتی چشمش به زن حاجی افتاد نتونست خودش را کنترل کنه و اشک هاش تند تند روانه صورتش شد
حاجی منو همراه خودش برد بیرون تا خانم ها راحت باهم درد ودل کنن
اما من دلم با ننه بود
حاجی دلداریم می داد و می گفت
اگه چیزی خواستی رو درواستی نکن
موقع مرخصی فهمیدم حاجی بیمارستان رو حساب کرده خوب
می دونست که من دستم خالیه
ننه رو گذاشتم تو ماشین و رفتم تا داروهاشو تهیه کنم
به حرفای دکتر فکر می کردم که می گفت خطر رفع شده بود ولی خیلی باید هواشو داشته باشم
تصمیم گرفتم یه مدت ببرمش خونه خاله حمیده که تو روستا بود تا هم یه آب و هوایی به سرش بخوره و هم حال و هواش عوض بشه
از حاجی مرخصی گرفتم و راهی شدم
تا روستا خاله دو سه ساعتی بیشتر مسیر نبود
پراید یکی از بچه ها رو گرفتم و ننه رو نشوندم و راهی شدم
ننه دلش راضی نبود که منو تنها بذاره و بره و تمام مسیر تو خودش بود
ولی من با خنده و شوخی سعی می کردم دلشو به دست بیارم
مرتب براش شعر مادر می خوندم و اونم لبخند می زد
وقتی رسیدیم یه ساعتی نشستم و می خواستم راه بیفتم که خاله نذاشت و با اصرار تا شب نگهم داشت، شام لذیذی که خاله تدارک دیده بود رو خوردیم و دم غروب بود که ننه رو به خاله سپردم و خداحافظی کردم و راهی شدم
هنوز یه ساعت بیشتر نرفته بودم که احساس کردم ماشین پنچر شد...
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام .خدمت اون دختر خانم گلی که گفتن۱۴ سالشونه و خاستگارشون از همه نظر خوبه ولی قیافش به دلشون ننشسته .اولا دختر گلم شما هنوز سنی نداری پس اگه واقعا به دلت ننشسته قبول نکن انشا الله موردهای بعدی باب میلت باشن. دوما این که میگن قیافه مهم نیست و بعد از یه مدت عادی میشه حرف درستی هست البته نه برای همه، برای بعضی ها این عادی شدن ده سال یا بیشتر زمان میبره من خودم همین جور بودم .سوما اگه قیافه خیلی برات مهمه و اعتماد به نفس بالایی هم داری یعنی اینکه خودت رو خیلی سرتر میدونی جواب مثبت نده چون قیافه وقتی اهمیتش رو از دست میده که یه خانم وقتی وارد زندگی مشترک میشه با مشکلات اقتصادی روبرو بشه و انقدر فکر مهم تر از قیافه داشته باشه که دیگه به قیافه طرف فکر نکنه ولی وقتی میگی از همه نظر خوبه و وضع مالی خوبی داره یه موقع بعد از ازدواج میبینی همه چیز داری و قیافه برات بیشتر جلوه میکنه چون شیطان بیکار نمیشینه می خواد زندگی ها رو خراب کنه دیگه آسایش و راحتی و محبت شوهر رو نمیبینی، پس نه خودت رو اذیت کن نه اون بنده خدا رو. و در آخر به عنوان پیشنهاد میتونی یه مدت از خانوادت وقت بخواهی و بهش و به زندگی باهاش در کنارش بودن مسافرت رفتن باهاش و... فکر کنی و بسنجی که میتونی تحمل کنی یا نه و از خدا بخواهی اگه مصلحتت هست مهرش رو به دلت بندازه که اگه مصلحت باشه و خدا مهرش رو به دلت بندازه دیگه زیباتر از اون نمیبینی .😍
❤️❤️❤️❤️
سلام .خدمت اون خانم عزیزی که گفتن افتادگی رحم دارن اولا درآوردن رحم یکی از سخت ترین جراحی ها هست شاید دکترها بگن رحمت رو در میاریم راحت و مشکلی نیست ولی دوران نقاهت بعد از عمل تا وقتی بتونی خودت کارهات رو انجام بدی یکسال طول میکشه این رو یه دکتر متدین و دلسوز به جاریم گفته بود دوما افتادگی رحم رو با ماساژ درمانی تو طب اسلامی با سه جلسه تقریبا هر جلسه نیم ساعت زمان میبره درست میکنن. البته یکی از دلایل افتادگی رحم خوردن سردیجاته که باعث سرد شدن معده میشه و باعث افتادگی رحم رحم میشه .
به هر حال تا میشه زیر بار جراحی نرید .
یکی دیگه اینکه با ماساژدرمانی مثانه رو هم بالا میکشن واین درمان کسانی هست که ریزش ادرار دارن ویا بعد از دستشویی مدام حس میکنن باز دستشویی دارن چه خانم چه آقا
انشا الله همگی به لطف نگاه یوسف زهرا عجل الله تعالی فرجه الشریف صالح و سالم و تندرست باشیم .برای ظهورشون هم صلوات بفرستین .
❤️❤️❤️❤️
سلام خدمت اون خانمی که دخترشون ۷ماهه حامله هست وسرفه می کنه من این مشکل روداشتم مال گرمی بدنم بود به طب اسلامی مرلجعه کنه تاداروبهش بده
❤️❤️❤️❤️
سلام برای اون خانومی ک پسر ۲۰ ساله داره و عروسش گذاشته مهرشو اجرا
اگه چیزی به نام پسرشون هست به نام خودشون کنن، داخل دادگاه هم بگن ک ندارن، قسط بندی میکنن، بعد هر ماه میشه برید بگید ک پول نداره به دادگاه
اگرم حقوق ماهیانه ثابت دارن، فکر میکنم هر ماه ی درصدی از حقوق به عروستون میرسه
در هر صورت با ی وکیل یا مشاور حقوقی خبره صحبت کنید
❤️❤️❤️❤️
سلام در مورد خانومی که گفتن به تنهایی و به سختی پسرشون روبزرگ کردن والان عروسشون میخوادمهریشواجرابزاره و خونه رو ازچنگشون در بیاره پسرتون میتونه اموالی که به نامش هست به نام شما کنه و دادخواست اعسار از پرداخت مهریه بده. با این روش دادگاه مهریه رو تقسیط میکنه و احتمالا سالی یک سکه باید پرداخت کنه که اگر بازهم پسرتون به رای دادگاه اعتراض کنه احتمالا هر چند سال یه سکه پرداخت میکنه. در حال حاضر برای مهریه اصلا سخت گیری نمیشه. اصلا نگران نباشید. فقط چیزی به نام خودشون نداشته باشن.
❤️❤️❤️❤️
اون خانمیکه ازدواج کرده و بچه های خوبی هم داره و ۲۰ سال هست با وجود شوهر خوب بفکر یه معتاد بیکار روزگار میگذرونه واقعا کار شما بسیار بسیار خطاست و عذرتون غیرموجه هست این حالات، حالات شیطانی ست انسان به یه گناهی زیاد فکر کند عاقبت دچار میشود بنظرم برا رفع این حالت همسرت به شما زیاد ابراز زبانی محبت و عشق کند
ارتباط فامیلی با اون معتاد بیکار رو کلا قطع کنید و حتی پیش خانوادش هم نرید
اگه بشه خونه تون رو عوض کنید برید مکان دور یا شهر دیگه ای، زیاد به خداوند در این جهت پناه ببرید وازش مرتب بخاهیید که فکرشو از ذهن و دل تون برداره
نگاه کردن به فیلم های ماهواره ای که ترویج خیانت و دوستی با دیگران با داشتن همسر رو رواج میدند اصلا نگاه نکنید که جایز هم نیست نگاه کردن به این فیلم ها
❤️❤️❤️❤️
درمورد عزیزی که پریودیشون نامنظمه
پریود ربطی به ازدواج نداره که با ازدواج کردن خوب بشه
۲سال اول پریود ممکنه نامنظم باشه ولی اگه ۲سال گذشته باید یه سونوگرافی انجام بدن و یه آزمایش هورمونی
ممکنه تنبلی تخمدان داشته باشن
#نکته_ی_روز ❤️✅
بعد از ازدواج؛
هیچ بیشعوری "فهیم" نمیشه
هیچ سرکشی "عاقل" نمیشه
هیچ وحشی "رام" نمیشه
هیچ معتادی "ترک" نمیکنه
هیچ افسرده ای به "وجد" نمیاد
پس مردم رو اسیر مریضیامون نکنیم!
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا ❤️
سلام ادمین جون وبقیه دوستان میشه اون خانم که گفتن دخترداییم به صورتش چربی ازرانش تزریق کرده بپرسم که الان چندوقته اینکارو انجام داده وچه دکتری آدرس بدن بهم چون من انجام دادم ازشکم گرفتم نتیجه نگرفتم منم صورتم لاغره خیلی اعتمادبنفسم پایین اومده بهم کمک کنی راهنمایی کتیدتابتونم درست تصمیم بگیرم
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام ممنون میشم سوال منم تو کانال بزاریدتادوستان راهنماییم کنن...
من یه خواستگارخوب دارم که چن جلسه هم باهاش صحبت کردم ولی مشکلی که دارم اینه من یه بیماری دارم که قرص مصرف میکنم کسی هم ازاین موضوع مطلع نیس حالا موندم این مشکلم رو بهش چطوری بگم که نظرش عوض نشه....کسی اگه راه حلی داره کمکم کنه...
برای شفای همه مریضاصلوات بفرستید🌷🌷
❤️❤️❤️❤️
سلام وقتتون بخیر لطفا پیام من هم بذارید
من خیلی دوست دارم گلیم بافی یاد بگیرم کسی از دوستان کانالی با جایی رو بلدن که آموزش بده ممنون میشم راهنمایی کنید🌹
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
سلام ایام به کام❤️ #چالش_سوم ❤️😍 چرا به همسرتون جواب مثبت دادین و باهاش ازدواج کردین؟؟؟ چه نکته
#چالش_سوم ❤️😍
خیلی سختی کشیدم وحتی برای بچه دار شدنم هم مجبور شدم همهی طلا هایم را بفروشم این ها را برای این گفتم که باید در زندگی گذشت داشت تا زندگی دوام پیدا کنه به قول مادر بزرگم زنوشوهر مثل یک تار یعنی نخ خام است اگر بکشی زود پاره میشه پس باید صبر وحوصله وگذشت داشت تا زندگی دوام داشته باشد وجالب تر اینکه وقی به بچه هایم می گم من اصلا پدرت را ندیدم وباهاش ازدواج کردم باورشون نمیشه
❤️❤️❤️❤️
من شوهرمو همون موقع خواستگاری دیدم به دلم نشست یه جورایی همون لحظه عاشقش شدم ۱۵ سال میگذره بااینکه اخلاق های گند زیادی داره 😂ولی بازهم عاشقشم
❤️❤️❤️❤️
من و همسرم تو دانشگاه با هم آشنا شدیم یعنی همکلاس و هم رشته بودیم
خدا رو شکر شوهر من چشم پاکه وقتی دانشجو بودیم هم همین صفت رو داشت سر به زیره این صفتش خیلی برای من مهم بود الان هم به لطف خدا همینطوره البته به نظرم چشم پاکی فقط مختص آقایون نیست خانمها هم باید این صفت خوبو داشته باشن امیدوارم همه عزیزان زندگیشون پر از آرامش ، وفاداری و یاد خدا باشه ❤️
❤️❤️❤❤️❤️
شوهر من بخاطر اینکه خیلی مذهبی و سر به زیر بودن و خیییلی هم خوش اخلاق بودن بهشون جواب مثبت دادم تازه خیلی خصوصیات خوب دیگه هم داره هنوزم بعداز ۱۰سال زندگی همینطوره قربونش برم الهی 😍😘
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام من ۱۶ سالمه و عاشق شدم از بچگی همدیگرو دوس داشتیم تا الان پدر و مادر و مادر اون ناراضین و خیلی مشکلات دیگ ایی هس ک نمی شه و من خیلی ناراحتم نمیدونم باید چیکار کنم بعضی ها میگن موقعیت بهتری هم هس ولی ادم یه بار عاشق میشه
❤️❤️❤️❤️❤️
من بخاطری که شوهرم اخلاقش کپی بابام بود،بگوبخنداهل تفریح،همه جوره پایه،الانم هنوزبعدازچهارسال زندگی همونجوری ،که همه فامیل میگن کپی بابامه
❤️❤️❤️❤️❤️
ما همسایه دیوار ب دیوار بودیم میدونستم دوستم داره منم یه حس خوبی بهش داشتم. شوهرم 4 ماه از خودم کوچیکتره ولی براش مهم نبود گف من از 10 سالگی حس خاصی بهت داشتم😍 تا اومدن بله رو دادم 14 ساله ازدواج کردیم دو پسر 13 و 8 ساله داریم. خداروشکر زندگی خیلی خوبی داریم.
❤️❤️❤️❤️❤️
من در اولین نگاه عاشق همسرم شدم😍
و بعد از ازدواج هم عشقم روز ب روز نسبت بهش بیشتر شده. البته خودش باعث شد ک من عاشقش بمونم
❤️❤️❤️❤️
من به خاطر چشم پاکی همسرم❤️ بهش جواب مثبت دارم الان سیزده سال میگذره خدا را شکر با عنایت اهل بیت به مردم اطمینان دارم❤️
❤️❤️❤️❤️
راستش من فقط بخاطر هیجان زندگی دونفره ازدواج کردم با پسرعمم . اصلا دوستش نداشتم و ازش چندشم میشد . بعد از ازدواج انقدر عاشقش شدم
ک حد نداره و فهمیدم که چقدر آدمه خوب و فهمیده ایه با اینکه 21 سالشه و خودم 17 . ولی همدیگرو خیلی دوست داریم و با ادمی ک فکر میکردم خیلی فرق داره و زندگیمون الان با یه دختر خیلی خوبه
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#بخش_یازدهم با استفاده ضمادها وضعیت ننه بهتر شده بود و درد پاش بهتر خوب شد و من هم خیالم راحت شده ب
#بخش_اخر
محکم کوبیدم روی فرمون و گفتم بخشکی شانس...
از ماشین پیاده شدم، اما حتی یه ماشین هم رد نمی شد... مونده بودم چکار کنم
اون موقع شب نه می شد ماشینو رها کرد و رفت و نه می شد اونجا تا صبح دوام آورد..
با مکافات تایر زاپاس رو از صندوق عقب درآوردم، انقدر تاریک بود که چشم چشمو نمیدید
به سختی و با مکافات پنچری رو گرفتم، کارم که تموم شد نفس راحتی کشیدم و راهی شدم
اما هنوز چند متری بیشتر نرفته بودم که کنار خیابون یه دختر بچه رو دیدم که با موهای بلندش ایستاده بود و نگاهم می کرد
مونده بودم یه دختر کوچیک اونم این وقت شب کنار جاده چکار میکنه!!
میخواستم دنده عقب بگیرم اما همین که زدم روی دنده عقب و توی آینه نگاه کردم از چیزی که
می دیدم شوکه شدم...
دیدم زیبا صندلی عقب نشسته بود
قلبم به شدت توی سینه می کوبید
به سرعت ماشین افزودم از ترس نمی تونستم برگردم و صندلی عقب ماشینو نگاه کنم
همینطور که می رفتم دیدم یه چیزی به شیشه ماشین چسبیده
انقدر هول کرده بودم که محکم به یه درخت کوبیدم و دیگه چیزی نفهمیدم
وقتی چشم باز کردم، یک خانم رو بالای سرم دیدم...
توی بیمارستان بودم
خانم بهیار مشغول تمیز کردن اتاقم بود چهره ای با نمک و تو دل برو داشت اما قد نسبتا کوتاه و یه کم توپرتر، حس عجیبی نسبت بهش داشتم..
چند روزی اونجا بودم و وقتی حالم روبه راه شد مرخص شدم و برگشتم
تو اداره پلیس ماشینو دیدم که حسابی درب و داغون شده بود
مثل همیشه مجبور شدم دست به دامن حاجی بشم و ازش کمک بگیرم..
به حاجی زنگ زدم و جریانو براش تعریف کردم، کمکم کرد و ماشینو گذاشت تعمیرگاه.
چند روزی از این ماجرا گذشت و من هنوز چشمم دنبال اون دختر بهیار بود و یه روز با مامان به دیدنش رفتم و برای خواستگاری به خونشون رفتیم
پدرش معتاد بود و مادر هم نداشت
وقتی خواستگاری کردیم بهمون جواب مثبت دادن و ما باهم ازدواج کردیم و الان سالهاس از اون روزها می گذره و من و مائده صاحب یه دختر شدیم که اسمشو گذاشتیم فاطمه .
هنوز هم گاهی اما خیلی کم اون خواب ها وصحنه ها رو می بینم اما دیگه عادت کردم و پذیرفتم
ولی از وقتی فاطمه اومد به زندگیمون خیلی حالم بهتره
مادرم چند وقت پیش فوت کرد و افتخارم این بود که تا آخر عمرش تونستم ازش به نحو احسنت مراقبت کنم و نذاشتم حتی یکبار هم دلش بشکنه
البته تو این راه مدیون مائده هم بودم که همراهم بود و مثل مادر خودش از ننه نگهداری کرد
ازاینکه داستان منو خوندید خیلی ممنونم...
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#چالش_سوم ❤️😍
جواب چالشتون برای من خیلی درداوره
حتی خود همسرم هم اینو می دونه و خیلی باشنیدنش اذیت شد ولی کم کم کنار اومد
من اصلا دلم نمی خواست ازدواج کنم دوست داشتم درس بخونم و مستقل باشم و همین طورم بود اما امان از حرف مردم که ول کنم نبودن من فوق لیسانس بودم و تو یه شرکت با درآمد بالا کار می کردم اما مخصوصا داییم و چند تا دیگه از فامیلا هر وقت منو می دیدن هی میگفتن چرا شوهر نمی کنی
من تا اون روز خواستگاری که بدلم بشینه هم نداشتم دوست داشتم با یکی که از لحاظ تحصیل و کار باهام هم رده باشه ازدواج کنم نمی شد منم رد می کردم ولی انقدر حرفای اطرافیان مخصوصا داییم روحیم رو جریحه دار کرد که تصمیم گرفتم اولین خواستگاری که میاد رو قبول کنم و بدون هیچ عشقی با کسی که اصلا فرهنگ مشترکی با من نداشت و دیپلم هم بود ازدواج کردم و خیلی زود هم فهمیدم اعتیادم داره اما خدا بهم رحم زیادی کرد
همسرم بعد از دو سال ترک کرد و بعدهم گفت نمی خواد از لحاظ تحصیلی ازم کمتر باشه و شروع به تحصیل کرد الان بعد از چهارده سال اونی شده که از خدامی خواستم و خدا فقط تو زندگی کمکم کرد من سختیهای زیادی رو پشت سر گذروندم ولی همسرم هر مشکلی که داشت دو تا خصلت عالی داشت یکی چشم پاک بود و دومی اهل دروغ و حرام نبود اینم شانس آوردم وگرنه انتخاب من اصلا بر اساس هیچ ملاکی نبود فقط ملاکم راحت شدن از شر زخم زبونها بود
در ضمن اینم بگم همون داییم که خیلی با حرفا و متلکاش منو زجر می داد و می گفت دیگه انقدر سنت بالا رفته که بدرد صیغه می خوری و هیچ کس نمیاد دیگه تو رو بگیره الان خودش تک دخترش ۳۴ سالس و ازدواج نکرده در صورتی که من ۲۷ سالگی ازدواج کردم اینم گفتم که اونایی که اهل زخم زبون هستن بدونن قضاوت و تمسخر یه کوچه بن بسته تهش خودشون گیر میافتن
من شانس آوردم اما چند تا مثل من هستن تو رو خدا کسی رو بخاطر این چیزا زجر ندیم نگیم چرا فلانی ازدواج نمی کنه چرا بچه دار نمیشه ما فضول خدا نیستیم هر کس یه سرنوشتی داره
ببخشید طولانی شد
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در پاسخ به اون خانمی که عروسشون میخواستن مهریشونو بذارن اجرا و خونه رو بگیرن ازشون
خواستم بگم عزیزم نگران نباشین خونه جزو مستثنیات دین هست و اگر در شان شما باشه نمیتونه ازتون بگیره چون دادگاه معتقده مرد باید یه خونه در حد خودش داشته باشه پس اصلا ناراحت نباشین😊 مهریه رو نهایتا براش قسط بندی میکنن اونم در حد توان پسرتون
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در مورد اون خانمی که مشکلی داشت وقرص مصرف می کرد حتما با خواستگارش مطرح کند این مسائل را نباید مخفی کنید حتی با همدیگر می توانید بروید مشاوره ومطرح کنید اگر واقعا شما را خواسته باشد با وجود مشکلتون می پذیره اگر خواهان شما هم نباشه بهتر هست از حالا ارتباط قطع بشه
❤️❤️❤️❤️❤️
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
سلام ایام به کام❤️ #چالش_سوم ❤️😍 چرا به همسرتون جواب مثبت دادین و باهاش ازدواج کردین؟؟؟ چه نکته
#چالش_سوم ❤️😍
من هیچ خواستگاری نداشتم..ب خاطر شرایط خانواده م...تا ۲۴ سالگی..ب اولین و آخرین خواستگارم جواب مثبت دادم...همینجوری...هیچی مون ب هم نمیخورد...خیلی سختی کشیدم رنج دیدم و سوختم و ساختم . . صاحب ۳ تا بچه شدیم دوتا دختر و ی دونه پسر...البته دختر دومم رو تو ی تصادف از دست دادم...الان ۲۰ سال از زندگی ما میگذره با همه سختیهاش...شوهرم نسبت ب اوایل بهتر شده اخلاق و رفتاراش...ی مشکلاتی م حل شد ی سری همچنان پابرجا...ب هرحال زندگی جریان داره
❤️❤️❤️❤️❤️
به خاطر ایمان واخلاقش وسربزیز بودنش والان 9سال ازدواج کردیم بله همونجوری هست الحمدا...
❤️❤️❤️❤️❤️
من برای این به همسرم جواب مثبت دادم که صادق هست و خیلی روراست.. یه پسر روستاییه ساده سر به زیر
عاشق صداقتش شدم
الانم بعد عروسی هم همینجوره.. خدا به همه دخترا پسر حلال زاده و شبیه شوهرمن بده واقعا ازش راضیم
❤️❤️❤️❤️❤️
من همسرمو از امام رضا گرفتم جالب اینه که اسمش، هم اسم امام رضاست. وقتی که کسی که ادعاش میشد عاشقمه نامردی کرد و با کس دیگه ای ازدواج کرد با دل شکسته از امام رضا خواستم یکیو قسمتم کنه که صد برابر بهتر از اون نامرد باشه و درست بعد یکماه همسرم رضا اومد خواستگاریم. نه دیده بودمش و نه میشناختمش با اینکه دلم باهاش نبود و میخواستم جواب رد بهش بدم اما خود امام رضا همه چیو ردیف کرد و از همون لحظه که به عقدش دراومدم مهرش عجیب به دلم افتاد ۲۶ ساله با هم زندگی میکنیم و برای هم میمیریم و عاشقانه همدیگرو دوست داریم.
❤️❤️❤️❤️❤️
وقتی اومدن خواستگاری وقتی که باهم صحبت کردیم به نظرم یه آدم پخته ومنطقی میومد.که میشه خیلی بهش اعتماد کرد وتکیه گاه محکمی برام باشه...خداروشکر بعد17سال هنوز همینجورهس❤برامون دعا کنید همیشه همینجورباشیم🌸🌸🌸
❤️❤️❤️❤️❤️
من بدلیل اینکه همسرم با من هم عقیده بود باهش ازدواج کردم ،اعتقادات خیلی برام مهم بود و ظاهر برام اهمیتی نداشت. وقتی اومدن خونمون برای صحبت انگار هرچی من میخواستم بگم و بپرسمو خودشون گفتن و من حرفی برای زدن نداشتم خیلی به دلم نشست و الان خدارو شکر بعد از بیست و سه سال احساس خوشبختی دارم و به وجودش افتخار میکنم. خدا سایشو برام تا آخر عمرم حفظ کنه❤️
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#داستان_زندگی_اعضا ❤️
#بخش_اول
سلام من لیلام چهل و دو سالمه، پانزده سالم بود که مادرم پاشو کرد تو یه کفش که زن پسرخالم بشم، منم به درس و مشق علاقه داشتم ولی مگه میشد اون زمان رو حرف پدر مادر حرف زد مجبور شدم قبول کنم. زن پسرخالم شدم خالم اینا شهرستان زندگی میکردن اما گفته بودن برام نزدیک مامانم خونه اجاره میکنن همینکارم کردن.
مصطفی مدرک تحصیلیش سیکل بود، رفت تو یه شرکت راننده شد، اون موقع پیکان جوانان داشت راننده رئیس شرکتشون شد.
اخلاقش بد نبود اگر سر به سرش نمیزاشتم باهام کار نداشت، یه سالی بدون هیچ مشکلی کنار هم زندگی کردیم تا اینکه خالم تصمیم گرفت از شهرستان بیاد نزدیک ما خونه بگیره اولش خوشحال شدم چون از بچگی خالمو دوست داشتم اونم اخلاقش باهام خوب بود، اومدن دوتا کوچه بالاتر از خونه ما خونه گرفتن
دو سه هفته اول خیلی خوب بود برامون تازگی داشت هرشب یا اونا میومدن خونه ما یا ما میرفتیم اونجا. یه ماهی که گذشت یه روز سرزده اومد خونمون منم دوروزی بود مریض بودم اصلا به زندگی نرسیده بودم گردگیری و جارو نکرده بودم تا اومد یه دوری تو خونه زد بعد رفت جلوی آینه شمعدون وایساد، یه دست روی آینه کشید گفت: لیلا این چه زندگی ایه؟ خاک رو همه وسایلات نشسته چرا تمیز نمیکنی؟
منم بچه سن بودم خجالتی هم بودم زود رفتم دستمال برداشتم کلی عذرخواهی کردم شروع کردم به تمیزکاری.
گفت تو این یه سال حتما اینجوری پسرمو نگه داشتی حتما تا الان تنگی نفس گرفته از بس خاک خورده.
بازم من کلی معذرت خواهی کردم کلی خجالت کشیدم، گردگیریم که تموم شد رفتم شروع کردم به غذا درست کردن دوباره یکم غر زدو رفت، منم خودمو لعنت فرستادم که چرا اومده خاک تو خونم دیده از فردا هرشب قبل خواب خونه رو گردگیری میکردم تا نکنه صبح سرزده بیاد خونمو کثیف ببینه.
دوباره دو روز بعد سرزده اومد رفت انگشتشو اینور اونور کشید دید خبری از خاک نیست گفت لیلا شنیدم میخواید امشب برید مهمونی خونه عمه بابات
گفتم آره خاله میخوایم بریم اونجا چطور؟
اخماش رفت توهم گفت نه نرید من اصلا از این زنه خوشم نمیاد خیلی فیس و افاده داره نمیخواد برید.
نمیدونستم چی بگم گفتم نمیدونم آخه مصطفی بهشون قول داده اگر نریم زشته.
گفت مصطفی بیخود کرده قول داده من میگم نرید بگو چشم خودمم به مصطفی میگم نگران نباش.
گفتم چشم نمیریم. نشست تا مصطفی اومد مصطفی گفت: لیلا پس چرا آماده نشدی؟ مگه مهمونی دعوت نیستیم؟
مادرش گفت: نه من به لیلا هم گفتم به توام میگم، حق ندارید برید اونجا من از اون زن بدم میاد افاده ایه.
مصطفی گفت نمیشه که ما بهشون قول دادیم حتما تدارک دیدن اگر نریم زشته...
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••