eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
163.6هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال تعبیر خوابمون 👇🤍 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پنج ویژگی نزدیک شدن به پیامبر صلی الله علیه وآله 🎙 ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام وقت بخیر عزیز ان‌ من در نوجوانی و خردسالی تودماغم مگس رفت زنده بودنا هرچیم ک
پاسخ اعضا 🌙🌺 سلام خدمت خانمی که دخترت ۳سالشه و شوهرت کاشی کاره و موندی بچه دوم بیاری یا نه.عزیزم بچه دومتو بیار،نذار مثل من فاصله زیاد بشه که زیاد خوب نیست.روزی رسون خدا هست.الان اگه جوونید و اول راه شاید مستجر باشیو و دستت کمی تنگ.ولی ۱۰ سال دیگه اینجوری نیست.پس خودتو عقب ننداز.حتما اقدام کن.تک فرزندی مد شده چیه.مد مسخره ای هست.من خودم دوتا دارم.زنداداشام ۳تا دارند.درو همسایه و فامیل هم اکثرا ۳ تا دارند.توکل بر خدا.از اینده نترس .💐 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام در جواب اون خانم ۲۵ ساله که یه دختر سه ساله دارن وتو فکر بچه دوم هستن عزیزم حتما به فکر بچه دوم وحتی‌سوم هم باش ،تک فرزندی به شدت به دخترتون آسیب میزنه اینو از کسی که این راه رورفته وخیلی پشیمانه بشنویدکوتاه بگم حتما به فکر فرزند اوردن باشید اما قبلش روی خودتون کار کنید تب سنتی بروید(قبل از حاملگی) وتقویت کننده معده‌ مصرف کنید مشورت بگیرید وبا آمادگی کامل (از نظر جسمی وروحی وانجام چکاپ ) اقدام به بار داری‌کنید این راهیه که باید برید وضرر نمی‌کنید بسم الله بگید وتمرکزتون رو بزارید روی آماده کردن خودتون بالا بردن اگاهیتون وتوانایی تون تا بدون استرس این راه رو به لطف خدا طی کنید انشاالله موفق به دنیا آوردن یه بچه خوب وسالم بشید 😊 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام وقت همگی بخیر، مامان گلی ک نگران پریود دختر نازت هستی، این روند خونریزی طبیعیه چون اول پریودیه نامنظمی و کم و زیاد خونریزی طبیعیه، حتی دکترم ببری همینو میگه شما سعی کن بهش ماهی۱۵روز غیراز دوره پریودی قرص آهن بدی ک کم خون نشه. بسته ب روال بدنش بعد چن ماه یا چن سال درست میشه و نرمال. این تجربه من از پریودی دوتا دخترای گلمه. مامان کارن 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام عناب دم کنید هم آب بخورید هم گوشتش برای سرفه خیلی خوبه 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام خسته نباشید خدمت شما ادمین برای خانمی که دخترخانمش ۱۱ روزه پریود می‌شود شما مادر عدس قرمز راتمیز کنید وآسیابش کنید مثل آرد بوش بدهید روزی ۲قاشق حتی ۳قاشق بهش بده قورد بده انشالله که مشکل حل شود ☘ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام خواهری که ۲۵ سالته شوهرت کاشی کاره و دوست داری یه بچه دیگه بیاری ،منم مثل شما بودم همش با خودم کلنجار رفتم تا بچه دوم رو آوردم ،ولی خیلی دیر اوردم تفاوت سنیشون زیاد شد ،همش میگفتم نه نمیارم بعد دخترم دوس داشت یه خواهر داشته باشه ،همه ی دوستام بچه ی دوم رو هم اورده بودن ،بزرگ شده بودن ،ولی من یه روز میگفتم بیارم یه روز میگفتم نه ، یه بار هم باردار شدم سقط کردم ،چند سال گذشت ،تا اینکه دلو زدم به دریا ویه بچه دیگه آوردم ،از وقتی که بچه ی دوم اومده اینقد روزی مون زیاد شده،خدارو شکر ،زندگیمون از این رو به اون رو شده ،اینقد که بچه ی شیرینیه دل همه رو برده،دل باباشو بیشتر 🤭🥰به نظر من اصلا بهش فکر نکن بچه ی دوم روهم بیار نذار فاصله ی سنیشون زیاد بشه،البته اگه از زندگیت و شوهرت مطمئنی 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام همه دوستان با معرفت و حبیبه خانم مهربون حاجت روا بشین خانمی که اعصاب و روانتون برای بیماری بچه هاتون از بچگیشون تا الان که ۲۷ ساله و ۱۸ ساله هستن میریزه به هم عزیزم منم وقتی بچه هام کوچیک بودند مریض می شدند استرس میگرفتم با سرما خوردگیشون گریه میکردم و مدام ناله به درگاه خدا و ناشکری که آخه دوباره مریض شدندو مدام مریض بودند یه روز به خودم گفتم چرا اینجوری و وقتی مریض می شدند میگفتم خدایا شکرت راضیم به رضای تو و دل کندم باور کنین از اون به بعد خیلی کمتر مریض شدند بسپرینشون دست خدا اونه که حافظ همه اس .به بچه هاتون دل نبندین وابسته نشین . دل بستن به هیچ چیز خوب نیست ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درمان کیست های پراکنده در بدن با خوردن دوسین یعنی سیاهدانه با عسل تا ۱۲۰ روز 👤حکیم خیراندیش
🍎 🔴 اگر می‌خواهید سلامت باشید این نکات را رعایت کنید 1- تا احساس گرسنگی نکرده‌اید، غذا میل نکنید. 2- قندهای قندان را ریزتر کنید. 3- همراه غذا مایعات ننوشید. 4- یخ عامل بسیاری از بیماری‌های است، نوشیدنی‌ها را در یخچال خنک ‌کنید. 5- آب را به قدر رفع تشنگی بنوشید. 6- قبل از سیر شدن، دست از غذا بکشید. 7- غذا را به خوبی بجوید. 8- همراه با غذا ماست میل نکنید. 9- اگر وعده‌ی غذای قبلی را در معده احساس می‌کنید، وعده‌ی بعد را تا هضم شدن غذای قبل به تعویق اندازید. 10_ از نوشیدن مایعات بسیار سرد و بسیار داغ صرف نظر کنید. 11- با انواع غذاهای کنسروی قهر کنید‌. 12 خواب روز موجب سستی بدن، بوی بد دهان و تیرگی رنگ چهره می‌شود، از آن پرهیز کنید. 13- ساعت طلایی خواب بین 10 شب تا 2 صبح است، این زمان را از دست ندهید. 14- دیرتر از ساعت 9 شب شام نخورید. 15- هر روز حداقل ده دقیقه تنفس عمیق انجام بدهید. 16- هر روز نیم ساعت پیاده روی کنید. 17- همراه میوه‌ها آب ننوشید. 18- از گیاه‌خواری مداوم و طولانی مدت، صرف نظر کنید. بدن انسان به مواد گوشتی هم نیازمند است. 19- حفظ سلامتی از اصول زندگی ما ایرانیان بوده و هست، در پاسداشت و نگهداری آن کوشا باشیم 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎 🔴مواردی که به کبد آسیب می‌زنند و دشمن کبد هستند. بدترین و مضرترین، رعایت نکردن اصول تغذیه مثل درهم‌خوری برهم خوری ✍یعنی مصرف غذاهای مختلف با ویژگی‌های مختلف مزاجی و هضمی، سبب بدگواری به ویژه مشکلاتی در کبد می‌گردد زیاده روی در مصرف سردی‌ها و زیاده روی در مصرف گرمی‌ها به خصوص در افراد گرم مزاج در فصول گرم مصرف زیاد ترشی‌ها(حتی سرکه و آبغوره خانگی) و مصرف ماست، دوغ و خیار بدون مصلحاتی مانند نعنا، آویشن به ویژه در افراد با مزاج سرد وتر می‌تواند موجب بروز کبد چرب شود خوردن شیرینی با شکم سیر خوردن زیاد غذاهای سرخ شده چرب و مانده و بیات و مصرف سس‌‌ها و غذاهای غلیظ و لزج مانند سیب‌زمینی، ماکارونی، و لازانیا و قارچ توجه: پاستیل نه استخوان‌ساز است و نه غضروف‌ساز..، بلکه با توجه به حجم زیاد افزودنی‌ها و اسانس، یکی از دشمنان بزرگ کبد است و مصرف آن در کودکان سبب بیش‌فعالی، یبوست و مشکلات کبدی می‌شود 🔆💠🔅💠🔅💠🔅 🔴چند نکته از تغذیه غلط ✍در زیر به چند نکته از تغذیه غلط اشاره میگردد : 1- خوردن روزی 6 تا 8 لیوان مایعات ( این مطلب بزرگترین فاجعه ای بود که در رژیم ایرانی ها قرار گرفت ) 2- جایگزین کردن سالاد به جای سبزی. 3- جایگزین کردن مرغ و ماهی به جای گوشت گوسفند . 4- جایگزین کردن روغن نباتی به جای روغن حیوانی-روغن دمبه-روغن زیتون-روغن کنجد. 5-رواج عمل سزارین به جای زایمان طبیعی 6-رواج دادن عملهای بی مورد و نابجا جای حجامت و زالو درمانی 7-گرفتن سبوس نان ، به بهانه ی سبکتر شدن و قابل استفاده شدن برای دیابت یها و بیماران خاص . 8-پشت میز غذا خوردن ، به جای روی زمین غذا خوردن 9-عدم نظارت به کشاورزان در تعیین مقدار کود مصرفی برای زمین های کشاورزی 10-رواج دادن دارو های اعصاب و روان 11-جای گزین کردن لامپای کم مصرف به جای لامپهای رشته ای 12-خوردن سویا و عدس به جای گوشت گوسفند ( با این عنوان که : عدس و سویا ، گوشت گیاهی هستند) 13-مرغ هایی که به زور دارو زنده هستند . 14- حمام رفت و طهارت کردن در دوران قاعدگی(اگر بانویی این کار را انجام دهد ، روز خوش نخواهد دید)کیست های رحمی ،عفونت ها نتیجه این رفتاراست ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#داستان_زندگی 🌸🍃 نازنین از وقتی بهم محل نمیزاشت غیر دستم پای چپمم شده بود دفتر نقاشی با .... روش
🌸🍃 نازنین واسه کارای ماکت بهترین مکان خونه خاله زهرا اینا بود چون فامیل بودیم مامانامون اجازه میدادن مبیناهم اومد گوشیشو داد تا من با عشقی ک تو دلم جوونه زده بود چت کنم زهرا و مهلا و مبینا مدام نق میزدن ما انقد به پای شما حرص خوردیم حالا ی شیرینی نمیخواین بهمون بدین؟ انقد نق زدن تا ب سید سبحان گفتم گف بپرس چی میخوان منم پرسیدم و گفتن ک بستنی میخوان سید سبحان گفت چ بستنی بخرم منم گفتم هرچی سلیقه خودتونه گفت من سلیقه ندارم گفتم پ ینی منم قشنگ نیستم ک سلیقه شمام؟ بعد گفت نه اگه یه جا خوش سلیقه بوده باشم تو انتخاب شما بوده خلاصه اون رفت بستنی بخره منم بچه ها افتادن ب جونم کلا اهل ارایش نبودم خیلی اونا شروع کردن ی کرم و رژ و ریمل بزنن ب هرحال شاید سید سبحان خجالتو کنار بزاره و ی نگاهی بندازه تو اولین نگاه جلوش قشنگ باشم خلاصه ک اقای ایندمون گفتش بیا دم در سر کوچه ازم بگیر منم رفتم سوار ی ماشین سمند بود دوباره نازنین سید سبحانو نزدیک خودش حس کرد و شد ی دختر خجالتی روسریشو جلو کشید جادرشو مرتب کرد با استرس راه میرفت گوشی تو دستاش میلرزید کوچه شلوغ بود و شهرشون کوچیک سر کوچه ک رسید گفت نمیشه نیا زشته جلو همه اما انگار بر عکس نازنین سید سبحان تازه شجاع شده بود تازه یاد گرفته بود پررو باشه  جلو اومد نازنین فقط نگاش ب زمین بود سید سبحان با پررویی نگاه ب دختری ک سرشو بالا نمیوورد کرد بعد چند ثانیه نایلون بستنی هارو دستش داد و گفت بفرمایید نازنین انگار باز نفس کم اورده بود نمیدونست این چه حالیه ک کنار این پسر داره انقد اروم گفت مرسی ک خودش ب حرفش شک کرد اما همونطوری ک سرش پایین بود بستنی هارو گرفت و رفت تو اتاق نشستن ب بستنی خوردن نازنین اما انگار اشتها نداشت فقط به سید سبحان فکر میکرد  چرا اینطوری شده بود  خودش سر در نمی اورد همه بستنی هاشونو خوردن و از نازنین اب شد تو فکر رفته بود باید جریان اریا رو ب سبحان میگفت دو دل شده بود بستنی رو داد به بچه ها تصمیم گرفت از همون اول صادق باشه پس انگشتاش با لرزش روی کیبورد حرکت کرد ی دلش میگفت نگو نگو اگ بره میمیری تازه داری ارامش میدا میکنی اون دلش میگفت بگو نزار چیزی از همین اول کار بینتون فاصله بندازه و ی عمر ترس لو رفتنشو داشته باشی قلب نازنین در طلاطم بود با سختی تایپ کرد ی چیزی هست که باید بدونی و بعدش تصمیم بگیری چشماشو بست و دستشو روی دکمه ارسال زد ثانیه های انگار کند شده بودن تا نفس گیر تر باشن هوای اتاق انگار خفه شده بود  سید سبحان اعلام کرد ک منتظر شنیدن هست  و نازنین با تایپ هر کلمه انگار میون لشکری های دلش جنگ مینداخت بدون اینکه به این جنگ بها بده نوشت و نوشت و نوشت از اینکه با اریا بوده و حس میکرده دوستش داره از همه چیز نوشت همه افکارشو پس زد و ارسال کرد. با ارسال اون پیام انگار تازه فهمیده بود چیکار گرده تند تند نفس عمیق میکشید کف دستاش عرق کرده بود نگاهش فقط به اون قسمت در حال تایپ بود با خودش میگفت خدایا الان چی میشه؟؟؟ نکنه بره؟؟؟ نکنه نخواد؟؟؟ همش میگفت خدایا تو دیدی من چندین بار تو این اتاق قصد .... داشتم تو دیدی چقد شبا گریه کردم اشک ریختم خودت پناهم باش امیدمو نا امید نکن بالاخره پیام سید سبحان ارسال شد و همه وجود نازنین چشم شد برای خوندنش  نازنین با استرس پیامو خوند اما نه خبری از عصبانیت بود و نه خبری از رفتن سید سبحان خیلی منطقی برخورد کرده بود و گفته بود مشکلی با این موضوع نداره و گذشته ها گذشته اون روز هم گذشت تو روزای بعدی ی بار سید سبحان پرسیده بود تولدت کی هست و نازنین گفته بود ۴ مهر اونموقع حدودا ۱۶ مهر بوده دقیق یادم نمیاد شبش سید سبحان میگه بیا کارت دارم ی چیزی اوردم دست پخت خودمه با بچه ها بخورین قبول کردم و رفتیم ازش بگیریم شب بود هوا سرد بود ی سویشرت پوشیده بود  دم مدرسه یه ظرف پر سیخ کباب داد بهم روش ی شاخه گل مصنوعی و یه پاکت کوچولو بود ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️ شهید روح الله قربانی 💜
زندگینامه شهید روح الله قربانی هوای گرم خرداد ماه سال 1368 در محله هفت تیر تهران بود که خداوند فرزند پسری را به خانواده قربانی هدیه داد، همان سال بود که در 14 خردادش، کل ایران در مصیبتی بزرگ فرو رفت و داغدار رهبرکبیر انقلاب شد. مادر روح‌الله، اول نامش را عباس گذاشته بود، اما بعد از رحلت امام خمینی(ره) نام فرزندش را تغییر داد و روح‌الله گذاشت. پدر روح‌الله سردار سپاه و از رزمندگان هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است و مادر روح‌الله که زنی مؤمنه بود، او را در سن پانزده سالگی تنها گذاشت و به رحمت خدا رفت. روح‌الله 10 سال از زندگی خود را در این دنیا بدون مادر سَر کرد. در سن 19 سالگی از شاگردان اخلاق حاج‌آقا مجتهدی تهرانی شد و از ایشان بهره‌های فراوانی برد. دانشگاه هنر قبول می‌شود و در کنارش در کلاس‌های انیمیشن حوزه هنری هم شرکت می کند و زمانی که جذب سپاه می شود از دانشگاه انصراف می‌دهد. مادر روح‌الله هم مثل همه مادران برای پسرش آرزوهایی داشت، و همیشه آرزویش بود که یا شهید شود و یا اینکه یک طلبه باشد تا قدمی در راه دین بردارد و روح‌الله سال‌ها بعد آرزوی مادر را در دفاع از حرم عقیله بنی‌هاشم سلام‌الله علیها محقق کرد. آغاز زندگی مشترک زمستان 90 مهمان حرم آقا علی‌بن‌موسی الرضا علیه‌السلام همراه با هم‌کلاسی‌های دوره دانشگاهم بودم، از حضرت یک همسر مؤمن و باتقوا و دیندار خواستم و اینکه هدیه ازدواج به من عاقبت به خیری در دنیا و آخرت باشد، یک ماهی شد از برگشت سفرم که با واسطه دختر خاله مادرم، من و روح‌الله به هم معرفی و با هم آشنا شدیم و 18 فروردین سال 91 روح‌الله با خانواده‌اش به خواستگاری من آمدند. خانواده من و روح‌الله از لحاظ فرهنگی، اعتقادی و اجتماعی و سبک زندگی بسیار شبیه به هم بود. هر دو بزرگ شده در خانواده‌های سپاهی بودیم و من زندگی یک شخص نظامی را می‌دانستم و از طرفی روح‌الله عاشق کارش بود و دنبال زنی بوده که بتواند شرایط سخت کارش را تحمل کند و من چون زندگی با یک شخص نظامی را از مادرم یاد گرفته بودم و می‌دانستم تحمل سختی و دوریِ فراوانی در پیش رو دارم، اما همه شرایط به ظاهر سخت را پذیرفتم و به خاطراشتراکات خانوادگی و موارد بسیار دیگری که در روح‌الله وجود داشت و او را یک مرد ایده‌آل می‌کرد، سبب شد که من جواب مثبت را بدهم و بهار 91 من و روح‌الله بر سر سفره عقد نشستیم. دوران عقدمان که دوسال طول کشید، اکثر اوقات روح‌الله در مأموریت‌های کاری به سر می‌برد و ما به دور از هم بودیم. در این دوران که همسران دوست دارند در کنار هم باشند، اما من از این دوری‌ها و ندیدن‌ها اصلاً ناراضی نبودم، چون می‌دانستم روح‌الله عاشق کارش است و هیچ‌وقت گلایه نمی‌کردم تا با خیال آسوده انجام وظیفه‌اش را بکند و حتی ذره‌ای فکرش مشغول نباشد. شهریور سال 92 من و روح‌الله به خانه‌ای کوچک 45 متری در مرکز تهران زندگی مشترک خود را شروع کردیم و شروع زندگی‌مان ساده، زیبا و راه‌های ورود تجملات را بستیم که وارد مراسم عروسی و بعداً زندگی‌مان نشود و دو سال هم با هم زیر یک سقف مشترک زندگی کردیم. خصوصیات اخلاقی پیرو خط رهبری بود و همیشه به ما هم می‌گفت چشم و گوش و رفتارتان به حرف آقا باشد. روحیه قانون‌مندی در روح‌الله موج می‌زد، برای ریزترین مسائل زندگی تا بزرگ‌ترین آنها برنامه‌ریزی می‌کرد، دیدار خانواده‌اش تا یک مسافرت دو روزه همه را با برنامه به سرانجام می‌رساند. همه برنامه‌های زندگی را یادداشت می‌کرد و همه را مو به مو انجام می‌داد و این روحیه را هم در من ایجاد کرد. همیشه تلاش خودش را می‌کرد که من متکی به خودم باشم و در شرایط سخت زندگی قوی و محکم باشم، نمی دانم حالا که فکرش را می‌کنم پیش خودم می‌گویم شاید آینده‌نگری را داشته که شاید یک روز بیاید که نباشد و من را برای آن روزها آماده می‌کند. صله رحم در اولویت همه امور زندگی‌مان قرار داشت و اگر وقت نمی‌کرد به خانه فامیل برود حتماً ماهی دو مرتبه با آنها تماس می‌گرفت. برای خرید کردن برعکس همه مردان حوصله بسیار زیادی به خرج می‌داد، گاهی من خسته می‌شدم، اما روح‌الله اصلاً احساس و یا ابراز خستگی نمی‌کرد. عاشق کمک به دیگران بود و هر کسی که در گوشه خیابان ایستاده بود و احتیاج به کمک داشت حتماً به سراغش می‌رفت و کمکش می‌کرد. درس‌خوان بود و خیلی هم علاقمند به درس بود و حتی جزو نفرات برتر دانشگاه بود و به زبان عربی و انگلیسی مسلط بود و تصمیم داشت زبان آلمانی را هم تسلط پیدا کند. خط و نقاشی‌اش عالی بود. رفتن برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم سلام‌الله علیها دفعه اولی که به سوریه رفت و برگشت مأموریتش 59 روز طول کشید، اولین سالگرد ازدواج‌مان بود و بدون روح‌الله گذشت. بسیار سخت و سنگین، اما به خواست خداوند صبر و تحملم هر روز بیشتر می‌شد .... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🌱❤️💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
❤️ ادامه . نزدیک اربعین بود که برگشت و قرارمان بود بعد از مأموریتش به مسافرت برویم، دفترچه‌اش را که همیشه برنامه زندگی‌مان را می‌نوشت نگاه کردم، کل برنامه مسافرت‌مان را نوشته بود حتی مایحتاج ریز و درشتی که احتیاج داشتیم هم نوشته بود، وقتی برنامه‌ریزی دقیق روح‌الله را دیدم بسیار خوشحال شدم که در شرایط سخت هم به فکر زندگی مشترک‌مان هست. سیزده شهریور آخرین مرتبه‌ای بود که روح‌الله به سوریه رفت، پنج‌شنبه صبح، چقدر خوشحال بود و من بغض دلتنگی در گلویم داشتم. غذای مورد علاقه‌اش را پختم، ناهار را خوردیم. از صبح ساکش را جمع کرده بودم، بهترین لباس‌هایش را پوشید، از زیر قرآن ردش کردم و راهی قرارگاه شدیم، مدام اصرار می‌کردم که زنگ بزند شاید مأموریتش عقب افتاده باشد تا یک روز یا یک نصف روز و یا یک ساعت تا لحظات و ثانیه‌های بیشتری را در کنار روح‌الله سَر کنم. تماس گرفت و گفتند ساعت پرواز تغیر نکرده، پیاده شد و بدون خداحافظی رفت و به من هم گفت توقف نکنم، سریع ماشین را بردارم و حرکت کنم و نگاهم را سپردم به روح‌الله. با سرعت به‌طرف قرارگاه حرکت کرد و من هم راهی خانه شدم. در سوریه هر چند روز یک مرتبه تماس می‌گرفت و از اوضاع و احوال همدیگر مطلع می‌شدیم. دو هفته قبل از شهادتش تماس گرفت، بعد از حال و احوال گفت: خانم این دنیا خیلی بی‌وفا است و کوتاه و بی‌ارزش، مادرم، حاج آقا مجتبی و خیلی از بهترین‌های ما در زندگی رفتند، این دنیا خیلی کوتاه و کم است و اگر خداوند روزی‌ام کرد و من در این سفر شهید شدم، غصه نخور، من به تو قول می‌دهم که در آن دنیا هم با تو همراه باشم؛ در برابر همه سختی‌ها و مشکلات زندگی صبر پیشه کن. با این حرف‌های روح‌الله دلم ریخت و خود به خود اشک‌هایم جاری شد، گفتم روح‌الله نصف شب این چه حرفی است که می‌زنی؟ و فقط خدا می‌داند که آن شب را چطور به صبح رساندم. با همه اضطراب‌ها و نگرانی‌هایم فقط نفس می‌کشیدم. دیگر ادامه زندگی برایم سخت شده بود. دلتنگی همه وجودم را گرفته بود. مدام اخبارجبهه مقاومت را پی‌گیر بودم که سردار همدانی به شهادت رسیدند، شناخت زیادی روی ایشان نداشتم، اما از شهادت‌شان و اینکه نظام جمهوری اسلامی ایران یکی از فرماندهانش را از دست داده است بسیار متاثر و ناراحت شدم. چند روز بعد از شهادت سردار، روح‌الله تماس گرفت، من شروع کردم گریه کردن و از شهادت سردار گفتم، روح‌الله گفت: چرا گریه می‌کنی، سردار عاقبت به‌خیر شد و مزد زحماتش را گرفت. این همه زحمت برای نظام و انقلاب کشید و حالا اجر همه آن زحمت‌ها شهادت است که نصیبش شد. خانم! شما هم خودت را برای سختی‌ها و مشکلات زندگی آماده کن. دو شب قبل از شهادت به من زنگ زد و کمی از اوضاع کارم پرسید، با نگرانی گفتم: روح‌الله کی برمی‌گردی؟ از من خواست صبر و تحملم را زیاد کنم و از کوکان سوری، مظلومیت و غربت‌شان برایم گفت و اینکه نمی‌تواند ببیند کودکان در آن شرایط بد زندگی کنند و رها کند و بیاید. در آخر تماس هم نام یک‌یک نزدیکان اقوام را برد و گفت سلام به همه‌شان برسان. برایم کمی جای تعجب بود، چون همیشه می‌گفت سلام به همه برسان، اما این بار نام تک‌تک را برد، هر لحظه دلهره‌ام بیشتر و بیشتر می‌شد و در آخر از من خواست تا به همه سلام برسانم و یکی‌یکی نام برد. خیلی کم پیش می‌آمد که از من بخواهد تا به تک‌تک اقوام و نزدیکان سلامش را برسانم و این آخرین تماس تلفنی من و روح‌الله بود و از آن شب به بعد، اضطراب و نگرانی هم‌نشین همه دقایق زندگی من شد. روح‌الله دور روز بعد از شهید صدرزاده که خود را در لشکر فاطمیون جا کرده بود و حالا به شهادت رسیده بود به شهادت رسید. روح‌الله همان شب دو باره زنگ زد و به من گفت: حتماً سخنان همسر شهید صدرزاده را گوش کن و پیگیر باش و ببین که بعد از شهادت همسرش چه محکم ایستاده و بدون هیچ ترسی مثل کوه از شهادت همسرش صحبت می‌کند. شب شهادت روح‌الله یکی از اقوام به پدرم اطلاع داده بود، از نگرانی‌های پدرم و حالت مادرم مضطرب شدم و دلهره همه وجودم را گرفته بود که مادرم گفت همه نگرانی ما برای مادربزرگت است که بیمار است و مرا آرام کردند. از صبح مدام تلفن روح‌الله تماس‌های بی‌پاسخ از طرف دوستان و آشنایان داشت و پدرم که به مأموریت نرفت، من را هر لحظه نگران‌تر می‌کرد. خاله همسرم با من تماس گرفت و وقتی متوجه شده بود من از جایی خبرندارم تلفن را قطع کرد، پدر شوهرم زنگ زد و گفت: می‌گویند روح‌الله مجروح شده است، با پدرم تماس گرفتم و پدرم من را مطمئن کرد که روح‌الله مجروح شده، و من خودم را راضی کردم که حتماً همسرم مجروح شده است، پدرم و برادرم به محل کارم آمدند و من را به خانه بردند و شلوغی دم در و دیدن چشمان گریان اقوام و بغض مادر که در بغل من ترکید و اشک‌های مادر که روح‌الله آسمان‌نشین شد، دانستم که همسرم شهید شده است. روح‌الله به سوريه نرفت كه شهيد شود.
او براي هدفش رفت كه دفاع از ارزش‌ها و اعتقاداتش بود. او مثل همه جوانان كشورم سرشار از اميد و آرزو بود. دوست داشت سردار شود و پنج بچه داشته باشد. رو ح‌الله می‌گفت من از شهادت فرار نمی‌کنم. ولی ما باید برویم، بجنگیم، نابود کنیم و ریشه ظلم را بکنیم، اگر خدا خواست به شهادت می‌رسیم؛ و خدا خواست و روح‌الله عاقبت به خیر شد و به فیض شهادت رسید. نحوه شهادت خودروی روح الله قربانی و شهید قدیر سرلک روز چهارشنبه 13 آبان سال 94 ساعت سه بعد از ظهر در شهر حلب سوریه در روستای «تل عزان» مورد اصابت موشک کورنت اسرائیلی قرار می‌گیرد و در مبارزه با تروریست‌های تکفیری به شهادت رسیدند. پیکر مطهر شهید قربانی در قطعه ۵۳ گلزار شهدای بهشت زهرا در جوار محرم ترک و رسول خلیلی به خاک سپرده شده است. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
26.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای طلب حلالیت پیامبر(ص) از مردم در بیانات رهبر انقلاب 🔹️۲۸صفر، سالروز رحلت پیامبر(ص) و سالروز شهادت امام حسن(ع) ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 پرسش من اصلا به هیچ کدوم از تفکرات هم نسل های خودم پایبند نیستم آدم درون گرایی هستم با کم تر آدمی  دوستم یعنی همه شون مثل خود منن جوری بوده که حتی معلّمان و دبیر ها به من القابی مثل ساکت و کم حرف دادند  من آدم بی حاشیه ایم اصلا اگر با من جایی باشین محال ممکنه متوجه وجود من بشید داخل جمع دوستان خوبم از نظر روابط اجتماعی هم بد نیستم ولی هیچ کس از دغه دغه های  من آگاه نیست هیچ کس داخل کره خاکی منو درک نکرده. خانواده هم جوری نیستند که حمایت عاطفی کنند مالی می کنند ولی عاطفی نه بخوامم از خانواده جدا بشم یا باید ازدواج کنم که باشرایط فعلی جامعه  و روابط (رل و اکس و عشق و ...) کلا قیدش رو زدم ( در ضمن  خانواده حمایت می کنه کامل)  ولی واقعاً نمی دونم  چه کار کنم دانشگاه قبول شدم  کلی دستاورد مهم آوردم داخل زندگیم مورد تحسین همه دبیرا و معلّمان بودم  مادر و پدرم  بودم (با استادا انچنات برخوردی ندارم ) ولی از خصلت کم حرف بودنم متنفرم که نمی تونم  با کسی سر سفره  دلم رو باز کنم حتما باید از من سوال کنند تا جواب بدم   و این منو نگران می کنه  که داخل دانشگاه بی شک مسخره میشم از جانب پسرها. دانشگاه من تک جنسیتیه خدا رو شکر، وگرنه قید دانشگاه رو می زدم کلا، چون از مسخره شدن متنفرم، دوستان لطفا کمکم کنید. ❓❤️❓❤️❓❤️❓❤️❓❤️ ❤️🍃 من تو شرایطی هستم که باید بین  یکی رو انتخاب کنم چون اینجا انتخاب سخته گفتم با بقیه یه مشورتی بگیرم لطفاً متن رو تا انتها بخونید ۱- من سال آخر دبیرستان هستم  که هم کار می کردم هم درس می خوندم که  اوایل سال تحصیلی مادرم مریض شد بردیمش بیمارستان بعد به خاطر هزینه بیمارستان با میل شخصی ترخیص کردیم اوردیم خونه هنوز به بهبودی کامل نرسیده و نمی تونه کار های خونه رو کنه و مجبور هست از یکی دیگه کمک بگیره ۲- پدرم شغل آزاد داره و پیر شده دیگه نمی تونه کار کنه همیشه از درد های مختلف ناله می کنه  .دیگه پیری خودش یه مرض هست. اینکه پدرم نمی تونه کار کنه باعث شده درآمد مون کم میشه و کمتر هم میشه و چون تنها منبع درآمد مون از پدرم هست و این شغل دوندگی داره که اون هم این طوری  هست که داریم ورشکستگی میشیم و کلا داریم کار رو از دست می دیم نه اینکه کار با درآمد کم بدست بیاریم همچنین خرج هامون خیلی زیاد مثلا فقط یه آمپول یک میلیون هست خیلی از دارو ها دانه ای میخریم  و تقریبا ماهانه یه رقم چند میلیون قابل توجه خرج دوا درمدن میشه که بستگی به درآمد مون قابل توجه هست بابام خودش رو بیمه کرده بود که سر پیری درامدی داشته باشیم الآن نمی تونه کار کنه از یه طرف می خوام برم من به جاش کار کنم درآمد رو بدم بیمه یا درآمدم بیشتر باشه و یه ذره هم خودم بردارم 3 - خودم درسم ضعیفه من بار ها خواستم ترک تحصیل کنم امّا بابام نذاشت و قبل از بیماری مادرم بهم می گفت ترک تحصیل کن و بیا کار کن من مخالفت می کردم و می خواستم ادامه بدم الآن که من می خوام ترک تحصیل کنم اجازه این کار رو نمی ده و میگه درست رو بخون من خیلی ضعیفم نمی تونم الآن من چی کار کنم مادرم رو انتخاب کنم و کار های خونه رو خونه رو بکنم بابام رو انتخاب کنم و برم کار کنم که اگر بابام رو انتخاب کنم مجبورم ترک تحصیل کنم یا خودم رو انتخاب کنم که برم پی عشق و حال جوونی البته بگم که من فقط یه برادر متاهل دارم که خودش و زنش کلا سالی چند بار بهمون سر می زنن  انگار غریبه هستند و بود و نبودنشون تو این مشکلات فرق نمی کنه همچنین گمون نمی کنم که از خیریه ها و... کمکی بشه چون خونه از خودمونه کاری نمی کنن 👇💜 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
27.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷چرا درپی جادوگران هستید درمکتب تشیع راهکارهست گزیده‌ای از پرسش‌ها و پاسخ‌های آیت‌الله بهجت که در آن به همراه داشتن حرز امام جواد علیه‌السلام تأکید داشته‌اند. 📚راهکاردرباره خواب پریشان : خواندن اعوذتین همان چهارقل + حرزآمام جوادع )( درمفاتیح الجنان هست به بازو ببندد 📚درباره حسادت چه کند : معودتین ( چهارقل) + حرزامام جوادع 📚خواب شیطان خانم خانه میبیند چه کند : حرز به بازو ببندد + قران کوچک درجیب بغل + خواندن مکرر چهارقل درخانه 📚اجنه میایند فردرا میبرن چه کنیم پاسخ همان نکات بالا و کاری به سحرنداشته باشید 📚بعدازچندسال مشکلات درزندگی با اختلافات درمنزلمان فعال شده : پاسخ تکراری دربالا و دادن صدقه زیاد 📚ترس بچه درمنزل : پاسخ تکراری بالا به بچه هم اعوذتین را یادبدهید ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽