⭕️سنگسار شدن یک زن توسط شوهرش
ساعت 7:30
#واقعی 😔
دیروز تو تهران میخواستن حکم رو اجرا کنن، خیلی وحشتناک بود!
زن رو گذاشته بودن تو چاله و تا سینه زیر خاک بود
به شوهرش التماس میکرد که ببخشتش، اما مرد دستش را پر از سنگ کرده بود و منتظر دستور قاضی بود و با تمام انزجار نگاهش میکرد و میگفت که باید قصاص بشه
زن التماسش میکرد، اما مرد فقط دنبال قصاص بود و فریاد میزد و به زن لگد میزد... کاملا دچار جنون شده بود و میگفت مگه من چیکارت کرده بودم و خودش رو میزد.
خیلی دردناک بود... ترس در چشمان زن موج میزد و با صدای بلند داد میزد که منو ببخش، بخاطر دختر کوچیکمون منو ببخش، قول میدم که جبران میکنم...
عده ای داد میزدن ببخشش و عده ای دیگر میگفتن بکشش!
شوهر رو به قاضی کرد و گفت حکم رو اجرا کن، قاضی به زن گفت که وصیتی نداری؟
زن گفت فقط به من اجازه بدید یک بار دیگه بچه ی خودم را شیر بدم...
بچه ی ۲۰ ماهه را براش آوردن و زن را از خاک بیرون کشیدن تا به بچه شیر بدهد.
اما در عین ناباوری ....👇🔞
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
چه صبری داری خدا😭👆
#ارسالی_اعضا ❤️🍃
شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی میگفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم
https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4
انقدر موهام ناز شده 😍
میبخشید میشه لینک کانال اون خانم پزشک👩⚕ که کمک میکنن بهمون در زمینه ی بیماریها رو معرفی کنین؟؟؟
پاسخ: بله ایشون خانم دکتر محمدی، پزشک و مادر دوفرزند هستن ، کانالی درست کردن به نام #تجربیات_یک_پزشک و در اون خاطراتشون از ویزیت بیماران، و نکته های ساده و قابل فهم برای تشخیص زودتر بیماریها توسط خود افراد میزارن.
اینم لینک کانالشون👇
https://eitaa.com/joinchat/3833594635Cbcc895b45c
خانم دکتر دلنوشته هاشون رو هم اینجا میزارن🥰 و پیام های رضایت بسیار زیادی از مخاطبینشون دارن🌺
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
میبخشید میشه لینک کانال اون خانم پزشک👩⚕ که کمک میکنن بهمون در زمینه ی بیماریها رو معرفی کنین؟؟؟ پا
#حبیبه : دوستان گلم کانال خانم دکتر رو حتماااا عضو بشیدا ،بعدا لینکشون حذف میشه ❌❌
خیلی کانال خوبیه خودمم دارمش 👆🌸
تجربه های یه خانم دکتر خیلی به دردتون میخوره😍
📢 هر روز #یک_صفحه_قرآن بخوانیم
🔹 امروز؛ صفحه صد و سی و شش قرآن کریم
سوره مبارکه الأنعام
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
Quran-page-136.mp3
2.13M
📢 هر روز #یک_صفحه_قرآن بخوانیم
🔹 صفحه صد و سی و شش قرآن کریم، سوره مبارکه الأنعام
با صدای آقای شهریار پرهیزگار بشنوید.
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید
#دعا_درمانی 🌱
✅ #شفای_تمام_دردها
🌷توسل به امام موسی کاظم (ع) برای شفا همه دردها خصوصاً درد چشم نافع است و به تجربه ثابت شده
پس بگو:
🌷اللهمّ بِحقِّ ولیِّک موسی بنِ جعفر
الکاظم اِلّا سلّمتنی فی جمیعِ جوارحی
ما ظهر مِنها و ما بطن یا جوادُ یا کریمُ
و صلی اللهُ علی مُحمّدٍ و آله
📕مجمع الدعوات ص۴📗
🌿🌺🌿
#ختم_جهت_حاجات_بزرگ
🌹
💕جهت فتوحات عظیمه از شب دوشنبه تا 11 شب هر شب 15 بار سوره ماعون را بخواند و در هر بار بعد از اتمام ختم 15 بار بخواند :
🕊يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ🕊
💕و پانزده بار صلوات فرستد و بعد از ختم سجده کند و حاجت خود را بخواهدبرآورده می شود ان شاء الله .
📗منبع : صحیفه مهدیه ص 80
#ختم_مجرب
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
💖عاشقان بُستان جانبخش دعا را بنگرید
✨این دو نور عالم آراى خدا را بنگرید
💖باده نوشان مِى قالوا بلى را بنگرید
✨وجه صادق را،
💖جمال مصطفى را بنگرید
🌸 میلاد باسعادت
💞نبی رحمت صلی الله علیه و آله و سلم و
💕امام صادق علیه السلام
بر همه مبارکــــــــَ 🌸 🍃
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ #تقویم_روز ✺≽ ⊱━━━⊱
🗓 #شنبه ۳۱ شهریور | سنبله ۱۴۰۳
🗓 ۱۷ ربیع الاول ۱۴۴۶
🗓 21 سپتامبر 2024
🌹 #امروز متعلق است به:
🌹پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
🌹 وقایع مهم شیعه:
🌹 ولادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، عام الفیل
🌹 ولادت امام جعفر صادق علیه السلام، 83ه-ق
📆 روزشمار:
▪️17 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
▪️21 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️23 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
▪️47 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️55 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
❇️ #ذکر روز #شنبه ۱۰۰ مرتبه : یا رَبِّ الْعالَمِین "ای پروردگار جهانیان"
❇️ این #ذکر که مربوط به روز #شنبه است به نام رسول خدا صل الله و علیه و آله و سلم میباشد، روایت شده است که هر کس این ذکر را بخواند #بی_نیاز می شود و در این روز #زیارت حضرت رسول الله (صل الله و علیه و آله و سلم) خوانده شود.
📚 #تعبیر_خواب شب #یکشنبه : طبق آیه ی ۱۸ سوره #کهف میباشد.
✅ برای #حجامت و #خون دادن روز مناسبی است.
✅ برای #اصلاح #سر و #صورت روز مناسبی است.
⛔️ برای گرفتن #ناخن روز مناسبی نیست.
✅ برای #زایمان روز مناسبی است.
✅ برای #ازدواج و #خواستگاری روز مناسبی است.
⛔️ برای #برش و #دوخت #لباس روز مناسبی نیست.
✅ امشب برای #مباشرت خوب است.
⛔️ برای #مسافرت رفتن روز مناسبی نیست.
🔰 زمان #استخاره :از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
🔸امروز روز خوبی است.
🔸امروز برای شروع کارها، روز مناسبی است
🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان پسندیده است.
🔸کسی که در این روز بیمار شود دیرتر بهبود یابد.
🔹کسی که امروز گم شود، زود پیدا میشود.
🔹امروز برای قرض دادن و قرض گرفتن انجام شود.
🔹برگزاری مجالس عروسی و جاری ساختن صیغهی عقد انجام شود.
🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است.
🔹خرید و فروش و تجارت، خوب است
🔸میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔸کسی که در این روز متولد شود، زیبا خواهدشد. اگر خدا بخواهد.
🔸رسیدگی به ایتام ونیازمندان و بیچارگان خوب است.
🔸صدقه دادن خوب است.
🔹امروز ناخن گرفتن ، خوب نیست.
🔹 حجامت وفصد(فصد=رگ زنی)، در این روز باعث فـرح و نشاط است.
🔹 امروز،سر تراشیدن، موجب دلتنگی است.
🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در « گـردن » است:باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد.
🔹مسیر رجال الغیب میان شـرق و جنوب میباشد بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت):بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب : و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.
☜ #اوقات_شرعی_به_افق_تهران
☜ #اذان صبح 04:28 اذان ظهر 11:57
☜ #اذان مغرب 18:21 طلوع آفتاب 05:52
☜ #غروب آفتاب 18:02 نیمه شب 23:15
🌺 #جهت_بی_قرار_کردن_معشوق
🌺 برای عاشق و بی قرار نمودن معشوق ،آیه کریمه سی و یکم از سوره مبارکه رعد را قرائت کند و بر چیزی شیرین مثل خرما بدمد و به فرد مطلوبش بخوراند ، شخص مطلوبش بی قرار میشود. وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَل لِّلّهِ الأَمْرُ جَمِیعًا برحمتک یا ارحم الرحمین .توجه شود : در امر حلال استفاده شود.
🗓 #ذات_الکرسی مخصوص روز #شنبه است.
⏰ ذات الکرسی عمود ۱۵:۱۲
🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی #مستجاب میشود.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سه گروه محروم از دیدار پیامبر در قیامت
🎙 #استاد_فرحزاد
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
سلام ممنون از وقتی که می ذارید و باهام هم فکری می کنید.
من خانومی بیست و چند ساله هستم تک فرزندم، سه ساله ازدواج کردم و یه فرزند دارم.
یکی از رشته های پیراپزشکی خوندم و با اینکه در حال حاضر به خاطر بچه م نمی تونم کار کنم ولی موقعیت شغلی دارم و امکان درآمد زایی قبلا برام بوده و در آینده هم برام هست.
همسرم یکی از رشته های مهندسی هستن در حال حاضر شغل شون آزاده که همین منشأ بزرگترین اختلاف ماست.
خلاصه بگم همسرم نمی تونه مخارج زندگی مون رو تامین کنه، پول اجاره طبق توافق قبل عقدمون پدرم داره میده و پول پیش رو پدر ایشون
و من این شرایط رو قبول کردم چون قرار بود موقتی باشه، قرار بود بزرگترها یه سال کمک مون کنن تا بعدش خودمون بتونیم زندگی مون رو جمع و جور کنیم ولی هنوز که هنوزه هیچی.
و این شرایط به شدت منو تحت تاثیر گذاشته. انرژی مردانه همسرم به شدت در نظرم اومده پایین و از چشمم داره می افته و این منو می ترسونه.
ما از نظر اخلاقی واقعاً شبیه همیم یعنی خیلی کم پیش میاد سر مسائل دیگه دعوا کنیم شاید تو این مدّت زندگی مشترک کمتر از انگشت های دست باشه ولی تا دل تون بخواد سر مسائل مالی بحث داشتیم.
شاید فکر کنین من آدم زیاده خواهی هستم یا پر توقعم در حالی که سال تا سال شاید یه مانتو بخرم، همیشه از نظر مالی در همه ی زمینه ها ملاحظه ش رو کردم.
شاید سرزنشم کنین که با اینکه شرایط رو می دیدم چرا بچه آوردم و یکی دیگه رو هم درگیر مشکلاتم کردم؟
حق دارین، خدا شاهده که هر روز من داره با پشیمونی می گذره که چرا به حرف همسرم اعتماد کردم؟ چرا امید داشتم که شرایط بهتر می شه؟ چرا صبر نکردم؟
اصلاً چرا شرط نذاشتم تا کار پیدا نکنه عقد نمی کنم؟
مشکل فقط درآمد کمش نیست، مشکل اینه کلا عقل اقتصادی ش ضعیفه و خیلی سوتی میده تو مسائل اقتصادی که این منو ناامید تر می کنه.با اینکه از نوجوونی کار می کرده که فکر می کردم از این پسرهای زرنگ و کاری هست ولی انگاری هیچ تجربه اقتصادی نداره.هیچی، در حد یه نوجوون
فکر می کردم از این آدم هایی هست که از سن کم رو پای خودشون می ایستن و مرد زندگی خودشون هستند، اصلاً همین ویژگی ش باعث شد که ازش خوشم بیاد و بله بدم.
فکر می کردم تلاش می کنه، اگه صبور باشم و تحمل کنم کار خوب پیدا می کنه اما...
تو ارزونی می فروشه تو گرونی می خره.
چیزهای الکی می خره، ولخرجی می کنه، ثابت سر کار نمیره.بیشترین ناراحتیم اینه با اینکه میبینه هر ماه داریم پول کم می کنیم ولی تلاشی برای اصلاح نمی کنه. مدام از پس اندازی که قبلا تو بیمارستان کار کردم و نگه داشتم باید بهش بدم وگرنه آبرومون جلو خانواده ها می ره.
نسبت به خانواده م احساس شرمساری و دین می کنم که هنوز بعد ازدواجم از نظر مالی بهشون وابسته م.حس می کنم حماقت کردم ایمان و اخلاق و پاکی رو اولویت قرار دادم.
هر بار که به صورت فرزندم نگاه می کنم عذاب وجدان خفه م می کنه که نکنه تو نداری بزرگ بشه؟
نکنه سرزنشم کنه بابت پدری که براش انتخاب کردم؟
به پشتوانه این حرف خدا که شما ازدواج کنین من برکت می دم
جوان مؤمن رو رد نکنین به خاطر پول
روزی بچه همراهش میاد و....
این زندگی رو انتخاب کردم ولی الآن به شدت پریشون و دل شکسته م.
حس می کنم یا خدا نمی خواد کاری برامون بکنه یا من احمقم
خدا که الکی نمیگه شاید من لایق هیچی نیستم؟؟ وقتی یکی میگه بعد ازدواج مون فلان شغل برای شوهرم جور شد یا بعد بچه زندگی مون از این رو به اون رو شد، بغض خفه م می کنه.
بین زمین و اسمون گیر کردم. حس می کنم تو این زندگی حیف شدم. منی که درآمد داشتم وضع مالی خانواده م بد نبود خواستگارای بدی نداشتم، شاید نباید اصلاً شوهرم رو حتی در حد آشنایی قبول می کردم...
همه ی زندگیم شده حسرت ، نه حسرت لباس و تفریح و امکانات نه..
حسرت اینکه شوهرت مدام داره از جیب می خوره، حسرت اینکه تو این همه مدّت نتونسته پیشرفتی کنه، حسرت اینکه امنیت اقتصادی ندارم.
نمی تونم بهش تکیه کنم، نمی تونم دیگه به چشم مرد زندگیم و تامین کننده ی حداقل هام روش حساب کنم.
حتی حس جنسی مم بهش کم شده.
با وجود همه ی این ها، همه ی این خشم ها و ناامیدی ها، سعی کردم احترامش رو حفظ کنم، نداریش رو نکوبیدم تو سرش، نمی گم که داری از پول خودم عملا خرجم رو میدی.
نمی گم تو که عرضه نداشتی چرا زن گرفتی و قانعم کردی بچه بیارم.
می گم مرده غرور داره اگه غرورش رو بشکنم دیگه هیچ تلاشی برای زندگی نمی کنه دیگه بعد اون، رابطه بین مون شکراب می شه نمی تونیم مثل قبل با شادی و خنده با هم حرف بزنیم. می گم اگه روزی کار پیدا کنه روسیاهی این ابراز ناراحتی ها میمونه برای من. میگه تو سختی ها پام نموندی و ...
ولی همه ی این حرف های نگفته از درون داره نابودم می کنه.
تا وقتی گند نزده حال مون خوبه ها، عالی هستیم با هم، اخلاقش عالیه.
فقط کافیه بفهمم دوباره پول کم کرده. دوباره یه گندی زده، دوباره بیچاره و مستاصل شدیم؛همه ی حس های منفیم چند برابر بهم وارد میشن.
شاید بگین چرا خودت سر کار نمیری و مدیریت خونه رو به عهده نمی گیری؟
باید بگم در استانه ش هستم و چندین ازمون استخدامی برای بیمارستان شرکت کردم ولی اینو می دونم اگه دوباره کار کنم و اون همین جوری قرار باشه از درآمد من خرج خونه رو بده، به معنای واقعی کلمه اخرین نخ امید و وابستگی من به این مرد قطع می شه، دلم نمی خواد مادرش باشم، نمی خوام من تامینش کنم و مدیر زندگیش باشم، متنفرم از این مسئله.می خوام اون چرخ اصلی اقتصاد خونه باشه و من کمکی ش باشم.
می خوام ببینم تقصیر منه که نمی تونم به خاطر خوبی هاش، این عیبش رو نادیده بگیرم؟
چه جوری با حس بی اعتمادی که بهش دارم کنار بیام؟
آقایون مخصوصاً جواب بدن، اگه تو شرایط همسر من باشین چه انتظاری از خانوم تون دارین و چه کار می کنید؟
چه کار کنم که هم به غرورش برنخوره و اقتدارش خرد نشه هم به خودش بیاد ؟
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام دوستان ، یه مشکلی دارم ازتون درخواست کمک دارم شاید از نظرتون مهم نباشع ولی من
پاسخ اعضا 🌙🌺
سلام و عرض ادب. خدمت اون دوست عزیزی که فرمودن برادرشون از مادرش نگه داری میکرده و حالا فوت شده و خواب مادرشو میبینه با لباس سیاه توی ویرانه. خانم محترم تا بوده تعبیر خواب برای مرده که توی جای بده و لباسش تیره و این حرفاست این بوده که خوده شخص فوت شده پاش گیره و اعمال بدی کرده که الان اوضاعش توی اون دنیا ناجوره. شما بجای اینکه بیای تهمت زن داداشت بزنی که داره مادرمو نفرین میکنه برو به شخصه خودت از زن داداشت حلالیت بطلبـ. خودت داری میگی مادرم زمان زندگیش زن داداشمو نفرین کرد. شاید اثرات نفرین خودشه. فقط اونایی که با ادمهای سن بالا زندگی کردن از نزدیک میدونن که بعضی از این بندگان خدا وقتی پیر میشن چقد بداخلاق و بددهن میشن و زندگی رو به کام بقیه تلخ میکنن. من خودم جوونیم گذشت با این جور اشخاص و ارزوهام نابود شد. خودت و خواهرت برو به شخصه از زن داداشت حلالیت بطلب و یه کادو براش بخر و هدیه قران هم بهش بده که اگه تو دلشم چیزیه ببخشه که مادر بیچارت راحت بشه اون دنیا. از زن داداشاتون غول نسازید لطفا
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام بابت کانال خوبتون. برا خانمی که پای بچش ترک داره من چند وقت جلوتر تو همین گروه خوندم خانمی دستاش اینجور بودن چند بار دستاشو گذاشت تو آب نمک غلیظ دیگه خوب شدن شما هم برا دخترت امتحان کن انشالا که درمان بشه. بزار آب ونمکت گرم باشه
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام برا خانم گلی که نظر خواستن برا اختلاف سنی ده سال .عزیزم اختلاف سنی حد طبیعیش رو ۷ یا ۸ ساله . اما چون دختر خانم ۳۰ سالو رد کرده و آقا پسر هم ۴۰ سال رو رد کرده وبه قولی پخته هستن خیلی چیزا بهتر درک میکنن میفهمن با مشکلات راحت کنار میان حرف همدیگه رو بهتر میفهمن. جا افتاده تر شدن .به نظرم ۱۰ سال اختلاف سنی خوبی هست .باتوجه که هم سن دختر بالا رفته هم پسر .
من خودم الان یه خانم ۴۰ ساله هستم .طرز فکرم معاشرتم با همسرم طرز برخوردم با دیگران با ۱۰ سال جلوترم خیلی فرق کرده الان خیلی پخته ترشدم خیلی مسائل خوب وبدشو بهتر تشخیص میدم تا اونوقتم که جوانتر بودم
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام درجواب مامان ستاره ک دکتر واسه مغز واعصاب کودکان دکتر ساسان ساکت فوق تخصص مغز اعصاب کودکان بیمارستان مفید و شهدای تجریش کار می کنه خیلی دکتر خوبی من پسرم پیش اون بردم تشنج کرده خدارا شکر خوب الان ۵ ساله درمان شده دارو نمی خوره فقط بیمارستان کارمی کنه مطب نداره
خیلی دکتر خوبی هست وقت واسه مریض می زاره هرسوالی هم بپرسی خوب راهنمایی می کنن ممنون از گروه ک تشکلیل دادی توراخدا بزارید توگروه اسم این دکتر
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام به ادمین و دوستان عزیزم
دختر خانمی که از دانشگاه فرهنگیان که قبول شدی ناراحتی و علاقه ای نداری روی صحبتم با شماست.
من معلم هستم کار آموزش علاقه وحوصله می خواد وگرنه با دانش آموزان الان دچار مشکل میشی و بعد یکی از همکارام بعد از اینکه دوسه سال سابقه معلمی داشت کنکور تجربی شرکت کرد پزشکی قبول شد و رفت
شماهم به نظرم اول به خدا توکل کن و بعد ازش بخواه بهت آرامش بده و درنهایت خیلی خوب درس بخون ورشته مورد علاقه تون رو قبول بشو اینطوری هم سرگرم میشی وهم با هدفی که داری از این حالت یاس وناامیدی بیرون میآید موفق باشید
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام وقت بخیر دکتر شروین بدر متخصص مغز و اعصاب کودکان وتشنج که خواسته بودند
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام عزیزم در مورد اون خانمی که گفتن سفته ۵۰۰میایونی دارین ۱۵۰طلب دارین ماهمینطور بود رفتیم سفته گذاشتیم اجرا به اندازه ۱۵۰میلیون شما بیشتر بزارین چون ۱سال گذشته اگه اموالی داشته باشه توقیف میکنن ازطرف ماشین داشت ما توقیف زدیم ۲۰مهر هم دادگاه داریم سفته خیلی هم بهتر از چک هستش
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
✍🏻از ظلمهایی که به #رحم میشه👇🏻
اینکه کف پا، شکم و کمر سرد باشن!
○ مثلا لباس کراپ که مُد شده 👀( مسلما ناحیه شکم و لگن و رحم ...سرد میشن )
● یا اینکه روی زمین سرد مثل سرامیک و کف چوبی منزل و... بدون پاپوش و جوراب راه رفتن که روی رحم تاثیر میزاره؛ حتی روی مغز
رحم با مغز و برعکس مغز با رحم ارتباط دارن
♻️ پاهای سرد و روی زمین سرد قرار گرفتن و راه رفتن از عوامل مهم در #سردی_رحم و البته سردی در مغز هست
⬅️ که به دنبال اون مشکلات رحمی و از جمله عدم #باروری ایجاد میشه
💥 سردی پا = رحم و تخمدان سرد
👈🏻مغز سرد میتونه مشکلات اعصاب هم به دنبال خودش داشته باشه👌🏻
✅ استفاده از کفی کفش در پاهای سرد توصیه میشود
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 سها سینا و شبنم که رفته بودن پیاده روی عاشقانه ..تنها کسی که اون وسط توجهم
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
سها
رو به روی هم توی یه کافه نشستیم ..کلافه بودم ،گفت چقدر سبز بهت میاد ....امپرم رفت بالا ،با حرص گفتم حرفتو بزن ..گفت من پشیمونم ،خیلی فکر کردم ،من بهت بد کردم ..تازه فهمیدم منم بهت علاقه دارم اما به خاطر اصرار مامانم عصبی بودم ..با چشمای گشاد شده گفتم حالت خوبه؟ چه زود شبنم دلتو زد ..گفت دلمو نزده ...ببین من چند وقته حس بدی دارم ،اروم و قرار ندارم ..میدونم اگه یه مدت باهم باشیم این حس از بین میره ، میدونم تو هنوزم دوسم داری
..از رو صندلی بلند شدم ،لیوان اب روی میزو ریختم رو صورتشو گفتم خیلی اشغالی ..بعدم از کافه زدم بیرون تا خونه زار زدم به خاطر بیچارگیم ، به خاطر غرورم که پودر شده بود دیگه هیچ زنگی از اون شماره ناشناس نداشتم
...درست سه هفته بعد ،وقتی مامان و بابا و سارا خیلی مشکوک داشتن خونه رو خوشگل میکردن ،صدای زنگ اومد ،سهیل شیک و پیک رفت درو باز کرد و سارا منو هل داد تو اتاق و مجبورم کرد کت و شلوار صورتی که واسه مراسم عقدم خریده بودمو بپوشمو بعد تند تند ارایشم کرد ، گفتم به خدا اگه سر خود کاری کرده باشین جلوی مهموناتون ابروتونو میبرم گفت لووس نشو ،ببینشون اگه خوشت نیومد بگو نه دیگه ،چرا کُولی بازی در میاری گفتم خیلی بیشعوری ،ببین چه جوری تلافی کنم برات بعدم لباسمو دراوردمو پرت کردم یه گوشه و لباس تو خونه ای گشادمو پوشیدم و گفتم بگو دخترم مرده
...من پامو از این اتاق بیرون نمیذارم ،بلند شد و یه به جهنم گفت و رفت ..بغضم گرفت باز ، ازم سیر شده بودن ..ده دقیقه بعد صدای در اومد و بعد یکی اومد تو ،پتو رو کشیدم رو سرم و گفتم بمیرمم نمیام ولم کن پتو رو کشید از روم ،با حرص نگاش کردم و چندتا فحش ابدار اماده کردم ،اما با دیدن سیاوش دهنم باز موند ..گفت چه عروس ورپریده ای
...نمیفهمیدم چی میگه ،یهو ذهنم رفت طرف سینا ، گفتم اون بیشعور چه جوری روش شده دوباره اومده ...سیاوش برگشت و پشت سرشو نگاه کرد و گفت کدوم بیشعور ..گفتم همونی که امشب اومده خواستگاری ..گفت دستت درد نکنه ، ممنونم از اینهمه تعریف ،واقعا من لیاقتشو ندارم ...گیج نگاش کردم ..گفت پاشو ببینم ،مادرشوهرت بیرون منتظره ..کنار تختم زانو زد و گفت من بیشعورو به غلامی قبول میکنی ؟
با تعجب گفتم تو مگه زن نداری؟ خندید و گفت این یه دروغ کثیف بود که مامانم هی بهم نگه زن بگیر ..گفتم پس اون عکسا چی ؟؟ گفت همکلاسیم بود ..حس میکردم دارم خواب میبینم ، گفت یکم دیگه اینجا بمونم بابات با گیوتین میاد سراغمون ..پاشو بیا بیرون که دل تو دل خاله نیست همچین داماد جذابی گیرش اومده.
داشت میرفت طرف در که گفتم پس تا الان کجا بودی ؟ برگشت طرفمو گفت رفته بودمو کارامو درست کنم که اینجا بمونم کوچولو ..اگه سوالات تموم شد بریم
..نگاهشو دوست نداشتم ،یه جوری بود استرس داشت انگار ...اما انقدر خوشحال بودم که بیخیالش شدم
اون شب قشنگ ترین شب زندگی من شد ، انقدر قشنگ که هر لحظهش میترسیدم خواب باشه اما اخرش خوب تموم نشد ..سینا و شبنم تو مراسم خواستگاری نبودن ...بابا یه گوشه نشسته بود و سرسنگین بود،معلوم بود به زور مامان اونجاست ، عمو مسعود کنار بابا نشست و سر حرفو باهاش باز کرد ،میخواست دلشو به دست بیاره اونشب برای نامزدی اومده بودن ولی بابا گفت باید فکر کنیم ...خیلی خورد تو ذوقم...وقتی رفتن مامان گفت این چه کاری بود کردی ،خواهرم سنگ رو یخ شد بابا گفت انگار فقط واسه بدیای من حافظهت خوب کار میکنه ،کارای فک و فامیلتو یادت نمیمونه نه ؟ اون پسر الدنگشون ابرو برامون نذاشت ،چه زود همتون یادتون رفت
سهیل گفت بابا منم عصبانیام از سینا ،منم دلم میخواد بزنم لهش کنم ،اما وقتی درست فکر میکنم میبینم تقصیر اونم نبود، واسه اونم بریدنو دوختن ..مامان زد رو دستشو گفت بشکنه دستم که هرکاری میکنم اخرش گناهکار میشم ...برگشتم تو اتاقم ،حوصله حرفاشونو نداشتم ...چند دقیقه بعد یه پیام اومد برام که نوشته بود ،یه چیزایی رو دارم ازت قایم میکنن ،حواست باشه ..هرچقدر به شمارهش زنگ زدم جواب نداد ،دلشوره گرفتم ،کاش زودتر صبح میشد ...اخر هفته وقتی برای جوابمون زنگ زدن مامان گفت دوماه نامزد بمونن بعد عقد ..این تصمیم بابا بوداز نامزدی متنفر بودم ولی چیزی نمیتونستم بگم ...همون شب انگشتر دستم کردن ...سیاوش خوشحال بود ،برعکس منی که دلم شور میزد ..نگام افتاد به خاله ،صورتش خیس بود،تا دید من نگاش میکنم ،اروم بلند شد و رفت بیرون ...سیاوش روزی صد بار بهم زنگ میزد و اگه من میذاشتم صبح میومد دنبالم و تا شب منو میگردوند ..اوایل خوب بود ولی کم کم خسته شدم ....
#ادامه_دارد
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
زندگینامه شهید مهدی علیدوست
سرگرد مهدی علیدوست متولد ۲۵ مرداد سال ۶۵ مدرک کارشناسی داشت و پسری سه ساله به نام علی اصغر از او به یادگار مانده است. پدر و پسر هر روز در ۲۵ مرداد متولد شده اند و موقع اعزام همسرش برای هردو آنها تولد میگیرد. مهدی علیدوست یک انسان خوب، مهربان و خوشاخلاق، دارای اعتقادات قوی و فردی شجاع و نترس بود. هیچ کسی در مدت حیاتش هیچ گاه از او تندی و بد اخلاقی ندیده است. احترام فوقالعادهای برای خانوادهاش قائل بود. بیریا کار میکرد. پای بند ولایت بود. عاشق ائمه وحضرت زینب و حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. رضایت خدا برایش در اولویت کارهایش بود. برخورد خوبی با اطرافیان داشت و واجبات را انجام میداد و تمام تلاشش این بود که همه از ایشان راضی باشند. سادهزیست بود و به زرق و برق این دنیا اهمیت نمیداد. از همان دوران نوجوانی به بسیج، پایگاه و مسجد علاقه داشت. پای ثابت مسجد و محافل مذهبی بود. مهدی ۱۸ سال داشت که دوست داشت وارد سپاه شود. میخواست وارد این نهاد نظامی و مقدس شود و لباس رزم بر تن کند تا به اسلام، کشور و مردمش خدمت کند. و وارد سپاه شد. همسر شهید علیدوست اینگونه داستان کوتاه زندگیشان را روایت می کند : من و مهدی با هم نسبت فامیلی داشتیم، اما آن چیزی که مرا جذب کرد، ایمان و نورانیت خاصی بود که باعث شد پاسخم به خواستگاریاش مثبت باشد. موقع خواستگاری میگفت : خیلی دوست دارم همسرم از سادات و یا فرزند شهید باشد. میگفت : میخواهم فردای قیامت به حضرت زهرا (سلام الله علیها) محرم باشم. از خواستگاری تا عقدمان ۳ روز طول کشید. دوماه عقد بودیم. پر از خاطره های شیرین که بیشتر گلزار شهدا و یا جمکران و کوه خضر میرفتیم. من و مهدی تنها چهار سال با هم زندگی کردیم و افسوس و صد افسوس که من در این مدت کوتاه خوب نشناختمش. مهربانی و خوبیهای مهدی آن قدر زیاد بود که همیشه میگفتم : تو یک فرشته در روی زمین هستی. مهدی چهار روز بعد از مراسم ازدواجمان برای یک مأموریت ۲۱ روزه راهی سردشت شد. در یک عملیات پای مهدی روی مین میرود. دوستانش به گمان اینکه شهید شده بالای سرش میروند و میبینند که مهدی گریه میکند. از ایشان میپرسند چرا گریه میکنی؟ میگوید: خدا من را نخواست. دیدید شهید نشدم. یک قطره خون هم از دماغش نیامده بود فقط پایش سوخته بود. گریه میکرد چرا شهید نشدم. بار دوم هم در یکی از عملیاتها مجروح و جانباز شد. مهدی میگفت: من هیچ حق و حقوقی نمیخواهم. برای رضای خدا جهاد کردم و جانباز شدم. حتی از جانبازیاش کسی اطلاع نداشت. تازه داماد بودن ولی همچین شخصیتی بالایی داشت. در وصیتنامهاش نوشته من با خدا معامله کردم. سال ۹۲ خداوند به ما هدیه زیبایی داد که اسمش علی اصغر گذاشتیم. علاقه زیادی به امام حسین (علیه السلام) و علی اصغر داشت. و باهم نام فرزندمان را انتخاب کردیم وجالب که در روز مزین به نام حضرت علی اصغر مهدی را دفن کردیم. در طول این ۴ سال زندگی شیرین وصمیمی مان همیشه از شهادت و شهید شدنش برای من می گفت. من هم میگفتم : تو شهید بشوی من دلم برایت تنگ میشود و گریه میکنم. با دلتنگی و گریه های وقت و بی وقتم چه بکنم؟ مهدی فقط می خندید. و سر حرف را عوض می کرد. مهدی مدتی بعد که وارد سپاه شد، یک روز گفت : میخواهم به گردان صابرین ملحق شوم. گردانی که همیشه در شرایط رزم و جهاد قرار دارد. مهدی خوب میدانست که در آنجا به همه آن چه در نظر دارد خواهد رسید. بعد از ثبت نام وارد گردان صابرین شد. اردوها و مأموریتهای کاری مهدی کمی او را از من و خانواده اش دور کرده بود و همه ی ما دلتنگش می شدیم. وقتی مادرش از دلتنگی برایش می گفت، در جوابشان می گفت : «مادر جان، دلتنگ من نشوید بسپارید به خدا که او میداند ما کجا میرویم و چه میکنیم.» مهدی درجه فرماندهی گرفته بود. ولی به هیچ کس نگفت. چون این امور برایش مهم نبود. من همیشه به او میگفتم: تو یک فرشته هستی ولی روی زمینی ، که یک روز به آسمان پر می کشی. مهدی میدانست کی شهید میشود، حتی در وصیت نامه شان هم اشاره کرده است. بعد از اینکه فتنه تکفیری ها در سوریه شروع شد، مهدی بی تاب رفتن شد. و به خاطر موقعیت شغلی اش حتی آمادگی رزمی هم داشت. تمامی اخبار سوریه را دنبال می کرد. مهدی به عنوان فرمانده عملیات اعزام شد. یواش یواش از رفتن برای من میگفت. مستقیم به من نگفت که قرار است به سوریه برود. تا اینکه اعلام شد که ایشان اعزام شوند. موقع رفتن به سوریه خیلی خوشحال بود. برای من از مظلومیت بچه های سوری میگفت. از علی اصغرهایی که در سوریه بودند و صدای کمک خواستن شان به گوش جهانیان می رسید. و هر کسی که این صدا را درک کند راهی جهاد میشود. شب قبل از اعزامش با هم به حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) رفتیم. دعا و مناجات کردیم و مهدی با پسرمان علی اصغر خیلی بازی کرد. وقتی آمدیم خانه مهدی با شور و شعف خاصی وسایلش را جمع کرد.
و بعدازنماز صبح دوستش آمد دنبالش و رفتند. به من گفت : مراقب خودتان باشید. همسرم میدانست شهید میشود، قبلاً جایگاهش را در بهشت دیده بود و شب قبل از عملیات به همرزمش گفته بود که جایگاهم را در بهشت دیدهام و آمادگی کامل دارم. وقتی به سوریه میرفت خودم از زیر قرآن ردش کردم. ولی یک چیزی ته دلم میگفت این آخرین دیدار است. علی اصغر را در بغلش گذاشتم و از هر دو تایشان عکس کرفتم. و عکس علی را در جیبش گذاشتم تا موقع دلتنگی هایش به عکس علی اضغر نگاه کند. در آخرین تماسی که از سوریه با هم داشتیم به من گفت : توکلت به خدا باشد. غصه نخور، مراقب خودتون باشید، اگر قسمت شد و شهید شدم آن دنیا با شما هستم. و قول میدهم که شما را در آن دنیا شفاعت کنم. مهدی علاقه بسیار زیادی به حضرت زهرا (سلام الله علیها) داشت. ۲۵ مهر ماه ۹۴ مصادف با سوم ماه محرم بعد از عملیات آزاد سازی یک روستا که دست داعش بود. ترکش به پهلویش می خورد و شهید می شود. و در همین عملیات مهدی فرمانده عملیات بود. مهدی میدانست که در ماه محرم به شهادت خواهد رسید. در وصیتنامهاش نوشته بود که برای من سیاه نپوشید برای عزای امام حسین سیاه بپوشید و گریه کنید. سیاه ما سیاه امام حسین(علیه السلام) و گریهمان برای امام حسین(علیه السلام) بود. ما برای حضرت علی اصغر(علیه السلام) گریه کردیم. بعد از محرم هم مشکیمان را از تن بیرون کردیم.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام دوستان ، یه مشکلی دارم ازتون درخواست کمک دارم شاید از نظرتون مهم نباشع ولی من
پاسخ اعضا 🌙🌺
سلام در رابطه با خانمی که مادرش اون دنیا شرایط مناسبی نداره.
عزیزم چرا همه چیو میندازی گردن زنداداشت.حالا خوبه خود مامانت
نفرین کرد،هر کی نا حقه درد بی درمون بگیره.
ظاهرا نفرینشم که گرفته.دختر خوب جایگاه ادم ها،متاسفانه باعث تغییر رفتارشون میشه.
مادرت بهترین مادر دنیا،از کجا معلوم که مادر شوهر خوبی هم بود؟؟؟؟؟
حالا به جای اینکه زنداداشتو قضاوت کنید،اول دل اون رو راضی کنید.
و بابت این پنج سال،قلبا ازش تشکر کنید.نه به صورت ظاهری.
بعدم بگردید،ببنید،در طول زندگیش،چه کسی ازش دلخوری داره،البته احتمالا مسئله جدی تر از دلخوری و کدورت باشه.
ممکنه یه جایی حق رو ناحق کرده؟!
ولی حتما میتونید جواب رو پیدا کنید.
وگرنه تو خواب بچه هاش نمیومد که از احوالش آگاه شید.
قضاوت رو که گذاشتید کنار،قلبتون که با زنداداشتون صاف شد.کار رو شروع کنید.
یا حق
☘☘☘☘☘☘☘☘
برای ستاره.
دکتر مغز و اعصاب خوب در تهران،دکتر بابک زمانی که سعادت اباد مطبشونه.
و دکتر علیرضا رونق در کرج.
حالا از من که دخترم رو پیش دوتاش بردم،بپرسی.
دکتر رونق رو بهت معرفی میکنم،بی نظیره.
دوسال پیش رفتم پیشش،و اول مهر کلا داروهای دخترم تموم میشه.یعنی بهبودی کامل😊
برو پیش دکتر رونق،ضرر نمیکنی.از کل کشور میان پیشش.
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام خانم محترم که بابرادرشوهرت رابطه داشتی من فکرمیکنم توالان بیشتراز قبل درحال گناهی وقتی توبه کردی واز این کارمتنفری دیگه بخشیده شدی آه ونفرین جاری دیگه چیه ؟؟؟مگه جاریت خدای توهست حتی لازم نیست ازش حلالیت بطلبی خداتوروبخشیده گناه توبزرگ بوده یارحمت خدا؟؟؟بروخودسازی کن بابچت مهربان باش وباشوهرت سعی کن زیادباجاریت رودررو نشی همین بقیش بیخودی ونشون میده ازرحمت وبزرگی خدا ناامیدی واین از همه گناهان بزرگتره خیلیاهستن که اگه شرایطش پیش بیادگناه میکنن ونفرت هم ندارن، تویک قدم جلوتری ،هم خداتوبه کارارودوست داره هم از این گناهی که کردی تنفرداری، تنها راهکارت اینه خودت قبول کنی بخشیده شدی ونظردیگران برات مهم نباشه وبادرپیش گرفتن زندگی عاشقانه و سالم ،یواش یواش هم ذهنیت مردم عوض میشه فقط خدامهمه همین شایدهم جاریت اصلاباورنکرده که میگی کاری انجام نداده با این حجم از استرس اون بیشترشک میکنه اصلا به روی خودت نیار وباخدای خودت معامله کن شوهرت هم یاقبول نداره یاباشعوره وگذشت کرده چرازندگیو به خودت تلخ میکنی عمرآدم کوتاهه به بقیه عمرت بچسب
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام. این پیام برا اون خانمی که گفتن خیانت کردن و جاری و شوهرش فهمیدن. میخواستم بپرسم چرا برادر شوهرتون ارتباطی که با شما داشت به زنش گفت که زندگی خودشم اینطوری به لجن بکشه و این اتفاق ها بیفته چرا کاری کرد که هم آبرو خودش جلو زنش بره هم زندگی شما خراب بشه؟ و حالا که خودش گفته بنظرم بهش بگو خودت همه چیو علنی کردی و آبروی خودت و منو بردی و این آتیش بپا کردی خودتم از این خونه برو و جلو زنت هرجوری میدونی بگیر یا اینکه اگه میتونی بنظرم دار و ندارت بفروش یه پولی هم قرض بگیر و برو جای دیگه بنظرم ارزشش داره با شوهرتم حرف بزن راضیش کن از اونجا برید و اگه باز هیچ کدوم امکان نداشت دیگه خودتو اذیت نکن یا شجاعت داشته باش با جاریت حرف بزن و پای همه چیزش وایسا یا اینکه همه چیو فراموش کن شما که توبه کردی ان شاا.. خدا کمکت کنه جاریتم خودش میدونه و شوهرش چون شوهرش مسبب این اتفاق ها شد و بنظرم اگه زندگیشو دوست داشت از اونجا میرفت با شوهرش و بچه هاش نه اینکه لجبازی کنه و با موندن تو اون خونه سوهان روح خودش بشه
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
با سلام خدمت اون دختر خانمی که گفتین پنج سال منتظر موندین به نظر من دیگه ادامه ندین چون اگر اون آقا و خانواده اش شمارو میخواستن همون اول قدم بر میداشتن برای به دست آوردن تون اصلأ هم آه ش شما رو نمیگیره چون کار خطایی نکردین بهشون فرصت زیاد دادین ولی کاری نتونست انجام بده
البته من همیشه میگم باید خانواده هم یکی رو بخوان فقط این نیست که پسره میخواد خانواده نمیخواد چون بعدا هزارو یک مشکل تو زندگی بوجود میاد
خود من چون شوهرم منو میخواست به زور خانواده اش رو راضی کرده بود اومدن منو گرفتن ولی الان ۲۷ساله هزار نیش و کنایه و طعنه میشنوم نا خوداگاه رفتارشون روی همسرم هم تاثیر گذاشته دیگه اون عشقی که اول داشتن رو ندارن
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
سلام ایام به کام❤️
#چالش_هفدهم 😍
بیایید بگید کدوم رفتار همسرتون رو اعصابتونه ولی نمیتونید بهش بگید یا ترکش بدید که دیگه تکرار نکنه😁🤦🏻♀
برامون تعریف کنید اعصابتون یه ذره آروم بشه😅
ادمین 👇🌹
@adminam1400
منتظریم ❤️
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا ❤️🍃
سلام خدمت اعضای کانال
اول تشکر کنم از کانال خوبتون❤️
حقیقتا ی سوالیه ک برام پیش اومده و هیچ جواب منطقی هم نمیتونم براش پیدا کنم...
چرا خدا ی گره بزرگ رو از زندگی باز نمیکنه واقعا؟
من واقعا نمیدونم خدا تا کی میخواد یکسری از بندههاش رو عذاب بده
من قبلنا اعتقادم به خدا زیاد بود ولی وقتی میبینم به هر دری میزنم کمکم نمیکنه دیگه حتی از دعا کردن از التماس کردن هم خسته شدم
میدونم ، میدونم!
الان همه میان میگن که خدا به وقتش میخواد بهترین چیز رو نصیبت کنه
خدا حتما حکمتی توش دیده!
دوستان لطفا بگید آیا حاجت و ارزوی خیلی خیلی سنگین که هیچ جوره برآورده نمیشده باشه با توسل به کسی به دستش آوردید؟
اهل ناله و شکایت الکیم نیستم واقعا به ته خط رسیدم
اگه میتونید برام از صمیم قلب یا موقع نمازی چیزی دعا کنید البته زوری نه ، شاید دعای شما گرفت❤️❤️
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام من همون دختری هستم که درباره یبوست شدید سوال داشتم
اولا ممنون از همه عزیزان بخاطر راهنماییاشون❤️
راستش ی سوال داشتم از اون مادر گلی که گفتن بچشون این مشکل رو داشتن و گفتن ی قسمت از رودشون عصب نداشته
سوالم اینه که شما از همون دوران نوزادی متوجه اینکه قسمتی از روره عصب نداشته شدید؟
یا توی بزرگسالی اتفاق افتاده؟
و اینکه چطوری متوجه شدید؟
ممنون میشم کمی بیشتر توضیح بدید اگر خوندین این پیامو
رویا❤️
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام به همه دوستان سوال داشتم من طرح مادران ایرانخودرو ثبت نام کردم رفتم تو سایت به نامم دراومده ولی نمیدونم چرا برام پیام نیومده خیلی نگرانم وقتش بگذره ایرانخودرو هم رفتم گفتن منتظر باش چکار کنم؟
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خوبین ببخشید کسی هست ک جوونش موادصنعتی مصرف کنه؟پسرم مصرف میکنه ومنکرش میشه نزدیک ۲میلیاردقرض بالا آورد حالا ۲روزه خودش گفت بریم کمپ بردیمش ایا اون خوب میشه؟
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام ببخشید میشه یه دستورباطل شدن قوی سحربهم بدیدبرای خودم وخانوادم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام وقت بخیر دوست عزیزی که در مورد لاغر گفتن خاکشیر دانه چیا و گلاب و عرق زیره سبز برای لاغری استفاده کردن حقیقتش من عرق زیره سبز پیدا نکردم عرق زیره سیاه خریدم به نظر شما کارساز هست و زمان مصرف این ترکیب قبل غذا باشه یا بعد ممنون میشم توضیح بدین .
از آدمین عزیز هم ممنونم.
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام به عزیزان گروه وحبیبه خانم خواستم مشکلمو براتون بگم شاید بتونین کمکم کنید ممنونم میشم من ۱۰ سال ازدواج کردم قبل از ازدواجمون یکی از فامیل مادریم منومیخواست ولی پدر مادرم قبول نکرد اون هنوز ازدواج نکرده بایه زنی افتاد که اونم شوهر داشت شوهرش طلاقش داد اینم هنوز نگرفتشم بعد چندسالی میشه این مدام توخواب من میاد که از من خواستگاری میکنه بعداحساس میکنم من خواب ایشونومیبینم از شوهرم سرد میشیم باهم بیشترمن نمیتونم مهرمحبتمو به شوهرم ثابت کنم حتا میشه بیشترموقعها جدا از هم میخوابیم نمیدونم چیکارکنم نمیدونم طلسمم کرده نمیدونم دعا گرفته برام به هرصورت زندگیم اونقدر که باید باهم گرم باشیم نیستیم همیشه شوهرم بهم میگه توچرا اینقدر سرد رفتارمیکنی دست خودم نیست بخدا انگار یکی نمیزاره ممنونم میشم کمکم کنید
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خدمت عزیزان.من مادری دارم ک هروقت میرم خونه شون همیشه باهام بد برخورد می کنه .ی خواهر دارم ک ۴ سال ازم بزرگتره ،(وضع مالیش هم از ماخیلی بهتره)بااون خوبه،با اینکه همش میره اونجا ازش می ککککنه میبره ،حتی کرایه آژانس خودش رو ازمادرم می گیره ،درحالیکه من میرم همیشه ازم انتظارداره کاراشو بکنم،گفتن نداره ی وقتایی وسیله یا دارو می گیرم واس پدرو مادرم پولشو نمی گیرم .باز ازم طلبکاره،بمن میگه اون گناه داره ،بزرگتره ،تو خواهر کوچیکتری تو بایدکارامو بکنی،با اینکه ب کاراش میرسم باز همش متلک میندازه ،از شوهرم بدمیگه،با بچه هام خوب نیس،اما درعوض خواهرزاده م ک ی پسر۱۸ ساله ی فوق العاده بی تربیت هست،تو چشم مادرم نگاه می کنه بهش بدوبیراه میگه باهاش خوبه،امابابچه های من نه.میخام نرم دلم واسشون میسوزه میگم گناه داره ،میرم باهام دعوا می افته ،درضمن هرچی تو خونه ش گم میشه میندازه گردن من😡.بارها بمن تهمت دزدی زده باااااز گفتم مادره اشکال نداره.اما صبوری تا کی؟ همش نفرین ،همش تهمت ،حالمو بهم میزنه .وقتی میرم فووووقش نیم ساعت بمونم ،این نیم ساعت هم باهام نمیسازه،وقتی جوابشو میدم بمن میگه : تو بی تربیت زبون درازی.نمیدونم چیکار کنم ازدستش ناراحتی اعصاب گرفتم .انرژی منفی شدیده.اگه میشه راهنمایی کنین ممنون میشم.❤️
#ایدی_ادمین 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مهم
#خواب
❗️بهترین نحوه قرار گیری بدن موقع خواب
❕نظر پیامبر ۱۴۰۰ سال پیش
⚠️نظر طب جدید
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
در جریان بنی قریظه به خاطر خیانتی كه یهودیان به اسلام و مسلمین كردند رسول اكرم - صلی اللّه علیه و آله - تصمیم گرفت كه كار آنها را یكسره كند. یهودیان از پیغمبر - صلی اللّه علیه و آله - خواستند تا ابولبابه را پیش آنها بفرستد تا با او مشورت نمایند. پیغمبر اكرم - صلی اللّه علیه و آله - فرمود: ابولبابه برو! ابولبابه هم دستور آن حضرت را اجابت كرده و با آنان به مشورت نشست . اما او در روابط خاصی كه با یهودیان داشت در مشورت منافع اسلام و مسلمین را رعایت نكرد و یك جمله ای را گفت و اشاره ای را نمود كه آن جمله و آن اشاره به نفع یهودیان و به ضرر مسلمین بود. وقتی كه از مجلس بیرون آمد احساس كرد كه خیانت كرده است، اگر هیچكس هم خبر نداشت . اما قدم از قدم كه برمیداشت و به طرف مدینه می آمد این آتش در دلش شعله ورتر می شد. پس به خانه آمد اما نه برای دیدن زن و بچه، بلكه یك ریسمان از خانه برداشت و با خویش به مسجد پیامبر آورد و خود را محكم به یكی از ستونهای مسجد بست و گفت : خدایا تا توبه من قبول نشود هرگز خودم را از ستون مسجد باز نخواهم كرد. گفته اند: فقط برای خواندن نماز یا قضای حاجت یا خوردن غذا، دخترش می آمد و او را از ستون باز می كرد و مجدداً باز خود را به آن ستون می بست و مشغول التماس و تضرع می شد و می گفت : خدایا غلط كردم، خدایا گناه كردم، خدایا به اسلام و مسلمین خیانت كردم، خدایا به پیغمبر تو خیانت كردم، خدایا به اسلام و مسلمین خیانت كردم، خدایا تا توبه من قبول نشود همچنان در همین حالت خواهم ماند تا بمیرم، این خبر به رسول اكرم - صلی اللّه علیه و آله - رسید. پیغمبر فرمود: اگر پیش من می آمد و اقرار می كرد در نزد خدا برایش استغفار می نمودم ولی او مستقیم رفت نزد خدا، و خداوند خودش هم به او رسیدگی خواهد كرد. شاید دو شبانه روز یا بیشتر از این ماجرا نگذشته بود كه ناگهان بر پیغمبر اكرم - صلی اللّه علیه و آله - در خانه ام سلمه وحی نازل شد و در آن به پیغمبر - صلی اللّه علیه و آله - خبر داده شد كه توبه این مرد قبول است . پس از آن پیامبر - صلی اللّه علیه و آله - فرمود: ای ام السلمه توبه ابولبابه پذیرفته شد. ام السلمه عرض كرد: یا رسول اللّه اجازه می دهی كه من این بشارت را به او بدهم ؟ فرمود: مانعی ندارد.
اطاقهای خانه پیغمبر هر كدام دریچه ای به سوی مسجد داشت و آنها دور تا دور مسجد بودند. ام السلمه سرش را از دریچه بیرون آورد و گفت :
ابولبابه بشارتت بدهم كه خدا توبه تو را قبول كرد. این خبر مثل توپ در مدینه صدا كرد، مسلمین به داخل مسجد ریختند تا ریسمان را از او باز كنند اما او اجازه نداد و گفت : من دلم می خواهد كه پیغمبر اكرم - صلی اللّه علیه و آله - با دست مبارك خودشان این را باز نمایند. نزد پیامبر - صلی اللّه علیه و آله - آمدند و عرض كردند یا رسول اللّه : ابولبابه چنین تقاضایی دارد؟ پیامبر تشریف آورد و ریسمان را باز كرده و فرمود: ای ابولبابه توبه تو قبول شد آنچنان پاك شدی كه مصداق آیه یحب التوابین و یحب المتطهرین گردیدی . الان تو حالت آن بچّه را داری كه تازه از مادر متولد می شود، دیگر لكه ای از گناه در وجود تو وجود ندارد. بعد ابولبابه عرض كرد: یا رسول اللّه ! می خواهم به شكرانه این نعمت كه خداوند توبه من را پذیرفت تمام ثروتم را در راه خدا صدقه بدهم . پیامبر - صلی اللّه علیه و آله - فرمودند: این كار را نكن . گفت : یا رسول اللّه اجازه بدهید دو ثلث ثروتم را به شكرانه این نعمت صدقه بدهم . فرمود: نه . گفت : اجازه بفرمایید یك ثلث آن را بدهم ؟
فرمود: مانعی ندارد. اسلام است، همه چیزش حساب دارد حتی در انفاق و ایثار هم می گوید: اندازه نگهدار و زیاده روی نكن . چرا می خواهی همه ثروتت را صدقه بدهی ؟ زن و بچّه ات چه كنند؟ یك مقدار، یك ثلث را در راه خدا بده بقیه اش را نگهدار.
حکايتها و هدايتها/ محمد جواد صاحبي
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽