eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
171هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
995 ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 سها سینا و شبنم که رفته بودن پیاده روی عاشقانه ..تنها کسی که اون وسط توجهم
❤️🍃 سها رو به روی هم توی یه کافه نشستیم ..کلافه بودم ،گفت چقدر سبز بهت میاد ....امپرم رفت بالا ،با حرص گفتم حرفتو بزن ..گفت من پشیمونم ،خیلی فکر کردم ،من بهت بد کردم ..تازه فهمیدم منم بهت علاقه دارم اما به خاطر اصرار مامانم عصبی بودم ..با چشمای گشاد شده گفتم حالت خوبه؟ چه زود شبنم دلتو زد ..گفت دلمو نزده ...ببین من چند وقته حس بدی دارم ،اروم و قرار ندارم ..میدونم اگه یه مدت باهم باشیم این حس از بین میره ، میدونم تو هنوزم دوسم داری ..از رو صندلی بلند شدم ،لیوان اب روی میزو ریختم رو صورتشو گفتم خیلی اشغالی ..بعدم از کافه زدم بیرون تا خونه زار زدم به خاطر بیچارگیم ، به خاطر غرورم که پودر شده بود دیگه هیچ زنگی از اون شماره ناشناس نداشتم ...درست سه هفته بعد ،وقتی مامان و بابا و سارا خیلی مشکوک داشتن خونه رو خوشگل میکردن ،صدای زنگ اومد ،سهیل شیک و پیک رفت درو باز کرد و سارا منو هل داد تو اتاق و مجبورم کرد کت و شلوار صورتی که واسه مراسم عقدم خریده بودمو بپوشمو بعد تند تند ارایشم کرد ، گفتم به خدا اگه سر خود کاری کرده باشین جلوی مهموناتون ابروتونو میبرم گفت لووس نشو ،ببینشون اگه خوشت نیومد بگو نه دیگه ،چرا کُولی بازی در میاری گفتم خیلی بیشعوری ،ببین چه جوری تلافی کنم برات بعدم لباسمو دراوردمو پرت کردم یه گوشه و لباس تو خونه ای گشادمو پوشیدم و گفتم بگو دخترم مرده ...من پامو از این اتاق بیرون نمیذارم ،بلند شد و یه به جهنم گفت و رفت ..بغضم گرفت باز ، ازم سیر شده بودن ..ده دقیقه بعد صدای در اومد و بعد یکی اومد تو ،پتو رو کشیدم رو سرم و گفتم بمیرمم نمیام ولم کن پتو رو کشید از روم ،با حرص نگاش کردم و چندتا فحش ابدار اماده کردم ،اما با دیدن سیاوش دهنم باز موند ..گفت چه عروس ورپریده ای ...نمیفهمیدم چی میگه ،یهو ذهنم رفت طرف سینا ، گفتم اون بیشعور چه جوری روش شده دوباره اومده ...سیاوش برگشت و پشت سرشو نگاه کرد و گفت کدوم بیشعور ..گفتم همونی که امشب اومده خواستگاری ..گفت دستت درد نکنه ، ممنونم از اینهمه تعریف ،واقعا من لیاقتشو ندارم ...گیج نگاش کردم ..گفت پاشو ببینم ،مادرشوهرت بیرون منتظره ..کنار تختم زانو زد و گفت من بیشعورو به غلامی قبول میکنی ؟ با تعجب گفتم تو مگه زن نداری؟ خندید و گفت این یه دروغ کثیف بود که مامانم هی بهم نگه زن بگیر ..گفتم پس اون عکسا چی ؟؟ گفت همکلاسیم بود ..حس میکردم دارم خواب میبینم ، گفت یکم دیگه اینجا بمونم بابات با گیوتین میاد سراغمون ..پاشو بیا بیرون که دل تو دل خاله نیست همچین داماد جذابی گیرش اومده. داشت میرفت طرف در که گفتم پس تا الان کجا بودی ؟ برگشت طرفمو گفت رفته بودمو کارامو درست کنم که اینجا بمونم کوچولو ..اگه سوالات تموم شد بریم ..نگاهشو دوست نداشتم ،یه جوری بود استرس داشت انگار ...اما انقدر خوشحال بودم که بیخیالش شدم اون شب قشنگ ترین شب زندگی من شد ، انقدر قشنگ که هر لحظه‌ش میترسیدم خواب باشه اما اخرش خوب تموم نشد ..سینا و شبنم تو مراسم خواستگاری نبودن ...بابا یه گوشه نشسته بود و سرسنگین بود،معلوم بود به زور مامان اونجاست ، عمو مسعود کنار بابا نشست و سر حرفو باهاش باز کرد ،میخواست دلشو به دست بیاره اونشب برای نامزدی اومده بودن ولی بابا گفت باید فکر کنیم ...خیلی خورد تو ذوقم...وقتی رفتن مامان گفت این چه کاری بود کردی ،خواهرم سنگ رو یخ شد بابا گفت انگار فقط واسه بدیای من حافظه‌ت خوب کار میکنه ،کارای فک و فامیلتو یادت نمیمونه نه ؟ اون پسر الدنگشون ابرو برامون نذاشت ،چه زود همتون یادتون رفت سهیل گفت بابا منم عصبانی‌ام از سینا ،منم دلم میخواد بزنم لهش کنم ،اما وقتی درست فکر میکنم میبینم تقصیر اونم نبود، واسه اونم بریدنو دوختن ..مامان زد رو دستشو گفت بشکنه دستم که هرکاری میکنم اخرش گناهکار میشم ...برگشتم تو اتاقم ،حوصله حرفاشونو نداشتم ...چند دقیقه بعد یه پیام اومد برام که نوشته بود ،یه چیزایی رو دارم ازت قایم میکنن ،حواست باشه ..هرچقدر به شماره‌ش زنگ زدم جواب نداد ،دلشوره گرفتم ،کاش زودتر صبح میشد ...اخر هفته وقتی برای جوابمون زنگ زدن مامان گفت دوماه نامزد بمونن بعد عقد ..این تصمیم بابا بوداز نامزدی متنفر بودم ولی چیزی نمیتونستم بگم ...همون شب انگشتر دستم کردن ...سیاوش خوشحال بود ،برعکس منی که دلم شور میزد ..نگام افتاد به خاله ،صورتش خیس بود،تا دید من نگاش میکنم ،اروم بلند شد و رفت بیرون ...سیاوش روزی صد بار بهم زنگ میزد و اگه من میذاشتم صبح میومد دنبالم و تا شب منو میگردوند ..اوایل خوب بود ولی کم کم خسته شدم .... ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 شهید مهدی علیدوست 💜
زندگینامه شهید مهدی علیدوست سرگرد مهدی علیدوست متولد ۲۵ مرداد سال ۶۵ مدرک کارشناسی داشت و پسری سه ساله به نام علی اصغر از او به یادگار مانده است. پدر و پسر هر روز در ۲۵ مرداد متولد شده اند و موقع اعزام همسرش برای هردو آنها تولد میگیرد. مهدی علیدوست یک انسان خوب، مهربان و خوش‌اخلاق، دارای اعتقادات قوی و فردی شجاع و نترس بود. هیچ کسی در مدت حیاتش هیچ گاه از او تندی و بد اخلاقی ندیده است. احترام فوق‌العاده‌ای برای خانواده‌اش قائل بود. بی‌ریا کار می‌کرد. پای بند ولایت بود. عاشق ائمه وحضرت زینب و حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. رضایت خدا برایش در اولویت کارهایش بود. برخورد خوبی با اطرافیان داشت و واجبات را انجام می‌داد و تمام تلاشش این بود که همه از ایشان راضی باشند. ساده‌زیست بود و به زرق و برق این دنیا اهمیت نمی‌داد. از همان دوران نوجوانی به بسیج، پایگاه و مسجد علاقه داشت. پای ثابت مسجد و محافل مذهبی بود. مهدی ۱۸ سال داشت که دوست داشت وارد سپاه شود. می‌خواست وارد این نهاد نظامی و مقدس شود و لباس رزم بر تن کند تا به اسلام، کشور و مردمش خدمت کند. و وارد سپاه شد. همسر شهید علیدوست اینگونه داستان کوتاه زندگیشان را روایت می کند : من و مهدی با هم نسبت فامیلی داشتیم، اما آن چیزی که مرا جذب کرد، ایمان و نورانیت خاصی بود که باعث شد پاسخم به خواستگاری‌اش مثبت باشد. موقع خواستگاری میگفت : خیلی دوست دارم همسرم از سادات و یا فرزند شهید باشد. میگفت : میخواهم فردای قیامت به حضرت زهرا (سلام الله علیها) محرم باشم. از خواستگاری تا عقدمان ۳ روز طول کشید. دوماه عقد بودیم. پر از خاطره های شیرین که بیشتر گلزار شهدا و یا جمکران و کوه خضر میرفتیم. من و مهدی تنها چهار سال با هم زندگی کردیم و افسوس و صد افسوس که من در این مدت کوتاه خوب نشناختمش. مهربانی و خوبی‌های مهدی آن قدر زیاد بود که همیشه می‌گفتم : تو یک فرشته در روی زمین هستی. مهدی چهار روز بعد از مراسم ازدواجمان برای یک مأموریت ۲۱ روزه راهی سردشت شد. در یک عملیات پای مهدی روی مین می‌رود. دوستانش به گمان اینکه شهید شده بالای سرش می‌روند و می‌بینند که مهدی گریه می‌کند. از ایشان می‌پرسند چرا گریه می‌کنی؟ می‌گوید: خدا من را نخواست. دیدید شهید نشدم. یک قطره خون هم از دماغش نیامده بود فقط پایش سوخته بود. گریه می‌کرد چرا شهید نشدم. بار دوم هم در یکی از عملیات‌ها مجروح و جانباز شد. مهدی می‌گفت: من هیچ حق و حقوقی نمی‌خواهم. برای رضای خدا جهاد کردم و جانباز شدم. حتی از جانبازی‌اش کسی اطلاع نداشت. تازه داماد بودن ولی همچین شخصیتی بالایی داشت. در وصیتنامه‌اش نوشته من با خدا معامله کردم. سال ۹۲ خداوند به ما هدیه زیبایی داد که اسمش علی اصغر گذاشتیم. علاقه زیادی به امام حسین (علیه السلام) و علی اصغر داشت. و باهم نام فرزندمان را انتخاب کردیم وجالب که در روز مزین به نام حضرت علی اصغر مهدی را دفن کردیم. در طول این ۴ سال زندگی شیرین وصمیمی مان همیشه از شهادت و شهید شدنش برای من می گفت. من هم میگفتم : تو شهید بشوی من دلم برایت تنگ میشود و گریه میکنم. با دلتنگی و گریه های وقت و بی وقتم چه بکنم؟ مهدی فقط می خندید. و سر حرف را عوض می کرد. مهدی مدتی بعد که وارد سپاه شد، یک روز گفت : می‌خواهم به گردان صابرین ملحق شوم. گردانی که همیشه در شرایط رزم و جهاد قرار دارد. مهدی خوب می‌دانست که در آنجا به همه آن چه در نظر دارد خواهد رسید. بعد از ثبت نام وارد گردان صابرین شد. اردوها و مأموریت‌های کاری مهدی کمی او را از من و خانواده اش دور کرده بود و همه ی ما دلتنگش می شدیم. وقتی مادرش از دلتنگی برایش می گفت، در جوابشان می گفت : «مادر جان، دلتنگ من نشوید بسپارید به خدا که او می‌داند ما کجا می‌رویم و چه می‌کنیم.» مهدی درجه فرماندهی گرفته بود. ولی به هیچ کس نگفت. چون این امور برایش مهم نبود. من همیشه به او میگفتم: تو یک فرشته هستی ولی روی زمینی ، که یک روز به آسمان پر می کشی. مهدی میدانست کی شهید میشود، حتی در وصیت نامه شان هم اشاره کرده است. بعد از اینکه فتنه تکفیری ها در سوریه شروع شد، مهدی بی تاب رفتن شد. و به خاطر موقعیت شغلی اش حتی آمادگی رزمی هم داشت. تمامی اخبار سوریه را دنبال می کرد. مهدی به عنوان فرمانده عملیات اعزام شد. یواش یواش از رفتن برای من میگفت. مستقیم به من نگفت که قرار است به سوریه برود. تا اینکه اعلام شد که ایشان اعزام شوند. موقع رفتن به سوریه خیلی خوشحال بود. برای من از مظلومیت بچه های سوری میگفت. از علی اصغرهایی که در سوریه بودند و صدای کمک خواستن شان به گوش جهانیان می رسید. و هر کسی که این صدا را درک کند راهی جهاد میشود. شب قبل از اعزامش با هم به حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) ‌رفتیم. دعا و مناجات کردیم و مهدی با پسرمان علی اصغر خیلی بازی کرد. وقتی آمدیم خانه مهدی با شور و شعف خاصی وسایلش را جمع کرد.
و بعدازنماز صبح دوستش آمد دنبالش و رفتند. به من گفت : مراقب خودتان باشید. همسرم می‌دانست شهید می‌شود، قبلاً جایگاهش را در بهشت دیده بود و شب قبل از عملیات به همرزمش گفته بود که جایگاهم را در بهشت دیده‌ام و آمادگی کامل دارم. وقتی به سوریه میرفت خودم از زیر قرآن ردش کردم. ولی یک چیزی ته دلم میگفت این آخرین دیدار است. علی اصغر را در بغلش گذاشتم و از هر دو تایشان عکس کرفتم. و عکس علی را در جیبش گذاشتم تا موقع دلتنگی هایش به عکس علی اضغر نگاه کند. در آخرین تماسی که از سوریه با هم داشتیم به من گفت : توکلت به خدا باشد. غصه نخور، مراقب خودتون باشید، اگر قسمت شد و شهید شدم آن دنیا با شما هستم. و قول میدهم که شما را در آن دنیا شفاعت کنم. مهدی علاقه بسیار زیادی به حضرت زهرا (سلام الله علیها) داشت. ۲۵ مهر ماه ۹۴ مصادف با سوم ماه محرم بعد از عملیات آزاد سازی یک روستا که دست داعش بود. ترکش به پهلویش می خورد و شهید می شود. و در همین عملیات مهدی فرمانده عملیات بود. مهدی می‌دانست که در ماه محرم به شهادت خواهد رسید. در وصیتنامه‌اش نوشته بود که برای من سیاه نپوشید برای عزای امام حسین سیاه بپوشید و گریه کنید. سیاه ما سیاه امام حسین(علیه السلام) ‌ و گریه‌مان برای امام حسین(علیه السلام) ‌ بود. ما برای حضرت علی اصغر(علیه السلام) گریه کردیم. بعد از محرم هم مشکی‌مان را از تن بیرون کردیم. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام دوستان ، یه مشکلی دارم ازتون درخواست کمک دارم شاید از نظرتون مهم نباشع ولی من
پاسخ اعضا 🌙🌺 ‌ سلام در رابطه با خانمی که مادرش اون دنیا شرایط مناسبی نداره. عزیزم چرا همه چیو میندازی گردن زنداداشت.حالا خوبه خود مامانت نفرین کرد،هر کی نا حقه درد بی درمون بگیره. ظاهرا نفرینشم که گرفته.دختر خوب جایگاه ادم ها،متاسفانه باعث تغییر رفتارشون میشه. مادرت بهترین مادر دنیا،از کجا معلوم که مادر شوهر خوبی هم بود؟؟؟؟؟ حالا به جای اینکه زنداداشتو قضاوت کنید،اول دل اون رو راضی کنید. و بابت این پنج سال،قلبا ازش تشکر کنید.نه به صورت ظاهری. بعدم بگردید،ببنید،در طول زندگیش،چه کسی ازش دلخوری داره،البته احتمالا مسئله جدی تر از دلخوری و کدورت باشه. ممکنه یه جایی حق رو ناحق کرده؟! ولی حتما میتونید جواب رو پیدا کنید. وگرنه تو خواب بچه هاش نمیومد که از احوالش آگاه شید. قضاوت رو که گذاشتید کنار،قلبتون که با زنداداشتون صاف شد.کار رو شروع کنید. یا حق ☘☘☘☘☘☘☘☘ برای ستاره. دکتر مغز و اعصاب خوب در تهران،دکتر بابک زمانی که سعادت اباد مطبشونه. و دکتر علیرضا رونق در کرج. حالا از من که دخترم رو پیش دوتاش بردم،بپرسی. دکتر رونق رو بهت معرفی میکنم،بی نظیره. دوسال پیش رفتم پیشش،و اول مهر کلا داروهای دخترم تموم میشه.یعنی بهبودی کامل😊 برو پیش دکتر رونق،ضرر نمیکنی.از کل کشور میان پیشش. ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام خانم محترم که بابرادرشوهرت رابطه داشتی من فکرمیکنم توالان بیشتراز قبل درحال گناهی وقتی توبه کردی واز این کارمتنفری دیگه بخشیده شدی آه ونفرین جاری دیگه چیه ؟؟؟مگه جاریت خدای توهست حتی لازم نیست ازش حلالیت بطلبی خداتوروبخشیده گناه توبزرگ بوده یارحمت خدا؟؟؟بروخودسازی کن بابچت مهربان باش وباشوهرت سعی کن زیادباجاریت رودررو نشی همین بقیش بیخودی ونشون میده ازرحمت وبزرگی خدا ناامیدی واین از همه گناهان بزرگتره خیلیاهستن که اگه شرایطش پیش بیادگناه میکنن ونفرت هم ندارن، تویک قدم جلوتری ،هم خداتوبه کارارودوست داره هم از این گناهی که کردی تنفرداری، تنها راهکارت اینه خودت قبول کنی بخشیده شدی ونظردیگران برات مهم نباشه وبادرپیش گرفتن زندگی عاشقانه و سالم ،یواش یواش هم ذهنیت مردم عوض میشه فقط خدامهمه همین شایدهم جاریت اصلاباورنکرده که میگی کاری انجام نداده با این حجم از استرس اون بیشترشک میکنه اصلا به روی خودت نیار وباخدای خودت معامله کن شوهرت هم یاقبول نداره یاباشعوره وگذشت کرده چرازندگیو به خودت تلخ میکنی عمرآدم کوتاهه به بقیه عمرت بچسب ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام. این پیام برا اون خانمی که گفتن خیانت کردن و جاری و شوهرش فهمیدن. میخواستم بپرسم چرا برادر شوهرتون ارتباطی که با شما داشت به زنش گفت که زندگی خودشم اینطوری به لجن بکشه و این اتفاق ها بیفته چرا کاری کرد که هم آبرو خودش جلو زنش بره هم زندگی شما خراب بشه؟ و حالا که خودش گفته بنظرم بهش بگو خودت همه چیو علنی کردی و آبروی خودت و منو بردی و این آتیش بپا کردی خودتم از این خونه برو و جلو زنت هرجوری میدونی بگیر یا اینکه اگه میتونی بنظرم دار و ندارت بفروش یه پولی هم قرض بگیر و برو جای دیگه بنظرم ارزشش داره با شوهرتم حرف بزن راضیش کن از اونجا برید و اگه باز هیچ کدوم امکان نداشت دیگه خودتو اذیت نکن یا شجاعت داشته باش با جاریت حرف بزن و پای همه چیزش وایسا یا اینکه همه چیو فراموش کن شما که توبه کردی ان شاا.. خدا کمکت کنه جاریتم خودش میدونه و شوهرش چون شوهرش مسبب این اتفاق ها شد و بنظرم اگه زندگیشو دوست داشت از اونجا میرفت با شوهرش و بچه هاش نه اینکه لجبازی کنه و با موندن تو اون خونه سوهان روح خودش بشه ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 با سلام خدمت اون دختر خانمی که گفتین پنج سال منتظر موندین به نظر من دیگه ادامه ندین چون اگر اون آقا و خانواده اش شمارو میخواستن همون اول قدم بر میداشتن برای به دست آوردن تون اصلأ هم آه ش شما رو نمیگیره چون کار خطایی نکردین بهشون فرصت زیاد دادین ولی کاری نتونست انجام بده البته من همیشه میگم باید خانواده هم یکی رو بخوان فقط این نیست که پسره میخواد خانواده نمیخواد چون بعدا هزارو یک مشکل تو زندگی بوجود میاد خود من چون شوهرم منو میخواست به زور خانواده اش رو راضی کرده بود اومدن منو گرفتن ولی الان ۲۷ساله هزار نیش و کنایه و طعنه میشنوم نا خوداگاه رفتارشون روی همسرم هم تاثیر گذاشته دیگه اون عشقی که اول داشتن رو ندارن ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
سلام ایام به کام❤️ 😍 بیایید بگید کدوم رفتار همسرتون رو اعصابتونه ولی نمیتونید بهش بگید یا ترکش بدید که دیگه تکرار نکنه😁🤦🏻‍♀ برامون تعریف کنید اعصابتون یه ذره آروم بشه😅 ادمین 👇🌹 @adminam1400 منتظریم ❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام خدمت اعضای کانال اول تشکر کنم از کانال خوبتون❤️ حقیقتا ی سوالیه ک برام پیش اومده و هیچ جواب منطقی هم نمیتونم براش پیدا کنم... چرا خدا ی گره بزرگ رو از زندگی باز نمیکنه واقعا؟ من واقعا نمیدونم خدا تا کی میخواد یکسری از بنده‌هاش رو عذاب بده من قبلنا اعتقادم به خدا زیاد بود ولی وقتی میبینم به هر دری میزنم کمکم نمیکنه دیگه حتی از دعا کردن از التماس کردن هم خسته شدم میدونم ، میدونم! الان همه میان میگن که خدا به وقتش میخواد بهترین چیز رو نصیبت کنه خدا حتما حکمتی توش دیده! دوستان لطفا بگید آیا حاجت و ارزوی خیلی خیلی سنگین که هیچ جوره برآورده نمیشده باشه با توسل به کسی به دستش آوردید؟ اهل ناله و شکایت الکیم نیستم واقعا به ته خط رسیدم اگه میتونید برام از صمیم قلب یا موقع نمازی چیزی دعا کنید البته زوری نه ، شاید دعای شما گرفت❤️❤️ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام من همون دختری هستم که درباره یبوست شدید سوال داشتم اولا ممنون از همه عزیزان بخاطر راهنماییاشون❤️ راستش ی سوال داشتم از اون مادر گلی که گفتن بچشون این مشکل رو داشتن و گفتن ی قسمت از رودشون عصب نداشته سوالم اینه که شما از همون دوران نوزادی متوجه اینکه قسمتی از روره عصب نداشته شدید؟ یا توی بزرگسالی اتفاق افتاده؟ و اینکه چطوری متوجه شدید؟ ممنون میشم کمی بیشتر توضیح بدید اگر خوندین این پیامو رویا❤️ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام به همه دوستان سوال داشتم من طرح مادران ایرانخودرو ثبت نام کردم رفتم تو سایت به نامم دراومده ولی نمیدونم چرا برام پیام نیومده خیلی نگرانم وقتش بگذره ایرانخودرو هم رفتم گفتن منتظر باش چکار کنم؟ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خوبین ببخشید کسی هست ک جوونش موادصنعتی مصرف کنه؟پسرم مصرف میکنه ومنکرش میشه نزدیک ۲میلیاردقرض بالا آورد حالا ۲روزه خودش گفت بریم کمپ بردیمش ایا اون خوب میشه؟ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام ببخشید میشه یه دستورباطل شدن قوی سحربهم بدیدبرای خودم وخانوادم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام وقت بخیر دوست عزیزی که در مورد لاغر گفتن خاکشیر دانه چیا و گلاب و عرق زیره سبز برای لاغری استفاده کردن حقیقتش من عرق زیره سبز پیدا نکردم عرق زیره سیاه خریدم به نظر شما کارساز هست و زمان مصرف این ترکیب قبل غذا باشه یا بعد ممنون میشم توضیح بدین . از آدمین عزیز هم ممنونم. ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام به‌ عزیزان گروه وحبیبه خانم خواستم مشکلمو براتون بگم شاید بتونین کمکم کنید ممنونم میشم من ۱۰ سال ازدواج کردم قبل از ازدواجمون یکی از فامیل مادریم منومیخواست ولی پدر مادرم قبول نکرد اون هنوز ازدواج نکرده بایه زنی افتاد که اونم شوهر داشت شوهرش طلاقش داد اینم هنوز نگرفتشم بعد چندسالی میشه این مدام توخواب من میاد که از من خواستگاری میکنه بعداحساس میکنم من خواب ایشونومیبینم از شوهرم سرد میشیم باهم بیشترمن نمیتونم مهرمحبتمو به شوهرم ثابت کنم حتا میشه بیشترموقعها جدا از هم میخوابیم نمیدونم چیکارکنم نمیدونم طلسمم کرده نمیدونم دعا گرفته برام به هرصورت زندگیم اونقدر که باید باهم گرم باشیم نیستیم همیشه شوهرم بهم میگه توچرا اینقدر سرد رفتارمیکنی دست خودم نیست بخدا انگار یکی نمیزاره ممنونم میشم کمکم کنید ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خدمت عزیزان.من مادری دارم ک هروقت میرم خونه شون همیشه باهام بد برخورد می کنه .ی خواهر دارم ک ۴ سال ازم بزرگتره ،(وضع مالیش هم از ماخیلی بهتره)بااون خوبه،با اینکه همش میره اونجا ازش می ککککنه میبره ،حتی کرایه آژانس خودش رو ازمادرم می گیره ،درحالیکه من میرم همیشه ازم انتظارداره کاراشو بکنم،گفتن نداره ی وقتایی وسیله یا دارو می گیرم واس پدرو مادرم پولشو نمی گیرم .باز ازم طلبکاره،بمن میگه اون گناه داره ،بزرگتره ،تو خواهر کوچیکتری تو بایدکارامو بکنی،با اینکه ب کاراش میرسم باز همش متلک میندازه ،از شوهرم بدمیگه،با بچه هام خوب نیس،اما درعوض خواهرزاده م ک ی پسر۱۸ ساله ی فوق العاده بی تربیت هست،تو چشم مادرم نگاه می کنه بهش بدوبیراه میگه باهاش خوبه،امابابچه های من نه.میخام نرم دلم واسشون میسوزه میگم گناه داره ،میرم باهام دعوا می افته ،درضمن هرچی تو خونه ش گم میشه میندازه گردن من😡.بارها بمن تهمت دزدی زده باااااز گفتم مادره اشکال نداره.اما صبوری تا کی؟ همش نفرین ،همش تهمت ،حالمو بهم میزنه .وقتی میرم فووووقش نیم ساعت بمونم ،این نیم ساعت هم باهام نمیسازه،وقتی جوابشو میدم بمن میگه : تو بی تربیت زبون درازی.نمیدونم چیکار کنم ازدستش ناراحتی اعصاب گرفتم .انرژی منفی شدیده.اگه میشه راهنمایی کنین ممنون میشم.❤️ 👇❤️ @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️بهترین نحوه قرار گیری بدن موقع خواب ❕نظر پیامبر ۱۴۰۰ سال پیش ⚠️نظر طب جدید ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 در جریان بنی قریظه به خاطر خیانتی كه یهودیان به اسلام و مسلمین كردند رسول اكرم - صلی اللّه علیه و آله - تصمیم گرفت كه كار آنها را یكسره كند. یهودیان از پیغمبر - صلی اللّه علیه و آله - خواستند تا ابولبابه را پیش آنها بفرستد تا با او مشورت نمایند. پیغمبر اكرم - صلی اللّه علیه و آله - فرمود: ابولبابه برو! ابولبابه هم دستور آن حضرت را اجابت كرده و با آنان به مشورت نشست . اما او در روابط خاصی كه با یهودیان داشت در مشورت منافع اسلام و مسلمین را رعایت نكرد و یك جمله ای را گفت و اشاره ای را نمود كه آن جمله و آن اشاره به نفع یهودیان و به ضرر مسلمین بود. وقتی كه از مجلس بیرون آمد احساس كرد كه خیانت كرده است، اگر هیچكس هم خبر نداشت . اما قدم از قدم كه برمیداشت و به طرف مدینه می آمد این آتش در دلش شعله ورتر می شد. پس به خانه آمد اما نه برای دیدن زن و بچه، بلكه یك ریسمان از خانه برداشت و با خویش به مسجد پیامبر آورد و خود را محكم به یكی از ستونهای مسجد بست و گفت : خدایا تا توبه من قبول نشود هرگز خودم را از ستون مسجد باز نخواهم كرد. گفته اند: فقط برای خواندن نماز یا قضای حاجت یا خوردن غذا، دخترش ‍ می آمد و او را از ستون باز می كرد و مجدداً باز خود را به آن ستون می بست و مشغول التماس و تضرع می شد و می گفت : خدایا غلط كردم، خدایا گناه كردم، خدایا به اسلام و مسلمین خیانت كردم، خدایا به پیغمبر تو خیانت كردم، خدایا به اسلام و مسلمین خیانت كردم، خدایا تا توبه من قبول نشود همچنان در همین حالت خواهم ماند تا بمیرم، این خبر به رسول اكرم - صلی اللّه علیه و آله - رسید. پیغمبر فرمود: اگر پیش من می آمد و اقرار می كرد در نزد خدا برایش استغفار می نمودم ولی او مستقیم رفت نزد خدا، و خداوند خودش هم به او رسیدگی خواهد كرد. شاید دو شبانه روز یا بیشتر از این ماجرا نگذشته بود كه ناگهان بر پیغمبر اكرم - صلی اللّه علیه و آله - در خانه ام سلمه وحی نازل شد و در آن به پیغمبر - صلی اللّه علیه و آله - خبر داده شد كه توبه این مرد قبول است . پس از آن پیامبر - صلی اللّه علیه و آله - فرمود: ای ام السلمه توبه ابولبابه پذیرفته شد. ام السلمه عرض كرد: یا رسول اللّه اجازه می دهی كه من این بشارت را به او بدهم ؟ فرمود: مانعی ندارد. اطاقهای خانه پیغمبر هر كدام دریچه ای به سوی مسجد داشت و آنها دور تا دور مسجد بودند. ام السلمه سرش را از دریچه بیرون آورد و گفت : ابولبابه بشارتت بدهم كه خدا توبه تو را قبول كرد. این خبر مثل توپ در مدینه صدا كرد، مسلمین به داخل مسجد ریختند تا ریسمان را از او باز كنند اما او اجازه نداد و گفت : من دلم می خواهد كه پیغمبر اكرم - صلی اللّه علیه و آله - با دست مبارك خودشان این را باز نمایند. نزد پیامبر - صلی اللّه علیه و آله - آمدند و عرض كردند یا رسول اللّه : ابولبابه چنین تقاضایی دارد؟ پیامبر تشریف آورد و ریسمان را باز كرده و فرمود: ای ابولبابه توبه تو قبول شد آنچنان پاك شدی كه مصداق آیه یحب التوابین و یحب المتطهرین گردیدی . الان تو حالت آن بچّه را داری كه تازه از مادر متولد می شود، دیگر لكه ای از گناه در وجود تو وجود ندارد. بعد ابولبابه عرض كرد: یا رسول اللّه ! می خواهم به شكرانه این نعمت كه خداوند توبه من را پذیرفت تمام ثروتم را در راه خدا صدقه بدهم . پیامبر - صلی اللّه علیه و آله - فرمودند: این كار را نكن . گفت : یا رسول اللّه اجازه بدهید دو ثلث ثروتم را به شكرانه این نعمت صدقه بدهم . فرمود: نه . گفت : اجازه بفرمایید یك ثلث آن را بدهم ؟ فرمود: مانعی ندارد. اسلام است، همه چیزش حساب دارد حتی در انفاق و ایثار هم می گوید: اندازه نگهدار و زیاده روی نكن . چرا می خواهی همه ثروتت را صدقه بدهی ؟ زن و بچّه ات چه كنند؟ یك مقدار، یك ثلث را در راه خدا بده بقیه اش را نگهدار. حکايتها و هدايتها/ محمد جواد صاحبي ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❌ شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی بهترین مادر دنیا هم میشی بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf کانال مخصوص میباشد❌❌❌
❤️🍃 شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی می‌گفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 انقدر موهام ناز شده 😍
🌸🍃 نظر کارشناس🧕 سلام یکی از استدلال های کسانی که به قصد " ازدواج " وارد دوستی میشن اینه که میگن می خوایم طرف مقابل رو بشناسیم . بنده میگم این اشتباست ، شناختی که در خواستگاری می تونه اتفاق بیافته در چند سال دوستی حاصل نمیشه ! تفاوت بزرگ شناخت از راه دوستی و خواستگاری اینه که ، در دوستی احساسات غلیان پیدا می کنه و اصطلاحا دو طرف عاشق هم میشن ، وقتی احساسات پر رنگ شد باید فاتحه ی شناخت طرف مقابل رو خوند ! حالا این دوستی 10 سال هم طول بکشه ، معایب طرف مقابل یا دیده نمیشه یا این که کم اهمیت جلوه خواهد کرد . وقتی دو نفر با هم ازدواج کردند و اصطلاحا از تب و تاب عاشقی افتادند همون معایب کم اهمیت میشه دغدغه ی ذهنی ! اما در خواستگاری ، علاقه ی آن چنانی وجود نداره و دو طرف عاقلانه همدیگه رو بررسی می کنن . اگه به مسائلی رسیدند که با هم اختلاف نظر دارند ، با عقل شون اون مسائل رو سبک و سنگین می کنن نه از روی احساس . اینجاست که در زمینه ی شناخت طرف مقابل ، یک ساعت خواستگاری بهتر از چند سال دوستی هستش . نشون به این نشون که خیلی از خواستگاری ها به جلسه دوم کشیده نمیشه ، چرا ؟ چون پسر یا دختر به دور از احساسات طرف مقابل رو بررسی می کنن . حالا همین دو نفری که در یک جلسه به این نتیجه رسیدند که به درد هم نمی خورند رو وارد یه دوستی بکنید ، آیا این دو نفر در ابتدای آشنایی ، به همون صراحت جلسه خواستگاری با هم برخورد می کنند ؟! آیا اصلا چنین چیزی امکان پذیره ؟! طبیعتا میگن چند بار همدیگه رو ببینیم ! برای محکم کاری و برای این که اگه خواستند از هم جدا بشن عذاب وجدان نگیرن ، با هم قول و قرار میذارن که به هم دل نبندند، حالا اگه این قول قرار بین دو سنگ گذاشته میشد قابل قبول بود ولی دو انسان ؟؟؟!!! کافیه یکی از دو نفر از نظر طرف مقابل ویژگی های مثبتی داشته باشه ، چه اتفاقی می افته ؟ غیر از اینه که عشق و عاشقی ، هر چند یک طرفه ، شروع میشه ؟ غیر از اینه که وقتی پای عشق اومد وسط ، دو طرف به خاطر نرنجیدن طرف مقابل با احتیاط خودشون رو معرفی خواهند کرد ؟ غیر از اینه که اگه دختر خواست جدا بشه ، و پسر التماس کرد ، حس مادری اون دختر گل میکنه و دلش به حال اون پسر میسوزه ؟! غیر از اینه که اگه پسر خواست جدا بشه و دختر التماس کرد ، حس جوانمردی پسر فوران میکنه و میگه نامردیه که ولش کنم ؟! غیر از اینه که حتی اگه مسالمت آمیز از هم جدا شدند دایره ی انتخاب شدن اون ها به واسطه ی همین ارتباط محدود میشه ؟! این سوال که آیا سابقه ی دوستی داری یا نه ، از این دو نفر پرسیده نخواهد شد ؟! اگه در جواب گفته بشه نه ، و بعدا به طریقی فاش بشه ، باعث بی اعتمادی همسر نخواهد شد ؟! اگه در پاسخ گفته بشه بله ، آیا سوالات بعدی که مثلا تا چه حد ارتباط داشتید و ... در ذهن طرف مقابل ایجاد نخواهد شد ؟ احساسات در مرحله ی قبل از ازدواج ویران کننده است ، مورد داشتیم که یه دختر سر این مساله که به درخواست رابطه ی جنسی دوست پسرش جواب مثبت بده یا نه دچار شک و تردید شده ! این دختر همونی هستش که اگه در ابتدای دوستی و در زمانی که احساساتش  پر رنگ نشده بود، دوست پسرش چنین درخواستی ازش میکرد ، پسره رو به تکه های نامساوی تقسیم میکرد ! بنابراین در زمینه ی انتخاب و شناخت همسر ، پیشنهاد بنده اینه که از راه دوستی ، جلسات آشنایی مخفیانه و بدون اطلاع خانواده ، سعی در شناخت طرف مقابل نداشته باشید . موفق باشید ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌹امروز ۳۱ شهریور آغاز هفته دفاع مقدس خواستم چیزی بنویسم اما عکس خودش هزاران حرف نگفته دارد... 🌹این عکس مربوط به شهید محمدرضا اکبری و مادر بزرگوارشان زینب بیات، ساکن یزدانشهر نجف آباد میباشد 🕊 شادی روح همه ی شهدا صلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ‌‌ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام محضر دوستان  زنی ۳۰ ساله هستم که چند ساله ازدواج کردم. در مورد همسرم میخاستم یه مطالبی بگم و ازتون میخوام اگر کمکی به ذهن تون میرسه راهنماییم کنید. همسر من وقتی باهاشون مزدوج شدم فهمیدم که انسان مذهبی هستن و همه از اخلاق شون تعریف میکردن و خلاصه با یک سری رفت و آمدهای ظاهری و خواستگاری های متعدد رفتیم سر خونه زندگی مون. ایشون توی زندگی مون واقعا از نظر مالی کم نمیذارن. ولی خب مشکل من شاید ایده آل های دینیم هستش و ایشون خیلی فاصله دارن، گر چه خودم هم انسان کاملی نیستم. در واقع فهمیدم که ایشون با اون چیزی که ادعا میکردن خیلی فرق دارن. بسیار آدم کم توجه و بی دقتی هستن. اینی که میگم بسیار زیاد واقعا زیاده ها، آدم مذهبی هر جایی نمیره، هر کاری نمیکنه و خلاصه بگم انجام واجبات و ترک محرمات داره. نسبت به من که بماند اصلا دیگه خودم رو فراموش کردم. بیشتر نسبت به بچه مون کم توجه و بی دقت هستن. انگار نه انگار که خدا این بچه رو به ما داده.  در طول روز شاید یک بار هم سمتش نره، خیلی خیلی اخلاقیات شون هم که تند هست و سریع موضع میگیرن و متاسفانه چند باری هم دست شون رو من بلند شده. این کجاش به مذهب میخوره؟  رفتارشون با خانواده م که بماند، یک سلام خشک و خالی رو هم به زور میدن و وقتی میریم منزل پدری م، میشینن یه گوشه و سرشون تو گوشی و تلویزیون هست و کلا دوست ندارن من با خانوادم رفت و آمد کنم. در عوض به خاطر یک سری تشریفات الکی منو مجبور به حضور تو مراسماتی میکنن که من از اول گفتم که اهلش نیستم و از آهنگ های مبتذل خوشم نمیاد، ولی خب مجبور میکنن و میریم و هزار تا عواقب مثل قضا شدن نمازها و به منجر به درگیر شدن ذهن آدم با حواشی که تو اون مراسم ها هست میشه. ایشون بسیار آدم غدی هستن و حرف حرف خودشونه. من با این اخلاق مشکلی ندارم، مشکلم انتخاب های غلط و بدون فکری هست که پشت این ماجراست. وگرنه من از اول هم دوست داشتم که تو خونه مون مردسالاری و البته بهتر بگم شایسته سالاری باشه. خوراک ذهنی انسان همون قدر مهمه که خوراک روزمره آدم مهمه، ایشون اصلا هم اهل گفتگو نیستن و در واقع هیج وقت نمیشه دو کلمه حرف حساب باهاشون بزنیم. و همیشه صداشون بلنده، زندگی آدم گاهی اوقات مثل دریایی که پر از تلاطمه و فقط خدا میتونه کمک کنه و البته شما که ان شاء الله به دور از هرگونه برداشت نابجایی به من تو حل مساله ام کمک میکنید. 👇❤️ @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ❗️چرا هفته دفاع مقدس، مقدس است؟ ✅ کافیه بدانیم: 1⃣ فتحعلی شاه قاجار ✅ قرارداد گلستان/ ١١٩٢ شمسی «قفقاز، ارمنستان، گرجستان، داغستان، چچن و اینگوش و سواحل ارزشمند دریای کاسپین» به مساحت حدود ٢٣٠ هزار کیلومتر مربع را از ایران جدا کرد ✅ قرارداد ترکمنچای/ ١٢٠٧ شمسی، «ایروان، نخجوان و بخش‌هایی از تالش و آذربایجان» و در مجموع حدود ۳۰ هزار کیلومتر مربع را از ایران جدا کرد 2⃣ ناصرالدین شاه قاجار: ✅ معاهده پاریس/ ١٢٣۵ شمسی «هرات و افغانستان و بلوچستان و مکران» به مساحت ٩٧۵/۲۲۵ کیلومتر مربع را از ایران جدا کرد! ✅ قرارداد حکمیت «گلد اسمیت» ١٢۵٠ شمسی/ مناطقی از: «پاکستان و سیستان» به مساحت ٣۵٠/٠٠٠ کیلومتر مربع از ایران جدا شد! ✅ «پیمان آخال»/ ١٢۶٠ شمسی/ «ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان» به مساحت ١/٢٢۶/۵٠٠ کیلومترمربع از ایران جدا شد 3⃣ زمان احمد شاه / ۱۲۹۸شمسی/ پیمان منطقه‌ای مستشاران انگلیس، «امارات، قطر، عمان و چند جزیره بسیار ارزشمند دیگر» به مساحت ۴٠۵/٢٨٧ کیلومتر مربع رسماً از ایران جدا شد! 4⃣ زمان رضا شاه پهلوی/۱۳۱۶ شمسی پیمان سعدآباد/«ارتفاعات سوق‌الجیشی آرارات» به ترکیه؛ بخش عظیمی از «اروندرود» و اداره کامل آن به عراق‌؛ و «دشت وسیع نااُمید» به مساحت ۳ هزار کیلومتر به افغانستان بخشیده شد! 5⃣ زمان محمد رضا شاه پهلوی ✅ ١٣٣٣ شمسی بندر استراتژیک «فیروزه» در شرق دریای خزر از ایران جدا و به شوروی واگذار گردید! ✅١٣۵٠ شمسی مجمع الجزایر بحرین به مساحت بیش از ٧٠٠ کیلومتر مربع با انبوهی از مخازن نفت و گاز از ایران جدا شد! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام خدمت اعضای کانال اول تشکر کنم از کانال خوبتون❤️ حقیقتا ی سوالیه ک برام پیش ا
پاسخ اعضا 🌙🌸 ‌ سلام برای دخترخانم بین بیستوشیش تاسی سال که تومجازی یکیومیبینه دوسش داره لطفااین اینستای کوفتیوحذفش کن که خانمان سوزشده توهم که ابرازعلاقه نکردی اونم نکرددیگه ولش کن اصلاانگاراون وجودنداره چراتودخترنازنین غصه کسی که دوروبرش پره دختره روبخوری حیف تونیست؟هرمردی لیاقت نداره اونم چی؟ بخاطرش اشک بریزی وچشات پف کنه بچسب به همون کارپردرامدت که گفتی انشالایه ادم خوب خدانصیبت میکنه به این روزای مسخره میخندی .توکل به خدامنم مهدیسم برامشکل منم دعاکنین 🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 سلام برای دخترخانمی که ارشدخوندن ویه نامزدی داشته که پدربزرگ ومادربزرگ طرف اومدن حرف زدن ورفتن پسره روحرفش نمونده ومادرخواهرش به همه چی گیردادن وشماهم ازقولهای الکی خسته ودلسردشدین انشالاکه اولاخدابهتون ارامش بده واقعابعضی خانواده هاچه فکری میکنن که باروحیه واحساسات یه دختروخانوادش بازی میکنن ،خیلی کارشون زشته وحتماچوبشومیخورن چراهمش خودتوسرزنش میکنی که اه اونادامنتوبگیره مگه چه بدی بهشون کردی به خودت تلقین نکن اونابایدروحرفشون می ایستادن وبرات تلاش میکردن الانشم بسپربه خانوادت احساساتوبزارکناربایدخانوادش پاپیش بزارن وهمه تعهداتشونوبهش عمل کنن خواهرشم حق نداره توکارتون دخالت کنه مگه خودش زندگی نداره برادرشم نبایدانقدچشمش به دهن اینواون باشه اقتدارم خوب چیزیه ،انشالاخوشبخت ترین باشی .منم مهدیسم برای مشکل منم دعاکنیدلطفا❤️❤️ 🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 ای دادازدست شیطان که ادموگول میزنه خواهری که گفتی خیانت کردی واه جاری پشت سرته انشالاخدابخشندست توکه انقدفشاراوردی به خودت دیگه ناامیدنباش خدابخشندست خیلی ناراحت شدم پیامتوخوندم من پیام اولتونخوندم این اخریوخوندم بچت گناهی نداره باهاش خوشرفتاری کن انشالاخداخودش کمکت میکنه شک نکن.جواب اون برادرشوهرتم خدامیده اونم درحق برادرخودش خیانت کرده اونم بایدبترسه ازخدا.توبه که کردی دیگه انقدخودتوزجرنده فقط سمتشون نروهیچ جوره پناه برخداکه عیب ادمارومیپوشونه ولی بنده هاش رسوامیکنن چقدتلخه 🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 سلام خانمی که گفتن پسرشون شقاق داره باید عمل کنه کفسول سفالکسین شیش ساعتی بخوره و عرق خارشتر هم هر صبح ناشتا یه استکان بخوره مامان منم همین مشکلو داشت دکتر گفت باید عمل بشه با همین کار خوب شد 🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 سلام برای خانمی که دکترخوب برای تشنج اطفال میخوان دکترسعیدانوری کلینک تامین اجتماعی خزانه که روزهای شنبه وچهارشنبه ازصبح تاظهرهستن بایدروزقبل زنگ بزنیدتاقبل ۱۲ظهروقت بگیریددکترخیلی حاذقی هستن مطبشون هم میردامادهست ولی نمی تونیدبه آسونی وقت بگیریدبااینکه توی درمانگاه هست ولی خیلی دلسوزوباوجدانن ودکتررضوانی هم سعادت آبادخیلی دکترخوبی هست تلفن گویاکلینک تامین اجتماهی ۵۵۳۴۱۶۹۴دکترمرتضی رضوانی کاشانی فوق تخصص مغزواعصاب کودکان۰۹۰۳۸۳۸۸۴۰۱ ✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅ سلام برا دوست عزیزی که اصفهان دنبال متخصص برا زانوشون هستن... دکتر عباس رحیمی فلوشیپ زانو و تعویض مفصل... خیابون دقایقی روبروی ام آر آی اصفهان،ساختمان پردیس... بزنید نت آدرس دقیق و شماره تلفن رو پیدا کنید... البته به سختی نوبت میدن و چند ماهی در سال خارج از کشور هستن... 🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 سلام خواستم از دوست عزیزی که موسسه ایلام را برام معرفی کردن خیلی خیلی تشکر کنم اجرتون با حضرت فاطمه ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
تدابیر فصل پاییز (6).mp3
4.93M
🍁چه کنیم تا در فصل پاییز سالم‌ بمانیم؟ 🎙توصیه های خانم دکتر خیاط زاده پزشک و متخصص طب ایرانی سلامتکده معصومیه قم در رابطه با تدابیر فصل پاییز از دیدگاه طب ایرانی 🍂 🍏سلامتی آگاهی می خواهد این پست رو با عزیزانتون به اشتراک بذارین 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍎 🔴 بازگشایی مدارس و ۳۰ نکته طلایی 🔴 ۳۰ نکته بسیار ضروری که هر پدر و مادری باید قبل از شروع مدارس و نیز در طول سال بهشون توجه لازم را داشته باشه. خواهشاً بادقت و تفکر بخونید. 1. مدام به فرزندتون گوشزد نکنید داره تابستون تموم میشه و باید یواش یواش برای مدرسه آماده بشی 2. مطلقاً بچه رو تهدید نکنید؛ نبینم مثل سال قبل بازی دربیاری یا اوضاع پارسال رو دیگه دوباره امسال سرم در نیاری! 3. امیدوارم این تابستون بچه رو سرگردون این کلاس و اون کلاس تقویتی نکرده باشید 4. آگه متاسفانه شده این پانزده بیست روز رو به فرزندتون استراحت بدید و استرس درس بهش وارد نکنید 5. روحیه فرزندتون رو با این جمله کاملاً مزخرف نابود نکنید «امسال خیلی سال تحصیلی مهمیه برات» 6. به سفر خوبی برید همین شهریورماه البته آگه براتون مقدوره 1. مدام تو سفر نگید بعدش دیگه مدرسه شروع میشه و نمیتونیم بریم. 7. اصلاً دم به دقیقه گوشزد نکنید قراره مدرسه شروع بشه کل خوشی و سفر و تفریح تعطیل بشه. 8. محاله با مادری صحبت کنم و این جمله رو نگه، نه دکتر امسال واقعاً خیلی مهمه! البته همه والدین بسته به سال تحصیلی فرزندشون از اول دبستان گفتن تا سال دوازدهم 9. اما به نظرم آرامش و اعتماد به نفس و عزت نفس و با انگیزه بودن فرزند شما از همه سال‌ها مهمتره... 10. هرگز با فرزندتون اتمام حجت نکنید امسال دیگه باید درس بخونی و نمراتت خوب بشه 11. هرگز به رخش نکشید فلان مدرسه ثبت نامت کردیم و کلی هزینه دادیم و شرمنده‌اش نکنید. 12. مدام خودتون و خوب بودنتون رو با والدین دیگه مقایسه نکنید 13. مدرسه خوب اون مدرسه ای نیست که سخت گیری بیشتری میکنه 14. مدرسه خوب لزوماً مدرسه غیر انتفاعی و کلاس‌های فوق برنامه‌اش نیست. 15. مدرسه ای برای شما خوبه که به شرایط مالی شما بخوره 16. کادر خوب و کار بلدی داشته باشه 17. دسترسی بدان خوب باشه یعنی نزدیک منزلتون باشه مگه اون که دورتره شرایط بهتری داشته باشه. 18. معلم و مدیر و ناظم آروم و پر حوصله ای داشته باشه. 19. جو بچه‌های اونجا به فرهنگ شما بخوره و قابل پذیرش باشه 20. توی تابستون فرزند شما باید نود درصد مشغول بازی بشه و ده درصد مشغول درس 21. توی زمستون پنجاه درصد مشغول بازی بشه و پنجاه درصد درس 22. زمستون ها تلاش کنید دو برابر مهربان و پر حوصله تر باشید 23. من تو این مدت فقط به مادر رو دیدم که رفته مدرسه و به معلم فرزندش گفته من نمیخوام به هر زوری فرزندم چیزی یاد بگیره فقط میخوام از بودن در مدرسه لذت ببره... . 24. شبهای زمستون رو برای فلان درس و امتحان برای فرزندتون لطفاً تبدیل به شب سیاه زمستون نکنید. 25. من کلی آدم ناموفق تو زندگی می‌شناسم که ده‌ها نمره بیست توی کارنامه تحصیلش داشته فقط داشتن نمره بیست مهم نیست! 26. برا نمره کم یه درس و افتادن فلان درس بچه اعلان عزا عمومی تو خونه نکنید! 27. هی تهدید نکنید دیگه داره مهر میشه مهمانی‌ها، تمام دورهمی‌ها تمام تفریح رفتن‌ها تمام... 28. جلوی بچه به خاله و عمه نگید نه نمی‌رسم، نه نماییم، نه نمیشه آخه بچم درس داره.. 29. یه جوری رفتار نکنید انگار تمام عالم و طایفه منتظرند ببینند بچه شما چکار میکنه. 30. اینا باعث انگیزه نمیشه بیشتر تولید اضطراب میکنه. واما کلام آخر 🔽 خواهش می‌کنم فقط عادی باشید عادی عادی باشید!! این‌قدر از درس و مدرسه هیولا نسازید و درس خوندن و مدرسه رفتن رو به کام بچه‌هاتون تلخ نکنید! 🍎تغذیه ی سالم برای دانش آموزان🍎 ✅باید برای تهیه میان وعده دانش آموزان در مدرسه، از پیش برنامه ریزی کنیم زیرا دانش آموزی که صبحانه و میان وعده مناسب نخورد در مدرسه بی حوصله، خسته و بی دقت است. ┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈ 🔰 گزینه های مناسب برای تغذیه محصلین عزیز عبارتست از: 🎒لقمه نان و پنیر با گردو و یا سبزی، کره و مربا (مانند مربای به، سیب و هویج) 🎒ساندویچ خانگی کتلت و یا کوکو، فلافل، شامی لپه، نیمرو، پوره سیب زمینی 🎒میوه‌ تازه و تمیز شسته شده مانند سیب، گلابی، هویج (پخته و یا خام)، پرتقال شیرین و انار دانه شده 🎒خشکبار مانند انجیر، مویز، کشمش، توت خشک، خرما و یا برگه‌های خشک آلو و هلو 🎒مغزیجات (ترجیحا خام و غیر شور) مانند بادام درختی، فندق و پسته (به تعداد کمتر) نخودچی 🎒نارگیل رنده شده مخلوط با شکر انرژی زیادی به آنها می‌دهد و بسیاری از بیماری‌های آنها را نیز درمان می‌کند. 🎒شیرینی‌ و کیک کم شکر خانگی تهیه شده با آرد جوانه گندم، برنج، آرد گندم و پودر بادام، نارگیل، خرما و یا شیره انگور یا عسل، توپک‌های خرمایی با پودر مغزیجات، لوز بادام یا نارگیل 🎒مقویاتی مانند فرنی، حریره بادام، شله زرد و یا سمنو (برای کودکان لاغر و کم وزن) 🎒نوشیدنی‌هایی مانند آب سیب تازه و شیر بادام نیز از دیگر گزینه‌های سالم برای تغذیه کودکان در مدرسه هستند.
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 سها رو به روی هم توی یه کافه نشستیم ..کلافه بودم ،گفت چقدر سبز بهت میاد ..
❤️🍃 سها خسته شدم از رفتارای عجیبش ..مثلا میومد خونمون یهو وسط بگو و بخند از خونه میزد بیرون ..یا وقتی بیرون بودیم یهو غیبش میزد ..دلم نمیخواست حرفی بزنم و توهم بزنه که خیلی برام مهمه .. ولی این سکوت خودمو داشت اذیت میکرد گاهی وقتا فکر میکردم سیاوش از رو ترحم اومده سراغم و دلش برام میسوزه ،واسه همین پیگیر حالمه ،اما وقتی کنارشم نمیتونه تحملم کنه .. .سرم پر از فکرای مزخرف بود اون روز تو پارک اب و اتش نشسته بودیم و جفتمون رو به رومونو نگاه میکردیم ،بی مقدمه گفتم سیاوش چرا اومدی خواستگاریم؟ بدون اینکه نگام کنه ،گفت بقیه چرا میرن خواستگاری؟ جوابش عصبی ترم کرد .. .برگشتم طرفشو گفتم ،یه بار فقط یه بار درست جوابمو بده شیطون نگام کرد و گفت عصبانی میشی زشت میشی چقدر ..وای که کم مونده بود جیغ بزنم ..گفت خب اخه این چه سوالیه ،خب دوستت داشتم که اومدم خواستگاریت دیگه ..گفتم از کی ؟ گفت از وقتی دیدمت ..گفتم سیا تورو خدا ..گفت از همون موقع ها که تو حیاط بازی میکردیم ..با تعجب نگاش کردم ...گفت پاشو بریم دیر شد ..ته دلم پر از حس خوب شد ،از اینکه که این حس ترحم نبوده ..ولی هنوز جوابی واسه رفتارای عجیبش پیدا نکرده بودم ..اون روز از صبح دل شوره داشتم ،شب قبلش خواب بد دیده بودم ولی یادم نمیومد چی بود ،فقط دلم شور میزد تا شب منتظر شدم و خبری از سیاوش نشد ، انقدر خودش همش بهم زنگ میزد که من اصلا عادت نداشتم سراغشو بگیرم ،میترسیدم جایی باشه که نتونه حرف بزنه ..یکم بعد یه پیام اومد که نوشته بود دو سه روز کار دارم ،نگران نباش..جواب پیامشو که دادم گزارش ارسال نرفت براش چهار روز تو بی خبری گذشت ،به مامان اینا چیزی نگفتم که بابا غر نزنه سرم ..الکی میرفتم بیرون و میگفتم با سیاوشم ،دو سه بارم زنگ زدم و خاموش بود ،فقط دعا میکردم سالم باشه اروم قرار نداشتم ،مثل اسپند رو اتیش بودم ، دلم داشت میترکید دقیقا روز چهارم ،عصر بود که زنگ و زدن و سیاوش اومد تو ..اما اصلا شبیه سیاوش نبود ..جلوی خانوادم نمیتونستم حرفی بزنم ، فقط خیره بودم بهش مامان یهو گفت خدا مرگم بده ،چرا اینشکلی شدی خاله ..سیاوش به زور خندید و گفت انقدر که دخترتون حرصم میده خاله .. مامان رفت تو اشپزخونه تا خوراکی مقوی بیاره براش ،رفتم تو اتاقم و پشت سرم اومد ...درو نیمه باز گذاشت و کنارم رو تخت نشست ..انقدر بغض داشتم که اگه دهنمو باز میکردم سیل راه میفتاد دستمو گرفت ،گفت من غلط کردم ،خب ؟ برگشتم طرفشو محکم بغلش کردم ، مهم نبود بابام میبینه یا نه .....من عاشقش بودم و فقط میخواستم سالم باشه و حالا که سالم برگشته بود ،میخواستم با تمام وجودم حسش کنم اروم پشتمو نوازش میکرد تند تند زیر لبم میگفتم خیلی بیشعوری ،خیلی گاوی ..خندید و گفت دستت دردنکنه ،یهو بگو باغ وحش دیگه ...منو از خودش جدا کرد و گفت اخرش تو کار دست من میدی دختر پاشو بریم بیرون یه باد به کلت بخوره ..اون شب کلی حرف زد تا منو بخندونه اما ته دلم از یه چیزی وحشت داشتم که حتی جرات نداشتم به خودم اعترافش کنم مامان هر روز زیر گوشم میگفت بیشتر به سیاوش برس ،ضعیف شده ..انگار دست من بود ..حتی یه شب سهیل به شوخی گفت نکنه معتاد شده شوخی میکرد اما نمیدونست داره منو دیوونه میکنه ...اون شب شام خونه خاله دعوت بودیم هممون ،قرار بود راجع به عقد حرف بزنن ...خاله درست و حسابی حرف نمیزد ، جو خونه‌شون سنگین بود خیلی عمو مسعود صداشو صاف کرد و گفت باید راجع به یه موضوع مهم حرف بزنیم ،سیاوش سرش پایین بود ..رنگ مامان پریده بود و بابا با دقت به عمو مسعود نگاه میکرد ضربان قلبم رو هزار بود ، همه خونه داشت دور سرم میچرخید ..یهو سهیل اسممو صدا کرد و همه برگشتن طرفم ..بلند گفتم خوبم ،عمو چی شده ؟ عمو مسعود ادامه داد ..سیاوش قبل اینکه بیاد ایران ،مریض بود ،اما خوب همونجا درمان شد ولی متاسفانه بیماریش برگشته ..بابا گفت خب دوباره درمان میشه دیگه ،یه جوری گفتی من فکر کردم چی شده ..مگه چی مریضیش ..سیاوش اروم گفت ،سرطان .... مامان زد تو صورتشو گفت یا ابلفضل خاله اروم گریه میکرد و من نمیدونستم چیکار کنم سیاوش بلند شد و اومد طرفم و گفت پاشو بریم بیرون باهات حرف دارم ..بی حرف پشت سرش راه افتادم .. به معنای واقعی کلمه داشتم دق میکردم رو پله ها نشستیم کنار هم ...گفت اگه بهت نگفتم فقط و فقط به خاطر این بود که دکتر گفت کامل درمان شدم .. من اگه یه درصدم شک داشتم نمیومدم طرفت ..اشکام دونه دونه میریخت ، نمیدونستم چی بگم ..گفت الانم هیچ اتفاقی نیفتاده ،هرکی میره دنبال زندگیش ..صداش بغض داشت..گفت خواستم همه چیو درست کنم بدتر گند زدم ... ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام خوبی ببخشید داستا زندگیم رو اگر بخام بنویسم تومار میشه فقط بگم که خیلی بدبختم چند سال میشه تو گروه هستم با زندگی خیلی ها آشنا شدم خوندم ..... ازخودم بگم از۱۱سالگی ازدواج کردم ۶سال عقد کردگی بخاطر بی فکری شوهرم پدرو مادرم وخودم میگفتم باید خانه مستقل داشته باشه تا دختر بدیم عروسی بگیرن ...... وخلاصه ناراحتی زیاد تا اینکه من حامله شدمو مجبوری به خانه ی پدریش رفتم تو یه اتاق ۲۴متری باجهیزیه زیادی فشرده ...زندگی شروع شد بایه شوهره معتاد که خودتون میدونین که چه وضعی بیکار تو خونه پدرو مادرش همون اول زندگی روزاول عروسی نگفتن یه وعده باهم باشیم مارو جدا کردن که مثلا بچشون بفهمه باید بره سره کار در صورتی که چند تا عروس دیگه تو اون خونه اومده بود جدا نبودن باهم شام ناهار بودن ولی من زنه حامله هیچی نبود بخورم با سختی زیاد زایمان کردم الان اون دخترم ۲۹ سالشون هس و ۳فرزند دیگه آوردم همه ی بچه هامون شکر خدا ،خداروشکر ناخواسته بودن ولی سالم خداروشکر بخاطر بچه هام زندگی کردم ۱۴ سال بایه مرد معتاده بیفکر.......تا اینکه باخداوبودن ایمان وصبری که داشتم بخاطر دخترم که طعنه سرکوب توی مدرسه و فامیل و دوستاش می‌شنید بخاطرش خودش خاست رفت کمپ و ترک کرد شد یه آدم دیگه حالا با دوتا بچه آه نداشتیم من هم ازاون دسته آدم هایی بودمو هستم که نمیذاشتم کسی بفهمه که دستم خالیه ولی دورو بری میفهمن ولی کمکی نه میدادن نه ما گردن می‌دادیم ازاول زندگی چون عادت کرده بودم به بدبختی چه روزا که توی خونه ی پدری با رفتو آمد خونه‌ی بزرگتر هیچ خیری ندیدم ولی باز زندگی کردم از کمپ که اومد راهنماش بهش گف پاهاشو ببوس ازش معذرت بخاه بخاطر بدبختی هایی که کشیده خانمت وبچه هات خلاصه........با چه بدبختی مواظبش بودم که مبادا بزنه شبا تا صبح دعا آیت الکرسی پاهاشو بمال .......تا ۱۶ سال ترک کرده ولی فکر میکنم حدس می‌زنم با تجربه یی که دارم ۲سال هسش که میزنه اخلاقش شده شکاک داد بیدا عصبی کینه یی بددهنی دارم‌نابود میشم به روش نمیارم میدونم تفننی میکشه وبرا همین رو اخلاقش تاثیر گذاشته خیلی نداری بدبختی .....کشیدم ولی باز بخاطر اخلاقش خوب شده بود صبر میکردم خداروشکر میکردم برای من زشته که بخاد دوباره شروع کنه رو بچه ها اثر میزاره دوتا دختر دارم دوتا پسر دلم میسوزه براشون 😭😭 خیلی غر غرو شده رو من کلید میکنه یه روز خوبه یه روز بد پسر بزرگم ۲۴سالشه هنوز توهمون خونه پدری هسیم از وارث خونه رو خریدیم ولی قدیمی خرابه درک نداره که بیاد بیرون تنوعی بده بچه ها خجالت میکشن نمیتونم همرو براتون تعریف کنم ولی دارم دق میکنم باخودم میگم کی منو درک میکنه کی منو بفهمه چقدر گذشت کردم چقدر بدبختی نداری خجالت طعنه سرکوب حرف غم غصه تواین خونه داشتم تا کی بسوزم دلم برا این دوتا بچم خیلی میسوزه که چرا اون دوتا بزرگا با بابای معتاد گند اخلاق .......سوختن اینارو چرا خدا اینجور کرد چرا مزد دربه دری هام رو اینجور داره میده من هنوز با این مرد تا حرم حضرت معصومه نرفتم دروغ نگم پیش خدا گیر نباشم شاااید یکی دوبار اونم با کسی بازور نه گردشی نه تفریحی دوبار بازور بردمش خودم با پوله خودم و کمی ذخیره داشتم ازپولش باااازور رفتیم کربلا یک بارم خانوادم فرستادنم باهاش مشهد باهزینه اونا هیچ وقت درک نداره بچه هاشو بیرون ببره تفریح پارکی همش تو خونه تا کی بیدرکی بی ادبی نفهمی .......تحمل کنم با خودم میگم کاش این غصه رو نداشتم بقیش تحمل میشه کرد چکار کنم به روش نمیارم گیر میدم کجا بودی تو آخه این ساعت جایی نداری بری ....ولی بیشرفه بددهنی منم یه عمری گذشته ازمون دوست ندارم کسی بفهمه برامون زشته میخام عروس بگیرم دختر دوباره شوهر بدم چکنم چقدر باخدا بااهل وبیت گفتگو کنم یه آدمی هستم که نماز اول وقت ذکرو دعا نامی هستم شکر خدا شکرلله ولی دیگه بریدم ازبس ۱۴سال اول زندگی پیر شدم خیلی خراب بود وضعش یادم میفته میگم دوباره چکنم دشمن شاد نشم خراب نشه تو مردم خار نشه بچه هام بزرگا جوش میکنن حدس می‌زنم که میفهمن که باباشون اینجور نبود تو این چند سال ولی حتما یه کاری میکنه که اینجور شده با خانوادم بسیار بدشده کلید رو اونا داره کلا اخلاقش عوض شده 😭😭 برام دعا کنین خیلی خیلی بدبختی کشیدم اگر بخام روز بروز بگم ازاول زندگیم بحالم اشک میریزین پدرو مادرم‌خانوادم خیلی غصه میخورن ولی من همیشه نمیخام خرابش کنم همش میگم خیلی خوبه خیلی بدبخته........اونا میگن‌تو بدبختی تو خوبی سنم ۴۶ ساله ولی از کمرو پاو صورت بگو ۸۰سال درک نداره شعور نداره منو ببینه خودش لباس پوشیدن و قیافه و شکلش ۳۰ساله خداروشکر میکنم حسادت ندارم ولی همه یه جورایی غصه منو میخورن
تو خونه قدیمی فرسوده مجهز نیست درک‌نداره بخدا دیگه بریدم ولی روحیه ۲۰خدایا شکر شکرلله طاقتم ۲۰ یه وقت هایی باهاش صحبت میکنم ......میگه تو نمیمیری پوست کلفتی ببخشید میگه عیرت نداری وقتی این حرفا میزنه میخام دق کنم😭😭 من ایمان دارم صبر دارم اخخخخخخ که چه طعنه ها سرکوب ها که‌نکشیدم چکنم راهی هس بتونم دوباره ترکش بدم بروش نمیارم پرو بشه ولی یه وقتی تو جرو بحث هامون میگه تو بمیری میکشم صبر کن میخاد بزاره گردن من که تو الکی دروغ تریااااک مثلا الکی میگه ولی یه وقتی میفهمم میکشه اگر بدونین چه روزگاری دارم حیف صد حیف از منو بچه هام که همه حسرت منو بچه هام میخورن ولی شوهرم دردو شعور انسانیت نداره چه روزا چجور چه ترفندی چه کاراااااا چه حرفا سیاست های به کار زدم که نماز بخونه تو مردم سری توسری دربیاره سرافراز باشه تو مردمیش کردم که بلند باشه ولی میخاد بزنه بریزه همرو مثل دورازجون گاوی که شیر بده بعد بزنه بریزه😭😭 ۵۵سالشه باز یه وقتی میخاد از گیر نماز در بره اخخخخخخ که چقدر دعا کردم خودم چه راههایی رفتم تا به نماز بیاد دیگه مغزم‌پوکیده خیلی خیلی غم دارم شب روز ندارم نمیگم مثل بعضی از خانمها ول‌کن هر غلطی میخاد بکنه ......به خودم برسم به درک هر جوری شد. نه .برا آینده بچه هام بده برا همه چیشون بده باباشون سر خورده باشه ......نمیدونم موندم آخه چقدر باخداوحرف بزنم راهکار میخام شاید خدا خاسته من دردودل کنم راهی جلوم بزارین تو گروه هستم راهکار ها هست ولی ... حالم بده از جوونیم که رفت خیر ندیدم گذشتم ولی خدایا شکرت این دوتا بچه کوچیک هام چکنم اون دوتا بزرگا هم غصه میخورن برام دلم میسوزه چرا خاسته اینا بیان غصه بخورن برا من خودم که سوختم اینارو چرا داده به من حیف حیف با نگاه بشون با عشق بچه هام زندم سره پام ۴تا شون واقعا واقعا همش با جلوگیری بی شک خدا خاسته بیان خودمون میموندیم چجور شده خاسته خدا بوده به دنیا بیان ولی خدا جان قربونت برم نزار دیگه غصه منو بخورن چکنم چکنم 😭😭😭😭 خیلی زیاااااااااد هس غم هام ..خدا صبرم بده فقط ولی صبر کافی نیست دلم میخاد شفاش بده دوباره خیلی سال هسش جلسه کمپ نمیره تا وقتی که میرفت یه آدم دیگه بود من فقط چند سالی که مواد نمیزد مزه زنو شوهری زندگی رو فهمیدم باهزاران بدبختی نداری تو زندگی کیف میکردم شکر میکردم دارمش ولی نمیدونم چرااا آخه تو راها حرفا نصیحت میکردی چرا آخه ..چکنم موندم پیرشدم پیر ببخشید حلال کنین 😭😭 چه دردودلایی دارم که اینا صفر هست گفتم خلاصه کلام خداااا قهرت نگیره با یه انسان زندگی نمیکنم ازاول زندگیم ۳۰وخورده یی ساله ولی یه بار اسم طلاق نیوردم که پیش خدا گیر باشم الانم نمیخام‌حتی تایپ کنم😔 زندگیمو دوست دارم عاشقه بچه هامم شوهرمم دوست دارم چون بابای بچه هامه از من سر نیست هرکی هم ببینمتون غریبه ها شاید بگه حیف ولی پاک‌باشه جونمم براش میدم چون دنیا ارزش نداره بخام فکره خودم باشم برم دنباله خوشی خودم عشقم خوشیم زندگیمه باخدا صحبت کردنمه راهی بزار جلوم الان میگین صبرر ولی من خدای صبرم همه همه ی فامیل خودمو شوهرم به صبر و نجابت من ایمان دارن نمیخام فقط شوهرم خراب بشه خار بشه دوباره خورد بشه دشمن شاد بشه ازبس من تو مردم خودمو شوهرمو ارزش دار کردم نمیخام خارباشه دیگه مغزم پوکیده چه نذری کنم چه ذکری بگم ؟؟؟استاد شدم ازهمه ذکری و دعایی ولی شاید شما گفتین یه ذکرو دعایی خداوقبول کرد 😭😭😭 👇❤️ @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
☀️🍃 استفاده از ابزار دندانپزشکی بدون ضد عفونی🌸🍃 پرسش :برخى از ابزار دندان پزشکى بدون استریل یا ضدّ عفونى، به صورت مشترک براى بیماران متعدّد مورد استفاده قرار مىگیرد، و ممکن است بیماریها از این طریق منتقل گردد. آیا چنین کارى جایز، و در صورت انتقال بیمارى پزشک گنهکار و ضامن است؟ پاسخ : در صورتى که احتمال انتقال، احتمال قابل ملاحظهاى باشد، این کار جایز نیست. و ضامن بودن پزشک بعید به نظر نمىرسد. ضامن بودن دندان پزشک در صورت ضرر🌸🍃 پرسش :معالجات دندان پزشکى ممکن است با شکست یا کوتاهى عمر دندان همراه شود، حال اگر دندان پزشک سعى کافى و دقّت لازم را نموده باشد، ولى در حین یا پس از معالجه ضررها یا عوارضی به دندان و دهان برسد، چه حکمى دارد؟ پاسخ : هرگاه این گونه ضررها طبیعى باشد، و معمولاً در غالب موارد رخ مىدهد، ضامن نیست. در غیر این صورت، اگر از مریض برائت نگرفته باشد، ضامن است. اصلاح مقررات بیمارستان ها🌸🍃 پرسش :کمبود خون در بیمارستانها، و برخى مقرّرات دست و پاگیر براى استفاده از وسایل، ممکن است موجب مرگ بیماران در اتاق عمل شود. آیا اصلاح این مقرّرات واجب است؟ پاسخ :  واجب است کارى کنند که جان مردم در اتاق عمل به خطر نیفتد. کمبود وسایل جراحی در اتاق عمل🌸🍃 پرسش : نبودن وسائل جرّاحى، یا کم بودن آن در اتاق عمل، ممکن است باعث مرگ بیماران شود. آیا تهیّه این وسائل واجب است؟ پاسخ : بر حکومت اسلامى لازم است وسائل را فراهم کند. همچنین بیمارستانهاى خصوصى، هرگاه بیمارى را پذیرش کنند، باید وسائل را فراهم سازند. جدا سازی اتاق عمل در بیمارستانها🌸🍃 پرسش :جداسازى اتاق عمل در بیمارستانها به طور کامل، مستلزم هزینه زیادى براى دولت است. آیا اجراى احکام شرع با هر هزینهاى واجب است؟ پاسخ : در صورتى که براى دولت موجب عُسر و حرج نشود، این کار لازم است. زمان عیادت از بیمار🌸🍃 پرسش : در چه روزهایى از هفته نباید به عیادت بیمار رفت؟ پاسخ : در روایات آمده است که همه روز به عیادت مریض نروید، بلکه یک روز در میان باشد. و اگر بیمارى طولانى شود عیادت پى در پى لزومى ندارد (مگر آن مقدار که باعث شادى بیمار یا پیشرفت بهبودى او گردد) و درباره تفاوت ایّام هفته در مسأله عیادت روایت معتبرى نیافتیم. معامله داروهای غیر مجاز و تاریخ گذشته🌸🍃 پرسش :آیا خرید و فروش داروهاى غیر مجاز، یا تاریخ گذشته، جایز است؟ پاسخ : خرید و فروش داروهاى غیر مجاز جایز نیست; و داروهایى که تاریخ آن گذشته، اگر مقدار قابل ملاحظه اى از آثار خود را داشته باشد و به طرف اعلام شود اشکالى ندارد، در غیر این صورت جایز نیست. معامله دارو خارج از سیستم نظارتى🌸🍃 پرسش :خرید و فروش داروهاى دولتى، خارج از سیستم نظارتى چه حکمى دارد؟ پاسخ :در صورتى که بر خلاف مقرّرات جمهورى اسلامى باشد، یا منشأ ضرر و زیانى شود، جایز نیست. خرید و فروش داروی سقط جنین 🌸🍃 پرسش :با تزریق آمپولى به نام «پروستودین» در سه ماهه اول حاملگى، معمولاً جنین پس از یک ساعت سقط مىشود، این داروها گاه به شکل شیاف یا ژل نیز عرضه مىگردد. آیا خرید و فروش چنین دارویى جایز است؟ پاسخ : خرید و فروش آن اشکالى ندارد، ولى باید حتماً با اجازه و نسخه پزشک متعهّد باشد، تا از آن سوء استفاده نشود. ممانعت از معامله آمپول سقط جنین بدون اجازه پزشک🌸🍃 پرسش :آمپول سقط جنین به صورت قاچاق در بازار به وفور وجود دارد، آیا باید از خرید و فروش آن جلوگیرى کرد؟ پاسخ : آرى باید از خرید و فروش آن بدون اجازه و نسخه پزشک متعهّد، جلوگیرى شود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام خدمت اعضای کانال اول تشکر کنم از کانال خوبتون❤️ حقیقتا ی سوالیه ک برام پیش ا
پاسخ اعضا 🌙🌺 ‌ سلام برا دوست عزیزی که دکتر خوب اصفهان میخواد برا ارتوپد بهمن دوامی دکتر خوبی من مادرم زانوش. خیلی درد میکرد پیشش عمل کرد عالی بود 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام اون پسری که سی جا رفتید خواستگاری آیا ازدواج کردید یا هنوز میرید خواستگاری؟ تجربیاتتون خوب بود ولی خیلی قدیمی هم بود الان همه اول توجه میکنن ببینن خانواده دختره چقدر پولدارن .همین 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام ادمین عزیز برای خانمی که ادرس دکتر مغز و اعصاب کودکان خواست سرچ کنه تو گوگل دکتر محمد مهدی تقدیری فوق تخصص مغز و اعصاب کودکان تهران انشالله مشکلش حل بشه خیلی دکتر خوب وحاذقی هستن وبا اخلاق 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 باسلام خدمت هم‌گروهی های عزیز و ادمین جان دختر خانم بیست یک سال که فرهنگیان قبول شد و این رشته را دوست ندارد عزیزم شما سر کار را برو و در کنارش ادامه تحصیل بده و رشته ای که دوست داری را بخون انشاالله رشته پرستاری قبول میشی مام دعات میکنیم برات 🙏🌻 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام خدمت همه اعضای گروه و ادمین جان جواب دختر خانم گلی که به خاطره پایان نامه خواستگاری که خوبه را رد کرد و هنوز اون خواستگار خواهان ایشون هست عزیزم وقتی مطمئن هستی که پسر خوبیه و در سطح هم هستین چرا دل دل می‌کنی خوب اجازه بده بیاند و انشالله که قسمت هم باشین و ماهم برا خوشبخت شما دعا میکنیم و انشالله هر چی پیش اومد تو گروه بفرستین خوش حال میشم 🌻🌻🌻🌻 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام وقتتون بخیر برای آقایی که۴۳سالشه میخواستم بگم نظرات متفاوته ولی خودم من شرایط واخلاق مهمه فکرمیکنم یه خانم بایداول طرف روبشناسه بعدجواب بده که آقااهل کاروزندگی باشه مسئولیت پذیرباشه اخلاقش هم خوب باشه ومذهب هم یکسان باشه سنش مهم نیست اتفاقاخودم من سعی دارم باشخصی ازدواج کنم که ازمن حداقل ده وبیشتربزرگترباشه ولی تمام خواستگارهای من سنشون ازمن کمتره 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام خانمی ک گفتن مشکل مقعدی دارن و دوست ندارن درون اب گرم بشبنن عزیزم اولین چیزی ک درد اروم میکنه نشستن درون اب گرمه یعنی چی ک دوست ندارین بعد اینکه اصلا سرکه نریزن برا مقعد خوب نیس سرکه برا عفونت و خارش واژن خوبه.. ذرون تشت فقط اب ولرم ... قبل دفع حتما دور مقعد چرب کنین باوازلین یا روغن گیاهی ..بعد دفع هم قشنگ خشک کنین بازم چرب بشه پماد انتی هموروئید هم برا درون مقعد هم برا بیرون بگیرین استفاده کنین 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 جنگ تبوك پیش آمد. پیغمبر صلی الله علیه و آله مسلمین را به پیكار ترغیب نموده با سپاهی به آن طرف حركت كرده عده ای از منافقین و سه نفر از مؤمنین كه سابقه نفاقی نداشتند تخلف جسته به همراه لشكر نرفتند. یكی از مؤمنین متخلف كعب ابن مالك شاعر بود. كعب گفت من در آن روزها نیرو و قدرتم بیشتر از پیش بود و سابقه نداشت در یك زمان دو وسیله سواری داشته باشم مگر در همان اوان جنگ تبوك . هر روز با خود می گفتم امروز خواهم رفت آن روز می گذشت و نمی رفتم باز فردا همینطور، بالاخره سستی نموده و از حضور در جنگ و سپاه مسلمین خودداری كردم . روها ببازار می رفتم ولی كارم گره پیدا می كرد و منظورم حاصل نمی شد. با هلال ابن امیه و مرارد بن ربیع مصادف شدم آنها هم مانند من تخلف جسته بودند بطوریكه می گفتند وضع كار ایشان نیز پیچیده بود. تا مدتیكه مسلمین در راه این جنگ بودند، بهمین ناراحتی و پیچیدگی گرفتار بودیم شنیدیم سپاه اسلام بهمراهی پیغمبر صلی الله علیه و آله مراجعت می كنند از كرده خود پشیمان شدیم و به استقبال بیرون آمدیم وقتی خدمت حضرت رسول رسیدیم آنجناب را به سلامتی تهنیت گفتیم سلام كردیم ولی حضرت جواب نداده رو از ما برگردانید به رفقا و دوستانمان سلام كردیم آنها هم جواب ندادند. این خبر به گوش ‍ خانواده های ما رسید ایشان نیز از گفتار با ما خودداری كردند. وضعی عجیب پیش آمد به مسجد كه وارد می شدیم با هر كس صحبت می كردیم جواب نمی داد. زنان ما خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله رفته گفتند شنیده ایم شما از شوهران ما رو بر گردانیده ای آیا ما نیز از آنها جدا شویم . حضرت رسول به آنها فرموده بود كناره گیری نكنید ولی نگذارید با شما نزدیكی كنند. كعب و دو رفیقش از مشاهده این وضع گفتند: بودن ما در مدینه چه فایده دارد اكنون كه با ما سخن نمی گویند از پیغمبر صلی الله علیه و آله گرفته تا خانواده و دوستانمان همه از ما لب فرو بسته اند. خوبست از مدینه خارج شویم در میان كوهها به راز و نیاز و توبه و استغفار مشغول گردیم یا خداوند توبه ما را می پذیرد و یا به همین حال از دنیا می رویم به جانب یكی از كوههای مدینه رفتند روزها روزه می گرفتند و شبها را به مناجات می گذراندند خانواده آنها برای ایشان غذا می آوردند ولی صحبت نمی كردند مدتی گذشت كار آنها استغفار و گریه و زاری بود. گفته اند پنجاه روز را به این حال سپری كردند. روزی كعب به دوستان خود گفت اكنون كه مورد خشم خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله و خانواده و دوستانمان هستیم چرا ما خود را بر یكدیگر خشم نگیریم . بیائید از هم جدا شویم . هر كدام دور از دیگری مشغول راز و نیاز و توبه و بازگشت شویم و با هم صحبت نكنیم تا بمیریم یا خدا توبه ما را قبول كند سه روز از یكدیگر فاصله گرفتند شبها در دل كوه هر كدام به گوشه ای راز و نیاز داشته بطوری دور بودند كه هم را نمی دیدند. شب سوم حضرت رسول صلی الله علیه و آله در خانه ام السلمه بود. در آن شب آیه قبول توبه آنها نازل شد. (لقد تاب الله علی النبی و المهاجرین و الانصار الذین اتبعوه فی ساعه العسره من بعد ما كاد یزیغ قلوب فریق منهم ثم تاب علیهم انه بهم رؤ ف نرحیم، و علی الثلاثه الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحت و ضاقت علیهم انفسهم و ظنوان لا ملجاء من الله الا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا، ان الله هوالتواب الرحیم) همانا پذیرفت خداوند بواسطه پیغمبر صلی الله علیه و آله توبهئ مهاجرین و انصار را آن كسانیكه در هنگام سختی و دشواری او را پیروی كردند پس از آنكه نزدیك بود دلهای بعضی از آنها برگردد (از رفتن به جنگ با این دشواری بعد از این تمایل كه پیدا كردند به برگشتن باز خداوند از آنها گذشت او به مؤ منین رؤ ف و مهربان است . و پذیرفت توبه آن سه نفری را كه خلاف كردند و از رفتن به جنگ خودداری نمودند. كار بر آنها به طوری دشوار شد كه زمین با این وسعت بر ایشان تنگ گردید و دلهایشان از اندوه گرفته و تنگ شد، دانستند پناهی از خدا نیست مگر بسوی خودش، توبه آنها را بر پیغمبر نازل نمود تا مؤ منین توبه نمایند. خدای همانا بسیار توبه پذیر و مهربان است. داستانها و پندها, ج1/ مصطفي زماني وجداني ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🚨🚨از کبدچرب و دیابت و چاقی خسته شدی🥵🥵 کبدت چربه و مدام دارو استفاده میکنی😕 از پس هزینه های هنگفت دارو های شیمیایی برنمیای☹️ ↩️ اینجا که بهت معرفی میکنم با دارو های گیاهی مشکل دیابت چاقی و کبد چرب رو خیلی راحت درمان میکنه😍😍 پایان کبدچرب ✅ پایان چاقی✅ پایان دیابت✅ بکوب رو لینک ✨🤍 🆔https://eitaa.com/joinchat/867435156Cce137a5f3b