eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
168.3هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
دوستان ادامه داستان از زبان #سحر دختر نجمه بیان میشه از روزی که با همسرش اشنا شده👇👇 مقدمه👇✅ سحر(
❤️🍃 سحر( دختر نجمه ) خیلی شلوغ شده بود، تو اتاق ما یه ترم اولی جدید اضافه شده بود که اسمش شیدا بودالهام رشته ش کامپیوتر بود و من حسابداری و فقط یکی دوتا درس عمومی رو  با هم بودیم، بیشتر کلاسا رو تنها بودم یکی دو روز گذشت، سر کلاس زبان بودیم که در کلاس رو زدن و آقای چهارخونه اومد تو کلاس، نمیدونستم رشته اش چیه، اومد و رو یکی از صندلی های جلوی کلاس نشست، البته زیاد نمود چون انقدر وسط حرفای استاد حرف زدو بچه ها خندیدن، که استاد بیرونش کردکلاس ظهرم حقوق تجارت بود وساعت سه تموم شد.  تنها باید برمیگشتم خوابگاه، کلاسورمو تو بغلم گرفته بودم و آروم میرفتم، که سر وکله ش پیدا شد و جلوم وایستادگفتم میشه بری کنار، دیرم ‌شده،از جیبش یه کارت درآورد و گذاشت لای کلاسورمو رفت کنارخیلی خجالت کشیدم، احساس می‌کردم همه دارن نگام میکنن، وقتی رسیدم خوابگاه همه چی رو واسه الهام تعریف کردم، گفت خب خودت نظرت چیه، رو تختم دراز کشیدم و گفتم نمیدونم ولی ازش خوشم میادخیلی خسته بودم، همینجوری که سرم رو بالشت بود خوابم برد، با صدای جیغ و داد شیدا از خواب پریدم نگاش کردم که وسط اتاق بالا و پایین می‌پرید، گفتم چی شده، کارت تو دستشو گرفت طرفمو گفت حامد بهم شماره داد گفتم ترسوندیم دیوونه، مبارک باشه اومدم دوباره بخوابم که چشمم افتاد به الهام که نگام می‌کرد،گفتم چته؟ یکم مِن مِن کرد و گفت سحر حامد همون آقای چهار خونه ست نگاه به صفحه گوشیم کردم، همش دو ساعت خوابیده بودم، چه جوری فرصت کرده بود به یه نفر دیگه ام شماره بده..شیدا اومد بغل تختم، یه لبخند موزیانه رو لبش بود، گفت حتما خواسته تورو سر کار بذاره،یه شماره خاموشش رو داده بهت،میدونستم میخواد عصبیم کنه... چشمامو بستم و خواب‌آلود گفتم من کارتشو انداختم دور،دیگه نميدونم روشن بود یا خاموش...بادش خوابید و دلم خنک شد...رفت رو تختش نشست و بلند گفت، بچه ها یه دقیقه هیچی نگین میخوام زنگ بزنم بهش... خیلی حرصم گرفته بود،میدونستم اگه به شیدا پیشنهاد نداده بود هیچوقت حتی بهش فکرم نمیکردم، اما حالا احساس می‌کردم ضایع شدم... داشتم دیوونه میشدم، صدای شیدا شدیدا رو مخم بود، ولی میدونستم هر حرکتی بکنم شیدا میذاره به حساب ناراحتیم و کیف میکنه...الهام از اتاق رفت بیرون و یکی دو دقیقه بعدش منو صدا کرد و من تقریبا فرار کردم از اون جو سنگینی که تو اتاق بود...الهام کنار آشپزخونه وایستاده بود، گفتم چی شده، گفت هیچی میخواستم از اتاق بیای بیرون، ترسیدم سکته کنی...سعی می‌کردم خودمو بی تفاوت نشون بدم، گفتم وااااا، مگه چی شده که بخوام سکته کنم؟خل شدی.. دیگه هیچی نگفت و رفت سراغ قابلمه غذاش... منم همونجا نشستم رو یکی از پله ها و سعی کردم آروم باشم ولی مگه میتونستم، چه جوری تونسته بود آخه، مگه آدم همزمان میتونه از دو نفر خوشش بیاد، شایدم چند نفر... یهو نگام افتاد به دخترایی که از جلو رد میشدن، باز تو دلم گفته معلوم نیست به چندتا از اینا شماره داده... خنده های مسخره شیدا یه لحظه ام از جلوی چشمم کنار نمی‌رفت،باید یه کاری میکردم،من آدم کم آوردن نبودم.. میدونستم بحث دوست داشتن وسط نیست، من میخواستم تلافی کنم...فردای اون روز ساعت 8 صبح کلاس اصول حسابداری داشتیم، شیدا هم رشته ش کامپیوتر بود و خداروشکر سرکلاس نمیدیدمش...با چندتا از دخترای کلاس آشنا شدم و بعد فهمیدم هم خوابگاهی هستیم ... خوشحال بودم چون بهونه خوبی واسه عوض کردن اتاقم پیدا کرده بودم...از کلاس که اومدم بیرون، حامد و دیدم که رو پله ها نشسته بود و سرش تو گوشیش بود، خیلی دلم میخواست به بلایی سرش بیارم اما ترجیح دادم خیلی خانومانه و بی تفاوت از بغلش رد بشم، نزدیکش که رسیدم سرشو آورد بالا، تا دید منم بلند شد و گفت چرا زنگ نزدی، دست خودم نبود، با چشمای گشاد شده از تعجب نگاش کردم، فهمید منظورمو، گفت خب من خیلی منتظر موندم تو زنگ نزدی، گفتم شانسمو با یکی دیگه امتحان کنم، گفتم کار خوبی کردی چون من اصلا قصد نداشتم زنگ بزنم، حرفمو زدم و با قدمای پر از حرص ازش دور شدم... ... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آنالیز 👈🏻واقعیات تلخ از زبان متخصص طب سنتی و پاتولوژیست ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍎 👈درمان خانگی از استادطالقانی 👇🏻👇🏻👇🏻 ⬅️نام بیماری :غلبه سوداء اگر شما واطرافیانتان علایم زیر را دارید: 🔻کم خوابی وخواب نامنظم, 🔻بی حوصلگی 🔻سرمای نسبی بدن, 🔻یبوست 🔻گرسنگی مکرر،ولی بهمراه اشتهای کاذب 🔻تیرگی زیرچشم 🔻بالاخص فکروخیال زیادوگوشه گیری ازجمع واندوه و... شما درگیر بیماری غلبه سوداء شده اید. 🚫پرهیزات: 👇👇👇👇 ⬅️غذاهای کارخانه ای وبازاری گوشت گاو,عدس.,بادمجان, ادویه جات,آجیلهای بو داده وشور,نمک زیادو... همچنین گوشه گیری وجمع گریزی وغم واندوه پرهیز جدی از استفاده زیاد از موبایل وکامپیوتر و... ✅مفیدات: 👇👇👇👇 ⬅️غذاهای گرم وتر میل کنید مانند آبگوشت,خربزه,سیب شیرین,گلابی,گیلاس,قورمه سبزی,قیمه,عسل,ارده,شیره و... 💊درمان: 👇👇👇 ⬅️۱_انجیرخشک پنج عدد بهمراه هفت عدد بادام درختی با یک استکان آبگرم نیم ساعت قبل از صبحانه وشام ⬅️۲_شربت عسل+ گلاب + آبلیموی ترش طبیعی صبح وشب یک لیوان ⬅️۳_پیاده روی روزانه 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎 ناباروری در مردان _ زنان : علت : ۱ . عدم تعادل مزاج ۲ . بیماری های زمینه ای به خصوص چاقی ، اختلالات تیروئیدی ، دیابت، کبد چرب ، افزایش اوره و اسید اوریک، افزایش کلسترول و .... ۳ . کمبود ویتامین دی، ویتامین سی ، ویتامین آ و..... کمبود املاح کلسیم ، آهن و ...‌‌ ۴ . تجمع سموم دربدن( به خصوص در کبد و کیسه صفرا ) در مردان نابارور مصرف بیش از حد مواد نشاسته ای و قندی ، گرمی ها و مواد غذایی چرب سبب تجمع سموم و صفرا می شود و محیط برای رشد و فعالیت اسپرم نامساعد می گردد . مصرف بیش از حد منابع حیوانی به خصوص گوشت قرمز در مردان سبب اسیدی شدن خون و کاهش قدرت باروی می شود . کبد چرب و چربی شکمی تعداد اسپرم های فعال را کاهش می دهد . مصرف نان های موجود در بازار حتی نان سبوس دار و نان سنگک ، محصولات کارخانه ای و غیرطبیعی ( به خصوص روغن های موجود در بازار _ حتی روغن ارده کنجد ، زیتون و ....) ، محصولات قنادی ، فست فود ها و..‌.... محیط بدن را برای تکثیر اسپرم های سالم نامساعد می سازد . در این میان عوارض انواع دارو های شیمیایی ( مسکن ها و .....) و داروهای پیچیده گیاهی هم به چشم می خورد . برای مردان مصرف شیر تازه ، سبزیجات تازه و رنگارنگ ، جوانه و سبوس ارگانیک ، میوه های قرمز رنگ و مرکبات به عنوان منابع ویتامین سی ، ویتامین آ و.....املاح معدنی توصیه می شود. 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎 بسم الله الرحمن الرحیم ناباروری در مردان _ زنان : در زنان مصرف بیش از حد مواد نشاسته ای و قندی و گرمی سبب خشکی مزاج می شود و چنین محیطی برای لقاح موفق ، نامناسب خواهد بود. چاقی و پرخوری نیز ایجاد سموم و خلط های فاسد کرده و سبب لقاح ناموفق می شود. وجود سموم صفرا و .... سبب اضطراب و دفع تخمک می شود . اختلالات تیروئیدی به طور مستقیم روی ناباوری زنان تاُثیر دارند . نقش موُثر و پررنگ جوانه ارزن در کنترل اختلالات تیروئیدی کاملاً به اثبات رسیده است . کمبود آهن ، کلسیم و... سبب ناباروری زنان می شود . درمان ناباروری در مردان _ زنان : ۱ . اصلاح مزاج : در بحث سرطان تحت عنوان معده سرد و کبد سرد در بحث سرطان آمده است . ۲ . اصلاح سبک زندگی: در بحث سرطان مورد بررسی قرار گرفت. ۳ . اصلاح تغذیه : انتخاب نوع و میزان غذا براساس حفظ تعادل مزاج ۴ . کنترل بیماریهای زمینه ای ( به خصوص اختلالات تیروئیدی در زنان و چاقی و کبد چرب در مردان و زنان ) : در بحث های گذشته آمده است . ۵ . مصرف روزانه ۱_۳ قاَشق غذاخوری جنین گندم در یک فنجان شیر به افزایش قدرت باروی کمک می کند. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 شهید بهنام میرزا خانی 💜🍃
زندگینامه شهید بهنام میرزاخانی متولد ۳۱ خرداد سال ۱۳۷۰ و از آتش‌نشانان ایستگاه ۲ آتش‌نشانی بود که در جریان اطفای حریق ساختمان پلاسکو دچار سوختگی ۶۵ درصدی شد و یک روز پس از انتقال به بیمارستان شهید مطهری (ره) به فیض شهادت نائل آمد و در قطعه ۵۰ گلزار شهدای تهران آرام گرفت. وی که تنها ۳۳ روز از دامادی‌اش می‌گذشت، اولین و جوان‌ترین شهید ماجرای پلاسکو نام گرفته است. به منظور آشنایی با خصوصیات اخلاقی این شهید آتش‌نشان، گفت‌وگویی را با مادر وی انجام دادیم. چندکلامی پای صحبت های مادر شهید؛ «محترم کزازی» مادر شهید میرزاخانی با اشاره به خُلقیات فرزند خود اظهار داشت: فرزندم از کودکی با قرآن مانوس بود و روزه و نماز اول وقت وی هیچ‌گاه ترک نشد. بهنام بسیار با محبت بود و شوخ‌طبعی و رفتار خوب سبب شده بود، دوستان زیادی داشته باشد. دوستانی که هنوز ما را تنها نگذاشته‌اند و تمام تلاش خود را می‌کنند که جای خالی بهنام را پر کنند. بهنام عاشق شغل آتش‌نشانی بود. پنج سال در سازمان آتش‌نشانی خدمت می‌کرد. همیشه می‌گفت، «آتش‌نشانی شغل نیست، عشق است.» اکنون هم برادرش می‌خواهد راه او را ادامه دهد و آتش‌نشان شود. مادر شهید در خصوص ارادت فرزند خود به شهدا بیان کرد: بهنام تا فرصتی به دست می‌آورد، راهی گلزار شهدا می‌شد. تفریحش زیارت شهدا بود. شب‌های قدر را در کنار آن‌ها احیا می‌کرد و آرزو داشت در قطعه شهدا آرام بگیرد تا پس از شهادت باز هم با دوستان وی در این مکان مقدس جمع شوند. وی افزود: فرزندم به شهیدان «محمدابراهیم همت»، «سید احمد پلارک» و «محمدهادی ذوالفقاری» علاقه خاصی داشت. بهنام همیشه می‌گفت، «ما مدیون خانواده شهدا هستیم. دست پدر و مادر شهدا را باید بوسید.» آرزوی بهنام شهادت بود. همیشه پس از نماز سجده می‌کرد و از خداوند می‌خواست، «مرگ با عزت داشته باشد.» هرچند که در سال ۱۳۹۴ یک سانحه رانندگی خطرناک را تجربه کرد، اما خداوند وی را حفظ کرد تا سرانجام عمرش همانی باشد که همواره آرزو می‌کرد. وی با اشاره به تلاش‌های فرزند خود برای اعزام به سوریه تصریح کرد: پس از مدت‌ها پیگیری، قرار بود عید سال ۱۳۹۶ به سوریه اعزام شود. به همسرش گفته بود، «آرزوی شهادت دارد و می‌داند که به شهادت می‌رسد.» می‌دانست من ناراحت می‌شوم، به همین دلیل از اشتیاق دوست خود برای دفاع از حرم صحبت می‌کرد؛ من غافل از اینکه خودش را می‌گوید، پاسخ می‌دادم، «مامان جان، تا فرزندشان از جبهه بازگردد، آن خانواده چه می‌کشد، خیلی سخت است.» مادر شهید در پایان بیان کرد: اگر چه پسرم وصیت‌نامه نداشت، اما همیشه می‌گفت، «اگر شهید نشویم، می‌میریم. پس چه بهتر که شهادت روزی ما شود.» خدا را شاکر هستم که فرزندم به آرزوی خود رسید. خداوند ان‌شاءالله همه جوانان را به راه راست هدایت کند و یاری‌شان کند که راه شهدا را ادامه دهند. دوست دارم مدافع حرم شوم🌻 یکی دو ماه قبل بود که برای ضبط تیتراژ یکی از برنامه های تلویزیونی، به دنبال لباس آتش نشانی بودیم و به خاطر گران‌قیمت بودن آن کسی حاضر به امانت دادن آن نمی شد. بالاخره از طریق یکی از دوستان، آتش نشانی به من معرفی شد و در ایستگاه آتش نشانی امام حسین(ع) با او قراری گذاشتم تا چند ساعتی لباسش را به امانت بگیرم. حین گپ و گفت کوتاهم ناگهان گفت: کسی را سراغ داری بدون تشریفات و دردسر مرا به سوریه بفرستد؟ دوست دارم مدافع حرم باشم و عاقبت بخیر.. امروز اولین نفری که شهادتش مشخص شده، همان کسی است که عاشق شهادت بود. روایت حمید مرواندى،تهیه کننده برنامه دوباره گوش کن از شهید جوان ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام میخواستم بدونم کسی از شما از داروی کف لمه دکتر احسنیان استفاده کردین؟ نظرتون راجع به این دارو چیه؟ ممنون میشم اگه راهنماییم کنید ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام دوستای عزیزم دعایی هس ک بخونم مرگم زودتر برسه؟ خسته شدم از زندگی از نداری از کمبود ازحسرت.از گرفتاری.از یه مردبی اهمیت .از یه جوان حرف گوش نکن ازهمه چی وقتی خدا ب دادم نمیرسه میخوام چکار زنده بودنو..نمیخوام خودکشی کنم..فقط نگین امتحان الهیه ک گوشم ازاین حرفاپره...توروقران هرکی بلده بهم بگه.خستم خسته ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام دوستان خوبین؟ کسی بوده ک سوره انسان روبرای سربراهی فرزندش خونده ونتیجه گرفته باشه.لطفاجوابموبدین ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام عزیزان..پسرم تویه‌کارگاه خیاطی کارمیکنه وبنابدلایلی دوست ندارم بره...ایاذکری هس ک مانع بشه ونره اونجا؟؟؟؟ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام از خانومای مشهدی تقاضا میکنم برای عمل زیبایی واژن یک دکتر که خودتون پیشش این عمل رو انجام دادین و راضی هستین بهم معرفی کنید سپاسگذارم 🙏یک بار دیگه هم پیام گذاشتم کسی جواب نداد ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خدمت دوستان وتشکر فراوان از حبیبه خانم بابت همچین گروه ای سوال که داشتم پسرم رو دوسال پیش عمل لوزه انجام داده الان ۸ سالشه بعد از عمل یک چند ماه خوب بود ولی دوباره همون خرو پف های شدید نمیتونه از بینی نفس بکشه داره دکتر بردم گفت دوباره باید عمل بشه ولی گفتم نمیشه که همش بره زیر تیغ جراحی چون بعد از عمل خیلی اذیت شده از شما دوستان اگه کسی راهی یا طب سنتی یا دکتر خوب برای درمان خروپف وپر بودن بینی سراغ دارین دریغ نکنین دعا گوی شما هستم ممنون مامان یاسین از مشهد ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام عزیزان.. دوستان کسی تجربه کوچک ‌کردن سینه راداشته؟راستش سینه هام نسبت ب اندامم خیلی بزرگ نشون میده اگ راه حلی داریدلطفاب اشتراک بذارید...پیشاپیش ازهمه تون سپاسگذارم😘🪴 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام، من پریود شدم بعد پاک شدم و بعد یک هفته مجددا پریود شدم و خیلی هم لخته میاد و سینه هام یک ماهی میشه خیلی حساس شدن درد میکنه و سفت شدن، عزیزان هرکس میدونه و اطلاع داره منو راهنمایی کنه از چیه، اولین باره اینجوری میشم، درضمن 37 سالمه و دوتا بچه دارم، هرکس یه چیزی میگه یکی میگه کیست داری یکی میگه کم خونی یکی میگه از استرس هست، میترسم برم دکتر بگه کیست یا فیبروم داری و اینکه هیچ نوع قرص و دارویی مصرف نمیکنم که از قرص یا دارو باشه که اینجوری شدم، نمیدونم موندم فقط منتظر جواب تون هستم بزرگواران مامان سید امیرعلی و سید ابوالفضل هستم💖🌺🙏 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام دوستان من رفتم دکتر بهم گفته ک دیسک کمرت بیرون زده گفت عمل نمیخاد میخاستم ببینم کسی تو گروه همینطور بوده بامراعات خوب شده باشه ممنون ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام دوستان لباس فروشی میخاستم بزنم ازکجا لباس کلی ارزان بخرم 👇🌻 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کربلایی کاظم ساروغی .. . پیر مرد بی سوادی که یک شبه حافظ کل قرآن کریم شد... آن هم به وسیله امام زمان عج... دلیلی دیگر بر عدم تحریف قرآن . ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 سلام حبیبه خانم مدیر خوب گروه و همه اعضا کانال .یه پیام های خوندم که خانم های گروه جواب یه خانمی داده بودن که خانواده شوهرش بهش تهمت دزديدن طلا داده بودن .وقتی خوندم یاد خودم افتادم منم همینطور بهم تهمت زده شد حالا نه از خانواده شوهر از مادر و خواهر خودم حالا چطور براتون تعریف میکنم یه هفته اس نه خواب دارم نه خوراک همش فکر و ذهنم مشغلوله و اینقدر غصه و حرص و ناراحتی میخورم مدام سردرد و گوش و چشمم درد میکنه .من تو دوران مجردی ام سرکار فروشندگی میرفتم صبح تا شب تو سرما گرما هزار جور حرف صاحب کار و مشتری ۱۰ سال تو دکان های مردم کار کردم تا هم خرج خودم بدم هم کمک خرج خانواده هم پس انداز برای آینده داشته باشم بخدا رهن خانه پول آب برق گاز سهم خودم میدادم .ازدواج کردم خانواده ام هیچی حتی یه قاشق بهم ندادن خودم با کار کردن و پس انداز جهیزیه خریده بودم برای مثلا سربلندی پدر ومادرم .حتی سیسمونی بچه ام اولین سال عید همش پس انداز های خودم دادم خواهرم واسم بگیره به اسم پدرومادرم. من دوران مجردی طلا زیاد خریده بودم و داشتم واسه پس انداز آینده ام .همش هم توخونه مادرم بود .ازدواج کردم با خودم نباوردمش گفتم شوهرم قدر نمیدانه چون واقعا طلای عروسی ام و ۲ تا النگو مال خودم برد البته برای تعمیر ماشین و امانت. حالا برادرم خواست زن بگیره هیچی نداشت طلا بخره برای زنش بهمن سال گذشته ازم مقداری از طلاها رو امانت خواست که پس بده ۳ ماه ‌.چند بار بهش گفتم گفت وام ازدواج بگیرم حالا شده ۸ ماه وام ازدواج هم گرفته .با پولش رفته دکان و ماشین و وسيله خانه گرفته دریغ از ۵ گرم طلای منو یا حداقل ۵۰میلیون پس بده .اصلا هم به روی خودش نیاورده .حالا زنش و خانواده زنش هم خبر ندارن که من به برادرم طلا دادم .نمیدونم چکار کنم شکایت کنم پیش شوهرم آبرومون میره .نکنم اون همه طلاهام از بین رفته .گذشته از اینا یه برادر معتاد دارم تازگی ها وسيله خانه رو میبره میفروشه خرج مواد میکنه سنی هم نداره ۲۸ سالشه هرچی کمپ بردنش فایده نداشته .اونم اومده جای طلاهام بلد بوده ۳ تا النگوی دیگه ام که خانه داشتم برده حدودا ۸۰ میلیون میشه .جالبه قبل اینکه بدونن برادرم برده مامانم خواهرم بهم تهمت زدن که تو خودت بردیش😳دیگه مغزم داشت سوت میکشید بخدا اینقدر حرص خوردم که چرا مال خودم که کسی دیگه دزدیده مادرم میگه خودت بردیش درصورتی که روحم خبر نداشت جالبه گفتن قسم دخترم بخورم که نبردمشون. منم قسم خوردم. دیگه حالا موندم چکار کنم .زمانه خیلی بدی شده .آدم نمیتونه به چشم خودش هم اعتماد کنه .خواهش میکنم به هیچکسی اعتماد نکنید مثل من ثواب کردم خوبی کردم. ولی چوبش خوردم. هیچکس هم قدر مو ندونست هیچ تهمت هم زدن .مالم هم بردن😞😞😢😢التماس دعا .بی زحمت داخل گروه بذارید حبیبه خانم ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🔶نکاتی که در انعقاد نطفه باید توجه کرد جهت تولد فرزند صالح 👈مطابق با متن کتب حکما و روایات اهل بیت (علیهم السلام) ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام میخواستم بدونم کسی از شما از داروی کف لمه دکتر احسنیان استفاده کردین؟ نظرتون
پاسخ اعضا 🌙🌺 ‌ سلام خدمت شما عزیز وخانم های گل. در جواب خانم ۳۷ساله ای که ۲۰ساله ازدواج کردن و شوهرشون زن دوم گرفته و آقا گفته بهت مهریه تو میدم طلاقتو بگیر به نظر من این برای شما نه شوهر میشه نه برای دخترت پدر.یک خونه دیگه برات بخره موقعی که خواستگاری دخترت میان بگو خونه کادوی عروسی برای دخترمه.اینجوری سریع با شرایطی که دارین و بچه طلاقه حسابی کنار میان داماد آینده تون..درضمن به درس و مدرسه دخترت برس کلاسای مختلف بفرستش تا انشاالله دکتر مهندس شه. حالا که وضع اون نامرد خوبه چیزای بیشتری طلب کن مثلا پول نقد که بذاری بانک سودشو بگیری و طلا بخری. عمل زیبایی کن و باشگاه برو و به خودت برس تا بسوزه.دنیا دو روزه شما هم جوونین.با دخترت تفریح و مسافرت برو. مطمئن باش اون نامرد خوشبخت نمیشه. موفق باشی یاااا خدااااا این چی میگه... در مورد اون خانمی که گفت شوهرش مذهبی ولی زودرنج...... شوهرش مذهبی باشه باید خیلی بهتر با خانمش برخورد کنه زن مثل ریحانه هست نه کنیز که بخواد فرمانبردار مرد باشه. نگو مذهبیه عزیزم مذهبی ها اینجوری نیستن. با زنشون خیلی آروم برخورد میکنن خیلی دوسشون دارن کمکشون میکنن هواشو دارن اینی که شما میگی سلطان بازی در میاره برات. زن حق داره حرف بزنه حق داره خودش باشه و از حقش دفاع کنه فقط جایی باید از شوهرش اطاعت کنه که خلاف راه خدا نره نه که کنیز باشه. حکم کنیز با زن فرق داره عزیزم. فقط میخوام بهت بگم تحملش نکن سعی کن تغییرش بدی عزین به بعد تو زودتر قهر کن تو طلبکار باش ازش همیشه حق به جانب باش. بخدا من ۱۲ ساله دارم با همچین شوهری زندگی میکنم همش تحملش کردم کوتاه آمدم تو خودم ریختم‌منتشو‌کشیدم دست به دامنش شدم حالا همه ی اینا شده جزیی از وظیفم اگر منتشو نکشم تا یک ماه آشتی نمیکنه اعصاب خودمو بچه ها خورد میشه از استرس و اعصاب خوردی زخم معده گرفتم خونریزی معده دارم هر چی قرص میخورم خوب نمیشه دکتر میگه واسه استرس هست که اینجوری میشی. من که خیلی دیر به خودم اومدم ولی رفتارم رو باهاش عوض کردم الان یکم تونستم تغییرش بدم ولی تو تحمل نکن از همین الان شروع کن به تغییر دادنش. بخدا خودت گناه داری اینجا فقط تو از بین میری بچه هم که بیاد اخلاقش بدتر میشه بعد واسه بچه همیشه مقصر تو میشی🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀ 🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 سلام دوستان لباس فروشی میخاستم بزنم ازکجا لباس کلی ارزان بخرم 🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 سلام برای اون خانمی که شوهرش زن گرفته ومیخادطلاق بگیره.اصلا طلاق نده بزاراونم حرص بخوره .چرا اون بره دنبال خوش گذرانیش .نمیگم بیار کنارخودت.ولی نزاراون دونفراصلا رنگ آرامش روببینن.اونقدرحرصشون بده تا حالشون جا بیادتادرس عبرت بشه دنبال مردزن دارنباشه.تواگه طلاق ندی اون نمیتونه بااون زنه أرامش داشته باشه چون اون هرروزبخاطرهمین مساله حرص میخورن ودعوامیکنن.اونموقع توببین وخوشحالی کن.حالانوبت تویه.اگرطلاق بدی دیگه نمیتونی حرصشون بدی . 🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 سلام به حبیبه جون وتمام اعضای کانال در جواب دوست عزیزی که از کانال استاد احسانیان کفلمه سفارش داده بودن میخواستم بگم منم 18شهریور واریزی داشتم برا خرید کفلمه و8مهر به دستم رسید ،مشکلی نداره طول میکشه ولی به دستتون میرسه 🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 سلام دوستان امیدوارم خوب باشین ببخشید خانمی که بر پسر ۳ سالشون که اگزما دارن پرسیدن گلم منم پسرم وقتی به دنیا اومد اگزمای خیلی شدید داشت حتی روی پلک چشمش خیلی سخت بود فدات همیشه با یه کرم یا پماد ویتامین آد باید چرب کنی و نزاری خشک بشه روزی چند بار انشالله کم کم که بزرگ بشه کلا گم میشه الان پسر من ۱۲سالشه و خداروشکر خوب شده حتی شبا که می‌خوابه چرب کن و به پاش پلاستیک ببند به من دکتر گفت عزیزم انشالله که زودتر پسر گلتون خوب بشن❤️ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 یكی از تجار بصره، هر سال اموالی را به وسیله كشتی به كشور چین حمل و نقل می‌كرد. در یكی از سالها، پیرمردی از اهالی بصره به او گفت: یك خروار قلع به تو می‌دهم و تقاضا می‌كنم هنگامی كه دریا توفانی می‌شود، آن را به دریا اندازی تاجر هم پذیرفت. از قضا، تاجر این موضوع را فراموش كرد، وقتی به مقصد رسید، جوانی آمد و از او پرسید: آیا هیچ قلع همراه داری تا بخرم؟ تاجر ناگهان سفارش پیرمرد به خاطرش آمد، با خود گفت: اكنون كه وصیت پیرمرد را فراموش كردم، خوب است آن را بفروشم و برای او كالایی كه صرفه داشته باشد، خریداری كنم. از این رو، قلع را به آن جوان فروخت و با پول آن، جنسی برای پیرمرد خرید. چون به بصره رسید، احوال پیرمرد را پرسید، گفتند: وی از دنیا رفته و وارثی هم ندارد، مگر یك برادر زاده كه چون در حال حیاتش با او مخالف بوده، وی را از خود رانده است. جوان هم به دیار غربت سفر كرده است. مرد بازرگان، جنس او را در كیسه‌ای گذاشت و مهر كرد و نام آن پیرمرد را بر آن نوشت تا آن را به وارثش برساند. روزی در دكان نشسته بود، دید جوانی آمد و گفت: ای مرد! آیا مرا می‌شناسی؟ ـ نه! ـ من همان جوانی هستم كه در كشور چین، از تو یك خروار قلع خریدم، در میان آن قلع، طلای بسیاری پنهان كرده بودند. با خود گفتم: من قلع خریده‌ام و تصرف در این طلاها بر من حرام است. آدرس تو را گرفتم تا آن را به تو تحویل دهم. تاجر بصری گفت: آن قلع‌ها از من نبود، از پیرمردی از اهل بصره بود به نام فلان، كه در فلان محلّه زندگی می‌كرد. جوان لبخندی زد و خدای را سپاسگزاری كرد و گفت: آن پیرمرد، عموی من بود و مقصود او از غرق اموال، این بود كه مرا از ارث محروم كند. ولیكن خداوند خواست كه آن اموال به من برسد. و پس از آن كه ادعای خود را اثبات نمود، آن اموال را نیز به عنوان میراث از آن بازرگان دریافت كرد. ______________ «مدین»، نام شهری است كه شعیب پیامبر و قبیله او در آن زندگی می‌كردند. پس از آن كه فرعون در صدد كشتن موسی برآمد، او از مصر به مدین هجرت كرد. یكی از دختران شعیب كه نیرومندی و پاكدامنی موسی را در كنار چاه مدین مشاهده كرده بود، به پدرش گفت: ای پدر! این جوان را استخدام كن، زیرا بهترین كسی كه می‌توانی استخدام كنی، كسی است كه قوی و امین باشد». و این جوان، امتحان نیرومندی و درستكاری خود را داده است. شعیب به آن جوان امین گفت: اگر هشت سال برای من كار كنی، یكی از دخترانم را به همسری تو درمی‌آورم. موسی نیز آن پیشنهاد را پذیرفت و مدتی برای شعیب كار می‌كرد.[1] داستان زیر، در یكی از آن سال ها اتفاق افتاده است: «در آن هنگام كه موسی پیش شعیب بود و هنوز به پیامبری نرسیده بود، گوسفند چرانی می‌كرد. روزی میشی از گلّه جدا افتاد و موسی خواست كه او را به گلّه باز گرداند. میش برمید و در صحرا افتاد و گوسفندان را نمی‌دید و از ترس، همچنان می‌گریخت. موسی به مقدار دو فرسنگ، در پی او دوید، چندان كه میش خسته شد و از ماندگی بیفتاد. موسی به آن حیوان نگاه كرد و رحمش آمد و گفت: ای بیچاره! برای چه می‌دویدی؟ و سپس آن حیوان را برگرفت و بر دوش نهاد و دو فرسنگ او را آورد تا به گوسفندان رسانید. چون میش گلّه را دید، دلش آرام یافت و به سوی گوسفندان دوید. خدای تعالی، فرشتگان را ندا كرد كه: دیدید آن بنده من، با آن میش دهان بسته چه خوشخویی كرد و با آن رنجی كه كشید، آن حیوان را نیازرد و بر او ببخشود؟! به عزّت خود كه او را بركشم و همسخن خود گردانم و به پیامبریش رسانم و بر او كتاب فرستم و تا جهان باشد، از او گویند!‌ و به سبب مهربانی آن جوان، این همه كرامت ها به او ارزانی داشت». داستانهاي جوانان / محمد علي کريمي نيا ______________
❌ شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی بهترین مادر دنیا هم میشی بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf کانال مخصوص میباشد❌❌❌
❤️🍃 این روزا خیلی کلافه و عصبی شدم ،‌ به ساده ترین مسئله ای منفجر میشم ،‌خسته شدم راستش! دخترم و نزدیک 30 سالم داره میشه . خیلی سال سعی کردم خوشبین باشم تلاش کنم راه های مختلف رو امتحان کنم برای اینکه تو زندگیم اتفاقای مثبت بیفته یا زمینه ساز اتفاقای مثبت بشم . دریغ از یه مورد که اتفاق بیفته . الان تو این سن طبیعی ترین نیازم ازدواجه . خبری از خواستگار نیست نه معرفی ای نه دیده شدن جایی . خانواده مو که نمیتونم عوض کنم , فامیل آشنا . خب وقتی معرفی نمیکنن یا نمیتونن یا هر چی من چیکار کنم ؟ برم یقه شونو بچسبم بگم چی ؟ خودمم چه کاری ازم بر میاد به عنوان یه دختر ؟ از اون ور سال ها درس خوندم شاگرد اول بودم مردانه برا درسم تلاش کردم الان بیکارم ! تو یه شرکت بودم که بابت شرایط اقتصادی درش تخته شد ... از یه طرف میگم منه دختر برا چی باید انقدر استرس و فشار کار روم باشه مگه بناست خرج زن و بچه بدم ؟ از اون ور میبینم اوقاتم به روزمرگی میره ، از اون ورم ازدواجو که ندارم پس از کجا بناست تامین مالی بشم ؟ اینهمه درس خوندن و تلاشم چی ؟ از اون ور گاهی انقدر اشتیاق و احساس نیاز به ازدواج دارم که همه چی تعطیل میشه , یکم میگذره میبینم نخیر من تنهام... میشه یه حس تنفر از مرد و تصور بی میلی . با خودم میگم واقعا چطور اشتیاق به ازدواج دارم با خودم فکر میکن یه ثانیه هم تحمل یه مرد و ندارم میخوام بالا بیارم . با خودم میگم خاک تو سرم ببین به چی تمایل دارم . در مورد کارم همینه . در مورد تفریح و مسافرت هم همینه . نیست , دلم میخواد باشه , وقتی میبینم کاری نمیتونم بکنم میرم تو فاز انکار . اعصابم خورده ... هر چی فکر برا زندگیم میکنم تهش رد میشه . تنها گزینه انگار ازدواجه! منه دختره مجرد اگه سفر دلم میخواد تنهایی راه نداره , با شوهر اگه دلم میخواد مهاجرت کنم حالا به شهر دیگه یا کشور دیگه , شوهر اگه میخوام کار کنم اینجا موقعیتش نیست باید برم شهر دیگه, شوهر اگرم شوهر بخوام که دستم از دنیا کوتاهه! باید بشینم ببینم کی بناست بیاد . همه چیز انگار شده حکم معجزه ! وگرنه که شرایط یار نیست گمون نمیکنم غیر معجزه امکان اتفاق افتادنش باشه . میگن صبر کن ... میگن تو چه می دونی خدا بناست چی پیش بیاره ؟ چقدر صبر کنم ؟ چقدر دعا کنم ؟ چقدر طلب خیر کنم ؟ چقدر بخوام یه راهی باز کنه برام؟ احساسم اینه خدا اصلا به دعای ما کاری نداره , کار خودشو میکنه . چیکار کنم که دستم بسته س از تغییر شرایط . دعامم بی تاثیر . برم بمیرم؟ ورزش ، کار هنری و این چیزا هم که توصیه ش زیاد تو این کانال بوده موارد متفرقه اس از نظر من و هیچ وقت جای مسائل اصلی و مهم رو پر نمیکنه . گناه من چیه تو این شرایط ؟ سر طبیعی ترین مسائل زندگی جیگرم خونه ! میدونم مثل منم زیاد هست . از اون طرف انقدر میبینم دوستام خوشبختن , از اون نوعی که من میپسندم یا خوشبختن از اون نوعی که خودشون میپسندن. بعد انگار زندگی اونا در جریانه زندگی من قفل کرده . آره میدونم همچین آش دهن سوزی م نیست و روزمره گی زندگی , کار کردن ازدواج بچه آوردن و .... ولی همینا لذتم داره . در هر صورت از اینکه زندگی آدم تو یه نقطه گیر کنه که بهتره! منم تلاشامو کردم ولی واقعیتش دیگه خیلی خسته شدم ... کم آوردم ! ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درآمدزایی حجاب‌استایل‌ها با بلوز و شلوار! 😔😔😔 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام میخواستم بدونم کسی از شما از داروی کف لمه دکتر احسنیان استفاده کردین؟ نظرتون
پاسخ اعضا 🌙🌺 ‌ سلام.برا خانمی که اگزماداره وکف پای پسرش ترک میخوره....چندسال پیش من وپسرم این مشکل رو داشتیم وهرچی دکتر میرفتیم یا داروی گیاهی مصرف میکردیم یه دوره خوب میشد ولی دوباره برمیگشت یه بار یه خانم پیر بهم گفت لیمو ترش تازه رو نصف کن هرشب بمال به پاهات ودستات وبزار تا صب بمونه.بعد بشور.من همین کارو کردم وخدارو شکر خوب حوب شد ولی هنوزم هربار لیمو رو براغذا استفاده میکنم ته اونو به پاهام میمالم.شماهم امتحان کن ضرر نداره 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام اسم ‌مستعار م ستاره تنها یه مدت نبودم پیامی خوندم گفتم ‌منم بیام دردل کنم از پیاما دوستان خوندم که ده روز خونه زن داداش بودن الان زن داداش رفتن قهر من نمیدونم زن داداش شما کی هست ولی از زن داداش خودم ‌میگم من عقد بودم که برادرم زن گرف ۱۳ سال پیش بماند که چقدر برادرمو پر کرد که باعث دلخوری بین داماد و برادر من شد ولی تا امروز که ۱۳ سال از ازدواج من میگدره من رنگ خونه برادرمو ندیدم زنش وسواس داره انگار ما همه کثیف هستیم فقط خانواده خودش تمیز بعد سیزده سال پارسال عید شام دعوت کرد بیرون حتی امسال عیدم هیجی قشنگ دعوتش میکنن خانوادم میاد میخوره میره ولی براکه بریم خونش وسواسی کرده بهونه خ ناراحتم پدر مادر پیری دارم که همیشه مادرم اشک میریزه میگه با زحمت و نداری بزرگ کردم ولی ی نصفه روز حق من نیس یکبار تو یکسال برم خونه پسرمو ببینم خیلی سخته پسر بزرگ ‌کنی بديش دست یه نامرد خدا نشناس مادر اون دختر هروز اونجا یه برادراش هر شب اونجا میخوابن ولی ما یکیمون حق نداریم در خونه ایشون بریم این زن برادر کوچیکه هست زن برادر بزرگه که خدا از رو زمین بردارش پدرسوخته ب تمام معنا اصلا یکیو راه نمیده اونم فقط پدر مادر خودش هفته ۷ روز هست خانوادش ده بار تو یه هفته میان ولی یکی از ما حق رفتن نداریم منوموندم اینا از نژادی هستن که اصلا از خدا نمیترسن نمیدونم زن برادر تو چ جور آدمی هست ولی مطمئنم از زن برادر ما خیلی بهتره 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام ممنون ازگروه خوبتون لطفا اینوبزاریدتوگروه خواستم تشکرکنم ازاون آقاپسر۱۸ساله کرمانشاهی انشاءالله که خیرازعمروزندگیش ببینه که نصحیت کرده دختراروکه قدرخودشوبدونن واقعا دختراچرازودبایدفریب جنس مخالفشون روبخورن اینوبدونین اگه کسی قصدش ازدواج باشه بعدازانجام تحقیقات توفکرخواستگاری رفتنه وپسرااگه خودشون هم خوب نباشن توفکردخترخوب ونجیب هستن توروخدادخترقدرخودتون روبدونین بخدااینجورآشنایهاسرانجام خوبی نداره 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام ب دخترخانوم که سه تا خواهرن و مجردن وخواهرا نمیزارن ازواجش سربگیره متوسل شو ب شهید عبدالمهدی مغفوری . مثلا صلوات براش نذرکن بفرس شک نکن که حاجتتو میده . شهیدی که همسایه ی حاج قاسمه تو کرمان . شهیدی که موقع دفن اذان گفت حاجت گرفتی برامنم دعا کن خیلی خیلی بیتابم 😭😭😭 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام خانم محترمی که به خاطر حرفای قدیمی خواهرت بچه شیرخوره راگذاشتی کی میگه بچه بیادمشکلات حل میشه اصلا هم این طور نیست یااگه قهرکنی شوهرمیوفته دنبالت اینا همش بی پایه واساسه الان به بهانه اینکه خواب دیدی بچت خدای ناکرده مریضه زنگ بزن به شوهرت ویه جوری به طورنامحسوس مجبورش کن بیاد دنبالت ودیگه هم باخواهرت مشورت نکن درمورداینکه گفتی بچه رابه مادرشوهرت نده مریض میشه اگه بیماری واگیرداری داشته خوب شوهرت بی منطق بوده مادرشوهرنه مادرخودت یاهرکس دیگه ای هم باشه واگیر دارباشه خودش بایدشعورداشته باشه بچه رابغل نکنه حرف بدی نزدی که همه جبهه میگیرن به طورکلی بهتره جز پدرومادر کسی بچه رانبوسه امااگه از بدجنسی گفتی کاربدی کردی به هرحال اونم نوه اش هست ودوسش داره امیدوارم مشکلت حل بشه وهیچ مادری از بچش جدانباشه 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام خانم محترم که روستایی هستیدوموقع خرید نامزدتون به آشناتون که شهری بودن توجه کرد خداوکیلی این مردبه دردازدواج میخوره؟؟قدیمالااقل مردامیزاشتن خرشون از پل ردبشه بعدذات کثیفشون رونشون میدادن اینقدر دخترا وادادن مرداپررو شدن به هرقیمتی که نباید ازدواج کرد این آقابه جای اینکه مرکز توجهشون شماباشید جلوی چشم شما بیحیایی وهرزگی کرده فردابادوتابچه که نه راه پس دارید نه پیش چکارمیکنه خانوادتون باهاتون نبودن ؟،،چه مادربی خیالی دارید من بودم خریدوبه هم میزدم شما تا آخرعمربایدحرص بخورید هرجا که یکی خوش تیپ تریازیباتر ببینه جلوی چشم شما هرکاری میکنه والان که هیچ ترس وواهمه ای نداره دوروز دیگه برید سرخونه وزندگی چکارمیکنی واقعا مردا شورشو درآوردن اگه زنتون خوش تیپ تروخوشگلتر ببینه باهاش بگو بخند بکنه چه حسی دارید ؟؟؟ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌
✍ درمان ➖ ضماد مجموعی از ترکیب سقز و روغن زیتون بسیار نافع است 🌀 به خصوص در مورد شکستگی استخوان. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 سحر( دختر نجمه ) خیلی شلوغ شده بود، تو اتاق ما یه ترم اولی جدید اضافه شده
❤️🍃 سحر خیلی زود اتاقم رو عوض کردم، تو اتاق جدید سه نفر بودن که هم کلاس و هم رشته من بودنو این خیلی برام خوب بود...شیدا به هر بهونه ای میومد تو اتاقمونو من سعی می‌کردم خیلی عادی باهاش برخورد کنم...یه شب حدود ساعت هشت و نیم شیدا با گریه اومد تو اتاقم و گفت سحر تورو خدا بیا بریم بیرون، گفتم چی شده، گفت حامد حالش خیلی بده ، میخوام برم ببینمش، میخواستم بی تفاوت باشم، میخواستم بگم به من چه اما اشکای شیدا نذاشت حرفی بزنم، ساعت 9 شب در خوابگاه بسته میشد و ما نیم ساعت بیشتر وقت نداشتیم، زنگ زدیم  به آژانس و زود رفتیم دم در... تو ماشین که نشستیم گفتم الان کجاست، گفت خوابگاهشون، تعجب کردم، اگه حالش اونقدر بد بود چرا نبرده بودنش بیمارستان، رسیدیم دم خوابگاه پسرونه، یکی دوتا از دوستای حامد رو تراس بودن و بقیه دم در، اون شب دلم واسه شیدا خیلی سوخت، انگار واقعا حامدو دوست داشت... دوتا از پسرا حامدو بغل کردنو آوردن رو تراس که شیدا ببینه، انگار بیهوش بود... نمیفهمیدم چه خبره، آخه آدمی که بیهوشه رو چرا  آوردن رو تراس... سعی می‌کردم شیدا رو آروم کنم، اما نمیشد... بالاخره یکی از پسرا از خوابگاه اومدو با شیدا حرف زد و قول داد که حال حامد خوب میشه، دیرمون شده بود، ساعت نزدیک 10 بود... داشتم سکته میکردم، اگه زنگ می‌زدن به مامانم، حتما نگران میشد..یه در بست گرفتمو به زور شیدا رو سوار ماشین کردم، جلوی در خوابگاه که پیاده شدیم، به شیدا گفتم حالا چیکار کنیم، اگه باز نکنه درو... ترم اولی بودم، فکر میکردم اونجا زندانه و قوانينش سفت و سخت.. مراقب خوابگاه در باز کرد و فقط یه بار پرسید که چرا دیر کردین... هزار بار خداروشکر کردم که بخیر گذشت...اون شب رو زمین پتو انداختم و شیدا تو اتاق ما خوابید...فردای اون روز حامد صحیح و سالم وسط حیاط دانشگاه وایستاده بود، فهمیده بودم همه چی سر کاری بوده اما نخواستم شیدا رو ناراحت کنم...رفتم طرفش، گفتم خداروشکر حالتون خوبه، من دیشب فکر کردم امروز باید بیام بهشت زهرا..خندید، گفت خوشحال شدی که سالمم... گفتم من چرا خوشحال بشم، شیدا دیشب داشت دق می‌کرد، اون شما رو ببینه ذوق مرگ میشه...پشتمو کردم بهشو وارد ساختمون دانشگاهمون شدم...یکی دو هفته بی سر وصدا گذشت، آروم میرفتم و آروم میومدم که کسی کاری به کارم نداشته باشه...عصر بود که کلاسمون تموم شد، از ساختمون که اومدم بیرون دیدم دم در شلوغه، رفتم جلوتر و دیدم یه آمبولانس حرکت کرد، از یکی از بچه ها پرسیدم چی شده، گفت یکی از پسرای کامپیوتر مشکل قلبی داشت، حالش بد شد الهام اومد طرفم، گفت حامد و شیدا داشتن بحث می‌کردن که یهو حامد قلبش گرفت انگار...گفتم ای بابا، اینم که یه پاش دانشگاهه یه پاش بیمارستان، یکم دورو برمو نگا کردم و پرسیدم شیدا کو، گفت با یکی از بچه ها که ماشین داشت رفتن دنبال آمبولانس ... به گوشی شیدا زنگ زدمو وقتی جواب نداد دیگه بیخیال شدم.. آخر شب بود که شیدا و حدیث، یکی از هم اتاقیاش اومدن خوابگاه... رفتم اتاقشون گفتم چی شد، شیدا رفت رو تخت دراز کشید و حدیث گفت هیچی بابا فیلم بود همش ... یکم صداشو آورد پایین و گفت نبودی ببینی چقدر دختر دم بیمارستان بود، گوشی حامد دست شیدا بود و هر دو دقیقه یه دختر زنگ میزد... خنده م گرفت بود، این دیگه چه آدمی بود... به شیدا یه قرص آرامش بخش دادیم و زود خوابش برد... خیلی دلم میخواست بفهمم این بشر چرا اینطوری میکنه، هانیه هم اتاقیم با یکی از دوستای حامد سلام علیک داشت, گفتم شاید از طریق اون بشه فهمید این ادم مشکلش چیه، و خیلی زود هم  فهمیدم جریان چیه...قرار شد هانیه یه جوری خیلی نامحسوس از زیر زبون اون حرف بکشه... روزی که اصل ماجرا رو شنیدم واقعا باورم نمیشد، حامد متاهل بود... مگه چند سالش بود، کی رسیده بود ازدواج کنه آخه... سرم داشت سوت می‌کشید... تو خوابگاه بودم که مامانم زنگ زد، صداش خیلی کلافه بود، پرسیدم چی شده، گفت هیچی، اما میدونستم یه چیزی هست،انقدر اصرار کردم تا گفت با شوهرش حرفش شده،مثل اینکه یه عروسی دعوت شدن آخر ماه و مادرشوهرش گفته سحرو با خودتون نیارید، چون به فامیل نگفته بودن ازدواج قبلی مامانم رو... ناراحت شدم، ولی به روم نیاوردم. گفتم مامان من آخر ماه امتحان میان ترم دارم، سرم خیلی شلوغه بیخودی خودتو اذیت نکن قربونت برم... انقدر باهاش حرف زدم که راضی شد و قطع کرد.. اما حال خودم افتضاح بود، احساس بدی داشتم، اینکه هیچکس منو نمیخواد.. اون شب انقدر گریه کردم که چشمام باز نمیشد، این جمله همش تو سرم تکرار میشد، آدمی رو که باباش دوستش نداره و ولش کرده رو معلومه کسی نمیخوادیاد روزی افتادم که بابام درخواست حضانت منو داده بود،تو راهرو دادگاه اومد پیش ما و به مامانم گفت سحرو میگیرم ازت تا از غصه بمیریتو همون سن و سال می‌فهمیدم منو نمیخواد، ... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🍎 بسم الله الرحمن الرحیم 👈نام بیماری: زردی نوزاد ⏪علل بیماری:افزایش حرارت وصفرای کبدوبدن بعلت مصرف غذاهای گرم مادر در دوره حاملگی یا بعدزایمان ⏪علایم:افزایش غیرعادی حرارت درنوزاد,بیقراری,گاهاجوش وزرد شدن سفیدی چشم وادرار ودرمراحل پیشرفته زرد شدن رنگ پوست. ⏪درمان: 1⃣پرهیز نوزاد ازشیر مادر بمدت ۳ روز تذکر:چون نوزاد زردی را چه در رحم (بواسطه تغذیه از خون مادر )چه بعد زایمان بواسطه مصرف شیر ازمادر میگیرد. 2⃣پرهیز مادر از غذاهای طبع گرم ومصرف غذاها وخوراکی های خنک مانندهندوانه, خیار .گوجه,دوغ,کاسنی,خرفه,آب دوغ خیاروبالاخص آلوبخاراو... 3⃣نوزاد درطی سه روز شیرخشک کم چرب بدهید ومقدار کم درطی روز آبلیموی شیرین تازه مقدارکمی و شیرخشت وترنجبین. 4⃣خراش پشت گوشهای نوزاد بسیارسطحی طوریکه چند قطره خون ازآن خارج شود. ⬇⬇⬇⬇⬇ ♦بارعایت کردن موارد فوق وایجاد خراش مذکور معمولا درعرض یک روز زردی نوزاد از حالت خطر رفع میشود. اما موارد فوق باید تارفع کامل زردی ادامه داده شود. ♦,,,مادر بعد سه روز پرهیزات واضلاح تغذیه معمولا میتواند به بچه شیر دهداما باید گرمیجات مصرف نکند. ♦,,,اما اگر زردی مقاوم بود وبعد ۴۸ ساعت تعدیل نشد ضمن ادامه روتد درمان مذکورموارد ذیل را نیز اضافه نمایید: ⬇⬇⬇⬇⬇ 1⃣شستن بدن کودک با عرق بیدیا کاسنی. 2⃣ایجاد خراش ریز در محل حجامت عام بدون مکش وساکشن. در این حالت چندین خراش ریز ایجاد کرده وچندقطره خونی که خارج میشود را مرتب با پنیه پاک میکنید. 🚫تذکرات: 1⃣عموما ۹۰ درصد زردیها در مرحله اول ودو روز اول کنترل میشوند.درغیراینصورت انجام مرحله دوم بلطف خدا زردی یقینا کنترل میشود. 2⃣عزیزان هیچ نگران خراشهای ریز پشت گوش وخراش پشت نوزاد نباشنداین خراشهای سطحی نه تنها هیچ مشکلی برای نوزاد شما نخواهد داشت بلکه فواید ذیل را برای دلبندتان در برخواهد داشت: ⬇⬇⬇⬇⬇ ↩افزایش ضریب هوشی کودک ↩تقویت سیستم ایمنی کودک برعلیه باکتریها,میکروبهاو.. ↩ایجاد آرامش ورفع بیخوابی ها وبیقراریها و... 📢تذکر: ↩معمولا برخی پزشکان طب نوین شما را ازایجادخراش واین روش جهت درمان نوزاد نهی میکنند. یقین بدانید این روشی آزموده درطی قرنها برای زردی نوزادان بوده است وجای هیچ نکرانی نیست. ↩هیچگاه اجازه ندهید خون نوزاد دلبندتان را بعلت زردی عوض کنند که این کارموجب عوارض جسمی وروانی وگاها معنوی در کودکتان خواهد گردید. خون فردیکه ازنظر خصوصیات ژنتیکی,معنوی و...مشخص نیست ازآن چه کسی است که همه این موارد اثرات وضعی وتکوینی روی نوزاد دارد. ↩متاسفانه دربرخی مراکز جهت رفع زردی نوزاد,نوزاد را درمعرض نور لامپهای مهتابی قرار میدهندواین اسم کارعجیب واسم این طب را طب علمی میگذارند. یقینا نورهای فوق بعلت وجود گازهای فلورسنت وگازهای دیگر وواکنشهای شیمیایی وپرتوهای مضر برای نوزاد جز ضرر سودی نخواهد داشت واین حرکت یک حرکت کاملاغیرعلمی میباشد. ↩این مطلب مهم را به همه گروهها وعزیزان خود به اشتراک بگذارید. مطلب فوق درمان پیشنهادی استادطالقانی:محقق ومدرس طب سنتی اسلامی میباشد ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این یک قلبه که ضربان عادی داره، قبل از پیوند از قلبتون مراقبت کنید❤️ +‏تو انقد سخت کار میکنی اونوقت میدادمت دست این و اون ! ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام من سوالی دارم که ممنون میشم در کانال قرار بدین. راستش سوالی که دارم اینه که آیا فوت پدر و مریضی مادر، یک ایراد برای دختر محسوب می شود ؟ من واقعا دختر خوبی ام و تحصیلات خوبی دارم، خدا رو شکر خواهر و برادرامم خوبن ولی در بچگی یعنی وقتی یه ماهم بود پدرم رو از دست دادم و مادرمم متاسفانه ۶ ساله سکته مغزی کردن و یه کم حرکتشون دچار مشکل شده. خیلی نگرانم که این موضوع پس فردا در زندگی بشه برام یه نقطه ضعف ، که همش بخاطرش سرکوفت بشنوم! وضعیت مالی بدی نداریم خدا رو شکر ولی واقعا چقدر جامعه بدی شده که همه چی شده ظاهر و تجمل گرایی، دیگه نجابت و صداقت و پاکی همش چرته به خدا! دلم شکسته، حتی یه دوست پسرم در این عمر ۲۶ سالم نداشتم ولی تهش میگن دختری که پدر بالا سرش نیست فلانه. دوستایی دارم که از هر ادایی در میان ولی چون باباشون زندست الان با بهترین ها ازدواج کردن! آخه گناه من چیه!؟ چرا ایراد میگیرین چیزایی که دست خود ادم نیست! ؟ جامعه رو خودمون خراب کردیم، با تجمل گرایی و این جور حرفا ... ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام راستش من مشکلی دارم که داره زندگیم رو نابود میکنه . بنده ۷ ساله ازدواج کردم و در طی این مدت با خانواده همسرم در نزدیکی هم زندگی میکنم همسرم پسر خاله من میشن مشکل اساسی من تقریبا از یک سال پیش وقتی فرزندم به دنیا اومد شروع شد! همسر من در دوران بارداری بسیار مواظبم بودن و یه دروه عالی از زندگی بود برای من اما بعد از زایمان تقریبا میشه گفت بطور محسوسی پشتم خالی شد و بخاطر وجود فرزندم رابطه ی خیلی عاطفی بین همسرم و خانواده ش شکل گرفت به طوری که همسر من تا قبل از زایمان من هفته ای یک بار اونم ب مدت ۱۵ دقیقه به خونه ی پدریشون سر میزدن . اما بعدا میشه گفت ذوق بردن بچه پیش پدر مادرشون رفت و آمد بسیار زیادی برقرار کردن و حالا بعد از گذشت یک سال این روابط خیلی قوی تر شده طوری که ... . دارم روانی میشم! نوشتن همه چیز خیلی آسون نیست .به نظرتون چه کار کنم کمتر بشه این قضیه و مثل قبل بشه تورو خدا کمکم کنید ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ من میخواستم در مورد یه موضوعی باهاتون مشورت کنم. اونم ازدواج با کسی هست که قبلا مثلا تو دوران عقد جدا شده با یه شخصی که مجرده، و اینکه تا حالا به چنین موضوعی برخورد نکرده بودم و حالا که بهم پیشنهاد شده و ایشون به دلم نشسته دوست دارم نظر بقیه رو هم بدونم، که خوبه یا نه یا چه مشکلاتی به همراه داره و غیره. در حال حاضر برام یه موضوع غیرممکنه چون تو ذهنم هیچ پیش زمینه نداشتم که یک روز ممکنه چنین شخصی سر راهم قرار بگیره، شاید هزاران موضوع در مورد ازدواج های موفق و ملاک ها خوندم این یکی رو اصلا فکرش رو هم نمیکردم، هیچ اطلاعی ندارم، ذهنم هیچ جوابی نمیده که چیکار کنم. همیشه فکر میکردم که مثلا یکی مثل خودم میاد سمتم نه پسری که دوران عقد جدا شده، دلیل جداییش الان طبق چیزهایی که گفته شده قانع کننده است، منتها از کجا مشخصه راست بگه، حالا ایشون همه ش به من میگن صبر کن بیشتر بشناس منو وقت بیشتر میذاریم و ...، منتها من خیلی ترس و اضطراب دارم.  لطفا بقیه نظرشون رو بگن. ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام  وقت همگی عزیزان به خیر  بنده خانم مجرد 29 ساله ای هستم ، پدر و مادرم بسیار زیاد متعصب هستند و عرصه ی زندگی رو برام محدود کردند.از هر لحاظ ؛ مالی ، تحصیلی،  شغلی و ... ،یعنی پول تو جیبی فقط ماهی یک میلیون تومان  . در ضمن حق تحصیل ،اشتغال و حتی رفتن به هیچ کلاسی ندارم ،( روش های جذب خواستگار هم نیمخوام چون اصلا موقعیتش رو ندارم ) ،برای سرگرمی بارها سفارش نمد و وسایل اینطوری دادم ولی فروش نرفت و اصلا دیگه حوصله شو ندارم  ،پدرم سر اینکه پست بیاد خیلی جنجال میکنه، اگر بسته ی پستی برای من درب منزل بیاد  ،مادرم بسته رو پس میفرسته ! اسیر دو زندانبانم در سلولی محقر  ،از لحاظ روحی بسیار آسیب دیدم ،نمیدونم چرا زنده ام و دائما به هدف خلقتم فکر میکنم.افسرده شدم. دلم میخواد برم تهران کاری پیدا کنم منشی گری هر کار شرافتمندانه ای.ولی با وجود پدر و مادرم نمیتونم ،خجالت میکشم که با این سن مثل کودک با من رفتار میکنند بریدم به کی بگم ؟ منم کلی آرزو دارم دلم میخواد قدرت اختیار و تصمیم گیری داشته باشم عقده ای شدم . با حرف و منطق پدر مادرم هیچ چیز رو قبول نمیکنند به پدر مادرم آلرژی دارم دائما با حرفاشون با خراب کاری هاشون مثل  پتکی بر سرم کوبیدند.به من بگید آخه یک انسان چقدر توان و تحمل داره؟چقدر دیگه توکل و نذر کنم؟ دیگه نمیکشم، دیگه نمیخوام این زندگی رو.نه میتونم بمیرم نه میتونم زنده باشم. ای خدا... کجایی ؟ قبلا کار غیر حضوری نویسندگی تایپیست به طور کلی دور کاری چند باری انجام دادم.خیلی سایت ها رفتم ، تمام درها به روم بسته شده. برای رضای خدا کاری کنید. 👇🌻 @adminam1400 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💜🍃 سلام و عرض ادب امیدوارم که حال همه خوب باشه دوستان عزیز بنده پسری هستم ۲۷ ساله، ولی شور و شوق اشتیاقی تو جوونی خودم ندیدم که بخوام از این جوونی استفاده کنم و خوش بگذرونم، چون واقعا فکر کردن به مشکلات این اجازه رو بهم نمیده. بنده ۵ یا ۶ سال پیش از یکی از همکلاسی هام خوشم اومد ولی بهش نگفتم حتی خودش هم نفهمید و متوجه نشد، چون من آدمی نبودم برخلاف بعضی از پسرهای همسن و سال خودم دنبال دوستی و ... بودن باشم، من این کارها رو تو شخصیت خودم ندیدم  و معتقدم  کسی که مهر یکی به دلش افتاد باید اونو انتخاب کنه و انتخاب اول و آخرش باشه.  علت اینکه هم نرفتم جلو این بود که شرایط لازم رو برای این کار نداشتم، الآن هم شرایط که تغییر نکرد هیچ، تازه بدتر هم شد، شرایط اقتصادی و اشتغال رو میگم. واقعا سخته، خیلی هم سخته، بنده الان بیکارم چون کاری نیست و تو شهری هم زندگی میکنم که واقعا شغل خوبی به اون صورت گیر نمیاد که بخوای زندگی ساده ای باهاش تشکیل بدی و پس اندازی هم داشته باشی. شغل هست، مثلا حقوقی ماهیانه ده پانزده میلیون که به نظرم بیکار بمونی بهتره که خودت رو اینقدر گرفتار کسی کنی که فردا پس فردا هم ممنونت هم نشه، چون این مبلغ الان پولی نیست حتی کرایه ماشین رفت و آمد سر کار رفتنت هم نمیشه. خلاصه کلام الان واقعا ناامید شدم، گاهی اوقات میگم خدایا این شرایط جور میشه که بتونم حرف دلم رو به این دختر بزنم (دست پُر برم جلو)، خدایا میتونم یک زندگی رو شروع کنم؟، خدایا واقعا میشه بشم صاحب یک خونه و ماشین و زندگی سالم و ... . ولی این شرایطی که در اون زندگی می کنیم منو نا امید کرده، چون زندگی رو به کام همه حتی اونی هم که میخواد تشکیل زندگی بده سخت کرده، گاهی اوقات با خودم میگم ای کاش میشد شب خوابید صبح برای همیشه بیدار نشد.  الان نا امیدم از همه چی و همه کس  و نفرین میکنم کسانی رو که این بدبختی که برای جوون ها درست کردن، چون هر چی درس خوندیم، زحمت کشیدیم برای رتبه و نمره  همه ش کشک و الکی بود، جز اینکه خودمون رو سرگرم درس بیهوده کردیم و سن مون هم رفت بالا، الان که به خودمون اومدیم دیدیم که واقعا چه کلاه گشادی سرمون گذاشتن و هیچی هم از خودمون نداریم. تا کی باید دست مون تو جیب پدر و مادر باشه؟! خدا خودش میدونه و بس ... 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 با سلام دختری هستم 30 ساله. پدر و مادرم خیلی پیر هستن و مراقبت اونها با من هست. همه خواهر برادرام ازدواج کردن طوری که بچه های اون ها همسن و سال من هستن . حالا مشکل من اینجاست که اصلا دیده نمیشم. پدر و مادرم نگران ازدواج نوه هاشون هستن و انگار نه انگار من که دخترشونم و مثل کلفت براشون کار انجام میدم مجردم. پدرم مرتب جلو من از خواستگارهای برادرزاده ها و خواهر زاده هام میگه در حالیکه من هیچ خواستگاری ندارم. آخه کی حاضره به خواستگاری یه دختر پرجمعیت با پدر و مادر پیر و مریض بره که هیچی از دار دانیا نداره. هر شخصی هم سمت خانواده من بیاد  اول از همه خواهر زاده ها و برادر زاده هام رو میبینه که از همه نظر موقعیت بهتر از من دارن و منو اصلا نمیبینه. پدر و مادرم هر وقت مهمونی چیزی میدن که طرف مثلا پسر داره حتما خواهر برادرام هم دعوت میکنن که دخترای اونها رو هم ببینن. پدرم تو جمع دوستانش همش از خواهر زاده برادر زاده هام تعریف میکنه طوری که هیچ کس نمیفهمه اصلا من هم وجود دارم. چندین بار شده تو جمعی بودم و طرف وقتی فهمیده دختر کی هستم گفته مگه پدرت دختر کوچیک هم داشت و ما بیخبر بودیم. تصمیم دارم از این خونه برم اما نمی دونم با کدوم پول. رهن خونه خیلی بالاست و پدرم هم هر چی داشته داده به برادرهام (به همه زمین داده ) و فقرش مونده واسه من . نقش من از این زندگی فقط کلفتی پدر و مادرم هست بی اینکه دیده بشم و بدون هیچ قدردانی. من هیچ سهمی از این زندگی نداشتم جز مقایسه و سرکوفت . بعد مرگشون هم هیچی بهم نمیرسه چون خونه پدری اگه بین خواهر برادرهام تقسیم بشه فقط چیزی حدود پنجاه میلیون شاید بهم برسه و احتمالا مجبورم کارتون خواب بشم. جوانی و ثروت پدر و مادرم مال اونها بود اما کلفتی و فقرشون مال من. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
☀️🍃 حکم ماءالشعیر🌸🍃 پرسش :نوشیدن ماءالشعیر، که براى برخى از بیماریها نیز توصیه مىشود، چه حکمى دارد؟ پاسخ : آبى که براى خواصّ طبّى از جو مىگیرند، و به آن «ماءالشعیر» مىگویند، و ابداً مسکر نیست، پاک و حلال است. حکم الکل ضد عفونی کننده پس از تزریقات 🌸🍃 پرسش : الکلى که جهت ضدّ عفونى کردن ناف بچه یا محل تزریقات و یا بعد از تزریقات به کار مىرود، نجس است؟ پاسخ : پاک است، مگر اینکه با خون مخلوط شود. طهارت و نجاست خون در صورت تغییر رنگ🌸🍃 پرسش :چنانچه در خون دارویى ریخته شود که رنگ آن را تغییر دهد (مثلاً سفید شود، آیا باز هم نجس است؟ پاسخ : آرى باید از آن احتیاط کرد.    حکم طهارت و نجاست فرآورده های خونی🌸🍃 پرسش :فرآوردههاى مختلفى که از خون گرفته مىشود، نظیر پلاکت، گلبول قرمز، سرم، پلاسما و مانند آن، همانند خون نجس است؟ پاسخ : آرى تمام آنها حکم خون را دارد. عدم تطهیر بواسطه استریل کردن🌸🍃 پرسش :وسایل آزمایشگاهى، بدن، لباس و مانند آن که در اثر تماس با نجاساتى مانند خون نجس مىشود، آیا با انجام عمل استریل و یا ضدّ عفونى کردن پاک مىشود؟ پاسخ : باید آنها را نخست بشویند و بعد استریل کنند.    حکم طهارت و نجاست خون مصنوعی🌸🍃 پرسش :اگر بشر موفق به ساخت و تولید خون و فرآوردههاى آن شود، آیا خون مصنوعى هم احکام خون طبیعى را دارد و نجس خواهد بود؟ پاسخ :  احکام خون طبیعى ندارد. معامله خون🌸🍃 پرسش : آیا خرید و فروش خون صحیح است؟ پاسخ : خرید و فروش عین نجس یعنى چیزهایى که ذاتاً نجس است بنابر احتیاط واجب (مانند بول و غائط و خون) باطل است امّا خرید و فروش خون در عصر و زمان ما که براى نجات مجروحین و بیماران مورد استفاده قرار مى‏گیرد جایز است. دلیل جواز خرید و فروش خون 🌸🍃 پرسش :با توجّه به اینکه خرید و فروش چیزهاى نجس از جمله خون حرام است، چرا سازمان انتقال خون به خرید و فروش این فرآورده مبادرت مىکند؟ پاسخ : خرید و فروش اشیاى نجس در صورتى حرام است که فایده حلالى نداشته باشد، و در حال حاضر که خون براى نجات جان بیماران مصرف مىشود و داراى منافع حلالى است، خرید و فروش آن مانعى ندارد. حکم خرید خون از کفار🌸🍃 پرسش :خرید خون و فرآوردههاى آن از غیر مسلمانان چه حکمى دارد؟ در صورتى که امکان خرید خون از کفار باشد آیا همچون خرید اجسادشان جهت تشریح، اولویّت دارد؟ پاسخ : از هر دو گروه مىتوان خون را خرید.    فروش خون به کفار🌸🍃 پرسش :فروش خون و فرآوردههاى خونى که در کشورهاى اسلامى تهیّه شده، به غیر مسلمانان چه حکمى دارد؟ آیا بین کفّار حربى و غیر حربى تفاوتى هست؟ پاسخ : به غیر کفّار حربى مىتوان فروخت، مشروط بر اینکه نیاز مسلمانان از طریق دیگر حل شود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 اون روز اصلا حوصله نداشتم ازمحل کارم که داشتم برمی گشتم تا برم سوار مترو بشم یادم افتاد که باید به بازار هم سربزنم ببینم جنسی که دنبالش میگشتم رو آوردن یا نه ؟! همینطور که داشتم به مغازه ها نگاه می کردم متوجه پچ پچ صاحبان حجره ها شدم که که هموشون یه چیزهایی رو زیر زیرکی داشتن به هم میگفتن و چشماشون بیرون رو نگاه می کرد. بی اختیار برگشتم به سمت عقب و دیدم یک زن و شوهر جوانی دارن در راسته بازار آروم آروم قدم میزنن و به اجناس مغازه ها نگاه میکنن .زنه خیلی آرایش تندی داشت و از لحاظ لباس هم واقعا وضعیت نامناسبی داشت که شاید خیلی ها توی خونه هم اینطوری حاضر نباشن بگردن . بدتر از آرایش و لباس پوشیدن این خانم نگاه های فروشندگان و بقیه مردها بود که توی بازار از هرچیز دیگه ای آزار دهنده تر بود.اگر چه همیشه نیت اول آرایش کننده جلب توجه دیگرانه ولی وقتی می دیدم جوونهایی که احتمالا مجرد هم هستن چطوری با ولع تمام به چنین فردی دارن نگاه میکنن و چه تصاویری رو در ذهنشون متصور میشن اذیت می شدم. باخودم گفتم :به توچه مربوطه ؟ کارخودتو رو بکن و راه بیفت برو پی کارت بذار اینا هم الکی دلشونو خوش کنن. اما وقتی به نگاه سراسر حسرت و توام با گناه جوونهایی که داخل مغازه ها بودن یا داشتن ازکنار این زن و شوهر رد میشدن چشم می دوختم به خودم می گفتم : این جوون چه گناهی کرده که مجرده ؟ اگه وضع مالیش خوب بود که اینجا برای یه قرون دو زار که نمیومد صبح تا شب پشت دخل دیگران وقتش رو بگذرونه تا بیکار نباشه تازه اگرهم حقوق نسبتا مناسبی بگیره واقعا از پس خرج و مخارج سرسام آور زندگی های امروزی برنمیتونه بیاد که حاضر بشه تن به ازدواج بده و مسوولیت یکی دیگه رو هم قبول کنه. تب و تاب عجیبی داشتم و نمی تونستم با افکارم کنار بیام ، از یه طرف دردسرهایی که پشت سرهر تذکر و دلسوزی از این جنس وجود داره رو جلوی چشمم رژه می بردم ، از طرفی هم جای سوز ترکه های گناهی رو روی بدن جوونهای می دیدم که بخاطر بی قیدی و بی غیرتی یه عده آدم تازه به دوران رسیده قدکوتاه نقش می بست. هرجور بود باخودم کنار اومدم و دلمو زدم به دریا و نزدیکشون شدم . با دست آروم زدم به کتف شوهر این خانم و آروم بهش گفتم : «ببخشید آقا ...» مرد آروم برگشت بهم نگاه کردم و وقتی چهره ام رو دید انگار متوجه شده باشه چی میخوام بگم سریع جواب داد: «بفرمائید..فرمایشی بود؟» گفتم : «خیر نمیخواستم مزاحمتون بشم راستش می خواستم ببینم اجازه میدید به خانمتون نگاه کنم و کمی ازش لذت ببرم؟!» مرده که گویا انتظار چنین حرفی رو نداشت توی یه چشم به هم زدن یقه منو گرفت و چسبوندم به دیوار باریک یکی از مغازه ها و گفت : « تو خیلی غلط کردی که بخوای به زن من نگاه کنی. مرتیکه مگه خودت خواهر و مادر نداری که به ناموس دیگران نگاه میکنی؟ بزنم با یه مشت اعلامیه ات کنم تا بفهمی ...هی که خوردی مزه اش چیه ؟» انگار ماشه رگبار رو کشیده باشن یکسره داشت ازاین حرفا شلیک می کرد و بدتر از همه صورتش تو صورتم بود و هر از چند گاهی آب دهنش توی اون عصبانیت تو صورتم می پاشید و منم که از این کار متنفر بودم کاری از دستم برنمی اومد. یخورده که ادامه داد بهش گفتم : « آقای عزیز چرا حالا ناراحت میشی؟ من که چیزی بدی نگفتم!» خیر سرم خواستم آرومش کنم ولی انگار بدتر شد یارو تازه دور گرفت و گفت : «حالا چیز بدی نگفتی ؟ دیگه میخواستی چه غلطی بکنی ؟ نه توروخدا بیا چند تاچیز دیگه هم بهم بگو.» از اونور زنشم جیغ جیغ می کرد که اینا همشون همینطورین فقط بلدن یه من ریش بذارن . اینا آب گیرشون نمیاد وگرنه شناگرای ماهری هستن و ... من که آروم سینه دیوار چسبیده بودم دوباره گفتم : «آقای عزیز والله از اون موقع که شما و خانمتون پاتونو گذاشتین تو بازار همه کاسب ها و مشتری ها دارن بدون اجازه به خانم شما نگاه میکنن و از ایشون لذت میبرن ، من فقط خواستم اجازه بگیرم که حداقل عذاب وجدان نداشته باشم ...» مرده اینو که شنید قرمز شد و داد زد: «تو خیلی ...خوردی...» همینطور که اینو می گفت سرشو برگردوند به طرف خانمش و یه نگاهی به سر و وضع اون انداخت و انگار که سست شده باشه دستاش شل شدو یقه منو ول کرد ... منم که دیدم الان وقتشه ادامه دادم : « قصد مزاحمت نداشتم شرمنده ازخیرش گذشتم ...» و آروم کنار جمعیت رفتم . مرد به باچشم به زنش اشاره کرد و اونها راهشونو به سمت خروجی بازار تغییر دادن اما زنه همچنان زیر لب غرغر می کرد. اونها میرفتن تا از بازار خارج بشن ولی چشم ها همچنان دنبالشون بود. نويسنده : علی جعفری ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❌❌مهم حتما بخونید لطفا❌❌❌ سلام خدمت دوستان عزیز و اعضای بزرگوار کانال ایام به کام دوستان گلم به دلیل حجم بالای پاسخ اعضا و محدودیت در ارسال روزانه یه تصمیمی گرفتیم 👇 پاسخ هایی که شما به سوالات میدین ممکنه چند روز طول بکشه که در کانال ارسال بشه چون باید به جز پاسخ اعضا مطالب دیگه ای هم در کانال بزاریم و به این خاطر که اعضای محترممون زودتر به پاسخشون برسن تصمیم گرفتیم یه کانال دیگه اختصاص بدیم به این قضیه یعنی اونجا فقط مختص پاسخ اعضا باشه پاسخ هایی که توی کانال اصلیمون جا نداریم بزاریم رو اونجا قرار میدیم یعنی یه بخشیش در همین کانال و تعدادی دیگه ش در کانال دیگه ای قرار میگیره فقط دقت کنید عزیزان هردو کانال رو چک کنید حتما ❌❌❌👆👆چون در هر دوکانال پاسخها تکراری نیستند ممنون میشم همگی اون کانال هم عضو باشید برای دسترسی بهتر به پاسخها✅✅✅👇👇👇👇 در ضمن اینجا مخزن میشه برای دسترسی بهتر به مطالبی که میخواید بعدا پیداشون کنید😍✅ https://eitaa.com/joinchat/3518169438Cd5294f4139 عضو بشید همگی🙏👆 کانال خصوصیه دوستان و مختص اعضای خودمونه🌸 🙏🌸
❌ شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی بهترین مادر دنیا هم میشی بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf کانال مخصوص میباشد❌❌❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه حسی بهت دست میده وقتی این کلیپ رو میبینی؟! 🥲دوست داری چندبار پشت هم ببینیش؛ مگه نه؟!🥺 حال و هوای این کانال جوریه که اعضاش میگن صب که از خواب پامیشن اول اینجارو چک میکنن😍👇 👒https://eitaa.com/joinchat/1427374909C49192027ac • روزمرگیهای اینستا♡ •نوستالژی♡ • اسکرپ بوک ♡ • استاپ موشن♡ • حس گند🫠 ♡ • کلیپ ظرف شستن♡ 😍👆ایـــــنجــــــــــــــــــــاعالـــــــــــــــــــــــــیه 😍👆
🕊 کمک به و درمان کودک معلول 🏮این کودک سه ساله با معلولیت نادر تولد بدون مری به دنیا آمده ،فقط از طریق شلنگ تغذیه میشه و ۱۵ مهر نوبت جراحی‌ سنگین معده داره() 🍃با صدقه به نیت پیروزی جبهه مقاومت و نابودی رژیم صهیونیستی در حفظ امید به زندگی این کودک معصوم، سهیم باشید؛شماره کارت‌ به‌ نام مجموعه جهادی
5892107046668854
6063731105809819
5041721112091989
6063737005258387
کد دستوری👈‎
*6655*1*33#
🪩 ارتباط مستقیم با گروه 👇 ┏━━━━━━━━━━━━━━━🇮🇷┓ https://eitaa.com/S7QfvmVIh2MaXNEm ┗🕊━━━━━━━━━━━━━━━┛ مبالغ اضافه صرف سایر امور خیر می شود.
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
🕊 کمک به #جراحی_معده و درمان کودک معلول 🏮این کودک سه ساله با معلولیت نادر تولد بدون مری به دنیا آمد
این طفل معصوم بعد از جراحی تا چند هفته توی آی سی تحت مراقبت خواهد بود و کلی هم هزینه جانبی(شیر ، پوشک، اسکان ، آزمایش و..) داره😔 مجموعه جهادی مورد تایید کامل کانال ماست ؛ به نیت شهدا سهیم باشید ✅️ https://eitaa.com/S7QfvmVIh2MaXNEm
📢 هر روز بخوانیم 🔹 امروز؛ صفحه صد و چهل و نه قرآن کریم سوره مبارکه الأنعام ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽