eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
171.4هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
698 ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
❌❌مهم حتما بخونید لطفا❌❌❌ سلام خدمت دوستان عزیز و اعضای بزرگوار کانال ایام به کام دوستان گلم به دلیل حجم بالای پاسخ اعضا و محدودیت در ارسال روزانه یه تصمیمی گرفتیم 👇 پاسخ هایی که شما به سوالات میدین ممکنه چند روز طول بکشه که در کانال ارسال بشه چون باید به جز پاسخ اعضا مطالب دیگه ای هم در کانال بزاریم و به این خاطر که اعضای محترممون زودتر به پاسخشون برسن تصمیم گرفتیم یه کانال دیگه اختصاص بدیم به این قضیه یعنی اونجا فقط مختص پاسخ اعضا باشه پاسخ هایی که توی کانال اصلیمون جا نداریم بزاریم رو اونجا قرار میدیم یعنی یه بخشیش در همین کانال و تعدادی دیگه ش در کانال دیگه ای قرار میگیره فقط دقت کنید عزیزان هردو کانال رو چک کنید حتما ❌❌❌👆👆چون در هر دوکانال پاسخها تکراری نیستند ممنون میشم همگی اون کانال هم عضو باشید برای دسترسی بهتر به پاسخها✅✅✅👇👇👇👇 در ضمن اینجا مخزن میشه برای دسترسی بهتر به مطالبی که میخواید بعدا پیداشون کنید😍✅ https://eitaa.com/joinchat/3518169438Cd5294f4139 عضو بشید همگی🙏👆 کانال خصوصیه دوستان و مختص اعضای خودمونه🌸 🙏🌸
❌ شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی بهترین مادر دنیا هم میشی بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf کانال مخصوص میباشد❌❌❌
چرا هیچ مردی راضی نمیشه زنش عضو این کانال بشه 😳 هر زنی عضو این کانال شده زندگیش دگرگون شده🧿 یعنی چی میتونه باشه 👇📵 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf فقط خانم های متاهل بیان🚷♨️👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا نصـرتی مهمتـر از ظهـور (عج) داریم⁉️ ✅ هر کی می خواد خدا در زندگی یاورش باشه، خدا پشتیبانش باشه، خدا اون رو نصرت کنه، دائما امـر به معـروف و نهـی از منڪر "وقتـی واجـب میشـه" انجـام بده❗️
❤️🍃 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ پیام من به آشنای غریب💔 دوست عزیز پیامتو خوندم و با همه وجود درکت کردم اینکه تو زندگیت همه جوره سعی کنی بهترین باشی،از لحاظ ظاهری و قیافه،خونه و زندگی ،تحصیلات و..... خیلیییییی چیزای دیگه از اطرافیان سر باشی همسرت تو رو نبینه ولی هر زن پستی رو که میبینه چشمش دنبالش باشه با تمام وجود خرد میشی و می‌شکنی😭 دقیقا پیامتو که خوندم احساس کردم درد و رنج های خودم داره از زبون یکی دیگه گفته میشه منم الان هفت سال درگیر خیانت همسرم هستم وقتی که بهم ثابت شد و گفتم بگو چی برات کم گذاشتم تا جبران کنم با کمال پررویی در اومد گفت هیچی کم نذاشتی،قدرت و ثروت و شهوت سیری ناپذیر هستن😭اونم برا من چیزی کم نمی‌ذاره تو خونه زندگی و حتی محبت می‌کنه و خیلی زبون باز هس ولی برا من ارزش نداره چون می‌دونم بهم خیانت می‌کنه و چندین بار هم برام ثابت شد و هر دفعه بهم قول های واهی داد و باز هم رفت سراغ اونی که لایقش هست چندین بار هم باهاش قهر کردم و حرف از جدایی زدم فایده نداشت که نداشت چند روز پیش بهم میگه وقتی که قهر می‌کنی و حرف از جدایی میزنی دلم میسوزه که می‌خوام چه گوهری رو از دست بدم🙄همیشه قسم میخوره که دوستت دارم ولی نه باور میکنم نه برام ارزش داره این دوست داشتن و فقط منتظر چوب عدالت خدا هستم که تاوان دل شکسته من و شب هایی که تا صبح با اشک و گریه سر کردم رو بگیره... بعضی مواقع دلم براش میسوزه میگم بیمار هست وگرنه از انسان سالم همچین رفتارهایی سر نمیزنه ولی حاضر نیست به مشاور و روانشناس مراجعه کنه..این چندسال خیلی تلاش کردم حتی به خونواده اش گفتم باهاش صحبت کردن بهتر که نشد هیچ بدتر هم شد که تو آبروی منو جلو خونواده ام بردی و... یه مدت خودم رو کمتر درگیرش میکنم و اصلا گوشیش رو چک نمیکنم که حال دلم بد نشه و چندتا کلاس شرکت کردم که فکرم درگیر باشه و به همسرم و کاراش فکر نکنم... سعی کنید بیشتر بهش اقتدار بدید و ازش تعریف کنید(در حد نرمال نه غیر واقعی که بیشتر از این دور برداره)هر چند که می‌دونم خیلی سخته به کسی که داره خیانت میکنه محبت کنی و بخوای ازش تعریف و تمجید کنی و... اگه با مادرش راحت هستین ازش بخواید به نیت هدایت همسرتون همیشه بعد از نماز عشا دو رکعت نماز بخونن که رکعت اول بعد از حمد سوره انا انزلنا و رکعت دوم بعد از حمد سوره کوثر... به پهلوی شکسته حضرت زهرا هر کی که مشکل داره برطرف بشه.. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام وقت بخیر خدمت همه اعضای عزیز خانواده برتر من با چالشی که توی زندگی مشترکی که تازه با خانمم شروعش کردم مواجه شدم ازتون کمک می خواهم. ما بعد حدود ۵ ماه که نامزد بودیم تازه عقد کردیم. در این مدت ۵ ماه و این مدت کوتاهی که عقد هستیم من خیلی به خانمم ابراز محبت می‌کردم خیلی زیاد، یعنی همیشه توی تماس‌های تلفنی، توی چت، حضوراً و ... بهش ابراز علاقه می‌کردم، هر چند ساعت براش اس ام اس می‌فرستادم و پیام‌های عاشقانه ای رو براش ارسال می‌کردم، اما ایشون زیاد اون طور که من ابراز علاقه می‌کنم بهش، پاسخ نمی ده ... یعنی چی؟، یعنی مثلاً ۱۰ باری که من میگم عزیزم دوستت دارم، اون یک بار میگه، در جواب بقیه ش هم مثلاً می گم دوستت دارم میگه منم!  یه مدت دل زدم به دریا و بهش گفتم که من خیلی دوست دارم وقتی این قدر ابراز محبت می‌کنم بهت حداقل یه درصدیش رو پاسخ متقابل بگیرم، پاسخی که داد این بود؛ میگه من کلاً شخصیتم این طوریه که بیشتر آدم مستقلی هستم، سعی می‌کنم زیاد وابسته نشم، من زیاد اصل واکنش های احساسی نیستم. گفت منم خیلی دوستت دارم ولی من اینطوری نیستم که زیاد به زبون بیارم و واکنش نشون بدم نسبت به حرف هات، خب این پاسخش بود. خانمم کلاً طبق گفته خودشون و چیزی که دیدم خیلی خودش بها میده یعنی خودش خیلی برای خودش مهمه، مثلاً خیلی از زن و شوهرا بخوان برن جایی مثلاً شوهر نتونه بیاد به هر دلیلی زن ناراحت می شه یا یه کم مثلاً واکنشی نشون میده که مثلاً دوست داشت با همسرش باشه. ولی مثلاً خانم من این طوریه که میگه خب حالا شوهرم نتونست بیاد من که اومدم لذت ببرم از این تفریحی که رفتیم یا مسافرتی که رفتیم و ...  الان واقعاً این موضوع منو اذیت می کنه، یعنی خیلی دوست داشتم همون قدر که من بهش وابسته شدم اون هم باشه، واقعاً چالش بزرگیه توی زندگیم، تصمیم گرفتم یه کم از میزان ابراز علاقه م کم کنم نه که اصلاً تمومش کنم نه کمش کنم، مثلاً کمتر اس ام اس بدم، کمتر پیام عاشقانه واسه ش بفرستم و ... به راهنمایی هاتون نیاز دارم، مشاوره خانواده خوب هم اصلاً توی شهرمون وجود نداره، از طرفی دلم نمی خواد این مسئله رو با مشاور مطرح کنم چون نمی خوام فعلاً خانمم در جریان قرار بگیره، می خواستم کمکم کنید 👇🌸 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍎 👈درمان بیرون زدگی مقعد 🔹خروج وورم مقعدعمومابعلت رطوبت وبلغم زیادهست که باعث نرمی روده وورم آن ازمقعدمیشود. که بعلت سردی وضعف روده فردبرای خروج مدفوع,به اجبارفشارزیادبه خودوارد میکند که نتیجه آن ,ورم وخروج مقعدهست. ⬅️پرهیزات: 🔻غذاهای طبع سردوبلغم زا مانند:چای,خربزه,هندوانه ,آب خوردن زیاد,لبنیات,نوشابه و... 🔸پرخوری نداشته باشند. 🔸حذف تدریجی ناهار 🔸درجای سردننشینندوباآب سردموضع رانشویند. ⬅️درمان: 🔹سرنجان،آویشن،بلوط،پودرپوست انار,همه پودرشده مانندآرد،هربار۱قاشق مرباخوری ازاین پودربا۱قاشق چایخوری روغن زیتون و۱قاشق چایخوری عسل مخلوط کرده بصورت خمیردرآورده،صبح وشب روی موضع بمالند. 🔹صبح،ظهروشب یک عددآجر,آجرهای قدیمی روی گازگذاشته تاداغ بشود, چندلایه حوله یاپارچه روی آن قراربدهند وروی آن بنشینند،باراول احتیاط کنندتانسوزند. 🔹آویشن،سیاهانه،کندربمقدارمساوی پودرشده با۳برابرعسل مخلوط شود,۱قاشق مرباخوری نیم تایکساعت قبل غذامیل کنند. 🔹بادکش گرم وخشک ناحیه ساکرال(کمر)صبح وشب بمدت ۵دقیقه. ⬅️درصورت نیازباتجویزطبیب وپزشک حاذق طب سنتی,فصدانجام دهند. 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎 🌸 🔹توضیح بیماری و روش درمان: 🍃بوی بد دهان به سه دلیل بوجود می آید که جهت از بین بردن بوی دهان باید علت اصلی را درمان نمود: ⬅۱- سینوزیت و ریزش سینوسی شبانگاه: 🍃درمان سینوزیت (بلافاصله در پست بعدی در اختیارشما عزیزان قرار می گیرد) ⬅۲ـ عفونت دهان: 🍃درمان: استفاده از خمیر دندان عسل و نمک ( ۵ واحد عسل + ۲ واحد نمک ). ⬅۳ـ اختلال گوارشی ( سردی معده ) : 🍃درمان: ترک آب بین غذا آب سرد نخوردن استفاده از جوشانده عرق نعناع با بارهنگ ( ۱ لیوان عرق نعناع + ۱ قاشق مربا خوری بارهنگ را ۱۰ دقیقه آرام جوشانده و بعد از ولرم  شدن ۱ قاشق غذاخوری عسل به آن اضافه کنید و شب موقع خواب میل شود. ) 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎 💊از بین بردن جوش‌های سر سیاه و جوش های سر سفید با کمک گل سرشور مواد لازم: ۲ عدد بادام آسیاب شده ۱ قاشق غذاخوری گل سرشور ۱/۵ قاشق غذاخوری گلاب روش استفاده: مواد بالا را با هم مخلوط کنید تا خمیر نرمی به دست آید. این خمیر را روی صورتتان بمالید. به آرامی صورتتان را با مخلوط گل سرشور ماساژ دهید. بیشتر قسمتهایی که مبتلا به جوش سرسیاه هستند را ماساژ دهید. بعد از ۵ دقیقه، صورتتان را با آب ولرم بشویید. ۲ یا ۳ بار در هفته این درمان را تکرار کنید. محو کردن جای زخم‌ها با استفاده از گل سرشور مواد لازم: ۱ قاشق غذاخوری گل سرشور ۱ قاشق غذاخوری هویج رنده شده ۱ قاشق چایخوری روغن زیتون روش استفاده: مواد بالا را با هم مخلوط کنید تا خمیر نرمی به دست آید. این مخلوط را روی ناحیه‌ آسیب دیده بمالید و بگذارید حدود ۱۵ دقیقه بماند. با یک حوله یا پارچه آن را پاک کنید. دو بار در هفته این درمان را انجام دهید. استفاده از گل سرشور به عنوان شوینده‌ بدن مواد لازم: ۱ فنجان بلغور جو دو سر ۱ فنجان پودر چریش یک چهارم فنجان صندل سفید ۱ قاشق غذاخوری پودر زردچوبه ۱ قاشق غذاخوری آرد نخود ۱ فنجان گل سرشور روش استفاده: مواد بالا را با هم ترکیب کنید. این پودر تمیز کننده را جایگزین صابون‌های معمولی کنید. به آرامی بدنتان را با این پودر بسابید. با آب ولرم آن را بشویید. هر روز یا یک روز در میان این درمان را انجام دهید. بهود جریان خون با گل سرشور مواد لازم: ۲ قاشق غذاخوری گل سرشور ۱ قاشق غذاخوری آب روش استفاده:  مواد بالا را با هم مخلوط کنید تا خمیر نرمی به دست آید. خمیر گل سر شور را به هر قسمتی از بدنتان که می‌خواهید بمالید و بگذارید ۱۵ دقیقه بماند. این خمیر را با یک حوله یا پارچه پاک کنید. این درمان را هر روز انجام دهید. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌸🍃 مریم مسعود و یک زن دیگر مشغول خوردن نهار بودند دنیا دور سرم چرخید به خانه برگشتم لباس های عزایم را بیرون آوردم و خواستم برای نجات زندگیم تلاش کنم موهایم را بافتم و سرخاب سفیداب کردم و سعی کردم خود را خوشحال نشان دهم عصر وقتی مسعود برگشت از دیدنم جا خورد تعریف از خود نباشه ولی واقعا زیبا شده بودم به طرفم آمد و بغلم کرد باهم شام خوردیم و شبی عاشقانه داشتیم چند هفته ای گذشت رفتار مسعود بهتر شده بود اما زخم های مادرشوهرم بدتر که چند سال است ازدواج کردیم و من فرزندی ندارم من تمام تلاشم را کردم که بچه دار شوم چند هفته شد چند ماه و چند ماه شد یک سال ولی من بچه دار نشدم که نشدم رفتار مسعود هم کم کم تغییر کرد سرد شده بود دیگر شب هام به خانه برنمیگشت همیشه مست بود و سر کار نمی‌رفت دیگر پولی نداشتیم هر وقت هم اعتراض میکردم مرا به باد کتک می‌گرفت یک شب که از نصفه های شب گذشته بود مسعود مست به خانه برگشت مادرشوهرم گفته بود باهاش حرف بزنم منم جرأتم رو جمع کردم و جلو رفتم گفتم مسعود دلیل این رفتارات چیه چرا اینجوری می‌کنی یا نمی یای خونه یا همیشه مستی دیگه نانی نداریم بخوریم خواهش میکنم دست بردار مسعود عصبانی شد و با پشت دست زد دهنم شوری خون رو احساس کردم لبم پاره شد و دوتا از دندان هایم شکست تا خورشید طلوع کرد کتکم زد وقتی از کتک زدنم‌ خسته شد تا لنگه ظهر خوابید و بعد بلند شد و بیرون رفت شب شد و مسعود برنگشت صبح شد و برنگشت تقریبا سه روزی از رفتن مسعود گذشت بود مادرشوهرم فقط گریه میکرد و من را نفرین میکرد روز چهارم یکی در زد به هوای آنکه مسعود است در را باز کردم که یکی از دوستان مسعود را دیدم سلام کرد و گفت زن داداش میدانم نگران مسعود هستی ولی این را بدان مسعود ارزش ناراحتی شما را ندارد چند وقت پیش با دختری عقد شده بود و الان آن دختر باردار شده و با مسعود فرار کرده ناراحت شدم اما زیاد نه چون همه‌ی امیدهایم قبلاً ناامید شده بود مادرشوهرم با فهمیدن این قضیه روی سرم خراب شد و گفت مقصر تو هستی که نتوانستی برای پسرم زن خوبی باشی و برایش بچه ای بیاوری و شروع کرد به زدنم دیگر طاقتم طاق شده بود تصمیم گرفتم به خانه ی پدریم بروم دیگر نه شوهری داشتم نه عشقی در ۲۵سالگی همچون زنی۸۰ ساله بودم شبانگاه موقعی که مادرشوهرم خواب بود از خانه زدم بیرون و راهی عمارت پدرم شدم ببند بلند در زدم که پدر در را به رویم گشود با دیدنم حیرت کرد تمام صورتم زخم و کبود بود پدرم متعجب در را باز کرد و با دست اشاره کرد به داخل بروم مادر راصداکزد مادر با دیدنم بر سر و صورتش میکوبید و گریه میکرد و می‌گفت چقدر گفتم این کار را نکن پدر بهم قول داد طلاقم را بگیرد فردایش پدرم مقدمات طلاق را آماده کرده بود و منتظر آمدن مسعود شدیم بعد از سه ماه مسعود آمد همراه با زن باردارش با شکم برآمده اش می‌گفت طلاقم نمی‌دهد پدر بهش گفت اگر طلاقم دهد به او خانه ای میدهد او با یک خانه ی ۵۰متری من را طلاق داد و من دوباره دختر خانه ی پدریم شدم دوباره شروع کردم به درس خواندن و بعد از ۱۰سال سختی دوباره به آرامش رسیدم خواستگار کم و بیش داشتم همه مردان زن طلاق داده یا زن مرده بودند اما من دلم نمی‌خواست ازدواج کنم نسبت به همه ی مردان اطرافم کینه ای شده بودم تا اینکه پسر خاله ام از فرنگ برگشت او یک بار ازدواج کرده بود و همسرش سر زا از دنیا رفته بود از من خواستگاری کرد و من قبول کردم بعد از گذشت چند ماه عاشق او شدم و همراه با پسرش شروع به زندگی جدیدی کردم پسرخاله ام محمد من را دوست داشت بهم احترام می‌گذاشت در عمارتی بزرگ و در آرامش زندگی می‌کردم  بعدها بهم خبر رسید همسر مسعود سر زا با بچه اش مرده و مسعود یک تریاکی شده و مادرش در اثر سکته ی مغزی زمین گیر شده واقعا که چوب خدا صدا ندارد الآنم این خاله ی مامانم شوهرش فوت شده و با پسر شوهرش زندگی می‌کنه همیشه افسوس میخوره که به خاطر یک عشق کور تمام زندگیش و جونیش را به باد داده ✅ ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶هفت نکته درباره ی آنفلونزا ( حکیم خیراندیش، پدر طب سنتی ایران ) ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
پاسخ اعضا 🌙🌺 ‌ سلام خدمت حبیبه خانم گلم وادمین زحمتکش و اعضای گروه❤️ چندروز پیش ران پای من به شدت دردگرفت اصلا نمیتونستم به پهلو بخابم ومجبور به پشت میخابیدم واصلا هم عادت ندارم خیلی برام سخت بود به ناچار تصمیم گرفتم برم دکتر واصلا هم دکتررفتن را دوس ندارم وخیلی برام سخته چون دکتر فوری ازمایش عکس و ام آر آی میفرسته ومن از دستگاه آم آر آی واقعا وحشت دارم وتاحالا نرفتم دوشب من خیلی عذاب کشیدم ولی چاره ایی نبود وباید دکتر میرفتم شب شهادت امام رضاع بود موقع اذان صب از دردشدید ازخاب پریدم چون صاف بی حرکت خابیده بودم تمام بدنم خاب رفته بود ودرد میکرد چون من همیشه به پهلو میخابم راست یا چپ فرقی نمیکنه ومرتب هم عادت به این پلهو اون پهلو هستم خلاصه بیدار شدم وفکر دکتر رفتن افتادم وخاب خوبی هم نکرده بودم وواقفا ناراحت ودرمانده بودم یهو یادم افتاد شهادت امام رضا هس وبه مادرامام رضاع نجمه خاتون متوسل شدم صلوات و نماز هدیه کردم باورم نمیشد همان لحظه دردم ارام شد واصلا انگار نه انگار من ران پایم درد میکرد ومنه بی لیاقت مورد توجه و لطف امام رضاع و مادرشون قرار گرفتم عزیزانم همیشه به یاد امامان باشیم آنها مارا دوست دارن و ما را فراموش نکردن ولی ما متاسفانه آنها رافراموش میکتیم و وقتی قسمشون به مادراشون بدیم ما ناامید نمیکنن و آیت الکرسی هم موقع درد خوانده بشه حتما جواب میگیرید یاحق❤️ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام و خسته نباشید. دوستان ازتون میخوام اگه گروهی دارید توی ایتا که بصورت دورهمی و خانما فقط عضون و مال شهرهای مختلفه و بصورت دوستانه توی اون عضون لینکشو برای من بفرستین تا عضو بشمـ. خیلی دوست دارم که مجازی دوست داشته باشم و با خانمای شهرهای دیگه دوست بشم و حرف بزنم. ممنونم 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام درمورد اون خانمی که بچه ش ول کرده داده هووش. شما مادر نیسی اگر مادر بودی اون طفل معصوم نمی دادی چه فکر کردی زن پدر هر قدر خوب باشه چشم دین بچت نداره اگر کسی واقعن مادر باشه هبچ وقت بچه ش ول نمیکنه اونم دختر 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام دوستانی ک میگید اگر تمایل دارید قصه منو بدونید من براتون تعریف کنم من خواهش میکنم حتما این کارو بکنید چون پشت هر قصه زندگی تجربه و درسی برای بقیه ماست دوست عزیزم دختری از دیار کریمان شما عجب سرنوشتی داشتید چقد سختی کشیدی خواهر الان ک بقیه رو راهنمایی میکنی مشخصه ک یه خانم جاافتاده و قوی و پخته ای قطعا گذشته ای ک پشت سر گذاشتید شمارو کوهی پر از تجربه و درس زندگی کرده خواهش میکنم هر وقت فرصتشو داشتی از ابتدای تولدت تا حالا برامون بنویس لطفا امیدوارم اخر قصه ای ک مینویسی بحق حضرت زهرا مادرشدن شما باشه🤲 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام دوستان دختر عزیزم ک گفتی رشته پرستاری قبول شدی و درون گرا و خجالتی هستی عزیزم شما چرا رو ویژگی های مثبتت زوم نمیکنی عزیزم چون تو خونواده ما۴نفر پرستارن من در جریانم ک این رشته ک شما پذیرفته شدی رتبه بسیار عالی میخاد ک براش سرو دست میشکونن و شما قطعا دختر بسیار باهوشی هستی ک این رشته پذیرفته شدی و اینکه شما باید از روز قبل برای فردات برنامه ریزی داشته باشی تو کانال مجید اقابراری عضوم ایشون گفتن روند برنامه ریزیتون باید اینجوری باشه ۱کار اسون+۱کار متوسط+یه کار اسون بعدش استراحت+۱کار آسون+۱کارسخت+استراحت+۱کاراسون+۱کارمتوسط شمام اینجوری برنامه ریزی کن حتما موفق میشی عزیزم چون بعد انجام کارهات همیشه پاداش دریافت میکنی و اینکه اگر میخای جذاب باشی همیشه رو صورتت یه لبخند ملایم باشه یه مدت این گارو انجام بده معجزشو میبین 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام دوستان خواهری ک راهنمایی خواستی برای راه اندازی یه کسبو کار برای پسرت عزیزم من شنیدم سمساری یا امانت فروشی درامد خوبی داره خواهر شما خودت داری میگی همه حسرت زندگی ما رو میخورن در حالی ک نمیدونن من چ مشکلاتی دارم شما ک اینو میدونید چرا حسرت بقیه رو میخوری بدون ک اونام کلی گرفتاری دارن ک شما ازش بی اطلاعی ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
رگهای قلب گرفته، اصلا نگران نباش 🌸﷽🌸 فلینظر ... فاکهة و اَبّا (عبس _۳۲) سالهاست بیماران قلبی زیادی گزارش داده‌اند بعد از استفاده از این گیاه عجیب ، بعدا هیچ گرفتگی قلبی نداشته اند. حتی اگر اکثر رگهای قلب گرفته باشد، با مصرف روزانه یک لیوان جوشانده ( بیدگیاه ) ، بعد از چند ساعت احساس آرامش و در کمتر از یکماه بطور کامل بهبودی حاصل شده است. این گیاه قرآنی با وفورترین گیاه در ایران است. مَرغزار ، 🌾 دقیقا شکل چمن و گندم است. روی هر مرز و جوی آبی روییده است. حتی توی پارکها و یا باغچه منزل وجود دارد. بارها پای خود را روی آن گذاشته و یا روی آن نشسته اید. 🌾🌾🌾 چگونگی مصرف علف مَرغ : بهبود یافتگان گفته‌اند، بعد از کندن گیاه مرغ با ریشه، کاملا آنرا شسته. سایه خشک شده و روزانه دو بوته آن را خوب جوشانده و صاف نموده ، یک لیوان آب آن مصرف شود (حدود یکماه) گفته‌اند واقعا شبیه بوده❗️ 👇 ⏪ ثواب انتشارش با شما ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
☀️🍃 راه درمان بیماران همجنس گرا🌸🍃 پرسش :توصیه روانپزشکى نوین به گروهی از افرادی که تمایلات همجنس گرایانه دارند و از داشتن چنین تمایلاتى ناراحت نیستند، و آن را با درون خود موافق و مطابق مىبینند، و نسبت به جنس مخالف احساس کششى ندارند، بلکه بعضاً از جنس مخالف بیزار و متنفّرند، این است که رابطه جنسى خود را با یک فرد همجنس برقرار کنند، و از اقدام به ازدواج با غیر همجنس خوددارى نمایند. زیرا کراراً مشاهده گردیده که این افراد قادر به تحمّل جنس مخالف نبوده، و ازدواج آنها به طلاق مىانجامد. نظر حضرت عالى در مورد درمان گروه دوم چیست؟ پاسخ : از نظر موازین شرع اسلام نمىتوان به این گروه اجازه برقرار ساختن رابطه با جنس موافق هر چند در مراحل سطحى و ابتدایى داد و آن را یک ضرورت شمرد، بلکه باید از طرق مختلف مخصوصاً عواطف مذهبى که بسیار قوى و مؤثر است، روى آنان کار کرد تا مشکلشان حل شود. و هرگز نباید تسلیم توصیههاى بعضى از روانپزشکان شد که مىخواهند کار را بر خودشان آسان و بر دیگران مشکل کنند، بلکه باید پزشکان مؤمن بکوشند و طرق درمان معقول و مشروع را بیان کنند. افشای اسرار بیماران روانی برای کاهش فساد 🌸🍃 پرسش :افشاى برخى از اسرار بیماران روانى ممکن است باعث جلوگیرى از جرمهاى قانونى و یا موجب کاهش فساد یا فحشا گردد. آیا انتقال چنین اطّلاعاتى به نیروهاى امنیّتى جایز، یا واجب است؟ (با توجّه به اینکه در صورت افشا، اعتماد مردم از آنها سلب مىشود.) پاسخ : در صورتى که بتوانند به عنوان نهى از منکر اطّلاعات کلّى را برسانند، بى آنکه نام اشخاصى فاش شود مانعى ندارد، بلکه گاهى واجب است. مازوخیسم🌸🍃 پرسش :حکم شرعی مازوخیسم چیست؟ پاسخ : خودآزارى جنسى نوعى بیمارى است و مبتلایان به آن باید به روانکاو مراجعه کنند تا درمان شوند. تجسس در امور خصوصی بیماران روانی 🌸🍃 پرسش :تعدادى از مبتلایان به بیماریهاى روانى به علّت انجام کارهاى خلاف اخلاق اجتماعى، یا منافى عفّت، به آن گرفتار شدهاند. روان پزشک باید جهت درمان، یا دادن مشاوره، از آنها اطّلاعاتى کسب کند. آیا تجسّس در چنین مواردى براى پزشکان جایز است؟ در صورتى که بخشى از تجسّس به دلیل حسّ کنجکاوى خود پزشک بوده، و نقش آن جهت درمان ضعیف باشد، چه حکمى دارد؟ پاسخ : تجسّسهاى روان درمانى، که براى درمان ضرورى به نظر برسد، جایز است. تثبیت افکار فاسد و توهین آمیز جهت درمان وسواس🌸🍃 پرسش :در مشاوره ها برای از بین بردن افکار وسواس از روش جلوگیری از رفتار و مواجهه برای عادی سازی کمک می گیریم. منطق این روش این گونه است که به بیمار گفته می شود افکار و تصورات وسواسی راجع به بیماری خود، اعمال جنسی با محارم و کودکان و اقوام، و توهین به مقدسات را با افکار خنثاساز و جایگزین قطع نکند چون احساس گناه موقتا کم می شود ولی این افکار مزاحم در ذهن می ماند در طول برنامه درمان او یاد می گیرد که تلاشی برای خنثاسازی یا جایگزین کردن آن افکار مزاحم نداشته باشد حتی بهتر است این افکار را یادداشت کند و یا ضبط کند. در ابتدای درمان اضطراب زیادی را تحمل کند ولی بعد از چند گفته به ان افکار عادت می کند و اضطراب و نگرانی اش کاهش می یابد و به مرور این افکار از ذهنش پاک می شود. با توجه این که فکر و تصور وسواسی خودبه خود به ذهن می آید و خود فرد هم راضی نیست ولی برای عادی سازی از افکار جایگزین و خنثی کننده استفاده نمی شود و یا حتی ضبط یا داشت می شود. آیا به کار بردن این تکنیک که از نظر روان درمانی موثر بوده شرعا ایرادی دارد؟ پاسخ : این روش که مستلزم توهین بیشتر و به نوعی تثبیت آن است روش مناسبی نیست، از روش جایگزین استفاده کنند. مشروعیت هیپنوتیزم🌸🍃 پرسش : آیا هیپنوتیزم از نظر اسلام مشروع است؟ و استفاده از هیپنوتیزم در معالجه برخى بیماریهاى روانى و جسمانى، نظیر آسم، چاقى مفرط، بیماریهاى زنان، و مانند آن، توسّط یک پزشک (غیر روانپزشک) چه حکمى دارد؟ پاسخ :  براى مقاصد طبّى و مانند آن مشروع است، مشروط بر اینکه تجربه و آگاهى کافى داشته باشد، و آثار منفى و خلاف شرعى بر آن مترتب نگردد. ولى براى کشف امور پنهانى، یا اطّلاع از گذشته و آینده و حال جایز نیست. انرژی درمانی🌸🍃 پرسش :آیا ریکی یا انرژی درمانی اشکالی دارد؟ پاسخ : انرژى درمانى ذاتاً اشکالى ندارد، ولى چنانچه مستلزم امر حرامى باشد جایز نیست. بستری کردن بیمار در بخش روانی 🌸🍃 پرسش :آیا بسترى کردن بیمار روانى، با توجّه به اینکه هنوز امکان روان درمانى مناسب وجود ندارد، و بخش روانى گاه همچون یک زندان جهت تجویز داروهاى خواب آور و خواب کردن بیشتر بیماران مورد استفاده قرار مىگیرد، جایز است؟ پاسخ : در صورتى که راه درمان، یا راه پیشگیرى از مزاحمتها، منحصر به آن باشد مانعى ندارد.
زندگینامه شهید قدیر سرلک به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» نمایندگان جامعه قرآنی کشور در چهاردهمین دیدار خود طی سال جاری, در راستای تجلیل از خانواده‌های معظم شهدای قرآنی و آشنایی با زندگینامه و سبک زندگی آنها به دیدار خانواده شهید مدافع حرم «قدیر سرلک» رفتند. پاسدار شهید «قدیر سرلک» متولد 13 شهریور سال 63 از شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) است که به صورت داوطلبانه به سوریه رفت و در 13 آبان سال 94 در نبرد با تروریست‌های‌ تکفیری داعش در تل اذان در حومه حلب به فیض شهادت نائل شد. در این دیدار مادر شهید قدیر سرلک گفت: به قدیر در خانه کربلایی می‌گفتیم و فردی بسیار شوخ‌طبع و خاکی بود. در 30 سالی که در این محل زندگی می‌کنیم بسیاری از همسایه‌ها قدیر را نمی‌شناختند. زمانی‌که پدرش از سرکار به منزل می‌آمد تمام قد جلوی پدرش می‌ایستاد و دست پدرش را می‌بوسید. به قدیر می‌گفتم دستان پدرت روغنی است اما او می‌گفت من به این دستها افتخار می‌کنم. قدیر زمانی که جذب سپاه شد 18 ماه دوره آموزشی را در تبریز گذراند و جعبه 30 جزء نوارهای‌قرآنی تلاوت استاد پرهیزکار و نوار تواشیح را با خود به همراه داشت و بسیار قرآن می‌خواند. زمانی که در تبریز بود دلم برایش خیلی تنگ می‌شد و برایش نامه می‌نوشتم. آن قدر به قدیر وابسته بودم که زمانی‌ که از تبریز به سمت تهران حرکت می‌کرد ناخودگاه متوجه می‌شدم و آن شب تا صبح نمی‌خوابیدم. دانشجوی کارشناسی ارشد جغرافیای سیاسی دانشگاه آزاد بود و روزهایی که کلاس داشت به همان اندازه بیشتر در سرکار بود و می‌گفت باید بیشتر سرکار باشم تا حق‌الناس به گردنم نباشد و همیشه از خدا طلب شهادت می‌کرد.بعضی وقتها ساعت 12 شب به او زنگ می زدم اما هنوز سرکار کار بود. قبل از اینکه برای بار دوم به سوریه برود آپاندیسش را عمل کرد و پس از بهبودی به سوریه رفت اما برای اینکه من نگران نشوم نگفت که سوریه می‌رود. دفعه آخر، اضطراب و دلتنگی بسیاری داشتم. در تماسهایی به با هم داشتیم به قدیر می‌گفتم «کربلایی کی می‌آیی؟» قدیر هم می‌گفت «مادر 10 هفته که گذشت می‌آیم» من هم در مفاتیحی که در سجاده‌ام بود هر روز و هفته را خط می زدم. 9 هفته و 4 روز از رفتن قدیر گذشته بود و به‌گفته خود قدیر سه روز دیگر قرار بود بیاید که خبر شهادتش را برایمان آوردند و پس از سه روز پیکر قدیر بازگشت و قدیر به حرف خود که 10 هفته دیگر می‌آیم عمل کرد. الان نیز در این فکر هستم که قدیر هنوز در مأموریت است. در ادامه، پدر شهید سرلک گفت: قدیر از لحاظ امانتداری حرف نداشت و به بیت المال بسیار حساس بود. در محل کار هم‌پای سربازان کار می‌کرد و آن حالت فرماندهی که دستور بدهد و خودش کار نکند وجود نداشت. همه فن حریف بود و آهنگری, سیم کشی و جوشکاری و کارهای فنی را بلد بود و در کارهای فرهنگی سرآمد بود. همه فعالیتهایش برای رضای خدا بود و خدا مزد کارهایش را به او داد. همسر شهید سرلک نیز در ادامه بیان داشت : قدیر زمانی که به خواستگاری من آمد آن قدر شغلش برایش مهم بود که در صحبتهایش به من گفت شغل من همسر اول من است و من نیز این موضوع را قبول کردم. در این 6 سال که با هم زندگی می‌کردیم صبح زود به سرکار می‌رفت و تا نیمه‌شب مشغول کار بود و وقتی برای حفظ قرآن کریم نداشت ولی بسیار تاکید داشت که در زندگی‌مان رنگ‌و‌بوی خدا حس شود. از این رو هر شب یک سوره را انتخاب می‌کردیم و معانی و تفسیر آن سوره را مطالعه می‌کردیم و تا 2 جزء تفسیر را مطالعه کرده بود. عده‌ای فکر می‌کردند قدیر دارای چهره‌ای خشن است اما بسیار شوخ‌طبع و فرد بسیار شادی بود. اهل ریا و خودنمایی نبود و رضای خدا برایش بسیار مهم بود. زمانی کمی که شبها در کنار هم بودیم واقعا با ازش بود و سعی می‌کرد جای خالی‌اش را در زمان نبودش در خانه پر کند. همیشه حرفهای شهید کاظمی سرلوحه کارش بود و می‌گفت «شهدا نباید فقط در حد یک قاب عکس در خانه باشند و باید به حرف و سیره شهدا عمل کرد» هر زمانی که شهیدی را می‌آوردند در مراسم تشییع آن شهید شرکت می‌کردیم. زمانی که شهدای غواص را آوردند با اینکه قدیر عمل کرده بود و بخیه داشت اما با همان حال در مراسم تشییع شهدا حاضر شد.در حد توان خود و در چهارچوب قانون هر کاری را که از دستش برمی‌آمد برای دیگران انجام می‌داد و اگر آشنا یا فامیل درخواست خارج از چهارچوب قانونی از قدیر می‌کردند قدیر می‌گفت: این درخواست شما باعث می‌شود شرمنده حضرت زهرا(س) شوم. قدیر دوبار به سوریه رفت و بار دوم 63 روز مأموریتش طول کشید. زمانی‌که به سوریه می‌رفت, گفت: من را حلال کن چون احساس می‌کنم دیگر برگشتی ندارم و من هم او را حلال کردم و راهی‌اش کردم. قدیر مخلصانه کار کرد و حضرت زهرا(س) مزد کارش را داد و خستگی کارش با شهادت از تنش بیرون رفت.
در خاتمه، خواهر شهید سرلک گفت: قدیر از نظر شخصیتی فوق‌العاده فعال و پویا بود و مانند نامش واقعا توانا و ا نواع تخصصهای گوناگون را فرا گرفته بود و از هر نظر علم به روزی داشت و عضو گروه تواشیح بود. در فعالیتهای عام‌المنفعه حضوری پررنگ داشت. قدیر از 13 سالگی غسل شهادت می‌کرد که در 31 سالگی مورد قبول خدا واقع شد. زمانی که وارد سپاه شد برای گذراندن دوره‌های آموزشی به تبریز رفت و در آنجا در وقتهای آزادش حفظ جزء 30 را آغاز کرد و در نیمه دوم دوره آمورشی‌اش, جزء 26 قرآن را حفظ کرده بود . بسیار مؤدب و مهربان بود و بر روی حجاب و امر به معروف و نهی از منکر تأکید داشت و بر روی این موضوع بسیار سفت و محکم ایستاده بود و برای انجام کار با اقوام و دیگر افراد به یک شکل برخورد می‌کرد و «نمی‌توانم جواب حضرت زهرا(س) را بدهم» تکه کلامش بود. مداح بود و اولین نفر در هیأت حضور و تأکید زیادی داشت که بعد از قرائت زیارت عاشورا حتما قرآن تلاوت شود و بر روی آموزش بچه‌ها زمان می‌گذاشت و می‌گفت اولین دین بر گردن ما پرورش بچه‌های محل است. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
«السَّابِقِينَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ» خدایا! من از کسانی باشم که اگر میل آن حضرت(عجل الله تعالی) را بدانم؛ (نه دستور و فرمان بلکه حتی میل ایشان) آن را نیز به سرعت انجام دهم و از کسانی باشم که در رکاب ایشان به شهادت برسم. 🧡 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 ادامه از اینجای ماجرا خیلی جالب و هیجانی می شود بله یک دفعه دیگه من دردی نداشتم انگار سبک شدم هیچ چیز نبود انگار زمان واستاده خودمو دیدم که روی تخت دراز کشیدم ولی باز خودم بودم که کنار تختم واستاده بودم انگار که دوتا شدم با حالت تعجب داشتم خودمو که روی تخت بودم رو نگاه می کردم که بک باره چند پرستار ریختن دور تختم تا اون زمان هر چی مادم می رفت التماسش می کرد که بیاید ببینی دختر من چشه نمی یامین ولی حالا چند پرستار سر تخت من هستن من هم آنجا واستاده بودم داشتم تماشا می کردم تخت من اول بود بعد یه تخت خالی بود بعد اون دوتا مریض دیگه بودن یعنی اتاق ما اتاق چهار نفره بود ولی بالای تخت کناری من فقط تجهیزات بود . اون تخت خالی رو هل دادن اون طرف و تخت منو گذاشتن جای تجهیزات تمام این مدت من نگاهم به دخترم بود که از این سرو صدا چرا بیدار نمیشه البته من صدای رو نمی شنیدم ولی حیا هوی که بپا بود می فهمیدم که سرو صدا هست میدیدم مادرم داره داد میزنه ولی صدای نمیشنیدم به خودم می گفتم خداروشکر این بچم مثل اون یکی نیست که خیلی گریه کنه مظلوم خوابیده بود روی تختش میدیدم که حالا چند پرستار بالای سرم هستن دکتربخشم آمده یک پرستار همراهیان بیمارا رو بیرون کرد در رو بست ولی هر کار کرد نتونست مادرمو از اتاقم بیرون کنه وقتی درو بست من فهمیدم که در بسته شده ولی دیدم در باز شد یک آقای بسیار خوش سیما با موهای بلند تا سر شانه هاش و با لباس سفید بلند داره به من اشاره می کنه که همراهش برم حالا دیگه تختی که جسمم روش رو ول می کنم نگاهی به دخترکم می اندازم میروم دنبال اون آقا نمیدونم که چجوری از در رد شدم ولی اینو قشنگ یادم هست که جلو در بخش سزارین یک پرده بود اون آقا ازش رد شد ولی من می خواستم پرده رو کنار بزنم دیدم دستم از توش رد شد منم با سر از پرده رد شدم جلو رو یک تونل بود پر از نور . قشنگ دیده می شد اون آقا رفت جلو تونل من هم رفتم می خواستم واردش بشم که آقا دست گذاشت روی شونم گفت برگرد هنوز وقتت نرسیده من بر گشته بودم کنار جسمم اینبار اتاقم رو عوض کردن آورده بودن اتاق جلو سر پرستاری و بغیر از من هیچ مریضی اونجا نبود دیدم باز چند تا پرستار و چند تا دکتر آمدن بالای سرم هر کار می کنن مادرمو از اتاق بیرون کنن بیرون نمیره دخترم بغلش گرفته زار زار داره گریه می کنه این دفعه دکتر خودم که عملم کرده بود هم بالای سرم بود دیدم که توی دستش یک آمپول بسیار بزرگی دستش هست هی می خواد فرو کنه توی شکمم هی دست دست می کنه انگار می ترسه که یک متخصص زنان دیگه هم بالای سرم بود آمپول ازش می گرده و دو دستی میزنه به شکمم درش میاره هی دکتر من میگه بخدا عمل من عمل خوبی بوده خوب عملش کرده آمپول که خانم دکتر از شکمم در میاره میگه ن خانم دکتر عملت عمل بدی بوده بد عمل کردی دیدم که یک عالمه سیم دستگاه وصلم هست اکسیژن وصلم هست می دیدم که مادرم با گوشی شوهرم زنگ زده به بابام که حال من خرابه خودش خواهرم و بیاره که مراقب بچه باشه من کنارشون واستاده بودم ولی اونا منو نمی‌دیدند حالا دیگه بعداظهر شده شکمم خیلی بزرگ شده بود من توی راه رو واستاده بودم که پدر و خواهرم آمدن دیدم که پدرم با همون دکتری که آمپول زد به شکمم داره حرف میزنه میگه باشه دیدم از یکی می پرسه نماز خونه کجاست رفت سمت آقایون من هم همراهش رفتم دو رکت نماز خوند و بعد سر گذاشت به سجده توی دلش می گفت یک چیزای ولی من چون دلم می خواست که بفهمم چی میگه گوش کردم دیدم میگه خدایا خودت بهم دادی پس خودتم می تونی ازم بگیریش ولی بخاطر بچش برش گردون خدایا سپردمش به خودت بعد هم بلند شد رفت بیرون منو توی آمبولانس کردن که بیارن یک بیمارستان دیگه برای ستیی سکن یادم هر سرعت گیری که رد میشدیم پدرم باهام توی آمبولانس بود هی بابام دستش می گذاشت روم که خیلی بالا نپرم هی می گفت جان بابا جان الهی برات بمیرم . ستیکن که تمام شد منو باز بر گردوندن بیمارستان قبلی باز همون اتاقی که روبروی سر پرستاری بود در کما چقدر بد بود زمانی که یک عالم سیم دستگاه وصلت بود می خواستن بهم شک بدن می دیدم که پدرم و شوهرم چقدر گریه می کردن و سرشونو به دیوار میزدن سن من تازه شده بود ۲۳ سال اونایی که به من شوک می دادن خانواده ام رو بیرون کرده بودن من هم پشت در حال و احوال اونا رو می دیدم چقدر با دیدن آنها حالم بد بود نمی خواستم زجر بکشن هی می رفتم جلوشون می گفتم من خوبم ولی اونا هیچ عکس وعملی به من نشون نمی دادن انگار منو نمی دیدن یا وقتی دکترا گفتن باید اعزام بشه مشهد هر بیمارستانی زنگ میزدن منو قبول نمی کردن می گفتن ن اگر بیارین توی راه تمام می کنه من می دیدم که مادرم و خواهرم بچه ام که دیگه داشت از گرسنگی جیغ میزد می بردن اتاقای دیگه برای اینکه مادرای دیگه بهش شیر بدن ولی اونا می گفتن که ما خودمون شیر نداریم به بچه ای خودمون بدیم چه برسه بدیم به
بچه ی شما. منم دنبالشون راه می رفتم از مادرای دیگه خواهش می کردم که به بچم شیر بدن ولی اونا شیر نداشتن که به بچم بدن و اینکه اصلا منو نمی دیدن من اونجا به عینا اون صحنه ی روز عاشورا رو یادم آمد که بانو زینب وقتی بی تابی های علی اصغرو می بینی از مادرش رباب طفل شیرخوارو می گیره هی می بره خیمه های دیگه که ببینه یک قطر آب ندارن که بدن به این بچه که تلف نشه وقتی می دیدم مادرم هی از این اتاق بیرون میاد هی میره توی اتاق دیگه یاد اون صحنه افتادم همون جا گفتم خدا منو بخاطر طفلم که الان مثل طفل امام حسین هست برم گردون وقتی جواب ستی اسکن آمد دوباره منو آماده اتاق عمل کردن همین که می خواستن منو وارد اتاق عمل کنن شوهرم آمد کنار گوشم گفت من منتظرتم برگردی همه اینارو من می دیدم ولی کسی ن منو می دید ن صدامو می شنید وقتی وارد اتاق عمل شدم دیدم که چه خبره اتاق عمل خیلی خیلی بزرگتر از اتاق عمل قبلی بود و چندینو چند دکتر و پرستار آنجا هستن خیلی شلوغ بود منو بردن برای عمل دوباره اون دکتری که گفتم متخصص بیهوشی بود آمد کنار گوشم گفت دخترم می دونم که خیلی تلاش می کنی برای برگشتنت من بهت ایمان دارم از تلاشت دست بر ندار حتما موفق میشی جایی سزارین رو دوباره باز کردن هر چی خون بود توی شکمم رو کشیدن حدود ۳ یا ۴ ساعت عملم طول کشید و این دفعه دیگه من چیزی نفهمیدم اون شب ساعت ۱۲ شب من چشمام رو باز کردم دیدم پدر و مادرم و شوهرم کنار تختم هستن اول شوهرم متوجه شد که من بهوش آمدم بعد فریاد زد که بهوش آمد همه گریه می کردن دکترم که از فریاد شوهرم متوجه شد دوید آمد کنارم ازم پرسید حالت خوبه منم با چشم بهش فهموندم که خوبم بعد نگاهم رفت سمت بچم دیدم یک شیشه شیر بالای سرش هست و خواب بچم خیالم راحت شد من تا یک هفته توی بیمارستان بستری بودم با کلی دستگاه که بهم وصل بود تا ۳ روز که بهم ن آب می دادن ن غذا هر وقت می گفتم آب می خوام همراهم یا شوهرم بود یا مادرم اونا دستاشون می شوستن می آمدن به لبای من می کشیدن یا پنبه ای خیس می کردن می کشیدن به لبام خیلی بد بود الان اون دخترم ۱۷ سال شده و من هر وقت که یاد اون روزا می یفتم میگم من چجوری می خواستم تو رو بکشم الان اون دخترم بسیار مهربون و دوست‌داشتنی که هر چی من بگم انجام میده خیلی هم حرف کش کنه خیلی دوسش دارم خیلی پایان ✅ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
پاسخ اعضا 🌙🌺 ‌ درجواب شما دخترعزیزم که صورتتون جوش داره و درونگرایی و خجالتی چرا باید اینطوری باشی من الان درهمه صورت اعتماد به نفسم خیلی بالاست و همیشه موفقم شماهم باید اعتماد بنفستون رو بالا ببرید واز اون چیزی که هستید ناشکری نکنید و خودتون رو همینطور که هستید قبول داشته باشید و بپذیرید بجای ناشکری کردن همیشه ودر همه حال بابت تن سالمتون خدا روشکر کنید شما دوست داشتید یک بیماری لا علاج داشتید ولی پوست صورتتون صاف بود مسلما نه ودیگر اینکه برای خجالتی بودنتون درست شوهر منم همینطور بود ولی من نه بسیار آدم معاشرتی و خوش مشرب که اینقد به شوهرم گفتم که الان تو جمع پرحرف و اجتماعی شده از خودم بهتر واعتماد بنفسش هم ۱۰۰۰ شده😊 پس در وهله اول خودت خودتو همینطور که هستی قبول کن و دوست داشته باش همه چی حله گلم. امیدوارم خوشبخت بشین و عاقبت بخیر. مریلا از مشهد ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 درجواب این خانم اینه که خواهر منم حول وحوش ۵ سال دستهاش همینطوری بود درحدی که خون ازش میزد بیرون تا اینکه یک روز مادرشوهر من به خواهرم گفت تا حالا گلیسیرین و آبلیمو رو امتحان کردی خواهرم گفت نه و بعد از اون خواهرم گلیسرین و آب لیموی تازه رو در ظرفی در بسته ریخت و روزی دو بار به دستاشون خوب می‌مالید. که این آب بود روی آتیش . مریلا از مشهد ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام به دختر خانومی که گفتن رشته پرستاری قبول شدن و پوست صاف ندارن... ببین من فقط ۲۷سالمه،اونقدری تجربه ندارم که بخوام نصیحتت کنم.اما تو منو یاد خودم انداختی،من هم بهت بگم از اول ابتدایی تا آخر پیش دانشگاهی شاگرد زرنگ بودم ، سرم تو درس و کتاب بود. از دبیرستان به اونور، می‌دیدم دوستام چقدر به خودشون می‌رسند ب قول خودت پوست صاف، هیکل خوب، بیان خوب.. اما من یک دختر خجالتی ، صورت پر مو که حتی (سبیل) هامو هم برنمیداشتم، یعنی مد نبود اصلا..جوش زیاد.لاغر مردنی.. و البته یه ویژگی داشتم که تو نداری، هنوزم دارم. اونم لکنت زبان. نمیدونی من چه زجرهایی کشیدم موقع انشا خوندن، شفاهی جواب دادن... پیش دانشگاهی مو ک خوندم، یهو این بغض چند ساله ترکید . از قیافم لکنت، عدم روابطم با بقیه، باعث شد بزنم زیر همه چیز، دیگه نرفتم دانشگاه. گفتم من ک قیافه ندارم کجا برم. من که زبون ندارم چجوری کنفرانس بدم. خلاصه عین الان تو.. اما الان ک دارم این متن رو می‌نویسم ،چقدر هم سعی میکنم کوتاه بنویسم چون داستان من،ناراحتی های منم زیاده... الان ازدواج کردم دوتا بچه دارم. خدارو شکر ناشکری نمیکنم. اما ای کاش اون موقع به راهم ادامه میدادم. منم رشته م تجربی بود میخواستم یکی از رشته های پزشکی رو بخونم مطمئن بودم قبول میشدم حتی رتبه دو رقمی می‌آوردم‌. اما صد حیف وافسوس به چه چیزای مسخره ای فکر میکردم..هنوزم ک هنوزه جوش جوشی ام 🙄. این کارو با خودت نکن. خودکشی بخاطر جوش؟؟؟!! کاش پیشم بودی ی دل سیر باهات حرف میزدم. شکیبا ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام به خانومی که گفتن همش عفونت میگیرن. تجربه مو میگم‌‌... من راهی ک دیگه عفونت نگیری رو نمی‌دونم. ولی اگه عفونت گرفتی این کارو بکن: عطاری برید دو قوطی ✓شیاف لیابل ✓ بخرید، در ایام پاکی ،هر یک شب در میان ب کمک اپلیکاتور استفاده کنید, اولش خود شیاف مثل شن و ماسه ازتون خارج میشه نترسید، بعد یچیزایی مثل دستمال کاغذی میاد بیرون. اون همون ذرات پنبه نوار بهداشتی هست که ب مرور وارد رحم شده چون« رحم خاصیت مکش داره» عفونت تون برطرف میشه. البته خاصیت های دیگه ای هم داره... شکیبا ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام به خانومی که گفتن بچه شو سر فشار عصبی زدن...الان احتمالا بیان بگن خب شوهرت چی، شوهرت کمکت نمیکرد؟ پدری مادری خواهری ، کسی رو نداشتی؟ همسایه ای؟! نه خانم نداشتم نداشتم که سر فشار عصبی به نوزادمم رحم نکردم. من با تمام وجودم درکت میکنم. غریبی بدچیزیه آره. آیا قوم الضالمین همون چیزی که برای عروس شون میخواد ،برای دخترشونم میخواد؟! معلومه که نه‌... دخترای اونا میتونن پیش مادراشون باشند. کمک کنند کمک بگیرن، خوش بگذرونن. اما عروسا انگار از زیر بوته عمل اومدن. باید زندگی رو تو دوش خودشون بذارن.. خدا از شون نگذره. چی بگم. که درد و دل الکی دوایی از شما درمان نمیکنه. اینکه عذاب وجدان داری حق داری ، ولی فقط پنجاه درصد مقصری، بقیه شو نه. هم دردیم. می‌دونم چی می‌کشی.‌ شکیبا. ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 مرحوم شريف رازي نقل مي کند : آيت الله حائري يزدي، بنيانگذار حوزه علميه قم داراي خصايص اخلاقي و انساني و سجاياي بسياري بود. از خصوصيات بارز او شدت ارادتش به پيامبر و خاندانش ، به ويژه سالار شهيدان حضرت سيدالشهداء عليه السلام بود که زبانزد خاص و عام بود. اين ارادت به گونه اي بود که مرحوم حاج شيخ ابراهيم صاحب الزماني تبريزي که يکي از خوبان بود از سوي آن جناب دستور داشت همه روزه پيش از آغاز درس فقه آن مرحوم، دقايقي ذکر مصيبت امام حسين عليه السلام را نمايد و آنگاه جناب حائري درس فقه خود را آغاز مي کرد. دهه محرم مجلس سوگواري داشت و روز عاشورا خود به نشان سوگ حسين عليه السلام گِل بر چهره و پيشاني مي ماليد و جلو دسته عزاداري علما حرکت مي کرد. از شدت ارادت او به کشتي نجات امت، امام حسين عليه السلام و دليل آن پرسيدند که در پاسخ فرمود: « من هر چه دارم از آن گرامي است.» و آنگاه يکي از کرامتهاي آن حضرت در مورد خودش را بدين صورت شرح داد. : هنگامي که در کربلا بودم شبي در خواب ديدم که فردي به من گفت: « شيخ عبدالکريم! کارهايت را رديف کن که تا سه روز ديگر از دنيا خواهي رفت.» از خواب بيدار شدم و غرق در حيرت گشتم، اما بدان توجه زيادي نکردم. شب سه شنبه بود که اين خواب را ديدم ، روز سه شنبه و چهارشنبه را به درس و بحث رفتم و کوشيدم خواب را فراموش کنم و روز پنج شنبه که تعطيل بود با برخي از دوستان به باغ معروف « سيد جواد کليدار» در کربلا رفتيم و پس از گردش و بحث علمي نهار خورديم و به استراحت پرداختيم. هنوز خوابم نبرده بود که به تدريج تب و لرز شديدي به من دست داد و به سرعت شدت يافت و کار به جايي رسيد که دوستان هر چه عبا و روانداز بود همه را روي من انداختند اما باز هم مي لرزيدم و آنگاه پس از ساعتي تب سوزاني همه وجودم را فراگرفت و احساس کردم که حالم بسيار وخيم است و با مرگ فاصله اي ندارم. از دوستان خواستم که مرا هر چه زودتر به منزل برسانند و آنان نيز وسيله اي يافتند و مرا به خاانه انتقال دادند و در منزل به حالت احتضار افتادم و کم کم علائم و نشانه هاي مرگ از راه رسيد و حواس ظاهري رو به خاموشي نهاد و تازه به ياد خواب سه شنبه افتادم. در آن حالت بحراني بودم که ديدم دو نفر وارد اطاق شدند و در دو طرف من قرا گرفتند و ضمن نگاه به يکديگر گفتند: « پايان زندگي اوست و بايد او را قبض روح کرد.» من که مرگ را در برابر ديدگانم مي ديدم با قلبي سوخته و پر اخلاص به سالار شهيدان توسل جسته و گفتم: « سرورم! من از مرگ نمي هراسم اما از دست خالي و فراهم نکردن زاد و توشه آخرت، بسيار نگرانم، شما را به حرمت مادرت فاطمه عليها السلام شفاعت مرا بکن تا خدا مرگم را به تأخير اندازد و من کار آخرت را بسازم و آنگاه بروم.» شگفتا که پس از اين توجه قلبي ديدم فردي وارد شد و به آن دو فرشته گفت: « سيدالشهداء عليه السلام مي فرمايد: « شيخ، به ما توسل جسته و ما شفاعت او را نزد خدا نموده ايم و تقاضا کرده ايم که عمر او را طولاني سازد. و خدا از سر مهر به ما اجابت فرموده است او را رها کنيد.» و آن دو به نشانه اطاعت خضوع کردند و آنگاه هر سه با هم صعود نمودند. درست در آن لحظات احساس کردم که رو به بهبود بازگشتم. صداي گريه خاندانم را شنيدم و توجه يافتم که به سر و صورت مي زنند، به طور آهسته خود را حرکت دادم و ديده گشودم اما دريافتم که چشمانم بسته و برصورتم پوشش کشيده اند. خواستم پايم را حرکت دهم که ديدم دو شصت پايم را نيز بسته اند. دستم را براي کنار زدن پوشش از صورتم به آرامي حرکت دادم که ديدم همه ساکت شدند و گفتند: « گريه نکنيد حرکت دارد.» و آرام شدند، پوشش از روي من برداشتند و چشمم را گشودند و پاهايم را باز کردند. اشاره کردم که آب بياوريد و آب را به دهانم ريختند کم کم از بستر مرگ برخاستم و نشستم و به تدريج بهبودي کامل خويش را يافتم و اين به خاطر برکت و عنايت مولايم حسين عليه السلام بود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🔴 داستان زیبای توبه 🔴 سلام من به زور و اصرار بابام تو سن کم ازدواج کردم ،همسرم ده سال ازم بزرگتر بود .موهاش جا به جا ریخته بود و با اینکه سنی نداشت ولی قیافش مثل مردای چهل ساله شده بود.منم به خاطر این چیزا ازش بدم میومد و حسرت به دل بودم. کم کم از سر بچگی و حماقت با یه پسری توی کوچمون اشنا شدم بدجوری عاشق و شیفته اش بودم ولی یه مدت که گذشت خواسته های عجیب غریبش شروع شد ،من از خدا و از شوهرم میترسیدم هر روزم شده بود گریه و التماس ولی اون بدتر اذیتم میکرد‌.یه روز بهم گفت یا فردا هر چی میگم گوش میکنی یا میام به شوهرت همه چیو میگم...منم محکم گفتم نه...نمیدونم تو قلبم چی احساس کردم فقط گفتم خدایا خودت نجاتم بده 😭،اخرش یه شب اومد در خونه و یه پاکت نامه رو انداخت توی حیاط و فرار کرد.شوهرم رفت بیرون و پاکت به دست اومد و نامه رو خوند ،منم مثل گوسفند قربونی نشسته بودم و نگاش میکردم .بعدشم بدون اینکه چیزی بگه با عجله رفت بیرون.میتونستم تو این فاصله در برم ولی پاهام انگار خشک شده بود .هنوز نیم ساعت نگذشته بود که یهو دیدم چند نفر با لگد دارن میکوبن به در...👇⛔️ https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf ماجرای زندگی این خانم دلتونو میلرزونه😭
❤️🍃 شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی می‌گفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 انقدر موهام ناز شده 😍
⛔هشدار جدی برای تمام بانوان و آقایان ایران 🚧مشکلات زناشویی بانوان زمینه ساز 80% طلاق ها 90% خیانت ها در ایران🚧 1⃣ اختلالات بهداشتی بانوان 2️⃣ عفونت مجاری ادراری /پروستات 3️⃣زگیل تناسلی 4️⃣ کیست/ناباروری 5️⃣تنبلی تخمدان 6️⃣فیبروم ✅بانوان برای درمان ناتوانی های جنسی حتما لینک پایین را مشاهده نمایید 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1839858301Cb947a39770
🔴 قابل توجه دیابتی ها ‼️ ❌ انسولین، متفورمین، زپمنت و... هیچوقت درمانت نمیکنه❌ ✅اگر میخوای تا آخر عمر محتاج دارو نباشی ✅زخم دیابتت درمان بشه ✅از شر عوارض دیابت و داروهای شیمیایی رهایی پیدا کنی همین الان به بزرگترین انجمن درمان دیابت بپیوندید و مشاوره تخصصی رایگان دریافت کنید روی لینک زیر کلیک کنید https://eitaa.com/joinchat/1925448559C47aaaebec6
📢 هر روز بخوانیم 🔹 امروز؛ صفحه صد و بیست و شش قرآن کریم سوره مبارکه المائدة ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽