eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
170.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
994 ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸
ترک سیگارفقط در (۴۸ ساعت) 🫁 دست آوردی جدید در زمینه طب سنتی از گروه تحقیقاتی افرا🔥 ترکیبات کاملا گیاهی و بدونه وسوسه ذهنی👁 برای دریافت مشاوره و کنار گذاشتن یکبار برای همیشه سیگار از لینک زیر فرم مشاوره پرکنید👇👇👇 https://formafzar.com/form/edhmv
🌞روزی یک صفحه قران بخوانیم🌞 سوره ❤️ جزء 🍃 صفحه ی ۵۱۵🌼 @azsargozashteha💜
2788582.mp3
3.72M
🌞روزی یک صفحه قران بخوانیم🌞 سوره ❤️ جزء 🍃 صفحه ی ۵۱۵🌼 @azsargozashteha💜
🌱 نماز ویژه ی روز پنج شنبہ آیت الله بهجت رحمه الله اطرافیان و شاگردان خود را بسیار به خواندن نماز روز پنجشنبه توصیه میکرد و میفرمود: «آیت الله سید مرتضی کشمیری هر وقت این نماز را میخواند، هدیه ای برای او میرسید» چهار رڪعت (دو نماز دورکعتی) در رکعت اول بعد از حمد ۱۱بار سورۀ توحید در رکعت دوم بعد از حمد ۲۱بار سورۀ توحید در رکعت سوم بعد از حمد ۳۱بار سورۀ توحید در رکعت چهارم بعد از حمد ۴۱بار سورۀ توحید بعد از سلام نماز دوم «۵۱بار سورۀ توحید» و ۵۱بار «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» را بخواند و سپس به سجده برود و ۱۰۰بار «یاالله یاالله» بگوید و هرچه میخواهد از خدا درخواست کند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله خداوند متعال بر کسی که این نماز را بخواند و حاجتش را از خدا نخواهد غضب میکند منابع: سخنان ایت الله بهجت نماز حاجت مخصوص بانوان صدوق با سند خود از امام صادق علیـہ السلام روایت ڪردہ هر گاه زنی از خدا حاجت و خواستـہ ای داشت ٬ بـہ پشت بام برود و دو رڪعت نماز بخواند ( بـہ طوریڪـہ ڪسی او را نبیند) سر خود را زیر آسمان برهنـہ سازد اگر این ڪار را ڪرد خداوند او را نا امیدش نڪردہ و حاجتش را می دهد منابع: مستدرڪ الوسائل ج ۶ ص ۳۱۴ نماز برای وسعت رزق امام صادق عليه السلام فرمود روز چهارشنبه و روز پنجشنبه و جمعه را روزه بگيرید. سپس زیارت حضرت محمد را در حرم امامےكه در شهر و سرزمينتان است خوانده، سپس به دشت یا صحرا یا بالای پشت بامے برو که کسی تو را نبیند و در همان جا دو ركعت نماز به جاے آور . سپس بر دو زانويت بنشين و آن‏ها را بر زمين بچسبان و در حالےكه رو به قبله هستے دست راستت را بالاى دست چپت رو به آسمان بالا ببر و بگو: «أللَّهُمَّ أَنْتَ أَنْتَ ، إِنْقَطَعَ الرَّجاءُ إِلّا مِنْكَ ، وَخابَتِ الْآمالُ إِلّا فيكَ ، يا ثِقَةَ مَنْ لا ثِقَةَ لَهُ ، لا ثِقَةَ لي غَيْرُكَ ، إِجْعَلْ لي مِنْ أَمْري فَرَجاً وَمَخْرَجاً ، وَارْزُقْني مِنْ حَيْثُ أَحْتَسِبُ ، وَمِنْ حَيْثُ لا أَحْتَسِبُ» سپس روى زمين سجده كن و بگو: «يا مُغيثُ، إِجْعَلْ لي رِزْقاً مِنْ فَضْلِكَ» منابع: مصباح المتهجّد : 329 ، البلد الأمين : 475 . ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
📅 🗓 ۱۹ بهمن | دلو ۱۴۰۲ 🗓 ۲۷ رجب  ۱۴۴۵ 🗓 8 فوریه 2024 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام 🌸 وقایع مهم شیعه: 🌸 مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم، 13سال قبل هجرت 📆 روزشمار: ▪️5 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام ▪️6 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام ▪️7 روز تا ولادت حضرت سجاد علیه السلام ▪️13 روز تا ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام ▪️17 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج) ❇️ روز ۱۰۰ مرتبه: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ المَلِک الحقّ المُبین نیست خدایی جز الله فرمانروای حق و آشکار ❇️ روز به اسم امام حسن عسکری (ع) است روایت شده در این روز زیارت امام حسن عسکری (ع) خوانده شود. روز می‌شود. ❇️  (یا ) ۳۰۸ مرتبه بعد از نماز صبح موجب می‌شود. ✅ برای و دادن روز مناسبی است. ⛔️ برای و روز مناسبی نیست‌‌‌‌‌. ✅ برای گرفتن روز مناسبی است. ✅ برای و روز مناسبی است‌‌‌‌‌. ✅ برای روز مناسبی است‌. ✅ برای و روز مناسبی است‌‌. ✅ امشب برای خوب است. ✅ برای رفتن روز مناسبی است‌‌‌‌‌‌. 🔰 زمان :از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر. 🔹امروز روز خوبی است. 🔹امروز برای شروع کارها روز مناسبی است. 🔹دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔹کسی که در این روز بیمار شود زود بهبود یابد. 🔸کسی که امروز گم شود زود پیدا میشود.ان شاء الله. 🔸قرض دادن و قرض گرفتن خوب است. 🔸کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است. 🔸 خرید و فروش و تجارت،انجام شود.سودمند خواهد بود. 🔹میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔹کسی که در این روز متولد شود دارای خرد بالایی میشود. 🔹رسیدگی به ایتام ونیازمندان و بیچارگان خوب است. 🔹صدقه دادن بسیار پسندیده است. 🔸رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در « سینه » است.باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد. 🔸 خواب در این شب دارای تعبیر است. 🔸مسیر رجال الغیب، جنوب میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد. 🔹 🔹 اذان صبح ۵:۳۳:۵۵ طلوع آفتاب ۶:۵۹:۰۰ 🔹 اذان ظهر ۱۲:۱۸:۲۴ غروب آفتاب ۱۷:۳۸:۱۸ 🔹 اذان مغرب ۱۷:۵۷:۰۸ نیمه شب شرعی ۲۳:۳۶:۰۶ 🌸 🌸 اگر خواهد پیش کسی رود و پیش او محبوب و عزیز گردد،گونه ای که در او ایجاد دلبستگی و عطوفت پدید اید وقت رفتن به نزد او ،دو رکعت نماز گذارد و در هر رکعتی بعد از حمد این آیات را بخواند : آیات 80 و 81 سوره اسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا ﴿۸۰﴾ وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا ﴿۸۱﴾پس در هر جا که رود عزیز و محترم گردد📓 تحفة الاسرار ص 289 🗓 مخصوص روز است‌‌. ⏰ ذات الکرسی عمود ۶:۵۶ 🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی میشود.
❤️🍃 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️ 🌱 قرائت سوره ی حشر و صد بار ذکر استغفرالله ربی و اتوب الیه 🍃 به نیت سلامتی و تعجیل در فرج 🤲 و بخت گشایی جوانان 🤲 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
Parhizgar059.mp3
1.31M
ترتیل سوره حشر با صدای استاد پرهیزگار🌻🍃
هر گناهی که انجام می شود ممکن است اثرات و عقوباتی در دنیا داشته باشد که جز وحی و اخبار معصومین از آنها با خبر نمی شویم. در این باره امام صادق (علیه‏ السلام) فرمودند: اَلذُّنوبُ الَّتی تُغَیِّیرُ النِّعَمَ الْبَغْیُ وَ الذُّنوبُ التَّی تورِثُ النَّدَمَ الْقَتْلُ وَ الَّتی تُنْزِلُ النِّقَمَ الظُّلْمُ وَالَّتی تَهْتِکُ السُّتورَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ الَّتی تَحْبِسُ الرِّزْقَ الزِّنا وَ الَّتی تُعَجِّلُ الْفَناءَ قَطیعَهُ الرَّحِمِ وَالَّتی تَرُدُّ الدُّعاءَ وَ تُظْلِمُ الْهَواءَ عُقوقُ الْوالِدَیْنِ؛ گناهی که نعمت‏ها را تغییر می‏ دهد: تجاوز به حقوق دیگران است. گناهی که پشیمانی می ‏آورد: قتل است. گناهی که گرفتاری ایجاد می ‏کند: ظلم است. گناهی که آبرو می ‏بَرد: شرابخواری است. گناهی که جلوی روزی را می‏ گیرد: زناست. گناهی که مرگ را شتاب می ‏بخشد: قطع رابطه با خویشان است. گناهی که مانع استجابت دعا می‏ شود و زندگی را تیره و تار می‏ کند: نافرمانی از پدر مادر است. منابع: علل الشرایع ، ج 2، ص 584 . ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
بانگ تڪبیر زامواج فضا مےآید گوش باشید ڪہ آواےخدا مےآید بوےعطر از نفس بادصبا مےآید نفس بادصبا روح فزا مےآید پیڪ وحےاست ڪہ در غارحرا مےآید بہ محمد ز خداوند ندا مےآید ✨ ✨ 🕊️🕊️🌾🌸🌾🕊️🕊️ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 با عرض سلام و وقت بخیر میخواستم بپرسم.میشه بپرسین یه دعای یا چیزی هست که گره از مش
❤️🍃 سلام آدمین جان خوبی.بازم مزاحم میشم.میخام بااون خانم های صحبت کنم که میگن چراهمش دنبال دعاهستین.چراهمش میگین ذکری بگین😕خواهرهای من وقتی میبینم کاری ازدستمون برنمیاد.وقتی میبینیم داریم ازغصه دق میکنیم ازحرفای اطرافیان ازشماتت فامیل داریم خفه میشیم.میگیم کاش یه دعای یه ذکری باشه بگم من که هیچجوره کاری ازم برنمیاد لااقل دعا بخونم مغز بچه ام یاشوهرم یاهرچی بادعاخوندن بتونم روش اثربذارم باذکر بتونم آرامش بیارم.بعضی ازخواهرهای گلم انگارتوخونه شون مشکل ندارن انگار خیلی خوشبحالشون هست که وقتی یکی دعا یاذکر یاسوره میخاددرباره مشکلش ناراحت میشن.میگن خودتو درست کن برو پیش مشاور😏عزیزان تایکی دردنکشه واقعا حال اون دردکشیده رو نمیفهمه.بقول معروف شکم سیر چه میدونه گشنه چی میکشه.آدمین جان اینو بذار این خواهرهای مهربونم زیاد نارحت نشن ازدعا خواستن دردمانده ها😞 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام به همه ی اعضا درمورد خانمی که گفتن میخوان کار پلاسکو فروشی راه بیندازن و نمیدونن از کجا بخرن ما چند سال پیش می رفتیم از شهر دُرچه که نزدیک شهراصفهانم هست لوازم پلاستیکی میخریدیم برا فروش ،عمده فروشی های زیادی با قیمت مناسب اونجا بود اگه ممکنه یه سر بزنید انشالله که به دردتون بخوره 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 مادری که واژن دختر بچه اش دون زده داخل سرکه واب وختمی بشینه خوب میشه 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 شاگردی که تکلیف زیاد داره من معلمم بارها بخشنامه آمده که دانش‌آموز نباید تکلیف زیاد داد و نباید کتاب کمکی اجبار باشه شما به مدیر بگید بعد نگه که شما گفتید آخه بعضی معلمها انتقاد رو دوست ندارن 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 مادر من خواهر من دوست من این چه حرفیه اخه اول در مورد دیابت نوع ۱ تحقیق کن ببین چیه بعد این حرفها رو بزن دیابتی که بچه ها میگیرن نوع ۱ هست اصلا اصلا اصلا ارثی نیست دیابت نوع ۲ ارثی هست که بزرگترها می گیرن لطفا ذهن خودتون رو درگیر این چیزها نکنید خدا هر چی بخواد همون میشه ممنون دوست خوبم واینکه چون دختر من دیایت داره می دونم اینا رو 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام و خسته نباشید به مدیر گروه در مورد خواهری که گفتن در دیوار لباس فروختن الان طرف میگه نمیخوام ،خوب شما چیکار کنید نمیخرید شما که اصرار نکردید بخره خیلی هم حلاله پولتون چون خودش خواسته بخره 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 می خواستم درجواب اون خانمی که پرسیده بودن برای عرق سوزشدن کناره های پای دخترخانمشون چی استفاده کنن موقعی که پریود میشن پماد(زینک اکساید)ازداروخانه تهیه کنن دخترمن هم همینطور بود بایکی دوبارمالیدن خوب شد 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام بر اعضای گروه خانمی که روی پای همسرشون زخم شده و ساکن قم‌ هستن توی ٢٠متری زاد یه عطاری هست خیلی معروف اسمش عطاری آزادی حتما ببرش اونجا من مامان الهه 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام عزیزم مهسا جان از خوندن داستان زندگیت خیلی خیلی ناراحت شدم آخه چرا دوباره زن محسن شدی به خدا توکل کن از خدا بخواه که حال منصور خوب بشه نذر ونیاز کن ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍎 ‍ 🌹 شعارهای برگرفته شده از 🌹 🌴 تا نشدید، نخورید. 🌴 قبل از سیر شدن،دست از غذا بکشید. 🌴 غذا را خوب بجوید. 🌴 قبل از ،خود را به عرضه کنید. 🌴 بین غذا، ممنوع است. 🌴 بعد از غذا، نوشیدن آب لازم است. 🌴 نوشیدن آب بعد از غذاهای چرب و گوشت بهتر است با تأخیر انجام بگیرد. 🌴 ترک ، به بار می آورد. 🌴 خوردن در میان دو وعده غذا، موجب فساد بدن می شود. 🌴 صبحانه و شام، سیره پرهیزکاران است. 🌴 و پر نوشی، نوعی اسراف به حساب می اید. 🌴 اصل بدن، محصول هاست. 🌴 میل به در هنگام خواب، و میل به غذا در هنگام غذا نشانه سلامتی است. 🌴 هر غالبی را با ضد آن می توان درمان نمود. 🌴 ، برای رفع سودای غالب مفید است. 🌴 بکارگیری برای ، پسندیده است. 🌴 انجام گناه در نهایت، موجب غلبه سودای بدن می شود. 🌴 "ازدواج موفق" به تنهایی می تواند چهار مزاج انسانی باشد. 🌴 "نگاه سالم"و"پوشش کامل" می توانند تعدیل کننده افراد جامعه باشند. 🌴 "بد پوشی و بد حجابی" زمینه ساز آسیب از ناحیه است. 🌴 هزینه کردن جهت غذای سالم، نوعی سرمایه گذاری است. 🌴 هزینه کردن جهت غذای ناسالم،نوعی اسراف است. 🌴 پر خوابی معلول پر نوشی، و پرنوشی معلول پرخوری است. 🌴 هرگز پرخوری با باهوشی با هم جمع نمی شود. 🌴 "بسم الله گفتن" قبل از غذا آسیب های غذا را از انسان دور می کند. 🌴 هنگام ،با همسرت کن. 🌴 "غصه خوردن" می تواند عامل سفید شدن زود هنگام موها شود. 🌴 در میان انواع درمان، بهترین درمان، درمان با دعاست. 🌴 تا میتوان باید با بیماری مدارا نمود. 🌴 بگذاریم تا مدافعان بدن، خود از سلامتی بدن دفاع نمایند. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
✅ سال ها پیش که دانشجوی حقوق بودم ارتباط بسیار خوبی با اساتید و کارمندهای دانشگاه داشتم و این ارتباط سبب می شد تا هروقت اراده کنم در دادگاه هایی که اساتیدم قاضی آن شعبات بودند حضور داشته باشم و پشت میزی بنشینم و  البته دسترسی به پرونده ها و پیگیر روند دادرسی ها در زمان قاضی القضات بودن آیت الله یزدی که دادسرا را برچیده بود و محاکم حقوقی و کیفری در شعبات جداگانه ای نداشت. یکی از شعباتی که به آن زیاد رفت و آمد داشتم از اساتید ارجمندم به نام قاضی ...... بود و پرونده ای داشت که دختری ۱۵ ساله به همراه مردی ۳۵ اقامه دعوا کرده بودند تا از دادگاه به دلیل مخالفت خانواده دختر اجازه عقد بگیرند. پدر و مادری که مثل مار به خود می پیچیدند و دختری که کوتاه نمی آمد و مردی که اتفاقا یک بار ازدواج هم کرده بود منتظر بود تا اجازه عقد بگیرد و دختر نوجوان را با حکم دادگاه به حجله ببرد. قاضی در ابتدا دختر را فراخواند و حرف هایش را شنید. سپس خواستگار را فراخواند و با پرخاش و تندی و حتی تهدید به او فهماند که تا پایان حکم اگر بفهمد هرگونه ارتباطی به هر شکل با دختر داشته باشد عواقب وحشتناکی خواهد داشت. سپس  مادر دختر را صدا کرد. از مادر پرسید آیا شده پدر دختر نوازشش کند و شب ها برایش قصه بخواند یا با او حرف بزند تا بخوابد؟ زن گفت به هیچ عنوان اجازه نمی دهم یعنی چه. چه معنی دارد پدر به دختر دست بزند! قاضی نگاهی کرد و گفت آیا شما این کار را انجام می دهی و تاکید کرد واقعیت را بگو. مادر گفت نه این کار را نمی کنم. گفت از چه سنی دیگر دخترت را حمام نمی کنی؟ مادر گفت از کودکی به او آموختم خودش حمام کند. و چند سوال دیگر نظیر این سوال ها پرسید و جواب هایی شبیه این جواب ها گرفت. سپس قاضی دستور داد پدر هم بیاید داخل و به پدر و مادر گفت با این ازدواج مخالفید؟ آن ها گفتند بله ... قاضی گفت برای سه ماه آینده وقت تعیین می کنم. در این مدت باید به دستوراتی که می دهم عمل کنید. هر شب پدر باید دختر را نوازش کند با او حرف بزند تا بخوابد. مادر هم باید مدام فرزند تان را نوازش کنید و حتی گاهی او را به حمام ببرید و ... دستور های دیگری که برای من عجیب بود. تاریخ سه ماه بعد را جایی یادداشت کردم و راس مقرر هماهنگ کردم و در شعبه حضور یافتم. به شدت هم می ترسیدم با اصرار دختر و آن مرد به دلیل بلوغ و رشد دختر قاضی و سایر شرایط که مهیا بود قاضی رأی به ازدواج آن دو بدون اذن پدر دهد. در کمال ناباوری دختر به همراه پدر و مادر در شعبه حضور یافت و اعلام کرد که دیگر تمایلی به ازدواج ندارد و ماجرا به اتمام رسید پس از خروج آن ها استاد رو به من کرد و گفت من خودم هم دختر دارم این دختر بچه عاشق نبود و شوهر نمی خواست نیاز به نوازش و لمس و توجه داشت. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌸🍃 رها بخش اول✅ من تنها بچه ی خانوادم بودم یادمه از بچگی مامانم اصرار داشت که با آدمای ثروتممد رفت و آمد کنیم، با اینکه هزینه ی مدارس غیر دولتی بالا بود اما منو تو مدرسه های غیر دولتی بالا شهر ثبت نام می کرد.، با مادرای دوستام ارتباط نزدیکی داشت  همیشه می گفت تو دختر خوبی هستی نمی خوام در آینده با آدم فقیری ازدواج کنی.. ما تو خونه لباسای خیلی ساده ای می پوشیدیم اما تو کمدامون پر بود از لباسایی که باید تو مهمونیا و بیرون می پوشیدیم اجازه نداشتیم اونا رو رو تو خونه یا تو دور همیای خانوادگی بپوشیم البته سیاست مامانم جواب می داد و از همون 18 سالگی خواستگارای ثروتمندی داشتم شاید باور کردنی نباشه اما با وجود اینکه رتبه ی کنکورم برا قبولی تو دانشگاه سراسری کافی بود به اصرار مامانم رفتم دانشگاه آزاد... اما این وسواس زیاد مامانم رو منم تاثیر گذاشته بود اون قدر مشکل پسند شدم که تا 27 سالگی با وجود اون همه خواستگار جور واجوری که داشتم ازدواج نکردم البته با توجه به رفت و آمدامون با خانواده های ثروتمند دوستای من همشون پولدار بودن دخترای بی دغدغه ای که مهم ترین فکرشون مهمونیا و تفریحای آخر هفته بود ما یه اکیپ بودیم البته خانواده ی پدریم آدمای مذهبی بودن و منم نه اینکه معتقد باشم اما روحیات پدرم روم تاثیر داشت و قاطی پارتیای مختلط شبونه نمی شدم حتی مامانمم راضی نبود. گاهی اکیپی می رفتیم شمال گاهی با مادرا گاهیم خودمونی  الآن که فکرشو می کنم می بینم هیچ ترسی از هیچ چیزی نداشتیم 4 تا دختر جوون تو جاده چالوس... پاتوقمون تو شمال یه زمین متروکه دور تر از خونه های روستای اون اطراف بود اردیبهشت بود تقریبا چن ماهی می شد که شمال نرفته بودیم  قرار شد با مامانا بریم  صبا و ندا و ماماناشون تو یه ماشین و من و عسل و مامانامون تو یه ماشین دیگه. تقریبا مامانامونم باهم صمیمی شده بودن اما اینبار به اون زمین که رسیدیم دیدیم دور تا دورش نرده کشی شده و در گذاشتن اولش فکر کردیم شاید اشتباه اومدیم ولی دقت که کردیم فهمیدیم همون جای قبلیه هنگ بودیم مامان عسل گفت بریم یه ویلا اجاره کنیم شب بمونیم و فردا صبحم برگردیم مامان ندا گفت نه برگردیم اینجا نمی شه ویلا پیدا کرد... خلاصه داشتن سر اینکه چی کار کنیم بحث می کردن که یهو یه پیر زن و یه دختر تو باغ ما رو دیدن اومدن نزدیک تر و پیر  زن که لباس قرمز شمالی پوشیده بود گفت با کسی کار دارین مامان عسل جلو تر رفت و داشت باهاش حرف می زد صداشون نمی رسید بهمون گاهی به ما نگاه می کردن  بعدش با خوش حالی به سمتمون اومدن گفتن بیاین بریم تو، قرار شد تا عصر اینجا بمونیم همسرش تا شب بر نمی گشت ماهم همه خانم بودیم و از نظر اونا مشکلی نداشت همون جای همیشگی حصیر و پتو پهن کردیم و رفتیم وسطی بازی کنیم مامانام بازی می کردن اون خانم و دخترشم اومدن و قاطی ما شدن دخترش خیلی امروزی و خوش تیپ بود  بعد وسطی خانمه برا همه آش درست کرد و اومد میون ما نشست و با مامانا آشنا شدن دخترشم اومد پیش ما اسمش آتنا بود خلاصه خیلی باهامون گرم گرفت اونام تهرونی بودن و زمینو تو مزایده خریده بودن. بهمون گفت کاش منم مثل شما دوستای زیادی داشتم و خوش می گذروندم  مام گفتیم می تونه تو جمعمون و دور همیامون باشه و هر وقت خواستیم کافه یا رستوران بریم بهش بگیم بودن تو جمع پول دارا هزینه داشت واسه همین مجبور بودم کار کنم یه مدت تو یه شرکت بودم و یه مدتم مربی یه مهد کودک تو بالاشهر  گاهی ترجمه می کردم برنامه نویسیم بلد بودم هر چند درآمد چندانی نداشت اما هزینه ی ریخت و پاشام در می اومد آتنا خیلی باهام صمیمی شد طوری که تو مدت کوتاهی بیش تر از بقیه ی دوستام باهاش در ارتباط بودم  یه روز در مورد کارم باهاش صحیت کردم که ناراضیم و با توجه به ساعت کارم چیزی دستمو نمی گیره بهم گف واسم از طریق یه آشنا کار جور می کنه هر چند انقدر دختر ساده ای بود که جدی نگرفتم و به نظرم نمی اومد بتونه ‌ یه روز بهم زنگ زد و گفت که به پسر خالش گفته اگه کاری تو شرکتشون بود بهم بگه و الآن منشی شون اخراج شده و تو برو جای اون حقوقشونم از کارم تو مهد بیش تر بود ... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 بعد از عمليات نصر هفت [13/5/66- غرب سردشت، دوپازا، بلفت] در بلنديهاى 'بلفت' مستقر شديم. همه نقاط پوشيده از برف بود، به نحوى كه بخشى از وظايف نوبتى ما پاك كردن وسايل بود. در آنجا هر روز دو نفر از بچه هاى دسته كيلومترها عقب مى رفتند و از پشتيبانى گردان، آذوقه و نفت و ساير مايحتاج را با هزار مصيبت به محل استقرار نيروها مى رساندند. يك روز كه نوبت من و دوستم بود، موقع برگشتن راه را گم كرديم. نمى شد در آن هواى برفى زياد ايستاد، بنابراين راه افتاديم. يك مقدار به چپ يك مقدار به راست. نزديك سنگر، لب پرتگاه بوديم كه دوستم 'رضا' با ظرف نفت ليز خورد و آهسته آهسته رفت پايين. با داد و فرياد او كه مرا به كمك مى طلبيد چند نفر از بچه هاى گردان رسيدند. نمى دانستيم بخنديم يا گريه كنيم، چون ظرف نفت جلوتر از 'رضا' به پايين دره مى رفت و او انگار داشت دنبالش مى كرد. قبلا به ما گفته بودند كه كف دره كمين نيروهاى عراقى و منافقين است. ترس و دلهره 'رضا' هم بيشتر از اين جهت بود. او با ديدن برادران مثل اينكه جان گرفته باشد، بلند شد و سر پا ايستاد. بچه ها هم كه او را به سلامت ديدند صلواتى فرستادند و او تشويق شد و سعى كرد بيايد بالا. يك مقدار مى آمد، سر مى خورد و مى افتاد و دوباره بلند مى شد. اين وضعيت دو ساعت ادامه داشت. فرمانده دسته هم به ملاحظه شلوغ شدن و به خطر افتادن جان 'رضا' اجازه نمى داد كسى برود پايين. خلاصه به هر سختى بود آمد بالا، بى حال و رمق. معلوم بود چقدر خودش را باخته، از اينكه مبادا به دست دشمن خصوصا منافقين بيفتد. چون همه مى دانستند كه آنها از هيچ خباثتى روگردان نيستند. بعد كه بالا آمد گفت: نمى دانستم اسكى اين همه لذت دارد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ساعت پنج صبح يكى از روزهاى دى ماه سال 59 در 'پادگان ابوذر سرپل ذهاب' استراحت مى كرديم. فرمانده گروهان كه خدا بيامرزدش داخل شد. بر پا و به خط شديم. بدون مقدمه گفت: عمليات آزادسازى ارتفاعات 'حاجيان' و 'كورك' ديشب آغاز شده و 'گردان 143' احتياج به كمك فورى دارد. لازم به ذكر است كه ما جمعى يكى از گردانهاى تيپ دو بوديم كه به تيپ سه مأمور شديم. بلافاصله با خودرو به منطقه اعزام شديم. 'دشت قاسم آباد' به شدت زير آتش دشمن بود. خودمان را خيلى زود به صحنه درگيرى رسانديم. بخشى از هدف هنوز در تصرف دشمن بود كه در يك نبرد جانانه آزاد شد. غروب آن روز، آخرين نفرات دشمن به اسارت درآمدند و تعدادى كه در تيررس نبودند فرار كردند. در اين هنگام چشمم به يك قبضه گرينوف افتاد كه از دشمن جا مانده بود. با يك خيز خودم را به آن رساندم و يك نوار پر از تيرهاى رسام به سوى عراقيها شليك نمودم كه باعث شد تعدادى از آنها با آنكه نسبتا از ما دور بودند خودشان را تسليم كنند. صبح روز بعد با بچه ها راجع به درگيرى ديروز گفتگو مى كرديم كه ديدم يك نفر از پايين ارتفاع به سمت ما مى آيد. رفيقم گفت: ببين اين برادر سپاهى ما عجب بى احتياطى مى كند. الان است كه او را با تانك بفرستند هوا. از كلماتى كه ما در عمليات از عراقيها ياد گرفته بوديم 'تعال' بود. دوستم به شوخى رو به كسى كه پايين تپه بود كرد و گفت: تعال! آقا يكمرتبه يارو گفت: دخيل، دخيل. بله يك سرباز عراقى بود. او را آورديم و دستش را بستيم. گريه كرد. دستش را باز كرديم و پرسيديم: چرا ديشب فرار نكردى و در تاريكى نرفتى؟ گفت: خوابم برده بود! بچه ها كلى از اين حرف او خنديدند. بعدا در 'قصرشيرين' اسير شدم و مدت دو سال و نيم در دست بعثيها بودم.
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 با عرض سلام و وقت بخیر میخواستم بپرسم.میشه بپرسین یه دعای یا چیزی هست که گره از مش
❤️🍃 سلام. در جواب خانومی که میگن همش درد دارند و گفتند رماتیسم دارن به خاطر ورم پا... عزیزم اولا هرکدوم از اون مشکلایی که گفتین لاعلاج نیست پس بیخودی نگران نباشید اینکه شبا درد بیشتری دارین بخاطر فکر و خیال الکیه... اگرم رماتیسم باشه خب میرین دکتر کنترل میشه...من از ۲۷سالگی رماتیسم دارم و کنترل شده...چیزی نیست که اینقدر غصه بخورین... برین پیش دکتر سوسن سروش تخصص روماتولوژی دارند خیلی عالی هستند بیمارستان دی زنگ بزنید 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام وقت همگی به خیر و سلامتی خانمی که شکایت از سر گیجه داشتند بعد از بیماری حتما نوار گوش بدهند و احتمال زیاد علت سرگیجه مربوط به گوش میانی است نزد پزشک گوش و حلق و بینی بروند 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 خانمی که روی سینه و بازو جوش دارید شما عفونت رحم و مثانه داری یا عفونت ادراری یه صابون گوگرد ده درصد بگیر میری حمام از یه شکم به پایین با این صابون بشور 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 دوست عزیزی که کف پا و روی پای همسرتون عکس گذاشتید کف پای همسرتون چهل شب حنا بگذارید صبح که شست روغن سیاه دانه بزنید و نایلون جوراب برای روی پاش روغن شتر مرغ مرتب ۴۰ روز ماساژ بدید روی زخم بعد کمی روش بزارید تا ارام ارام جذب بشه حمام که میره نوره کشی کن بدن رو بعد حنا بگیرن بعد حمام کل بدن رو روغن زیتون بزنن حالا اگر سخته درمان کف پاو روی پا رو حتما انجام بدید چون زیاد میشه 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 با سلام در جواب اون خانمی که سرگیجه گرفتن منم این مشکل رو دارم وقتی میگرن میاد سراغم یه بار با درد سر وچشمم هست یه بار با سرگیجه میاد سراغم قرص میگرن که میخورم خوب میشم شما هم احتمالا میگرن دارین امتحان کنید 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام و وقت بخیر در جواب خانمی که گفتن لاک روی فرش روشن ریخته،،،اول سعی کنید با استون تا جاییکه میشه اثر. لاک رو ببرین،،،حتما بعدش جای رنگ میمونه که باید با بنزین بشورین تا رنگش هم بره،،،در اخر سر شامپو فرش و تاید بزنین 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 در جواب خواهر عزیزی هم که میگن داخل کانال دکتر بابایی عضون،ولی همسرشون نمیزارن مجازی ویزیت شن،،،خوب عزیزم ادرس رو از ادمین گروهش بگیر ،،،اونها که باید واسه ویزیت مجازی جوابتو بدن،اگه گروهش فیک نباشه ادرس هم میدن،،،با ارزوی سلامتی🙏🙏🙏 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 با سلام مجدد،،،درجواب دوست عزیزی که گفتن سرگیجه دارن،،،متاسفانه منم یه ده روزیه که علایم شمارو دارم،،و چند نفر دیگه از اشنایان،،،،متاسفانه این هم سویه جدیدی از کروناست که در بعضی افراد این علایم رو داره،،،خوب استراحت کنید و مایعات گرم مصرف کنید،،، بعضی ها سردرد شدید دارن،،،برخی هم تب ولرز 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام.خدمت اون دوست عزیز که میگن سرگیجه دارن عرض کنم که منم همینطور شده بودم .دکتر بهم گفت از سردی زیاده وگفتند یک قاشق گلپر ویک قاشق کوچیک تخم اسفند رو تویک لیوان آب جوش مدت ۲۰ دقیقه دم کنم وصاف کنم وبخورم منم اینکارو کردم و.به طرز معجزه آسایی خوب شدم.شما هم امتحان کن ضرر نداره ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 سلام ممنون از کانال خوبتون پارچه ای که با چسب رازی چیزی روش چسب شده باشه باچی میتونیم چسب رو پاک کنیم تا پارچه خراب وکثیف نشه ممنون میشم اگه کسی تجربه ای داره بفرسته 🌹 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام برای شقاق چه کنیم؟ برای لکهای قهوه ای و قارچی پوست چه کنیم؟ برای پروستات راهکاری هست؟ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام به همه اعضای گروه . لطفاً سوال من را اورژانسی در گروه بگذارید . اجرتون با خانم فاطمه زهرا . مادر من ۶۴ سال سن داره و مشکل کوچک شدن کلیه دارند ولی خوشبختانه اوره و کراتین خوبه ومشکل قلبی هم دارند یکسال و نیم هست که در آزمایش های که برای کلیه می دهند میزان گلبول سفید پایین اومده چند تا دکتر رفتیم که گفتند مشکلی نیست ولی الان خیلی پایین اومده ۳۰۰۰ شده که تقریبا ۱۵۰۰ کم است . حالا از شما خواهران عزیزم اگر کسی دکتر خون و آنکولوژی خوب سراغ داره معرفی کنه یا راهکاری که باعث بشه گلبول سفید بالا بیاد . خدا برای همه شما عزیزان مادران عزیزتون را حفظ کنه . ممنون میشم هر اطلاعاتی دارید بگید تا مرا از این استرس و نگرانی نجات دهید . ممنون ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام وقتتون بخیر از وقتی زایمان دومم کردم حین رابطه سردرد شدید میگیرم خانما کسی این مشکلو داشته؟ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام وخسته نباشید من مرد هستم دختری دارم که تازه به سن تکلیف رسیده😍 وخیلی دوست داره نماز بخونه ومن ومادرش هم از این کارش خیلی استقبال کردیم❤️ ولی مشکلی که داریم اینکه چطور تشویقش کنیم یا چه کارهایی باید انجام بدیم که نمازخون بمونه ؟ خواهشاً کمکمون کنید التماس دعا ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خدمت همه دوستان ،من یه پسر ۱۸ ساله دارم الان تقریبا چند ماه کتفش در میره ،خیلی زیاد نمیتونه تکونش بده اگه تکون بده از جا در میره چند تا دکتر بردیم عکس گرفتن ،ام آر آی انداختن ،همه دکترا میگن باید عمل بشه عملش سنگینه شهرستان نمیشه عمل کنید باید ببرید تهران هزینشم گفتن 70 میلیون میشه ،شوهرم هم یه کارگره نداریم هزینه عملش را بدیم ،خواهشا اگه کسی جایی را می‌شناسید که خیر باشه یا شماره رهبری را داره بگه تورو به خانم فاطمه زهرا هرکه میتونه اطلاع بده ،به نظرتون اگه به ستاد رهبری زنگ بزنیم کمکمون میکنن کسی تا حالا زنگ زده ،کسی شمارش را داره بهم بده ممنون میشم حبیبه خانم خواهشا اورژانسی بزارید ممنون 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام به حبیبه خانم وخیلی ممنون بابت گروه خوبتون سلامی گرم به همه اعضای خوب گروه ممنون میشم من و راهنمایی کنین من نزدیک ۴۰ سال سن دارم ؛ولی هنوز مجردم ؛با اینکه ازده سالگی خواستگار داشتم و دارم ولی ازدواجم سر نمیگیره 😔دیگه ازخودم خسته شدم ازبس خواستگار اومده و حرف زدیم و سر نگرفته دیگه ازخانوادم ازدامادمون ازعروسمون از دایی هام خجالت میکشم ؛نمیدونم گره کارم کجاست خواهش میکنم کمک کنید خوب اگه قرار نیست عروس بشم چرا خواستگار میاددوهفته رفت وامدمیکنن ذهن من درگیر استرس اظطراب تشویش ولی بعدش هبچ اتفاقی نمیوفته من میمونم وتنهایی این همه عذابی که کشیدم وقتی میان به به وچه چه میکنن نمیدونم چی میشه یه چیزی بهانه ومیشه وبهم میخوره .هرچی ختم بوده گرفتم پیش دعا نویس رفتم ولی نتبجه نگرفتم توکار خودم موندم خواهش میکنم اگه راهکاری بلدین بهم بگین چه کنم 🙏🙏🙏 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام دوستان از دو سالگی متوجه شدیم که دخترم ریفلاکس دارههمراه با یبوست شدید که فقط با دارو دفع داره اونم بشکل واقعا بد که اذیته،شبها خوابش خوب نیست ریفلاکس به گوشش میزنه و از گوش درد ناله میکنه تو خواب، فقط با مسکن میخوابه،بی اشتها و بسیار لاغر و ضعیف شده بخاطر مصرف داروی اس امپرازول بشدت کم خون شده و دارم بهش آهن میدم توروخدا اگه پزشک حاذق یا درمان مجربی هست به منم اطلاع بدید خیلی درمونده شدم اجرتون باآقام صاحب الزمان عج 👇❤️ @adminam1400
عقدمون همسرم بهم گفت مادرم هر هدیه ای بهت داد رو قبول کن و جلو مهمونا بازش نکن...پرسیدم چرا؟گفت فعلا نپرس،فقط بازش نکن.. .... شد و مادرشوهرم بعنوان زیر لفظی یه جعبه رو بهم داد..دل تو دلم نبود آخرشب بشه بازش کنم..بیبینم چیه و معنی حرف همسرم چیه...وقتی مهمونا رفتند خواستم بازش کنم که یهویی...👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3123708404C390120cf85 https://eitaa.com/joinchat/3123708404C390120cf85 دوستم نداشت 💔
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام ممنون از کانال خوبتون پارچه ای که با چسب رازی چیزی روش چسب شده باشه باچی می
❤️🍃 سلام به حبیبه خانم عزیز وخواهران گرامی. اون خانمی که گفتن سرگیجه دارن سرگیجه شون مال گوش شون هست مایع گوش که تکون میخوره سرگیجه های وحشتناک میگیری منم داشتم پیش متخصص گوش رفتم خوب شدم انشاءالله شماهم خوب میشین ناراحت نباشین التماس دعاازهمه عزیزان🌹 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 سلام.خانمی که دختر۱۳ساله تون سرفه میکنه این شربت گیاهی روبده انشالله که خوب بشه.من برای بچهام اینودادم خوب شدن بخدامنم کلافه شدم اصلاخوب نمیشدن. شربت سرفه آی ویلین باطعم عسله.حاوی عصاره برگ خشک شده پیچک 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 سلام ،پسر ۱۵ ساله که انسولین استفاده میکنه خدا شفاش بده ان شاءالله،عزیز م حکیم خیراندیش فرمودن میوه ی به رو داخل سرکه طبیعی بپزید لحش کنید صبح وشب یک قاشق میل کنید این راهکارو در مورد انسولینیها داد ان شاءالله اول خدا وبعد این روش شفای پسرتشه 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 سلام بر شما ممنون از گروه خوبتون در جواب مادری که گفتن پسرشون دیابت داره و کسی که این جواب رو داده باید بگم که دختر من هم دیابت داره و اصلا دیابت مریضی نیست که خواهر گلمون گفتن خدا شفاش بده دیابت نوع ۱ فقط این هست که بدن انسولین تولید نمی کنه و از کمبود انسولین قند میره بابا و اصلا اینکه خدا شفا بده حرف خوبی نیست من چند ساله دخترم دیابت داره و به انجمن دیابت رفتم اونجا اموزش میدن که اصلا به دیابتی ها ی نوع ۱ که اکثرا کودکان هستند نگین مریض هستی چون فقط باید انسولین تزریق کنن و اصلا هم خدا شفاش بده حرف خوبی نیست و دیابت نوع ۱ و ۲ خیلی متفاوت هست چون دیابت نوع ۲ انسولین داره در بدتش و فقط قندش خیلی بالاست و با دارو میشه پیشگیری کرد ولی دیابت نوع ۱ فقط با انسولین میشه پیشگیری کرد از قندهای بالا و اصلا فلان عرق رو بخور سرکه بخور اینا جواب نمیده چون انسولین در بدن تولید نمیشه چون من خودم همه این راه ها رو رفتم و اصلا هم ناراحتی نداره مادرهای گلی که بچه ها شون دیابت دارن درسته سخته باید مراقبت کنیم ولی هیچ وقت اجازه ندیم کسی به بچه هامون بگن مریض چون بچه های ما قهرمان هستند ❤️ 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 سلام‌ دخترم که ۱۱ سالشه تنها ادم مهربون من تو این دنیاست فقط و فقط ...چون ۱۴ سالم بود مادرم فوت کرد پدرم ازدواج کرد و فقط زن و بچش رو دوست داره و اصلا پدری نکرد در حق ما ... شوهرم هم فقط فامیلهای خودش رو دوست داره و اصلا منو دوست نداره و به خاطر بچه ها م داریم زندگی می کنیم ..پسرم هم فقط باباش رو دوست داره چون رک تو صورتم میگه ..من و دخترم تنها کس زندیگیم😔😔 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 سلام خدمت دوستان عزیزم خدمت اون دوستمون که فرمودن انگار همیشه داغ هستن منم خواهرم مثل شما بود میگفت من انگار همیشه تب دارم و از درون میسوزم خیلی دکتر رفت ی دکتر براش سونو و آزمایش تیروئید داد معلوم شد مال تیروئیدش بوده البته بعضی وقتها آزمایش نشون نمیده چون منم خواهرم خیلی آزمایش تیروئید داد تو سونو مشخص شد تیروئید داره شما هم اگر با آزمایش نشون نداد حتما سونو بدین 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 سلام خدمت دوستان عزیزم خدمت دوستمون که فرمودن چند وقته کتفهاشون میسوزد من خودم هم بعضی وقتها همین طور میشم اگه سنتون سن یائسگی هست حتما کلسیم بخورید شاید کمبود کلسیم باشه من هم سر زانو ها وکتفهام بعضی وقتها همین طور میشه وقتی مرتب کلسیم مصرف کنم اون حالت گزگز و غش رفتگی را نداره باز هم ببینید نظر دوستان چیه؟ کلسیم هم مارک استئوکر بگیرید قیمتش هم خوبه رسوب هم نمیکنه ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍃❤️ دوستان سلام من همون دختر ۱۵ ساله هستم حافظ قرآن امامادرم حرفای شمارو به من گفت ازبچگی مادرم واستادم گفته اینارو اما اینا توجیه است من مشکلم مالی نبوده که قانع بشم من کاراته هم میرم استادم گفت اگه بخوای ادامه بدی بایدشوهرنکنی چون مسابقات جهانی ممکنه به خاطربارداری ویا اجازه ندادن شوهربرای خارج ممکنه مشکل پیش بیاد یا دخترعموم میخواد از شوهرش جداابشه حتی مهریه روبخشیده شوهرش میگه ناشزت میکنم طلاق نمیدم تانتونی شوهر کنی ومهریه روقصدی کردن ۸ساله دنبال طلاقه اما نمیدن کجاش عدالته مرداهمزمان صیغه وزن های متعدد این دخترعموم عمرش تلف شده واگرغیابی طلاق بگیره فرصت بچه دارشدن وازدواج دوباره از دستش میره بقیه تبعیض ها مثلا اگه مردی زنشوبکشه تهمت ناموسی میزنه کاریش ندارن ودیه هم بارمالیش مدنظرمن نبود اگه بخوان یک مردو به خاطر قتل زنی اعدام کنن بایدنصف دیه رابدی اینارو چی میگید وگرفتن حق زن اجرت المثل ومهریه باهزاربدبختی وشکایته اما ارث پسر راحت چطورباهم مقایسه میکنیددرصورتی که بیشتردخترابه پدرومادررسیدگی میکنن وبیل به کمرشون نخورده خرج خونواده رومیدن خب آزادترهم هستن وامکان شغل بیشترامازنها بااجازه ولی وشوهر همه جا تحت ظلمند وحقشون هم نصف زن اگه شوهروپدرخوبی داشته باشه خوشبخته اگه نه بدبخت هیچی دست خودش نیست شهروند دوم محسوب میشه خواهشا از ارزش انسانی نگید من از حقوق شهروندی میگم که ما نداریم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 سلام خدمت همه عزیزان من نیز مانند همه شما مشکل حادی توزندگیم دارم وبخاطر همین مشکلم دخترم دچاره افسردگی شده. من عروس دوم خانواده ای هستم ازتبار لر.البته سه هم عروس هستیم. من الان نزدیک به هفده ساله که ازدواج کردم میشه درتمام این هفده سال تمام روزها خونه پدرشوهرم هستم باوجود اینکه خودم مستقل زندگی میکنم هرشب خدا من اونجام درصورتی که هم عروسای دیگم شاید سه چهارماهی یکبار بیان اونجا.خانواده پدرشوهرم خوبن هستند میشه تواین هفده سال فقط یکبار بامادرشوهرم بحثم شده.ولی واقعا ازاین وضعیت خسته شدم دوست دارم طوری بشه بتونم حداقل اخر هفته ها برم اونجا طوری رفت وامدم زیاده که دیگه رفتن ونرفتنم واسشون مهم نیست. دوست دارم طوری بشه بامنم مث هم عروسام بزرگوارانه رفتاربشه. مادرشوهرم واسه اونا خیلی کلاس میزاره وارزش قاعله بطوریکه باوجوداینکه کمردردداره میره واسشون بالشت میزاره اما من ازبس رفتم 🥺شبا که برمیگردم سمت خونمون میگم دیگه نمیرم تااخرهفته ولی فرداکه میشه زود جمع میکنم دوباره میرم شده کارهرروز من طوری که شاید ده روزی یبار مادرمووخانوادمو ببینم. توروخدا چه راه کاری واسم دارید ایه قرانی سوره ای دعایی که بتونم خووموتغییر بدم. دخترم شانزده سالشه خیلی ازاین بابت ناراحت ومدام باهام دعوا میکنه. خواهش میکنم راهنماییم کنید🙏 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 سلام من یه سوالی داشتم اگه کسی میتونه کمکم کنه دخترم ۱۴سالش حدود۱۰ماهی میشه روی پای راستش لکه های قرمز زیرپوستی زده چندبار هم دکترمتخصص پوست مراجعه کردم دارو مصرف کرده ولی جواب نداده خیلی نگرانشم لکه ها داره ازساق پاش به بالا پیشروی میکنه نه خارش داره ونه دردفقط جاش روپوش مونده وشبها هم قرمزیش بیشترمیشه اکه کسی راهکاری بلده لطفاراهنماییم کنه ممنون میشم 👇🍃 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 رها بخش اول✅ من تنها بچه ی خانوادم بودم یادمه از بچگی مامانم اصرار داشت که با آ
🌸🍃 این شد یه تلنگر واسه من که جدی تر به خواستگارم فکر کنم شبش با مامانم حرف زدم و قرار شد به خواستگارم بگیم بیان مامانش دبیر باز نشسته و پدرش تاجر بود و خودشم استاد دانشگاه قرار شد دو سه جلسه آشنا شیم  خیلی خوش حال بودم که بالاخره داره استرسام کم می شه نیما پسر آروم و کم حرفی بود و اتفاقا منطقی و خوش اخلاق پولدار و باب میل مامانمم بود تصمیمم این بود که جواب مثبت بهش بدم دو سه بارم  رفتیم بیرون و هیچ مشکلی ازش ندیدم خیلی نجیب و سر به زیر بود تو همون روزا یه روز متوجه شدم تو شرکت یه پچ پچایی هست همه انگار مشکوک بودن و بهم نگاه می کردن تا اینکه خانم نظری مدیر داخلی شرکت اومد و گفت مبارک باشه عزیزم ترسیدی شیرینی بدی به ما  نگفتی؟ . گفتم شما از کجا می دونین؟ گفت : دیگه دیگه فکر کردی بهمون نگی ما نمی فهمیم بالاخره گفت دیروز بعد رفتنت یه خانم اومده بود واسه تحقیق و گفته که همه چیز اوکی شده و فقط می خواست مطمئن شه... خیلی ناراحت شدم چرا الآن آخه؟ مگه نباید قبل خواستگاری می اومدن.. از همکارام خجالت می کشیدم ولی وقتی نیما رو دیدم به روش نیوردم قرار شد بریم واسه آزمایش و خرید عقد آزمایشو دادیم و برا عصر پنج شنبه  قرار محضر گذاشتیم مرخصی گرفتم که قبلش بتونیم به خریدای عقد برسیم همه بهم تبریک گفتن تو شرکت جز رئیس که مثل همیشه انگار منو نمی دید مرخصی رم به زور و با کلی خواهش و تمنا بهم داد تو دلم گفتم وقتی ازدواج کنم دیگه سر کار نمی رم که مجبور باشم این از دماغ فیل افتاده ها رو تحمل کنم فردا صبح منو مامانم و نیما و مامانش رفتیم خرید خیلی ذوق داشتم  از نیما خوشم اومده بود نگاهش مهربون بود اولش رفتیم طلا فروشی نگاه به انگشترا کردم  انتخاب بینشون سخت بود ولی یکی رو انتخاب کردم مامان نیما انگشترو دید و گفت دخترم اینا از مد می افتن یه چیزی بگیر که همیشه مد باشه و یه انگشتر بهم نشون داد که اصلا قشنگ نبود  گفتم آخه اینا خیلی قشنگن همیشه هم مدن از من اصرار و از اون انکار اما نیما اومد کنارم وایساد و آروم گفت بخر بعدا عوضش می کنیم منم مخالفت نکردم و خریدیم همه ی خریدام از کفش و کیف تا همه چیز به سلیقه و نظر مادرش بود مامانمم ناراحت بود کارد می زدی خونش نمی اومد نیمام خیلی خجالتی بود فقط تو گوشم می گفت بعدا واست می گیرم رفتیم یه جا برا خرید روسری که یه روسری سفید خوشگل و شیک پیدا کردم خیلی بهم می اومد مامانمم پسندید مادر نیما که منو با روسری دید قیافه گرفت و گفت اصلا بهت نمی یاد یکی دیگه انتخاب کن دیگه عصبی شده بودم بغض کردم. گفتم من روسری دیگه نمی خوام اونم گفت والا من پول به این روسری نمی دم گفتم مگه تا حالام شما پول می دادی؟  گفت آره هنوز نرسیده واسه من شاخ و شونه نکش واقعا نتونستم جلو گریمو بگیرم از مغازه رفتم بیرون مامانمم اومد پیشم گفت هنوزم دیر نشده اگه الآن برگردی هیچ اتفاقی نمی افته دو سه تا از فامیلای نزدیک قراره بیان بهتر از اینه که بعدا پشیمون شی نمی دونستم باید چی کار کنم... کلی مهمون دعوت کرده بودیم کلی خرید کرده بودیم مامانم از یه طرف و نیما از یه طرف دیگه بهم نگاه می کردن مامانش  وقتی حالمو دید روسری رو اورد و گفت چرا ندید پدید بازی در می یاری بیا بگیر گرفتمش مگه همینو نمی خوای حالم ازش بهم می خورد. گفتم نه دیگه نیازی نیست من منصرف شدم از این ازدواج کیسه های خریدو گذاشتم زمینو با مامانم به سمت پارکینگ رفتیم نیما پشت سرمون منو صدا می کرد برام سخت بود این تصمیم ولی حس کردم دارم راه درست رو انتخاب می کنم مامانش اومد و دستمو گرفت و گفت می خوای آبرو ریزی کنی ما مثل شما نیستیم ما آبرو داریم تو چشماش نگاه کردم و گفتم شما حق دارین خانم همه ی انتخابای من اشتباه بوده ولی با خودم گفتم نکنه منی که نتونم یه روسری واسه خودم انتخاب کنم تو انتخاب همسر هم  اشتباه کرده باشم سوار ماشین شدیم اون روز خیلی گریه کردم و فرداش رفتم شرکت همه فکر می کردن عقد کردم و بهم تبریک می گفتن. خیلی سخت بود برام که بگم بهم خورد ساعتای ده یازده بود که مامانش اومد شرکت و کلی داد و هوار راه انداخت و بهم فحشای بدی داد و آبروریزی کرد. سنگ رو یخ شدم وقتی رسیدم خونه فقط مامانمو بغل کردم  و گریه کردم همه ی راهو اشتباه رفته بودیم ما داشتیم دنبال ثروت می گشتیم اما شاید ثروت و فقر در چیزی به جز پول معنا می شد تا چن ماه مثل افسرده ها بودم نه به خاطر بهم خوردن عقد نه به خاطر نیما فقط به خاطر آبرو ریزی و فحشایی که تو شرکت مامانش بهم داد اما ته دلم خوش حال بودم بابت تصمیمم یه روز تو یه جلسه ای گفتن که منم باشم تو شرکت کنم تو جلسات شرکت نمی کردم برام جالب بود قرار بود انگار یه تاجر معروف بیاد شرکتمون برا همکاری همه چیز برنامه ریزی شد همه منتظر بودن انگار با اومدن این شخص قرار بود تغییر بزرگی تو شرکت رخ بده ...