eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
170.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
990 ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
رگهای قلب گرفته، اصلا نگران نباش 🌸﷽🌸 فلینظر ... فاکهة و اَبّا (عبس _۳۲) سالهاست بیماران قلبی زیادی گزارش داده‌اند بعد از استفاده از این گیاه عجیب ، بعدا هیچ گرفتگی قلبی نداشته اند. حتی اگر اکثر رگهای قلب گرفته باشد، با مصرف روزانه یک لیوان جوشانده ( بیدگیاه ) ، بعد از چند ساعت احساس آرامش و در کمتر از یکماه بطور کامل بهبودی حاصل شده است. این گیاه قرآنی با وفورترین گیاه در ایران است. مَرغزار ، 🌾 دقیقا شکل چمن و گندم است. روی هر مرز و جوی آبی روییده است. حتی توی پارکها و یا باغچه منزل وجود دارد. بارها پای خود را روی آن گذاشته و یا روی آن نشسته اید. 🌾🌾🌾 چگونگی مصرف علف مَرغ : بهبود یافتگان گفته‌اند، بعد از کندن گیاه مرغ با ریشه، کاملا آنرا شسته. سایه خشک شده و روزانه دو بوته آن را خوب جوشانده و صاف نموده ، یک لیوان آب آن مصرف شود (حدود یکماه) گفته‌اند واقعا شبیه بوده❗️ 👇 ⏪ ثواب انتشارش با شما ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
☀️🍃 راه درمان بیماران همجنس گرا🌸🍃 پرسش :توصیه روانپزشکى نوین به گروهی از افرادی که تمایلات همجنس گرایانه دارند و از داشتن چنین تمایلاتى ناراحت نیستند، و آن را با درون خود موافق و مطابق مىبینند، و نسبت به جنس مخالف احساس کششى ندارند، بلکه بعضاً از جنس مخالف بیزار و متنفّرند، این است که رابطه جنسى خود را با یک فرد همجنس برقرار کنند، و از اقدام به ازدواج با غیر همجنس خوددارى نمایند. زیرا کراراً مشاهده گردیده که این افراد قادر به تحمّل جنس مخالف نبوده، و ازدواج آنها به طلاق مىانجامد. نظر حضرت عالى در مورد درمان گروه دوم چیست؟ پاسخ : از نظر موازین شرع اسلام نمىتوان به این گروه اجازه برقرار ساختن رابطه با جنس موافق هر چند در مراحل سطحى و ابتدایى داد و آن را یک ضرورت شمرد، بلکه باید از طرق مختلف مخصوصاً عواطف مذهبى که بسیار قوى و مؤثر است، روى آنان کار کرد تا مشکلشان حل شود. و هرگز نباید تسلیم توصیههاى بعضى از روانپزشکان شد که مىخواهند کار را بر خودشان آسان و بر دیگران مشکل کنند، بلکه باید پزشکان مؤمن بکوشند و طرق درمان معقول و مشروع را بیان کنند. افشای اسرار بیماران روانی برای کاهش فساد 🌸🍃 پرسش :افشاى برخى از اسرار بیماران روانى ممکن است باعث جلوگیرى از جرمهاى قانونى و یا موجب کاهش فساد یا فحشا گردد. آیا انتقال چنین اطّلاعاتى به نیروهاى امنیّتى جایز، یا واجب است؟ (با توجّه به اینکه در صورت افشا، اعتماد مردم از آنها سلب مىشود.) پاسخ : در صورتى که بتوانند به عنوان نهى از منکر اطّلاعات کلّى را برسانند، بى آنکه نام اشخاصى فاش شود مانعى ندارد، بلکه گاهى واجب است. مازوخیسم🌸🍃 پرسش :حکم شرعی مازوخیسم چیست؟ پاسخ : خودآزارى جنسى نوعى بیمارى است و مبتلایان به آن باید به روانکاو مراجعه کنند تا درمان شوند. تجسس در امور خصوصی بیماران روانی 🌸🍃 پرسش :تعدادى از مبتلایان به بیماریهاى روانى به علّت انجام کارهاى خلاف اخلاق اجتماعى، یا منافى عفّت، به آن گرفتار شدهاند. روان پزشک باید جهت درمان، یا دادن مشاوره، از آنها اطّلاعاتى کسب کند. آیا تجسّس در چنین مواردى براى پزشکان جایز است؟ در صورتى که بخشى از تجسّس به دلیل حسّ کنجکاوى خود پزشک بوده، و نقش آن جهت درمان ضعیف باشد، چه حکمى دارد؟ پاسخ : تجسّسهاى روان درمانى، که براى درمان ضرورى به نظر برسد، جایز است. تثبیت افکار فاسد و توهین آمیز جهت درمان وسواس🌸🍃 پرسش :در مشاوره ها برای از بین بردن افکار وسواس از روش جلوگیری از رفتار و مواجهه برای عادی سازی کمک می گیریم. منطق این روش این گونه است که به بیمار گفته می شود افکار و تصورات وسواسی راجع به بیماری خود، اعمال جنسی با محارم و کودکان و اقوام، و توهین به مقدسات را با افکار خنثاساز و جایگزین قطع نکند چون احساس گناه موقتا کم می شود ولی این افکار مزاحم در ذهن می ماند در طول برنامه درمان او یاد می گیرد که تلاشی برای خنثاسازی یا جایگزین کردن آن افکار مزاحم نداشته باشد حتی بهتر است این افکار را یادداشت کند و یا ضبط کند. در ابتدای درمان اضطراب زیادی را تحمل کند ولی بعد از چند گفته به ان افکار عادت می کند و اضطراب و نگرانی اش کاهش می یابد و به مرور این افکار از ذهنش پاک می شود. با توجه این که فکر و تصور وسواسی خودبه خود به ذهن می آید و خود فرد هم راضی نیست ولی برای عادی سازی از افکار جایگزین و خنثی کننده استفاده نمی شود و یا حتی ضبط یا داشت می شود. آیا به کار بردن این تکنیک که از نظر روان درمانی موثر بوده شرعا ایرادی دارد؟ پاسخ : این روش که مستلزم توهین بیشتر و به نوعی تثبیت آن است روش مناسبی نیست، از روش جایگزین استفاده کنند. مشروعیت هیپنوتیزم🌸🍃 پرسش : آیا هیپنوتیزم از نظر اسلام مشروع است؟ و استفاده از هیپنوتیزم در معالجه برخى بیماریهاى روانى و جسمانى، نظیر آسم، چاقى مفرط، بیماریهاى زنان، و مانند آن، توسّط یک پزشک (غیر روانپزشک) چه حکمى دارد؟ پاسخ :  براى مقاصد طبّى و مانند آن مشروع است، مشروط بر اینکه تجربه و آگاهى کافى داشته باشد، و آثار منفى و خلاف شرعى بر آن مترتب نگردد. ولى براى کشف امور پنهانى، یا اطّلاع از گذشته و آینده و حال جایز نیست. انرژی درمانی🌸🍃 پرسش :آیا ریکی یا انرژی درمانی اشکالی دارد؟ پاسخ : انرژى درمانى ذاتاً اشکالى ندارد، ولى چنانچه مستلزم امر حرامى باشد جایز نیست. بستری کردن بیمار در بخش روانی 🌸🍃 پرسش :آیا بسترى کردن بیمار روانى، با توجّه به اینکه هنوز امکان روان درمانى مناسب وجود ندارد، و بخش روانى گاه همچون یک زندان جهت تجویز داروهاى خواب آور و خواب کردن بیشتر بیماران مورد استفاده قرار مىگیرد، جایز است؟ پاسخ : در صورتى که راه درمان، یا راه پیشگیرى از مزاحمتها، منحصر به آن باشد مانعى ندارد.
زندگینامه شهید قدیر سرلک به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» نمایندگان جامعه قرآنی کشور در چهاردهمین دیدار خود طی سال جاری, در راستای تجلیل از خانواده‌های معظم شهدای قرآنی و آشنایی با زندگینامه و سبک زندگی آنها به دیدار خانواده شهید مدافع حرم «قدیر سرلک» رفتند. پاسدار شهید «قدیر سرلک» متولد 13 شهریور سال 63 از شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) است که به صورت داوطلبانه به سوریه رفت و در 13 آبان سال 94 در نبرد با تروریست‌های‌ تکفیری داعش در تل اذان در حومه حلب به فیض شهادت نائل شد. در این دیدار مادر شهید قدیر سرلک گفت: به قدیر در خانه کربلایی می‌گفتیم و فردی بسیار شوخ‌طبع و خاکی بود. در 30 سالی که در این محل زندگی می‌کنیم بسیاری از همسایه‌ها قدیر را نمی‌شناختند. زمانی‌که پدرش از سرکار به منزل می‌آمد تمام قد جلوی پدرش می‌ایستاد و دست پدرش را می‌بوسید. به قدیر می‌گفتم دستان پدرت روغنی است اما او می‌گفت من به این دستها افتخار می‌کنم. قدیر زمانی که جذب سپاه شد 18 ماه دوره آموزشی را در تبریز گذراند و جعبه 30 جزء نوارهای‌قرآنی تلاوت استاد پرهیزکار و نوار تواشیح را با خود به همراه داشت و بسیار قرآن می‌خواند. زمانی که در تبریز بود دلم برایش خیلی تنگ می‌شد و برایش نامه می‌نوشتم. آن قدر به قدیر وابسته بودم که زمانی‌ که از تبریز به سمت تهران حرکت می‌کرد ناخودگاه متوجه می‌شدم و آن شب تا صبح نمی‌خوابیدم. دانشجوی کارشناسی ارشد جغرافیای سیاسی دانشگاه آزاد بود و روزهایی که کلاس داشت به همان اندازه بیشتر در سرکار بود و می‌گفت باید بیشتر سرکار باشم تا حق‌الناس به گردنم نباشد و همیشه از خدا طلب شهادت می‌کرد.بعضی وقتها ساعت 12 شب به او زنگ می زدم اما هنوز سرکار کار بود. قبل از اینکه برای بار دوم به سوریه برود آپاندیسش را عمل کرد و پس از بهبودی به سوریه رفت اما برای اینکه من نگران نشوم نگفت که سوریه می‌رود. دفعه آخر، اضطراب و دلتنگی بسیاری داشتم. در تماسهایی به با هم داشتیم به قدیر می‌گفتم «کربلایی کی می‌آیی؟» قدیر هم می‌گفت «مادر 10 هفته که گذشت می‌آیم» من هم در مفاتیحی که در سجاده‌ام بود هر روز و هفته را خط می زدم. 9 هفته و 4 روز از رفتن قدیر گذشته بود و به‌گفته خود قدیر سه روز دیگر قرار بود بیاید که خبر شهادتش را برایمان آوردند و پس از سه روز پیکر قدیر بازگشت و قدیر به حرف خود که 10 هفته دیگر می‌آیم عمل کرد. الان نیز در این فکر هستم که قدیر هنوز در مأموریت است. در ادامه، پدر شهید سرلک گفت: قدیر از لحاظ امانتداری حرف نداشت و به بیت المال بسیار حساس بود. در محل کار هم‌پای سربازان کار می‌کرد و آن حالت فرماندهی که دستور بدهد و خودش کار نکند وجود نداشت. همه فن حریف بود و آهنگری, سیم کشی و جوشکاری و کارهای فنی را بلد بود و در کارهای فرهنگی سرآمد بود. همه فعالیتهایش برای رضای خدا بود و خدا مزد کارهایش را به او داد. همسر شهید سرلک نیز در ادامه بیان داشت : قدیر زمانی که به خواستگاری من آمد آن قدر شغلش برایش مهم بود که در صحبتهایش به من گفت شغل من همسر اول من است و من نیز این موضوع را قبول کردم. در این 6 سال که با هم زندگی می‌کردیم صبح زود به سرکار می‌رفت و تا نیمه‌شب مشغول کار بود و وقتی برای حفظ قرآن کریم نداشت ولی بسیار تاکید داشت که در زندگی‌مان رنگ‌و‌بوی خدا حس شود. از این رو هر شب یک سوره را انتخاب می‌کردیم و معانی و تفسیر آن سوره را مطالعه می‌کردیم و تا 2 جزء تفسیر را مطالعه کرده بود. عده‌ای فکر می‌کردند قدیر دارای چهره‌ای خشن است اما بسیار شوخ‌طبع و فرد بسیار شادی بود. اهل ریا و خودنمایی نبود و رضای خدا برایش بسیار مهم بود. زمانی کمی که شبها در کنار هم بودیم واقعا با ازش بود و سعی می‌کرد جای خالی‌اش را در زمان نبودش در خانه پر کند. همیشه حرفهای شهید کاظمی سرلوحه کارش بود و می‌گفت «شهدا نباید فقط در حد یک قاب عکس در خانه باشند و باید به حرف و سیره شهدا عمل کرد» هر زمانی که شهیدی را می‌آوردند در مراسم تشییع آن شهید شرکت می‌کردیم. زمانی که شهدای غواص را آوردند با اینکه قدیر عمل کرده بود و بخیه داشت اما با همان حال در مراسم تشییع شهدا حاضر شد.در حد توان خود و در چهارچوب قانون هر کاری را که از دستش برمی‌آمد برای دیگران انجام می‌داد و اگر آشنا یا فامیل درخواست خارج از چهارچوب قانونی از قدیر می‌کردند قدیر می‌گفت: این درخواست شما باعث می‌شود شرمنده حضرت زهرا(س) شوم. قدیر دوبار به سوریه رفت و بار دوم 63 روز مأموریتش طول کشید. زمانی‌که به سوریه می‌رفت, گفت: من را حلال کن چون احساس می‌کنم دیگر برگشتی ندارم و من هم او را حلال کردم و راهی‌اش کردم. قدیر مخلصانه کار کرد و حضرت زهرا(س) مزد کارش را داد و خستگی کارش با شهادت از تنش بیرون رفت.
در خاتمه، خواهر شهید سرلک گفت: قدیر از نظر شخصیتی فوق‌العاده فعال و پویا بود و مانند نامش واقعا توانا و ا نواع تخصصهای گوناگون را فرا گرفته بود و از هر نظر علم به روزی داشت و عضو گروه تواشیح بود. در فعالیتهای عام‌المنفعه حضوری پررنگ داشت. قدیر از 13 سالگی غسل شهادت می‌کرد که در 31 سالگی مورد قبول خدا واقع شد. زمانی که وارد سپاه شد برای گذراندن دوره‌های آموزشی به تبریز رفت و در آنجا در وقتهای آزادش حفظ جزء 30 را آغاز کرد و در نیمه دوم دوره آمورشی‌اش, جزء 26 قرآن را حفظ کرده بود . بسیار مؤدب و مهربان بود و بر روی حجاب و امر به معروف و نهی از منکر تأکید داشت و بر روی این موضوع بسیار سفت و محکم ایستاده بود و برای انجام کار با اقوام و دیگر افراد به یک شکل برخورد می‌کرد و «نمی‌توانم جواب حضرت زهرا(س) را بدهم» تکه کلامش بود. مداح بود و اولین نفر در هیأت حضور و تأکید زیادی داشت که بعد از قرائت زیارت عاشورا حتما قرآن تلاوت شود و بر روی آموزش بچه‌ها زمان می‌گذاشت و می‌گفت اولین دین بر گردن ما پرورش بچه‌های محل است. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
«السَّابِقِينَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ» خدایا! من از کسانی باشم که اگر میل آن حضرت(عجل الله تعالی) را بدانم؛ (نه دستور و فرمان بلکه حتی میل ایشان) آن را نیز به سرعت انجام دهم و از کسانی باشم که در رکاب ایشان به شهادت برسم. 🧡 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 ادامه از اینجای ماجرا خیلی جالب و هیجانی می شود بله یک دفعه دیگه من دردی نداشتم انگار سبک شدم هیچ چیز نبود انگار زمان واستاده خودمو دیدم که روی تخت دراز کشیدم ولی باز خودم بودم که کنار تختم واستاده بودم انگار که دوتا شدم با حالت تعجب داشتم خودمو که روی تخت بودم رو نگاه می کردم که بک باره چند پرستار ریختن دور تختم تا اون زمان هر چی مادم می رفت التماسش می کرد که بیاید ببینی دختر من چشه نمی یامین ولی حالا چند پرستار سر تخت من هستن من هم آنجا واستاده بودم داشتم تماشا می کردم تخت من اول بود بعد یه تخت خالی بود بعد اون دوتا مریض دیگه بودن یعنی اتاق ما اتاق چهار نفره بود ولی بالای تخت کناری من فقط تجهیزات بود . اون تخت خالی رو هل دادن اون طرف و تخت منو گذاشتن جای تجهیزات تمام این مدت من نگاهم به دخترم بود که از این سرو صدا چرا بیدار نمیشه البته من صدای رو نمی شنیدم ولی حیا هوی که بپا بود می فهمیدم که سرو صدا هست میدیدم مادرم داره داد میزنه ولی صدای نمیشنیدم به خودم می گفتم خداروشکر این بچم مثل اون یکی نیست که خیلی گریه کنه مظلوم خوابیده بود روی تختش میدیدم که حالا چند پرستار بالای سرم هستن دکتربخشم آمده یک پرستار همراهیان بیمارا رو بیرون کرد در رو بست ولی هر کار کرد نتونست مادرمو از اتاقم بیرون کنه وقتی درو بست من فهمیدم که در بسته شده ولی دیدم در باز شد یک آقای بسیار خوش سیما با موهای بلند تا سر شانه هاش و با لباس سفید بلند داره به من اشاره می کنه که همراهش برم حالا دیگه تختی که جسمم روش رو ول می کنم نگاهی به دخترکم می اندازم میروم دنبال اون آقا نمیدونم که چجوری از در رد شدم ولی اینو قشنگ یادم هست که جلو در بخش سزارین یک پرده بود اون آقا ازش رد شد ولی من می خواستم پرده رو کنار بزنم دیدم دستم از توش رد شد منم با سر از پرده رد شدم جلو رو یک تونل بود پر از نور . قشنگ دیده می شد اون آقا رفت جلو تونل من هم رفتم می خواستم واردش بشم که آقا دست گذاشت روی شونم گفت برگرد هنوز وقتت نرسیده من بر گشته بودم کنار جسمم اینبار اتاقم رو عوض کردن آورده بودن اتاق جلو سر پرستاری و بغیر از من هیچ مریضی اونجا نبود دیدم باز چند تا پرستار و چند تا دکتر آمدن بالای سرم هر کار می کنن مادرمو از اتاق بیرون کنن بیرون نمیره دخترم بغلش گرفته زار زار داره گریه می کنه این دفعه دکتر خودم که عملم کرده بود هم بالای سرم بود دیدم که توی دستش یک آمپول بسیار بزرگی دستش هست هی می خواد فرو کنه توی شکمم هی دست دست می کنه انگار می ترسه که یک متخصص زنان دیگه هم بالای سرم بود آمپول ازش می گرده و دو دستی میزنه به شکمم درش میاره هی دکتر من میگه بخدا عمل من عمل خوبی بوده خوب عملش کرده آمپول که خانم دکتر از شکمم در میاره میگه ن خانم دکتر عملت عمل بدی بوده بد عمل کردی دیدم که یک عالمه سیم دستگاه وصلم هست اکسیژن وصلم هست می دیدم که مادرم با گوشی شوهرم زنگ زده به بابام که حال من خرابه خودش خواهرم و بیاره که مراقب بچه باشه من کنارشون واستاده بودم ولی اونا منو نمی‌دیدند حالا دیگه بعداظهر شده شکمم خیلی بزرگ شده بود من توی راه رو واستاده بودم که پدر و خواهرم آمدن دیدم که پدرم با همون دکتری که آمپول زد به شکمم داره حرف میزنه میگه باشه دیدم از یکی می پرسه نماز خونه کجاست رفت سمت آقایون من هم همراهش رفتم دو رکت نماز خوند و بعد سر گذاشت به سجده توی دلش می گفت یک چیزای ولی من چون دلم می خواست که بفهمم چی میگه گوش کردم دیدم میگه خدایا خودت بهم دادی پس خودتم می تونی ازم بگیریش ولی بخاطر بچش برش گردون خدایا سپردمش به خودت بعد هم بلند شد رفت بیرون منو توی آمبولانس کردن که بیارن یک بیمارستان دیگه برای ستیی سکن یادم هر سرعت گیری که رد میشدیم پدرم باهام توی آمبولانس بود هی بابام دستش می گذاشت روم که خیلی بالا نپرم هی می گفت جان بابا جان الهی برات بمیرم . ستیکن که تمام شد منو باز بر گردوندن بیمارستان قبلی باز همون اتاقی که روبروی سر پرستاری بود در کما چقدر بد بود زمانی که یک عالم سیم دستگاه وصلت بود می خواستن بهم شک بدن می دیدم که پدرم و شوهرم چقدر گریه می کردن و سرشونو به دیوار میزدن سن من تازه شده بود ۲۳ سال اونایی که به من شوک می دادن خانواده ام رو بیرون کرده بودن من هم پشت در حال و احوال اونا رو می دیدم چقدر با دیدن آنها حالم بد بود نمی خواستم زجر بکشن هی می رفتم جلوشون می گفتم من خوبم ولی اونا هیچ عکس وعملی به من نشون نمی دادن انگار منو نمی دیدن یا وقتی دکترا گفتن باید اعزام بشه مشهد هر بیمارستانی زنگ میزدن منو قبول نمی کردن می گفتن ن اگر بیارین توی راه تمام می کنه من می دیدم که مادرم و خواهرم بچه ام که دیگه داشت از گرسنگی جیغ میزد می بردن اتاقای دیگه برای اینکه مادرای دیگه بهش شیر بدن ولی اونا می گفتن که ما خودمون شیر نداریم به بچه ای خودمون بدیم چه برسه بدیم به
بچه ی شما. منم دنبالشون راه می رفتم از مادرای دیگه خواهش می کردم که به بچم شیر بدن ولی اونا شیر نداشتن که به بچم بدن و اینکه اصلا منو نمی دیدن من اونجا به عینا اون صحنه ی روز عاشورا رو یادم آمد که بانو زینب وقتی بی تابی های علی اصغرو می بینی از مادرش رباب طفل شیرخوارو می گیره هی می بره خیمه های دیگه که ببینه یک قطر آب ندارن که بدن به این بچه که تلف نشه وقتی می دیدم مادرم هی از این اتاق بیرون میاد هی میره توی اتاق دیگه یاد اون صحنه افتادم همون جا گفتم خدا منو بخاطر طفلم که الان مثل طفل امام حسین هست برم گردون وقتی جواب ستی اسکن آمد دوباره منو آماده اتاق عمل کردن همین که می خواستن منو وارد اتاق عمل کنن شوهرم آمد کنار گوشم گفت من منتظرتم برگردی همه اینارو من می دیدم ولی کسی ن منو می دید ن صدامو می شنید وقتی وارد اتاق عمل شدم دیدم که چه خبره اتاق عمل خیلی خیلی بزرگتر از اتاق عمل قبلی بود و چندینو چند دکتر و پرستار آنجا هستن خیلی شلوغ بود منو بردن برای عمل دوباره اون دکتری که گفتم متخصص بیهوشی بود آمد کنار گوشم گفت دخترم می دونم که خیلی تلاش می کنی برای برگشتنت من بهت ایمان دارم از تلاشت دست بر ندار حتما موفق میشی جایی سزارین رو دوباره باز کردن هر چی خون بود توی شکمم رو کشیدن حدود ۳ یا ۴ ساعت عملم طول کشید و این دفعه دیگه من چیزی نفهمیدم اون شب ساعت ۱۲ شب من چشمام رو باز کردم دیدم پدر و مادرم و شوهرم کنار تختم هستن اول شوهرم متوجه شد که من بهوش آمدم بعد فریاد زد که بهوش آمد همه گریه می کردن دکترم که از فریاد شوهرم متوجه شد دوید آمد کنارم ازم پرسید حالت خوبه منم با چشم بهش فهموندم که خوبم بعد نگاهم رفت سمت بچم دیدم یک شیشه شیر بالای سرش هست و خواب بچم خیالم راحت شد من تا یک هفته توی بیمارستان بستری بودم با کلی دستگاه که بهم وصل بود تا ۳ روز که بهم ن آب می دادن ن غذا هر وقت می گفتم آب می خوام همراهم یا شوهرم بود یا مادرم اونا دستاشون می شوستن می آمدن به لبای من می کشیدن یا پنبه ای خیس می کردن می کشیدن به لبام خیلی بد بود الان اون دخترم ۱۷ سال شده و من هر وقت که یاد اون روزا می یفتم میگم من چجوری می خواستم تو رو بکشم الان اون دخترم بسیار مهربون و دوست‌داشتنی که هر چی من بگم انجام میده خیلی هم حرف کش کنه خیلی دوسش دارم خیلی پایان ✅ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام شبتون بخير وخوش خانمی که برا وسواس گفتن قم یه خانمی هست بنام خانم بیدگلی لین
پاسخ اعضا 🌙🌺 ‌ درجواب شما دخترعزیزم که صورتتون جوش داره و درونگرایی و خجالتی چرا باید اینطوری باشی من الان درهمه صورت اعتماد به نفسم خیلی بالاست و همیشه موفقم شماهم باید اعتماد بنفستون رو بالا ببرید واز اون چیزی که هستید ناشکری نکنید و خودتون رو همینطور که هستید قبول داشته باشید و بپذیرید بجای ناشکری کردن همیشه ودر همه حال بابت تن سالمتون خدا روشکر کنید شما دوست داشتید یک بیماری لا علاج داشتید ولی پوست صورتتون صاف بود مسلما نه ودیگر اینکه برای خجالتی بودنتون درست شوهر منم همینطور بود ولی من نه بسیار آدم معاشرتی و خوش مشرب که اینقد به شوهرم گفتم که الان تو جمع پرحرف و اجتماعی شده از خودم بهتر واعتماد بنفسش هم ۱۰۰۰ شده😊 پس در وهله اول خودت خودتو همینطور که هستی قبول کن و دوست داشته باش همه چی حله گلم. امیدوارم خوشبخت بشین و عاقبت بخیر. مریلا از مشهد ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 درجواب این خانم اینه که خواهر منم حول وحوش ۵ سال دستهاش همینطوری بود درحدی که خون ازش میزد بیرون تا اینکه یک روز مادرشوهر من به خواهرم گفت تا حالا گلیسیرین و آبلیمو رو امتحان کردی خواهرم گفت نه و بعد از اون خواهرم گلیسرین و آب لیموی تازه رو در ظرفی در بسته ریخت و روزی دو بار به دستاشون خوب می‌مالید. که این آب بود روی آتیش . مریلا از مشهد ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام به دختر خانومی که گفتن رشته پرستاری قبول شدن و پوست صاف ندارن... ببین من فقط ۲۷سالمه،اونقدری تجربه ندارم که بخوام نصیحتت کنم.اما تو منو یاد خودم انداختی،من هم بهت بگم از اول ابتدایی تا آخر پیش دانشگاهی شاگرد زرنگ بودم ، سرم تو درس و کتاب بود. از دبیرستان به اونور، می‌دیدم دوستام چقدر به خودشون می‌رسند ب قول خودت پوست صاف، هیکل خوب، بیان خوب.. اما من یک دختر خجالتی ، صورت پر مو که حتی (سبیل) هامو هم برنمیداشتم، یعنی مد نبود اصلا..جوش زیاد.لاغر مردنی.. و البته یه ویژگی داشتم که تو نداری، هنوزم دارم. اونم لکنت زبان. نمیدونی من چه زجرهایی کشیدم موقع انشا خوندن، شفاهی جواب دادن... پیش دانشگاهی مو ک خوندم، یهو این بغض چند ساله ترکید . از قیافم لکنت، عدم روابطم با بقیه، باعث شد بزنم زیر همه چیز، دیگه نرفتم دانشگاه. گفتم من ک قیافه ندارم کجا برم. من که زبون ندارم چجوری کنفرانس بدم. خلاصه عین الان تو.. اما الان ک دارم این متن رو می‌نویسم ،چقدر هم سعی میکنم کوتاه بنویسم چون داستان من،ناراحتی های منم زیاده... الان ازدواج کردم دوتا بچه دارم. خدارو شکر ناشکری نمیکنم. اما ای کاش اون موقع به راهم ادامه میدادم. منم رشته م تجربی بود میخواستم یکی از رشته های پزشکی رو بخونم مطمئن بودم قبول میشدم حتی رتبه دو رقمی می‌آوردم‌. اما صد حیف وافسوس به چه چیزای مسخره ای فکر میکردم..هنوزم ک هنوزه جوش جوشی ام 🙄. این کارو با خودت نکن. خودکشی بخاطر جوش؟؟؟!! کاش پیشم بودی ی دل سیر باهات حرف میزدم. شکیبا ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام به خانومی که گفتن همش عفونت میگیرن. تجربه مو میگم‌‌... من راهی ک دیگه عفونت نگیری رو نمی‌دونم. ولی اگه عفونت گرفتی این کارو بکن: عطاری برید دو قوطی ✓شیاف لیابل ✓ بخرید، در ایام پاکی ،هر یک شب در میان ب کمک اپلیکاتور استفاده کنید, اولش خود شیاف مثل شن و ماسه ازتون خارج میشه نترسید، بعد یچیزایی مثل دستمال کاغذی میاد بیرون. اون همون ذرات پنبه نوار بهداشتی هست که ب مرور وارد رحم شده چون« رحم خاصیت مکش داره» عفونت تون برطرف میشه. البته خاصیت های دیگه ای هم داره... شکیبا ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام به خانومی که گفتن بچه شو سر فشار عصبی زدن...الان احتمالا بیان بگن خب شوهرت چی، شوهرت کمکت نمیکرد؟ پدری مادری خواهری ، کسی رو نداشتی؟ همسایه ای؟! نه خانم نداشتم نداشتم که سر فشار عصبی به نوزادمم رحم نکردم. من با تمام وجودم درکت میکنم. غریبی بدچیزیه آره. آیا قوم الضالمین همون چیزی که برای عروس شون میخواد ،برای دخترشونم میخواد؟! معلومه که نه‌... دخترای اونا میتونن پیش مادراشون باشند. کمک کنند کمک بگیرن، خوش بگذرونن. اما عروسا انگار از زیر بوته عمل اومدن. باید زندگی رو تو دوش خودشون بذارن.. خدا از شون نگذره. چی بگم. که درد و دل الکی دوایی از شما درمان نمیکنه. اینکه عذاب وجدان داری حق داری ، ولی فقط پنجاه درصد مقصری، بقیه شو نه. هم دردیم. می‌دونم چی می‌کشی.‌ شکیبا. ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 مرحوم شريف رازي نقل مي کند : آيت الله حائري يزدي، بنيانگذار حوزه علميه قم داراي خصايص اخلاقي و انساني و سجاياي بسياري بود. از خصوصيات بارز او شدت ارادتش به پيامبر و خاندانش ، به ويژه سالار شهيدان حضرت سيدالشهداء عليه السلام بود که زبانزد خاص و عام بود. اين ارادت به گونه اي بود که مرحوم حاج شيخ ابراهيم صاحب الزماني تبريزي که يکي از خوبان بود از سوي آن جناب دستور داشت همه روزه پيش از آغاز درس فقه آن مرحوم، دقايقي ذکر مصيبت امام حسين عليه السلام را نمايد و آنگاه جناب حائري درس فقه خود را آغاز مي کرد. دهه محرم مجلس سوگواري داشت و روز عاشورا خود به نشان سوگ حسين عليه السلام گِل بر چهره و پيشاني مي ماليد و جلو دسته عزاداري علما حرکت مي کرد. از شدت ارادت او به کشتي نجات امت، امام حسين عليه السلام و دليل آن پرسيدند که در پاسخ فرمود: « من هر چه دارم از آن گرامي است.» و آنگاه يکي از کرامتهاي آن حضرت در مورد خودش را بدين صورت شرح داد. : هنگامي که در کربلا بودم شبي در خواب ديدم که فردي به من گفت: « شيخ عبدالکريم! کارهايت را رديف کن که تا سه روز ديگر از دنيا خواهي رفت.» از خواب بيدار شدم و غرق در حيرت گشتم، اما بدان توجه زيادي نکردم. شب سه شنبه بود که اين خواب را ديدم ، روز سه شنبه و چهارشنبه را به درس و بحث رفتم و کوشيدم خواب را فراموش کنم و روز پنج شنبه که تعطيل بود با برخي از دوستان به باغ معروف « سيد جواد کليدار» در کربلا رفتيم و پس از گردش و بحث علمي نهار خورديم و به استراحت پرداختيم. هنوز خوابم نبرده بود که به تدريج تب و لرز شديدي به من دست داد و به سرعت شدت يافت و کار به جايي رسيد که دوستان هر چه عبا و روانداز بود همه را روي من انداختند اما باز هم مي لرزيدم و آنگاه پس از ساعتي تب سوزاني همه وجودم را فراگرفت و احساس کردم که حالم بسيار وخيم است و با مرگ فاصله اي ندارم. از دوستان خواستم که مرا هر چه زودتر به منزل برسانند و آنان نيز وسيله اي يافتند و مرا به خاانه انتقال دادند و در منزل به حالت احتضار افتادم و کم کم علائم و نشانه هاي مرگ از راه رسيد و حواس ظاهري رو به خاموشي نهاد و تازه به ياد خواب سه شنبه افتادم. در آن حالت بحراني بودم که ديدم دو نفر وارد اطاق شدند و در دو طرف من قرا گرفتند و ضمن نگاه به يکديگر گفتند: « پايان زندگي اوست و بايد او را قبض روح کرد.» من که مرگ را در برابر ديدگانم مي ديدم با قلبي سوخته و پر اخلاص به سالار شهيدان توسل جسته و گفتم: « سرورم! من از مرگ نمي هراسم اما از دست خالي و فراهم نکردن زاد و توشه آخرت، بسيار نگرانم، شما را به حرمت مادرت فاطمه عليها السلام شفاعت مرا بکن تا خدا مرگم را به تأخير اندازد و من کار آخرت را بسازم و آنگاه بروم.» شگفتا که پس از اين توجه قلبي ديدم فردي وارد شد و به آن دو فرشته گفت: « سيدالشهداء عليه السلام مي فرمايد: « شيخ، به ما توسل جسته و ما شفاعت او را نزد خدا نموده ايم و تقاضا کرده ايم که عمر او را طولاني سازد. و خدا از سر مهر به ما اجابت فرموده است او را رها کنيد.» و آن دو به نشانه اطاعت خضوع کردند و آنگاه هر سه با هم صعود نمودند. درست در آن لحظات احساس کردم که رو به بهبود بازگشتم. صداي گريه خاندانم را شنيدم و توجه يافتم که به سر و صورت مي زنند، به طور آهسته خود را حرکت دادم و ديده گشودم اما دريافتم که چشمانم بسته و برصورتم پوشش کشيده اند. خواستم پايم را حرکت دهم که ديدم دو شصت پايم را نيز بسته اند. دستم را براي کنار زدن پوشش از صورتم به آرامي حرکت دادم که ديدم همه ساکت شدند و گفتند: « گريه نکنيد حرکت دارد.» و آرام شدند، پوشش از روي من برداشتند و چشمم را گشودند و پاهايم را باز کردند. اشاره کردم که آب بياوريد و آب را به دهانم ريختند کم کم از بستر مرگ برخاستم و نشستم و به تدريج بهبودي کامل خويش را يافتم و اين به خاطر برکت و عنايت مولايم حسين عليه السلام بود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🔴 داستان زیبای توبه 🔴 سلام من به زور و اصرار بابام تو سن کم ازدواج کردم ،همسرم ده سال ازم بزرگتر بود .موهاش جا به جا ریخته بود و با اینکه سنی نداشت ولی قیافش مثل مردای چهل ساله شده بود.منم به خاطر این چیزا ازش بدم میومد و حسرت به دل بودم. کم کم از سر بچگی و حماقت با یه پسری توی کوچمون اشنا شدم بدجوری عاشق و شیفته اش بودم ولی یه مدت که گذشت خواسته های عجیب غریبش شروع شد ،من از خدا و از شوهرم میترسیدم هر روزم شده بود گریه و التماس ولی اون بدتر اذیتم میکرد‌.یه روز بهم گفت یا فردا هر چی میگم گوش میکنی یا میام به شوهرت همه چیو میگم...منم محکم گفتم نه...نمیدونم تو قلبم چی احساس کردم فقط گفتم خدایا خودت نجاتم بده 😭،اخرش یه شب اومد در خونه و یه پاکت نامه رو انداخت توی حیاط و فرار کرد.شوهرم رفت بیرون و پاکت به دست اومد و نامه رو خوند ،منم مثل گوسفند قربونی نشسته بودم و نگاش میکردم .بعدشم بدون اینکه چیزی بگه با عجله رفت بیرون.میتونستم تو این فاصله در برم ولی پاهام انگار خشک شده بود .هنوز نیم ساعت نگذشته بود که یهو دیدم چند نفر با لگد دارن میکوبن به در...👇⛔️ https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf ماجرای زندگی این خانم دلتونو میلرزونه😭
❤️🍃 شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی می‌گفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 انقدر موهام ناز شده 😍
⛔هشدار جدی برای تمام بانوان و آقایان ایران 🚧مشکلات زناشویی بانوان زمینه ساز 80% طلاق ها 90% خیانت ها در ایران🚧 1⃣ اختلالات بهداشتی بانوان 2️⃣ عفونت مجاری ادراری /پروستات 3️⃣زگیل تناسلی 4️⃣ کیست/ناباروری 5️⃣تنبلی تخمدان 6️⃣فیبروم ✅بانوان برای درمان ناتوانی های جنسی حتما لینک پایین را مشاهده نمایید 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1839858301Cb947a39770
🔴 قابل توجه دیابتی ها ‼️ ❌ انسولین، متفورمین، زپمنت و... هیچوقت درمانت نمیکنه❌ ✅اگر میخوای تا آخر عمر محتاج دارو نباشی ✅زخم دیابتت درمان بشه ✅از شر عوارض دیابت و داروهای شیمیایی رهایی پیدا کنی همین الان به بزرگترین انجمن درمان دیابت بپیوندید و مشاوره تخصصی رایگان دریافت کنید روی لینک زیر کلیک کنید https://eitaa.com/joinchat/1925448559C47aaaebec6
📢 هر روز بخوانیم 🔹 امروز؛ صفحه صد و بیست و شش قرآن کریم سوره مبارکه المائدة ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
Quran-page-126.mp3
2.43M
📢 هر روز بخوانیم 🔹 صفحه صد و بیست و شش قرآن کریم، سوره مبارکه المائدة با صدای آقای شهریار پرهیزگار بشنوید. ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید
🌱 ✨ جهت فتوحات بی نهایت و زیاد شدن ثروت اثری عجیب و نفعی غریب دارد. 💫 بمدت چهل شب هر شب چهل بار سورۀ لیل را بخواند واین آیۀ را سه مرتبه بخواند. 💫 (و ما لاحد من نعمه تجزی) و در زمان انجام این ختم بسیار باید مراقب تقوا و دوری از گناه باشید 🌿🌺🌿 ✨ جلوگیری اگر پشت سر شما یا خانواده یا میکنند و میزنند، برای این که از پراکنی یا خود جلوگیری کنید،۲۰ دانه گندم تهیه کرده و بر هر کدام ۳ مرتبه سوره 《 الم نشرح 》 را بخوانید و بعد بگویید؛ بستم زبان بدگویان به حق آیه های قرآنی، بستم تا من نگشایم کسی نگشاید. سپس گندم ها را به خورد مرغ دهید. 📚 دو هزار دستورالعمل مجرب ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ ✺≽ ⊱━━━⊱ 🗓 ۲۱ شهریور | سنبله ۱۴۰۳ 🗓 ۷ ربیع الاول ۱۴۴۶ 🗓 11 سپتامبر 2024 🌹 متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️2 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج ▪️10 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیهما السلام ▪️27 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️31 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ❇️ روز ۱۰۰ مرتبه: یا حَیُّ یا قَیّومُ ای زنده،‌ ای پاینده ❇️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد ❇️ روز به اسم موسی بن جعفر (ع) و علی بن موسی (ع) و محمد بن علی (ع) و علی بن محمد (ع) است. روایت شده در این روز این چهار امام خوانده شود. ذکر روز چهارشنبه می‌شود. 📚 شب : طبق آیه ی ۸ سوره می‌باشد. ⛔️ برای و دادن روز مناسبی نیست. ⛔️ برای و روز مناسبی نیست. ⛔️ برای گرفتن روز مناسبی نیست. ✅ برای روز مناسبی است‌. ✅ برای و روز مناسبی است. ✅ برای و روز مناسبی است‌‌‌. ✅ امشب برای خوب است. ⛔️ برای رفتن روز مناسبی نیست. 🔰 زمان : از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر. 🔸امروز روز  است. 🔸شروع کارها بسیار است. 🔸دید وبازدید با دوستان و خوب است. 🔸کسی که در این روز شود زود بهبود یابد.ان شاءالله 🔹کسی که امروز گم شود، پس از چند روز پیدا میشود. ان شاء الله. 🔹قرض دادن و قرض گرفتن خوب است. 🔹برگزاری و ساختن صیغه ی عقد، پسندیده است. 🔹کشاورزی و وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است. 🔹خرید و و خوب است. 🔸میانجیگیری برای ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خوب است. 🔸کسی که در این روز متولد شود سعادتمندخواهدشد. اگر خدا بخواهد. 🔸رسیدگی به ایتام  ونیازمندان و بیچارگان خوب است. 🔸 دادن خوب است. 🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، روح، امروز در « » است.👈🏻باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد. 🔹مسیر رجال الغیب در سمـت میباشد. ❤بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بسم الله الرحمن الرحیم، السلام علیک یا رِجالُ الغیب. السلام علیک ایتها الارواح المُقَدّسه. اَغیثونی بِغَوله و اُنظروا اِلَیَّ بِنَظره یا رُقبا یا نُقبا یا نُجبا یا ابدال یا اوتاد یا غوث یا قُطُب👈🏼و به هر که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.  ☜ صبح 04:19 اذان ظهر 12:01 ☜ مغرب 18:35 طلوع آفتاب 05:44 ☜ آفتاب 18:17 نیمه شب 00:18 🌹 🌹 به جهت وسعت و رسيدن به دولت و ثروت بسيار مجرب است پيامبر اكرم(ص) فرمود: من آيه اى را در مى شناسم كه اگر تمام انسانها دست به دامن آن شوند براى حل مشكلات آنها كافى است و آن آيات سوّم و چهارم سوره است «وَ مَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْث لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالِغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيْىء قَدْراً» طريقه ختم آيه به جهت وسعت : آيه مذكور را از روز دوشنبه شروع كند، تا چهل روز، روزى 153 مرتبه بخواند و روز چهلم 178 مرتبه بخواند به جهت وسعت و مال و رسيدن به دولت و ثروت بسيار مجرب است. 🗓 مخصوص روز است‌‌. ⏰ ذات الکرسی عمود ۱۵:۵۲ 🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی میشود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍃💖 اگر خدا لطف کرد شهادت را نصیبمان کرد، بنده از شهدایی هستم که حتما یقه بی‌حجا‌ب‌ها و کسانی که ترویج بی‌حجابی می‌کنند را می‌گیرم در آن دنیا ... ✾═┅┄┈ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 بارها در کانال سواالاتی از خانم ها مطرح شده که چرا خواستگار میره و برنمیگرده، یا اینکه چرا خواستگار برام معرفی میشه اما خواستگاری نمیان؟! میخوام تجربه خودم رو بگم. شاید پاسخی باشه برای دخترانی که براشون سواله. سال گذشته برادر ما، دختر خانمی رو جایی دیده بود و پسندیده بود، (شناختش در حد فقط اسم، فامیل،آدرس خونه، سلام و خداحافظ بود). اومد به خانواده اطلاع داد و گفت یک همچین فردی هست، برید ببینید آمار بگیرید چه جوریاست و این ها کی هستند و به هم میخوریم یا نه. تا بعدا بریم خواستگاری رسمی. ما هم، با پرس و جو و به همراه واسطه ای که با جستجوی زیاد پیدا کردیم و اون رو مییشناخت، به بهانه ای رفتیم خونه شون. (البته و متاسفانه  واسطه از دهنش در رفته بود و به دختر گفته بود ما کی هستیم ولی مادر دختر نمیدونستن). اون جا که رفتیم اتفاقا آشنا هم از آب در اومدن. اما از نظر فرهنگی و سبک زندگی بهم نمیخوردیم. ما هم واقعیت رو به برادرمون گفتیم و خودش هم تحقیق کرد از برادر خواهر های اون دختر گرفته تا بقیه. پدر و مادرم بهش گفتن با این حال، تصمیم نهایی با خودته و ما دخالتی نمیکنیم؛ (برادرم وابستگی و شناخت کامل ازش نداشت فقط به عنوان گزینه ای که فکر میکرد قابل بررسی هست تصمیم به خواستگاری داشت)، در نهایت بعد از فکر کردن و بررسی، منصرف شد. و الان همین ماه آینده داره با یک دختر خانم دیگه که  با هم سازگاری فرهنگی و تفاهم دارند نامزد میکنه. حالا شما دختران عزیز این هایی که ممکنه خانم باجی وار میان به عنوان خواستگاری اولیه بیان منزل و یا اینکه شما در جلسه اول خواستگاری پسر و خانواده ش رو میبینید اصلا و ابدا به چشم خواستگار نهایی نبینید و امید نبندید این ها رو فقط به چشم گزینه ببینید که قراره بعدش هر اتفاقی بیافته. تعهدی که نیست و قول و قراری نیست که زده بشه زیرش. قرار نیست با هر خواستگاری و هر دیدنی، به شما تعهد داده بشه که این قراره با شما ازدواج کنه. متاسفانه خواستگاری سنتی در فرهنگ ما همینه، به  این زودی هم تغییر پیدا نمیکنه. اگر خواستگاری سنتی رو به این چشم و از این زاویه ببینید این جوری آرامش بیشتری دارید. و کمتر سوال میکنید، اما اگر کیسی  دارید که قبلا به شناخت کافی در اثر ارتباط طولانی با هم رسیدید و ایشون قول و قرار ازدواج داده اما زده زیرش و ناپدید شده  میتونید ازش شاکی باشید. من خودم دخترم، من هم مثل شما اعصابم خورد بود که چرا میان و میرن و پیداشون نمیشه. ولی دیگه از بعد این اتفاق برای برادرم دیگه خودم هم اصلا به این خواستگارهای سنتی به چشم خواستگار نهایی نگاه نمیکنم و میان و میرن و برام دیگه مهم نیست ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ سلام دوستان  من دختری ۲۶ ساله از یه شهر بزرگ هستم که لیسانس پرستاری دارم و طرح میگذرونم، پدرم کارگر و از نظر مالی سطح پایین هستیم ولی در ازدواج من سخت گیری نمی کنم اصلا برام مادیات مهم نیست این دوره پسرها خیلی سخت میگیرن. من موارد زیادی خواستگار داشتم ولی هیچ کدوم حتی زنگ نزدن جواب بگیرن هر چی هم فکر میکنم میبینم من چه مشکلی دارم برای همین اینجا دارم پیام میذارم که از شما نظرات تون رو بپرسم از نظر ظاهری خوشگل هستم ولی از لحاظ جثه ریزه میزه هستم، پسرانی هم که بهم معرفی میکنن هم از نظر قدی بلند نیستن ولی بیشتر پسرها به خاطر قدم از من ایراد گرفتن. من خودم در جلسات خواستگاری از مادیات شون نمی پرسم ولی اون ها حتی حقوق منو دقیق میپرسن، واقعا برام سواله چرا اینقدر پسرا سخت گیر شدن مثلا سه مورد آخر خواستگاری که برام اومد و خودشون رفتن را میگم . مورد اول ۲۷ ساله کارمند، خونه نداشت و پراید داشت از نظر ظاهری قد ۱۷۰ و لاغر، پدرشون هم فرهنگی، از نظر مالی پایین، یه عالمه هم تو جلسه خواستگاری حرف زدن ولی بعدا به خاطر اختلاف قدی ۲۰ سانتی رفتن. دومی لیسانس  کارمند از نظر مالی خوب و ۳۳ ساله ظاهری معمولی و اعتقادی مثل هم هم محله ای بودن، ولی بازم خبری نشد ازشون، نمیدونم چرا... سومی هم دیپلم ۳۶ ساله ظاهری خوب، شغل آزاد و اعتقادی مثل هم معمولی داشتیم، از نظر مالی هم نمیدونم در چه سطحی بودن ولی بازم رفتن بدون اینکه با عقاید یکدیگه آشنا بشیم، از قضاوت ظاهر من و موقعیت خانوادگیم میرن و پشت سرشون رو نگاه نمیکنن. من حتی تصمیم دارم مهریه ام کم باشه و از نطر مالی هیچ توقعی ندارم، چون خودم هم ماشین دارم هم پس انداز خدا رو شکر، ولی چون ازدواجم نمیشه خیلی روحیه ام خراب شده و از زندگی ناامید شدم، از بس حرف بقیه را میشنوم میگن سخت نگیر، ولی من سخت نمیگرم پسرها دارن سخت میگیرن، من دوست پسرم ندارم ولی چون سنم داره میره بالا. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام شبتون بخير وخوش خانمی که برا وسواس گفتن قم یه خانمی هست بنام خانم بیدگلی لین
آتی: پاسخ اعضا 🌙🌺 ‌ سلام خواهر عزیزی که شوهرت تومور مغزی داشت عزیزم من اطلاعاتی ندارم ولی میگن دکتر خیراندیش و شاگردانش هستند میتونید به اون هم سر بزنید و درمان بشن انشاالله میگن تو امامزاده زینعلی هستند بازم تحقیق کنید گلم بحق حضرت زهرا ع که زود خوب خوب بشن 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام سلام. برا میخچه هیچی بهتراز گوجه نیست. سه شب ی نصف گوجه بزاری روش‌ها پارچه ببندیش. ب قول قدیمی ها *یک وایکه 😃* من متحانش کردمه 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام وقت همگی به خوبی وخوشی باشه .منم موافقم که پدر ومادر ها باید بچه هارا تا حدودی آگاه کنن .یک خاطره برای خنده از خودم بگم ۱۶سالم بود ازدواج کردم کلا صفر بودم در مورد این مسائل ازدواج واینا.حتی پریودی که فکر میکردم بیماری گرفتم از بس رفتم دستشویی وآمدم زن داداشم شک کرد از من پرسید وبهش گفتم چی شده تازه فهمیدم من مریض نیستم و.......شب اول ازدواجم مادرم فقط جلو در گفت مواظب خودت باش😔😳حالا من مثل سگ ترسیده بودم تا صبح بدنم یخ زده بود تکون نخوردم 😂 .شروع کرد به خندیدن تازه فهمیده بود چه زن خنگی داره .آره والا😂از آن روز گفت باید برات کلاس بزارم انگار خیلی پرتی یعنی ماه مبارک رمضان بود عقد کردیم من روزه میگرفتم نمیدونستم روزم باطله 😢یه شب خانه مادر شوهرم خیلی زن فهمیده ای هستن دیدم زودتر از بقیه من را بیدار کرد گفت مامان جان اگه حمام میخوای بری جلو برادر شوهر ات خجالت نکشی 😳خوب چرا من باید کله سحر برم حمام .دباره بد بخت شوهرم را بیدار کردم گفتم ببین مامانت چی میگه .که تازه فهمیدم ای بابا من خیلی عقبم انگار .برای همین من خودم به دختر وپسرم توضیح های لازم را دادم وبه موقع چیز های دیگه را هم میگم ‌.اصلا هم اشکال نداره حتی پسرم از پریودی خانم ها میدونه .من که ناراحت نیستم از مامانم چون زمان اونا فرق داشته ولی در کل من بابام بیشتر باهام راحت بود تا مادرم .می‌شنیدم صبح ها که برای نماز صدام می‌کرد مامانم .بابام میگفت شاید احتیاج نیست بلند بشه چکار ش داری .بخواد نماز بخونه خودش بلند میشه .خدا خیرش بده بابام .ولی مادرم اصلا حواسش به دختر بودن من نبود حتی یه بار پریود بودم گشنه .تشنه تا ظهر سر زمین بودیم هیچی برام بر نداشته بود که جلو داداش هات زشته .ظهر که حالم بد شد داشتم آب میخوردم بابام دید کلی با مادرم دعوا کرد .خودش برام ناهار آورد 😔 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام عزیزم خوبی واقعا خسته نباشی بااین گروه خوبتون میخواستم در جواب اون خانمی که دختر گلش شبا توخواب جیغ میزنه میخوام تجربه شخصی خودمو بگم دختر منم چن سال همین جوری بود وحشتناک جیغ میزد گریه می کرد وتو خواب میدوید تا که ی بنده خدای اسم ی دعا نویس بهمون معرفی کرد رفتیم پیشش الان چن ساله که خدارو شکر خوب شده 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام حبیبه خانم ودیگر آدمین های عزیز کانال ممنون بابت زحمات ووقتی که برای مطالب این کانال ومشکلات مردم میزارید.سلام دوستان.. الان مشکل یه خانمی رو توی کانال خوندم که گفتند از خرو پف میکنند. راستش شاید یک سال پیش توی همین کانال یه خانمی پیام داده بودند که شوهرشون شب ها خیلی خرو پف میکرده ویه زمانی که به خاطر یک مشکل دیگه معجون سیر و لیمو مصرف کرده بوده کلا خرو پفشونم برطرف شده. حالا پیشنهادم اینه که ایشون هم برن اینترنت طرز تهیه سیر ولیمو رو سرچ کنند واگه برای مشکل دیگه ای براشون ضرر نداره استفاده کنند انشالله که شفا باشه. ممنون 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام در جواب آقایی که فرمودن۵ سال پیش سرطان گرفتن و بعد از خوب شدن ازدواج کردن و یک ماه بعد از عقد دوباره حالشون بد شده با چیز هایی که شما تعریف کردین هر کس جای اون دختر بود چند ماه قبل گذاشته بود رفته بود اولآ شما راجع به بیماریتون باید از قبل ازدواج باهاش صحبت میکردین دومآ میگین باباش وظیفه داره گوشی رو براش درست کنه چرا شما برای مادرتون میتونی خرج کنید در حالی که میگین مادرتون خودش حقوق بگیره خانومتون مانتو میخواد میگین ندارم از حرص همسرتون به مامانتون میگید جانم تا لج اونو در بیارین مادرتون گفتن بعد ازدواج تو خونه اون زندگی کنید من نمی گم خدای ناکرده به مادرتون بی احترامی کنید اما باید هوای همسرتون رو هم داشته باشید چطور انتظار دارین ایشون درقبال شما تمام وکمال مسئولیت هاشون رو انجام بدن ولی شما در مقابلشان هیچ وظیفه ای ندارین لطفا خودتون چند بار از رو متنی که نوشتید بخونید و روش فکر کنید تا ببینید که با اون دختر چکار کردین بعد بیاین بگین زیر سرش بلند شده دنبال کس
دیگه ای هستش و داره بهت خیانت میکنه 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام.درمورد تکیه پهنه کلا ساری.که تو روستا پهنه کلا هست.یک تکیه ای که خیلی زائر داره مخصوصا اخر هفته ها.حیاط و مسافر خونه داره.مغازه داره.جای خوبیه.خودم چنبار رفتم. ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 صبرا سلام  حالم بد بود گفتم اینجا قصمو بگم... من بیست و شش سالمه..ازبچگیم پدر و مادرم با هم مشکلات زیادی داشتن اما طلاق نمی گرفتن..تمام دوره بچگیم و نوجوونیم تو استرس و دعواهاشون گذشت.. وقتی نه سالم بود متوجه شدم که دوست خانوادگیمون که یه زن بیوه هم بود با بابام داره ارتباط برقرار میکنه تلفن و پیام داشتن..یادم میاد ی روز ک رفته بودیم پیک نیک و به دعوت مامانم اون خانم و بچه هاشم باما اومده بودن وقتی مامانم استراحت می کرد، من و بچه های اون خانم داشتیم کنار رود بازی می کردیم...من بین اون خانم و بابام نشسته بودم،دقیقا یادمه بابام بهم گفت از این وسط پاشو و خودش نزدیک تر به اون خانم نشست ... یادم میاد تا قبل از اون روز من شک داشتم به ارتباطشون اما اون روز مطمین شدم... دیالوگی هم ک بینشون ردو بدل شد این بود که اون خانم به بابامگفت الان میان میبینن ما داریم حرف میزنیم بابام بهش گفت اون خابه الان نمیفهمه و نمیاد  هنوز بعد از گذشت این همه سال دلم اتیش میشه بایاد اوریش و یادمه اون روز تا چند ساعت نمبتونستم حرف بزنم و همش بغض داشتم تا برم خونه و خالیش کنم  یادمه بعد از اون اتفاق حساس شدم به تماسای بابام... و کم کم وفتی حرف از رفت و امد با اون خانواده میشد میگفتم من نمیام.. و کمی بعد به مامانم قضیه روگفتم و ازش پرسیدم چطوری با این زنه دوست شدی  گفت پدر این خانم قبلا از اشناهای دور ما بوده و بعد از سالها ی مشکلی براشون پیش میاد با شوهر مرحومش میرن اداره و بابات مشکلشونو رفع میکنه و با شوهرش دوست میشه و کم کم شدن دوست خانودگییمون...  گفتن این قضیه به مامانم هیچ سودی نداشت، چرا که بابام خیلی راحت و خیلی پرو گرانه صحبتکردنشو ادامه داد  یادمه همش منو با دختر اون خانم مقایسه میکرد مامانمو با اون خانم مقایسه میکرد و خیلی روزها و سالهای سختی رو گذروندم..و مرتب از بابام فاصله گرفتم... کم کم وقتی مجبور می شدن اون خانم و خانوادش روببینم بدقلقی می کردم تا دیگه بعد از  دو سال  ارتباطاتشون قطع شدن...البته در ظاهر...در واقع رفت و امدا قطع شد و محدود شد... اینا گذشت و از اون روزا یه استرس همیشگی موند بامن..ی وحشت کم راهنمایی رو شروع کرده بودم و چند تا دوست خوب داشتم ومشکلاتم رو کنارشون فراموش میکردم درسام عالی بود ..رابطم با بابام خیلی معمول و غریبانه بود..و تو خونه کلا شاد نبودم... تفریحمو دلخوشیم درس و لباس بود و اینکه بتونم ایندمو بسازم... رابطه پدرومادرمم همون طور بد بود و دعواها و بحث ها برقرار.. یادمه قبل ازهر عروسی و مراسمی هم دعوا داشتن و من کلا همیشه باچشم گریون و روحیه افسرده تو جمعا شزکت می کردم... اینا گذشت  رفتم دبیرستان...کم کم تو محیط دبیرستان با جدا شدن از دوستام روحیم هی افسرده تر شد،درسم سال اولم عالی بود..اما سال دوم دبیرستان ب بعد به طوری افت کردم که دبیرای سال اول همه صداشون دراومده بود ک چت شده.. افسرده شده بودم..حضور و رابطه صمیمانه با بابامو کم داشتم، بحث و دعواهاشون با مامانم روحیمومی گرفت..همش حس بد داشتم ساعتها کتاب جلوم بود اما نمیفهمیدم هیچی..از معدل نوزده و هفتاد سال اول..رسیدن به معدل دیپلم ده...و با هزارافسردکی دبیرستانمو تموم کردم...از وزن پنجاه و سه یهو تو یه سال رسیده بودم به هشتاد و هفت و همه چیز هی بد و بدتر میشد اونقدر افسرده و داغون بودم ووهمش به فکر راهی برا فرار ازخونه..ی سال موندم پشت کنکور ک بدتر افسردگیم تو محیط خونه بیشتر شد..مشکلات خونه هی منو بیشتر درهم میریخت..یه مشاوره رفتم در حد پنج جلسه همزمان با سال اولی ک رفتم دانشگاه ک یکم بهم کمک کرد با زندگیم کنار بیام، تو محیط دانشگاه درسم عالی بود و وکنار بقیه اروم بودم و شاد... گذشت و گذشت..سر و کله خواستگارا پیدا شده بود  اما من به خاطر دردو دلایی ک مامانم از بابام می کرد و به خاطر محیطخونه و دعواهاشون از مردا متنفر بودم و این یه واقعیت بزرگ بود! فکرکنین کسی ک تو اینهمه جارو جنجال بزرگ شده بود ووپر بود از فکرای بد راجع ب زندگی مشترک میخواست ازدواجکنه... از سن بیست تا بیست و سه فقط یه مورد رو جدی تر صحبت کردم ک دوسش داشتم اما امادگی ازدواجو نداشتم و منتفی شد  بماند ک بابام تو خواستگاریام مثل یه غریبه می اومد و مینشست و مامانمم هر کسی می اومد و جدی تر میشد هی مینشست گریه می کرد و میگفت من میترسم  و من نه پدرم اونطورک باید کنارم بود و نه مادرم... خیلیا اومدن و رفتن..این بین تو بیست و سه سالگیم با یه مورد اشنایی دو ماهه و نیم ای داشتم که متوجه شدم مستقل نیست و خیلی به حرف مادرشه و منتفی شد از سمت اونا و اینجا بود ک من بهش یکمم علاقه مند شده بودم..اخه زبونچرب و نرمی داشت..منم ک محبت ندیده..جذبش شده بودم..اون رابطه ادامه پیدا نکرد..اما تا مدتها شمارشو پاک نکرده بودم ... ...
🍎 ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ سفید شدن موی 👇👇👇👇 ⏪نام بیماری:سفید شدن مو ⏪علل:غلبه سردی باهرمنشاء( سردیهایی اعم از سن سردی-غلبه سردی به بدن یاعضو-افسردگی,استرس و...) ⭐نکته کلیدی:دقت کنید تولیدمو دربدن بسان تولید دوده دربخاری است.(مطلب فقط تشبیه بود نه تمثیل به عین) همانگونه که حرارت وسوختن موجب ایجاده دوده میشود حرارت معتدل دربدن نیز موجب تقویت پیازچه های مو وتغذیه صحیح مو وانتقال خون گرم به پیازچه ها ودرنتیجه ایجاد رنگ موی تیره میشود. هرچه رنگ موتیره تریعنی گرما بیشتروهرچه روشنتریعنی حرارت کمتروسردی بیشتراست. ⏪علائم:موهای بدن بسمت سفید شدن وروشن شدن میروند(سفیدی مودریک نقطه یا درنقاط مختلف ). 🌺 درمان: ۱_پرهیز از غذاهای طبع سرد اعم از سرد وتر وسردوخشک مانند غذاهای روحی(افسردگی,غم,تنهایی,کم خوابی,استرس و..) غذاهای بازاری,فست فودها,لبنیات سرکه,ترشی,سیب زمینی,عدس وبوهای سرد مثل مواد ضدعفونی,سرکه,عفونت و... ۲-مصرف اسطوخودوس ,آویشن صبح وشب ودر خانمها جوشانده تخم رازیانه فقط شبها.بهمراه عسل بمدت چهل روز_تا ۲۰ روز روزی دوبار من بعد تا ۲۰ روز روزی یکبار ۳-مالیدن روغن سیاهدانه شبها به پوست سر تا ۲۰ روز هرشب ومنبعد تا دوماه یک شب درمیان ۴-استشمام بوهای گرم وزدن به لباس مانند عطر گل محمدی,یاس و... تا دوم۵_هلیله سیاه را بکوبید تاخوب پودرشود در گلاب بخوابانیدوبگذارید درآفتاب تا گلاب تبخیرشودوهلیله سیاه خشک شود کمی عسل اضافه کنید تا مثل خمیرسفت شود. از این خمیرسفت,حب هایی اندازه نخود استفاده کنیدودو تا سه عدد بعد هروعده غذایی میل کنید. بعد ازمصرف معمولا لینت مزاج(ملین است) پیدا میکنیدکه طبیعی است. اگرلینت زیادبودمقدار هلیله را کاهش دهید. هلیله حداقل را چندماه مداومت داشته باشید. ورزش وپیاده روی داشته باشید. ✅✅تذکر:کسانیکه با مالیدن روغن سیاهدانه بدنشان جوش میزند کمی خنکی هم بخورند. در سنین بالا که سفیدی مو طبیعی است اصرار برسیاه کردن مو موجب خسارت به بدن است. 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎 🇮🇷🇮🇷🔴 تدابیر حفظ سلامتِ ♻️ با توجه به شروع فصل و طبع سرد و خشک آن، این فصل متضاد با افراد دارای مزاج سرشتی سرد و خشک و همینطور متضاد با حال و مزاج سالمندان است. تدابیری که برای این افراد جهت فرار از بیماری باید در نظر گرفت به شرح زیر می‌باشد: 1- اجتناب از: زیاده روی در ، با آب سرد، نوشیدن ، خوابیدن در ، زیاده روی در خوردن خصوصا سرد و خشک، استفاده از غذاهای بسته بندی شده و دارای و مغایر با طبیعت انسان 2- مصرف و کمی تند از قبیل یا مرغ جوان رسمی و ..... 3- متناسب با سردی اول صبح و شب و گرمای ظهر، بپوشند تا از خطر دوری گزینند، یعنی صبح و شب که سرد است لباس گرم پوشیده و ظهر با گرمی هوا لباس گرم را از بدن خارج کنند. 4- حتی‌الامکان در این فصل حتی در منزل بپوشید. 5- سالمندان در این فصل میتوانند از همراه با کمی نیز بهره ببرند . نکته: این موارد به سایر افراد نیز توصیه می شود، ولی سالمندان باید به این توصیه ها بیشتر توجه فرمایند. 🔴 تدابیر تندرستی در فصل در یک نگاه ♻ مزاج فصل پاییز: سرد و خشک توصیه‌ها: ۱. پرهیز از گوشت گاو، فست‌فودها، ادویه تندوتیز، ترشی‌ها، بادمجان، عدس، پنیر شور، لبنیات ترش، رُب و سس‌ها، چای پررنگ، شوری‌ها، قهوه، نسکافه، کاکائو، کشک، پنیر، ماست، دوغ و... و در عوض مصرف خوردنی‌های گرم و تر مانند گوشت گوسفند، تخم‌مرغ عسلی، شیرینی‌های طبیعی تهیه شده از عسل و بادام و پسته، مغزها، انجير، كشمش و مویز، شيره انگور، زيتون، به، سيب، انار، انگور، خربزه، گلابی،‌ سبزی خوردن، شلغم، خاكشیر و... ۲. پرهیز از نوشیدن آب سرد و دوری‌جستن از سرمای بامداد و شب و گرمای میانه‌ روز ۳. استفاده معقول از غذاهای مقوی سنگین مانند هلیم، آش‌ها، آبگوشت‌ها، کله‌پاچه و... به جهت قوی‌شدن دستگاه گوارش در فصول سرد سال ۴. کاهش فعالیت جنسی ۵. پوشاندن سر در زمان خواب و پرهیز از خواب روز، خواب با معده پر، خوابيدن در مكان‌های سرد و مرطوب، زیاد خوابیدن و زیاد بیداری‌ کشیدن ۶. دوری‌جستن از خشم، اضطراب و اندوه و پرداختن در حد اعتدال، به شادی و سرور و امید ۷. پرهیز از زالو درمانی، مگر به تشخیص طبیب متخصص ۸. بوئیدن عطرها و گل‌های خوش‌بوی ملايم و مناسب مزاج ۹. حمام یك‌روز درميان با آب نيم‌گرم و چرب‌کردن بدن با روغن بادام یا بنفشه بادام ۱۰. ورزش معتدل،‌ بیشتر از تابستان ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽