eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
662 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹 «سقیفه» : دوم زمانی که این سخن از پیامبر(ص) صادر شد ، همهمه ای در بین جمعیت درگرفت ، دو نفر که رفیق همیشگی هم بودند و گوشه ای نشسته بودند ،سر در گوش یکدیگر داشتند ، اولی به دیگری گفت : یعنی محمد(ص) می خواهد از چه سخن بگوید؟ این چه موضوعی ست که ذهن او را درگیر کرده و میگوید ،مطلبی ست که اگر بدانید و عمل کنید تا ابد گمراه نخواهید شد و آنقدر مهم است که امر می کند تا قلم و کاغذ برای او بیاورند؟ دومی که برق شیطنت در چشمانش می درخشید گفت : این که واضح است ، تعجب میکنم که تا حالا نفهمیدی منظور محمد(ص) چیست!!! او هر وقت که می خواهد سفارشی کند ، بی شک یک طرف سفارشش به پسرعمو و دامادش علی(ع) برمی گردد، کاملا مشهود است که می خواهد واقعه ای را که در حجة الوداع ابلاغ کرد ، دوباره گوشزد کند ، اگر بگذاریم حرف بزند ،تمام رشته هایمان پنبه می شود.... نفر اول در حالیکه جمعیت را می پایید ،سری تکان داد و گفت : به خدا که تو راست می گویی، بدنم مور مور میشود اگر دوباره مجبور شوم به ولایت علی(ع) اقرار کنم و دوباره با او بیعت نمایم ، کاش کاری می کردی که محمد (ص)، نتواند به مقصودش برسد‌. نفر دوم ، چشمکی به او زد و گفت: انگار مرا دست کم گرفته ای ،صبر کن ببین چه می کنم و با زدن این حرف از جا بلند شد و همانطور که اشاره به پیامبر(ص) می کرد ،گفت : آهای مردم ، مگر نمی دانید که پیامبر(ص) حالش مساعد نیست و باید اطراف بیمار را خلوت کرد تا استراحت نماید.... ناگاه همهمه ی جمعیت بیشتر شد و رو به او گفتند : ساکت باش، پیامبر قلم و کاغذ می خواهد ، او اراده کرده چیزی بگوید تا ما هرگز به بیراهه نرویم و گمراه نشویم... آن مرد نیشخندی زد و همانطور که نگاهش را از جمع می گرفت ، خیره در صورت نورانی پیامبر(ص) با صدای خشک و بلند گفت : این مرد بیمار است ، مگر نمیدانید بیماران وقتی ،مریضی بر بدنشان می افتد، دچار هذیان گویی می شوند ، بی شک او در عالمی دیگر است و دارد هذیان می گوید .... تا این حرف از دهان آن فرد خارج شد ،ناگهان.... دارد... 🖊 به قلم :ط_حسینی 🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹 @bartaren
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
❤️معجزه ی شکر گزاری ❤️ 👇👇👇 https://eitaa.com/bluebloom_madehand/7201
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام خدا من می خواهم در آینده شهید بشوم. چون... معلم که خنده اش گرفته بود، پرید وسط حرف مهدی و گفت: «ببین مهدی جان! موضوع انشاء این بود که در آینده می خواهید چه کاره بشین. باید در مورد یه شغل یا یه کار توضیح می دادی. مثلاً، پدر خودت چه کاره ست؟ آقا اجازه! شهید شده... 🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 🕊 در سفر مكه همراه حاج مهدي بودم. به هر مقام كه مي‌رسيديم، حاج مهدي در عبادت و ‌نماز کم نمی گذاشت و مشوّق و همراه خوبي برای ما بود. رسم است زمان احرام بستن، حاجي بايد لباس‌هايش را با حوله­ی سفيد عوض كند و لبيك بگويد تا مُحرم شود. همه‌ اين كار را با خوشحالي و سرعت انجام مي‌دادند، اما حاج مهدي حال عجيبي داشت. حوله را پوشيده بود،‌ اما لبيك نمي‌گفت. حدود نيم ساعت فقط گريه مي‌كرد و نماز مي‌خواند. گفتم: «حاجي سريع لبيك را بگو تا حركت كنيم، دير شد.» گفت: «من نمي توانم دروغ بگويم. لبيك كه مي‌گويم، بايد از ته قلب باشد و من هنوز آمادگي آن را پيدا نكرده‌ام.» نيم ساعتي گذشت تا بالاخره راضي شد و گفت: «لبيك، اللهم لبيك.» 🌹 @baShoohada 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ سلام‌ دوستان مهمون امروزمون داداش احمد هست🥰✋ *حافظ قرآن*💫 *شهید احمد مکیان*🌹 تاریخ تولد: ۱۵ / ۹ / ۱۳۷۳ تاریخ شهادت: ۱۸ / ۳ / ۱۳۹۵ محل تولد: آبادان محل شهادت: سوریه *🌹متولد 15 آذر ماه 73🎊 از روحانیون جوان خوزستانی‌ که 28 جزء قرآن را حفظ بود✨ او سال 95 توسط تکفیری ها💥به شهادت رسید🕊️مادرش ← درد فراق و دوری احمد برایم رنج‌آور شده بود🥀و گاهی سخنان اطرافیان بر دردم می‌افزود🥀تا این‌که شبی در عالم رویا، احمد را در کنار بانویی پوشیه زده💚خوشحال و سبکبار دیدم✨ آن خانم علت بی‌تابی را جویا شد🍂و به من گفت: فرزندت در جوار من و در آرامش قرار دارد💛 در همان لحظه با دستان خود، قلب سوزان مرا لمس کرد💛 از آن پس آرامش و طمأنینه بر من غالب شد و قلبم التیام یافت💚 در قسمتی از وصیت نامه‌اش نوشته: دوست دارم اگر جنازه ام به دست شما رسید🕊️پیکر بی جان مرا غریبانه تحویل گیرید🍂وغریبانه تشییع کنید و غریبانه در بهشت معصومه قطعه ۳۱ به خاک بسپارید🍂و روی سنگ قبرم چیزی ننویسید🥀واگر خواستید چیزی بنویسید فقط بنویسید“ تنها پرکاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی “🕊️چون من از روی پر نور و باجمال شهدای گمنام خجالت میکشم🥀که قبر من مشخص و جنازه ام با احترام تشییع و دفن شود.»🥀طبق وصیتش همان را نوشتند🥀و او را غریبانه🥀در قُم به خاک سپردند*🕊️🕋 *طلبه شهید احمد مَکیان* *شادی روحش صلوات*💙🌹 *zeynab_roos_313*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹 «سقیفه» : سوم ناگهان مردی دیگر که سیمای نیکو کاران را داشت از جا برخاست و رو به آن شخص گفت : چه می گویی مردک؟ آیا خود آگاهی که چه حرفی زدی؟ مگر تو‌مسلمان نیستی؟ مگر تو قرآن نخواندی ؟ تو که می گویی قرآن بعد از شما برای ما کافی ست، مگر خداوند در آیات قرآن بارها و بارها متذکر نشده که کلام رسول الله جز وحی ، چیز دیگری نیست؟ مگر خدا در قرآنش نفرموده که : بیهوده گویی در ذات پیامبر(ص) نیست ؟ مگر نمی دانی حرف از روی هوی و هوس ،از دهان پیامبر(ص) بیرون نمی آید؟ اگر ادعای مسلمانی داری و قرآن را نیز خوانده ای ،پس باید بدانی آنچه که گفتم جز حقیقت محض نیست، چرا با این کلامت به پیامبر(ص) توهین می کنی؟ در این هنگام ، فرد اول که دید رفیقش در بد مخمصه ای گرفتار شده و دانست اگر کاری نکند ،بی شک آنها رسوا خواهند شد و حرف پیامبر (ص) به کرسی مینشیند و می گویید آنچه را که به او حکم شده و می نویسد آن مطلبی را که نقشه های آنان را نقش بر آب می کند ، پس با اشاره به هوادارانی که در جمع داشت ، همهمه ای به پا کرد که دیگر صدا به صدا نمی رسید. صدای محزون رسول الله (ص) در صدای یارانی نادان گم شد ، آنها حرمت پیامبر را نگه نداشتند و جمع صحابه هرکس نظر خودش را میداد و شروع به نزاع با یکدیگر نمودند. پیامبر که از این جمع دنیا طلب دلزده شده بود ، با اشاره ی دستش به علی (ع)، این تنها یار صدیقش، فهماند که جمعیت را از اتاق متفرق کنند. پیامبر از آن جمع ، خصوصا آن شخص روی برگردانید و امر کرد تا آنجا را ترک کنند و رو به صحابه فرمود: از نزد من برخیزید و دور شوید که سزاوار نیست در محضرمن نزاع و کشمکش کنید. به امور پیامبر(ص) ،همه ی حضار آنجا را ترک کردند بدون آنکه بدانند که عقوبت بی توجهی به امر پیامبر(ص) و حکم خداوند ، برایشان چه گران تمام می شود و این دین سراسر نور را به چندین فرقه که همه جز یکی شان ،اهل جهنم هستند ، تقسیم می کند. حال پیامبر(ص) ماند و بهترین یارانش ، پیامبر(ص ) بود و علی (ع) و فاطمه(س) و فرزندانش.... دارد... 🖊به قلم : ط_حسینی 🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹 @bartaren
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 🔅شهید باقر نگهداری🔅 ♦️ دانش آموز سال چهارم دبیرستان در رشته علوم اقتصادی بود.دوستانش در آن سال شهادت می رسند و باقر بدون اطلاع خانواده به جبهه می رود و بی صبرانه انتظار شهادت را می کشد. 💌در نامه ای به خانواده می نویسد: هر هفته در مدرسه گروهي از دوستان يکبار به جبهه حرکت مي کردند و من هم دائماً اين فکر را مي کردم که چرا من نروم مگر من از آنها عزيزترم مگر خون من رنگينتر است تا اينکه موقعي که براي امتحانات رفته بودم ثبت نام کردم و روزي يک دفعه دو دفعه را به بسيج نيريز مي رفتم و حالا هم معتقد به هر چه خداوند قسمت کند هستم. 💌آفرين بر چينن پدران و مادراني که چنين عزيزاني تربيت کرده اند.خدا به آنان صبر و اجر عنايت و فقدان عزیزشان را به لطف خود جبران نمايد.تا چراغي فروزان براي هدايت و راهنمايي نسل آينده کشورمان باشند. خانواده هاي داغدار آنها را از ياد نبريم و در رفع نگراني آنها باشيم و ياد و خاطره آنها را هميشه زنده نگهداريم. 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهادت دو برادر در یکروز 🌷 در ۲۷ آبان سال ۱۳۶۳ درحالی که به همراه برادرش مسئول اطلاعات و عملیات تیپ دو لشکر ۱۷، برای شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت در حرکت بودند، در منطقه دارساوین بر اثر کمین ضد انقلاب به شهادت رسیدند. ❤️مرحوم عبدالرزاق زین الدین پدر شهیدان مجید و مهدی زین الدین در خصوص پنهان‌کاری مجید بیان کرد: روزی مجید در اوایل آغاز جنگ تحمیلی به مرخصی آمد، مادرش از او پرسید که در جبهه چه می‌خوری؟ او پاسخ داد: اکثرا آبگوشت ماهی می‌خوریم. بعد‌ها متوجه شدیم که آن‌ها نان خشک‌ ها را در آب رودخانه خیس می‌کنند و می‌خورند. مجید حتی مجروحیت را هم از ما پنهان می‌کرد. زمانی که چند نفر از سپاه آمدند و خبر شهادت مجید و مهدی را دادند، درخواست عکس کردند تا بر روی اعلامیه چاپ کنند. تمام آلبوم‌ها را گشتیم، اما خبری از عکس مجید نبود. متوجه شدیم که او پیش از رفتن به منطقه عکس‌هایش را از آلبوم جمع کرده است. 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش علی هست🥰✋ *عاشقانه، عارفانه، بی بهانه دوستت دارم‌*💞 *شهید علی آقایی*🌹 تاریخ تولد: ۳۰ / ۶ / ۱۳۶۶ تاریخ شهادت: ۷ / ۱۲ / ۱۳۹۴ محل تولد: اردبیل محل شهادت: سوریه *🌹همسرش ← ساعت هشت و نیم بود که وضو گرفتم💫 و با هزار فکر و خیال، داشتم خودم را برای نماز مغرب و عشاء آماده می‌کردم📿 که متوجه شدم علی پیام زده: عاشقانه، عارفانه، بی بهانه دوستت دارم‌.💞 تا پیامشان را دیدم دوباره دلم گرفت.🥀 دوبار در دوران نامزدی به ماموریت رفته بود،🍂یکبار هم بعد از زندگی مشترک مان🍂این سومین بار بود ولی در هیچ کدام این احساس را نداشتم‌🥀گوشی را برداشتم و زنگ زدم📞 خاموش بود🥀دوباره گرفتم📞خاموش بود🥀هزار بار دستم رفت روی دکمه تماس📞اما خاموش بود🥀یکشنبه هم خاموش بود هر بار منتظر صدای بوق گوشی‌اش بودم🥀اما صدای خاموش بودنش را به رخم می‌کشید🥀و هر بار انگار آب داغ روی سرم می‌ریختند.»🥀راوی← طبق کلیپی از منطقه، عنوان شده بود که علی به شهادت رسیده🕊️اما گفته بودند به دلیل شرایط خاص منطقه🥀فعلاً نمی‌توانند پیکرش را به عقب برگردانند.🥀اگر هم داعشی‌ها بفهمند ایشان پاسدار است🍃ممکن است دیگر نتوانیم به پیکر دسترسی داشته باشیم🥀برای همین نتوانستند با جسد داعشی‌ها مبادله‌اش کنند🥀عاقبت پیکرش بعد از 4 سال به وطن بازگشت*🕊️🕋 *شهید علی آقایی* *شادی روحش صلوات*💙🌹 *zeynab_roos_313*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹 «سقیفه» : چهارم : به امر پیامبر(ص)، صحابه و کسانی که ادعای مسلمانی می کردند ،متفرق شدند ، فقط سلمان فارسی(ره) و حضرت علی(ع) در کنار پیامبر(ص) بودند. با خلوت شدن اتاق ، حضرت زهرا (س) داخل شد و چون حال پدر بزرگوارشان را آنچنان دید، بغض راه گلویش را گرفت ،به طوریکه اشک از گونه اش جاری شد. تمام جان و عشق پیامبر (ص) در پیش چشمش میگریست و این درد ، بسی کشنده تر از بیماریی بود که بر جان رسول الله(ص) افتاده بود. همگان می دانستند که پیامبر روی دخترش حساس است ، به شادیش شاد و به غمش غمگین می شود. پیامبر که حال دخترش را چنین دید ، آغوشش را گشود و فرمودند : پاره ی تنم ، میوه ی وجودم ،ای ام ابیهای من ، بیا در کنارم بنشین و بگو چرا گریه می کنی؟ حضرت زهرا (س) کنار پدر قرار گرفت، بوسه ای بر دستان پیامبر زد و فرمود : نسبت به خود و بچه هایم بعد از شما ترس دارم. رسول الله (ص) درحالیکه اشک از چشمان مبارکش جاری می شد فرمود: فاطمه ام، آیا نمی دانی ما خانواده ای هستیم که خداوند برای ما آخرت را بر دنیا ترجیح داده و فنا را بر همه ی آفریدگان حتمی کرده است؟ بگذار سرّی از اسرار غیب را برایت بازگو کنم تا دلت آرام گیرد. حضرت زهرا (س) در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود،لبخندی به روی پدر پاشید و آماده ی شنیدن ،چشم به دهان مبارک پدر دوختند. پیامبر (ص) که لبخند فاطمه(س) ، او را آرام نموده بود ادامه داد: همانا خداوند تبارک و تعالی، توجهی به زمین نمود و مرا از میان اهل زمین انتخاب کرد و به پیامبری برگزید. بار دیگر توجهی بر زمین کرد و شوهر تو را انتخاب کرد و به من دستور داد تا تو را به ازدواج او درآورم و او را برادر و وصی و وزیر و جانشین خود ،میان امت قرار دهم. دخترم ،ای پاره ی تنم؛ بدان که پدر تو بهترین پیامبران خدا و شوهرت بهترین اوصیا و وزرا است و تو اولین کسی از خانواده من هستی که به من ملحق خواهی شد. پس خداوند برای سومین بار به زمین توجهی کرد و تو و یازده تن از فرزندانت و فرزندان برادرم و شوهرت را انتخاب نمود. پس مژده باد که تو رئیس و سرور زن های اهل بهشت هستی و فرزندانت (حسن و حسین) سید و آقای اهل بهشتند، بدان که من و برادرم و آن یازده نفر (ع) پیشوایان و جانشینان من تا روز قیامت همه هدایت کننده و هدایت شده ایم. فاطمه با شنیدن این سخنان چشمانش ازشوق می درخشید و پیامبر(ص) که با دیدن حال میوه ی دلش ،انگار دردی در این عالم ندارد ادامه داد :... دارد 🖊به قلم : ط_حسینی 🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹 @bartaren
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب عملیات در جبهه، مثل شب عرفه در عرفات، باید آماده می بودى!! ❎ خصوصاً به لحاظ روحی، بايد رابطه‌ی خودت را با خدا اصلاح كرده بودى. ❌ اگر کسی براش مسئله‌ی مرگ حل نشده بود شب عملیات، مثل بعضى حجاج درجا می زد! 💢 شب عملیات، اونایی که حواسشون جمع بود، از قبل آماده شده بودن، ره صد ساله رو یک شبه رفتن.... 🌷غروب عملیات کربلای ۵ پشت خاکریز ذبیح الله یوسفیان رو ديدم كه اشک می‌ريخت، ساعتی بعد گرفت آن‌چه خواست.... 🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
! 🌷یك روز جوان بسیجی‌ای آوردند در حدود ۱۶ ساله كه به شهادت رسیده بود. هر چه معاینه كردم، هیچ جای تركش و جراحتی ندیدم، حتی خال هم برنداشته بود. وقتی سئوال كردم گفتند: خدمه ضدهوایی بوده است. 🌷بعدها متوجه شدم كه موج انفجار، اندام‌های پر بدن مثل طحال و كبد را می‌تركاند و موجب خون‌ریزی داخلی می‌شود. طفلك قبل از رسیدن به اورژانس جان داده بود. مرگ این جوان برای من دردناك بود و باعث ناراحتی من شد. 📚 كتاب "پرسه در دیار غریب" (خاطرات پزشكان) 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام‌ دوستان مهمون امروزمون داداش احمد هست🥰✋ *پرواز آخر*🚁 *خلبان شهید احمد کشوری*🌹 تاریخ تولد: ۳۱ / ۴ / ۱۳۳۲ تاریخ شهادت: ۱۵ / ۹ / ۱۳۵۹ محل تولد: مازندران محل شهادت: ایلام،میمک *🌹مادرش← فرزندم چهار ماهه شده بود كه خواب سه بزرگوار را ديدم🍃آنان را شناختم؛ امام علی(ع) امام حسين(ع) و امام رضا(ع)💚 اما نمی‌فهميدم كه چه می‌گويند. قنداقه احمد رو به رويم بود🌙 امام رضا(ع)، دست مبارک‌شان را روی سينه‌شان گذاشتند💫 و به فارسی به من فرمودند: «ضامن احمد منم!»💛 باورم نمی‌شد، امام رضا(ع) ضامن اولين ثمره زندگی‌ام شده بود🍃 راوی← ترکشی به سينه اش نشسته بود💥برده بودنش برای آخرين عمل جراحی🥀قبل از عمل بلند شد که برود بهش گفتن: بمان! اينجوری خطرناکه🥀گفت: وقتی اسلام در خطر باشه من اين سينه رو نمیخوام.🍃احمد کشوری سرگرد خلبان بالگرد جنگنده بل-۲۰۶ آجت رنجر🚁و بل ای‌اچ-۱ کبرا هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران بود🚁 کسی که ارتش رژیم بعثی را در نخستین روزهای دفاع مقدس زمین گیر کرده بود💥سرانجام 15 آذر ماه 59 در حالی كه از يك مأموريت بسيار مشكل، پيروزمندانه باز می‌گشت🚁 مورد حمله نابرابر چند هواپیمای جنگی دشمن قرار گرفت💥🚁بالگردش به شدت می‌سوخت🔥آن را تا موضع خودی رساند و آن گاه در خاك وطن سقوط كرد🥀و شربت شهادت را نوشيد*🕊️🕋 *خلبان شهید احمد کشوری* *شادی روحش صلوات*💙🌹 *zeynab_roos_313*