#انگشت_مادرم_را_قطع_کردم!!
🌷در طول این سالها زجر زیادی کشیدم؛ بیمارستانها و شهرهای مختلف بستری میشدم؛ برخی جانبازان چشمهایشان را از دست دادند، اما جانباز اعصاب و روان قضیهای متفاوت دارد، چون معلوم نیست این حالتها چه زمانی به سراغش میآید. حالتهای آنها فرق میکند. اگر به نمونههایی از آن بخواهم اشاره کنم، آیا شما دیدهاید فردی که مادرش را خیلی دوست دارد، انگشت او را با دندان قطع کند؟!
🌷....من این کار را کردم. به مادرم گفته بودند اگر تشنج کردم نگذارد دندانهایش قفل شود، یک شیءای بین دندانهایش بگذارید. مادرم وقتی در این موقعیت قرار گرفت، انگشت خود را بین دو فک من گذاشت، من هم انگشت او را قطع کردم. بعد از اینکه به حالت عادی برگشتم، انگشت را از دهانم بیرون آوردند و بعد بردند پیوند زدند.
راوی: جانباز سرافراز اعصاب و روان رضا اکبری که در ۱۵ سالگی به درجه جانبازی نائل آمد.
❌❌ حواسمون هست که مدیون کیا هستیم؟!!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
┄═✼🌿🌹🌿 #دوستان_شهدا 🌿🌹🌿✼═┄
اهمیت به نماز . . .
آن روز به مسجد نرسیده بود. برای نماز به خانه آمد و رفت توی اتاقش.
داشتم یواشکی نماز
خواندنش را تماشا میکردم. حالت عجیبی داشت.
انگار خدا در مقابلش ایستاده بود. طوری حمد و سوره میخواند مثل اینکه خدا را میبیند؛
ذکرها را دقیق و شمرده ادا میکرد.
بعدها در مورد نحوه ی نماز خواندنش ازش پرسیدم، گفت:
«اشکال کار ما اینه که برای همه وقت میذاریم به جز برای خدا!
نمازمون رو سریع میخونیم و فکر میکنیم زرنگی کردیم؛
اما یادمون میره اونی که به وقتها برکت میده، فقط خود خداست.»
#نوجوان_شهید_علیرضا_کریمی🌷
📚مسافر کربلا، ص32
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
#داستان «سقیفه»
#قسمت : دوازدهم
براء بن عازب ،به دنبال گروهی که سر دسته ی آنان ،خلیفه ی تازه تعیین شده و رفیقش بودند حرکت کرد .
آنها وارد کوچه های مدینه شدند وبه هرکس میرسیدند ، با شیطنت او را شناسایی می کردند و بالاجبار دست اورا در دست ابوبکر قرار می دادند و بااصطلاح برای ابوبکر بیعت میستاندند.
براء با دیدن این صحنه ،به سرعت از بین آن جمع بیرون آمد و شیون کنان خود را به مسجد رساند.
از آن طرف ، یاران باوفای پیامبر در منزل ایشان جمع بودند.
سلمان که از زمان ارتحال پیامبر(ص) در کنار علی(ع) بود ، می گوید : خدمت علی(ع) بودم، علی طبق وصیت پیامبر(ص) که فرموده بودند غیر از علی (ع) کسی غسلش را بر عهده نگیرد و علی به کمک جبرئیل ،پیکر مطهرپیامبر(ص) را غسل داد به این طریق که هر عضوی را می خواست غسل دهد، برایش توسط ملائکه برگردانده می شد.
وقتی غسل و حنوط و کفن او به پایان رسید، علی (ع) به سلمان امر کرد تا به همراه ابوذر و مقداد و فاطمه (س) و حسن و حسین که کودکانی بیش نبودند داخل اتاق شوند.
علی(ع) جلو ایستاد ، ما هم پشت سر او به صف ایستادیم و بر جنازه ی پیغمبر نماز خواندیم.
قبل از اینکه مهاجرین و انصار وارد اتاق شوند و ده نفر ده نفر بر پیکر پیامبر(ص) نماز بخوانند ، سلمان خود را نزدیک علی(ع) نمود و آرام گفت : این مهاجرین و انصار که الان پیدایشان شده ، من با چشم خود دیدم ،در مسجد با ابوبکر به عنوان خلیفه بیعت کردند ، هم اکنون در مسجد بلوایی به پاست یکی یکی جلو می آیند بیعت می کنند، آنهم نه با یک دست ، با دو دست بیعت می کنند!!
علی (ع) رو به سلمان گفت : ای سلمان، هیچ فهمیدی اولین کسی که روی منبر پیامبر(ص) با ابوبکر ،بیعت کرد ، چه کسی بود؟
سلمان عرض کرد: نشناختمش ، فقط همین قدر می دانم که او را در سقیفه ی بنی ساعده هم دیدم و هنگاهی که بحث بالا گرفت با انصار مخاصمه می کرد تا به نتیجه ی دلخواهی برسد و اولین کسی که با او بیعت کرد مغیره بود بعد از بشیربن سعید، سپس ابو عبیده، عمربن خطاب،سالم غلام ابی حذیفه و معاذبن جبل...
علی (ع) فرمودند: درباره ی اینان از تو سؤال نکردم، بگو آیا فهمیدی اولین کسی که از منبر بالا رفت و با او بیعت کرد که بود؟
سلمان گفت : عرض کردم که نفهمیدم چه کسی بود ،ولی پیرمردی سالخورده را دیدم که بر عصا تکیه کرده و گویا پیشانی اش در اثر سجده زیاد پینه بسته بود و نشان میداد در عبادت کوشاست او در حالی که گریه می کرد از منبر بالا رفت و گفت : شکر خدا قبل از مردن تو را در اینجا دیدم ،دستت را برای بیعت دراز کن ، ابوبکر دستش را جلو برد،او هم بیعت کرد و گفت :«روزی ست مانند روز آدم» و سپس از منبر پایین آمد و از مسجد خارج شد.
امیرالمؤمنین فرمودند : ای سلمان، آیا او را شناختی؟
سلمان گفت : نه ! ولی از گفتارش ناراحت شدم، مثل این که مرگ پیامبر(ص) را به مسخره گرفته بود....
علی(ع) فرمود :....
#ادامه دارد....
🖊به قلم :ط_حسینی
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
@bartaren
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش محمد هست🥰✋
*امام رضا (ع)..*🕊️
*شهید محمد زهرابی*🌹
تاریخ تولد: ۲ / ۱ / ۱۳۴۰
تاریخ شهادت: ۱۸ / ۱۱ / ۱۳۶۱
محل تولد: شوهان،دزفول
محل شهادت: عراق
*🌹راوی← یکبار یکی از نیروهاش بهصورت او سیلی زد و ناسزا گفت‼️ولی محمد هیچ نگفت🥀پسرعمهی محمد گفت: بیا بریم درس عبرتی به او بدهیم مگه تو فرمانده نیستی!؟🍂محمد گفت: من از احوالات پیامبر شنیدهام که حتی شکمبه گوسفند بر سرش ریختند و هیچ نگفت🥀 من هم به تأسی از پیامبر میخواهم منش و خلق و خوی ایشان را در پیش بگیرم.»💫 عاقبت او با اصابت تیرهای تیربار💥 به پهلویش🥀همانند حضرت زهرا(س) شهید و مفقودالاثر شد🥀و مدت 11 سال از او خبری نبود🥀راوی← ۲۳ ماه ذی القعده بود، روز زیارتی مخصوص امام رضا💫 و بنا به روایتی شهادت امام رضا(ع) است🌙 گروه تفحص پس از قرائت زیارت عاشورا، ذکر مصیبت و توسلی به امام رضا(ع) کردند💫 و کار تفحص شهدا را آغاز کردند💫تا غروب آفتاب فقط پیکر مطهر 8 شهید بدست آمد‼️که یکی از این شهدا، محمّد زهرابی بود🕊️ اما نکته جالب این بود که با نام امام رضا💫 کار را آغاز و فقط 8 شهید را پیدا کردند💫جالبتر و مهمتر اینکه تمام این شهدا به پابوسی امام رضا(ع) رفته بودند🎗️و تذکره شهادتشان را از امام رضا گرفته بودند💫 در نهایت محمد هم به آغوش خانواده بازگشت*🕊️🕋
*شهید محمد زهرابی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos_313*
#زیارت_عاشورا
#شهید_مرتضی_بهزادی
میگفت
شب ها وقتِ نگهــبانی
از هم فاصله داشتیم،
برای اینکه خوابمون نبَره
بلند بلند #زیارت_عاشورا میخوندیم،
یه فراز من ، یه فراز مرتضی ...
مرتضیِ شهید شد، شهیدِ ۱۶ساله جنگ !
•قشنگ میشه اگر
یه لحظه چشم هاتو ببندی و بری
پشت خاکریز ، تو دل تاریکی شب
و داد بزنی يا اَبا عَبْدِ اللهِ ...
+حالا به همان آرزوی قدیمی که
دوست داشتم
دنیا را از چشم های مرتضی ببینم ،
یک دنیا حسرت را هم اضافه میکنم؛
حسرتِ رفاقتی از جنسِ رفاقت
آقا مرتضی ..!
#دمی_با_شهدا
🍂🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
.
.
•••🍁[ مــثــل قــاســم ]🍁•••
وقتی در حلقه محاصره دشمن گرفتار
شده بودیم و از اطراف مورد تیراندازی
قرار گرفتیم😢
تعدادی از بچه ها زخمی و شهید شدند
و بر روی رمل ها افتادند .تلاش ما برای
نجات آن ها بی فایده بود😔
از این رو مجبور به بازگشت شدیم🚶♂
وقتی از تیررس بعثی ها خارج شدیم،
حسین خرازی ایستاد ، خم شد و دست
روی زانوهایش گذاشت و بلندبلند شروع
به گریه کرد😭
در چنین شرایطی حسین احساس می کرد
تمام گناهان دنیا به گردن اوست💔
شرایط روحی او عالی بود. گفت : بچه ها
می دانید ، وقتی در آخرین لحظات منطقه
درگیری را ترک می کردم و نمی توانستم به
مجروحین مانده در منطقه کمک کنم یاد
مصیبت امام حسین ( ع ) افتادم💔
ڪه به حضرت قاسم فرمود : به خدا بر
عمویت ناگوار است او را بخوانی اما جوابت
ندهند ، یا جوابت دهد ولی سودت نبخشد🌿
سخن حسین و یاد او از حضرت سیدالشهدا
(ع) و مظلومیتش دل ما را آتش زد😭
همه حال توسل و گریه پیدا کردیم.مصطفی
ردانی پور آرام آرام شروع کرد و بقیه با او
هم ناله شدند 💚🙃
السّلام علیڪ یا وارثَ محمدٍ حبیب الله .
السّلام علیڪ یا وارثَ علی وصی رسول الله.
السّلام علیڪ یا وارثَ الحسنَ الرضی .
السّلام علیڪ یا وارثَ فاطمه بنتِ رسول الله .
📚 یڪ روز تا چذابه ، صفحہ ۳۱
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
⭕️خوابی که تعبیر شد و پیکری که بازنگشت🥀
🌹شهید محمد امین کریمیان🌹
تاریخ تولد: ۳۱ / ۶ / ۱۳۷۳
تاریخ شهادت: ۲۷ / ۳ / ۱۳۹۵
محل تولد: مازندران،بابلسر
محل شهادت: حلب، سوریه
*🌹مادرش← محمد امین از يك دانشگاه در آلمان بورسيه شده بود، اما همه را رها كرد و براي جهاد به سوريه رفت
پلاک حضرت زهرا (س) را همیشه به گردن داشت و میگفت دلم میخواد مثل مادرم زهرا(س) گمنام باشم
پسرم به همرزمانش گفته بود: «خواب ديدم امشب عملياتی در پيش است و فرمانده و من شهيد میشويم و جنازهمان را نمیآورند.»
بعد غسل شهادت ميگيرد و آماده شهادت میشود.🕊️بعد از شروع عمليات سربازان سوری در جناحين آنها بودند
از شدت آتش دشمن زمینگیر ميشوند و فرماندهشان مجروح میشود
🥀محمد امین به سمت دشمن تیراندازی میکند اما خودش هم در کنار فرمانده شهید میشود🥀
و همه متوجه شدند که خوابش به زیبایی تعبیر شده است.
عکس پروفایلش عکس شهید امیر حاج امینی بود و خودش هم همانگونه شهید شد🕊️
و با دو تیر یکی به زانوو دیگری به پشتش به ملکوت اعلی پرواز کرد🕊️
تاکنون خبری از پیکرش نشده و معلوم نیست تکفیری ها با پیکرش چه کردند
🥀در نهایت او همانند حضرت زهرا(س) بی مزار ماندو به آرزوی دیرینه اش رسید*🕊️
🌹جاویدالاثرطلبه شهید محمد امین کریمیان🌹
🌹شادی روح مطهرهمه شهدافاتحه مع الصلوات 🌹
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
🖤🖤🖤🖤🖤
با توجه به اینکه ایام شهادت مادرمان زهراس ،همراه با ایام شهادت شیعه ی پاکباخته ی او، حاج قاسم عزیزمان ،شده است ، دلگویه ای از دلم برآمده، تقدیم شما خوبان، ان شاالله بر دلتان بنشیند....
شیعه یعنی پیرو اهل ولا
شیعه یعنی جان، فدای مرتضی
شیعه یعنی خوردن خون جگر
شیعه یعنی ،آتش و مسمار در
شیعه یعنی تسلیت، سیلی شود
شیعه یعنی، صورتی نیلی شود
شیعه یعنی عشق بازی با خدا
شیعه یعنی، سیلی ای درکوچه ها
شیعه یعنی گریه های بی صدا
شیعه یعنی پر کشیدن تا خدا
شیعه یعنی کوثر نازِ رسول
شیعه یعنی،صدیقه، زهرای بتول
شیعه یعنی حاج قاسم،سردار دلم
پاسبانِ این حرم یا آن حرم
شیعه یعنی ارباً اربا پیکری
یک طرف دستی و یکجا هم سری
شیعه یعنی یاور رهبر شوی
در مسیرعشق تو پَرپَر شوی
شیعه یعنی شِبْـهِ عباسِ علی
یک علـمدارِ حریـم زینبی
شیعه یعنی خون جگر از غصهٔ مولا شدن
خانه ات هم ، بیت الـزهـرا شدن
شیعه یعنی از برای مظلومی باشی سپر
می خری بر جانِ خود ،تو هر خطر
شیعه یعنی یک جهان مجنون شده
از عروجت ،عالمی دلخون شده
#شاعر....ط_حسینی
@bartaren
🖤🖤🖤🖤🖤
تعمیرکار موتور بودم . دل کندم رفتم جبهه؛ توی جهاد. کار زیاد بود؛ گاهی شب تا صبح. پشت هم موتورهای ترکش خورده می آوردند برای تعمیر. کارم چند برابر تهران بود ، حقوق نصف نصف هم نبود.
آخر شب بود . رضوی آمده بود به ما سر بزند . قیافه ام خسته بود. پرسید :«چند شَبه نخوابیدی؟» خودش خسته تر بود. خندیدم ، گفتم «خواب فراوونه!»
خندید ، نشست روی چهارپایه. از زن و بچه ام پرسید و اینکه چطور خرجشان را می دهم. چند دقیقه ماند و بعد رفت. آخر بُرج حقوقم شد دو برابر . حقوق همه را زیاد کرده بود. گفتند : رضوی گفته :«کسی که زن و بچه اش را می گذارد می آید جبهه ، باید خیالِش از بابت خرجشون راحت باشه.»
#شهید_محمدتقی_رضوی
یادگاران ص ۶۳
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
#تخریبچی
میانِ زمین و آسمان است...
آمادهترین برای شهادت...
معبر میزند برای همرزمانش
و خود در گمنامی
به دور از تمام هیاهوها
معبری به نَفس خود میزند.
چرا که معتقد است
اگر #تقوا نداشته باشد
#شهید نخواهد شد...
و چه سبک بال است تخریبچیِ باتقوایِ شهید...
به یاد تخریبچی تیپ سید الشهدا،
#شهید_مدافع_حرم_روحالله_قربانی...
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش مهدی هست🥰✋
*حضرت زهرایی*🕊️
*شهید مهدی صابری*🌹
تاریخ تولد: ۱۴ / ۱ / ۱۳۶۸
تاریخ شهادت: ۱۳ / ۱۲ / ۱۳۹۳
محل تولد: مشهد
محل شهادت: سوریه
مزار: قم
*🌹مادرش← مهدی عاشق حضرت زهرا(س) بود💫 در روضهها و مراسمها که شرکت میکرد، سر و صورتش کبود بود🥀پدرش میگفت: «افراط و تفریط نکن.»🍂اما مهدی میگفت: «موقع روضهها آنقدر درد این جریان برایم زیاد است🥀که اصلا متوجه نمیشوم که این کارها را کی انجام دادهام🥀اگر خودم را هم بکشم متوجه نمیشوم، از این غصه خالی نمیشوم.»🥀 برای حضرت زهرا خیلی محزون میشد🏴به تمام معنا عاشق حضرت زهرا بود💚همیشه و همه جا در مورد حضرت زهرا با مخالفان ایشان بحث داشت🍂من همیشه فکر میکردم که مهدی، روزی توسط دشمنان حضرت زهرا (س) کشته شود🍂یا بلایی سر او درآورند🥀اما فکر نمیکردم که برای دفاع از حرم بی بی زینب برود🕊️و به این زودی به شهادت برسد🕊️همرزم ← مهدی زخمی شده بود🥀فرمانده شهید مصطفی صدر زاده به او میگوید زود به عقب برگرد🍂اما مهدی تنها گذاشتن نیروها را خلاف مروت دانسته و از برگشتن امتناع میکند💫رفت که نیروها را جهت کمک به بالا بفرستد🕊️که در همین حین چند گلوله💥 به سینه و پهلو میخورد🥀و زهرا گونه در ایام فاطمیه🏴 ایام شهادت حضرت زهرا (س)🏴 شهید و به آرزویش میرسد*🕊️🕋
*شهید مهدی صابری*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos_313*
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
سفره ی فاطمیه ،گسترده اند
«هفت سین » سفره را وا کرده اند
سین اول«سیدالمرسلین» که پرواز کرد
سین دوم کان«سرشک»باریدنش آغاز کرد
سین سوم«سینه ای» خونین بُـوَد
کز فشارِ در، میخ هم رنگیـن بُـوَد
چارمین سین«سیلی ای»اندر زمان شدماندگار
گشت نیلی ، روی ماهش ، بهر یـار
پنجمینش«سردری»شعله ور از آتش است
بر سَرِ مظلومه ای، حِقدوحسد در بارش است
شیشمین سین آن«سند»که پاره گشت
زین ستم، امتی تا ابد آواره گشـت
هفتمین سین«سرومظلومی»که تنهامانده بود
یاورش در آسمان، او در زمین جا مانده بود.
فدای اولین مظلوم و مظلومه ی عالم...
سفره ی فاطمیه باز شده ،مارا از دعای خیرتان فراموش نفرمایید.
#دلگویه
#فی البداهه
#ط_حسینی
@bartaren
🖤🖤🖤🖤🖤