هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
35.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴صحبتهای کارشناس تلفنی جهان آرا که باعث فرار خانم شهیندخت مولاوردی و خانم زهرا شجاعی در برنامه زنده شد....
❌هر دم از جهنم دره ٔ بنفش بَری می رسد
از جنایت های کلید تازه و تازه تری می رسد
واقعاً دولت کلید با این جنایاتی که یکی یکی داره رو میشه، چه جوری می خواد جواب خون شهدا را بده؟!
شهدا جان دادن، خون دادند تا ناموس ایران و ایرانی به تاراج نره ،تا یه زن ایرانی همیشه پاک بمونه ،اما با این جنایات کلید ،مملکت به کجا کشیده میشه؟
ونمی دونم این دو تا خانم نامحترم که روی مصی علینژاد را سفید کردند ، چگونه می تونم جواب خانوم حضرت زهرا سلام الله علیها را بدن؟چادری که یادگار حضرت مادر است بر سر می اندازند و ندای شیطان را لبیک می گویند...
به کجا چنین شتابان⁉️
@bartaren
🔰شهدا و امام رضا علیهالسلام
بعد از عملیات خیبر ...
فرماندهان را بردند زیارت امام رضا (ع)
وقتی مهدی برگشت توی پد پنج بودیم
برایم سوغاتی جانماز و دو حبه قند و
نمک تبرکی آورده بود.
نمکش را همان روز زدیم به آبگوشت ناهارمان...
اما مهدی حال همیشگی را نداشت!
گفتم: «تو از ضامن آهو چه خواستهای که این چنین شده ای!! نابودی کفار؟
پیروزی رزمندگان؟ سلامتی امام؟»
چیزی نمیگفت..
به جان امام که قسمش دادم،
گفت: فقط یک چیز. گفتم: چه چیز؟
گفت: «مصطفی! دیگر نمی توانم بمانم. باور کن.
همین را به امامرضا(ع) گفتم. گفتم: واسطه شو این عملیات، آخرین عملیات مهدی باشد».
عجیب بود. قبلا هروقت حرف از شهادت میشد، می گفت برای چه شهید شویم؟
شهادت خوب است..
اما دعا کنید پیروز شویم.
صرف اینکه دعا کنیم تا شهید شویم یعنی چه؟
اما دیگر انقطاعی شده بود....
امام رضا (ع) هم خیلی معطلش نکرد
و بدر شد آخرین عملیاتش....
راوی: مصطفی مولوی
کتاب نمی توانست زنده بماند؛
خاطراتی از شهید مهدی باکری
نویسنده: علی اکبری
ناشر: صیام ،صفحه ۹۸٫
شهید مهدی باکری🌷
فرمانده لشکر۳۱ عاشورا
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش یوسف هست🥰✋
*سرباز امام زمان (عج)...*🕊️
*شهید یوسف سجودی*🌹
تاریخ تولد: ۱۶ / ۱۱ / ۱۳۳۷
تاریخ شهادت: ۲۶ / ۱۲ / ۱۳۶۳
محل تولد: بابل،مازندران
محل شهادت: هورالعظیم
*🌹همسرش← یوسف بعد از مدتها خرید کرده بود.🫓 بهم گفت: خانوم! ناهار مرغ درست میکنی؟⁉️ هنوز آشپزی بلد نبودم. اما دل رو زدم به دریا و گفتم: چشم.💕مرغ رو خوب شستم و انداختم تویِ روغن.🍗 سرخ و سیاه شده بود که آوردمش سرِ سفره.‼️ یوسف مشغول خوردن شد. مرغ رو به دندون گرفته بود و باهاش کلنجار میرفت.🍗مرغ مثلِ سنگ شده بود و کنده نمیشد.‼️تازه فهمیدم قبل از سرخ کردن باید آبپزش میکردم.🤦🏻♀️کلی خجالت کشیدم.🍂اما یوسف میخندید و میگفت: فدای سرت خانوم! (:💕 راوی← شبی در رويای تلخی شهادتش را به من نمودند.🌙زمانيکه برايش تعريف کردم با شادمانی گفت: میدانم شهيد میشوم🕊️و پيکرم نيز بازنمیگردد🥀چرا که من سرباز امام زمان (عج) هستم.»💫 و این چنين شد که او عاشقانه به لقاءالله پيوست🕊️و پیکرش هرگز پیدا نشد و بازنگشت🥀او به عنوان فرمانده گردان های حمزه سید الشهدا (ع)💫و صاحب الزمان(عج) لشکر 25 کربلا 💫و نیز فرمانده تیپ سوم لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع)💫 انجام وظیفه کرد و سرانجام در عملیات بدر💥به درجه رفیع شهادت نائل آمد*🕊️🕋
*جاویدالاثر*
*شهید یوسف سجودی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
او مصداق «مجهولون فی الارض و معروفون فی السماء»است و لقب سرباز گمنام امام زمان (عج) شایسته اوست.
از اعضای فعال گروه منصورون كه مسئوليت ترور سرسپردگان رژيم پهلوی را بر عهده داشت،بود و با آغاز جنگ وارد جبهه شد و تا زمان شهادت در جبهه حضور داشت.
ایشان از سرداران گمنام دفاع مقدس است که بيشتر فعاليت هایش برون مرزی و با همكاری مجاهدين عراقی صورت می گرفت،او طراحی وهدایت عملیاتهای بسیاری را در اشکال گوناگون برعهده داشت..
🔹وصیتنامه شهید؛
هر چه می توانید از نعمتى که خداوند به شما عنایت فرموده در مراسم عزدارى امام حسین(ع) و بزرگداشت شهداى گرانقدر اسلام، مخلصانه بهره گیرید و فقط خدا را در نظرداشته باشید ولاغیر..
تقاضای ما واقعاً به عنوان یک تذکر و یاد آوری این است که در اعمالمان، در رفتارمان و در گفتارهایمان رعایت همه این مسائل را بکنیم.
و فقط در نیّاتمان این توجه را داشته باشیم؛ که هر کاری برای خداست انجام بدهیم و هر کاری که کوچکترین خدشه ای خدای ناکرده در آن هست وکمترین رنگ بی خدایی و غیرخدایی در آن هست را انجام ندهیم.
فرمانده قرارگاه فجر از قرارگاه رمضان
مهندس شهید صدرالله فنی🌷
شهادت: ۱۳۶۶/۱٠/۲۵
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
#شهید_حسین_خـــــرازی
#بوسه_بر_پای_رزمندگان
حاج حسين رزمندهها را عاشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جوری نشان میداد كه انسان حيران میشد.
يك شـب تانكها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم. من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچهها داشتند. يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانكها راه میرود و با سرنشيــنها گفت و گوهای كوتاه میكند. كنجكـــــاو شدم ببينم كيست.
مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش. همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد. گفت: به خدا سپردمتون!
تا صداش را شنيدم، نفسم بريد. گفتم: حاج حسين؟
گفت: هيـــــس؛ صدات در نياد! و رفـــت سراغ تانک بعدی.
یاد همه دلیر مردان سرزمین اسلامی جاودان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
🌹 #دوستان_شهدا 🌹
🖌 #قوی_شدن_برای_خدا
مرتب زیر لب چیزی را تکرار می کرد. تا من را دید بی سلام و علیک گفت: محمد، ما باید بریم قوی بشیم... قوی بشیم... قوی بشیم.... چندین بار این عبارت را تکرار کرد.
- مگه چی شده؟
- از میدان شاهچراغ رد می شدم، دو نفر با هم دعوا می کردند. آنکه مظلوم واقع شده بود، مرتب می خواست کنار بکشد، اما آن ظالم نمی گذاشت، رفتم تا بین آنها صلح بدهم و دعوا را خاتمه بدهم، آنکه ظلم کرده بود، محکم با دست به تخت سینه ام کوبید و گفت: برو کنار، تو دیگه چی می گی...
من هم نتوانستم برای آن مظلوم کاری کنم، چون قدرتش را نداشتم. وظیفه ماست که قوی شویم و حق مظلوم را بگیریم. به حق، محمد بعد از آن جریان خود را قوی کرد. محمد بدنی لاغر و استخوانی داشت، اما با پیاده روی و کوهنوردی و کار بدنی زیادی که داشت، از آن
بدن ترکه ای و استخوانی، بدنی قوی و فولادی ساخته بود که بارها مجروحیت سنگین هم نتوانست آن را از پا بیاندازد.
#شهید_محمد_اسلامی_نسب
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada