میخواست سرماخوردگیشو گردن نگیره😂👈🏻👧(ششساله معروف)
👧چقدر امشب سرده!
🧕🏻شلوارک تو عوض کن شلوار بپوش،
شاید سرما خوردی.
👧نه سرمانخوردم هوا خیلی خوبه☺️
چند لحظه بعد چندتا عطسه کرد...
👧مامان عچه(عطسه)کردم ، سرمانخوردما
مثل خودت که بعضی موقع ها عطسه میکنی🤧
#بیماری
@ba_fereshteha
7.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌خواهشا با دقت گوش کنید سخنان دکتر عزیزی بسیار جالب و آموزنده است. 👌
🟣شما مادر پدرها با دقّت گوش کنید.🙏
البته توش خیلی حرف داره ها...
@ba_fereshteha
قسمت هفتم
معمولاً وقتی به فروشگاه ها بریم ، حتما لیست خرید میبریم.
هردمبیل و هرکی هرچی دلش خواست و هرآنچه دیده بیند دل کند یاد ،خبری نیست. مگر
مگر یکی دو مورد اونهم بخاطر مورد خاصی بخوایم به عنوان جایزه به بچه ها .
از پله های نمایشگاه که خواستیم بالا بریم ، پدرجان بچهها و شازده پسر اول کالاسکه رو بلند کردند، شازده دومی هم برای اینکه خودی نشون بده کیفمو بزور گرفت و آورد ، منم خیلی شیک انگار که بچه های اقوام رو باخودم همراه آوردم ، از پله ها رفتم بالا.☺️
نی نی هم جوری برای دقایق اول تو کالسکه ژست گرفته بود و چشمهاش از دیدن اطراف برق میزد که انگار جدی جدی همه خدم و حشم خانوم هستند👸🏻
از همون ورودی ، به به و چه چه بچه ها شروع شد.
👩🏻🎓وای ببینید از همون ها دفتر گل گلی ها🥰
🧑🏻🎓وای غرفه ی ایلیااااا😍
👦مامان دفتل، میخَلی بلام؟
👧مامان من مداد رنگی ندارما
وارد اولین غرفه شدیم که انصافاً دفترهاش خیلی چشم نواز بود🥰
طرح گل گلی، تصویر شهدا، سروده های مولوی تلفیقشده با گل و بلبل،با کیفیت عالی و قیمت عالی تر.
اکثر قیمت های نمایشگاه با مغازه های بیرون و حتی بازار کلی تفاوت داشتند.
تازه اونجا نود و هشت درصد طرح های ایرانی و اسلامی با کیفیت بالا بود ،بیرون باید کلی گشت تا جنس ایرانی مرغوب باطرح مناسب بدون انیمه و باب اسفنجی و ...پیداکرد.
به سه تا نوشکوفمون😁 گفتیم نفری دو،سه تا برحسب نیاز هرپایه با سلیقه ی خودشون انتخاب کنند، هرکس یکی هم برای دوستش هدیه بگیره🙂
خودم هم چون خداقبول کنه امسال ثبت نام کردم مدرسه چندتا دفتر برداشتم انشاالله که بزودی پراز خیرو برکت بشند...
این وسط طرح یک دفتر کلربوک که پسرجان انتخاب کرد حال و هوای خاصی داشت.
جلدش مزین شده بود با تصویر شهیدجمهور🥲
نامشون اومد شادی روحشون صلوات.
یدفترچه هم برای خودم برداشتم با تصویر زیبایی از حاج قاسم (بازهم صلوات 🌹) که پسرجان میگفت خونه دفترچه داره و لازم نداره، اما وقتی خونه ذوق منو برای زیبایی دفترچه دید خیلی نرم میخواست از عواطف مادرپسری استفاده کنه و ازم بگیره که موفق نشد😌
#نمایشگاه_نوشت_افزار
@ba_fereshteha
داشتم گالری میدیدم ، نگاهم به این عکس افتاد
گل پسرها تو این تابسونی که ادامه کلاس قرآن رو الحمدالله رفتند، سه مدل تشویقی داشتند.
ژتون کافی شاپ کلاس قرآن 😋
ژتون اتاق بازی کلاس قرآن 😍
کارت امتیاز برای گرفتن جایزه از کمد جوایز🥰
داداشی ها چندجلسه ژتون کافی شاپ رو جمع کرده بودند ، برای خودشون خوراکی نگرفتند، یک لیوان شیرموز بستنی با یک ظرف اسکوپ بستنی گرفتند ، باذوق آوردند فال فال کردند باهم خوردند.
انقدر که این یذره یذره بهشون مزه داد اگه شش تا لیوان شیرموز و بستنی گرفته بودند بهشون مزه نمیکرد.
#کلاس_قرآن
#برکت_خانواده_های_باشکوه
#همدلی_مهربانی
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دو روزه میخوام اینو بزارم🤦🏻♀😁👇🏻
🧶 همین از تمام جهان کافیه همین که هنوز نفس میکشم🫠
بچههای هنرمند باشگاه طنز انقلاب اسلامی توی صفحه کش ماست کولاک کردن! 🌪️
زبون حال یه صهیونیست که هر شب منتظر موشکه رو توی این موزیک ویدئو ببینید 😀
🎤 خواننده: مسعود کفشدوز
✏️ شاعر: زهرا آراسته نیا
🎼 میکس: علی نصیرنژاد
✂️ تدوین: محمدحسین قدرتی
روسری های دختری رو پیچیده بودند دورشون و یکسره شعر میخوندند چرخ میزدند.👈🏻👧👦
شعر که چه عرض کنم از هر مداحی یبیت با دخل وتصرف🥴
🧕🏻چرا روسری های معصومه رو برداشتید! مگه نگفتم کثیف میشه، مریض میشید!
👦آخه دالیم بازی میتُنیم.
🧕🏻با روسری؟
👦آله، مثلاً مشومه(معصومه)عروسه، منم مومادَم(دومادم)
👧یروز من عروس 👰🏻♀میشماآآآ
دم خونه خونه ی زهرا آآآ
بالا بالا بالا
هِل هِلهِ ِ ِ
#شیرینی_جات
@ba_fereshteha
رسماً آمادگی روحی برای پیش دبستانی بعد از اون کلاس اول پراز مشقت نداشتم 🥴
توفیق اجباری شد در محضر قرآن باشیم هم پیش دبستان بگذرونیم 🥰
#پیش_دبستان
#کلاس_قرآن
@ba_fereshteha
#ارسالی_شما
#حمام
سلام عزیزم،خداقوت...
من تازه وارد کانالتون شدم،قر و قاطی پیاما رو میخوندم و از اونجایی که منم هم عضو یه خونواده ی پرشکوه بودم و الانم یه خونواده ی پرشکوه دارم هی دلم میخواست در جوابتون یه پیامی بدم که میدیدم ای دل غافل این مثلا مال فلان تاریخه الان من یه چی بگم طرف هنگ میکنه که🤭
الان رفتم از اول کانال و یه پیامی دیدم که اصلا نتونستم پیام ندم...در مورد حموم دادن نوزاد
من مادرمو قبل از ازدواج از دست دادم وقتی فرزند اولم دنیا اومد،بخاطر اینکه خجالت میکشیدم خواهرام کارام رو بکنن(با اینکه اونا از دل و جون برام زحمت میکشیدن ولی منم سه چهار ماهی استراحت مطلق بودم و خیلی بهشون زحمت داده بودم) از طرفی یه نیمچه افسردگی بعد از زایمانم داشتم ،همه ی کارام رو خودم انجام میدادم...حتی بعد از حموم اول،خودم دست تنها دخترم رو حموم میدادم و جالبه با اون روحیه ی داغون اصلا نمیترسیدم...یجورایی انجام کارهام بهم کمک کرد زودتر از اون فاز افسردگی بیام بیرون...بچمم کولیکی بود و بینهایت گریه میکرد اما انقدر برام عادی بود که فکر میکردم همه ی بچه ها همینطورن...چقدر همین مشغولیت مادری به من کمک کرد روبراه بشم و سرپا بمونم
@ba_fereshteha
قسمت دوم
#ارسالی_شما
#برکت
حالا که اومدم پای نوشتن،در مورد برکت فرزند هم بگم...
خدا میدونه که من برای مال دنیا بچه نیوردم ولی شوهرم همیشه میگن که خدایی که پیش از تولد فرزند،سینه های مادر رو پر از شیر میکنه ،رزق و روزی فرزند رو خودش میرسونه...
ما هم فرزند اول رو در زمانی اوردیم که دنیایی از قرض روی دوشمون بود...با اومدن بچه اول قرضها خیلی سبک تر شد و تونستیم ماشین بخریم،بارداری دومم بخاطر تصادف انگار که ورشکسته شده بودیم اما به محض دنیا اومدن دخترم باز رزق و روزی به سمتون سرازیر شد و ما که باز بی ماشین شده بودیم تونستیم ماشین بخریم،فرزند سوم همزمان شد به رفتن به خونه ای که دو برابر خونه ی قبلیمون بود و از هر جهتی که فکر بکنید عالی تر...اما بچه چهارم دیگه کولاک کرد،ما یه خونه باغ کوچیک ساختیم،ماشینمون دوتا شد،از نظر خرید و خورد و خوراکم چندپله بالاتر اومدیم...
نمیگم بی زحمت بوده اما من شوهرم از اول ازدواج دو شغله بود و هست اما با هربچه سفارشاتش،برکاتش و رزق و روزی که میومد خیلی جالب مرتبط میشد با فرزنداوری ما...
و الان بچه ی پنجم که خود همسرم میگه من منتظرم یه تحول بزرگ بیفته اینقدر مطمئنه البته یکی از ماشینا رو عوض کردیم و یه ماشین خارجی گرفتیم اما شوهرم میگه نههه من میدونم که این نیست...
میدیدم اطرافیانم که با هم فرزند دار شده بودیم با اینکه شرایط روحی روانی و حتی مادی منو نداشتن چقدر براشون سخت بود همه چیز و بیان میکردن مرتب،اما من برام همه چیز معمولی بود،انگار همیشه همینطور بوده و قرار هست باشه...
میدونید من یکی از دلایل دیدگاه و ارامشم رو خانواده ی پرجمعیتی که داخلش بودم میدونم و یکی هم اینکه چون مادر نداشتم خیلی وقتها که احساس بی کسی میکردم خودمو دلداری میدادم که خدا رو دارم،امام زمان رو دارم،حضرت زهرا منو میبینه... بنابراین تکیه ام به بنده ها نبود ،به خدا بود...جالبه که همونا که هیچکدوم از مشکلات منو نداشتن خیلی از اوردن فرزند بعدی میترسیدن و هنوزم بعضا میترسن...اما به لطف خدا من پنجمی رو باردارم...و همه ش رو لطف خدا میدونم که هرچقدر ازش تشکر کنم و شکرش رو بجا بیارم کمه...
بازم میگم جالبه که من و همسرم به هیچ عنوان در بند مال دنیا نیستیم ولی گاهی که بعضی اطرافیان میگن چه فکری کردید اینهمه بچه میارید تو این خرجای گرون،میبینیم تو این وانفسای اقتصادی ما الحمدلله رو به پیشرفت بودیم همیشه به برکت این فرشته ها.
@ba_fereshteha
#اندر_احوالات_مدرسه
واااااای خدا بوی کتاب نو، اون هم کتاب درسی🥰😍😊
اون هم رشته هایی که عشق من بودن...
یڪ روز با فرشتہها
قسمت هفتم معمولاً وقتی به فروشگاه ها بریم ، حتما لیست خرید میبریم. هردمبیل و هرکی هرچی دلش خواست و
پشت صحنه دوستان گفتند ، گفتی ثبت نام کردی مدرسه
یعنی میری هفتم؟
🧕🏻 واقعاً بنظرتون شیش کلاس سوات دارم😳
اصلاً درک و فهم انسان ها به مدرکه؟!
نخیرشم قبلاً هم عرض کردم دیپلم اول دهه نودم که معادل فوق لیسانس الانه😂🤣
والا😌
انگار همه چی مدرکه😏
_پس چرا ثبت نام کردم مدرسه!؟
🧕🏻اون مدرسه، با این مدرسه فرق داره؟
_چه فرقی داره؟ چی میخونم؟
🧕🏻مبانی بی تربیتی کردن 😁😂
بقول بر و بچ شوخی اُفتم
انشاالله بحول و قوه ی الهی مدرسه ی تربیت و رشد اسلامی ثبت نام کردم .
حیف کاش زودتر میگفتم حالا انشاالله از ترم بعد شماهم تشریف بیارید...
@ba_fereshteha