👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
❤️ #نسیم_هدایت 💌 #قسمت_هفتم ✍🏼رفتم بازم چایی بریزم و بیارم بعداز خوردن چایی مادرش که خیلی هم
❤️ #نسیم_هدایت
💌 #قسمت_هشتم
✍🏼قرار شد برای فردا #طلا ها رو بخریم، وقتی اومدن یه ماشین زیر پاش بود یه #پیکان سفید رنگ خیلی هم تمیز😍
سوار شدیم و داشت #رانندگی میکرد که من سرم رو پایین انداخته بودم عادت داشتم وقتی سوار ماشین میشم سرم رو به زیر ببرم و #ذکر بگم
📿100 #استغفرالله
📿100 #سبحان_الله
📿100 #الحمدلله
📿داشتم 100تا سبحان الله رو تموم میکردم که سرم رو بالا گرفتم تازه کنم و بازم بگم که یه دفعه سنگینی #نگاه یکی اذیتم کرد.
😒متوجه شدم که آینه #ماشین رو به طرف من تنظیم کرده وای خدا مردم از #خجالت آخه این چه کاریه ،زشته وای الآن چکار کنم...
📿بازم رفتم پایین و ذکر گفتم تا رسیدیم و گفتن پیاده بشید وقتی پیاده شدم چشمم خورد به #پلاک ماشینش زود چیزی حفظم میشد پلاکش حفظم شد..596...11
😔با وجودگذشت 17 سال باز هم یادمه...
یه سرویس خیلی قشنگ و شیک و ارزون گرفتم و یه دسبند و یه انگشتر خیلی کم طلا خریدم نه اینکه بگم #خسیس بودم ،نه من فقط نمیخواستم #اصراف بشه سرجمع شده بود800 تومن...☺️
❤️الحمدلله علی کل حال؛ همه چیز آروم و بی صدا تموم شد
روز پنجشنبه 23 #رمضان ما #عقد کردیم پدرم هزینه مراسم رو به عهده گرفت که به ایشون(هیچ وقت روم نشد صداش کنم)فشار نیاد #روزه بودیم و #گرسنه خدا رو شکر هم #افطاری دادیم به مهمانها و هم #مراسم گرفتیم..
چه با #برکت بود رمضان اون سال
یه نفر اومد برای اینکه ما رو #عقد کنه گفت میخوام با #عروس خانوم تنها حرف بزنم...
ازم سوال کرد که این #ازدواج اجباریه یا اختیاری منکه #تعجب کردم درسته سنم کم بود اما #دین-اسلام من رو فهیم و عاقل و بالغ کرده بود من میتونستم خودم برای خودم تصمیم بگیرم...و در کمال عقل و صحت و سلامت این تصمیم رو گرفتم اینها رو به اون ماموستا گفتم کاملا تعجب کرد و چیزی نگفت و گفت #داماد بیاد ایشون هم اومد و روبه روی من نشست و طوری که یه قدم هم فاصله نداشت...
😓آخ مردم از #خجالت آب شدم رفتم زمین سبحان الله تا حالا توی عمرم انقد #خجالت نکشیده بودم...
👳🏼♀داشت با ماموستا حرف میزد منم یه ذره #چادر_سفید رو کنار زدم نگاش کنم آخی این چشم عسلی چه خوشکله چه پوست سفیدی داره منکه در یک دقیقه مات و مبهوت چهره اش شدم متوجه شدم داره #نگام میکنه
😍یه لبخند ژکوندی زد و دندونای سفیدش افتاد بیرون
😱اه منکه هنوز دارم نگاش میکنم ای دادبیداد من چم شده این آبروریزی ها چیه ولی کم نیاوردم یه #اخم کردم و سرم رو انداختم پایین...
#عقد کردیم و همه بوس و ماچ و #تبریک و نقل و شکلات بارانمون کردن🍬🎊🍫🎉
⏱آخر شب شد و ای بابا کسی خیال نداره بره منم خستم و روزه بودم و عصرش کلاس بودم.
ساریه جان اومد کمکم و گفت حالا دیگه نوبت کادو هاست و خداحافظی،الله ازت راضی باشه منو نجات دادی...همه #کادو هاشون رو دادن و رفتن فردا #جمعه بود
😢اه یادم افتاد فردا سه نوبت کلاس دارم اون وقتا گوشی نبود که پیام بدم،گفتم بهش بگید بیاد کارش دادم جلدی اومد و هی نگاه شیطونی بهم میکرد و منم سرم و زیر انداختم و سرخ شدم
😊گفتم الان دیگه اجازه من دست شماست و من فردا سه نوبت کلاس #قرآن روخوانی #حفظ و #تجوید
اجازه هست برم؟گفت بله اشکال نداره برو...
☹️گفت کارت فقط همین بود؟
گفتم بله..گفت باشه پس من برم همه منتظرم هستن و خداحافظی کرد و رفت..منم زود همه طلاها و لباسها رو درآوردم و انقدر خسته بودم رفتم بخوابم.
اونا داشتن کادوها رو میشمردن گفتم چه کاریه بخوابید بابا دیره منکه میرم میخوابم رفتم خوابیدم ساعت 2 نصف شب بیدار شدم دیدم اینا که دارن بازم کادو باز میکنن😢ای دادبیداد همه رو از کار و #زندگی انداختیم.
صبح شد و منم صبحانه خوردم و داشتم خودم رو آماده میکردم که برم #کلاس که در زنگ خورد پدرم بود گفت کجا میری #مهمون داریم گفتم منکه باید برم وگرنه عقب میافتم گفت مگه نمیگم مهمون داریم بیا #نامزدت اومده...
😳صبح به این زودی اومده اینجا چیکار گفت از ساعت 6.30 دقیقه اینجاست بیچاره یخ کرد یه دفعه پشت سر بابام یکی اومد تو بعد از سلام و احوال پرسی گفت دیره بریم
گفتم کجا گفت مگه کلاس نداری الان 10 دقیقه است که شروع شده ،این از کجا ساعت کلاس های من رو میدونست گفتم بریم سوار شدیم و تا رسیدم یک کلمه هم حرف نزدم هی ایشون حرف میزد، از همه چیز گفت یه دفعه دیدم رسیدیم بازم تعجب کردم ایشون از کجا میدونست من توی چه #مسجدی کلاس دارم خداحافظی کردیم و رفتم کلاس
☺️همینکه وارد شدم همه بلند شدن و بغلم کردن #تبریک میگفتن منم که پررو گفتم بیایید بابا خجالت نداره که بیایید تا دست بکشم رو سرتون همه خندیدن و 😒استاد گفت بسه دیگه بریم سر درس، درسم که تموم شد منو ساریه و دو تا از خواهران خواستیم با هم بر گردیم که جلوی در دیدم ماشینش #پارک شده و دست به سینه تکیه داده به ماشین منتظره؛ گفت سلام علیکم و من جوابشو دادم و گفت بریم
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
❤️ #نسیم_هدایت 💌 #قسمت_دهم ✍🏼عجله عجله رفتیم به کلاس خودم رو رسوندم #استادم گفت اولین روزها
❤️ #نسیم_هدایت
💌 #قسمت_یازدهم
✍🏼خوابم برد مادرم اومد صدام زد و گفت بلند شو نماز عشا رو بخون و دیره باید بریم #مسجد... ما در ایام #شب_قدر بودیم تا من #وضو گرفتم یکی زنگ در رو زد و اومد داخل...
😍اه اینکه بازم آقا #مصطفی است اومده بود دنبالم بریم واسه #نماز و #عبادت ، خودش تا الان مسجد بود نرفته بود خونه ، سبحان الله خیلی انسان #متقی و از #خدا_ترسی بود منم عجله ای خودم رو آماده کردم و رفتیم...
#مادرم و #خواهرم هم اومدن ولی پدرم نیومد چون همیشه #عادت داشت #تنهایی عبادت کنه و میگفت بیشتر عبادت میکنه و بهش لذت میده....
🕌جلوی مسجد خدا حافظی کردیم و رفتم داخل مسجد صدای قاری #قرآن که قرآن رو خیلی قشنگ و شیوا و دلنشین میخوند تمام مسجد پخش شده بود. همیشه عادت داشتم یه #قرآن کوچیک با خودم ببرم دست کردم به قرآن خوندن با قرآن خوندن نیمه دوم خودم رو پیدا میکردم..
😍یاالله با #آیه #آیه کلامت جان میگرفتم و روحم تازه میشد #دعا کردم خیلی دعا کردم که الله تعالی #ثابت قدمم کنه و #عاقبتم رو بخیر کنه برای #پدر و #مادرم و برای تمام #مسلمانان برای #ازدواجم که پر از #خیر و #برکت باشد....
🌔شب قدر هم تموم شد و بر گشتیم در راه آثا مصطفی گفت میخوام باهات حرف بزنم بین راه مادرم و خواهرم جلو تر رفتن و من و آقا مصطفی پشت سرشون....
شروع کرد با #بسم_الله گفتن و گفت که اولین باری که من رو دیده توی خونه یکی از دوستانش بوده که دخترش با من دوست صمیمی بود ، منظورش خونه ساریه بود گفت که خوشم اومد ازت با وجود #نقابت و #ایمانت زیبا بودی و سرزنده و شلوغ احساس کردم و خودم رو در وجودت دیدم الان دو سه روزه که ما #عقد کردیم و یه تکه از #وجود هم شدیم ...
گفت وقتی اومدم #خواستگاریت و گفتی که شرط ازدواجت #جهاده واقعا #خوشحال شدم و به روی خودم نیاوردم من #دل بهت دادم و تا زمانی که به عقدم در نیومدی شبها خوابم نمیبرد این حرفها رو که میزد توی دلم #غوغایی به پا بود اما به روی خودم نیاوردم چقد خوب بود این حرفها رو ازش میشنیدم... گفت که واقعا #دوست_دارم و میخوام از نظر #ایمان نقطه قوتش باشم قدم به قدم با هم و در کنار هم سختی ها رو به جون بخریم و #جان و #مالمون رو فدای #دینمون بکنیم....
😍انگار داشت #حرف_دل من رو میزد اینها #اهداف من بود که از زبون یکی دیگه شنیده میشد گفت خوب حالا میخوام بدونم واقعا شما با من همراه و همدل هستید....؟
گفتم الان وقتشه که یه چشمه از اون همه درسی که استادها برام تلاش کردن و بهم #آموزش دادن رو رو کنم
💫بسم الله الرحمن الرحیم
چندین حدیث و آیه در مورد #جهاد در راه الله گفتم و هدف ما و وظیفه شرعی ما نسبت به #دین و #اهدافمون رو بیان کردم و گفتم که #هدف از وجود انسان #عبادت برای الله تعالی هستش و لا غیر ... و هر هدفی غیر از این هدف در زندگی داشته باشی #باطل هست و #نابود خواهد شد...
☝️🏼️همانند قول الله تعالی
📖وقل جاء الحق وزهق الباطل ان الباطل کان زهوقا
😊میتونستم #احساس کنم که خیلی خیلی خوشحال شد و نمیدونست چی بگه اصلا حتی راه رفتنش هم تغییر کرد...
گفت فکر نمیکردم تا این حد #خوب و فهمیده باشی منم گفتم ما اینیم دیگه یه لحظه مکث کرد انتظار نداشت این حرف رو بزنم ولی گفت آره و با صدای بلند خندید، طوری که صداش رفت پیش مادرم و خواهرم اونها هم متوجه شدن....
رسیدیم به خونه مادرم هر چی اصرار کردیم نیومد داخل گفت بر میگردم...
😢خونه اونها از ما خیلی دور بود و ماشین هم نیاورده بود میخواست با پای پیاده برگرده نصف شب هم که هیچ ماشینی نبود.
😍این #هیکل درشت مال #ورزشکار بود دیگه خداحافظی کرد و رفت تا سفره رو انداختیم #ذکر خوندم...
❤️اللهم انک عفو تحب العفو فاعفو عنی
همه اش ورد زبانم بود....
با هم سحری خوردیم و حرف زدیم و #اذان گفتن و رفتم #نماز خوندم و.....
✍🏼 #ادامه_دارد... ان شاءالله
@Ba_khodabash1
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
❤️ #نسیم_هدایت 💌 #قسمت_یازدهم ✍🏼خوابم برد مادرم اومد صدام زد و گفت بلند شو نماز عشا رو بخون
❤️ #نسیم_هدایت
💌 #قسمت_دوازدهم
✍🏼صبح زود بلند شدم برای #مدرسه نمیدونم چرا اصلا #خسته نبودم و #احساس کسالت نمیکردم با وجود اینکه شبش اصلا نخوابیدم این به خاطر حلاوت و ششیرینی #ایمان بود که در وجودم رخنه کرده بود...
والله به خاطر #دین الله هر کاری میکردم و یک ذره احساس خستگی و سستی نمیکردم...
❤️من با قلبم با زبانم و با بدنم ایمان رو قبول کردم به همین خاطر احساس خستگی نمیکردم
🌔ایام رمضان داشت میگذشت و من با آقا مصطفی روزگار خوبی رو میگذروندیم و هر شب با هم میرفتیم #مسجد و باهم بر میگشتیم و آقا مصطفی حرفهای #بامزه میزد اما قبل از اینکه من بخندم خودش میخندید روز جشن #فطر رسید توی این مدت که #ایمان آورده بودم همیشه شب قبل از عید خوابم نمیبرد...
اون شب هم مثل شبهای قبل خوابم نمیبرد ، صبحش بهترین لباسم رو برای #جشن پوشیدم و خودم رو مرتب کردم اما کسی نیومد دنبالم واسه #نماز_عید منم که نمیتونستم با این لباس و #چادر رو این اوضاع برم بیرون....
😢یکم که گذشت و کامل از اومدن آقا مصطفی نا امید شدم یه دفعه زنگ در رو زدن و مادرم در رو باز کرد یه صدای قشنگی اسم من رو برد اه #چشم_عسلی اومده دنبالم.....😍
گفت که #نماز بیرون از مسجد بر گزار میشه عجله عجله #چادرم رو پوشیدم خواهرم هم با ما اومد و رفتیم واسه نماز ؛ حرف آقا مصطفی خیلی برو داشت خیلی ها طرفدارش بودن طوریکه توی همون صف اول براش جا باز کردن بعد از نماز و خطبه همه از یکدیگه حلالیت خواستن و هم دیگرو در آغوش میگرفتن...
😍چه #صحنه قشنگی منم که هیچ وقت کم نمی آوردم با وجود اینکه خیلیها رو نمیشناختم اما میرفتم بغل میکردم و بوس میکردم و حلالیت میخواستم....
😍یه دفعه بین جمعیت چشمم خورد به دو تا چشم خوشکل اه بازم چشم عسلی خودمونه منتظر منه اشاره کرد برم پیشش...
سلام کردم و جوابم رو داد گفت که به هیچ کس #تبریک عید رو نگفته و میخواد من اولین نفر باشم یه جعبه شیرینی آورد و گفت اولین جشن رو که کنار هم بودیم مبارک میخوام خودم اولین شیرینی رو بهت بدم...
🍰در شیرینی رو باز کرد و وای بازم شیرینی گردوئی من خیلی دوسش دارم تشکر کردم و چشمام رو مهربونی کردم و یه جوری نگاهش کردم که دلش آب شد بعد شیرینی خوردم...
😳هنوز دو تا نخورده بودم که سیل جمعیت وقتی فهمیدن ما شیرینی میخوریم به طرف ما اومد....
😭گفتم من به کسی نمیدم من شیرینی گردویی دوست دارم خندید گفت آره میدونم به همین خاطر چند تا جعبه گرفتم میدونستم به کسی نمیدی شیرینی رو بین همه پخش کرد و با همه روبوسی کرد و میخندید طوری که صدای خنده اش بین اون همه جمعیت مشخص بود....
منو خواهرم هر جوری بود جلو جای خودمون رو باز کردیم و جلو نشستیم تا چندتا از خواهران رو برسونیم شیرینی رو عقب گذاشته بودم که یه دفعه خواهران پیداش کردن و با بچه هاشون همه رو از دم از لبه تیغ رد کردن و هیچی نموند داشتم میترکیدم از ناراحتی آقا مصطفی کنار چشمی نگام میکرد و ریز ریز میخندید...
😡
همه رو رسوندیم دم در و تشکر کردن و خدا حافظی توی مسیر یک کلمه هم حرف نزدم ناراحت بودم آخه شیرینی مردم رو خورده بودن ما هم رسیدیم دم در و خداحافظی کردم و رفتم داخل...
داشتیم خونه رو آماده اومدن مهمونا میکردیم که زنگ زدن و مادرم در رو باز کرد نمیدونم چرا احساس میکردم چشم عسلیه حدسم درست بود خودش بود...
منم از گوشه دیوار یواشکی نگاش میکردم داشتن از پله ها میومدن بالا منم هول شدم و خودم رو جمع و جور کردم اومدن تو منم سلام کردم فهمیدم یه چیزی دستشه ، آخی واسه منه منم به خاطر اینکه دلش رو آب کنم یه خنده ژکوندی زدم و نگاش کردم طوری که کامل فهمیدم دلش تکون خورد و گفت رفتم برات شیرینی خریدم...
😍گفتم جدی زودی از دستش قاپیدم و بازش کردم شروع کردم به خوردن گفت #کادوی اصلیت اینجاست تو جیبم گفتم چیه گفت نمیدم بهت تا اسمم رو صدا بزنی...
@BA_KHODABASh1
🙈منم که روم نمیشد قشنگ کنار چشمی #نگاه کردم ببینم کدوم جیبش باد کرده جیب سمت چپش بود رفتم زودی دست کردم تو جیبش هر چند سعی کرد بهم نده اما من بیرونش آوردم آخی یه #شاخه_گل بود و با یه جعبه #طلا
بازش کردم و یه انگشتر خوشمل توش بود #انگشتر ستاره ای بود💍
گفتم ممنونم زودی دستم کردم و رفتم بازم شیرینی خوردم چقد خندید صداش توی خونه پیچید... مگه من #خنده دارم😒
@BA_KHODABASh1
✍🏼 #ادامه_دارد... ان شاءالله
📌آیا #امام_زمان (عج) دین_جدیدی
می آورند⁉️
✅آیت الله امینی می فرماید:
☘قطعا مراد از احادیث این نیست که امام زمان(عج) دین اسلام را #نسخ کند و دین جدیدی ارائه کند، چراکه #دین_اسلام ، آخرین دین و #پیامبر_اسلام ،آخرین پیامبر الهی است. در بسیاری از احادیث به این مطلب تصریح شده است که حضرت مهدی(عج) از #دین و #قرآنی که بر جدش پیامبر(ص) #نازل_شده دفاع می کند.
💫پیامبر(ص) می فرماید: «الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِی وَ سُنَّتُهُ سُنَّتِی یُقِیمُ النَّاسَ عَلَی مِلَّتِی وَ شَرِیعَتِی وَ یَدْعُوهُمْ إِلَی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل» [3]
✨قائم از #فرزندان من و #هم_نام و هم #کنیه من است. خوی او، خوی من و رفتارش، رفتار من است. مردم را به #طاعت و #دین من وادار می نماید و به #قرآن ، دعوتشان می کند. [4]
☘و نیز در روایت دیگری از پیامبر(ص) وارد شده است که: «یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ یَعْمَلُ بِسُنَّتِی» [5]
☘یکی از اهل بیت من قیام می کند و به سنت و روش من عمل می نماید.
✳️بنابر این به تصریح این روایات، در زمان امام زمان(عج)، دین همان دین #اسلام و قرآن همان قرآن #نازل_شده بر پیامبر اسلام خواهد بود.
🔰با توجه به این نکته باید گفت که:
☘در زمان غیبت #بدعت هایی در دین گذاشته می شود و احکامی از قرآن و اسلام، بر طبق میل مردم #تأویل و #تفسیر می شود.
☘بسیاری از احکام و حدود چنان فراموش می شود که گویا اصلا از اسلام نبوده است.
بسیاری از مسلمانها #ارکان اسلام را رها می کنند و به #ظواهر آن اکتفا می کنند.
☘از اسلام، جز #نماز و #روزه و #اجتناب از نجاسات، چیزی نمی دانند. در بازار و کوچه و خیابان و خانه، اثری از از اسلامشان پیدا نیست. #اخلاقیات و #دستورات_اجتماعی را اصلا از اسلام، محسوب نمی کنند. محرمات الهی را با حیله های گوناگون و تأویلات صوری جایز می شمرند و از ادای حقوق واجب خودداری می کنند.
✅طبیعی است که در چنین اوضاعی، اگر امام زمان(عج) ظهور کند و به #ابطال_بدعت ها بپردازد و احکام و قوانین اسلام را به طور کامل و با تمام ابعاد اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و ... به اجراء بگذارد و حدود اسلامی را بدون سهل انگاری اعمال کند، چنین دینی برای مردم، تازگی خواهد داشت و با تصوری که آنها از اسلام داشته اند، متفاوت خواهد بود.
📚 [1] - بحارالانوار، ج 52، ص 353. [2] - بحارالانوار، ج 52، ص 338، باب 27 [3] بحار ج 51، ص 73 باب 1. [4] - اثبات الهداة، ج 7، ص 52. [5] - بحارالانوار، ج 51، ص 82. [6] - بحارالانوار، ج 51، ص30. [7] - منبع کتاب دادگستر جهان، ص 323-328
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
📌آیا #امام_زمان (عج) دین_جدیدی
می آورند⁉️
✅آیت الله امینی می فرماید:
☘قطعا مراد از احادیث این نیست که امام زمان(عج) دین اسلام را #نسخ کند و دین جدیدی ارائه کند، چراکه #دین_اسلام ، آخرین دین و #پیامبر_اسلام ،آخرین پیامبر الهی است. در بسیاری از احادیث به این مطلب تصریح شده است که حضرت مهدی(عج) از #دین و #قرآنی که بر جدش پیامبر(ص) #نازل_شده دفاع می کند.
💫پیامبر(ص) می فرماید: «الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِی وَ سُنَّتُهُ سُنَّتِی یُقِیمُ النَّاسَ عَلَی مِلَّتِی وَ شَرِیعَتِی وَ یَدْعُوهُمْ إِلَی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل» [3]
✨قائم از #فرزندان من و #هم_نام و هم #کنیه من است. خوی او، خوی من و رفتارش، رفتار من است. مردم را به #طاعت و #دین من وادار می نماید و به #قرآن ، دعوتشان می کند. [4]
☘و نیز در روایت دیگری از پیامبر(ص) وارد شده است که: «یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ یَعْمَلُ بِسُنَّتِی» [5]
☘یکی از اهل بیت من قیام می کند و به سنت و روش من عمل می نماید.
✳️بنابر این به تصریح این روایات، در زمان امام زمان(عج)، دین همان دین #اسلام و قرآن همان قرآن #نازل_شده بر پیامبر اسلام خواهد بود.
🔰با توجه به این نکته باید گفت که:
☘در زمان غیبت #بدعت هایی در دین گذاشته می شود و احکامی از قرآن و اسلام، بر طبق میل مردم #تأویل و #تفسیر می شود.
☘بسیاری از احکام و حدود چنان فراموش می شود که گویا اصلا از اسلام نبوده است.
بسیاری از مسلمانها #ارکان اسلام را رها می کنند و به #ظواهر آن اکتفا می کنند.
☘از اسلام، جز #نماز و #روزه و #اجتناب از نجاسات، چیزی نمی دانند. در بازار و کوچه و خیابان و خانه، اثری از از اسلامشان پیدا نیست. #اخلاقیات و #دستورات_اجتماعی را اصلا از اسلام، محسوب نمی کنند. محرمات الهی را با حیله های گوناگون و تأویلات صوری جایز می شمرند و از ادای حقوق واجب خودداری می کنند.
✅طبیعی است که در چنین اوضاعی، اگر امام زمان(عج) ظهور کند و به #ابطال_بدعت ها بپردازد و احکام و قوانین اسلام را به طور کامل و با تمام ابعاد اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و ... به اجراء بگذارد و حدود اسلامی را بدون سهل انگاری اعمال کند، چنین دینی برای مردم، تازگی خواهد داشت و با تصوری که آنها از اسلام داشته اند، متفاوت خواهد بود.
📚 [1] - بحارالانوار، ج 52، ص 353. [2] - بحارالانوار، ج 52، ص 338، باب 27 [3] بحار ج 51، ص 73 باب 1. [4] - اثبات الهداة، ج 7، ص 52. [5] - بحارالانوار، ج 51، ص 82. [6] - بحارالانوار، ج 51، ص30. [7] - منبع کتاب دادگستر جهان، ص 323-328
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
هدایت شده از تبلیغات سـیـــTⓥــــنـما
بالاخره یکی از رازهای عجیب ثروتمند شدن فاش شد که برای هزاران نفر پس از عمل به این راز مهم، معجزه های مالی رخ داده است💰جالبه که من به #دین و #مذهب هیچ اعتقادی نداشتم ولی کاری که توی این کانال میگه رو انجام دادم و زندگیم زیرو رو شده💯🎯
این راز کیماگری جذبِ ثروت است که اخیرا در کشور ما از زبان بومیان و شمن های هاوایی مطرح می شود و طرفداران زیادی پیدا کرده، 1400 سال پیش در دین مبین اسلام بیان شده و حقیقت این است که این راز سربه مهر، یک سنت الهی قوی در این عالم است که خداوند 14 قرن پیش در کتاب آسمانی قرآن، آنرا برای جذب رزق و برکت و قدرت و ثروت امروز ما بیان نموده است؛ اطلاعات بیشتر این معجزه در پست کانال زیر:
👇
https://eitaa.com/raaze4fasl/493
#دشواری #حفظ #دین
در آن دوران پر مخاطره با امتحانات دشوار، مؤمنان حقیقی از افراد سست ایمان باز شناخته میشوند.
🌴به تعبیر زیبای علی بن موسی (ع) که میفرمایند:
«یُفْتَنُون کمّا یُفْتَنُ الذَهَب، یُخْلَصُونَ کَما یُخِلُ الذَهَبْ» (19)
آزمایشی، همچون آزمایش طلا ، خالص شدنی مانند خالص شدن طلا.
🌴بنا به گفته حضرتش (ع)، مؤمنان با تحمل سختیها، چون طلا گداخته شده و مانند طلای ناب از ناخالصیها پاک میگردند.
دشواری این امتحان به حدّی است که حتّی معتقدان به ولایت و امامت نیز ممکن است از لغزش مصون نباشند.
🌴بر این اساس، امام رضا (ع) سفارش به صبر مینمایند.
«اِنَّ اللهَ ـ جَلَّ ذِکْرُه ـ اَخَذَ میثاقَ اَوْلِیائِنا بِالصَّبْر» (20)
خداوند متعال، از اولیای ما برای شکیبایی بر حکومتهای باطل، پیمان گرفته است. تو نیز در برابر حکم پروردگارت شکیبایی پیشه کن.
🌴✅ #اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
💢#انسان_ذلیل_نمیشود
⭕️گدایی محبت انسان را #ذلیل میکند
در اخلاق اسلامی به #محبت به دیگران سفارش زیادی شده و حتی روشهای آن در احادیث آمده است که برای #جلب محبت دیگران چه رفتارها و اعمالی می بایست انجام داد.
⭕️اما انسان مومن، حق ندارد برای جلب محبت دیگران خود را #ذلیل و #کوچک کند. بعضی ها معنا و تفاوت ذلت با تواضع را باهم اشتباه میگیرند.
مومن، #محبت_را_گدایی_نمیکند و خود را به ذلیل شدننمیکشاند.
⭕️امام صادق(ع):
خداوند اختيار همه #كارها را به مؤمن داده اما اين اختيار را به او نداده است كه #ذليل باشد.
مؤمن از كوه محكم تر است، زيرا از #كوه با ضربات تيشه كم مى شود اما با هيچ وسيله اى از #دين مؤمن نمى توان كاست.
📚تهذيب الاحکام ج6، ص179، ح367
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
#دشواری #حفظ #دین
در آن دوران پر مخاطره با امتحانات دشوار، مؤمنان حقیقی از افراد سست ایمان باز شناخته میشوند.
🌴به تعبیر زیبای علی بن موسی (ع) که میفرمایند:
«یُفْتَنُون کمّا یُفْتَنُ الذَهَب، یُخْلَصُونَ کَما یُخِلُ الذَهَبْ» (19)
آزمایشی، همچون آزمایش طلا ، خالص شدنی مانند خالص شدن طلا.
🌴بنا به گفته حضرتش (ع)، مؤمنان با تحمل سختیها، چون طلا گداخته شده و مانند طلای ناب از ناخالصیها پاک میگردند.
دشواری این امتحان به حدّی است که حتّی معتقدان به ولایت و امامت نیز ممکن است از لغزش مصون نباشند.
🌴بر این اساس، امام رضا (ع) سفارش به صبر مینمایند.
«اِنَّ اللهَ ـ جَلَّ ذِکْرُه ـ اَخَذَ میثاقَ اَوْلِیائِنا بِالصَّبْر» (20)
خداوند متعال، از اولیای ما برای شکیبایی بر حکومتهای باطل، پیمان گرفته است. تو نیز در برابر حکم پروردگارت شکیبایی پیشه کن.
🌴✅ #اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
#دشواری #حفظ #دین
در آن دوران پر مخاطره با امتحانات دشوار، مؤمنان حقیقی از افراد سست ایمان باز شناخته میشوند.
🌴به تعبیر زیبای علی بن موسی (ع) که میفرمایند:
«یُفْتَنُون کمّا یُفْتَنُ الذَهَب، یُخْلَصُونَ کَما یُخِلُ الذَهَبْ» (19)
آزمایشی، همچون آزمایش طلا ، خالص شدنی مانند خالص شدن طلا.
🌴بنا به گفته حضرتش (ع)، مؤمنان با تحمل سختیها، چون طلا گداخته شده و مانند طلای ناب از ناخالصیها پاک میگردند.
دشواری این امتحان به حدّی است که حتّی معتقدان به ولایت و امامت نیز ممکن است از لغزش مصون نباشند.
🌴بر این اساس، امام رضا (ع) سفارش به صبر مینمایند.
«اِنَّ اللهَ ـ جَلَّ ذِکْرُه ـ اَخَذَ میثاقَ اَوْلِیائِنا بِالصَّبْر» (20)
خداوند متعال، از اولیای ما برای شکیبایی بر حکومتهای باطل، پیمان گرفته است. تو نیز در برابر حکم پروردگارت شکیبایی پیشه کن.
🌴✅ #اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
#پیشگویی_حضرت_علی(ع)_از_حوادث_آینده
✅ پیشگویى (حضرت علی ع) از حوادث آینده
#قسمت_اول 1⃣
✍️حقایق پنهان براى اهل #بصیرت آشکار، و راه #حق براى اشتباه کنندگان نمایان شد، و #قیامت پرده از چهره برداشت، و #نشانه_هاى آن براى صاحب فراست ظاهر گشت.
چه شده که شما را پیکرهایى بى جان، و جانهایى بى پیکر، و #عابدانى بى صلاح، و #تاجرانى بى سود، و #بیدارانى خواب، و #حاضرانى غایب، و #ناظرانى کور، و #شنوندگانى کر، و #گویندگانى لال مشاهده مى کنم؟!
#دولت_ضلالت بر محور خود به پا شده، و با #شاخه_هایش همه جا پراکنده گردیده، شما را با #کیل خود وزن مى کند، و با همه دست خود بر سرتان مى کوبد، #پرچمدار این #حکومت از #دین خارج است، و بر سکّوى #گمراهى ایستاده، 👈آن زمان از شما جز به مانند باقیمانده ته دیگ، یا به مثل خرده دانه اى که در ته بقچه مانده چیزى باقى نماند.
▶️ ادامه دارد...
📚بخشی از خطبه 107 نهج البلاغه
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
#پیشگویی_حضرت_علی(ع)_از_حوادث_آینده
✅ پیشگویى (حضرت علی ع) از حوادث آینده
#قسمت_اول 1⃣
✍️حقایق پنهان براى اهل #بصیرت آشکار، و راه #حق براى اشتباه کنندگان نمایان شد، و #قیامت پرده از چهره برداشت، و #نشانه_هاى آن براى صاحب فراست ظاهر گشت.
چه شده که شما را پیکرهایى بى جان، و جانهایى بى پیکر، و #عابدانى بى صلاح، و #تاجرانى بى سود، و #بیدارانى خواب، و #حاضرانى غایب، و #ناظرانى کور، و #شنوندگانى کر، و #گویندگانى لال مشاهده مى کنم؟!
#دولت_ضلالت بر محور خود به پا شده، و با #شاخه_هایش همه جا پراکنده گردیده، شما را با #کیل خود وزن مى کند، و با همه دست خود بر سرتان مى کوبد، #پرچمدار این #حکومت از #دین خارج است، و بر سکّوى #گمراهى ایستاده، 👈آن زمان از شما جز به مانند باقیمانده ته دیگ، یا به مثل خرده دانه اى که در ته بقچه مانده چیزى باقى نماند.
▶️ ادامه دارد...
📚بخشی از خطبه 107 نهج البلاغه
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
#داستان_های_اخلاقی
✍️مردی سالها در آرزوی دیدن #امام_زمان (عج) بود و از اینکه توفیق پیدا نمی کرد امام را ببیند، رنج می برد. مدّت ها ریاضت کشید.شبها بیدار می ماند و #دعا و راز و نیاز می کرد.معروف است، هرکس بدون وقفه، چهل شبِ چهارشنبه به مسجد سهله (کوفه) برود و نماز مغرب و عشاء خود را آنجا بخواند، سعادت تشرّف به محضر امام زمان(عج) را خواهد یافت.این مرد عابد مدّت ها این کار را هم کرد، ولی باز هم اثری ندید. (ولی به خاطر این عبادتها و شب زنده داری ها و... صفا و نورانیت خاصّی پیدا کرده بود).تا اینکه روزی، به او الهام شد:
🔸«الان حضرت بقیة الله(عج)، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمردی قفل ساز نشسته است. اگر می خواهی او را ببینی، به آنجا برو!»او حرکت کرد، و وقتی به آن مغازه رسید، دید حضرت مهدی(عج) آن جا نشسته و با آن پیرمرد گرم گفت و گو هستند.
اینک ادامه داستان از زبان آن شخص:
🔹به امام(عج) سلام دادم. حضرت جواب سلامم را داد و به من اشاره کرد که اکنون ساکت باش و تماشا کن!در این حال دیدم پیرزنی که ناتوان بود، عصا به دست و با قد خمیده وارد مغازه شد، و قفلی را نشان داد و گفت:
🔸آیا ممکن است برای #رضای_خدا ، این قفل را سه ریال از من بخرید؟ من به این سه ریال پول احتیاج دارم.پیرمرد قفل ساز، قفل را نگاه کرد و دید قفل، بی عیب و سالم است. گفت: مادر، چرا مال مسلمانی را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل تو اکنون هشت ریال ارزش دارد. من اگر بخواهم سود کنم، به هفت ریال می خرم.زیرا در این معامله، بیش از یک ریال سود بردن، بی انصافی است. اگر می خواهی بفروشی، من هفت ریال می خرم، و باز تکرار می کنم که قیمت واقعی آن هشت ریال است، من چون کاسب هستم و باید نفع ببرم، یک ریال ارزان تر خریداری می کنم.
پیرزن ابتدا باور نکرد و گفت: هیچکس این قفل را سه ریال از من نخرید.
🔸تو اکنون میخواهی هفت ریال از من بخری..؟! به هرحال پیرمرد قفل ساز، هفت ریال به آن زن داد و قفل را خرید.وقتی پیرزن رفت،امام زمان(عج) خطاب به من فرمودند:مشاهده کردی؟! این گونه باشید تا من به سراغ شما بیایم. ریاضت و سیر و سلوک لازم نیست. مسلمانی را در عمل نشان دهید تا من شما را یاری کنم.از بین همه افراد این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کردم. چون او #دین دارد و #خدا را می شناسد.از اول بازار، این پیرزن برای فروش قفلش، تقاضای سه ریال کرد، امّا چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه سعی کردند از او ارزان بخرند و هیچکس حاضر نشد حتی سه ریال از او بخرد. درحالی که این پیرمرد به هفت ریال خرید. به خاطر همین انسانیت و #انصافِ این پیرمرد،هر هفته به سراغش می آیم و با هم گفت و گو میکنیم.
امیر مؤمنان علی (ع) :
«هر کس با مردم به انصاف رفتار کند خداوند بر عزتش بیفزاید». (بحارالانوارج۷۲، ص۳۳.)
📚کیمیای محبت
رمز مشرّف شدن به محضر امام زمان(عج)، ص۱۴
عنایات حضرت مهدی(ع) به علما و طلاب، ص۲۰۴-۲۰۲
سرمایه سخن، ج۱
ملاقات با امام عصر، ص۲۶۸
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
#داستان_های_اخلاقی
✍️مردی سالها در آرزوی دیدن #امام_زمان (عج) بود و از اینکه توفیق پیدا نمی کرد امام را ببیند، رنج می برد. مدّت ها ریاضت کشید.شبها بیدار می ماند و #دعا و راز و نیاز می کرد.معروف است، هرکس بدون وقفه، چهل شبِ چهارشنبه به مسجد سهله (کوفه) برود و نماز مغرب و عشاء خود را آنجا بخواند، سعادت تشرّف به محضر امام زمان(عج) را خواهد یافت.این مرد عابد مدّت ها این کار را هم کرد، ولی باز هم اثری ندید. (ولی به خاطر این عبادتها و شب زنده داری ها و... صفا و نورانیت خاصّی پیدا کرده بود).تا اینکه روزی، به او الهام شد:
🔸«الان حضرت بقیة الله(عج)، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمردی قفل ساز نشسته است. اگر می خواهی او را ببینی، به آنجا برو!»او حرکت کرد، و وقتی به آن مغازه رسید، دید حضرت مهدی(عج) آن جا نشسته و با آن پیرمرد گرم گفت و گو هستند.
اینک ادامه داستان از زبان آن شخص:
🔹به امام(عج) سلام دادم. حضرت جواب سلامم را داد و به من اشاره کرد که اکنون ساکت باش و تماشا کن!در این حال دیدم پیرزنی که ناتوان بود، عصا به دست و با قد خمیده وارد مغازه شد، و قفلی را نشان داد و گفت:
🔸آیا ممکن است برای #رضای_خدا ، این قفل را سه ریال از من بخرید؟ من به این سه ریال پول احتیاج دارم.پیرمرد قفل ساز، قفل را نگاه کرد و دید قفل، بی عیب و سالم است. گفت: مادر، چرا مال مسلمانی را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل تو اکنون هشت ریال ارزش دارد. من اگر بخواهم سود کنم، به هفت ریال می خرم.زیرا در این معامله، بیش از یک ریال سود بردن، بی انصافی است. اگر می خواهی بفروشی، من هفت ریال می خرم، و باز تکرار می کنم که قیمت واقعی آن هشت ریال است، من چون کاسب هستم و باید نفع ببرم، یک ریال ارزان تر خریداری می کنم.
پیرزن ابتدا باور نکرد و گفت: هیچکس این قفل را سه ریال از من نخرید.
🔸تو اکنون میخواهی هفت ریال از من بخری..؟! به هرحال پیرمرد قفل ساز، هفت ریال به آن زن داد و قفل را خرید.وقتی پیرزن رفت،امام زمان(عج) خطاب به من فرمودند:مشاهده کردی؟! این گونه باشید تا من به سراغ شما بیایم. ریاضت و سیر و سلوک لازم نیست. مسلمانی را در عمل نشان دهید تا من شما را یاری کنم.از بین همه افراد این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کردم. چون او #دین دارد و #خدا را می شناسد.از اول بازار، این پیرزن برای فروش قفلش، تقاضای سه ریال کرد، امّا چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه سعی کردند از او ارزان بخرند و هیچکس حاضر نشد حتی سه ریال از او بخرد. درحالی که این پیرمرد به هفت ریال خرید. به خاطر همین انسانیت و #انصافِ این پیرمرد،هر هفته به سراغش می آیم و با هم گفت و گو میکنیم.
امیر مؤمنان علی (ع) :
«هر کس با مردم به انصاف رفتار کند خداوند بر عزتش بیفزاید». (بحارالانوارج۷۲، ص۳۳.)
📚کیمیای محبت
رمز مشرّف شدن به محضر امام زمان(عج)، ص۱۴
عنایات حضرت مهدی(ع) به علما و طلاب، ص۲۰۴-۲۰۲
سرمایه سخن، ج۱
ملاقات با امام عصر، ص۲۶۸
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨