عزیزان ان شا الله بعد از خاطرات اربعین یه رمان مستند و جذاب با موضوعی متفاوت داریم😊
با هم همراه باشیم👌
#خاطرات_اولین_اربعین
#قسمت_دوازدهم
بالاخره با کلی ذکر و دعا رسیدیم کربلا...
شب شده بود...
به خاطر ترافیک راننده جایی پیادمون کرد که پیاده تا حرم سه ساعتی فاصله بود...
خسته بودیم و گرسنه...
به عارفه کمی تنقلات دادم تا آروم بشه...
راه افتادیم سمت حرم...
دیگه اشتیاق به لب رسیده بود ولی هر چی می رفتیم نمی رسیدیم ...
توی مسیر خیلی از موکب ها جمع کرده بودن و مثل این سالها نبود تا چند روز بعد از اربعین هم باشن....
بعد از یک ساعت و یک ساعت و نیم پیاده روی رسیدیم تنها موکب ایرانی که مونده بود و داشت شام می داد...
هیچ وقت اون عدس پلو رو یادم نمیره غذای ایرانی برای من که چند روز غذا ندیده بودم یه توان مضاعف بود و حس خوب که باید توی موقعیتش باشی حسش را بفهمی...
بعد از عدس پلو انگار انرژی تزریق کرده باشن توی رگهام سرعتمون چند برابر شد...
یک ساعتی رفتیم هنوز به حرم نرسیده بودیم که پیرمرد همراهمون گفت جلوتر از این جایی برای اسکان الان پیدا نمیشه و همین اطراف باید جایی پیدا کنیم.
گوشه ی خیابون ایستادیم تا یه مکان برای اسکان پیدا کردیم البته اینم بگم خانواده های عراقی بودن که خیلی اصرار کردن بریم خونشون ولی اون موقع واقعا امنیت نبود و اینکه ما تنها بودیم همسرم با وجود ما ترجیح داد همون فندق بگیریم.
هر چند که لطف مردم عراقی را کم ندیدیم همین سال گذشته این موقع مهمون خونه هاشون بودیم اما با شرایط اون زمان باید احتیاط می کردیم.
وسایلمون را که جا دادیم راهی حرم شدیم و چه حرمی...
وقتی قراره برای اولین بار بری یه جایی دیدن یه شخص خیلی مهم دیدین چه حالی هستیم؟!
من همچین حالی داشتم...
یه نگاه به خودم می انداختم میدیدم نه لایق وصل و نه لایق دیدار!
یه نگاه به حرم می انداختم می دونستم ارباب کریم و دلبر ستار!
هنوز به بین الحرمین نرسیده بودیم و من غرق این افکار!
که بنرها و موکب های فعال کنار حرم توجهم را جلب کرد و پیام مهم و تاسف باری که می رسوندند!!!
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
6_Sangin_Hajmahdirasuli_Shab2_990703_Sarallahzanjan.mp3
30.37M
🍃و من تنها...
🍃و من اینجا...
🍃و من حسرت نشین گوشه ی خانه...
[ فوق العاده زیبا ویژه التماس دعا... ]
https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
یه نکته در مورد این قسمت از خاطرات اربعین باید توضیح بدم اینکه👇
فرقه ی شیرازی ها که همون شیعه ی انگلیسی رو رقم زدن و واقعا نه تنها اربعین که خیلی جاها رد پاشون هست چون از لحاظ مالی وابسته به انگلیس اند و تامین هستن کارشون برای جذب خیلی راحتر هست و خیلی ها حتی اصلا نمی دونن این آقا با لباس روحانیت کیه!🙄😱
اخیرا هم بزرگترین حوزه ی علمیه کربلا رو کنار حرم زدن!😱😱😱
شما فک کنین ته شاگردهای این آقا چی میشه!😐
کسی که میگه یه طلبه فقط باید درس بخونه چکار داره به اقتصاد به سیاست به فلسفه و... طلبه فقط باید درس بخونه!😡😡😡
کسی که میگه تو مجلس امام حسین با قمه بزن خودت رو و اگه بمیری ثواب هم داره!😳😳😳
کسی که امسال روضه هاش رو خیلی شیک برگزار کرد و تاکید داشت حتما بدون ماسک تشریف بیارید که خدای نکرده به امام حسین توهین نشه!😖😬😬
و از این گفته ها بسیار نقل کردن که مجال گفتنش نیست...
و شرح این غم بسیار است و بصیرت می طلبد...
اونوقت همین ها کنار حرم امام حسین(ع) موکب زده بودن چه موکبی!😡
#خاطرات_اولین_اربعین
#قسمت_سیزدهم
خیلی جالب بود که وقتی دیگه هیچ موکبی نبود این موکب های وابسته به انگلیس سه وعده صبحانه، نهار، شام با میان وعده می دادن اونم چه غذایی و چه میان وعده ای!
غذای گرم مثل چلو کباب، جوجه کباب کباب ترکی با دلستر و دوغ و نوشابه طبق ذائقه ی هر زائر!
میان وعده انواع آش و سوپ و میوه ها...!
خلاصه یه جَوی که به جان خودم توی هتل هامون هم اینجوری پذیرایی نمی کنن که اینها پذیرایی می کردن!
خیلی از جمعیت هم که مونده بودن یا تازه اومده بودن غذا نداشتن با دیدن این موکب ها چقدر خوشحال می شدن و چقدر دعا بخیرشون می کردن!
دلم گرفت تا قلب حرم نفوذ کرده بودن!
یکدفعه یاد مظلومیت پیامبر(ص)افتادم که واقعا هر چقدر هم تلاش کردن بفهمونن منافق ظاهری زیبا و خوب داره ولی باطنی پلید اما دریغا از انسانهای ساده لوحی که دینشان در گرو تکه نانی است!
موکبشون کنار در ورودی حرم امام حسین (ع)بود!
بله می شود کنار حسین(ع) بود ولی با حسین(ع) نبود!
بنرهای شخصیت های شخیصشون هم با حالتهای متفاوت معنوی و سواستفاده از احساسات مردم نسبت به سادات و روحانیت در پوزیشن های مختلف نصب داربست ها بود!
و مردم ساده لوح بی بصیرت به گمانشان از مال چه روحانی نورانی غذا تناول می کنند!
برای لحظاتی هوای موکب های ساده اما پر از معنویت خودمان را کردم!
و احساس ضعفی که چرا اینجا موکبی از ما نیست که همراه لقمه نانی کمی بصیرت بدهد!
دلم گرفت و شوق زیارتم بیشتر به شوق بصیرت گره خورد وارد حرم شدیم...
حرم حسین(ع)...
لحظه ایی که گنبد طلایی آقا را دیدم...
لحظه ایی که خیلی هاتون درک کردین...
لحظه ی ناب و خاص زندگی هر فرد...
از صمیم قلبم خواستم هر جا هستم با حسین(ع) باشم حتی مثل امسال گوشه ی خانه...
با حسین بودن را فقط کنار حرم نبینم!
هنوز داخل نرفته بودم صورتم را
برگرداندم و نگاهم گره خورد به گنبد طلایی عباس(ع)...
ناخودآگاه زمزمه کردم:
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...
سقای حسین سید و سالار نیامد...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امسال میتوانیم تمام ثواب و نورانیت پیادهروی اربعین را به دست بیاوریم!
🔻فرصت ویژه ای برای مومنین
#خاطران_اولین_اربعین
#قسمت_چهاردهم
رفتم سمت ضریح شلوغ بود ولی چون نرده گذاشته بودن داخل صف همه می تونستن زیارت کنن یک ساعتی طول کشید تا نوبت من شد...
و لحظه ی زیر قبه...
ولحظه ی وصال...
دستهای گره خورده به ضریح...
و حس ناب شش گوشه و پایین پای حضرت...
و یک دل سیر اشک برای اکبر(ع) برای غم اصغر(ع) برای حسین(ع) برای آنان که با بی بصیرتی در لشکری به اسم اسلام و به نام مسلمان، حسین(ع) را دُوردانه ی پیامبرشان را،
نه تنها کشتند که تشنه ذبح کردند!
خود را مسلمان خواندند و حضرت را خارجی!
آخر تحریف و نفوذ تا کجا!
با دستهایی که دیگر با قلبم به ضریح گره خورده بود زیر قبه اش دعا کردم خدایا بصیرتی بده که به موقع امامم را یاری کنم...
نه بصیرتی بعد از واقعه!
وحسرت از دست رفته!
دل کندن سخت است اما به همان اندازه شوق وصل دوباره اشتیاق آور...
راهی حرم حضرت عباس (ع) شدم...
و چقدر در مکانی که می دانی جای جایش بال ملائک است و قدم های حضرت زهرا(س) قدم زدن لذت بخش است...
لذتی فرا زمینی...
رسیدم به علمدار...
الان که دارم می نویسم قلبم به یاد آن لحظه تپش نه فریاد می زند!
ضریح بالا را برای خانم ها بسته بودن
رفتم سمت ضریح پایین هنوز دیوارها خاکی بودن و با معنویتی از جنس نور آغشته...
لحظات، لحظات غریبی بود...
غم عباس (ع) کم نیست...
چند روزی که کربلا بودیم هر روز خورشید با دیدار وصال می تابید هر چند که تا رسیدن به حرم باید شاهد بی بصیرتی ها می بودم و موکب هایی که همه چیز داشتند جز اندکی بصیرت! و مرا یاد همان لشکر اسلامی می انداختند که روبه روی قرآن ناطق ایستادند!
اما با گذر از کنار اینها، حس معنویت حرم و زائرهای مخلصی که با تمام وجود اولا فکرشان را خرج حسین(ع) می کردند بعد مال و جانشان رایحه ای جان افزا به روح می بخشید...
درست مثل وقت برگشت وقتی سوار اتوبوسی شدیم که راننده اش شاید به اسم سنی بود اما شعور حسینی داشت در کنار شیعه هایی که خود را شاید به اسم حسینی می خوانند و شعور یزدی می پرورانند و ندای جدایی سر می دهند قابل قیاس نیست!
روز آخر از ارباب خداحافظی نکردیم سلامی دادیم به رسم خودشان تا امید و آرزوی وصال دوباره باشد...
السلام علیک یا اباعبدالله....
درست یادم هست وقتی سوار همان اتوبوس شدیم راننده ضبط ماشینش را روشن کرد و من همراه با همان صوت که گذاشته بود به عربی و فارسی همراه مداح آرام زمزمه می کردم و اشک بدرقه ام می کرد...
پایان
والعاقبة للمتقین
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
Meysam Motiei - Kenare Ghadamhaye Jaber (128).mp3
8.47M
🍃همان صوتی که وقت برگشت اولین
سفر اربعین از کربلا داخل اتوبوس
گذاشته بودند...
و به یاد آن لحظات...
اعضای خوب کانال به مناسبت اربعین یه نظر سنجی مهم داریم📣📣📣📣
بهترین کاری که تا حالا برای امام حسین(ع) کردید چی بوده؟
شاید برای کسی این کار شما ادامه ی مسیر زندگیش باشه و یه نقشه ی راه👌
🌺🌺🌺 منتظر نظرات شما هستیم👇👇👇👇
@sadat_bahador