5.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🪴
از #پاییزگردی امروز
۱۵/آبان/۱۴۰۳
🔰 @baahaarnaranj
🪴
داغمان سرد نشده بود که بخواهد تازه شود.
قصهی ما با تو، قصهی پدرکشتگیست؛
آقای قــــــــــــــــــماربــــــــــــــاز...
#انتخاباتِ_همیشه_نحسِ_آمریکای_همیشه_نحس
۱۶/آبان/۱۴۰۳
🔰 @baahaarnaranj
🪴
وضعیت من و میزم؛ شب امتحان کارگاه ویرایش متون کودک. در حالی که تا آخر شب باید سه فصل کتاب را هم تحویل آقای «نون» بدهم :/
#بهشت_زیر_میز_مادران_است
#بچه_از_رو_موس_پاشو
🌲#وضعیت_مادری
🌦#الحمدلله_علی_کل_حال
۱۶/آبان/۱۴۰۳
🔰 @baahaarnaranj
🪴
روز ولادت بانو زینب (س) یه عیدیمون نباشه؟!
یک فروند مجله #مدام شماره ۳ با موضوع جنگ، به محض خروج از چاپخانه هدیه میدهیم باشد که رستگار شویم :)
درگوشی بگم؛ در این شماره روایتی هم از بنده خواهید خواند :)
و اما شرایط حضور در قرعهکشی. تا جمعه ساعت ۲۳:۵۹ دقیقه، قرائت یک زیارت عاشورا هدیه به شهید مدافع حرم نوید صفری که فردا سالگرد شهادتشونه. اگه هستی «لبیک یا حسین (ع)» رو برام بفرست بریم برا قرعهکشی :)
۱۷/آبان/۱۴۰۳
🔰 @baahaarnaranj
هدایت شده از تارگپ| محسن حسنزاده
هدایت شده از تارگپ| محسن حسنزاده
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۲۴
آیه
"نمیدانم دود و آتش جانشان را گرفته یا آوار؛ اما این که بالاخره یکی از این دو تا بلای جانشان شده، دلم را میسوزاند..."
اینها را "نور" میگفت؛ خواهرِ کوچکترِ آیه. آیه، دومین دخترِ یک خانوادهی هفتنفره بود.
آن شب رفته بودند خانهی عمهشان توی ضاحیه که مدتی پیششان بمانند اما موشکها، میهمانی را به هم زدند.
پدر آدمِ محکمی است اما هر چند جمله، بغض، امانش را میبُرد. میگوید برای انتخاب اسمش، بین چند تا اسم مانده بودیم؛ قرآن را باز کردیم، خط اول، کلمهی "آیه" آمده بود، اسمش را گذاشتیم آیه و حالا مثل اسمش، آیه شده.
آیه و فاطمه -دختر کوچکش- را توی یک مزار دفن کردند. همه خانواده میگویند فکرش را میکردند که توی این درگیریها شهید بدهند اما نه از بین دخترهای خانواده.
نور اینها را میگوید و گریزی میزند به ماجرای کربلا. میگوید مگر نه این که امام حسین وحیدِ فرید بود؛ فدای سرِ امام حسین: "ما هم میگوییم ما راینا الا جمیلا و لن نری الا جمیلا..."
آیه وسط درگیریهای سال ۲۰۰۰ به دنیا آمد؛ درست وقتی صهیونیستها داشتند جنوب لبنان را تخلیه میکردند. وسطِ جنگ به دنیا آمد و وسط جنگ رفت. پدرِ آیه، به اینجا که میرسد همان جملاتی را میگوید که سیدحسن، وقتِ شهادت پسرش گفت: "ارضیت یا رب؟ خذ حتی ترضی!"
-این مسیرِ ماست؛ از آن خارج نخواهیم شد و مطمئنیم که با راهنماییِ سیدالقائد پیروز میشویم...
پدرِ خانواده از شهادتِ آیه متاثر است؛ میگوید خیلی چیزها هست که دائم او را یاد آیه میاندازد؛ حتی شمارهای که توی تلفنش از آیه دارد، شده دستمایهی رنج؛ اما مرد روحیهاش را نباخته؛ قویتر شده، مصممتر شده.
مدتها قبل، یکی از آشناها آیه را خواب دیده بود که با لباسِ سفید، پرچمهای سیاهِ عزا را روی ساختمانی نصب میکند و به کسی که خواب دیده میگوید: "به خانواده و دوستانم بگو همه با هم بیایند و روضهی حضرت زهرا برگزار کنند..."
تعبیر این خواب را بعدِ شهادت آیه فهمیدند.
کوچکترین خواهر آیه که میخواهد حرف بزند، پدرش میگوید دخترم وقت حرف زدن از آیه، گریهاش میگیرد؛ از چهرهی گریانِ دخترم عکس نگیرید؛ نمیخواهیم دشمن اشکهای دخترانمان را ببیند.
خواهر آیه میگفت خواهرش را توی خواب دیده که بهش گفته ۳۰۰ ثانیه بعدِ انفجار شهید شده اما فاطمه، دخترِ کوچکش زنده بوده، گریه میکرده و کمی بعدتر شهید شده.
میگفت مطمئن است که مادر، قبلِ دختر شهید شده.
حرفهایمان میرسد به سیدحسن. نور میگوید شهادت سیدحسن، مثل صاعقه بود. سیدحسن که شهید شد، ما داغِ خواهرمان را فراموش کردیم؛ نه فقط ما، همه شهیددادهها فکر و ذکرشان سیدحسن بود. نور میگوید جانِ همهی ما فدای سیدحسن.
این روزها خانواده نمیتوانند بروند سرِ مزار آیه و فاطمه توی میسالجبل و این آزارشان میدهد اما الحمدلله از دهانِ کوچک و بزرگشان نمیافتد.
آدمیزاد این زنها را که میبیند، امیدوار میشود. این زنها، یک نسلِ پاکیزهی منتقم تربیت میکنند؛ آینده، روشن است...
محسن حسنزاده |
دوشنبه | ۳۰ مهر ۱۴۰۳ |
#لبنان #بیروت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
@targap
@ravina_ir
|بهارنارنج|
📌 #لبنان بیروت، ایستاده در غبار - ۲۴ آیه "نمیدانم دود و آتش جانشان را گرفته یا آوار؛ اما این که با
🪴
روایتهای تروتمیز از لبنان میخواهید بیایید کانال محسن حسنزاده. دو ماهی میشود توی بیروت و اطراف میچرخد و روایت میکند. باسواد است. خوب مینویسد. خیلی خوب.
|بهارنارنج|
این فاطمه است. دختر آیه. هردوتایشان توی بمباران ضاحیه شهید شدند؛ زیر آوار.