eitaa logo
بابا رکن‌الدین شیرازی
27 دنبال‌کننده
28 عکس
9 ویدیو
16 فایل
محفل فصوص، در مقبره جناب بابارکن‌الدین اگر فایل‌ها مشکلی داشت، به کانال تلگرام به نام baba_rokna مراجعه کنید. @samanmasoomi
مشاهده در ایتا
دانلود
بزرگترین اهدافمان را که تخیل می‌کنیم، هنوز با آنچه سردار سلیمانی، در سال‌های پیش از شهادتش انجام داد، قابل مقایسه نیست؛ بلکه بعد از شهادتش، کاری کرد کارستان و زندگی بسیاری از ما را، تغییر داد. اما... اما در وصیت‌نامه‌اش می‌گوید «من از و جاماندگی، سر به بیابان‌ها گذارده‌ام؛ من به از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان میروم.» شهید عزیز! تو دنبال به چه بودی؟ چه افق بلندی را می‌دیدی؟ کدام امید، باعث شده که خود را رسوا و جامانده بدانی؟ چشم مرا هم بینا کن🤲 سردار در ادامه‌ی وصیت‌نامه‌اش می‌گوید: «کریم، حبیب، به کَرَمت دل بسته‌ام، تو خود میدانی دارم. خوب میدانی جز تو را نمی‌خواهم. مرا به خودت کن.»
No_07_4010311.3gpp
18.33M
نکاتی از «نصوص الخصوص فی ترجمة الفصوص» جلسه ۷ ◀️ وجه تسمیه «انسان» و «خلیفه» 📜 (فسمی هذا المذکور إنسانا و خلیفة ... علی خزانة الآخرة ختما ابدیا)
No_08_4010318.3gpp
21.31M
نکاتی از «نصوص الخصوص فی ترجمة الفصوص» جلسه ۸ ◀️ توصیه و تذکری سلوکی 📜 (فظهر جميع ما في الصّورة الإلهيّة ... فلو لا أنّ‌ نشأتهم تعطي ذلك ما قالوا في حقّ‌ آدم ما قالوه)
کتابی که امروز ، سه جمله از آن خوانده شد: دامگه راه و رهزن‌های سلوک: آسیب شناسی حالات و بیان آفات تجارب عرفانی از منظر ابن عربی ترجمه و شرح رساله «ما لایعول علیه» ابن‌عربی
No_09_4010325.mp3
17.71M
نکاتی از «نصوص الخصوص فی ترجمة الفصوص» جلسه ۹ ◀️ تکمیل بحث هفته‌ی قبل (توصیه و تذکری سلوکی) ◀️ آغاز بحث مهم «امور کلی» 📜 (ما قالوا في حقّ‌ آدم ما قالوه و هم لا يشعرون ... بل هو عينها لا غيرها، أعني أعيان الموجودات العينيّة)
No_10_4010401.mp3
16.46M
نکاتی از «نصوص الخصوص فی ترجمة الفصوص» جلسه ۱۰ ◀️ «امور کلی» 📜 (ثمّ‌ نرجع إلى الحكمة فنقول ... و لا برحت معقولة)
در فص اول فصوص، از «جامعیت انسان» سخن گفتیم. در این متن، این «جامعیت» با نگاه به شخصیت شهید چمران، با عنوان «لابشرط» توصیف شده است. 👇 http://nedaesfahan.ir/1327/انسان-لابشرط-بشارتی-برای-وحدت-بخشی.htm
No_11_4010408.mp3
18.17M
جلسه ۱۱ ◀️ «امور کلی» ◀️ فقر و استناد وجودی 📜 (ثمّ‌ نرجع إلى الحكمة فنقول ... إلاّ كنّا نحن ذلك الوصف إلاّ الوجوب الذاتي الخاصّ‌)
No_12_4010415.3gpp
21.07M
جلسه ۱۲: 🔘 فصّ‌ حكمة إلهية في كلمة آدمية : ◀️ فقر و استناد وجودی ◀️ رویت حق در خلق 📜 (و لمّا كان استناده إلى من ظهر عنه ... فإذا شهدناه شهدنا نفوسنا و إذا شهدنا شهد نفسه.)
بی‌قرار توام و در دل تنگم گله‌هاست، آه بی‌تاب شدن، عادت کم‌حوصله‌هاست، همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب، در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست، آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد، بال وقتی قفس پرزدن چلچله‌هاست، بی‌تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است، مثل شهری که به‌روی گسل زلزله‌هاست، باز می‌پرسمت از مساله‌ دوری و عشق، و سکوت تو جواب همه‌ مساله‌هاست! فاضل نظری
✅هر کس را تا آخر بخواند متحول میشود دعای عرفه‌ی امام حسین پُر از معارف است؛ یعنی واقعاً این را من با قاطعیّت به شما عزیزان عرض میکنم و بپذیرید که هر کسی مثلاً دعای عرفه را با توجّه به بخواند، از وقتی که این دعا را شروع میکند به خواندن تا به آخرش برسد، بکلّی تغییر میکند [نسبت] به آن آدمی که قبل از خواندن دعا بود؛ ولو دَه‌بار قبلاً خوانده باشد این دعا را؛ این جور معارفی در این دعاها هست. دعاهای صحیفه‌ی سجّادیّه همین‌ جور است؛ دعاهای صحیفه‌ی سجّادیّه درس زندگی است؛ در همین دعاهایی که حضرت به حسب ظاهر، با گردن کج نشسته‌اند، گریه کرده‌اند و این دعا را خوانده‌اند، یک آدم سیاستمدار در دنیای امروز فهمیده میشود؛ یعنی همان هویّت لازمِ یک انسان والای با شخصیّتِ قویّ فعّالِ پیشرو که در همه‌ی زمینه‌ها میتواند چنین آدمی پیش برود؛ در علم، در سیاست، در صنعت، در جنگ، در همه چیز. تمام این [دعاها] این هویّت را به انسان میبخشد. 🎤مقام معظم رهبری 🗓 ۱۳۷۹/۱۰/۲۷
این پاراگراف از کتاب فتوحات مکیه ، یکی از مواردی است که نشان می‌دهد ابن‌عربی، چه توجه ویژه‌ای به «کثرت» داشته است: و أما الرجال الذين صوبوا اعتقاد كل معتقد بما وصله إليه و علمه و قرره، فإنه يوم الزيارة يرى ربه بعين كل اعتقاد؛ فالناصح نفسه ينبغي له أن يبحث في دنياه على جميع المقالات في ذلك و يعلم من أين أثبت كل واحد ذو مقالة مقالته فإذا ثبت عنده من وجهها الخاص بها الذي به صحت عنده و قال بها في حق ذلك المعتقد و لم ينكرها و لا ردها فإنه يجني ثمرتها يوم الزيارة كانت تلك العقيدة ما كانت؛ و هذا هو العلم الإلهي الواسع الـفتوحات المکیة - 2، صفحه 85 ترجمه سرپایی: و اما آن مردانی که اعتقاد هر معتقدی را از آن جهت که «به آن فردِ معتقد رسیده است و به آن علم دارند و در ذاتش مقرر شده است» تصدیق می‌کنند و صواب می‌دانند، پس در آخرت و آن روزی که روز زیارتِ خداست، خدایش را برتر و جامعِ تمام این اعتقادات می‌بینند. پس آن کسی که در پی نصیحت نفسش است، باید در دنیاش در پی تمام نظرات رود، و تمام این نظرات را در آن مباحث بررسی کند، و بفهمد که «از چه جهتی برای هر صاحب‌نظر، آن نظر به اثبات رسیده است» پس آن هنگام که «از همان وجه خاصی که برای صاحب‌نظر به اثبات رسیده است» آن را تصدیق کند، و در حق آن معتقد، همان را بگوید، و آن را انکار نکند، و رد ننماید، پس در روز واپسین که روز زیارت خداوند است، ثمره این کار را خواهد دید؛ آن عقیده هرچه که می‌خواهد باشد؛ و این است علم وسیع و وسعت دهنده‌ی خداوند. تذکر: البته این کار، کار آسانی نیست، و قرار نیست هر کسی از ابتدای سلوک ، به چنین قدرتی برسد! به طور ناگهانی، به خود، سخت نگیریم!
No_13_4010422.amr
5.54M
جلسه ۱۳ 🔘 فصّ‌ حكمة إلهية في كلمة آدمية : ◀️ کثرت و فقر 📜 (و لا نشكّ‌ أنّا كثيرون بالشّخص و النّوع ... فنخاف غضبه و نرجو رضاه)
No_14_4010429.3gpp
22.26M
جلسه ۱۴ 🔘 فصّ‌ حكمة إلهية في كلمة آدمية : ◀️ دو دست خدا: جمال و جلال ◀️ حجاب‌ها 📜 (ثمّ‌ ليعلم أنّ‌ الحقّ‌ وصف نفسه بأنّه ظاهر و باطن ... فلا يزال في حجاب لا يرفع)
ابن‌عربی در ضمن بیان داستان معراج‌اش، گفتگویی را با حضرت هارون علیه السلام، در آسمان پنجم، نقل می‌کند؛ در این گفتگو، نکته‌ی بسیار جالبی در تبیین وحدت عالم، وجود دارد؛ بخشی از این گفتگو، از این قرار است: - [ابن‌عربی:] ای هارون! برخی از عارفان، گمان کرده‌اند که «وجود درباره‌شان از بین می‌رود، پس جز خدای را نمی‌بینند! و چیزی از عالم نزدشان باقی نمی‌ماند که دربرابر خداوند، به خاطر آن، به آن، توجه کنند» و شکی نیست که آن‌ها [:عارفان] از نظر مرتبه، پایین‌تر از امثال شما [: انبیاء] هستند؛ و حق تعالی ما را خبر داده که به برادرت [:حضرت موسی علیه السلام] در هنگام غضب‌اش [بعد از دیدن گوساله پرستی بنی‌اسرائیل] گفتی: «در حضور دشمنان، شماتتم مکن و دشمن شادم منما» (اعراف: ۱۵۰) پس برای آن‌ها [:گوساله پرستان] اعتباری قائل شدی؛ و این حالی است، مخالفِ حالِ آن عارفان. - [حضرت هارون علیه السلام] گفت: راست گفتند! چون آن‌ها بر آنچه که ذوق‌شان به آن‌ها بخشیده، چیزی اضافه نکردند! اما بنگر آیا آنچه که نزد آن [عارفان] از بین رفته، در عالَم هم از بین رفته است؟ - گفتم: نه! - گفت: پس نقص آن‌ها از علم - به آنچه که امر بر آن است - به مقدار آنچه که از آن‌ها فوت شده است، می‌باشد؛ بنابراین، عالَم [به درستی] نزد آن‌ها نیست! در این صورت نقصشان از حق، به مقدار آنچه از عالم که از آن‌ها پوشیده شده است، می‌باشد؛ زیرا تمام عالم، عینِ تجلیِ حق است، برای کسی که حق را شناخته است؛ پس به کجا می‌روند؟ این جز پندی برای عالمیان، بدانچه که امر بر آن است نمی‌باشد. - [ابن‌عربی:] يا هارون! إن ناسا من العارفين زعموا «أن الوجود ينعدم في حقهم فلا يرون إلا اللّه و لا يبقى للعالم عندهم ما يلتفتون به إليه في جنب اللّه» و لا شك أنهم في المرتبة دون أمثالكم و أخبرنا الحق إنك قلت لأخيك في وقت غضبه «فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَآءَ»(اعراف: ۱۵۰) فجعلت لهم قدرا و هذا حال يخالف حال أولئك العارفين. - فقال [هارون علیه السلام] : صدقوا ! فإنهم ما زادوا على ما أعطاهم ذوقهم؛ و لكن انظر هل زال من العالم ما زال عندهم؟ - قلت: لا - قال : فنقصهم من العلم بما هو الأمر عليه على قدر ما فاتهم فعندهم عدم العالم فنقصهم من الحق على قدر ما انحجب عنهم من العالم فإن العالم كله هو عين تجلى الحق لمن عرف الحق فَأَيْنَ‌ تَذْهَبُونَ‌ إِنْ‌ هُوَ إِلاّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ‌ بما هو الأمر عليه . الفتوحات المکیة (باب ۳۶۷) ، ج۳ ، ص۳۶۷
از مقاصد سلوک، تخلق به اخلاق خداوند، و است. و از اهالی سلوک این نقل شده که برای این تخلق، با ، مانوس بوده‌اند. اسماء الله، حقایقِ الهی هستند، که ارکان تمامی اشیاء را پر کرده‌اند، و هرچند متوجه آن‌ها نباشیم، اما بنیاد هر حقیقتی هستند. اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُك ... بِأَسْمَائِكَ الَّتِي مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ ... (دعای کمیل) خداوندا! از تو به واسطه‌ی اسماءت که بنیانِ همه چیز را پرکرده‌اند، درخواست می‌کنم... پس در نسبت با هر اسمی، اول باید خودمان را به آن اسم، درک کنیم، و سپس، نیازمندانه رو به سوی آن اسم بریم، و آن را ، و سپس برای به آن اسم، بکوشیم. نسبت ما اسم‌های مختلف، متفاوت است! ممکن است اسمی بیشتر به دلمان بنشیند، و اسمی کمتر؛ بر اساس همین حالت «دلمان» باید برای اسماء الله، برنامه داشت. مثلا اگر اسمی خیلی به دلمان نشست، می‌توان به نیاز و معنا و تخلق به آن، فکر کرد و برنامه ریخت؛ و اگر خیلی دلمان با شنیدن اسمی ذوق نکرد، همین که با آن اسم آشنا شویم، کافی است! اصلا سخت نگیریم!!!
اسم مالک المُلک *نیاز:* خواه ناخواه، طالب‌ایم! و چیزهایی را که می‌بینیم، می‌خواهیم! این خواهش ، ما را مشغول اشیاء می‌کند؛ اشیائی که خداوند، کمالاتی را در هر کدام، قرار داده است. حال فرقی نمی‌کند، که چه چیزی! بعضی خیلی از ماجرا پرت هستند! اینان دنبال اشیاء بی‌ارزشی هستند! و بعضی کمی اوضاعشان بهتر است! و خواهان اشیاء با ارزش‌تر! گاهی در پی داشتنِ نداشته‌هایمان هستیم، و گاهی مشغول آنچه که پیدا کرده‌ایم، و خود را داری آن می‌دانیم. ‏«مشغول بودن» را دست کم نگیریم! مشغولِ چیزی بودن، شبیه به نوعی مراقبه و دل بستن است! نوعی ! آیا جز خدا، لایق دل‌بستن است؟ آیا جز خدا، دارای چیزی است، که برای کسب آن‌ها، به آن‌ها دل ببندیم، و از آن‌ها، خواهش کنیم؟ ‏نیازمندِ اسم‌ مالک هستیم، تا ما را، از دلبستگی و دل‌مشغولی و خواهش، به دارایانِ مجازی، دور کند! تا به دارایِ حقیقی دل‌ببندیم! تا عبد این کسانی که مجازا دارا هستند، نباشیم! و از زندگی در توهم، به در آییم! و عبد کسی باشیم، که حقیقتا داراست. ‏نیازمند اسم مالک هستیم، تا با عبدِ خدا بودن، در ربوبیت خداوند زندگی کنیم؛ و از دستِ اربابانِ دروغین، نجات یابیم. *معنا:* مالکِ مُلک، کسی است که حقیقتا، داراست! کسی که به نحوی دارایِ ماست، که رها شدن از این بندگی، ممکن نیست! این چنین نیست که روزی آزاد بوده باشیم، و بعد بنده شویم! بندگی، تمام هویت ماست. ‏مالکِ حقیقی، کسی است، که هیچ نزاعی با او نمی‌توان کرد! هیچ احتجاجی نمی‌توان با او داشت! نمی‌توان بر او، چیزی را تحمیل کرد! چون تمام قواعد و قوانین، مِلک او هستند! دست‌آویزی، در برابر او نیست! همه، مِلک او بوده و هستیم. *تخلق:* وقتی بنده‌ای، خود را آنچنان که بود، دید؛ با آزادی‌ای که خداوند به او داده، خود را به مِلکیت خداوند، درمی‌آورد، و دیگر هیچ گاه، خود را در برابر خداوند قرار نمی‌دهد! چون هیچ گونه مِلکیتی برای خود در برابر خداوند، نداشت است، و می‌داند که نداشته است، و می‌پذیرد که نداشته است؛ و همچنین برای دیگران. ‏در این حالت، عبد برای خودش، از جانب خودش، برنامه‌ریزی نمی‌کند؛ بلکه در پی برنامه‌ای است، که ارباب، برای او رقم زند؛ پس عمده‌ی اشتغالش، به اوامر و نواهی ارباب است؛ ‏چنین کسی، دیگر با از دست دادن، ناراحت نمی‌شود...باورتان می‌شود؟ چراکه از ابتدا، مال، مالِ او نبوده!! برای ادامه، ر.ک. حدیث عنوان بصری
*یا توّاب* نیاز و تعلق: ‏نیاز همگی بندگان، به اسم تواب، همچون نیاز ما به خداوند، همیشگی است! زیرا هر لحظه و در هر حال، به نحوی از انحاء، از خدا دور هستیم، و باید به سوی خداوند، باز گردیم. چنان که آیه‌ی ۱۱۷ سوره توبه، از توبه‌ی خدا به پیامبر و مومنینِ همراه پیامبر، سخن گفته است. معنا: تواب به معنی بسیار رجوع کننده است؛ از حالی به حالی، و یا از حالی به ترک حالی. ‏و خداوند تواب است، چراکه به بندگان رجوع می‌کند، تا حالِ توبه پیدا کنند، و از خود و از دوری از خدا، به تنگ بیایند؛ (باید به نسیم‌های الهی که وزیده می‌شود، به شدت توجه کرد) و سپس باز بر بندگان توبه می‌کند، تا بندگان نیز، به سوی او آیند و توبه کنند، و سپس توبه‌شان را می‌پذیرد، پس در قبل و بعد از توبه بنده، ۳ توبه الله، قرار دارد: ‏خداوند درباره‌ی سه تن از توبه کاران فرموده: ‏وَ [لَقَدْ (۱) تَابَ اللَّهُ] عَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا، حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ، وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُم،ْ وَظَنُّوٓا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّآ إِلَيْهِ ثُمَّ (۲) تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوٓا إِنَّ اللَّهَ هُوَ (۳) التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (توبه: ١١٨) ‏و نیز بر آن سه تن كه واپس نهاده شدند (۱)[توبه کرد] تا بدانجا كه زمین با همه فراخی، بر آن‌ها تنگ شد *و از خود به تنگ آمدند* و دانستند كه از خدا‌، جز به سوی او پناهی نیست‌. آنگاه خدا به آن‌ها (۲) توبه کرد تا توبه كنند. بی‌تردید خدا (۳) توبه‌پذیر مهربان است‌. تخلق: ‏بنده‌ای که به این اسم متخلق شود، *همواره و در هر حال، به سوی خداوند، باز می‌گردد* ، تا جایی که مرحله به مرحله، به خداوند نزدیک می‌شود، و نه تنها از غیر، بلکه از خود نیز، به سوی خداوند می‌رود. و سپس در نهایت، به جایی می‌رسد، که همچون خداوند، (که همواره تواب است) متخلق به اسم تواب نیز، پذیرای توبه و عذر خواهیِ واقعی دیگران است، بلکه تلاش می‌کند تا شرایط توبه‌ی واقعی ایشان را فراهم کند؛ مگر در مواردی که خداوند، از چنین کاری، نهی کرده باشد. تذکر: گاهی در پی دیدن خداوند، و *حس* حضورِ خداوند در عالم، هستیم. شاید بشود گفت که اسم تواب، برای این یافت و حضور، در دسترس‌تر است. طبق آیه‌ی ۱۱۸ سوره‌ی توبه، به نظر می‌رسد که می‌توان گفت: هر وقت احساس کردید، تمایل به توبه دارید؛ تمایل به رجوع به خداوند دارید؛ یا هر وقت که از کاری غیر الهی، پشیمان می‌شوید، همان لحظه، و همان حس، حضور اسم‌ تواب، در شماست. این لحظه را دریابیم.
No_15_4010505.3gpp
20.53M
جلسه ۱۵ 🔘 فصّ‌ حكمة إلهية في كلمة آدمية : ◀️ حجاب‌ها ◀️ خلیفه 📜 (هو عين الحجاب على نفسه ... فما فاز إلاّ بالمجموع)
«مردان الهی» مردانی هستند که، حضور الله را، دوباره بر ما یادآور می‌شوند! و زمانی به ما می‌دهند، که یادی از عهد فراموش شده کنیم، و بتوانیم، در ایام الله، حیات برتری به دست آوریم. فهم الهی بودن سردار سلیمانی، با دیدن اسماء الهی که در این شهید بزرگوار، نمایان شده است، ممکن می‌شود؛ تا إن شاء الله با تمسک به این اسماء، خداوند را در این ایام، بطلبیم. امید دارم که در این متن، یکی از این اسماء را، که با نگاه به شهید، سرباز قاسم سلیمانی، درک می‌شود، بیان کنم. ما در عالَمی زندگی می‌کنیم، که پر است از «دارایان» و «نداران»؛ آنان که دارند و آنان که ندارند! حال هر فردی، دارا، یا ندارِ چیزی است! پول! شوکت! علم! آبرو! قدرت! کسوت! و ...؛ پول‌داران، پول دارند، و نداران، ندارند! عالمان، علم دارند و نداران، ندارند! قدرتمندان، قدرت دارند، و نداران، ندارند! این جهانِ دارا و ندار، نظم و نظامی بنا کرده است؛ نداران برای «کسب» آنچه می‌خواهند، باید به دارایان مراجعه کنند؛ بخواهند تا آن‌ها بدهند! از این سو، اِبرازِ نیاز، و از آن سو، اعطا! دارایی و نداری، زندگی ما را تنظیم کرده است! به ما می‌گوید کجا برویم! کجا نرویم! که را محترم شماریم، و از کنار چه کسی، ساده بگذریم! با چه کسی ازدواج کنیم و چه کسی را کنار گذاریم! بگو چه داری و چه نداری، تا بگویم، کجای این جهان، می‌توانی خانه کنی! نداران می‌گویند: «رضایتِ دارا را باید جلب کرد! باید تلمذ کرد! باید حرف دارا را شنید! نکند رنجیده شود و مرا محروم کند! ...» و سر فرود می‌آورند! و خود را رعیت می‌پندارند. دارایان که این سخنان را می‌شنوند، گردن فراز می‌کنند که «جناب همایونی‌مان، می‌بخشد!» «به الف بده، خوب خم شد! به ب نده، چون به من توهین کرد! به ج کمی بده، آنچنان که باید، تلمذ نکرد!» دارایان، خود را کدخدا می‌پندارند! یا حتی اگر خود چنین نپندارد، دیگران او را کدخدا می‌پندارند! و شاید به این واسطه، باورش شود که کدخداست! این چنین، هر فردی از جهتی، خدا می‌شود، و از جهتی بنده! برای کسی خدایی می‌کند، و برای کسی بندگی! بر دوش کسی زندگی می‌کند، و زیر پای کسی پهن می‌شود! در برابر کسی کوتاه می‌آید، و در مقابل کسی می‌ایستد، تا دستش را ببوسند! و الهِ‌ها پدید می‌آیند! خدایان زاده می‌شوند، و جهانِ اسطوره‌ای و افسانه‌ای، محل زندگیِ ما می‌شود! به دنبال زئوس نگردید! دارم با شما حرف می‌زنم! همین من و تو و ترامپ را می‌گویم! همین من‌ای که برای خود، دارایی قائل است و برای دیگران، دارایی‌های دیگری! به اطرافت نگاه کن! همین انسان‌ها را می‌گویم! در افسانه‌ها زندگی می‌کنیم! خدایی در میان خدایان! آنجا که بتوانیم، فریاد می‌زنیم، و آنجا که نتوانیم، فریاد می‌خوریم! آنجا که بخواهیم، احترام می‌گذاریم، و آنجا که نخواهیم، ساده می‌گذریم! به بعضی با چشم حقارت می‌نگریم که «ندارد!» و واله و شیدای دیگری می‌شویم، که «دارد!»؛ البته در این میدانِ دارایی و نداری، هر کسی دارایی‌هایِ خاصی را پیگیری می‌کند؛ یکی طالب شهرت است، یکی ثروت، یکی آبرو، یکی فلسفه، یکی علم، یکی اخلاق، یکی عرفان، و یکی ... . در این عالَمِ شرک‌آلود است که «مردان الهی» با هویتی خاص، به میدان می‌آیند، تا خداوندِ یکتا، رخ بنماید، و یوم‌ای از ایام الله، به وقوع بپیوندد. کدام هویت؟ هویتی می‌تواند طالب ظهور اسماء الله شود، که بتواند با آن اسماء، زندگی کند. یکی از مهم‌ترین اسمائی که در شهید بزرگوار، سرباز قاسم سلیمانی، می‌بینیم، اسم «عزیز» است. «عزیز» غالبی است که هیچ چیزی، از هیچ وجهی، بر او، غلبه نمی‌کند! قاهری است که هیچ کس بر او پیروز نمی‌شود! به دژی «عزیز» می‌گویند، که به هیچ وجه، هیچ کسی توان ورود به آن را ندارد، مگر با اجازه‌ی حاکم آن؛ هیچ کس، نمی‌تواند به خداوند، دسترسی یابد، مگر به اذن او! حال از هر نظر! «...يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاّ بِما شاءَ...» (بقره: ۲۵۵) از هر نظر بر ما آگاه است، ولی ما به هیچ وجه، به علم او (که شامل آگاهی بر خود ما نیز هست) دسترسی نداریم، مگر به اذن او!